خداحافظی با مرد اخلاق و رسانه‌

در سالروز آغاز نهضت رهبر کبیر انقلاب(ره)، حجت‌الاسلام سید محمود دعایی، مدیر مسوول روزنامه اطلاعات و نماینده ۶ دوره مجلس شورای اسلامی در سن ۸۱ سالگی به دیار باقی شتافت؛ دعایی در تبعید امام‌خمینی(ره) در شهر نجف، همراه ایشان بود.


حجت‌الاسلام سید محمود دعایی متولد ۳۰ فروردین ۱۳۲۰ در شهر یزد بود. از پدری یزدی و مادری کرمانی متولد شد و در ۴ سالگی به اتفاق مادرش که کرمانی بود در کرمان اقامت گزید. پس از اتمام تحصیلات متوسطه وارد حوزهٔ علمیه کرمان به نام مدرسهٔ معصومیه شد و به تحصیل علوم اسلامی مشغول شد. بعد از اتمام سطوح اولیه تحصیلی در کرمان به حوزهٔ علمیهٔ قم رفت و بعد از تکمیل سطوح عالیه در سال ۱۳۴۶ رویدادهای سیاسی تحت تعقیب رژیم شاه قرار گرفت و مخفیانه به عراق رفت و در آنجا تحصیلات علوم اسلامی را ادامه داد.

در این دوران تلاش‌های وسیعی جهت استردادش صورت گرفت که مأموران رژیم گذشته در این زمینه موفق نشدند. بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ سفیر ایران در عراق بود پس از آن مدتی در دفتر امام خمینی اشتغال داشت و از طرف ایشان اجازه دریافت وجوهات شرعیه را نیز داشت و سپس به دستور امام در اردیبهشت ۱۳۵۹ به سرپرستی موسسهٔ اطلاعات منصوب شد. دعایی عضو مجمع روحانیون مبارز از سال ۱۳۶۶ تاکنون، سرپرست مؤسسه اطلاعات از سال ۱۳۵۹ تاکنون و نماینده شش دوره ابتدایی مجلس شورای اسلامی بوده‌ است.

دعایی درباره چگونگی تامین هزینه‌های زندگی خود و حقوق نگرفتن از دولت گفته بود: از شما چه پنهان و به قول همشهری عزیزم آقای مرادی کرمانی: «شما که غریبه نیستید»، عهدی نیز با صاحب این لباس بسته‌ام که تا در این زی هستم، از هیچ دولت و دستگاهی حقوق نگیرم و همچنان طلبه بمانم و با شهریه طلبگی سر کنم. شرطم با مرحوم امام (ره) در قبول سفارت عراق، همین بود که بحمدالله تا امروز در هر سمتی که بوده‌ام تداوم یافته است و اکنون مقام معظم رهبری شهریه طلبگی‌ام را ماهیانه مرحمت می‌کنند.

فعالیت مرحوم دعایی قبل و بعد از انقلاب

دعایی قبل از پیروزی انقلاب در خارج و داخل ایران از فعالان سیاسی بوده و در خلال این مدت به اروپا و کشورهای آسیای غربی ( سوریه، لبنان، اردن، عربستان، پاکستان، و افغانستان) سفر کرد. مرحوم دعایی در جریان مبارزات سیاسی خارج از کشور مدت ۷ سال سخنگوی نهضت روحانیت مبارز بود و نمایندگی امام خمینی(ره) را به عنوان رابط بین مسوولین عالی‌رتبه عراقی با او به عهده داشت و همچنین رابط بین سازمان‌ها و انجمن‌های اسلامی و مبارز دانشجویی و برخی شخصیت‌های مبارز خارج از کشور با وی بود.

همچنین وی در زمان اقامت در عراق تهیه‌کننده و مجری برنامه رادیویی نهضت روحانیت در ایران بود. مرحوم دعایی بعد از انقلاب در اوایل سال ۱۳۵۸ به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق عازم بغداد شد و به‌ دنبال اعتراض به دخالت‌های آشکار مأموران عراقی در امور داخلی ایران به دستور وزارت خارجه در اسفند ۱۳۵۸ به ایران بازگشت.
 

سرپرستی موسسه اطلاعات

مرحوم حجت‌الاسلام سید محمود دعایی پس از انقلاب و  قرار گرفتن مؤسسه اطلاعات زیر نظر ولی فقیه به عنوان مدیر این مؤسسه منصوب شد. در حکم انتصاب مرحوم دعایی به سمت سرپرست مؤسسه «اطلاعات» چنین آمده است:
‏‏از آنجا که مطبوعات کشور در ساختن جامعه نقش مؤثری را ایفا می‌نماید، جناب‌عالی‏‎ ‎‏را به خاطر شایستگی و لیاقتی که در ادارۀ این‌گونه امور دارید به سرپرستی روزنامۀ‏‎ ‎‏اطلاعات که مربوط به مستضعفین است منصوب می‌نمایم. و البته متوجه هستید که‏‎ ‎‏مطبوعات باید همیشه در خدمت اسلام عزیز و مردم و کشور باشند و آزادی‌ها در حدود‏‎ ‎‏قوانین مقدس اسلام و قانون اساسی به بهترین وجه تأمین شود. امید است به یاری خدا و‏‎ ‎‏با همکاری کارمندان متعهد، این روزنامه را در راه تحقق بخشیدن به آرمان‌های انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی اداره نمایید. از خدای تعالی توفیق همگان را در این راه مسئلت دارم.‏
 

اخلاق در رسانه کمرنگ شده است

مرحوم دعایی 17 بهمن 1397 در گفت‌وگویی از برخی رسانه‌ها گلایه کرد و گفت: «این روزها رسانه سالم در کشور کم پیدا می‌شود. امروزه برخی رسانه‌ها تقوا ندارند و خیلی پایبند به اخلاقیات نیستند. متاسفانه دروغ خیلی رایج شده است و رسانه‌ها امروز خیلی درباره مطالب شان تحقیق نمی‌کنند و همین باعث می‌شود نسنجیده مطالب و خبرهایشان را منتشر کنند و این نشان می‌دهد از اصالت یک خبر مطمئن نیستند که این خود یک آسیب مهم و جدی برای اصحاب رسانه است و این اپیدمی در برخی رسانه‌ها وجود دارد باید برای آن چاره‌ای اندیشید.»

وی در خصوص پرداخت رسانه‌ها به گفتمان انقلاب، امام و مردم نیز گفت: «نمی‌توان گفت صددرصد در پرداخت به این گفتمان موفق بودیم، ولی همان‌طور که مسئولین رسانه‌ها با انقلاب نسبتی داشتند یا برخاسته از فضا و جریان انقلابی هستند، توانستند به این گفتمان پایبند و متعهد باشند. تندروی و کندروی و شدت و ضعفی که در مواضع سیاسی و جهت‌گیری‌های سیاسی در جامعه می‌بینیم ناشی از همان تفاوت برداشت‌ها و دیدگاه‌هاست. درعین حال امروزه، فضای مطبوعاتی کشور فضای مطلوبی دارد. آزادی‌هایی که ما انتظاراش را  داریم، وجود دارد و تقریباً تمام نشریات آنچه را تشخیص می‌دهند که باید گفت، می‌گویند و نگرانی وجود ندارد.»
 

پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی درگذشت حجت‌الاسلام سید محمود دعایی


حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در پیامی درگذشت مبارز قدیمی و یار دیرین امام بزرگوار حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی را تسلیت گفتند.

متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت مبارز قدیمی و یار دیرین امام بزرگوار جناب حجت‌الاسلام آقای سیدمحمود دعایی رحمهًْ‌الله‌علیه را به خاندان گرامی به‌ویژه همسر و فرزندان مکرّم و نیز مجموعه‌ بزرگ دوستداران و همکاران ایشان تسلیت عرض می‌کنم. ایشان برخوردار از صفات نیک و پسندیده‌ای بودند: صفا و سلامت نفس، فروتنی و ساده‌زیستی، پاکدستی و قناعت، ارادت عمیق و راسخ به امام بزرگوار و انقلاب و پایداری و وفا در دوستی و رفاقت. گذشته‌ ایشان در عراق و ایران در دوران مبارزات هم فصل مُشبِع دیگری است که موجب رحمت و مغفرت الهی است ان‌شاءالله. از خداوند متعال تفضلاتش را برای آن مرحوم مسألت می‌کنم.
سیّدعلی خامنه‌ای
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
 

دلیلِ درگذشت محمود دعایی اعلام شد

سیدمحمود دعایی، فعال فرهنگی و سیاسی که امروز چشم از جهان فروبست، از دیشب به دلیل انسداد مجرای تنفسی، در بیمارستان بستری شده بوده است. او، در روزهای اخیر، حالت‌هایی شبیه سرماخوردگی داشته است. به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، دلیل درگذشت حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی، مدیر موسسه اطلاعات و فعال سیاسی و فرهنگی کشورمان، اعلام شد. بر این اساس، زنده‌یاد دعایی، در روزهای اخیر حالت‌های سرماخوردگی داشته است که شب گذشته با تشخیص آبسه گلو و انسداد مجرای تنفسی، در بیمارستان آتیه بستری می‌شود و بعداز ظهر امروز چشم از جهان فرومی‌بندد.

سیدمحمود دعایی که امروز (یکشنبه ۱۵ خرداد) در سن ۸۱ سالگی درگذشت، متولد شهر یزد بود که از سال ۱۳۵۹ تاکنون سرپرستی موسسه اطلاعات را بر عهده داشت. او از اعضای مجمع روحانیون مبارز بود که سابقه شش دوره حضور در مجلس شورای اسلامی را هم داشت. بسیاری از مراسم تشییع پیکر هنرمندان و فعالان فرهنگی در سال‌های گذشته، با حضور دعایی برگزار می‌شد و وظیفه خواندن نماز میت برعهده او بود.
 

روایت‌هایی کمترشنیده‌شده از «سید اهل خبر»

مدیرمسئولی یکی از قدیمی‌ترین روزنامه‌های ایران آن هم به مدت ۴۲ سال شاید برجسته‌ترین و آشناترین عنوان سیدمحمود دعایی باشد اما دعایی فقط همین نبود و باید فراتر از یک روحانی روزنامه‌نگار یا مبارز پیشکسوت انقلابی به او نگاه کرد. دعایی، روش، منش و کارنامه خاصی داشت. او نخستین سفیر ایران در عراق پس از پیروزی انقلاب بود؛ سفیری که پیغامی را هم میان ایران و عراق برای جلوگیری از وقوع جنگ رد و بدل کرد و البته صدام با انتصابش مخالف بود: «تا آنجا که من می‌دانم دو عنصر به نام دکتر شمس اردکانی را برای کویت و بنده را برای عراق پیشنهاد کردند.
من ابتدا این پیشنهاد را نپذیرفتم و گفتم اگر خدایی نکرده در رابطه با فعالیت‌های دیپلماتیک بدلیل عدم تخصص و شرایط خاص مشکلی ایجاد شود، این اتقاق ابتدا دامن روحانیت را می‌گیرد. حاج احمد این را به امام گفتند. امام ابتدا تحسین کردند اما دلایلی آوردند که این دلایل من را قانع کرد. حسن البکر از این انتخاب، حسن نیت امام را درک کرد منتها صدام از کسانی بود که بشدت با انتخاب من مخالفت کرد. من از نخستین کسانی بودم که طولانی‌ترین مدت بررسی پذیرش اعتبارنامه را داشتم.

