سریال کره‌ای «اهل جهنم» که به‌تازگی توسط شرکت نتفلیکس عرضه شد توانست در مدت کوتاهی در بسیاری از کشورهای جهان به‌نمایش دربیاید و فروش و امتیاز بالایی را به‌خود اختصاص دهد. قبل از بیان نگاه‌مان به این فیلم باید مقدمه‌ای را در نظر بگیریم و آن اینکه همیشه در کنار هر فیلمی اقتضائاتی وجود دارد که باعث می‌شود یک فیلم‌ساز به موضوعی خاص روی بیاورد. بیشتر این اقتضائات را باید در کشور سازنده پیدا کرد و شناخت تا بتوان یک فیلم را درک کرد. حتی اگر فیلمی با موضوعی فراملیتی ساخته شد، حتما اقتضائات و شرایطی در کشوری که فیلم در آن ساخته می‌شود وجود داشته که آن ایده طراحی و اجرا شده است. شاید بتوان فیلم‌های سفارشی را جدا کرد اما باز هم همین سفارش دادن‌ها بسته به شرایط داخلی است. به‌طور مثال وقتی مینی سریال «چرنوبیل» یا فیلم قتل «خاشقچی» در امریکا ساخته می‌شود، مطمئنا دلیلی درون آن سرزمین وجود داشته که این انگیزه را ایجاد کرده است. این دلایل حرف‌هایی را هم درون فیلم می‌آورد که یک جهت خاص را نگاه می‌کند.
 
سریال در اهل جهنم از این قاعده مستثنا نیست و حرفهای این فیلم را باید نشأت گرفته از اقتضائات درون کره بدانیم. در یادداشت سریال «بازی مرکب» اشاره‌ای به تبلیغات دینی در کشور کره جنوبی داشتیم. تبلیغاتی که نوعی شکاف میان معتقدان آن با معتقدان ادیان قدیمی‌تر در کره ایجاد کرده و مردم را به سمت دوری از دین مسیحت کرده است و نگاهی را تیین کرده که نوعی مواجه با مسیحیت است. در سریال اهل جهنم نیز این نگاه وجود دارد و حتی سخن از اعتقادی غیر از اعتقاد مردم کره در مورد معصومیت نوزادان شنیده می‌شود. آنچه که ماجرا را پیچیده کرد همین تفاوت در معصویت و عدم معصومیت(گناه ازلی) است. یعنی تفاوت در اعتقادات اصلی مردم کره و مسیحیت. مردم کره با چند دین در حال زندگی هستند و مشکلی هم ندارند اما این‌که به‌یک‌باره در طول چند ماه در دو سریال بسیار مهم نوعی تقابل با دین مسیحیت دیده می‌شود، کمی سوال برانگیز است.
 

نگاه به متن فیلم

برخی نکات فیلم را به صورت خلاصه می‌آوریم تا محتوای فیلم کمی روشن شود ولی باید این را هم در نظر بگیریم که سریال اهل جهنم مطمئنا فصل دومی هم دارد و باید منتظر آن باشیم تا بهتر بتوانیم محتوایش را بررسی کنیم:
1- استنباط‌ها؛ ماجرایی که در فیلم اهل جهنم رقم می‌خورد همراه استنباط‌های انسانی و نگاه‌های انسانی به وقایع است. انسان‌ها فقط کلمه‌ای از جهنم را از زبان یک خبردهنده می‌شنوند اما اینکه واقعا چه اتفاقی می‌افتد و آیا آن خبر دهنده فرشته است یا آن هیولاها گناه‌کاران را به جهنم می‌فرستند و آیا آنها به جهنم می‌روند یا گناه‌شان پاک می‌شود یا نه؟ اینکه خدا این هیولاها را فرستاده تا گناه‌کاران را به جهنم ببرند؟ و... همگی استدلال انسان‌ها، خصوصا سران «فرقه راستین» است که در ادامه فیلم هم از این جعل‌ها و طراحی‌ها حتی در نحوه حرکات بدن و نحوه سخن گفتن و اجرا کردن مراسم مثلا عروج توسط رئیس فرقه دیده می‌شود.
 

2- عدم کفایت و توانایی قانون؛ این فیلم در فضایی ساخته شده که قانون را برای جلوگیری از خلاف و گناه کافی نمی‌بیند. قانون نه‌تنها نمی‌تواند از رشد جرم جلوگیری کند بلکه اجازه ارتکاب جرم در سنین کمتر از سن قانونی را هم می‌دهد. در قسمت اول اعتراض پلیس به این قوانین را می‌بینیم که نمی‌توانند آن نوجوانان خراب‌کار را بازداشت کنند. شاید این علت، علت اصلی ساخت فیلم باشد. عدم کفایت قانون و اشتباهات انسانی در وضع قوانینی که نمی‌توانند بازدارندگی ایجاد کنند و به‌عکس فضایی برای رشد تخلف و سرکشی و بی‌نظمی ایجاد می‌کنند. بله از همان قسمت اول این بحث در دیالوگ پلیس‌ها وجود دارد که دادگاه نمی‌تواند مجرمان را به‌اشد مجازات برساند و با بها‌نه‌های واهی آنها را آزاد می‌کند.
 
