حدود یک ماه تا پایان موعد تعیین شده برای خروج نظامیان امریکایی از عراق باقی مانده است، زمانی که به گفته بسیاری از تحلیل‌گران خیلی سخت به حقیقت خواهد پیوست اما گفته می‌شود اگر امریکایی‌ها به‌صورت کامل از عراق خارج شوند، از منطقه نیز خواهند رفت. اما این روزها خبرهای دیگری در حال منتشر شدن است و به‌نظر می‌رسد که پس از خروج انگلیس از شرق سوئز، یک بار دیگر رفتن یک قدرت غربی از آسیای غربی در حال دردسر شدن برای بسیاری از کشورهای ضعیف منطقه است که وابستگی بسیاری به غرب دارند. البته این وابستگی‌ها بیشتر معنوی است و کمتر مادی. زیرا امریکا در طول سالیان متمادی چیزی جز احساس وابسته بودن را برای کشورهای میزبان باقی نگذاشت و اراده آنها را در خودباوری و پیشرفت سلب کرد. کشورهایی که اگر در ایران هم انقلاب نمی‌شد این احساس را وجود داشت و از خروج امریکا هراسان بودند.
 
این سخنان نه از روی احساسات بلکه با ادله و شواهد تاریخی گفته می‌شود. امریکای امروزی ظاهرا دیگر نمی‌خواهد ابرقدرت باشد اگر هم بخواهد نمی‌تواند ابرقدرت باشد. آیا امریکا از ابرقدرتی بدش می‌آید؟ خیر؛ پس دلیل اینکه می‌گوییم نمی‌تواند ابرقدرت باشد چیست؟ دلیلش را در تغییر تعریف قدرت و معادلات قدرت باید یافت. شاید بهتر است بگوییم تعریف از ابرقدرت بودن هم تغییر کرده است. در گذشته اگر ابرقدرت بودن به حضور فیزیکی تلقی و ختم می‌شد اکنون به نفوذ و حاکمیت تفکر و اندیشه تغییر ماهیت داده است. ابرقدرت بودن برای امریکا باید سودمند باشد، خرجی نداشته باشد، بدهی او را پرداخت کند، نفوذ او را بیشتر گرداند و اطاعت بیشتری بیاورد. هنگامی که این مؤلفه‌ها در کار نباشند او باید تغییر رویه بدهد.
 
ماندن در خاورمیانه‌ای که توسط خود امریکا ویرانه‌ای از سرمایه‌های مادی و معنوی است هیچ سودی ندارد. کشورهای حوزه خلیج فارس و رژیم صهیونیستی که نیازمند امریکا هستند هم باید خود را با این تغییر رویه، تطبیق دهند و سعی کنند با کشورهای همسایه خصوصا ایران تعامل سازنده داشته باشند.
 
مطمئنا دلیل سخنان دیروز وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی همین تغییر موضع امریکا است که در پی آن این رژیم هم باید تغییراتی در نظرات و رفتارهای خود بدهد. «موشه یعلون» در اظهاراتی به انتقاد هم‌زمان از توافق هسته‌ای و خروج آمریکا از آن توافق پرداخت. یعلون، طی سخنرانی در کنفرانس امنیتی روزنامه «هاآرتص» گفت: «تصمیم دولت ترامپ برای خروج از توافق هسته‌ای ایران، با تشویق بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر سابق اسرائیل، اشتباهی بزرگ بود گرچه در زمان امضای توافق با ایران در دوران دولت اوباما نیز مخالف آن بودم». وی در این‌باره توضیح داد: «با نگاهی به سیاست دهه گذشته درباره ایران، اشتباه اصلی خروج از توافق بود. این توافق به خودی خود یک اشتباه تاریخی بود، اما خروج از آن بهانه‌ای برای ادامه [غنی سازی] به آنها داد. ترامپ تصمیم خروج از توافق در سال ۲۰۱۸ را با تشویق‌ها و تمجید نتانیاهو اتخاذ کرد». او که سعی دارد خروج امریکا را یک اشتباه بداند و امریکا را به ورود تروریست‌ها به خاکش تهدید می‌کند می‌خواهد طوری صحبت کند که اگر امریکا کلا از خاورمیانه هم خارج شد این رژیم بتواند به حیات خود و تعامل با هسایگان و مهار ایران ادامه دهد. اما آیا این اتفاق می‌افتد؟
 