صدام معتقد بود که من آشنا با محیط عراق هستم و مشکلاتی را ایجاد می‌کنم اما حسن البکر چنین نگاهی نداشت. ... ریشه جنگ از آبان ۵۷ است نه پس از انقلاب. عراق تلاش کرد که همسایگان را نسبت به ایران بدبین کند، گروه‌هایی را در ایران ساختند که فعالیتشان برای تهدید رابطه سالم میان ایران و عراق بود. در همین فاصله با توجه به انتقادهایی که ما به رسانه‌های خودمان بخاطر انتشار مطلب علیه عراق می‌کردیم، یک فرستاده از جانب صدام حسین آمد که گفت پیغامی برای امام داریم. صدام حسین خواست امام نماینده‌ای که اختیار تام داشته باشد برای مذاکره به عراق بفرستند. من این را به امام گفتم و گمانم این بود که امام آقای هاشمی را برای مذاکره می‌فرستند.

روز بعد که من خدمت امام رفتم، امام گفتند که من در عراقی‌ها حسن نیت نمی‌بینم و شما به آنها بگویید که ما در آینده نزدیک، انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را داریم که من ترجیح می‌دهم نمایندگان منتخب مردم، نماینده‌ای را برای مذاکره معرفی کنند. شما تا آن موقع از خود حسن نیت نشان دهید و فعالیت تبلیغاتی را متوقف کنید. من این پیام را به مسئولان عراقی دادم. تنها موردی که عراقی‌ها پیغامی برای مذاکره به امام دادند همین مورد بود.»

دعایی پیش از آنکه معمم شود، حسابدار بوده است: «وقتی من طلبه شدم و پدرم خبردار شد، اعلام کرد که من راضی به طلبگی تو نیستم. من برای جلب نظر ایشان و عمل به فرمان و امر ایشان سعی کردم که شغلی انتخاب کنم. مدتی در تجارت‌خانه‌های فرش کرمان حسابداری می‌کردم و مدتی هم در کارخانه برق کرمان به حسابداری مشغول بودم. تا حدود لمعه را با این شرایط درس خواندم تا اینکه پدر متوجه شد که من واقعاً برای تحصیلات حوزوی جدی هستم. پیغام داد که اگر جدی هستی من حرفی ندارم. وقتی ایشان رضایت داد، به قم آمدم» و پس از عزیمت به قم با همراهی مرحوم هاشمی رفسنجانی و شهید محمدجواد باهنر، نشریه «بعثت» را راه می‌اندازد.


او در تمام دوران زندگی خود با وجود مدیریت یکی از بزرگ‌ترین موسسات مطبوعاتی ایران، نمایندگی مجلس و عهده‌دار بودن سفارت ایران در عراق، هیچ حقوقی از دولت دریافت نکرد و کل زندگی خود را با شهریه طلبگی گذراند: «ما وفادار به عهدی بودیم که با امام زمان (عَجَلَ اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ الشَّرِیف) بستیم که سرباز ایشان باشیم. وقتی که امام فرمودند به عراق بروم، ابتدا مخالفت کردم و دلایل خودم را داشتم. به حاج‌احمدآقا گفتم که به امام بگویید من تشکر می‌کنم از اینکه امام به یاد ما بودند ولی من مصلحت نمی‌دانم که به دلیل ناآشنایی و عدم تجربه، یک روحانی در این سمت برود چون اگر خطایی سر بزند به حساب روحانیت گذاشته می‌شود.

اجازه بدهند که نروم. امام استدلال‌هایی کرده بودند که آن دلایل من را قانع کرد؛ لذا رفتم در وزارت خارجه سه ماه دوره دیدم، آمادگی پیدا کردم و رفتم. یکی از حرف‌های من به امام این بود که من از شما اجازه می‌خواهم که اگر ماموریتی وجود دارد، به امر شما باشد چون نمی‌خواهم که کارمند دولت حتی دولت انقلاب اسلامی بشوم؛ دلم می‌خواهد که طلبه واقعی باشم؛ طلبه‌ای که از اول بودم و اجازه بدهید که من شهریه از شما دریافت کنم، حقوق نگیرم.

امام اجازه دادند و مرحوم آقای رضوانی مسئول دفتر ایشان در نجف هر ماه شهریه من را می‌فرستادند. بعدش هم که مسئولیت روزنامه را امام امر فرمودند، از ایشان خواستم که شهریه به من بدهند که می‌دادند و خاطرم هست آخرین شهریه که در زمان حیات خودشان به من دادند ۶۰ هزار تومان بود. آن موقع تورمی نبود و ارزانی بود و بیشتر نیازی نبود. مجلس هم که رفتم نگرفتم و استدلال من این بود که من شهریه می‌گیرم، دیگر نمی‌خواهم.

البته بعد از رحلت امام، شش ماه به ما سخت گذشت چون آقا (مقام معظم رهبری) نمی‌دانستند که اینجوری است و بعدا آقا متوجه شدند که طیفی هستند که از امام شهریه می‌گرفتند، آن را برقرار کردند. من خاطرم هست برای اولین بار آقای حجازی با بزرگواری به روزنامه تشریف آوردند، یک پاکتی به من دادند، گفتند این شهریه شماست و این شهریه همینطور ادامه دارد و البته همراه با تحولات تورمی افزایش پیدا کرده است.»

انتصاب دعایی به عنوان مدیرمسئول اطلاعات هم ماجرای جالبی دارد؛ ‌او هم از امام حکم گرفت، هم از بنی‌صدر و حتی در مقطع کوتاهی مسئولیت کیهان و اطلاعات را همزمان عهده‌دار شد: «آقای بنی‌صدر تصورش این بود که کیهان بدلیل انتصاب دکتر یزدی، پایگاه مخالفینش خواهد شد و اعتراض کرد به امام که این کارها دولتی است، شما چرا تصمیم گرفتید؟ حاج‌احمدآقا به من زنگ زنگ زد گفت که امام پیشنهاد دادند شما به اطلاعات بروید منتها پیشنهادم این است که شما با حکم آقای بنی‌صدر بروید. می‌خواست دست بنی‌صدر را توی حنا بگذارد که همین کارها که امام کردند، او هم بکند. من گفتم من با حکم بنی‌صدر نمی‌روم. من طلبه هستم.

امام اگر امر کنند می‌روم. گفت امام می‌نویسند ولی تو اجازه بده بنی‌صدر هم بنویسد. برای دلجویی، حکم بنی‌صدر هم برای من گرفتند. در حقیقت من با دو تا حکم به اطلاعات آمدم منتها آنچه که برای من اهمیت داشت، حکم امام بود. آقای دکتر یزدی در مسیر اداره کیهان مشی‌ای را انتخاب کرد که آن مشی نوعی عدم پذیرش صد در صد نقطه‌نظرات امام بود ... پیشنهاد می‌دهند به آقای یزدی که استعفا کند. ایشان هم می‌گوید نه، من را عزل کنید.

امام آقای خاتمی را منصوب کردند که البته آقای خاتمی ایران نبود. ایشان نماینده مجلس بودند و از طرف مرحوم رجایی به آلمان رفته بود. آقای صانعی از دفتر امام به من پیغام دادند که تا آقای خاتمی می‌آید شما کیهان را اداره کنید. آقای خاتمی هم از آلمان یک تلگراف برای من زد که تا من می‌آیم شما باشید. ما یک جمعی را از دوستان اطلاعات یعنی آقای شمس‌الواعظین، آقای سعید اسماعیلی، آقای محمدی، آقای شهیدی مودب و ... را با خود برداشتیم چون آقای یزدی وقتی که رفت، طیفش هم رفتند.»


مشی سیاسی دعایی مبتنی بر اعتدال و تعادل بود و دست‌بوسی اصحاب فرهنگ و هنر و سیاست از استاد شفیعی کدکنی گرفته تا حاج قاسم سلیمانی و محمدجواد ظریف و سیدابراهیم رئیسی، از سلوک درویشانه و صفای باطنش برمی‌خاست، هرچند به او انتقاد می‌شد. پلی بود میان طیف‌ها و جریان‌های مختلف. هم برای سیدمحمد خاتمی تولد می‌گرفت، هم میهمان روضه‌های حاج‌قاسم سلیمانی بود: «حاج‌قاسم می‌دانست من برای بازگرداندن فضای ملاطفت و مهر فی‌مابین آقای خاتمی و مقام معظم رهبری و بیت ‌ایشان، تلاش‌ها و حرکت‌هایی داشته‌ام و می‌دانست که من نسبت به آقای خاتمی علاقه دارم و هنوز وفادار به عهدی هستم که نیم‌قرن پیش با یکدیگر داشتیم.

چون معتقدم که آقای خاتمی عوض نشد. آقای خاتمی سالم، معتقد و یکی از علاقمندان و خدمتگزاران جدی انقلاب، امام و مقام معظم رهبری است. حاج قاسم حتی می‌دانست که ما بعد از کنار رفتن آقای خاتمی و انزوای ایشان برای نوعی ادای احترام و نشان‌دادن یک وفای ویژه سالروز تولدشان را آنجا می‌رویم و تبریک می‌گوییم.

ایشان یک بار به من گفت «شما با ارتباطاتی که داشته‌اید سعی کنید مسأله بین آقا و اصلاح‌طلبان را حل کنید و پیگیری کنید» ... حاج قاسم همه ساله یک روز در منزلش روضه می‌گرفت؛ یا محرم و یا شهادت بی‌بی حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود. سعی می‌کرد دوستان نزدیک و همشهریان را دعوت کند. من را هم دعوت می‌کرد. ما هم خوشحال بودیم و می‌رفتیم. البته سعی می‌کردند با همان شیوه سنتی محلی خودشان عزاداری و پذیرایی کنند. در پذیرایی هم «آش حسینی» می‌دادند.

آش حسینی معروف است به آبگوشتی که با روش ویژه درست می‌کنند. حاج قاسم همین کار را انجام می‌داد. یعنی سفارش می‌داد چند گوسفند سالم از کرمان می‌فرستادند و اینجا ذبح می‌کردند و بساط را برپا می‌کرد. مراسم این‌طور بود که اگر نماز جماعت بود اول نماز جماعت و اگر نماز را خوانده بودند سر وقت می‌آمدند و روضه شروع می‌شد و منبری‌های محلی کرمان را دعوت می‌کرد. یعنی یا امام جمعه بم یا شهرهای اطراف بودند. آنها سخنرانی می‌کردند و بعد از سخنرانی چراغ‌ها خاموش می‌شد و مداحی می‌کردند. ما هم بلند می‌شدیم و سینه می‌زدیم. دو نفر در تاریکی آن جمعیت بیخ گوش من گفتند که «سلام ما را به آقای خاتمی برسان».


