مناظره چالشی دو استاد علم اقتصاد و واکنش ها به آن
متأسفانه مشکل اساسی در میان اهالی علم ما، خصوصا در سیاست و اقتصاد، عدم توانایی جمع کردن نظرات خوب و قابل اجرا از میان تفکرات و نظرات متفکران متعدد است. شاید ابتدا به ساکن، اگر بگوییم شما میتوانید از میان متفکران سوسیالیستی و لیبرالیستی بهترین و قابل اجراترین نظرات را اخذ کنید و آن را بهعنوان طرحی جدید ارائه دهید، به نظرتان بیاید نتیجهاش می شود یک آش شلم شوربا که هر چیزی را در خود جای میدهد و آخر هم مشخص نیست که چیست؟ اما وقتی مشغول اینکار بشویم میبینیم میتوانیم بستری برای اجرای نظرات و تفکرات متعدد ایجاد کنیم.
آیا شما فکر میکنید نظام اقتصادی چین فقط کمونیستی و سوسیالیستی است؟ و آیا نظام اقتصادی ایالات متحده و برخی کشورهای اروپایی فقط لیبرالیستی است؟ نظام اقتصادی ژاپن چیست؟ یا آلمان و فرانسه؟ نظرتان در مورد ویتنام، مالزی و ترکیه چیست؟ آیا این کشورها از فرد و فکری خاص پیروی میکنند؟ به نظر حقیر میشود در این مورد کار کرد و نظامی بومی را طراحی کرد، کمااینکه تمام کشورهای جهان با توجه به اقتضائات و تواناییها و قابلیتهای داخلی خود برنامهای طراحی کردند و موفق هم شدهاند. اما در کشور ما سیستم «یک کلامی» وجود دارد. ابتدای انقلاب متأثر از چپ بودیم، در دولت سازندگی متأثر از راست شدیم و همینطور ادامه دادیم تا امروز؛ نه در چپ موفق شدیم نه در راست. نه تفکرات کمونیستی در کشور ما قابل اجرا بود نه تفکرات لیبرالیستی نجات دهنده اقتصادمان! چون نمیتوانستند باشند.
حرف از اقتصاد اسلامی هم که همینطور معطل ارائه یک نظریه جدید و جدی و علمی است. مدافع آن که دکتر درخشان باشد حتی نتوانست آن را تعریف کند. مخالفش که غنینژاد باشد هم نتوانست آن را رد کند. تکلیف در این میان چیست؟
از همه این حرفها بگذریم طرفداران هر دو استاد بزرگوار هم نتوانستند بهترین حرفهای طرف مخالف را جدا کنند و روی آن فکر کنند و بگویند میشود در این موضوع با تفکر مقابل کنار هم بنشینیم و گفتگو کنیم، شاید طرحی سازنده و قابل اجرا به ذهنمان رسید و توانستیم میان هر دو تفکر راه خودمان را پیدا کنیم. روزنامهنگاران اصلاحطلب را که گفتیم، نظر شاگردان دکتر درخشان را هم که در کانال ها و گفتگوهایشان می بینیم. همه آن همین است، یکجانبه، یکسویه، غیرمتعادل و... فعلا روزنامه فرهیختگان توانسته حد وسط را بگیرد و بدون افراط و تفریط و البته جانبدارانه ولی مؤدب، گزارشی آماده کند که در پایین آنرا می آوریم... نقد روزنامههای اصلاحطلب به جز اعتماد هم که خندهدار است. مثلا هممیهن نوشته «شکست استاد» اما در گزارشش سه چهار نقل قول از افراد مجهول الهویه است نه نقد اساسی و دیگر هیچ...
