سیدمهدی طالبی: سقوط پی‌در‌پی شهرهای مهم و مراکز ولایات افغانستان آن هم تنها پس از چند روز و یا حتی چند ساعت، نشان می‌دهد آتش جنگ چندان در این کشور زبانه نکشیده است، بلکه معاملات پشت‌پرده درحال دستاوردسازی برای طالبان است. چنین معاملاتی که دستان آمریکا، پاکستان، عربستان سعودی و برخی مقامات عالی‌رتبه افغانی در آن مشهود است، دیگر بازیگران ذی‌نفع در افغانستان را نیز به در پیش گرفتن احتیاط واداشته است. تا لحظه نگارش این گزارش اخبار منتشرشده حاکی از آن است که تا عصر روز شنبه، شهر شرنه مرکز ولایت پکتیکا و شهر اسدآباد مرکز ولایت کنر نیز به تصرف طالبان درآمده‌اند. ولایت کنر پیش از این نیز محل فعالیت طالبان، داعش، ‏لشکر طیبه و شبکه‌ القاعده بوده است و به همین دلیل منطقه‌ای ناامن شناخته می‌شود.

به‌طور کلی تا روز گذشته مراکز ولایت‌های کنر، نیمروز، تخار، قندوز، جوزجان، سرپل، سمنگان، فراه، بغلان، بدخشان، غزنی، هرات، بادغیس، هلمند، قندهار، غور، زابل، لوگر، ارزگان، پکتیا و پکتیکا در اختیار طالبان قرار گرفته‌اند. با این حساب طالبان مراکز 21 ولایت از مجموع 34 ولایت افغانستان را در دست دارد و تنها 13 مرکز ولایت تحت کنترل دولت این کشور باقی‌مانده است. «قاری یوسف احمدی»، سخنگوی طالبان در بیانیه‌ای اعلام کرده است که تنها از 15 تا 22 مردادماه در مدت تقریبی یک هفته 10 ولایت افغانستان شامل ولایت‌های مهم قندهار، هلمند، هرات و بادغیس در دستان این گروه قرار گرفته است. هدی احمدی، نماینده پارلمان از ولایت لوگر می‌گوید طالبان به ولسوالی چهار آسیاب رسیده‌اند که تنها 11 کیلومتر با جنوب کابل فاصله دارد.

درحال حاضر شمال افغانستان همانند گذشته به نقطه مقاومت علیه طالبان تبدیل شده است. گرچه در شمال نیز بسیاری از مناطق به تصرف این گروه درآمده‌اند، اما فرماندهان جهادی این منطقه در ولایت بلخ به مرکزیت شهر مزارشریف تصمیم به مقاومت گرفته‌اند. روز جمعه این شهر شاهد حضور شماری از چهره‌های سیاسی، دولتی و جهادی بود که برای هماهنگی کنار هم جمع شدند. نیروهای تحت فرمان عطا محمد نور از فرماندهان جهادی برجسته شمال افغانستان و ژنرال دوستم از رهبران ازبک‌های این منطقه می‌کوشند تا دربرابر طالبان در مزارشریف بایستند. علی‌رغم ائتلاف این دو رهبر برجسته، اما حملات طالبان به شهر مزارشریف سنگین و در امواج گسترده‌ای بوده است. روز گذشته عطا محمد نور، فیلمی از خود منتشر کرد که نشان می‌داد وی در دروازه مزار شریف درحال بازدید از خطوط نبرد است، اما ساعاتی بعد گروه طالبان نیز دست به انتشار فیلمی زد که در آن نیروهایش در همان محل سخنرانی عطا محمد نور حضور داشتند. طالبان می‌گوید این دو فرمانده در تصمیمی اشتباه دست به مقاومت دربرابر این گروه زده‌اند و به‌زودی متوجه خطای خود خواهند شد.