یعنی این طیف‌ها هم آنجا دعوت می‌شدند؛ در حالی که در آن منطقه مسکونی یعنی شهرک شهید دقایقی نوعاً همرزمان سطح بالای ایشان در سپاه ساکن هستند. این به دلیل رواداری و یک نوع نظربلندی و نگاه فراجناحی است. آنها همه می‌دانستند من شهره هستم به اینکه کاکایم (آقای خاتمی) را دوست دارم. شاید هم بعضی از آنها گلایه می‌کردند که چرا اینها را دعوت کرده‌اید ولی او هم دعوت می‌کرد و هم فضایی بود که همگنان این‌چنینی حضور داشتند و در تاریکی در گوش من می‌گفتند که سلام ما را به آقای خاتمی برسان... حاج قاسم برای ما قدیّس بود.

یک سمبل مورد احترام و ارجمند بود که همه آنچه که ما علاقه داشتیم در ایشان می‌دیدیم. پاکی، صداقت، دوری از ریا، تواضع، فروتنی، از خود گذشتگی و مهم‌تر از همه، ذوب‌شدن در انقلاب، آرمان‌های انقلاب، امام و رهبری و ولایت بود. من سعی کردم دستش را ببوسم. البته من چند بار دستش را بوسیدم. گاهی پشت سرش قرار گرفتم و دزدکی دستش را بوسیدم. البته خیلی با بزرگواری برخورد کرد.»

اما پرتکرارترین قابی که از سیدمحمود دعایی دیده شده، قابی است که در حال اقامه نماز میت است؛ تا جایی که خودش به شوخی گفته بود باید وزیر نماز میت می‌شد. استاد محمدرضا شجریان، عباس کیارستمی، ابراهیم یزدی، ادیب برومند، عزت‌الله انتظامی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز، مسعود عربشاهی، جمشید مشایخی، ملک طباطبایی همسر مهدی بازرگان و... از جمله شناخته‌شده‌ترین چهره‌های فرهنگی و سیاسی هستند که سیدمحمود دعایی بر پیکر آنان نماز خواند. اگر جلال آل احمد را «جلال اهل قلم» و شهید سیدمرتضی آوینی را «سید شهیدان اهل قلم» می‌خوانیم، دور از انصاف است که سیدمحمود دعایی را «سید اهل خبر» ندانیم. او آقای مهربان رسانه‌های ایران در عصر حاضر بود. روحش قرین رحمت و آرامش باد. /بخشی از گفتگوی مهدی نصیری با حجت الاسلام دعایی
 

مدیرمسئول «کیهان» درباره مدیرمسئول «اطلاعات» چه گفت؟


شریعتمداری گفت: ما البته اختلاف سلیقه ها و اختلاف نظراتی با هم داشتیم، ولی با حفظ آن اختلاف نظرتمان همیشه احترام یکدیگر را نگه می داشتیم. نه ما چیزی علیه ایشان می نوشتیم نه ایشان چیزی علیه ما می نوشت! حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در مراسم وداع با پیکر یار امام مرحوم سید محمود دعایی گفت: ما البته اختلاف سلیقه ها و اختلاف نظراتی با هم داشتیم، ولی با حفظ آن اختلاف نظرتمان همیشه احترام یکدیگر را نگه می داشتیم.

نه ما چیزی علیه ایشان می نوشتیم نه ایشان چیزی علیه ما می نوشت! با اینکه در حوزه های دیگر این برخوردها وجود داشت، ولی خب بین ما این گونه نبود. خانواده هایمان نیز با یکدیگر دوست بودند. حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان که در مراسم وداع با پیکر یار امام مرحوم سید محمود دعایی در حسینیه جماران حاضر شده بود به خبرنگار جماران گفت: ما با ایشان روابط دوستانه ی دیرینه ای داشتیم و قبل از اینکه به کیهان بیایم با ایشان ارتباطاتی داشتیم، بعدا به دلیل نوع کارمان ارتباطاتمان بیشتر شد.


شریعتمداری در مورد ویژگی های مرحوم دعایی گفت: آقای دعایی آدمی ساده زیست بود، دلسوز بود، یکی از ویژگی های بزرگ و مهم ایشان این بود که روی حضرت امام و حضرت آقا تاکید فراوانی داشت، یعنی به این دو بزرگوار عشق می ورزید. بقیه امور و کارهایش هم که مشخص است. واقعا متاسف هستیم، امیدواریم که خداوند تبارک و تعالی ایشان را با اولیاء الله محشور کند.
مدیرمسئول روزنامه کیهان گفت: ما البته اختلاف سلیقه ها و اختلاف نظراتی با هم داشتیم، ولی با حفظ آن اختلاف نظرتمان همیشه احترام یکدیگر را نگه می داشتیم.

نه ما چیزی علیه ایشان می نوشتیم نه ایشان چیزی علیه ما می نوشت! با اینکه در حوزه های دیگر این برخوردها وجود داشت، ولی خب بین ما این گونه نبود. خانواده هایمان نیز با یکدیگر دوست بودند. إن شاءالله با حضرت امام محشور شوند. شریعتمداری در پایان و در پاسخ به این پرسش که مرحوم دعایی چه کرد که همه گروه ها در مراسم وداع با او حاضر شده اند، گفت: آقای دعایی چهره ای مردمی بود که با اقشار مختلف جوشش داشت.
 

واکنش کاربران فضای مجازی و اهالی رسانه





















































































 

گفت‌وگویی منتشرنشده با مرحوم سیدمحمود دعایی

امام از همه طیف‌های روشنفکری پیشگام‌تر بود

«مبارز قدیمی» و «یار دیرین امام بزرگوار»، دو ترکیبی بود که رهبر انقلاب صبح روز دوشنبه 16 خردادماه، به‌مناسبت درگذشت سیدمحمود دعایی در وصف این انقلابی کهنه‌کار به‌کار بردند. شخصی که رهبری او را علاوه‌بر «برخورداری از صفات نیک و پسندیده‌، «دارای «صفا و سلامت نفس»، «فروتنی و ساده‌زیستی»، همچنین «پاکدستی و قناعت» عنوان کرده و این مبارز قدیمی را ارادتمندی عمیق و راسخ به امام بزرگوار و انقلاب دانستند.

معین رضیئی: «مبارز قدیمی» و «یار دیرین امام بزرگوار»، دو ترکیبی بود که رهبر انقلاب صبح روز دوشنبه 16 خردادماه، به‌مناسبت درگذشت سیدمحمود دعایی در وصف این انقلابی کهنه‌کار به‌کار بردند. شخصی که رهبری او را علاوه‌بر «برخورداری از صفات نیک و پسندیده‌، «دارای «صفا و سلامت نفس»، «فروتنی و ساده‌زیستی»، همچنین «پاکدستی و قناعت» عنوان کرده و این مبارز قدیمی را ارادتمندی عمیق و راسخ به امام بزرگوار و انقلاب دانستند. رهبری در ادامه پیام تسلیت‌شان به مجموعه‌ بزرگ دوستداران و همکاران مرحوم دعایی، از «پایداری و وفا»ی این روحانی مبارز در «دوستی و رفاقت» گفتند. ایشان همچنین گذشته‌ او در عراق، ایران و دوران مبارزات پیش از پیروزی انقلاب اسلامی را فصل اشباع‌شده‌ دیگری از زندگی این «یار دیرین امام‌خمینی» دانستند که «موجب رحمت و مغفرت الهی» است.

سیدمحمود دعایی، نماینده ولی‌فقیه در مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات و سرپرست این مؤسسه، در زمان درگذشت 81 سال سن داشت و با 42 سال مدیریت مستمر بر مؤسسه اطلاعات، یکی از باتجربه‌ترین مدیران رسانه‌ای تاریخ بعد از انقلاب به‌شمار می‌رفت. دعایی همچنین تا سال ۱۳۸۲، شش دوره نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی را در کارنامه خود داشت. این مبارز باسابقه در دوسال ابتدایی بعد از پیروزی انقلاب به‌عنوان سفیر ایران در عراق فعالیت کرد. دیگر موارد موجود در سابقه مبارزاتی دعایی، همراهی با امام‌خمینی در تبعید است. این همراهی مرحوم سیدمحمود دعایی با حضرت امام در نجف و نوفل‌لوشاتو است که می‌توان آن را شرحی بر توصیف رهبر انقلاب از او دانست؛ توصیفی با این عبارات: «مبارز قدیمی» و «یار دیرین امام بزرگوار»...

در این شماره «فرهیختگان» (در روز هفدهم خرداد1401) به بازخوانی گفت‌وگوی منتشرنشده‌ای از سیدمحمود دعایی در رابطه با شخصیت آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری و همراهی وی با صادق قطب‌زاده در جریان کودتا علیه جمهوری اسلامی ایران پرداخته‌ایم. دعایی در این گفت‌وگو با بیان خاطرات خود برای نخستین‌بار از دیدی دیگر به تحلیل بخش مهمی از وقایع مهم ابتدای انقلاب می‌پردازد. این مصاحبه که برای نخستین‌بار منتشر می‌شود همچنین وجوه کمتر مورد‌توجه قرار گرفته خاطرات این مبارز قدیمی در اثنای مبارزات انقلابی را به نمایش می‌گذارد. این مصاحبه تفصیلی نشان‌دهنده دیدگاه‌های مرحوم دعایی درباره برخی مقاطع حساس بعد از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی است. در ادامه متن این گفت‌وگو را می‌خوانید.

شریعتمداری در تاریخ انقلاب اسلامی ایران از اولین افرادی بودند که درگیر ماجرای حصر می‌شود. می‌شود از آسیب‌شناسی این موضوع ماجرای حصر را بررسی کنیم که اساسا چرا بعضی افراد حصر می‌شوند و حتی برخی کارشان به اعدام می‌کشد و در پشت این قضیه چه صلاحدیدی وجود دارد؟
من حصر ایشان را قبول ندارم چون ایشان خودبه‌خود در یک شرایطی قرار گرفت که نمی‌توانست کسی را بپذیرد و کسی هم سراغ ایشان نمی‌رفت، یعنی سرنوشت محتوم ایشان همین بود که در یک وضعیت انزوایی قرار بگیرد و البته خیلی از بستگان ایشان می‌توانستند با ایشان در تماس باشند. ایشان محکوم بودند به آن وضعیتی که در آن قرار داشتند. آقای شریعتمداری از زمره علمایی بود که در جریان مسائلی قرار داشت که در رابطه با قضیه تجزیه‌طلبی در آذربایجان و تبریز1 اتفاق افتاد و ایشان با یک محافظه‌کاری ویژه‌ای آن شرایط را پشت‌سر گذاشت بعد از آن هم به قم آمدند و موقعیت علمی بالایی را کسب کردند و از مراجع به‌شمار می‌رفتند.