مختصری از یک گفتوگو
دوشنبه شب «موسی غنینژاد» عضو هیاتعلمی دانشگاه صنعت نفت و استاد مدعو در دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف با «مسعود درخشان» عضو هیاتعلمی دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی در برنامه جهانآرا روبهروی هم قرار گرفتند. غنینژاد که مترجم و مولف کتابهایی همچون قانون، قانونگذاری و آزادی، آزادسازی و عملکرد اقتصادی اندیشه آزادی، اقتصاد به روایت دیگر، درباره هایک و... است، در بین اهالی اقتصاد به طرفداری از اقتصاد آزاد و مکتب اتریش مشهور بوده و در سمت دیگر مسعود درخشان موسس رشته معارف اسلامی و اقتصاد در دانشگاه امام صادق و مولف کتابهایی همچون علم اقتصاد یا اقتصاد علم نما، سرمایه، سرمایهدار و سرمایهداری: تأملی بر مفاهیم و ابهامات، نگاهی به مسائل اقتصاد ایران و راهکارهای آن، مشتقات و مدیریت ریسک در بازارهای نفت و اقتصاد سنجى: تک معادلات با فروض کلاسیک بوده، معتقد به دخالتهای دولت از تنظیم اقتصاد براساس آموزههای اسلامی است. در ادامه بخشهایی از گفتوگوی دوشنبهشب این دو اقتصاددان آمده است.
مسعود درخشان: علتالعلل مشکلات ما ساختاری است
علتالعلل مشکلات ما ساختاری است. مسائل اقتصاد ایران کم و بیش روشن است و مردم آن را درک و تجربه میکنند. از گرانیها و افزایش قیمت طلا و ارز و عدمتحقق اشتغال موردانتظار؛ پیشرفتهایی در اقتصاد بوده اما نیازی به بیان مشکلات نیست، چون آن را لمس میکنیم. از این رو باید علت مشکلات را دانست و سپس برای آن راهکار صادر کرد. از دید بنده علتالعلل مشکلات اقتصادی کشور مسائل ساختاری است.
در 40 سال گذشته تمام مشکلات اقتصادی در یک چهارچوب و در یک بستر ساختارهایی مطرح شده و کوشیدهاند مطابق با آن حل کنند که این ساختارها و چهارچوبها جواب نداد. انتظار این بود که در دولت رئیسی ساختارها مورد ارزیابی قرار گیرد اما اینطور نشد بلکه دولت فعلی هم سعی دارد در چهارچوب و بستر همان ساختارهای قبلی، مشکلات اقتصادی را بررسی کرده و پاسخ دهد. پرواضح است این موضوع جواب نمیدهد، کمااینکه طی 40 سال گذشته جواب نداده است. اما چرا این تغییرات ساختاری بهوجود نیامده است؟
از نظر بنده بهخاطر این است که آن دیدگاه و تفکر انقلابی در بین مسئولان کشور از مدیران و کارشناسان تا صنعتگران رخ نداده و رخ ندادن آن نیز بهدلیل مطرح شدن مباحث خاص اقتصادی توسط اشخاصی در جامعه مطرح میشود و اقتصاد معمول را تحت الگوی معمول کشورها و با عنوان لیبرالیسم مطرح میکنند. تفکر اقتصادی غالب تحتعنوان لیبرالیسم متاثر از اندیشههای هایک، جلوی انتشار تفکر انقلابی را میگیرند و امالمصائب مسائل اقتصادی کشور همین تفکر است.
موسی غنینژاد: اساس اقتصاد ایران متاثر از تفکر چپ است
برای متوجه شدن مشکلات نظام اقتصادی باید به ریشههای آن پرداخت. در این رابطه نیز باید فضای شکلگیری قانون اساسی و بخش اقتصادی آن که مبنای اقتصاد کشور بود را بررسی کرد. زمانی که در سال 1357 انقلاب شد اندیشههای چپ در دنیا رایج و غالب بود و انقلاب اسلامی در ایران استثنا نبود و انقلابیون ایران بهشدت تحتتاثیر اندیشههای چپ بودند و مثلا در اندیشه علی شریعتی و ابوالحسن بنیصدر رگههای آن را میبینید. البته که مرحوم شریعتی در زمان انقلاب در قید حیات نبودند، اما در رابطه با بنیصدر درصورت مذاکرات خبرگان اول، میتوان اظهارات و ادعاهای وی را در این رابطه مشاهده کرد.
خب هردوی این بزرگواران مصدقیهای چپ و به عبارتی ناسیونالیستهای سوسیالیست بودند. ریشه بدبختی ما اینجاست. مصدقیهای چپ یعنی چه؟ یعنی هدف ما از انقلاب قطع کردن دست اجنبیها و سرمایهدارها از کشور، مخالفت با نظام بازار، با اقتصاد آزاد، سرمایهداری و رفتن بهسمت خودکفایی است. همه اینها در بخش اقتصادی قانون اساسی ما آمده است. اندیشههای حاکم بر این بخش از قانون اساسی اندیشههای چپ بوده و از اسلام خبری نیست.
