انسان‌ها در طول حیات‌شان با سبک‌های گوناگون زندگی مواجه می‌شوند که مجبور هستند یک یا چند سبک را بنا به تمایلات درونی و جاذبه‌هایی که در سبک‌ها وجود دارد، انتخاب کنند. سبک‌های زندگی هم می‌تواند خدایی باشد و هم می‌تواند شیطانی باشد. در سبک زندگی خدایی و الهی آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد، این است که همه ما باید در راهی که به‌ خداوند می‌رسد، حرکت کرده و رفتارمان را با دستور و رضای او هماهنگ کنیم.

خداوند برای تشخیص و انتخاب سبک درست زندگی، قدرتی در وجود همه انسان‌ها قرار داده است که به‌راحتی می‌توانند راه درست را پیدا کنند. قدرتی که در قرآن از آن سخن گفته شده است: «....خدا ایمان را براى شما دوست‌داشتنى گردانید و آن را در دل‌هاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت...»(حجرات/ 7)

انسان‌ها باید بدانند که راه و رسم «حق» همیشه در زمین جاری است و همگی خودآگاه یا ناخودآگاه به آن عمل می‌کنند یا دوستش دارند؛ البته باید شرایطی وجود داشته باشد که بتوانند در این مسیر قرار بگیرند. علاقه انسان به حق و مطالبه همیشگی قابل انکار و کتمان نیست و باید توجه ویژه و خاص به آن داشت. پس باید آنان را ‌که در مدار حق هستند، بنده خدا دید و آنان را که با حق مبارزه می‌کنند، بنده شیطان، که با فطرت خود مبارزه می‌کنند. تفاوت بندگان خدا با بندگان شیطان هم این است که بندگان شیطان تحت تسلط او هستند و جهت‌گیری‌های‌شان همیشه آلودگی و ضلالت ایجاد می‌کند؛

ولی بندگان خدا با توجه به تشخیص، انتخاب و اطاعتی که دارند از آلودگی‌های روحی، اخلاقی و فکری پاک هستند. اینکه این‌چنین هستند، البته لطف، نعمت و منتی از سوی خداوند است که می‌فرماید: «خدا ایمان را براى شما دوست‌ داشتنى گردانید و آن را در دل‌هاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت.»(آل‌عمران/ 164) نمونه بارز آن نیز زندگی مردم در زمان جاهلیت بود که دچار ضلالت و گمراهی زیادی بودند که تاریخ برخی از آنان را ثبت کرده است.

وضعیتی که در دیگر سرزمین‌ها نیز وجود داشت. آنچه این آلودگی‌های روحی برای انسان به ارمغان می‌آورد، انتخاب راه‌های غلط است، به‌صورتی که برای رفع نیازهای خود بدترین راه و روش را انتخاب می‌کنند و مدام در حال ضربه زدن به خود و هم‌نوعان و مخلوقات خدا هستند. در حالی‌که علاقه به ایمان می‌تواند انتخاب درست را آسان کند، جهت و نگاه را درست کند و در یک لحظه انسان را از فرش به عرش ببرد.

به‌عبارتی تنها بودن انسان با فطرت خود و میلی که به حق دارد می‌تواند او را نجات داده و در مسیر درست قرار دهد و این شرایط شامل حال همه انسان‌هاست. البته در این بین، بندگان مؤمنی هستند که به‌دلایل مختلف نمی‌توانند از فرصت‌های خاص استفاده کنند و عقب می‌مانند. برای نمونه، علاقه به ایمان در وجود جناب وهب نصرانی، که همراه با همسر و مادرش در راه کربلا در منزگاه «ثعلبیه» به‌دست حضرت اباعبدالله(ع) مسلمان شدند، ایجاد شد و با استفاده از فرصتی که امام حسین(ع) در اختیار او قرار داد خود را به بالاترین مقام رساند؛ زیرا تمام وجودش را آماده دریافت انوار حق از سوی امام معصوم(ع) کرده بود؛ در حالی‌که برخی مؤمنان تمام وجود خود را برای جمع شدن گرد امام‌شان آماده نکرده بودند.

اینکه دعوت حضرت اباعبدالله(ع) از بسیاری از یاران پیامبر(ص)، علما و خواص برای حضور در کنارش بی‌نتیجه ماند، اما دعوتش از وهب و افرادی همانند او نتیجه داد، به انتخاب آگاهانه و عالمانه‌شان برمی‌گردد، نه دعوت امام(ع)؛ به‌عبارت دیگر همان دعوتی که امام(ع) از خواص داشت از برخی افراد دیگر هم داشت؛ اما اجابت کردن آن دعوت به افراد و انتخاب‌شان برمی‌گشت، نه تفاوت در دعوت امام(ع).

نتیجه آنکه تغییر روش زندگی با دیدن امام حسین(ع) و پذیرش فرمان ایشان، از سوی وهب اتفاق افتاد؛ اما از جانب بسیاری از علما اتفاق نیفتاد. نقطه پرگار در زندگی صحیح الهی و اخلاقی، امام معصوم(ع) است که همه باید گرداگرد او در گردش باشند وگرنه راه را گم می‌کنند.

حضرت سیدالشهدا(ع) برای معرفی حق و روشن کردن راه بندگان خدا قیام فرمودند تا در طول تاریخ هر کسی پیام ایشان را شنید، سمت او بیاید و خود را آماده دریافت دستورات و راهنمایی‌های امام(ع) کند. فرصتی ناب و خاص که همیشه در اختیار انسان‌ها قرار گرفته تا مانند یاران اباعبدالله(ع) راه هزار شب را یک‌شبه طی کنند. امام برای معرفی زندگی الهی انسانی مبارزه کرد و از کشته شدن در این راه هم باکی نداشت؛ زیرا می‌دانست کشته شدن در این راه هم اثرگذار است.

در کل دعوت امام(ع) به سمت حق مخصوص افراد خاص در زمان خاص نبود؛ بلکه برای همه انسان‌ها در تمام زمان‌ها و مکان‌ها بود. امام حسین(ع) وظیفه خود دید که انسان‌ها را حول کلمه الله جمع کند، مرزهای نژادی، فرهنگی، اعتقادی و مادی را کنار زده و همه انسان‌ها را در جامعه‌ای واحد و الهی با مرزی از عشق به خدا جمع کند؛ به‌همین دلیل است که می‌گوییم «حب الحسین یجمعنا».