ایشان درس خارج خود را شروع کردند و طیف وسیعی از شاگردان را دور خودشان جمع کردند. بعد از فوت مرحوم بروجردی به‌عنوان یکی از کاندیداهای مرجعیت مطرح بودند. همزمان با حضور ایشان هم شخصیت‌هایی مثل مرحوم امام، مرحوم گلپایگانی و مرحوم آقای مرعشی‌نجفی حضور داشتند. آقای شریعتمداری در همان زمان آقای بروجردی هم سعی کرده بود با یک صبغه روشنفکری متفاوت با فضای حاکم بر حوزه حرکت کنند. تاسیس مجله مکتب اسلام نیز نشات‌گرفته از همین رویکرد بود.

در زمانی که خواندن مجله خیلی رونق نداشت و خواندن روزنامه و نیز گوش کردن رادیو کلا منع حوزوی داشت به این معنی که اگر طلبه‌ای روزنامه می‌خواند آن طلبه را خیلی برنمی‌تابیدند و او سعی می‌کرد که محافظه‌کارانه روزنامه بخواند و معروف است که اگر طلبه‌ای قصد خرید روزنامه داشت سعی می‌کرد در موقعیتی به روزنامه‌فروش مراجعه کند که کسی او را نبیند. در حوزه اگر کسی می‌خواست اخبار گوش کند او را متهم می‌کردند. در آن زمان دوتا از سخنوران حوزه معروف بودند یک نفر آقای برقعه‌ای و یک نفر هم آقای انصاری‌قمی و مجالس مهم را اینها اداره می‌کردند. اینها رقیب هم نیز بودند.

در یک موقعیتی آقای برقعه‌ای می‌خواست علیه آقای انصاری افشاگری کند؛ گفته بود که دزد آمده و منزل آقای انصاری را زده و رادیوی ایشان را هم برده است، یعنی می‌خواست افشا کند که ایشان در منزلش رادیو داشته و گوش می‌کرده است. یک فضای اینچنینی حاکم بر حوزه بوده و در عین حال طیفی از روحانیانی بودند که صبغه روشنفکری داشته و مطالعات متفرقه داشتند و مسائل روز را دنبال می‌کردند. اینها نیز حضور داشتند و اینها قدم‌به‌قدم جلو آمده و برای ایجاد یک تحولی در حوزه مجله مکتب اسلام را سامان می‌دهند و بزرگانی نیز از حوزه اینچنین بودند.

امام موسی‌صدر و آقای موسوی‌اردبیلی از همین افراد بودند. آقای شریعتمداری با تیزبینی و هوشیاری‌ای که داشتند این طیف را درک می‌کنند و به این افراد نزدیک شده و حتی کمک مالی نیز می‌کنند و سعی می‌کند که ب‌عنوان یک پشتوانه به اینها اهمیت بدهد. امثال مرحوم امام، مرحوم آقای گلپایگانی و مرحوم آقای مرعشی‌نجفی نیز کلا اعتنایی به این مسائل نداشتند و درنتیجه پناه این روحانیان روشنفکر آقای شریعتمداری می‌شود.

چرا مرحوم امام، مرحوم آقای گلپایگانی و مرحوم آقای مرعشی‌نجفی به این مسائل توجهی نداشتند؟
امام کلا با این حرکت‌های اینچنینی که بخواهند یار و مرید پیدا کنند و جریان خاصی را به خود نزدیک کند، اعتقاد نداشتند و اصلا رساله نمی‌دادند تا زمانی که مطمئن شدند مقلد دارند. البته به لحاظ روشنفکری امام از همه پیشگام‌تر بودند. امام کسی بود که نسبت به حمایت از جریان‌های فعال سیاسی روز پیرو مرحوم مدرس بود. مرحوم مدرس نیز از پیشگامان نوآوری محسوب می‌شدند و حرکت‌های سیاسی سازنده‌ای را کلید زدند. امام حتی در پاسخ به کج‌روی‌ها و القائات احمد کسروی کتاب کشف‌الاسرار را نوشت و اصلا درس را تعطیل کرد برای پاسخگویی به این‌گونه شبهات و احساس تکلیف کرد و خودش به صحنه آمد.

امام فراتر از همه اینها بود، حتی فراتر از طیف روشنفکری که به فکر انتشار مجلاتی مثل مکتب اسلام افتادند، ولی امام در عین حال نمی‌خواست برای به دست آوردن پشتوانه آینده حرکت‌های سیاسی خودش یارگیری کند و چنین حمایت‌هایی را نمی‌کرد، ولی آقای شریعتمداری این تصمیم را گرفته بود که در حوزه پناه یک جریان جدیدی باشد که آن جریان بتواند در آینده کارساز باشد.

آیا این اقدام شریعتمداری ریشه در جاه‌طلبی ایشان داشت؟
فرصت‌طلبی تعبیر مناسبی است، در ابتدا تعابیر خیرخواهانه‌ای را می‌شد به‌کار برد. مثلا این تعبیر را که ایشان درد این مساله را داشته و از موضع دردمندی می‌خواسته از یک طیف جدید روشنفکری حمایت کند ولی با حرکت‌هایی که بعدا اتفاق افتاد متوجه شدیم که فرصت‌طلبانه بوده است. بعد از اینکه نهضت امام آغاز شد به‌دلیل موقعیت و صداقتی که امام داشتند جامعه متحول شده و به حمایت از ایشان برمی‌خیزد و انعکاس فعالیت‌ها و دستاوردهای حوزه به‌عنوان پیشگام حرکت اصلاحی و حرکت دینی در جامعه باعث می‌شود طیف‌های مختلف سیاسی پشت‌سر امام قرار بگیرند.

وضعیت به‌نحوی جلو می‌رود که آقای شریعتمداری نمی‌توانسته حرکت امام را نادیده بگیرد و ناگزیر از متابعت و حمایت بوده است. دیگرانی مثل آقایان گلپایگانی و مرعشی نیز به‌خاطر درک دینی و صداقتی که داشتند امام را تایید کردند. آنها به‌دلیل تدین و گرایش‌های مذهبی خود، حرکت امام را تایید می‌کردند و آقای شریعتمداری به اعتقاد من به‌دلیل فرصت‌طلبی، حرکت امام را تایید کردند؛ چراکه درک کرده بودند که اگر حمایت نکنند عقب می‌مانند.

شما این جاه‌طلبی آقای شریعتمداری را مثبت می‌دانید یا منفی؟
به‌نظرم این یک نوع زرنگی ناشی از درک موقعیت و شرایط روز است که این زرنگی می‌تواند مثبت تعبیر شده یا منفی برداشت شود. من این جاه‌طلبی را در مقطعی یک هوشمندی ناشی از درک درست شرایط زمان تلقی می‌کنم ولی زمانی که پیامد‌ها را بررسی می‌کنم می‌بینم درنهایت جاه‌طلبی در آن وجود داشته است. به هر حال سرنوشت نهضت روحانیت در قم که به حصر امام می‌انجامد شرایطی پیش می‌آید که چراغ نهضت مدتی خاموش می‌شود و نهضت به یک جریان زیرزمینی و پشت‌پرده‌ای تبدیل می‌شود که در آن حرکت‌هایی صورت گرفته و اطلاعیه‌هایی داده می‌شده است اما در آن حد وسیعی که به‌عنوان یک حرکت فراگیر در حوزه مطرح باشد، اتفاقی نمی‌افتاد.

آقای شریعتمداری در این موقعیت دارالتبلیغ اسلامی را تاسیس می‌کند و این اقدام را می‌توان یک حرکت نو و رفرمیست دانست که جاذبه‌هایی در حوزه داشت. پشتوانه مالی ایشان قوی بود و آذری‌های علاقه‌مند و متاثر از ایشان نیز برخی از هزینه‌هایی را که ایشان نیاز داشتند تامین می‌کردند؛ ایشان یکی از هتل‌های معتبر قم[هتل ارم] را می‌خرند.

آن مرکز مدرن و لوکس را که موقعیت خوبی داشته، به یک مرکز شبه‌دانشگاهی[دارالتبلیغ اسلامی] تبدیل می‌کنند و با یک شرایطی افرادی را می‌پذیرند و مدرسانی از حوزه و دانشگاه انتخاب می‌کنند و آنجا به تربیت مبلغ می‌پردازند. جالب اینجاست که در آغاز شکل‌گیری و افتتاح این مرکز، یکی از سخنوران معروفی که هم برای تدریس و هم همکاری با آقای شریعتمداری در آنجا جذب شده بود، مرحوم صدربلاغی بوده است. صدربلاغی نویسنده‌ای بود که در یک مقطعی، یکی از کتاب‌هایش هم کتاب سال شده بود، صدر بلاغی نویسنده نام‌آوری بود، که اگر اشتباه نکنم قصص قرآن یا انبیاء را نوشته بود و بعدها معلوم شد این کتاب ترجمه‌ای بوده از آثار نویسندگان مصری. به هرحال، او سخنران توانایی بود و ایشان می‌آید در یک تحلیلی، خط‌مشی جدید آقای شریعتمداری را عرضه می‌کند.

در تحلیلش می‌گوید که جمال‌الدین اسدآبادی با محمد عبده همرزم بوده است. شیخ محمد عبده متفکری بوده که ابتدا با سیدجمال‌الدین اسدآبادی برای ایجاد تحول در جهان اسلام و نجات جهان اسلام از دست استعمار و استثمار و دگم‌گرایی همراهی می‌کرده. اینها با دو خط‌مشی حرکت می‌کنند و در یک مقطعی، محمد عبده می‌بیند که حرکت سیدجمال‌الدین اسدآبادی نتیجه‌ای نمی‌دهد، به علت تندروی‌ها و حرکت‌های رادیکالی که داشته، دستگیر می‌شود و سرانجام از دنیا می‌رود.

محمد عبده برای اینکه نتیجه بگیرد، این حرکت را با یک مشی جدیدی تداوم می‌دهد و دانشگاه الازهر را تاسیس می‌کند و در گوشه‌ای از دانشگاه الازهر به تربیت نیرو و کادرسازی می‌پردازد و در کادرسازی‌اش موفق می‌شود تا تحولاتی در جهان اسلام ایجاد کند. صدربلاغی می‌گوید این حرکتی که آقای شریعتمداری الآن در قم انجام می‌دهد، اقتباس از حرکتی‌ است که محمد عبده در پیروی از سیدجمال‌الدین اسدآبادی کرده بود، حرکتی که در آن عبده مشی سیدجمال را ناموفق و ناکام دیده، پس دست به تحول آن زده است.

مرحوم صدربلاغی همچنین معتقد است که آقای شریعتمداری برهمین اساس می‌آیند دارالتبلیغ را در قم تاسیس می‌کنند و شرایطی را در قم به وجود می‌آورند که مبلغ و روشنفکر تربیت کنند تا به‌طور ریشه‌ای و اصولی فعالیت‌هایشان را دنبال کنند. صدربلاغی اعتقاد دارد که حرکت‌های تند آقای خمینی، منجر به تبعید ایشان می‌شود و به دستگیری یاران ایشان و به زندان افتادن افراد تندرویی که از ایشان پیروی کردند، ختم می‌شود، بنابراین نباید شریعتمداری راه آقای خمینی را برود.