اصول اقتصادی جمهوری اسلامی راه رشد بدون سرمایهداری بود که ذیل کمونیسم قرار دارد. این تفکر یعنی کل اقتصاد را بهدست دولت بسپارید؛ در اصل 44 نیز کاملا همه صنایع دست دولت است. این درحالی است که مالکیت خصوصی در فقه کاملا مهم و محترم است. کتابهایی که توسط حزب توده در ابتدای انقلاب منتشر میشد کاملا موید مواردی مانند راه رشد غیرسرمایهداری است که قانون اساسی نیز تابع آنها شکل گرفته است. برخی افراد خود را مصدقیها چپی عنوان میکنند و این اصطلاح اتفاقا از سوی خود آن اشخاص بیان میشود.
مسعود درخشان: شما از فقه چه میدانید؟
آقای دکتر غنینژاد، نکات بدیعی وجود دارد که من برای اولینبار میشنوم. این مباحث سوال برانگیز بوده و قبولش بسیار سخت است. ازجمله اینکه شما انقلاب اسلامی را ملهم از مارکسیسم میدانید. همه میدانند بدون حضور حضرت امام(ره) این انقلاب هیچوقت به نتیجه نمیرسید. جزء بدیهیات است. با آگاهی بسیار جدیای که حضرت امام از مساله داشتند چطور ممکن است این ادعاهای شما را بپذیرم. نکته دوم اینکه شما سعی دارید اصطلاحات جدیدی خلق کنید و سپس از آنها استنتاجاتی برای به کرسی نشاندن این ادعاها استفاده میکنید.
میفرمایید اصول اقتصادی قانون اساسی متاثر از آموزههای سوسیالیسم و اندیشههای چپ است. دلیل شما این است که در قانون اساسی خبری از فقه از باب معاملات نیست، قانون اساسی که فقه نیست. اصلا شما از فقه چه میدانید که ادعا میکنید در قانون اساسی ما خبری از فقه نیست. شما چه درسی از فقه را خواندهاید؟ مصدقیهای چپی و راه رشد غیرسرمایهداری اصطلاحی است که از سوی آقای غنینژاد جعل شده است. شما سعی دارید تصویر انحرافی را از قانون اساسی و انقلاب اسلامی ارائه دهید و مثل یک کاریکاتوری ترسیم میکنید و بعدش به آن میخندید.
بیخود نیست که شما مخالف دخالتهای دولت هستید و از امری صحبت میکنید به نام بازار آزاد بدون قید و شرط که فقط لبخند بیاورد برای سرمایهداران آمریکایی. آقای غنینژاد بیاید به روی مردم ایران و مستضعفان ایران لبخند بیاورید. شما آگاهید و آیا میدانید اتاقهای فکری که لیبرالیسم برای حفظ منافع سرمایهداران از تفکراتی دفاع میکنند متاثر از هایک است.
موسی غنینژاد: با سرمایهداری رقابتی موافقم
در تفکر لیبرالیسم تقلید مجاز نیست و هرکس بایستی اجتهاد داشته باشد، بنده اگر لیبرال هستم نمیتوانم مقلد هایک باشم. اتفاقا بسیاری از سرمایهداران که سرمایه آنها بزرگ میشود مخالف اقتصاد رقابتی میشوند و بهدنبال انحصار هستند، برخلاف تصور شما، من با هرنوع سرمایهداری موافق نیستم. نظام اقتصادی ایران اتفاقا سرمایهداری است اما از نوع سرمایهداری دولتی و رفاقتی. بنده با سرمایهداری رقابتی موافق هستم. برای مثال صنعت خودرو در ایران از نوع سرمایهداری سیاسی است که نوع سرمایهداری با اصول لیبرالیسم همخوانی ندارد.
گزیه فیلم
یادداشت ها، نظرات و واکنش ها:
تمام دعواها حول همین محور است
پرفسور درخشان: حضرت امام میفرمایند ما باید منافع مستضعفین را تامین کنیم
دکتر غنینژاد: بفرمایند!
دکتر حمیدرضا مقصودی: تمام دعوای جبهه حق و باطل بر سر همین یک کلمه است!
