رابطه اسلام با مکتب تجربهگرایی
مکاتبی که بهدنبال تجربه، لمس و فهم با حواس پنجگانه بودند و نتوانستند این ابزار را برای دین تصور کنند از فهم ماهیت و حقیقت دین جاماندند زیرا دین از همین ابزار برای شکلگیری خود و همراه کردن انسان با خود بهره برد.... اگر یک مکتب فلسفی علمی شدن هرچیزی را به آزمودن آن وابسته دانست باید دین را علمیترین علوم بداند زیرا دستوراتش عینی، تجربی و آزمودنی است.
گاهی بشر خود را در بنبست میبیند و نمیداند چه فکر و فردی او را در این بنبست قرار داده و بهعکس در راه درستی رفته اما راهنما را نمیشناسد. متفکرانی که طرحی نو درانداختند و آنان که طراحیها را عملی کردند هیچگاه آنقدر زنده نماندند که نتیجه عملی شدن و عملی کردن فکرها را ببینند تا آن را اصلاح کنند یا مردود بشمارند، هرچند مردمی هم که با تبعیت از افکار متفکران زندگیشان به مخاطره افتاد هم اهل فکر را ندیدند تا بتوانند سوالاتشان را از آنان بپرسند یا حقشان را بگیرند. بهعبارتی یکی از بزرگترین اشکالات مکاتب فکری این است که هم در دوره حیات متفکران تغییر پیدا میکند و هم پس از حیاتشان و حرف واحدی در کتابها و شرحها از آنان پیدا نمیشود.
بهطور مثال بودند متفکرانی که در جوانی نظری داشتند که در سن بالاتر نظر خود را تغییر داده و افکار قبلی خود را رد کردند و خدا میداند که اگر بیشتر زنده میماندند این روند چقدر ادامه پیدا میکرد. برخی از متفکران اما در مواجه با دین سعی در همراهی و ملموس کردن آن داشتند و برخی دیگر که نتوانستند همراه باشند آنرا کنار زده و طرح خود را ارائه کردند.
مکتبی که اسلام ایجاد کرد هرگونه تغییر و تبدل فکرش را انکار کرد پس حلالش را تا قیامت حلال دانست و حرامش را تا قیامت حرام؛ این ماندگاری دلیل بر ضعف مکتب اسلامی نیست بلکه نتیجه قوت آن است و اگر جایی تغییری بهوجود آمد از ناحیه ضعف دین نبود از ضعف مسلمانها و علمایشان بود. اسلام دینی نیست که بخواهد با خیالبافی و رؤیاپردازی حرف خود را بزند. به عبارتی اینطور نبود که در دستورات و تذکراتش از زندگی انسان دور باشد و انسان را در فضایی غیرقابل درک بگذارد و از او تکلیفی بخواهد یا امرونهی کند. یعنی همان کاری که متفکران و اندیشمندان قبل از اسلام تا صدها سال پس از اسلام پیش گرفته بودند را انجام نداد. بله برخلاف فیلسوفانی که آن زمان در خانه خود مینشستند و تزی طراحی میکردند و وقتی از خانه بیرون میآمدند میخواستند آن تز را به جامعه و زندگی مردم تحمیل کنند عمل کرد. اسلام انسان را به مشاهده، آزمایش، عبرت، الگوگیری و عمل دعوت کرد و از وهم، قیاس، خیال و... برحذر داشت.
خداوند در قرآنش مدام تذکر داد که بندگانش تجربه گذشتگان را ببینند، راهی که آنها رفتند را نروند، توصیفات قرآن را همیشه مقابل دیدگان خود داشته باشند و به آن عمل کنند. بهعبارتی قبل آنکه فیلسوفان «پوزیتیویسم» پا به عرصه وجود بگذارند و تجربهگرایی و بهره از آزمایش و مشاهده را اصل بدانند، اسلام اینکار را کرد و زندگی را در تجربه تعریف کرد. تاریخ فلسفه تجربهگرایی را در دوره فرانسیس بیکن تا دیوید هیوم، آگوست کونت حقه وین و... تعریف میکند در حالیکه قرآن همان کتابی است که از تجربهها هم بهره گرفته تا انسان را آگاه کند.
قرآن از آزمودهها آموزه طرح کرد و در اختیار انسان گذاشت. مکتب اسلامی هر اتفاقی را انعکاس یک رفتاری در این دنیا دانسته و به بندگان خود هشدار باش داده است که برای فهم قواعد زندگی دنیایی و رابطه آن با زندگی پسادنیایی به مشاهده رو بیاورند. هر رفتاری را دارای اثر دانست و برای هر اثر عقوبتی تعیین کرد. مکاتبی که بهدنبال تجربه، لمس و فهم با حواس پنجگانه بودند و نتوانستند این ابزار را برای دین تصور کنند از فهم ماهیت و حقیقت دین جاماندند زیرا دین از همین ابزار برای شکلگیری خود و همراه کردن انسان با خود بهره برد. آیات متعدد قرآن در مورد تجربه دیگران، روایات متعدد در مورد اثر افعال و رفتار انسان حول یک محور جمع میشوند و آن تجربه و علم اندوزی است.
اگر یک مکتب فلسفی علمی شدن هرچیزی را به آزمودن آن وابسته دانست باید دین را علمیترین علوم بداند زیرا دستوراتش عینی، تجربی و آزمودنی است. نتیجه آنکه تجربهگرایی نهتنها بد نیست بلکه خوب هم هست، شک کردن نهتنها مذموم نیست بلکه ممدوح هم هست منتها نه تجربهگرایی صرف و شکگرایی مفرط بلکه استفاده از تجربه برای رسیدن به حقیقت و اتصال به بینهایت؛ شک کردن برای تحقیق در مورد صحت و اطمینان برای عمل که همان شروع دینداری است.
اخبار مرتبط
تازه های اخبار
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}