بنابراین نتیجه‌گیری صدربلاغی این است که آقای شریعتمداری راه آقای خمینی را تخطئه می‌کند و می‌آید راه جدیدی –که اقتباس از محمد عبده است- یعنی دارالتبلیغ را در قم تاسیس می‌کند. تاسیس دارالتبلیغ در وضعیتی بوده که خود به خود رژیم شاه هم از آن حمایت می‌کند. یعنی رژیم شاه به این نتیجه می‌رسد که این شکل فعالیت‌های فرمیستی به نفعش است؛ چراکه در این نوع فعالیت‌ها حرکتی علیه منافع رژیم شاه صورت نمی‌گیرد و یک عده‌ای فقط مشغول به تربیت کادر و نیروی تبلیغی هستند.

برخی روحانیون مانند امام موسی صدر یا شهید مطهری به مدیریت حوزه علمیه قم سال‌ها اعتراض داشتند، آیا آقای شریعتمداری نیز به‌دلیل اعتراضاتی  که به شیوه مدیریت حوزه وجود داشت به سمت تاسیس نهادی مستقل به نام دارالتبلیغ رفتند یا این که مانند برخی انقلابیون فکر می‌کنید تاسیس دارالتبلیغ از سوی فقیهی محافظه‌کار به نام شریعتمداری اساسا اقدامی سیاسی در برابر فضای انقلابی حوزه قم بوده با هدف به انحراف کشیدن نهضت بوده است؟
نه، در حوزه علمیه کمبودی در زمینه تبلیغ وجود داشته و مسیر دار‌التبلیغ را شکل می‌دهند تا این کمبود در تبلیغ را برطرف کنند. چون تبلیغ وضعیتی داشته که عده‌ای از روشنفکران و عده‌ای از اهالی صاحب قلم اعم از روحانی و غیرروحانی به هر حال تسلیم آن وضعیت می‌شدند. به عبارت بهتر، با ارتباطاتی که آقای شریعتمداری داشته، تحکیم پایه‌های دارالتبلیغ و جا انداختن شیوه و ایده‌هایشان، از طریق مبلغان انجام می‌شده است.

مثلا من در خاطرم هست، ایشان یاران زیادی داشتند، مثلا دوستان مکتب اسلام طبیعتا همه‌شان یاران و مریدان ایشان بودند، مرحوم حجتی‌کرمانی که من می‌شناسنم‌شان، با ایشان همراهی داشت، آقای سیدهادی خسروشاهی با ایشان همراهی داشت، آقای مکارم و آقای سبحانی که الآن از مراجع فعلی هستند، با ایشان همکاری داشتند، مرحوم دوانی در ابتدا با ایشان همکاری داشت، منتها مرحوم دوانی در یک مقطعی از آقای شریعتمداری فاصله گرفت.

این طیف سعی کردند از چهره‌های مطرح در نهضت هم استفاده کنند. مثلا مرحوم بازرگان و سحابی از پرچمداران نهضت آزادی بودند که زندان رفته بودند و محبوبیت فوق‌العاده‌ای چه در بین حوزوی‌ها چه در بین دانشگاهی‌ها داشتند، خود ماها به‌عنوان طلبه‌هایی که از قم در دادگاه‌های اینها شرکت و با آنها همراهی می‌کردیم یا وقتی که اینها زندان بودند به ملاقات‌شان می‌رفتیم و گاهی که آزاد می‌شدند، شریعتمداری به دنبال اینها می‌رفت تا برای سخنرانی به دارالتبلیغ بیایند. آنها هم می‌رفتند و صحبت می‌کردند.

حتی شریعتمداری از آقای مطهری هم دعوت کرده بود. من خاطرم هست، در یک موقعیتی از قم به دیدار آقای طالقانی در زندان قصر رفته بودیم، من پشت میله‌های زندان از آقای طالقانی گله کردم و گفتم ما طلبه‌ها به‌عنوان علاقه‌مندان شما می‌آییم و با پیگردهای رژیم و ساواک مواجه می‌شویم، برای ما پرونده درست می‌کنند که به ملاقات شما می‌آییم و در دادگاه‌های شما شرکت می‌کنیم اما دوستان وقتی آزاد می‌شوند، یک راست می‌روند سراغ آقای شریعتمداری و تشکیلات ایشان را -که در مقابل نهضت ایجاد شده- تحکیم می‌کنند و از آقای بازرگان و سحابی و مطهری اسم بردم. ایشان در پاسخ ما گفتند که ما با آقای مطهری ارتباط نداریم و گله ایشان را از آقای منتظری بکنید. ولی ما گله‌ شما دوستان را به آقای سحابی و آقای بازرگان، تذکر می‌دهیم.

جالب اینجاست که وقتی تراب حق‌شناس از جانب آقای طالقانی به نجف آمد که پیام ایشان را به امام برساند، باید نشانه‌ای می‌داد تا ما مطمئن شویم که او از طرف آقای طالقانی است. تراب حق‌شناس به ما گفت آقای طالقانی به او گفته که پیش ما بیاید و بگوید نشانی، خاطره همان روز است که در زندان آمدید و گله کردید که چرا آقای بازرگان و سحابی وقتی آزاد می‌شوند به دارالتبلیغ می‌روند.

به همین نشانی، از طرف آقای طالقانی آمدم. وقتی تراب حق‌شناس این را گفت، من مطمئن شدم که از طرف آقای طالقانی آمده است. می‌خواهم بگویم که فضا این‌گونه بود و به همین دلیل، خیلی از تشکیلات دارالتبلیغ پا نگرفت؛ چراکه نیروهای فهمیده‌‌ مبارز به سمت آن تشکیلات نمی‌رفتند و آن تشکیلات را به‌عنوان یک تشکیلاتی که رژیم برای پیشگیری از حرکت رادیکال مبارز ایجاد کرده، می‌شناختند. بعدها آقای مطهری به نوعی فهمانده بودند که ما برای اینکه رژیم را نسبت به فعالیت‌های اساسی و بنیادی خودمان خام کنیم، لازم دیدیم مراجعاتی به دارالتبلیغ داشته باشیم. یعنی رفت‌وآمد آقای مطهری سرپوشی برای فعالیت‌های اصلی نهضت بوده است.

به‌هرحال، اینها واقعیتی است که وجود داشته تا وقتی که نهضت انقلاب پیروز شد. امام به ایران بازگشتند. در ابتدای انقلاب طبیعتا شریعتمداری مراجعات و ملاقاتی با امام داشت. در ملاقات‌ها سعی می‌کردند که حساسیت‌ها و ضرورت‌های موجود در جامعه را که باید به آنها توجه شود، تذکر بدهند ولی در همان شرایط طیف علاقه‌مند به آقای شریعتمداری و در راسش یاران نزدیک ایشان، سعی می‌کردند که به‌عنوان محورهای برجسته و اصلی جریان روحانیت و مرجعیت، موقعیت خودشان را در شرایط انقلاب تحکیم کنند. خب امام پیشوا و رهبر انقلاب بود و طبیعتا اگر کسی بخواهد در کنار ایشان قرار بگیرد باید سهمی از نهضت و حضور و حرکات و رنج ایشان را داشته باشد.

آقای شریعتمداری و یاران ایشان با این توصیف‌ها تفاوت داشتند و برای اینکه به این موقعیت برسند ناچار شدند تا حرکت‌هایی شانتاژگونه انجام دهند. مثلا اگر خاطرتان باشد، اوایل پیروزی انقلاب سال 58، یکسری حرکت‌هایی از سوی علاقه‌مندان آقای شریعتمداری در قم برای حمایت از ایشان صورت گرفته بود و عده‌ای تظاهرات برپا کرده بودند. یا در مورد دیگری، همزمان با تاسیس حزب جمهوری اسلامی، آقای شریعتمداری برنامه‌ریزی کرده بود و دوستان ایشان در آذربایجان «حزب جمهوری خلق مسلمان» را تشکیل دادند.

خب این طبیعتا یک مفهوم خاصی داشت، اینکه پایگاه خلق مسلمان در آذربایجان بود و وجود عناصر و افرادی در کنار آنها موجب شده بود که آنها به‌عنوان حامیان یک جریان دینی و اصیل شناخته نشوند، مثلا مقدم‌مراغه‌ای یکی از آنها بود. او کسی بود که در مجلس خبرگان هم مواضع و تحرکاتش ‌نشان‌‌دهنده جهت‌گیری‌های شوونیستی‌اش بود. به هرحال، کار به جایی رسید که عناصر سابق و صمیمی با شریعتمداری که با اعتقاد از گذشته به ایشان علاقه‌مند بودند، مردد شدند و از شریعتمداری فاصله گرفتند.

یکی از این افراد که از شریعتمداری فاصله گرفت، سیدهادی خسروشاهی بود. آقای خسروشاهی یکی از یاران تاثیرگذار و فوق‌العاده موفقی بود که در ترویج جریان دارالتبلیغ و آنچه مربوط به ایشان بود، از هیچ کوششی فروگذار نکرده بود و سهم بزرگی در تحکیم موقعیت شریعتمداری داشت. اما خسروشاهی وقتی احساس می‌کند که جریان نزدیک به شریعتمداری با اطلاع خود شریعتمداری دارد به سمتی می‌رود که آینده خطرناکی را برای آذربایجان یا حتی انقلاب ایران به وجود می‌آورد، از او فاصله می‌گیرد و رسما از حزب خلق مسلمان آذربایجان، اعتراضا استعفا می‌دهد و جهت‌گیری‌های متفاوتی را نشان می‌دهد.

یا افراد دیگری هم در آذربایجان بودند که به خوبی متوجه جهت‌گیری‌های شریعتمداری شدند. مثلا شهید محمدعلی قاضی‌طباطبایی خوب و به سرعت این جریان را درک کرده بود. به هر حال، جهت‌گیری‌های خاص و طیف ایشان در منطقه مشخص بود، به همین دلیل بسیاری در مقابل این جهت‌گیری‌ها مقاومت می‌کردند. حتی مرحوم آیت‌الله سیداسدالله مدنی به زیبایی جریان شریعتمداری را درک کرده بودند و بعدها امام‌جمعه تبریز شدند و در همین حین افتخارات آفریدند و شهید محراب شدند.

چه عواملی باعث شد افراد و جریاناتی که به‌دنبال کودتای نظامی علیه انقلاب نوپای اسلامی بودند آقای شریعتمداری را حامی خود بدانند؟
وجود بستر جاه‌طلبی و مقام‌خواهی در شریعتمداری باعث شد کسانی که به‌دنبال کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی بودند به‌سراغ وی بروند، اما بعد از آنکه کودتای قطب‌زاده لو رفت شریعتمداری هیچ‌وقت بازداشت نشد و فقط تحت بازجویی قرار گرفت. در جریان بازجویی نیز مستنداتی دربرابر ایشان قرار گرفت که وی صحت این مستندات را به‌هیچ‌وجه نمی‌توانست کتمان کند، به همین جهت پس از بازجویی شریعتمداری قبول کرد در مصاحبه‌ای تلویزیونی حاضر شود.