خداوند فرموده؟ بفرمایند
پیامبر(ص) فرموده؟ بفرمایند
علی(ع) فرموده؟ بفرمایند
قرآن فرموده؟ بفرمایند
ولی فقیه فرموده؟ بفرمایند
نکات بسیار مهم این کلیپ:
۱. دو دیدگاه در مورد اقتصاد وجود دارد. یکی میگوید باید منافع سرمایهداران تامین شود و به اصطلاح کیک اقتصاد در دست ایشان باشد و دومی میگوید، باید منافع مستضعفان را تامین کرد تا اقتصاد رشد عادلانه کند. یعنی پیشرفت و عدالت توامان صورت بگیرد.
۲. استاد درخشان بر مبنای نظر امام خمینی رحمتاللهعلیه از یک امر ارزشی و یک هنجار و یک "باید" سخن میگوید و دو پاسخ از دکتر غنینژاد دریافت میکند:
۱. بفرمایند (یعنی امام فرمودهاند که فرمودهاند. من نظریه عدالت امام را قبول ندارم)؛
۲. این حرف امام را به عنوان یک گزاره علمی قبول ندارم؛
در صورتی که اساسا صفت علمی را نمیتوان بر یک گزاره هنجاری بار کرد؛
در حقیقت از نظر ایشان اگر ایدئولوژی، ایدئولوژی لیبرال باشد علمی است! اما اگر ایدئولوژی اسلام باشد غیرعلمیست. خلاصه دعوای بین مکتب اقتصادی اسلام و مکتب سرمایهداری لیبرال همین نکته است که اتفاقا اصل۴۳ آن را تعیین تکلیف کرده است. اینکه باید منافع عموم مردم تامین شود یا منافع سرمایهداران امریست که نه قابل اثبات است نه رد یک باید است! اما اینکه آیا تامین منافع مستضعفین و عموم مردم باعث رشد حقیقی میشود حتما قابل اثبات است
برخی نظرات امام خمینی(ره)
امیرحسین حسینی: درباره ادعای غنینژاد درباره مارکسیستی بودن قانون اساسی مطرح و حتی نتوانست غیر از بنیصدر کسی از اعضا را نام ببرد و شهید بهشتی را متهم به چپ بودن کرد و امام را مخالف آنان دانسته بود، جملات زیر را از امام بخوانید:
«میخواهند نگذارند قانون اساسی بر طبق آن طوری که اسلام حکم میکند تصویب شود. باید حقوقدانهای غربی نظر بدهند؟ ما میخواهیم قانون اسلامی بنویسیم، از غرب بیایند نظر بدهند؟ یا غربیها بیایند نظر بدهند؟ یا غربزدهها بیایند نظر بدهند؟ حقوقدان اسلامی ما میخواهیم و این حقوقدانها، اسلام را نمیدانند یعنی چه؟»(صحیفه امام؛ ج8، ص171)
«قانون اساسی و سایر قوانین در این جمهوری باید صد در صد بر اساس اسلام باشد. و اگر یک ماده هم بر خلاف احکام اسلام باشد، تخلف از جمهوری و آراء اکثریت قریب به اتفاق ملت است.» (صحیفه امام، ج9، ص308)
«در این موقع که بحمدالله تعالی قانون اساسی نوشته شد و به تصویب علمای اعلام و روشنفکران رسید، عناصر توطئه گر که با قدم و قلم می خواستند جمهوری اسلامی تصویب نشود و رأی نیاورد، اینک می خواهند به ثمر نرسد.»
«قانون اساسی یکی از ثمرات عظیم، بلکه بزرگتر[ین] ثمرۀ جمهوری اسلامی است، و رأی ندادن به آن به هدر دادن خون شهیدان ماست.»
امام خمینی(ره): «عزیزان من! امروز که ما در مقابل یک قدرت شیطانی قرار داریم ـ که کشور ما را میخواهند به تباهی بکشند ـ نگذارید اساس جمهوری اسلامی سست شود و دشمنان اسلام دلشاد شوند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و توفیق همگان را خواستارم. والسلام علیکم و رحمة الله.»