احساس بی‌نیازی به خاورمیانه

احساس ما این است که امریکا دیگر به حضور در خاورمیانه نیازی ندارد، چرا؟

اول: او تا توانست این منطقه را دوشید و ضعیف کرد. کشورهای عربی تا مغز استخوان احساس می‌کنند به حضور امریکا نیاز دارند و اگر هم امریکا نباشد راهبرد خود را به آنان تحمیل می‌کند. برای شفافیت موضوع مثالی می‌زنیم، همه می‌دانیم کشورهای عربی که در سال‌های اخیر با پول نفت‌شان رشد قابل توجهی در ساخت و ساز داشتند مجبورند در ادامه با امریکا و حتی اروپا همراه باشند، زیرا گام بعد از ساخت و سازهای کلان، تامین و نگهداری آن است. آیا این امکان برای اعراب وجود دارد که بتوانند این راه را بدون کشورهای توسعه یافته ادامه دهند؟ خیر؛ اتفاقا در سیاست و روابط دیپلماتیک و مسائل نظامی هم همین اصل جاری است. وابستگی کشورهای حوزه خلیج فارس آنها را محتاج و گرفتار کرده است و امریکا این را خوب می‌داند. حالا نگرانی اعراب از خروج امریکا را بهتر درک می‌کنیم چون آنها به امریکا نیاز دارند نه امریکا به آنها؛
 
دوم: تغییر معادلات قدرت و سیاست؛ با کمی دقت درمی‌یابیم که معادلات و مؤلفه‌های قدرت و تحمیل اراده، تغییر کرده است. ایالات متحده که خودش در این زمینه جریان‌ساز است خود را برای رفتن به همین سمت‌وسو آماده می‌کند. در مقابل کشوری مانند ایران اگر می‌خواهد مقهور اراده امریکا نشود باید مسیر استکبار ستیزی خود را با تغییر زاویه حمله و تهاجم ایالات متحده هماهنگ کند. احتمالا امریکا دارد به‌سمت گلوبالیسم واقعی می‌رود تا کشورهای را از نظر ایدئولوژی و... به خود متصل کند. او دیگر نمی‌خواهد بجنگد زیرا روش نابود کردن دشمن را تغییر داده است. ظهور گلوبالیسم در مسائل رقابتی، مسائل انسانی، حقوق بشر، سلامتی و امنیت غذایی، محیط زیست و... می‌تواند اتفاق بیوفتد.
 
مشارکت در نابودی پاندمی و لزوم همراهی کشورهای دنیا برای مقابله با آن، توجه به گرمایش زمین و محیط زیست، رفع گرسنگی و رفتارهای انسان دوستانه دنیا برای کشور گشایی روشی جدید است و روش قدیمی در حال تغییر می‌باشد. چیزهایی که فکرش را نمی‌کردیم ارزش بشوند، در حال ارزشمند شدن هستند. اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن است. دلار با ارزهای دیجیتال عوض می‌شود، انرژی‌های فسیلی جایش را به انرژی‌های پاک می‌دهد، سازمان بهداشت جهانی به‌جای شورای امنیت اعمال سیاست می‌کند، معاهده آب و هوایی پاریس و توافق آمریکا و چین به‌جای مجمع عموی سازمان ملل و نهادهای مرتبط خط‌ومشی تبیین می‌کنند، جنگ‌های کلاسیک و جنگ‌های متعارف می‌روند تا جنگ‌های سایبری و بیولوژیکی جای آنها بیایند، منطقه‌هایی که قبلا با اهمیت بودند با منطقه‌های جدید و بکر عوض می‌شوند، یک جای‌گزینی منحصر به‌فرد در ناچار کردن کشورها، پروژه‌های ایلان ماسک و زاکربرگ و این قبیل آدم‌ها دارد جای رسانه‌ها را می‌گیرد، انسان‌ها می‌‌شوند ابزاری در دست ثروت‌مندان، سیاست‌مداران باید با مسحور کنندگان خود را هماهنگ کنند و مسائل دیگر که نیازی به حضور فیزیکی در خاورمیانه ندارد. امریکا دیگر به نفت خاورمیانه هم احتیاجی ندارد، پنل‌های خورشیدی و ماشین‌های برقی می‌توانند بخش اعظمی از مراودات مردم جهان را سامان دهند و نفت به‌زودی می‌‌شود همان مایع بدبو که زمان مصدق حرفش بود.
 