«مدیر جونگ» رئیس فرقه راستین روی همین نقطه دست می‌گذارد و به عدم توانایی قانون و پلیس برای مجازات مجرمان اشاره می‌کند و میگوید: «پلیس حتی نمی‌تواند مجرمان را پیدا کند، چه رسد به برخورد و مجازات آنها.» در جایی دیگر به کارآگاه کینگ‌هو می‌گوید: «قانون نتوانست قاتل همسر تو را مجازات کند و...» یعنی این قانون حتی نمی‌تواند از ضابطان و مجریانش حمایت کند، دیگر مردم جای خود را دارند. پس اکنون وقت ورود خدا است برای نظم بخشیدن به دنیا و برخورد با مجرمان و گناه‌کاران. جالب آنکه اگر کسی با این کار خدا مخالفت کند طرف‌داران فرقه او را از سر راه برمی‌دارند. آنها پیشاپیش این سوال که چرا در کره این اتفاق می‌افتد؟ را هم جواب داده و می‌گویند به‌این دلیل که فرقه‌هایی هستند که به خدا کمک می‌کنند تا انسان متنبه شود، نظم حاکم شده و گناهی و تخلف صورت نپذیرد. فرقه می‌خواهد نظم ایجاد کند ولی نمی‌داند چطور این کار را انجام دهد؟ به‌همین دلیل حضورش ایجاد بی‌نظمی می‌کند. آنها به‌قواعدی معتقد شدند که کامل نیست، پس باید قواعد را با حرف‌ها و تبلیغات خود تطبیق دهند نه خود را با قواعد. مثلا وقتی با خبر جهمنی شدن یک نوزاد مواجه می‌شوند تصمیم می‌گیرند آن را مخفی کنند تا قواعد مدنظرشان بی‌اعتبار نشود.
 
3- هجمه به حق انتخاب و اختیار انسانی؛ در خلال فیلم خیلی مورد بحث قرار می‌گیرد. برخی افراد قائل هستند که این حق انتخاب و اختیار است که باعث می‌شود هرکسی هرکاری بکند و مجازت هم نشود یا اصلا کسی نتواند پی به گناه یا تخلف آنها ببرد. از منظر دلایل فوق این فیلم را نباید یک فیلم عادی دید. این فیلم می‌تواند به تنهایی در آینده یک فرقه و نحله را شکل دهد که انسان‌ها را بی‌اختیار و بدون حق انتخاب بخواهد و برای تحقق نظام حاکمش هم تلاش کنند. کمااینکه فیلسوفانی مانند «مارکس» از ظلمی که به کارگران می‌شد به این نتیجه رسید که مالکیت خصوصی به نفع یک طبقه خاص است نه همه مردم... بنابراین باید با مالکیت خصوصی برخورد شود که بعدها همین ایده اجرایی شد و حکومت‌هایی به‌وجود آمدند که به شدت در مقابل مالکیت خصوصی ایستادگی کردند و برای تحقق آن هر جنایتی را رقم زدند.
 

5- ضعف خدا؛ اینکه خداوند بالاخره یک راهی را پیدا کرده برای اعمال فشار به انسان‌ها یا گوش‌مالی یا یادآوری، تذکر و هرچیز دیگر، نشان می‌دهد مردم خداوند را ناتوان دیده‌اند از یک اقدام جدی. او در کنترل مخلوقات خود و هدایت آنها مستأصل شده و دنبال راهی برای بازگشت می‌گردد بنابراین با کمی فکر به این نتیجه رسیده که باید انسان را با اعمال فشار و ‌زور هدایت کند. خدایی که به افراد بی‌گناه هم رحم نمی‌کند و لااقل طرف مبلغان خودش هم نیست و آنها را هم به جهنم می‌فرستد. فیلم‌ساز می‌خواهد از جهل مردم به‌خدا هم بگوید که دلیلی شده برای قبول تفسیرهای متعدد و فریب خوردن از افراد شیاد. در این میان توبه، عمل نیک، رفتار خوب، تبلیغ خدا، درخواست از مردم برای ترک گناه، توبه و... هم نمی‌تواند کسی را نجات دهد. در قسمت آخر رئیس فرقه به مبلغ اروهدی می‌گوید خدا می‌خواهد با کمک تو اشتباهش را جبران کن و تو انتخاب شده خدا هستی. در کل این فیلم خدا بازی مردم را به‌خوبی نشان می‌دهد.
 