امام خمینی(ره): «این یک وابستگی فکریست که انسان ازمکتب خودش دست بردارد برود سراغ مکتب دیگران از اقتصادِ خودش دست بردارد برود سراغ اقتصاد دیگران اقتصاد خودش را اصلا نظر نکند. نفهمدکه چیست؟ مثلا اقتصاد اسلامی چیست؟ اینها اصللا نمیدانند، ازشان بپرسید که اقتصاد در اسلام چیست؟ اصلا نمیدانند!
مسئله اصلی بحث بر چرایی هاست نه چگونگیها !
نکاتی درباره مناظره دکتر غنی نژاد و درخشان
فارغ از عملکرد طرفین در مناظره، یکی از انتقاداتی که به کرات مشاهده میشد، این بود که در مناظره ایدئولوژی جای بحث علمی را گرفته بود! گویا افراد بیشتر توقع داشتند طرفین با استدلالات آماری و نشان دادن نمودارهای متعدد در یک بحث کاملا علمی! به علل ناکامی اقتصاد بپردازند. و مباحث نظری فلسفه سیاسی دردی را دوا نخواهد کرد.
اصلا جان استوارت میل، هایک و.... فلان شخصیت را داشته، به ما چه! حرفش را ببینید! یک موقع میگوییم استوارت میل فیلسوف این را گفت، یک موقع میگوییم چرا استورات میل این را گفت، اتفاقا مسئله اصلی همینجاست؛ نه در اقتصاد بلکه در بقیه علوم. بگذارید بیشتر توضیح دهیم.
1- بسیار برای نگارنده پیش آمده که در بحث های مختلف، وقتی از وحی و دین و... بحث میشود؛ میگویند علمی بحث کن، مکتبی بحث نکن! خب روش علمی چیست؟ تجربه گرایی – فارغ از حصر کردن روش علمی در این مدل تجربه گرایی اصلا درست یا نه، خوب است ببینیم این تجربه گرایی از کجا نشات میگیرد؟
2- تجربه گرایی که از کتاب ارغنون جدید نشات می گیرد. ارغنون کتابی است بر شش رساله از تألیفات ارسطو در علم منطق و بیکن این کار ارغنون جدید را در مقابل کار ارسطو تالیف کرد. تا روش علمی را بر خلاف ارسطو در تجربه منحصر کند و از اینجا به بعد دیگر وحی و عقل در حوزه خارج از ماده منابع کشف حقیقت نیستند. اما جالب است بدانید بیکن لرد صدر اعظم انگلستان و اولین دریافتکننده مقام مشاور حقوقی مخصوص ملکه بود! وی در زمانی زندگی میکرد که اوج دعوای کلیسا و پادشاهی بود! اگر شما جای بیکن بودید و میخواستید وحی را که کلیسا از آن سخن میگوید را بزنید تا به پادشاهی کمک کنید، چیزی غیر از کتاب ارغنون جدید را تالیف میکردید؟ کار بیکن توسط جان لاک، هیوم و... ادامه یافت، جالب است بدانید جان لاک رفیق او و یار صمیمی آنتونی اشلی از بزرگان دربار و ثروتمندان انگلیسی بود، وی نیز دقیقا به نفع پادشاهی قلم میزد و...
3- یک موقع است که میگویم هایک فلان چیز را در باب آزادی گفت، یک موقع میپرسیم چرا هایک فلان مطلب را گفت؟! طبعا اگر کسی همچون هایک را یک فیلسوف گوشه گیری بدانیم که توصیه هایی اقتصادی میکند با اینکه هایک را فیلسوفی بدانیم که با پول آنتونی فیشر تاجر انگلیسی(Antony Fisher) در Mont Pelerin Society شروع به نظریه پردازی برای تثبیت حاکمیت تجار پرداخت! متفاوت است.
4- سوالی که اینجا مطرح است این است که تقریبا همگی اقتصاددانان (غربی) به تبعیت از آدام اسمیت، پدر اقتصاد مدرن، انگیزه اصلی انسان را نفع شخصی میدانند، اکثریت آنان نیز تنها انگیزه انسان را نفع شخصی میدانند و منکر انگیزههایی همچون نوعی دوستی، دگر خواهی و... هستند؛ حال سوالی که اینجا مطرح میشود، این است که کسانی که چنین تفکری دارند، در نظریه پردازی، چطور نظریه پردازی میکنند؟ در نظریه پردازی نفع چه فرد یا افرادی را در نظر میگیرند؟ بین منافع جامعه و نفع خود چه کسانی را در نظر میگیرند؟ اصلا چرا با نظریات اقتصاددانان همچون مصلحان اجتماعی برخورد میشود؟!