مزار شریف در دوره نخست پیشروی طالبان در افغانستان طی دهه 1990 میلادی نیز محل تجمع نیروهای موسوم به ائتلاف شمال بود. در این دوره با سقوط کابل، پایتخت دولت برهان‌الدین ربانی، رئیس‌جمهور وقت افغانستان به شهر مزارشریف منتقل شده و تعداد زیادی از سفارتخانه‌های خارجی نیز با خروج از کابل در این شهر مستقر شده بودند. با این حال در آن دوره مزارشریف در تهاجم سنگین طالبان سقوط کرد؛ سناریویی که با توجه به شرایط کنونی احتمال تکرارش زیاد است.
در کابل پایتخت نیز اوضاع دست‌کمی از مزارشریف ندارد. بیش از 250 هزار نفر از مردم آواره شده از جنگ به این شهر پناه آورده و در پارک‌ها ساکن شده‌اند. از این تعداد 72 هزار نفر کودک هستند. برخی از گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که درصورت تصمیم طالبان برای حرکت به‌سمت کابل، این شهر نیز حداکثر طی سه روز سقوط خواهد کرد. به همین دلیل بسیاری از کشورهای اروپایی به همراه آمریکا درصدد تخلیه سفارتخانه‌های خود از این شهر هستند.

آمریکا، انگلیس و کانادا اعلام کرده‌اند در هماهنگی با یکدیگر تعدادی از سربازان خود را در فرودگاه کابل مستقر خواهند کرد تا بعد از خروج دیپلمات‌ها و کارمندان محلی سفارتخانه‌ها، از این شهر پشتیبانی به عمل آورند. آمریکا 3 هزار و انگلیس نیز 600 سرباز خود را به کابل اعزام می‌کنند، اما کانادا تعداد نیروهای خود را اعلام نکرده است. گفته می‌شود واشنگتن قصد دارد تمام کادر سیاسی و نظامی خود را از افغانستان خارج کند، اما لندن می‌گوید پس از خروج اکثر کامندان سیاسی خود سفارتش در کابل را با کمترین تعداد کارمند اداره خواهد کرد. اسپانیا، دانمارک، نروژ و هلند از تعطیلی موقت سفارتخانه‌هایشان خبر داده‌اند و فرآیند خروج تمامی کارمندان سفارتخانه‌هایشان را آغاز کرده‌اند.

فنلاند نیز می‌گوید همگام با این کشور‌ها ۱۳۰ نفر از کارکنان محلی سفارت خود را از کابل خارج می‌کند. کشورهای غربی نگرانی زیادی از سرنوشت کارمندان محلی خود دارند، زیرا درصورت تسلط طالبان بر پایتخت شاید این گروه تهدیدی را متوجه دیپلمات‌های غربی نکند اما احتمال دارد دست به انتقام‌گیری از همکاران افغان آنها بزند. الیزا راگی، سخنگوی وزارت امور خارجه سوئیس نیز از قصد کشورش برای کاهش تعداد کارکنان سفارت خود به نصف خبر داده و اعلام کرده است که تنها سه نفر از آنها همچنان در افغانستان باقی‌ مانده‌اند که آنها را هم به‌زودی از این کشور خارج خواهد کرد.

در این میان اما دشوارترین راه برای خروج را آمریکا در پیش دارد، به‌گونه‌ای که ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا در منطقه که افغانستان را نیز تحت پوشش خود دارد، معتقد است خروج تمام کادر دیپلماتیک سفارت آمریکا امری «ناگریز» است. در همین حال سفارت آمریکا نیز فرآیند از بین بردن مدارک و دستگاه‌های حساس خود را آغاز کرده و حتی به‌دنبال خارج کردن پرچم‌های آمریکا از سفارتخانه است، زیرا پیش‌بینی‌هایش نشان می‌دهد درصورت سقوط کابل، این پرچم‌ها از سوی طالبان برای پروپاگاندا استفاده خواهند شد. برنامه واشنگتن درحال حاضر برنامه‌ریزی برای خارج کردن روزانه یک‌هزار نفر از کابل است. از این میان برخی از خارج‌شوندگان، نیروهای محلی سفارت آمریکا خواهند بود. واشنگتن به‌دنبال استقرار موقت این افراد در کشورهای منطقه به‌ویژه قطر است تا درصورت فراهم شدن شرایط آنها را به‌عنوان پناهنده در خاک خود پذیرش کند.