این مصاحبه الان هم موجود است. در آن مصاحبه شریعتمداری ضمن اقرار به گناه و اشتباه خود در حمایتی که از کودتاگران کرده است به‌طور رسمی جلوی دوربین استغفار و توبه از گذشته خود می‌کند.

بعد از این اتفاقات امام تاکید کردند به آقای شریعتمداری هیچ جسارتی نشود، اما در آن زمان با توجه به رفتارهای ایشان شرایطی پیش آمد که خودبه‌خود کسی تمایلی به نزدیک شدن به شریعتمداری نداشت به‌جز عده‌ای از بستگان که آنها هم منعی برای ملاقات با وی نداشتند.

اینکه بگوییم آقای شریعتمداری از نظر حکومت در حصر قرار گرفت واقعیت ندارد، درواقع بعد از اقدامات ایشان در حمایت از کودتاگران شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که دیگر شریعتمداری نمی‌توانست با کسی در ارتباط باشد. در مسائل مرتبط با تقلید از ایشان نیز شرایط جدیدی پیش آمد بعد از وقایع مرتبط با کودتا وجوهاتی که ازسوی مقلدان پرداخت می‌شد آقای شریعتمداری ارجاع می‌دادند به کسان دیگری که موردنظر ایشان بودند، البته برخی از مقلدان نیز بعد از همکاری شریعتمداری دیگر به ایشان وجوهات پرداخت نمی‌کردند.

یعنی شما می‌گویید شریعتمداری بعد از اعترافات تلویزیونی حصر خانگی نشد، بلکه دچار انزوا شد؟
وقتی فردی توبه و اقرار می‌کند به همدستی با گروهی که می‌خواستند با حرکت علیه انقلاب و نهضت نظام را عوض کنند، طبیعی است در چنین شرایطی پناهی نداشته باشد.

سرنوشت نهادهایی که زیرنظر شریعتمداری بودند چه شد؟
نشریه مکتب اسلام هنوز هم با همان خط‌مشی قبلی منتشر می‌شود، مراکز دیگر وابسته به ایشان نیز مانند دارالتبلیغ واگذار شدند به دفتر تبلیغات اسلامی  حوزه علمیه قم. این مراکز نیز همان فعالیت‌های گذشته و رسالت پیشین خود را به‌صورت سازمان‌یافته‌تری انجام می‌دهند.

پس از مرگ شریعتمداری نیز در ماجرای دفن ایشان گویا محدودیت‌هایی برای دوستداران ایشان ایجاد شد که این موضوع باعث کدورت و ناراحتی مرحوم سیدرضا صدر شد. در این رابطه نظر شما چیست؟
امام تاکید داشتند هیچ‌کس حق اهانت و بی‌حرمتی به آقای شریعتمداری را ندارد. در جریان رحلت ایشان، آقای سیدرضا صدر (برادر بزرگ‌تر امام‌موسی صدر) که یکی از علاقه‌مندان و وفاداران به آقای شریعتمداری بودند بر پیکر وی نماز خواندند، همین مساله باعث شد عده‌ای به سیدرضا صدر اهانت کنند، وقتی امام خبر این اهانت‌ها را شنیدند سخت برآشفتند و بعد از آن حتی برای شناسایی عوامل این بی‌حرمتی کسی را هم مامور کردند که به قم بیاید. اما برخلاف نظر شما برخی می‌گویند درنهایت به سیدرضا صدر اجازه داده نشد بر پیکر شریعتمداری نماز بخوانند. نه، سیدرضا صدر نماز خواندند و آقای شریعتمداری در جای محترمی در قبرستان ابوحسین قم که مربوط به آذری‌هاست دفن شدند.

در آن‌طرف ماجرای شریعتمداری، طرفداران ایشان می‌گویند امام‌خمینی(ره) آقای شریعتمداری را رقیب خود می‌دانسته، به همین جهت بعد از ماجرای کودتای قطب‌زاده، طوری صحنه‌سازی شد که شخصیت وی تخریب شود، نظر شما در این رابطه چیست؟
این حرف درست نیست، امام در موقعیتی قرار داشت که هیچ‌کس نمی‌توانست بین روحانیت به‌عنوان رقیب ایشان عرضه‌اندام کند به همین جهت هرکس خود را رقیب امام مطرح می‌کرد لاجرم شکست می‌خورد، حقیقت این است کسانی که به مقدسات پایبند بودند و روحانیت را قبول داشتند وقتی دیدند حرکتی شکل گرفته که در راس آن پیشوایی چون امام با آن حد از قداست قرار دارد از این حرکت و رهبرش حمایت کردند، به همین خاطر مردم توقع نداشتند فردی دربرابر امام بایستد. خب در این شرایط وقتی فردی مثل آقای شریعتمداری می‌آید حزب تشکیل می‌دهد و با گروه کودتاچی همکاری می‌کند طبیعی است که درنهایت شکست می‌خورد، بین علمای حوزه آقای شریعتمداری دربرابر امام شکست خورد و بین طیف ملی‌گرا نیز اخوان مرحوم زنجانی شکست خوردند و منزوی شدند.

یعنی از نظر شما در ابتدای انقلاب هرکس که مخالف امام بود ناخودآگاه در مخالفت خود شکست می‌خورد یا از سوی مردم طرد می‌شد؟
خیر این گونه نیست، آقای گلپایگانی یا آقای سیداحمد خوانساری نیز در ابتدای انقلاب با بسیاری از جهت‌گیری‌های قانونی و اقدامات صورت گرفته مانند مصادره‌ها یا اعدام‌های اول انقلاب مخالف بودند و اعتراض می‌کردند، حتی مرحوم گلپایگانی نامه‌ای خطاب به امام نوشتند با این مضمون که در روزنامه‌های رسمی کشور اعلام می‌شود مرگ بر ضدولایت فقیه خب کسانی هستند که ولایت فقیه را قبول ندارند. چرا باید این افراد لعنت بشوند؟

امام آنقدر برای اظهارنظر آقای گلپایگانی حرمت قائل بودند که دستور دادند متن این نامه عینا از رادیو خوانده شود. یا مرحوم سیداحمد خوانساری که در زمان رهبری امام خمینی(ره) درتهران حضور داشتند و در بسیاری از موارد نیز مثل امام فکر نمی‌کردند اما این اختلاف‌نظر باعث نشد ایشان مانند آقای شریعتمداری حرکتی براندازانه راه بیندازند. آقای خوانساری نظرات خود را بیان می‌کردند و امام هم حرمت ایشان را نگه می‌داشتند. خاطرم هست در جریان فوت آقای آشتیانی متولی مدرسه مروی تهران بنا بود متولی بعدی انتخاب شود. توی سند موقوفه مدرسه مروی آمده است که متولی این مدرسه را باید اعلم علمای تهران انتخاب کند، در آن زمان امام در تهران بودند و طبیعتا برای انتخاب متولی سراغ امام می‌آیند که ایشان متولی را انتخاب کند، اما آقای خوانساری در نزد امام آنقدر حرمت داشت که ایشان در پاسخ می‌گویند به سراغ آقای خوانساری بروید.

وقتی که برای تعیین متولی مدرسه مروی امام به آقای خوانساری ارجاع می‌دهند ایشان نیز در پاسخ امام با بزرگواری می‌گویند درست است که در موقوفه مساله اعلمیت مطرح شده است ولی باید قدرت را درنظر داشت، شما(امام خمینی) امروز قدرت و نفوذ دارید و نظر ما هم این است که شما متولی مدرسه مروی را تعیین کنید بعد از این سخن آقای خوانساری درنهایت امام خمینی نیز آقای مهدوی‌کنی را به‌عنوان متولی بعدی مدرسه مروی برمی‌گزینند.

همان‌طور که گفتم آقای گلپایگانی همه مواضع و اقدامات پس از انقلاب را تایید نمی‌کردند، اما اصل تحول جمهوری اسلامی و رهبری امام را قبول داشتند و حمایت نیز می‌کردند. ولی مرحوم شریعتمداری از همان ابتدا زاویه داشت این زاویه هم به خاطر مسائل فکری و عقیدتی نبود. زیرا شریعتمداری خود را روشنفکر‌تر از این می‌دانست که بیاید با یک جریان نویی که تازه حاکم شده است مخالفت بکند، این زاویه بیشتر ریشه در خواسته‌های نفسانی او داشت.

شریعتمداری و قطب‌زاده کجا به‌هم رسیدند؟
من خاطره‌ای از قطب‌زاده برایتان تعریف کنم که شیرین است، قطب‌زاده یکدفعه از طرف اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان اروپا به نجف برای مذاکره با امام و حاج‌آقا مصطفی آمد. مرحوم حاج‌آقا مصطفی قطب‌زاده را به منزل خود دعوت می‌کند تا آنجا باهم صحبت کنند، قطب‌زاده نیز به منزل ایشان می‌رود و مذاکرات این دو نفر از قبل مغرب تا سحر ادامه پیدا می‌کند، در این گفت‌وگو ظاهرا تا سحر قطب‌زاده فراموش می‌کند که نمازش را بخواند، او آنقدر هم هوشمند نبوده است که لااقل در منزل یک روحانی حفظ ظاهر بکند و لااقل جلوی حاج آقا مصطفی هم که شده برای حفظ ظاهر نماز خود را بخواند.

فردا پس از جلسه حاج‌آقا مصطفی نزد امام می‌آید و می‌گوید این فردی که دیشب از طرف اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا برای دیدار شما به نجف آمده است تا سحر که با هم بودیم نماز نخواند، بعد از این واقعه امام به مرحوم صادق طباطبایی پیغام می‌دهند که شما به دوستان‌تان بگویید مواضع‌شان را رعایت کنند. در سفری بعدی نیز که قطب‌زاده به نجف می‌آید به واسطه آشنایی قبلی که با حاج‌آقا مصطفی داشته چمدان خود را می‌دهد به یکی از راهنماها و به او می‌گوید این چمدان را ببر به منزل حاج‌آقا مصطفی و به وی بگو این چمدان برای قطب‌زاده است خودش هم می‌آید، راهنما وقتی می‌رسد آقا مصطفی به او می‌گوید چمدان را ببر بنداز پیش خودش و بهش بگو اینجا نیا.

قطب‌زاده وقتی فهمید آقا مصطفی طردش کرده است بنا را گذاشت بر لجبازی. چندی بعد در جلسه‌ای که حاج‌آقا مصطفی حضور داشت، قطب‌زاده به طعنه خطاب به ایشان می‌گفت از دو چیز باید پرهیز کرد یکی دکتر لاغر و دیگری آخوند چاق. از جایی که حاج‌آقا مصطفی ثمین بود ما دوستان وی نیز می‌دانستیم هدف قطب‌زاده از این لمپن بازی‌ها طعنه زدن به حاج‌آقا مصطفی است.
 در جریان حضور امام در پاریس و ضرورت‌هایی که اقتضا می‌کرد، او هم به‌عنوان کسی که در جریان نهضت ضدرژیم در اروپا و گاهی آمریکا با افراد دیگر حضور داشتند و فعال بودند و مزاحم رژیم شاه بودند با امام همراه شده بود. آدم‌های کارکشته‌ای بودند و با بسیاری از جریانات رسانه‌ای و مطبوعاتی اروپا آشنایی داشتند. این آشنایی و تسلط‌شان به زبان، یک فرصت بود.

