در جریان تحولات و درگیری‌های اخیر در داخل افغانستان، برخی چهره‌ها و رسانه‌های اصلاح‌طلب با حمله به رقبای سیاسی خود و متهم کردن آنان به تطهیر طالبان، عملا سعی دارند با بازی در پازل منطقه‌ای آمریکایی‌ها، باعث به بن‌بست رسیدن راه‌حل سیاسی برای حل بحران این کشور شوند. 

شرایط کنونی افغانستان در وضعیت بسیار بی‌ثباتی قرار دارد. هر روزه اخبار مختلفی از پیشروی‌های طالبان در شمال این کشور منتشر می‌شود که نیروهای نظامی دولت افغانستان و مردم این کشور را دچار چالش‌های جدی کرده است. درگیر شدن ولایت بلخ در آتش جنگ و نزدیکی نیروهای شبه‌نظامی طالبان به شهر مزارشریف، از مهم‌ترین شهرهای افغانستان، باعث شد برخی رهبران سابق جهادی و قومی این کشور اعلام بسیج عمومی کنند و دولت نیز به پشتیبانی از آنان برآمد. طبق اخبار رسیده، با بسیج و مسلح شدن قریب به 30 هزار نفر از مردم عادی به منظور تقابل با طالبان، جدی‌تر شدن جنگ طی ایام پیش رو دور از انتظار نیست.

ابهام درباره آینده افغانستان و به تبع آن تحولات غیرقابل پیش‌بینی سیاسی- امنیتی در مرزهای شرقی ایران ذهن بسیاری از فعالان و مردم را به خود مشغول کرده است. در چنین شرایطی برخی اصلاح‌طلبان با استفاده از تریبون‌های رسانه‌ای خود و با سوءاستفاده از وضعیت کنونی و برخی نقل قول‌ها در حال تسویه حساب‌ سیاسی با رقیب خود هستند. برای نمونه عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشتی با عنوان «آیا افغانستان عقبگرد می‌کند؟» در روزنامه اعتماد نوشت: «برخلاف خوشحالی اصولگرایان که منتظر پیروزی طالبان هستند و برای آن لحظه‌شماری می‌کنند، گمان نمی‌کنم که این امر به‌سادگی رخ دهد». وی سپس با اشاره به اینکه اصولگرایان استقلال سیاست خارجی کشور را با محور قرار دادن ضدیت و تقابل با ایالات متحده آمریکا در تعیین جهت‌گیری‌های خود مخدوش کرده‌اند، ادعا کرد: «همین رویکرد است که آنان را به طالبان نزدیک کرده است»! 

روزنامه شرق نیز طی یادداشتی با عنوان «چرا اصولگرایان طالبان را تطهیر می‌کنند؟» که تیتر یک و عکس صفحه اول این روزنامه را نیز به خود اختصاص داده بود، با اشاره به برخی مواضع پراکنده بعضی افراد، اصولگرایان را دوست و تطهیرکننده طالبان نامید که در جهت منافع این گروه در افغانستان موضع‌گیری می‌کنند. 

این مسائل و ادعاها در حالی مطرح می‌شود که با بازخوانی عملکرد دولت‌های هفتم و هشتم که متعلق به جریان اصلاحات بوده در قبال طالبان و برخی مواضع متناقض همین جناح در رابطه با موضوعات این‌چنینی در باقی کشورهای منطقه، بی‌اعتباری این صحبت‌ها روشن می‌شود.
 

دولت اصلاحات و به رسمیت شناختن حکومت طالبان

روی کار آمدن دولت اصلاحات به ریاست‌جمهوری محمد خاتمی در سال 1376 همزمان با نخستین سال حکومت طالبان در افغانستان بود. در آن زمان چند ماهی از تسخیر کابل توسط طالبان و پیشروی این گروه به سمت شهرهای شمالی افغانستان می‌گذشت. حمایت جمهوری اسلامی ایران از دولت ربانی که تا روز آخر ادامه داشت منجر به حمایت همه‌جانبه از ائتلاف شمال که اصلی‌ترین مخالفان طالبان در افغانستان به حساب می‌آمدند شد. در آن زمان شهید برهان‌الدین ربانی پایتخت دولت خود را از کابل به مزارشریف منتقل کرده بود و تحت حمایت کامل جمهوری اسلامی ایران قرار داشت. تابستان سال 1377 سرانجام طالبان موفق به اشغال شهر مزارشریف شد و به تلافی شکست‌های قبلی این گروه در این شهر، بسیاری از مردم مزارشریف توسط طالبان قتل‌عام شدند.