کانادا نیز اعلام کرده است در کنار خارج کردن کارکنان محلی خود از افغانستان به‌دنبال برنامه‌ریزی برای پذیرش بیش از ۲۰ هزار افغان در معرض خطر است؛ افرادی همانند رهبران جامعه زنان افغانستان، فعالان حقوق بشری و روزنامه‌نگاران. در شرایطی که کشورهای غربی درحال فرار از افغانستان هستند سازمان‌های بین‌المللی از افزایش کشتار نظامیان در این کشور خبر می‌دهند. بنابر آمارهای سازمان ملل متحد در 6 ماه نخست سال جاری میلادی پنج هزار و ۱۸۳ غیرنظامی در افغانستان کشته و زخمی شده‌اند. از این میان 1000 کشته‌شده تنها مربوط به ماه جاری و زمانی است که پیشروی‌های طالبان شدت گرفته است.

فرار و یا خروج غیرمسئولانه کشورهای غربی از افغانستان این موضوع را در اذهان ایجاد کرده است که آنها در پی پیگیری سناریوی خاصی درباره افغانستان هستند. بر این اساس کشورهای غربی که به‌دلیل شکست در این کشور مجبور به خروج شده‌اند، به‌دنبال آن هستند تا با خروجی غیرمسئولانه از افغانستان باعث فروپاشی ساختارهای دولتی این کشور شوند. پس از وقوع چنین اتفاقی کشورهای غربی می‌توانند به‌زعم خود ارزش حضورشان در افغانستان را به دیگران ثابت کنند.

بازیگر دیگر این روزهای افغانستان اما پاکستان است. کشوری که به‌دلیل سیاست‌هایش همواره به‌دنبال تضعیف حاکمیت افغانستان و ایجاد بی‌ثباتی در این کشور بوده است. اسلام‌آباد که خود را از سه سمت محصور بین کشورهای چین، هند و ایران می‌بیند، تنها مسیر برای ایجاد نفوذ منطقه‌ای برای خود را در سمت شمال و کشور افغانستان می‌بیند؛ جایی که می‌تواند درصورت جنگ میان این کشور و دشمن قدیمی‌اش یعنی هند به عمقی راهبردی برای بازسازی ارتش پاکستان و مقاومت دربرابر تهاجم هندی‌ها تبدیل شود.

پاکستانی‌ها مقاصد خود درباره افغانستان را حتی در روزهای اخیر به شکلی علنی به زبان آورده‌اند. روز ۲۱ مرداد، عمران‌خان، نخست‌وزیر پاکستان، به خبرنگاران گفت: «سه چهار ماه پیش که رهبران ارشد طالبان به پاکستان آمده بودند، تلاش کردم آنها را [به صلح] ترغیب کنم... شرط آنها این است که تا زمانی که اشرف غنی در قدرت باشد، ما با دولت افغانستان مذاکره نخواهیم کرد.»  اشرف غنی، رئیس‌جمهور افغانستان در واکنش به این اظهارت اعلام کرد که «تعیین جانشین» او باید توسط مردم افغانستان انجام شود و «فرد دیگری» نمی‌تواند برای افغانستان «زعیم ملی» تعیین کند.

اشرف غنی در روز ۲۵ تیر در حاشیه کنفرانس بین‌المللی آسیای مرکزی و جنوبی در تاشکند ازبکستان نیز اعلام کرده بود: «برآوردهای اطلاعاتی نشان می‌دهد در یک ماه گذشته بیشتر از ۱۰ هزار جنگجو از پاکستان و دیگر مناطق به افغانستان آمده‌اند و همچنین ناظران بین‌المللی هم گفته‌اند که رابطه طالبان با تروریست‌های بین‌المللی قطع نشده است.»