وقتی که امام به آنجا رفتند دوستان اتحادیه سعی کردند از محورهای اصلی‌شان استفاده کنند. یکی از این محورها مرحوم حسن حبیبی بود، دیگری بنی‌صدر و محور دیگر هم آقای قطب‌زاده بود. امام با هوشمندی از همه اینها استفاده می‌کرد. یکی از هوشمندی‌ها این بود که مثلا به زیبایی و با دقت حبیبی را شناختند. امام صلاحیت، اصالت و عمق بینش و معرفتش را درک کردند و ماموریت سنگینی به او دادند و آن، تدوین پیش‌نویس قانون اساسی بود. بعد هم در دوران انقلاب، حبیبی صادقانه و وفادارانه خدمت امام بود. به پیشنهاد دوستان امام هم بود که ایشان کاندیدای ریاست‌جمهوری شد که البته رای نیاورد.

خیلی‌ها رای نیاوردند. یکی‌شان سیداحمد مدنی بود، زمانی که رای نیاورد، اعتراض می‌کرد و می‌گفت تقلب شده. همان ایام، زمانی که سراغ مرحوم حبیبی رفتند و پرسیدند تحلیل شما از اینکه در انتخابات رای نیاورده‌اید، چیست؟ گفت به این دلیل که مردم قبولم نداشتند. به همین دلیل رای ندادند. خیلی صادقانه. امام خمینی خیلی از صداقت این مرد لذت بردند و این را هم اظهار کرده بودند. آقای حبیبی بعد نماینده تهران شد، پس از آن هم وزیر دادگستری شد.

مرحوم آقای موسوی‌اردبیلی ایشان را به‌عنوان وزیر دادگستری معرفی کرد. بعدش هم به عضویت شورای نگهبان درآمد. بعد از آن هم در دوران آقای هاشمی و آقای خاتمی معاون‌اول رئیس‌جمهور شد. بعد هم که پایه‌گذار بنیاد ایران‌شناسی شد. درباره بنی‌صدر باید گفت از اول آمد و مدعی هم بود. برنامه‌ریزی کرده بود، جبهه ملی و دیگران هم دنبالش بودند. به‌هرحال با آن فریبکاری‌هایی که داشت، رای آورد و رئیس‌جمهور شد.

بنا شد تا پایان دوره‌اش با او تفاهم شود اما او بنا بر ناسازگاری داشت. در اوایل انقلاب ضرورت داشت در مقابل فریبکارهایی که در خیلی جاها حضور داشتند، یک آدمی مثل خودشان به میدان بیاید. صداوسیما را دست قطب‌زاده دادند که برود و آنجا را مدیریت و مهار کند. او هم درعین اینکه مهار کرده بود، آن را به‌عنوان یک پشتوانه و سکوی پرشی برای خود تلقی می‌کرد. که بعد هم وزیر امورخارجه شود و بعد از آن کاندیدای ریاست‌جمهوری شود و از این‌قبیل برنامه‌ها.

سرانجام به جایی رسید که از طیف‌های پیشرو احساس عقب‌ماندگی کرد. به‌دلیل بروز ناخالصی‌هایش، در دورانی که وزیرخارجه بود مصاحبه‌‌های عجیب و غریب می‌کرد، تصمیمات عجولانه‌ای هم گرفته بود که شورای انقلاب با او برخورد کرد. درنهایت به جایی رسید که احساس درماندگی کرد و به سرش زد حرکتی آنچنانی کند و به آقای شریعتمداری نزدیک شد و اینها همدیگر را پیدا کردند. همچنین با طیف‌های دیگری مثل عبدالرضا حجازی هم راهی پیدا کردند.

این سرخوردگی به‌وجودآمده بین آیت‌الله شریعتمداری و صادق قطب‌زاده بود که این‌دو را به هم نزدیک کرد؟
بله، به‌هرحال یک شخص مقام‌خواهی بود. یک عقب‌ماندگی از آنچه دنبالش بودند اینها را به هم نزدیک کرد. اگر یادتان باشد امام در مقطعی سه نفر را تعیین کردند که اینها بروند و از زندان‌ها بازدید کنند. به‌عنوان نمایندگان امام با همه زندانی‌ها ملاقات داشته باشند. عمدتا هم زندانی‌های سیاسی و گروهکی بودند. این اقدام به این دلیل انجام می‌شد که شنیده بودند در درون زندان‌ها تندروی و بدرفتاری می‌شود. بنابراین امام احساس تکلیف کرده‌ بودند که نماینده‌ ویژه‌ای از طرف ایشان بروند و گزارش بیاورند. آقای سیدهادی خامنه‌ای، دکتر هادی(محمدعلی) و من مامور به این کار شدیم. بنابود که ما سه نفر از همه زندان‌ها بازدید کنیم. به همه‌جا سر زدیم.

جالب‌ترین ملاقات‌هایی که ما در زندان‌ داشتیم، ملاقات با چند نفر بود. یکی‌اش با آقای قطب‌زاده بود. خب ما با هم سابقه دوستی داشتیم. پاریس با هم بودیم. نجف آمده بود و رفته بود. وقتی به سلولش رفتیم، من دو، سه بسته‌ سیگار روثمن تهیه کرده بودم، یک پاکت هم میوه تازه. انگور تازه بود، دست خالی نرفتم. وقتی ما را دید خیلی متأثر شد. خاطرات تجدید شد و اشکی از چشمانش جاری شد و عذرخواهی کرد.

بعد یک پیغام به من داد که به امام برسانم. گفت به ایشان بگویید یا دستور دهند هرچه زودتر ما را اعدام کنند، یا ما را ببخشند که ما بیرون بیاییم و جبران کنیم، من عذاب وجدان دارم. یعنی به اشتباهش اذعان داشت و قبول داشت آنچه بر او می‌گذرد حق است. یک مفاتیح ترجمه‌دار هم از ما خواست. حالا این یک آدم است، یک آدم هم عبدالرضا حجازی بود که به سلولش رفتیم و همان کج‌رفتاری‌های سابق خودش را داشت. درکنار خاطرات شیرین آن ملاقات‌ها، خاطرات خیلی تلخی هم از آن مقطع به‌خاطر دارم. درباره اینکه چه کسانی چه مسائلی برای انقلاب به‌وجود آورده و جامعه را آلوده کردند. ذهن جامعه را خراب کردند.

البته من یک ملاقات دیگری هم داشتم که با حسین روحانی بود. حسین روحانی همان کسی بود که از طرف سازمان مجاهدین خلق به نجف آمد و من او را به خدمت امام بردم. چندین جلسه با امام داشت و با ایشان صحبت کرد. از پایه‌گذاران سازمان هم بود. در این ملاقات رفتم دیدم دارد یادداشت می‌نویسد. گفت من مستبصر شده‌ام. اینها مارکسیست بودند، جزء گروه پیکار بودند. گفت من مستبصر شدم و الان دارم روزه‌های قضایم را می‌گیرم و نماز قضایم را می‌خوانم و به پیشنهاد بازجوها داشت خاطراتش از تاریخ انقلاب و سازمان را می‌نوشت. این هم برای من ملاقات خاطره‌انگیزی بود.

چه چیزی باعث می‌شود کسی مثل قطب‌زاده یا آقای شریعتمداری در یک بازه زمانی کوتاهی از روزهای ابتدای انقلاب، از عرش به فرش می‌آیند؟
درباره قطب‌زاده قبول دارم اما آقای شریعتمداری به عرش نرسید. به همین جهت بود که احساس عقب‌ماندگی کرد.

درباره آقای قطب‌زاده، جدی‌ترین مواردی که موجب پیش‌آمدن آن مشکلات برای او شد، چیست؟
قطب‌زاده آدم فرصت‌طلبی بود. در موقعیت‌های مختلف به اهداف و خواسته‌هایش رسیده بود. همراه امام به ایران آمد، در جلسه شورای انقلاب شرکت کرد، وزیرخارجه شد، رئیس صداوسیما شد، در چند انتخابات شرکت کرد، شکست خورد و موقعیتش را از دست داد. به این دلیل که درست نتوانسته با هوشمندی و تعهد لازم و با پشتوانه واقعی ایمانی و اعتقادی خودش را در این موقعیت‌هایی که بوده، نشان دهد، شکست خورده است. منزوی شده و عقب مانده. برای جبران عقب‌ماندگی‌اش هم به هر کاری دست می‌زند.

یعنی ارادتی که به امام ابراز می‌داشته، دروغ بوده است؟
اینها شاید از عمق باورشان اعتقاد نداشتند، من نمی‌توانم در این‌باره اظهارنظر کنم اما به‌هرحال با اهدافی به‌دنبال امام بودند. توقعاتی داشتند. وقتی آن توقعات برآورده نشد احساس عقب‌ماندگی کردند. گویا محدودیت‌هایی برای آقای شریعتمداری وجود داشته که مانع از سفر ایشان به خارج از کشور برای پیگیری روند درمان می‌شده است. نظر شما در این رابطه چیست. ممکن است درباره یک نفر به‌‌دلیل سوابقی که داشته هنگام اقدام برای سفر خارج از کشور اعلام‌نظر شود. این یک واقعیت است. ایشان سابقه محکومیت داشت.

نکته‌ای که درباره آقای شریعتمداری وجود دارد جاه‌طلبی‌هایی است که در ایشان وجود داشته. دراین‌خصوص که ایشان بعد از پیام‌هایی که با حضرت امام حول موضوع مرجعیت و ولایت‌‌فقیه ردوبدل کردند، پیشنهاد خودمختار شدن آذربایجان در چهارچوب تمامیت ارضی ایران را می‌دهند. نظر شما چیست؟
خب این چیز خوبی است؟ من همین را منفی می‌دانم، معتقدم ایشان به‌دنبال آن بوده است که اهرم فشاری داشته باشد تا بتواند از آن طریق فشار بیاورد.

درمجموع نظر شما درباره حصر خانگی چیست؟
من یک سوالی از شما می‌پرسم. زمانی که در جامعه شما پدیده‌ای به‌عنوان براندازی مطرح شده است، شخص هم بر موضعش باقی مانده، شما به‌عنوان مسئول اداره‌کننده جامعه، اجازه می‌دهید او تحرک داشته باشد؟

پی‌نوشت:
1- در سال ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ فرقه دموکرات آذربایجان به سردمداری پیشه‌وری در آذربایجان و ازجمله شهر تبریز به قیام پرداخت. پیشه‌وری درسایه حمایت دولت شوروی به‌دنبال جداکردن آذربایجان از ایران بود، به همین جهت تعداد زیادی از علما به طرق مختلف در برابر اقدامات خودسرانه وی به مخالفت و مبارزه پرداختند اما سیدکاظم شریعتمداری در روزگار سخت حاکمیت فرقه‌ دموکرات بر آذربایجان به‌جای مبارزه با پیشه‌وری به همراه خانواده‌اش از تبریز خارج شد و با شکست فرقه دموکرات به این شهر بازگشت. بعد از  شکست فرقه دموکرات محمدرضا پهلوی در سال ۱۳۲۶ به تبریز مسافرت کرد تا پیروزی بر فرقه دموکرات آذربایجان را به نام خود ثبت کند.