6- راه حل فوری و قابل دسترس؛ در این فیلم سخن از یک اعتقاد کلی انسانی به‌میان می‌آید و آن «ترس» است برای جلوگیری از گناه و تخلف. آنها معتقدند ترساندن مردم بهترین راه برای ایجاد نظم است. وقتی قانون نمی‌تواند نظارت کاملی داشته باشد و حتی در نظارت نیز نمی‌تواند برخورد مناسبی داشته باشد جرم و جنایت زیاد می‌شود. اینجا باید یک انگیزه درونی وجود داشته باشد که بتواند در نبود قانون هم انسان را از گناه و خلاف دور نگاه دارد. در همان قسمت اول مدیر جونگ در بحث با کارآگاه گیونک‌هو می‌گوید: «به جز ترس چه چیزی باعث توبه مردم می‌شود؟»؛ آنها معتقدند هر انسانی باید مراقب رفتار خود باشد و از اختیارات و توانایی خود برای ترک گناه استفاده کند و بداند اگر این‌کار را نکند خداوند روزی او را با آبروریزی به جهنم می‌برد و حتی اگر خودکشی کرده باشد او را برمی‌گردانند و در انظار عمومی می‌کشند و به جهنم می‌فرستند.
 
7- دخالت‌های انسانی؛ نکته جالب توجه این است که اعضای فرقه به‌راحتی می‌توانند مثلا مخالفان خدا را به قتل برسانند ولی هیچ هیولایی سراغ آنان نمی‌آید. مخاطب می‌بیند که پیرزنی بی‌گناه با ضرب‌وشتم چند جواب کشته می‌شود اما این کار توسط خدا جنایت دیده نمی‌شود. آبروی گناه‌کاران می‌رود و اصلا کسی به آن اعتنا نمی‌کند و اگر اعتراض کنند متهم می‌شوند به جنگ با خدا! کمااینکه از قسمت چهارم به‌بعد یونگجه که نقش تهیه‌کننده فیلم‌های تبلیغاتی فرقه را برعهده دارد این نظم را نوعی بی‌نظمی می‌بیند. او معتقد است این اتفاق باعث شده عده‌ای با قلدری دنیا را به سمت نظم یا خدا ببرند. وارد خانه‌ها شوند، آنها را بی‌آبروکننده، کتک بزنند و... یونگجه این وضعیت را نوعی «جهنم» قلمداد می‌کند. تفسیری که اتهام ضدیت با خدا را در پی دارد.
 
ورود اعضای فرقه «اروهد» که تا قبل از این اتفاقات دشمن فرقه «راستین» بودند به مرکز پلیس و ضرب و شتم پلیس همان بی‌نظمی است که در اعتراض به بی‌نظمی قبلی ایجاد شده؛ مردم از اعلام گزارش تخلفات و جنایات اروهدی‌ها می‌ترسند در حالی‌که آنها دنبال ایجاد عدالت و پایین آوردن آمار جرم و جنایت بودند! این تغییر شکل از یک جایگاه اصلاح‌گر به یک جایگاه فسادزا ما را یاد بسیاری از انقلاب‌ها می‌اندازد که ابتدای کار شعارهای عدالت محورانه سردادند اما در طی مسیر همه شعارها تغییر کرد و حتی نابود شد. این تضادها و تغییرها مخاطب را به شک می‌اندازد که آیا هیولاها واقعا از طرف خدا می‌آیند؟ اگر از طرف خدا هستند، خدا بی‌عدالتی نمی‌کند و از گناه و جنایت اروهدی‌ها و راستینی‌ها نمی‌گذرد.
 

مقاصد احتمالی

همان‌طور که گفته شد این فیلم را باید در فضای فکری کشور کره تحلیل کرد. کشوری که مردمش به چند دین معتقد هستند و هر کدام زندگی را به شکلی متفاوت نگاه می‌کنند. اینکه فیلم‌سازی وارد حیطه‌ای کمتر دست خورده‌ای مانند موضوعات دینی و اعتقادی می‌شود و می‌خواهد به اصلاح برخی اعتقادات یا ایجاد اعتقادی دست بزند نشان از اهمیت آن دارد. اهمیتی که از یک آسیب یا پدیده برخواسته است. تفسیرهای دل‌بخواهی دینی و مذهبی، وارد کردن آدابی که با انسانیت انسان و روح و عقل انسانی در تضاد است در دین، مردم را با یک طرز تفکر محدود کردن، نیت حل مشکلات با همان آداب غیر همگون داشتن و... می‌تواند دلیل خوبی برای یک فیلم‌ساز باشد.
 