یکی از مهم‌ترین مسیرهای پشتیبانی پاکستان از طالبان در افغانستان تامین نیرو برای این گروه از پشتونستان پاکستان است. افغانستان حدود 38 میلیون جمعیت دارد. بنابر آمارها بین 45 تا 60 درصد از مردم افغانستان پشتون هستند. با این حساب جمعیت آنها بین 17 میلیون تا 23 میلیون نفر است. این درحالی است که بر اساس آمارهای سال 2020، تعداد پشتون‌های ساکن در پاکستان 42 میلیون نفر بوده است؛ چیزی درحدود دوبرابر جمعیت پشتون‌های ساکن در افغانستان. از این‌رو پشتونستان پاکستان یکی از مراکز بزرگ برای تقویت گروه طالبان است. از سوی دیگر افراط‌گرایی مذهبی در پشتونستان پاکستان بیش از پشتونستان افغانستان است و مدارس بزرگی از سوی عربستان و فرقه‌های متعصب مذهبی در آنجا دایر شده است.

به همین دلیل است که بسیاری جنایات طالبان در دهه 1990 میلادی را اکثرا مربوط به پاکستانی‌هایی می‌دانند که برای کمک به طالبان وارد افغانستان شده بودند. هرگاه که گروه طالبان با ضعف نیرو روبه‌رو می‌شود، ده‌ها هزار طلبه مدارس دینی مستقر در پشتونستان پاکستان با راهنمایی علما و اساتید خود که تحت حمایت مالی عربستان و هدایت سازمان اطلاعات پاکستان هستند، پس از مسلح شدن عازم افغانستان می‌شوند. به همین دلیل طالبان با وجود تلفات بالا در درگیری‌هایش در جنگ با آمریکا، دولت افغانستان و حتی مجاهدین هیچ‌گاه دچار کمبود نیرو نشده است.(1)

 

ولایات متحده طالبان

فرزانه دانایی: خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، فصلی جدید از تحولات در منطقه را باز کرد. آمریکا، نیروهای خود را از افغانستان خارج می‌کند و این در حالی است که آنچه به یادگار گذاشته، خشونت، از بین رفتن سرمایه‌های کشور و سرمایه‌های انسانی و افزایش شکاف‌ها در افغانستان بوده است. 

رسانه‌های غربی و اکانت‌های فضای مجازی طالبان از وضعیت افغانستان و پیشروی نیروهای طالبان در ولسوالی‌ها و استان‌های مختلف این کشور، به دنبال خروج نیروهای آمریکایی می‌گویند و اوضاع را تهدیدآمیز نشان می‌دهند. به این فرض که بپذیریم خلأ امنیتی به وجودآمده ناشی از خروج نیروهای آمریکایی است اما نباید به بدقولی آمریکا، عدم تمایلش به ساختار‌سازی و عدم ایجاد نیروی امنیتی نظام‌مند بی‌توجه بود. بی‌توجهی آمریکایی‌ها به فرهنگ افغان‌ها، ظرفیت‌های امنیتی‌شان و نگاه‌شان به دین، در بروز اتفاقات بی‌تأثیر نبوده است. این همان میراثی است که آمریکا در عراق و سوریه نیز بر جای گذاشت. 

پیشروی‌های سریع طالبان در مناطق مختلف افغانستان و تلاش برای تنگ‌تر کردن دایره محاصره کابل، تحلیلگران آمریکایی را به حیرت واداشته است. روزنامه فایننشال‌تایمز در گزارشی به این مساله پرداخته است که اگر عقب‌نشینی نیروهای آمریکایی در زمان دولت دونالد ترامپ به وقوع پیوسته و وضعیت امروز افغانستان نتیجه سیاست‌های ترامپ بود، رسانه‌های آمریکایی بشدت از او انتقاد می‌کردند اما حالا تنها چیزی که از واشنگتن شنیده می‌شود، صدای سکوت است؛ سکوتی که از کاخ سفید شروع شده و در نهایت به رسانه‌ها می‌رسد.