خب کشورهای وابسته به امریکا آیا می‌توانند خود را همراه با این تغییرات تغییر دهند. آیا رژیم صهیونیستی می‌تواند جای خالی امریکا را پر کند؟ آیا ما می‌توانیم نحوه حرکت امریکا را تشخیص و خود را از گلوبالیزه شدن نجات دهیم. سیاست‌مداران ما می‌توانند خود را از زیبایی‌های ظاهری گلوبالیسم نجات دهند؟ آنها که یقه چاک می‌کنند برای معامله با امریکا می‌دانند اصلا چه چیزی در انتظارشان هست؟ آیا از رویکرد نئونازی‌های لیبرالیسم مسلک خبر دارند؟
 
سوم: امریکا نمی‌تواند در خاورمیانه بماند، چون خاورمیانه چاه ویلی است که هر کسی در آن بیوفتد، افتادنش با خودش است و بیرون آمدنش با خدا! مشخص نیست که چرا کسی یا لااقل یک غیربومی نمی‌تواند در خاورمیانه بیاید و سربلند بیرون برود. هرکسی که آمده خسته و زخمی و فرسوده خارج شده. از کشور گشایان قدیم مانند پرتغال گرفته تا فرانسه و انگلیس و حتی شوری تا برسد به امریکای امروز؛ امریکا می‌رود که نفسی تازه کند. آیا می‌تواند برگردد؟ خدا می‌داند. اگر به تجربه بگوییم می‌رود که اصلا نیاید. خاورمیانه خاور اشتباهات امریکاست. امریکا دوری و دوستی را ترجیح می‌دهد و برای درآمدزایی به راه‌هایی جدیدتری فکر می‌کند.
 

اصلا امریکا از خارمیانه می‌رود؟

هنگامی که انگلیس داشت از خاورمیانه خارج اعراب به‌دنبالش گریه و نالان می‌دویدند. موضوع خروج از شرق سوئز که در میانه قرن گذشته میلادی و پس از دست رفتن امپراتوری بزرگ استعماری انگلیس شروع شد، با مخالفت بسیار زیاد کشورهای عرب منطقه به‌ویژه کشورهای عرب حوزه خلیج فارس مواجه شد. این کشورها که فکر می‌کردند موضوع عقب نشستن انگیسی‌ها از شرق سوئز بیشتر مالی است، در دیدارهایی که با عالی‌ترین مقامات در لندن داشتند، گفتند که دو برابر هزینه استقرار نظامیان انگلیسی را پرداخت خواهند کرد به‌شرط آن‌که این نیروها منطقه را ترک نکنند، ولی عقل کم مقامات وقت این کشورها نمی‌توانست دلیل واقعی خروج انگلیس را بفهمد.
 
در واقع، انگلیسی‌ها همان‌گونه که گفته شد پس از جنگ جهانی دوم بخش بزرگی از قدرت اقتصادی و توان نظامی خود را از دست داده و شنل ابرقدرتی را به صورت رسمی بر دوش امریکایی‌ها انداخته بودند. مشکلات و مسائل داخلی انگلیس به شکلی بود که توان حضور موثر نظامی در خارج از مرزها را نداشت و این موضوع یک دهه بعد در نبرد «جزایر فالکلند» خود را نشان داد. هر چند که بر اثر بی‌عرضگی و ناتوانی محض ژنرال‌های حاکم بر آرژانتین، انگلیسی‌ها پیروز این نبرد شدند، اما همه می‌دانند که انگلیس با یک قدرت واقعی وارد نبرد نشده بود.
 