5- چرا اگر صحبت از نظریه کارآفرینی(entrepreneurship) شومپیتر صحبت کنیم یا ایده خلق پول از هیچ وی(money creation out of nothing) یک حرف علمی زده ایم ولی اگر بگوییم وی که مدافع خلق پول از هیچِ بانکهاست، خود یک بانکدار بوده است، یک حرف کاملا غیر علمی زده ایم!
6- همین روند در همه جا مطرح است، ما دنبال چگونگی عوامل تورم هستیم (از فشار هزینه، فشار تقاضا، ساختاری و...) ولی یکبار بررسی نمیکنیم که ذینفعان تورم چه کسانی هستند و از چه جریاناتی حمایت می کنند؟ متضررین و ذینفعان تورم چه کسانی هستند؟
در بقیه عرصه های غیر اقتصادی نیز همین است. سه سال و نیم پیش را به یاد آورید – یک دفعه گفته شد از یک خفاش، خوک یا هر چیز دیگری که آخر سر معلوم نشد، ویروسی به نام کرونا متولد شد! هیچکس از خود نپرسید که این ویروس به نفع کدام قشر بود ؟ از کجا آمد؟ چه کسانی را از بین برد؟ در اینجا کوچکترین انتقادات با سرکوب مواجه میشد که این یک مسئله تخصصی و کاملا علمی پزشکی است – مرجع پاسخگویی نیز who و CDC آمریکاست.
حال آیا حق نداریم سوال کنیم که آیا ارتباطی وجود دارد بین اینکه حامیان این سازمان ها افرادی چون بیل گتیس و زاکربرگ بوده و ثروت اینان در دوران کرونا افزایش شدید داشته! یا این یک پرسش شعاری، سیاسی و ایدئولوژیک است و کرونا صرفا یک مسئله پزشکی است؟ آیا بین اینکه کرونا نیم میلیارد نفر دیگر را در جهان زیر خط فقر میبرد و همزمان دارایی ثروتمندان جهان را دو برابر میکند، رابطه ای وجود دارد؟ آیا حق داریم از زمینه های کمی شک به خودراه دهیم؟(امیرحسین مهدوی؛ کارشناس ارشد اقتصاد)
نظر کاربران فضای مجازی:
پایانی بر موج دوم اقتصاد اسلامی
مناظره دوشنبه شب دو اندیشمند و استاد پیشکسوت اقتصاد در کشور در برنامه جهانآرا حرکت ارزشمندی از شبکه افق در این روزهایی بود که دولت بهطور جدی در میانه توصیههای سیاستی بهشدت متضاد حیران و سرگردان است. با این حال به نظر میرسد طراحی این برنامه بیش از اینکه مبتنیبر اطلاع دقیق تهیهکننده از هندسه و مناسبات نظری در ساحت اندیشمندان اقتصادی داخل کشور بوده باشد، متأثر از برآیند یک جدال رسانهای بوده است که میدان را به دوگان ساده لیبرالها و طرفداران اقتصاد اسلامی تقلیل داده است؛ بهطوری که لیبرالها گروه حاکم و در مسند امور و اسلامیها هم گروه معین دارای برنامه و سیاستهای مشخصند.
بالطبع با آن دوگان ساده، باید از این دو استاد ارجمند دعوت میشد که تلاشهای علمی هر یک بهنوبه خود ستودنی است. اما اگر پیچیدگیهای صحنه مدنظر قرار میگرفت شاید مناظره با میهمانان دیگری برگزار میشد. در حال این انتخاب باعث شد نتیجه مناظره در انظار عموم مخاطبان اعم از متخصص و غیرمتخصص، شکستی برای طرفداران اقتصاد اسلامی محسوب شود. حال آنکه چنین نیست.