رسانه‌ها از اینکه سیاست غلط بایدن و سایر روسای‌ جمهور آمریکا، چگونه مردم افغانستان را به رو آوردن دوباره به طالبان کشانده است، چیزی نمی‌گویند و تنها به پوشش اخبار پیشروی‌های طالبان بسنده می‌کنند. اما علت اصلی این پیشرفت‌های سریع چیست؟ به نظر می‌رسد این ۲ عامل مهم در این پیشروی نیروهای طالبان در افغانستان نقش داشته‌اند؛ دولت مرکزی همچنان از دستور به تقابل نظامی حذر می‌کند و با این پیشروی‌ها تاکنون مقابله‌ای نداشته است و در عین حال ارتش افغانستان انگیزه‌ای برای حمایت از دولتی که ۲ رئیس‌جمهور داشته و تنها با 900 هزار رأی انتخاب شده است، ندارد. 

طالبان نیروهای زیادی ندارد تا بتواند با اتکا به آنها مناطق زیادی را اشغال کند. به همین دلیل معمولا ترجیح می‌دهد از ظرفیت‌های خود برای اشغال مناطق مهم و سوق‌الجیشی بهره ببرد. از آنجا که طالبان نیرو ندارد شهرها را نگه دارد، در صورت ورود طالبان به منطقه‌ای، با طوایف آن منطقه رایزنی کرده و کنترل مناطق را به یکی از آن قبایل می‌سپارد. سرعت بالا در فتح مناطق و استان‌های مختلف به همین دلیل است. 
 

جنجال رسانه‌ای به نفع آمریکایی‌ها

رسانه‌های غربی به طور مکرر از ابعاد مختلف خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان می‌نویسند؛ اگر چه در این گزارش‌ها، به دولت بایدن می‌تازند و خروج نظامیان آمریکایی را نقد می‌کنند اما به نظر می‌رسد دولت آمریکا نیز چندان بی‌میل نیست که این پیشروی‌ها و نشان دادن طالبان به‌عنوان نیرویی تروریستی -هم‌ردیف با داعش- در رسانه‌ها ادامه پیدا کند. آمریکا از این جنجال رسانه‌ای به چند طریق سود می‌برد؟
انگاره اول: منطقه همچنان به امنیت (ساختگی) آمریکا وابسته است و امنیت شکننده‌ای که در افغانستان وجود داشت، تنها به دلیل حضور نیروهای نظامی آمریکایی بود. آمریکا طی این 20 سال، امنیت، توسعه، پیشرفت و حقوق برابر برای زنان و مردان را به همراه داشت و افغانستان برای ادامه توسعه‌یافتگی خود همچنان وابسته آمریکایی‌هاست. 

انگاره دوم: رسانه‌های آمریکایی طبق معمول سعی دارند از درگیری‌های افغانستان به این نتیجه برسند که آرامش با حضور نیروهای ارتش آمریکا در افغانستان وجود داشت و حالا دیگر با خروج آنها افغانستان هم قرار است تبدیل به عراق و سوریه دوم در زمان داعش شود. آنها می‌خواهند این انگاره را به وجود بیاورند که مقاومت در برابر حضور نیروهای آمریکایی در هر کشوری، در نهایت باعث می‌شود آن کشور به دست نیروهای افراطی و غیرقابل کنترل بیفتد. دولت آمریکا نیز بخوبی به این مساله واقف است و در عین حال سعی دارد با استفاده از همین مسأله، خط‌ونشان‌های جدیدی برای کشورهای همسایه افغانستان بویژه ایران بکشد. 

در پاسخ به این انگاره‌ها بهتر است نگاهی داشته باشیم به میراث آمریکا در افغانستان و عراق. آمریکا با هر بهانه‌ای که به منطقه وارد شده باشد، میراثی جز خشونت از خود باقی نگذاشته است. حضور آمریکا چه در عراق، چه در سوریه و چه در افغانستان، نه تنها جنگ را پایان نداد، بلکه کشورها را وارد جنگی کرد که نتیجه آن افزایش کشته‌ها، جنگ داخلی و جنگ فرسایشی بود. به طور مشخص، میراث به جا مانده از آمریکا در افغانستان، افزایش هزینه‌ها و تلفات انسانی، هدر دادن منابع، گسترش فقر و افزایش فساد در دولت بود؛ گزارش موسسه امور بین‌الملل و امور عمومی واتسون در دانشگاه براون، نشان می‌دهد بیش از 801 هزار نفر در نتیجه جنگ مستقیم کشته شده‌اند. از این تعداد، بیش از 335000 غیرنظامی بوده‌اند. 21 میلیون نفر دیگر نیز به دلیل خشونت آواره شده‌اند.* 