حقیقت آن است که پس از شکست جنگ کانال سوئز، انگلیسی‌ها فهمیدند که روزگار ماجراجویی نظامی به پایان رسیده و باید برای احیای دوباره خود، به جزیره برگشته و با کم کردن هزینه‌های نظامی و افزایش قدرت علمی و اقتصادی دست‌کم در حوزه پایداری سیاسی در عرصه بین‌الملل حرفی برای گفتن داشته باشند. دقیقا همین وضعیت را امروز امریکایی‌ها دارند تجربه می‌کنند. آن‌ها پس از ناکامی‌ها و شکست‌های متوالی در آسیای غربی به این نتیجه رسیده‌اند که باید از این منطقه بروند، حالا سران عرب منطقه و حتی رژیم صهیونیستی دنبال پشیمان کردن آن‌ها هستند.
 
روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی در این زمینه نوشت: «واشنگتن در متقاعد کردن متحدان عرب خود پیرامون نقشش در منطقه با دشواری روبروست و هر چند اتفاقات عکس آن را نشان می‌دهد؛ اما واشنگتن تلاش دارد به این متحدان بگوید که قصد خروج از خاورمیانه را ندارد. در این رابطه در نشستی که روز شنبه در آستانه مذاکرات جهانی علیه ایران در منامه برگزار شد «لوید آستین» وزیر جنگ آمریکا در مورد نحوه تعامل متحدان عرب با سیاست امنیت ملی آمریکا که با آمدن هر رئیس‌جمهوری تغییر می‌کند، با سوالات سختی روبرو شد.»
 
هم‌زمان با تلاش بایدن برای انصراف از تصمیم دونالد ترامپ، رئیس جمهوری سابق آمریکا درباره خروج از توافق برجام، برخی از «متحدان عرب» واشنگتن ابراز ناامیدی کردند. واقعیت این است که اقدامات آمریکا از قبیل خروج از افغانستان و اعلام خروج از عراق تا پایان سال۲۰۲۱ و این‌که دولت بایدن مقابله با چین را در اولویت خود قرار داده، مقامات را در خاورمیانه نگران کرده است و آنها گمان می‌کنند که آمریکا از آنها غافل شده است.
 
«فرهاد علاء‌الدین» رئیس شورای مشورتی عراق در نشست منامه به «آستین» گفت: «با توجه به اینکه زمان خروج نیروهای آمریکایی از عراق در پی خروج از افغانستان نزدیک است، شرکای عرب بسیار نگران شده‌اند.» آستین نیز تلاش کرد به همتایانش اطمینان خاطر دهد که آمریکا هم‌چنان در خاورمیانه حضور خواهد داشت و منافعش در این منطقه را رها نخواهد کرد. «برت مک گورک»، هماهنگ کننده مسائل خاورمیانه و شمال آفریقا در شورای امنیت ملی آمریکا و «رابرت مالی»، نماینده آمریکا در امور ایران نیز در منامه به آستین پیوستند.
 
مک گورک گفت، خروج از افغانستان تحت شرایطی انجام شد و هیچ ربطی به خروج آمریکا از خاورمیانه ندارد. «اهداف دولت جو بایدن، رئیس جمهوری آمریکا ایجاد ائتلاف‌ها و مشارکت در برابر چالش‌هایی است که منطقه را تهدید می‌کنند. واشنگتن دنبال کاهش تنش‌هاست و از کشورهای منطقه در حفاظت از سرزمین خود در برابر پهپادهای ایران حمایت می‌کند.» وی بر حمایت کشورش از عراق، قانون اساسی و نهادهای قانونی آن تاکید و بابت روابط در حال توسعه میان عراق و کشورهای عربی ابراز خوش‌وقتی کرد و گفت: «دولت بایدن از توافق‌نامه‌های ابراهیمی و هرآنچه موجب ثبات منطقه می‌شود، حمایت می‌کند.»
 
نتیجه آنکه امریکا در کنار تغییراتی که در سیاست خود داده و متوجه معادلات دیگر شده است سعی دارد با این دست و آن دست کردند و حالت یک بام و دوهوا ببیند در کدام روش بیشترین منافع را به خود جلب می‌کند. پس باید ببینیم چه راهی جلوی پای امریکا قرار می‌گیرد. امریکا احتمالا می‌داند که اگر برود دیگر نمی‌تواند برگردد، زیرا هم رقبای زیادی دارد که منتظرند برود و جای او را بگیرند و هم توان زیادی می‌خواهد که بتواند برگردد. البته او هم برای رفتن فکر کرده و هم برای ماندن؛ بنابراین ما هم برای هر دو حال باید برنامه داشته باشیم...