در این زمان بسیاری از علمای تبریز از ملاقات با شاه خودداری کردند اما شریعتمداری به ملاقات وی رفت و به او خیرمقدم گفت. به‌دنبال انجام این ملاقات شریعتمداری از طرف علمای تبریز و به‌خصوص مرحوم آیت‌الله میرزا فتاح شهیدی تفسیق می‌شود و چون نمی‌تواند در تبریز بماند به قم رفته و در حوزه علمیه قم مشغول می‌شود. (نگاه کنید به کتاب آیت‌الله شریعتمداری به روایت اسناد صفحات 16 تا 20)
 

بهترین درس دعایی؛ به حوزه‌های تخصصی احترام بگذاریم


مدیرمسئول مجله اطلاعات حکمت و معرفت در گفت‌وگو با ایرنا: مدیرمسئول مجله اطلاعات حکمت و معرفت گفت: یکی از مهمترین درس‌هایی که در این سال‌ها از مرحوم حجت الاسلام دعایی گرفتیم این بود که به حوزه‌های تخصصی احترام بگذاریم و در هر حوزه‌ای ورود نکنیم. انشاءالله رحمتی درباره نقش مرحوم حجت الاسلام سیدمحمود دعایی در تاسیس و حمایت از مجله اطلاعات حکمت و معرفت به خبرنگار فرهنگی ایرنا، گفت: یکی از ویژگی های مهم مرحوم دعایی این بود که باوجود آگاهی و تجربه در کار مطبوعاتی، احترام خاصی به تخصص می گذاشت.

وی افزود: ما معمولا در بسیاری از موارد با کسانی روبرو می شویم که مدعی دانستن همه چیز هستند، ولی مرحوم دعایی با وجود این که باتجربه بود و به مباحث فلسفی تسلط داشت، معتقد بود کار تخصصی را باید به اهلش سپرد و اگر می دید دوستان تحریریه نظری دارند، به آن نظر احترام می گذاشت و مطلقا دخالتی نمی کرد؛ حتی ممکن بود از نظر شخصی مخالف آن نظر باشد، ولی چون به کار تخصصی احترام می گذاشت، طی این سال ها حتی یک بار هم ندیدیم در تصمیمی که در مجله گرفته می شد، بخواهد مداخله ای داشته باشد یا ما را از آن کار منصرف کند بلکه اگر دیگران می خواستند، مانعی ایجاد کنند، مرحوم دعایی ورود پیدا می کرد و آن مانع را از سر راه بر می داشت. 

رحمتی ادامه داد: در زمستان سال ۸۴ به پیشنهاد غلامرضا اعوانی استاد فلسفه، مقاله ای به قلم سیدحسین نصر و به زبان انگلیسی را درباره سیر عرفان نظری در دوره تشیع ایران بررسی کردم که مطالب جالبی را درباره عرفان امام خمینی (ره) مطرح کرده بود. سیدحسین نصر معتقد بود حضرت امام (ره) علاوه بر این که سیاستمدار بود و دنیا او را اینگونه می شناخت ولی در مرحله اول، عارف بوده که عرفان امام، تداوم سنت عرفان اسلامی یا عرفان ابن عربی است.

وی افزود: وقتی مقاله را ترجمه کردم، متوجه شدم مرحوم دعایی درباره این مقاله با آقای اعوانی صحبت کرده و علاقه مند بود که این مقاله را منتشر کند. یک روز خانم دکتر شهین اعوانی تماس گرفت تا اگر مقاله حاضر است، بیاید آن را تحویل بگیرد ولی وقتی گفتم شخصی را بفرستد تا مقاله را دریافت کند، خانم اعوانی گفت که آقای دعایی برای گرفتن مقاله می آید. من در آن زمان آقای دعایی را دورادور می شناختم و تصور نمی کردم که وی برای گرفتن مقاله بیاید ولی نیم ساعت بعد خودش برای گرفتن مقاله آمد و با رفتار صمیمانه و تواضع مثال زدنی طوری برخورد کرد که شرمنده او شدم.

سردبیر اطلاعات حکمت و معرفت افزود: من در آن زمان آقای دعایی را دورادور می شناختم و تصور نمی کردم که وی برای گرفتن مقاله بیاید ولی نیم ساعت بعد خودش برای گرفتن مقاله آمد و با رفتار صمیمانه و تواضع مثال زدنی طوری برخورد کرد که شرمنده او شدم و نسبت به رفتارش نیز شیفته شدم. وی مقاله را برای تایپ از من گرفت و فردای آن روز خودش دوباره مقاله را آورد و دفعه سوم نیز خودش برای گرفتن مقاله آمد. آقای دعایی بعد از انتشار مقاله، پیشنهاد داد تا یک مجله فلسفی در موسسه اطلاعات منتشر کنیم و من با توجه به سلوک و منش مرحوم دعایی و رفتار جوانمردانه اش، امروز پس از ۱۴ سال آشنایی با وی دیدم که در رفتار وی در طول این مدت هیچ تغییری حاصل نشد.

وی افزود: این مجله تا یک سال به عنوان ضمیمه روزنامه اطلاعات منتشر می شد. بعد از یک سال مرحوم دعایی مجوز نشریه مستقلی را از وزارت فرهنگ  ارشاد اسلامی گرفت که با عنوان اطلاعات حکمت و معرفت منتشر شد و تا سال ها این مجله به صورت ماهنامه چاپ می شد و در سال های اخیر به دلیل مشکلات مالی مطبوعات مجبور شدیم مجله را به صورت فصلنامه منتشر کنیم که تاکنون ۱۶۵ شماره از این مجله با حمایت مرحوم دعایی منتشر شد و او همواره حامی مادی و معنوی نشریه بود و افراد بسیاری به واسطه وی جذب مجله شدند، یعنی اعتبار و نام نیکوی وی در میان اهل فرهنگ باعث شده بود تا افراد از هر جریانی مشتاق به همکاری با مجله شوند. 


رحمتی درباره تاثیر مجله اطلاعات حکمت و معرفت در میان اندیشمندان و پژوهشگران گفت: متاسفانه نشریات فلسفی، کارکرد دانشگاهی پیدا کرده اند. به این صورت که بسیاری از نشریات، امتیازهای دانشگاهی و علمی پژوهشی دارند و گاهی از رسالت اصلی خود غافل می شوند. یعنی افراد مقاله می نویسند تا امتیازی از دانشگاه بگیرند و به تاثیر آن بر مخاطب کاری ندارند. با وجود مقالات بسیار خوبی که در مجلات چاپ می شود ولی برنامه ای برای رساندن آن به دست مخاطب نداریم و لذا مجلات ما به گیشه مطبوعات نمی رود و اگر کسی بخواهد دسترسی پیدا کند، از طریق سایت ها اقدام می کند که در سال های اخیر شکل گرفته است.

وی افزود: سرمایه گذاران و نهادهایی که چنین مجلاتی را طی این سال ها منتشر کردند، غالبا مسیر سیاسی خاصی را طی کرده و به دنبال اهداف نهاد و حزب خود بوده اند. بنابر این ممکن بود آن مجله محتوای فلسفی داشته باشد ولی از یک مشی دانشگاهی برخوردار نبود بلکه شاید جنبه رسانه ای آن غلبه داشته و معمولا چنین حمایت هایی از مجله ادامه دار نبود و لذا مجلات فراوانی شبیه به اطلاعات حکمت و معرفت پاگرفت ولی تداوم پیدا نکرد. 

وی افزود: شاید مهمترین دلیل این مساله این بود که حامیان و بانیان آن مجله نخواستند یا نتوانستند حمایت لازم را انجام دهند ولی نظر آقای دعایی این بود که اطلاعات حکمت و معرفت باید همیشه یک مشی کاملا علمی داشته باشد و لذا هیچوقت دخالتی در کار مجله نداشت، به این معنا که آن را در جهت یک دیدگاه قرار دهد و به همین دلیل همیشه از این مجله حمایت می کرد و علت تداوم این مجله همین موضوع بود. چون تمام حمایت ها و سرمایه هایی که آقای دعایی در توان داشت، در اختیار ما می گذاشت و تلاش می کرد تا این مجله معرفی شود.


این فعال رسانه ای ادامه داد: از طرف دیگر به دلیل آن آزادی که در مباحث و انتخاب همکاران و موضوع ها داشتیم، مطالب متنوعی منتشر شده و سعی کرده ایم تمام سلیقه ها و خواسته هایی را که اهل تفکر از یک مجله فلسفی دارند، از نظر تنوع جبران کنیم. مثلا هم به مسائل سنتی مانند مباحثی در فلسفه اسلامی یا عرفان اسلامی و هم به موضوعاتی پرداختیم که برای اولین بار مطرح می شود. مانند فلسفه برای کودکان که ویژه نامه هایی در این زمینه منتشر شد یا فلسفه ورزش یا فلسفه فوتبال که از اهل نظر خواستیم مباحث عمیق فلسفی را مطرح کنند. 

وی افزود: همچنین درباره هنر، اخلاق محیط زیست، بزرگسالی و بسیاری از موضوعات و مسائلی که مبتلا به انسان های امروز است، به لحاظ فکری رصد کردیم و در شماره های مختلف مجله یک یا چند ویژه نامه را به موضوع های خاص اختصاص دادیم و این کارها ممکن نبود مگر این که شخصیتی مانند آقای دعایی بالای سر کار بود و اگر غیر از او بود، بعید می دانم که می توانستیم اینگونه کار کنیم و ممکن بود طراحی هر یک از شماره ها با مشکل روبرو شود.

چون بیشتر مباحث مطرح شده در مجله به گونه ای بود که در نگاه اول انواع و اقسام مقاومت ها وجود داشت ولی از آنجایی که از وسعت نظر دعایی و همچنین تساهل و تسامح وی آگاه بودیم، می دانستیم اگر مشکلی ایجاد شود، خود وی حامی مجله است. به هر حال در این سال ها بدون این که تنشی ایجاد شود توانستیم این مجله را به صورت مستمر منتشر کنیم. به گزارش ایرنا حجت الاسلام دعایی، سرپرست موسسه اطلاعات و نماینده شش دوره مجلس شورای اسلامی عصر یکشنبه (۱۵ خرداد) در سن ۸۱ سالگی به دیار باقی شتافت. وی در سال ۱۳۹۳ نشان افتخار جهادگر عرصه فرهنگ و هنر را کسب کرد. 

مراسم تشییع مرحوم دعایی امروز از موسسه اطلاعات آغاز می شود و پس از اقامه نماز میت توسط حجت الاسلام  سید حسن خمینی برای خاکسپاری به حرم مطهر امام (ره) منتقل خواهد شد.