از سوی دیگر، تمام پروژه‌های سازندگی آمریکا در افغانستان به شکست انجامید و هر آنچه آمریکا به عنوان مدرک و ماحصل مأموریت خود نشان می‌داد از بین رفت. بخش زیادی از این سرمایه‌گذاری‌های میلیاردی به هدر رفت. کانال‌ها و سدها خراب شد و پروژه‌های راهسازی نیمه‌کاره ماند. به دلیل عدم سیستم نظارتی کارآمد، کمک‌های مالی آمریکا به دولت افغانستان، دولت را به سمت فساد کشاند که تهدیدی علیه مشروعیت دولت مرکزی بود. بیمارستان‌ها و مدارس خالی شده و ساخت‌و‌ساز آنها نیمه‌کاره رها شده است. 

به رغم هزینه‌های زیاد برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر، صادرات تریاک به بالاترین میزان خود رسید وقتی نظامیان آمریکایی، خود در قاچاق مواد مخدر نقش موثری داشتند. در حالی که میلیاردها دلار صرف هزینه نظامی شد، طالبان بر سیطره سرزمینی خود افزود و بر ۴۰ درصد مناطق افغانستان مسلط شد. بخش زیادی از کمک‌هزینه‌های مالی برای اشتغال‌زایی هزینه شد اما به رغم هزینه‌های هنگفت، نرخ بیکاری در افغانستان به ۲۵ درصد رسید. بر اساس گزارش بانک جهانی، برای نخستین‌بار در سال ۲۰۰۷ که شروع به ثبت داده‌های افغانستان کردند، نرخ فقر ۳۶ درصد بود اما سال ۲۰۲۰ به ۴۷ درصد رسید. 
 

نقش ایران در تحولات افغانستان

تصور اینکه تحولات افغانستان محدود و معطوف به مسائل داخلی این کشور است، ساده‌لوحانه است چرا که به دلیل موقعیت منطقه، هر رویدادی در هر کشوری ممکن است بر مسائل سایر کشورها تأثیر بگذارد.  در این میان، کشورهای هم‌مرز با افغانستان با حساسیت بیشتری نظاره‌گر تحولات افغانستان هستند. جمهوری اسلامی نباید و نمی‌تواند سیاستی منفعلانه درباره افغانستان داشته باشد و باید از گفت‌وگوهای افغان- افغان یعنی دولت مرکزی و طالبان حمایت کرده و برای برقراری صلح در افغانستان نقش ایفا کند. 

بر همین اساس، ایران ۲ نگاه متفاوت به تحولات افغانستان دارد و لازم است این ۲ نگاه در راستای تأمین امنیت ملی کشور به همدیگر نزدیک‌تر شود. الف- یک نگاه، طالبان را دشمن می‌داند. مشی و مرام فکری او را سلفی‌گری تلقی می‌کند و معتقد است مبانی اعتقادی آنان با شیعه در تضاد است. این دیدگاه، طالبان را هم‌ردیف با داعش می‌داند که تجربه عراق و سوریه را در افغانستان اجرا خواهند کرد. این دیدگاه، بر افکار داخلی تأثیر گذاشته و افکار داخلی کشور را نیز به مساله افغانستان و ورود ایران به مذاکرات صلح حساس کرده است. در این دیدگاه، ایران باید در مقابل طالبان و در کنار دولت افغانستان علیه طالبان وارد شود. 