تفاوت لیبرالیسم و نئولیبرالیسم
بارها به شاگردان و دوستانم عرض کردهام که اگر میخواهید ناسزا هم بگویید سعی کنید از تعابیر دقیق و بجا استفاده کنید! لیبرال خواندن بسیاری از چهرهها - در بعد اقتصادی - مدح و منقبت آنان است و نه مذمت! عمده مدافعان الگوی توسعه غربی و متعارف که در کتب درسی رشته اقتصاد بازنمود یافته است را باید نئولیبرال و کینزی خواند و نه لیبرال؛ الگویی که بر سرمایهسالاری، بانک و بهره، مالیسازی اقتصاد، کالاییسازی همه ساحتها، تبلیغات تجاری و مصرفگرایی، خلق پول از هیچ و... بنا شده است. میتوان نشان داد که چگونه هر یک از شرور مزبور که در خلال تکامل کاپیتالیسم تکوین یافته است با اصول لیبرالیسم کلاسیک در تضاد و تعارض است. لیبرالیسم اقتصادی در تکامل نظام اقتصادی سرمایهسالار غرب منسوخ شده است.
اقتصاد اسلامی هنوز متولد نشده است
اگر موج اول اقتصاد اسلامی (در سپهر شیعی-ایرانی) و انعقاد آن را با کارهای اجتهادی، تاسیسی، فاخر و بسیار ستودنی شهید سید محمدباقر صدر، امام موسی صدر و شهید مطهری رضوانالله علیهم بدانیم، موج دوم آن با شهادت این بزرگواران و شروع به کار «دفتر همکاریهای حوزه و دانشگاه» تحت رهبری فکری مرحوم حضرت آیتالله مصباح یزدی قدس سره رقم خورده است تا حال حاضر. موج دوم اقتصاد اسلامی ویژگیهای متفاوت و بعضا متضادی با موج اول دارد که چهبسا بتوان ناکامی آن را در این چهلواندیساله معلول همین امر قلمداد کرد.
شرح این تضادها مجال تخصصی خود را میطلبد اما به اجمال میتوان به این ویژگیها اشاره کرد: حرکت از مبادی عام فلسفی به سمت الگوی عملی اقتصاد در موج دوم در مقابل حرکت از روبنا به زیربنا در موج اول و اندیشه شهید صدر، اعتبارگرایی و نامینالیسم موج دوم در مقابل واقعگرایی موج اول، مهندسیگرایی موج دوم در مقابل فقهمحوری موج اول.
موج دوم اقتصاد اسلامی را باید دوره جنینی آن شمرد که با آزمون و خطا به دنبال یافتن هویت خود است. هنوز اندیشمندان این موج نتوانستهاند در سه ساحت بنیادین اقتصاد یعنی بازار، دولت و پول، نظریهای بنیادین و منسجم و قابل دفاع ارائه دهند. این یعنی هنوز دست و پای این جنین شکل نگرفته است.
دولتگرایی ناموجه در اندیشه موج دوم اقتصاد اسلامی
همانطور که در مناظره هم عیان بود، اندیشه موج دوم اقتصاد اسلامی - در انشعابات مختلف خود در تهران و قم - همدلی زایدالوصفی با دولت و عدم حساسیت آشکاری نسبت به مداخلههای آن در نظام اقتصادی دارد. شاید بیجا نباشد اگر بخشی از این واقعیت را تاثیر ناخودآگاه اندیشه ولایت فقیه در ذهن محققان اقتصاد اسلامی دانست؛ حال آنکه از منظر فقهی ادله ولایت فقیه در عین بداهت آن در ساحت سیاست، قاصر از اثبات چنین نقشهایی در ساحت اقتصاد برای دولتند. طرفه اینکه حرکت اقتصاد کشور پس از انقلاب به سوی الگوهای دولتگرا چنان شتابی داشت که در برههای حضرت امام(ره) نیز با تاکید بر این مضمون که امور اقتصادی مردم باید به آنها سپرده شود عدم رضایت خود از این روند را نشان دادند.
تضاد دیگر این دولتگرایی افراطی با آموزههای اسلامی را میتوان در متهم کردن روحانیت سنتی توسط این جریان در دهه 60 به راستگرایی و دفاع از سرمایهداری مشاهده کرد. حتی مقاممعظمرهبری نیز مخالفت خود را با دولت میرحسین موسوی در این خصوص ابراز داشته و بهویژه با ابلاغ سیاستهای اصل ۴۴ و در سالهای اخیر نیز با طرح ایده اقتصاد مردمبنیان، بر نامطلوب بودن وضع بهشدت دولتی موجود مهر تایید زدهاند.