در این موقعیت اما برخی مسؤولان وقت کشور در حوزه‌ افغانستان مطرح می‌کنند که دولت دوم خرداد به دنبال به رسمیت شناختن طالبان و پشت کردن به متحدان قدیمی خود در افغانستان بود. علاءالدین بروجردی، نماینده ویژه رئیس‌‎جمهور وقت در امور افغانستان در مصاحبه با هفته‌نامه پنجره به تاریخ مهرماه 1391 در پاسخ به سوالی درباره موضع دولت خاتمی در قبال طالبان گفت: «آنها به این جمع‎بندی رسیده بودند که باید طالبان را به رسمیت بشناسیم و روی آنها کار کنیم. در آن مقطع فقط امارات و عربستان (پاکستان هم اساسا‎ به‎ وجود آورنده و بانی طالبان بود) بودند که طالبان را به رسمیت می‎شناختند. معاون وقت وزیر امور خارجه در مجلس ششم (بنده آن زمان عضو کمیسیون امنیت ملی بودم) همین تحلیل را رسما اعلام کرد.

اما هیچ‎گاه سیاست نظام این نبود؛ چون ما این مجموعه (طالبان) را ساخته و پرداخته دشمنان انقلاب اسلامی می‎دانستیم». وی سپس «محسن امین‌زاده» معاون «کمال خرازی» وزیر امور خارجه دولت اصلاحات را یکی از اصلی‌ترین افراد این جریان نام برد. بروجردی در ادامه نیز اشاره کرد: «سمت و سوی خواست آنها این بود که طالبان را به رسمیت بشناسیم و واقعیتی به نام طالبان را بپذیریم (حتما می‎دانید که طالبان در آن زمان حاکم افغانستان بودند)». 

درخواست به رسمیت شناختن حکومت طالبان در حالی مطرح می‌شد که علاوه بر تسلط ائتلاف شمال به عنوان متحد جمهوری اسلامی بر قسمت‌هایی از خاک افغانستان، تنها ۳ کشور عربستان سعودی، امارات عربی متحده و پاکستان حکومت طالبان را به رسمیت شناخته بودند و کرسی افغانستان در سازمان ملل همچنان در اختیار دولت ربانی قرار داشت. 
 

تراژدی مزارشریف و تصویب حمله نظامی به افغانستان

یکی از نقاط عطف روابط ایران با همسایه شرقی خود، شهادت دیپلمات‌های ایرانی در زمان حمله طالبان به مزارشریف در مردادماه 1377 بود. در این حادثه 8 دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی به شهادت رسیدند. طالبان دست داشتن خود در این حادثه را شدیدا تکذیب کرد و برخی سیستم اطلاعاتی پاکستان را آمر این حادثه دانستند. با این حال ادعاهای مذکور بیشتر در سال‌های اخیر مطرح شده‌اند و در آن زمان طالبان مقصر اصلی شهادت دیپلمات‌های ایرانی دانسته می‌شد. پس از این اتفاق زمزمه‌هایی از احتمال حمله نظامی جمهوری اسلامی ایران به طالبان مطرح می‌شد که با وقوع مانورهای نظامی در نزدیکی مرز شرقی کشور این احتمال تقویت شد. برخی از افرادی که در جریان حوادث آن زمان قرار دارند می‌گویند از مدافعان سرسخت جنگ با طالبان، جناح تندرو اصلاح‌طلب بود. «عباس سلیمی‌نمین» در بخشی از یادداشت خود به سعید حجاریان نوشته بود: «با وجود آنکه ماهیت عاملان این جنایت در بدو امر در هاله‌ای از ابهام قرار داشت، جناح تندرو دوم‌خردادی در شورای امنیت ملی کشور، جنگ با طالبان را به ‌تصویب رساند که البته رهبری چنین مصوبه‌ای را تأیید و امضا نکردند».