ب- دیدگاه دوم بر داعشی‌زدایی طالبان تاکید دارد. طالبان یک گروه بومی از مردم افغانستان است و با داعشی که از سراسر جهان نیرو گرفته و برای ورود به مناطق دست به خشونت زده، فرق می‌کند. این دیدگاه، طالبان امروز را از طالبان گذشته متفاوت می‌بیند؛ طالبان امروز، ضد آمریکایی است و اتفاقا در راستای تأمین امنیت ملی و امنیت جامعه شیعی در افغانستان باید با آن گفت‌وگو و رابطه برقرار کرد. جمهوری اسلامی ایران اگر بخواهد در کنار این دیدگاه بایستد، باید به حساسیت افکار عمومی و دیدگاهی که طالبان را داعشی می‌بیند، توجه کند. موضوع «طالبان خوب/ طالبان بد» باید مشخص شده و بازکردن این ۲ مفهوم نزد افکار عمومی بخوبی مدیریت شود. 

قبل از هر چیز، ایران باید بداند مساله طالبان، مساله‌ای نیست که بتوان آن را نادیده گرفت یا حذف کرد. این گروه، تاکنون بر بیش از ۸۵ درصد مناطق کشور مسلط شده و دارای حامیان جدی در میان مردم افغانستان است. همچنین قدرت بیشتری نسبت به دولت مرکزی دارد. با توجه به پیشروی‌های مهمی که طالبان در افغانستان دارد و بر مناطق استراتژیک مسلط شده، تأثیر مهمی بر جغرافیای سیاسی افغانستان پیدا کرده است. بنابراین ایران می‌تواند از خلأ تلاش آمریکا برای حل مساله به صورت دیپلماتیک در معادلات افغانستان استفاده کرده و به عنوان میانجی، ضمن تلاش برای حل‌و‌فصل اختلافات افغان - افغان، منافع منطقه و کشور خود را تضمین کند. اگر در چنین شرایطی آمریکا و هم‌پیمانانش ورود کنند، آنگاه تضمینی نیست که نتیجه به ضرر ایران تمام نشود. بازیگران جدی منطقه‌ای مانند ترکیه نیز به همین نتیجه رسیده‌اند و به همین دلیل است که اردوغان چند روز پیش اعلام کرد حاضر است با رهبر گروه طالبان برای رسیدن افغانستان به صلح و آرامش دیدار و مذاکره کند. 

در این میان، آمریکا قصد دارد دوباره به فاز حملات نظامی به طالبان بازگردد و چندان تمایلی به گفت‌وگو و حل شدن موضوع ندارد. آمریکا بخوبی می‌داند اگر خشونت‌ها بیشتر شود، کشورهای هم‌مرز افغانستان مانند ایران، چین و پاکستان و حتی کشورهای دیگری که با واسطه با افغانستان مرز دارند متأثر خواهند شد. به همین دلیل آمریکا از حملات پراکنده علیه طالبان خواهد گفت. در اینجا یک خلأ دیپلماتیک به وجود خواهد آمد؛ با وجود اینکه آمریکا، روسیه و چین در حال مذاکره هستند اما این مذاکرات بی‌نتیجه خواهد بود؛ مانند مذاکراتی که در قطر برگزار شد و به هیچ نتیجه‌ای نرسید؛ گره‌گشای ماجرای افغانستان، مذاکرات منطقه‌ای با حضور کشورهای هم‌‌مرز است. 

ایران به دلیل پتانسیل و دلایل مهمی که دارد می‌تواند نقش محوری در این مذاکرات ایفا کند. ایران هم بر طالبان اثرگذار است، هم می‌تواند دولت مرکزی را با خود همراه کند. از این رو، ایران باید نقش جدی‌تری در تحولات افغانستان ایفا کند و به عنوان رهبر گروهی که به دنبال دیپلماسی در افغانستان است، تبدیل شود. ایران می‌تواند از یک سو دولت افغانستان را برای پذیرش مذاکرات جدی برای تغییر قانون اساسی (که مورد پذیرش طالبان نیست) و وزن‌دهی به طالبان مجاب کند. در همین حال، طالبان را که طی ماه‌های اخیر با آن ارتباط برقرار کرده، برای پذیرش چارچوب‌های منطقی قانونی و حقوق بشری همچون بحث حق رأی و تحصیل زنان، حقوق اقلیت‌های قومی و مذهبی و همچنین عضویت و تبعیت از سازمان‌ها و روندهای بین‌المللی - پای میز مذاکره بکشاند. 