از آنجا که فیلم‌ساز باید تفسیرها و تحلیل‌های غلط و یا هجمه‌های برخی دین‌داران را تحمل کند هم می‌توان به عزم راسخ فیلم‌ساز پی‌برد. احتمال می‌دهیم که فیلم‌ساز مقاصدی در ذهن داشته باشد که می‌خواهد سوالاتی حول محور آن‌را در فیلمش ایجاد کند، مخاطب را به‌فکر وادار کند، احساسات او را برانگیزد و برخی اصلاحات را طلب کند. مثلا ایده ایجاد ترس برای دور کردن انسان از گناه همان چیزی است مخاطب روی آن فکر می‌کند. ترسی که انسان‌ها با آن سازگاری ندارند و احتمالا این فیلم می‌خواهد برعلیه آن قیام کند. فیلم می‌خواهد بگوید اولا با ترساندن مردم نمی‌شود مردم را از گناه دور کرد. دوما حد و حدود این ایجاد ترس چیست؟ و چه کسانی زحمت آن را برعهده می‌گیرند؟! البته بگذریم از اینکه انسان‌ها اصلا در مقابل ترس ایستادگی می‌کنند و حالت تدافعی می‌گیرند و... زیرا بحث طولانی‌تر می‌شود.
 
می‌توانیم نگاه به خدا را در این فیلم در دو صورت کلی معرفی کنیم. اول: فیلم می‌خواهد بگوید این ایجاد ترس ها که به شکل اعتقاد معرفی می شود از طرف خداوند نیست از طرف مبلغان دینی کره است. خدا اگر می‌خواست با این روش انسان را اداره کند تا الان کرده بود اگر نه که این روش‌ها، روش صحیحی نیست. شاید این نقطه عطف فیلم باشد که مخاطب را از اتصال رفتارهای انسانی به خدا دور می‌کند. فیلم‌ساز در مقابل برخی اعتقادات می‌ایستد که بودند ولی نتوانستند انسان را از گناه و جرم و تخلف دور کنند. آنها اعتراف به‌گناه را هم مکفی نمی‌دانند و نمی‌خواهند شهر را تبدیل به اتاق اعتراف در کلیسا کنند.
 
دوم: با دیدن این در هم پیچیدگی اتفاقات فیلم، مخاطب از خود می‌پرسد اصلا خدایی هست که بتواند عدالت را حاکم کند؟ خدایی وجود دارد که به این رنج‌ها پایان دهد؟ این خدا کیست که عده‌ای را به‌جهنم می‌برد ولی عده‌ای دیگر را نمی‌برد؟ چرا باید یک انسان در زندگی خود دائما در رنج و عذاب باشد؟ این سوال در یکی از دیالوگ‌ هم می‌آید که چرا خداوند انسان را در عذاب آفرید؟ نتیجه آنکه وقتی در انتهای فیلم گفته می‌شود کسی نیست که کمک‌مان کند جز خود ما انسان‌ها، مخاطب آن را قبول می‌کند. اما فعلا نمی‌‌گوید به چه طریق؟ در کل این فیلم یک فیلم اعتراضی است. اعتراض به برخی تفکرات و اعتقادات که فیلم می‌تواند درخواست اصلاح آنها را داشته باشد یا می‌تواند آنها را از ریشه بزند و بی‌خدایی را اثبات کند. به‌نظر مورد اول یعنی مبارزه با تفسیرهای ناصواب، نزدیک‌تر باشد چون فیلم با اعتقادات نمی‌جنگد با تفسیر اعتقادی اتفاقات مبارزه می‌کند.

فعلا فصل اول این سریال با صدها سوال بی‌پاسخ تمام شد و نتوانست برخی ضعف‌هایش را بپوشاند. البته در ایجاد سوال و فهماندن برخی مقاصدش موفق بود. فیلم زمینی مسطح را در فصل اول ایجاد کرد تا شاید بتواند در فصل‌های بعدی روی آن ساختمانی بسازد. تضادهای زیاد وجود دارد ولی داستان کلی مشخص است. حتی ناپدید شدن کارآگاه کینگ‌هو که به‌خاطر همان سکوتش بود هم نتوانست سیر داستان را به‌چالش بکشد. برخی منتقدان این فیلم را بدون داستان و شخصیت اصلی دانستند اما فیلم‌ساز می‌خواهد بگوید این اصول برای او اهمیت ندارد که بخو‌اهد خود را معطلش کند. ما این فیلم را در کل ضعیف می‌بینیم ولی نمی‌توانیم حرف‌هایش را نشنیده بگیریم.