وی همچنین در یادداشت دیگری با اشاره به اتفاقات مزارشریف درباره مصوبه‌ شورای عالی امنیت ملی نوشت: «نشست فوق‌العاده شورای عالی امنیت ملی ایران تشکیل و بیشتر اعضای این شورا به ریاست محمد خاتمی رأی به حمله به افغانستان دادند و به عنوان مصوبه برای آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب ارسال شد. موضوع حمله به طالبان آنقدر جدی بود که همزمان با طی فرآیند در شورای عالی امنیت ملی، ده‌ها هزار نیروی نظامی کشورمان در مرزهای شرقی ایران مستقر و آماده عملیات شده بودند. در همین راستا، مانوری در نزدیکی مرز ایران و افغانستان با حضور بیش از 70 هزار نیروی نظامی ایران برگزار شد که نبرد آمادگی برای تقابل نظامی بود. با وجود مصوبه شورای عالی امنیت ملی در حمله به نیروهای طالبان در خاک افغانستان، آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب، به صورت مستدل با این مصوبه مخالفت کردند و ایران را یک بار دیگر از ورود به جنگی پرخسارت حفظ کردند».
 

مواضع هزینه‌زا و بازی در پازل آمریکایی‌ها

حوادث داخل افغانستان همواره با پیچیدگی‌های بسیاری همراه بوده است که با نگاه‌ ساده نمی‌توان آن را تحلیل کرد. جایگاه طالبان در افغانستان با جایگاه داعش و النصره در سوریه و دیگر گروه‌های تروریستی در دیگر نقاط جهان نظیر القاعده و بوکوحرام متفاوت است. با اینکه پاکستان و عربستان سعودی از حامیان اصلی این گروه بوده‌اند اما ریشه‌های طالبان به داخل افغانستان برمی‌گردد و در بسیاری از مواقع وجهه‌ قومی آن بر وجهه‌ مذهبی‌اش فائق آمده است. همین امر باعث شده برخلاف گروه‌های دیگر، حذف کامل طالبان از عرصه سیاسی و جغرافیای افغانستان محال به نظر برسد. بنابراین تقریبا تمام بازیگران داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بر ناکام بودن تلاش‌های نظامی در برخورد با این گروه به توافق رسیده‌اند. در این بین جمهوری اسلامی ایران که موضع اصولی‌اش فراگیری صلح و ثبات در گستره‌ خاک افغانستان است، بر ارجحیت راه‌حل سیاسی بر راه‌‌حل نظامی برای حل بحران‌های این کشور تاکید دارد. ایران همواره دفاع خود از دولت افغانستان و مردم آن بویژه شیعیان را اعلام کرده و معتقد است هر مذاکره‌ای که می‌خواهد صورت بگیرد باید با حضور دولت قانونی افغانستان باشد. این موضع برخلاف توافق دوجانبه‌ آمریکا و طالبان بود که عملا منجر به دور خوردن دولت قانونی افغانستان شد. 

سفرهای هیات طالبان به ایران که با حواشی بسیاری همراه شد در همین چارچوب قابل تفسیر است. در زمان حضور این هیات در ایران برای انجام برخی مذاکرات، برخی رسانه‌های اصلاح‌طلبان در همنوایی با رسانه‌های ضدانقلاب که سعی داشتند ایران را حامی طالبان نشان دهند، با این عمل مخالفت ورزیدند. نکته‌ای که می‌توان در این باره به آن اشاره داشت تناقض رفتاری و استاندارد دوگانه جریان غربگرا پیرامون نوع مواجهه با طالبان است، بدین ترتیب در حالی رسانه‌های اصلاح‌طلب سعی دارند با طرح گزاره موهوم طرفداری جمهوری اسلامی از طالبان(!) فضای داخلی را تحت تاثیر قرار دهند که بیشترین بازخورد از تعامل با طالبان مربوط به تصاویر دیدار محمدجواد ظریف با نمایندگان هیات طالبانی در سال گذشته است. یقینا این دیدار را به عنوان بخشی از سیاست نظام در راستای ایجاد ثبات در همسایه شرقی می‌توان مورد بحث و ارزیابی قرار داد اما سوالی که در حاشیه آن مطرح می‌شود این است که اگر مخالفت با درگیری مستقیم با طالبان به منزله حمایت از این گروه به حساب می‌آید، چرا نباید از دیدار وزیر امور خارجه دولت روحانی -که از محبوب‌ترین چهره‌های جریان اصلاحات محسوب می‌شود- با هیات طالبان به عنوان شاهد مثالی از حمایت اصلاح‌طلبان از طالبان یاد کرد؟