در چنین شرایطی، ایران می‌تواند نقش موثری در socialization یا اجتماعی کردن طالبان داشته باشد و به عنوان رهبر، نقش ایفا کند. شرایط فعلی بهترین وضعیت برای همگرایی کشورهای منطقه و مواجهه عقلانی و منطقی‌شان با مساله طالبان است. حقیقت‌های واضحی که هم‌اکنون در مرکز میدان مجادلات دولت مرکزی و طالبان در افغانستان وجود دارد، باید در این باره مد نظر قرار گیرد؛ مهم‌ترین آنها این است که طالبان در بسیاری از شهرها بدون جنگ و خونریزی پیشرفت کرده است و در عین‌ حال تنها خواسته‌اش رسیدن به قدرت سیاسی است؛ قدرتی که می‌تواند با همکاری کشورهای منطقه به تشکیل حکومتی پاسخگو به دنیا و به مردمش همراه شود. 

این مساله بدین معنی نیست که همسایگان افغانستان باید به روی کار آمدن طالبان و تصرف کابل کمک کنند، بلکه بدین معنی است که باید با ارتباط نزدیک با طالبان و همچنین دولت مرکزی، شرایط را به‌نوعی مدیریت کنند که هر کس در قدرت قرار گرفت و هر گروهی با هر میزان شراکت در قدرت، در نهایت نتواند افغانستان را به عقب براند یا حکومتی تشکیل دهد که در مقابل دنیا نسبت به اعمال و اقداماتش پاسخگو نیست. در شرایطی که دولت آمریکا دوباره با طالبان سر جنگ برداشته و به بمباران مواضع آنها می‌پردازد، بهترین فرصت برای کشورهای منطقه این است که با این گروه وارد گفت‌وگو شوند تا راهی برای حفاظت از جان مردم افغانستان و به راه افتادن سیستم سیاسی مناسب و پاسخگو در این کشور بیابند. 

در نهایت اینکه، ایران باید به وضوح مشخص کند سیستم پیشنهادی‌اش برای افغانستان پس از تحولات جدید به وجود آمده چیست؟ آیا ایران می‌خواهد سیستم امارت اسلامی را پیشنهاد دهد یا دموکراسی اسلامی را؟ ایران باید بر همین اساس سیاست خود را مشخص کند تا بتواند در مقابل رسانه‌های اپوزیسیون که تمایل دارند ایران را حامی چهره داعشی طالبان نشان دهند، با قاطعیت بایستد. 

در عین حال بر فرض اینکه طالبان بر افغانستان مسلط شود، ایران و کشورهای منطقه باید به نوعی به مساله افغانستان ورود کنند که طالبان را هم در مقابل مردم خود و هم در مقابل جامعه بین‌المللی پاسخگو کنند. طالبان تاکنون مسؤول مستقیم سیاسی افغانستان نبوده است. سال ۲۰۰۱ و قبل از آن هم اگر قدرتی داشت در انزوا بود و پاسخگو نبود اما اکنون که به دنبال به دست گرفتن قدرت است و می‌خواهد با جامعه جهانی ارتباط داشته باشد، کشورهای منطقه بویژه ایران باید آنچنان نقش پررنگی در سیاست‌گذاری افغانستان داشته باشند که طالبان در برابر تأمین امنیت در مرزها، پایبندی به استانداردهای جهانی و همچنین آنگونه که در داخل رفتار می‌کند، پاسخگو باشد. در روابط بین‌الملل به این مسأله، socialization یا اجتماعی کردن کشوری که به تازگی وارد جامعه جهانی می‌شود و باید این کشور را با قواعد جامعه جهانی آشنا کرد تا با آنها همکاری کنند، می‌گویند.(2)

پی‌نوشت:
* https://watson.brown.edu/costsofwar/node/741

منبع:
(1) فرهیختگان
(2) وطن امروز