در همین زمینه شاید بد نباشد به بازخوانی بخشی از سرمقاله روزنامه شرق در تاریخ 13بهمن 1399 با عنوان «طالب در تهران» به قلم عباس آخوندی، وزیر سابق راه‌و‌شهرسازی پرداخت. در بخشی از سرمقاله مذکور با اشاره به دیدار ظریف با هیات طالبان آمده بود: «درست است که طالب تظاهر به جهت‌گیری مذهبی می‌کند اما، در کُنه جهت‌گیری‌هایش جنبه قومی می‌چربد. بنابراین، باید بنیان مذاکره با طالب را با توجه به ماهیت قومی‌شان، یعنی پشتون ‌بودن گذاشت». بر این اساس باید این سوال را پرسید: چگونه روزنامه‌ای که در حمایت از دولت روحانی چنین حکمی را صادر کرده است حالا تلاش دارد رقبای خود را به تطهیر طالبان متهم سازد؟ آیا در دل این تناقض می‌توان رد مؤلفه‌ای به جز کاسبی از سیاست خارجی برای پیشبرد اهداف داخلی را پیدا کرد؟
 

دلسوزی برای افغانستان یا تشویق برای سقوط؟

گفتنی ا‌ست یکی از اهداف ایالات متحده، کشاندن پای رقبای خود از جمله جمهوری اسلامی ایران به افغانستان است؛ هدفی که با تقبیح هر گونه ارتباط ایران با طالبان پیگیری می‌شود. زیر سوال بردن تلاش‌های دیپلماتیک و سیاسی به منظور برون‌رفت از بحران فعلی افغانستان، لاجرم تنها گزینه‌ای را که پیش روی ما قرار خواهد داد جنگ است. تجربه‌ اتحاد جماهیر شوروی و بعد از آن آمریکا در افغانستان نشان داده است راه‌حل نظامی در این کشور باتلاقی ا‌ست که منجر به تضعیف کشورهای مهاجم می‌شود. به همین دلیل است که آمریکایی‌ها به دنبال اتخاذ این تصمیم اشتباه توسط ایران هستند؛ هدفی که اصلاح‌طلبان نیز در داخل در همان خط حرکت می‌کنند.

این امر مسبوق به سابقه بوده است، همان‌طور که همین گروه اصلی‌ترین منادی حمله به افغانستان در زمان حکومت طالبان بود. در رابطه با سیاست جمهوری اسلامی درباره‌ کشورهای دیگر نیز این امر صادق است. به عنوان مثال در بحبوحه‌ تحولات سوریه‌ و تا قبل از سقوط موصل به وسیله‌ داعش، چهره‌های شناخته‌شده اصلاح‌طلب علیه حضور مستشاری ایران در سوریه موضع می‌گرفتند و برای مخالفان بشار اسد رپرتاژ تبلیغاتی می‌رفتند. موضع تندروهای اصلاح‌طلب درباره یمن نیز به همین صورت بود به طوری که مصطفی تاجزاده در توئیتی نوشته بود: «یمن در اشغال داعش نیست، حرم هم ندارد و هم‌مرز اسرائیل هم نیست که به اصطلاح آقایان عمق استراتژیک جمهوری اسلامی محسوب شود. اعلان کمک مستشاری ایران در یمن توسط سردار جعفری (فرمانده سپاه) در شرایطی که ترامپ (رئیس‌جمهوری آمریکا) در پی اثبات دخالت سپاه در امور کشورهای دیگر است، چه معنا و لزومی دارد؟» مواضع اینچنینی در سال‌های اخیر نشان می‌دهد به طرز عجیبی همواره مواضع اصلاح‌طلبان در حوزه‌ سیاست خارجی تکمیل‌کننده‌ پازل آمریکایی‌ها در منطقه بوده ‌است. در اتفاقات اخیر افغانستان نیز این مهم به اثبات رسید و در تکمیل تلاش آمریکایی‌ها برای حضور نظامی ایران در افغانستان، اصلاح‌طلبان نیز به طرق گوناگون سعی در به بن‌‌بست کشاندن تلاش‌های سیاسی جمهوری اسلامی برای حل بحران افغانستان دارند. /وطن امروز