مهندسیگرایی، فلسفهدوستی و فقهگریزی
اگرچه موج دوم اقتصاد اسلامی جریانی یکدست نیست اما دو جریان قابل توجه بیش از سایرین نقشآفرین بودهاند: جریان فکری علامه مصباح یزدی و جریان استاد درخشان. در عین تفاوتهای متعدد، این دو جریان ویژگیهایی دارند که آنها را در یک جبهه قرار میدهد. رویکرد مبنامحور طیف علامه مصباح یک نوع سلب کلی نسبت به اقتصاد و علوم انسانی غربی را به دست میدهد که نیروی پژوهشگر را برای غور در موضوعشناسی میکاهد.
در دیدگاه درخشان نیز که قرابتهایی با برخی نگاههای فرهنگستان علوم اسلامی و مرحوم سید منیرالدین هاشمی دارد (در طول دوره انقلاب فرهنگی ارتباط علمی وثیقی میان این دو بزرگوار برقرار بوده است)، عموما یک نحوه سلب کلی نظام اقتصادی غرب به این استدلال که برآمده از اندیشه طاغوت و غیرالهی بوده است دیده میشود. با این نگاه تمرکز علمی بر نهادهای اقتصادی غرب و حلاجی فقهی آنها رنگ باخته و با از دست دادن توان نظامسازی فقهی به سبک شهید صدر و شهید مطهری رضوانالله علیهما، ناچار به «مهندسی نظام ولایی» با منطق اصالت فایده یا یوتیلیتارین و افتادن در دام نسبگرایی خواهید شد؛ رویکردی فلسفه اخلاقی که بدون تحقیق در جایجای نظریات اقتصاد اسلامی موج دوم دیده میشود.
شاید تقدیر چنین رقم خورده که این مناظره پایانی باشد بر اشتباهات موج دوم اقتصاد اسلامی. اما نباید فراموش کرد که موج سوم اقتصاد اسلامی، برای اصلاح این کاستیها نیاز جدی به بازگشت به روش فقهی نوین شهید صدر و ساختن زیربناهای «فلسفه اخلاقی» و «فلسفه علوم اجتماعی» خود با تاکید بر چالش واقعگرایی-اعتبارگرایی دارد. دوران تئوری همنشینی کارشناس و فقیه برای استنباط اقتصاد اسلامی به سرآمده و پژوهشگران جوان این عرصه نهتنها باید هر دو ساحت را در خود جمع کنند، بلکه نیاز مبرمی به مطالعه پژوهشهای هترودکس و دگراندیشانه برای ساخت و توسعه دستگاه فقهی اقتصاد اسلامی خود دارند.(علی نعمتی، دبیر هیات اندیشهورز اقتصاد حوزه علمیه خراسان)
نقدی به مناظره غنینژاد و درخشان
گپ و گفتی که نشان داد دقیقا اقتصاد ما آیینه تمامنمای این مناظره است
مناظره موسی غنینژاد و درخشان بیش از آنکه یک مناظره اقتصادی را یدک بکشد، لجبازی دو فرد سالخورده برای ثابت کردنشان به یکدیگر بود. گپ و گفتی که نشان داد دقیقا اقتصاد ما آیینه تمامنمای این مناظره است. همانقدر ایدئولوژیکزده و دور از علم اقتصاد و پذیرش یکدیگر که در جریانهای اقتصادی کشور نیز نمونه آن را میبینیم. نتیجتا با دیدن این مناظره مشخص میشود چرا وضعیت اقتصادی کشور در تضاد میان افراد اینچنینی، هیچگاه به نفع مردم تمام نمیشود. در طرف درخشان چندان صحبتی و نقدی برای بحث کردن وجود ندارد زیرا حرف قابل اتکا و توجهی شنیده نشد که پایهای برای نقد داشته باشد و صرفا اتهامزنیهای مرسوم بود که باعث میشد مخاطب دیگر حرفهای درخشان را جدی نگیرد و کفه ترازو به نفع غنینژاد بچرخد. این نکته نشان میدهد که اگرچه درخشان مناظرهکننده قابل اتکا و توجهی نبود اما ضعف او علتی بر قوت غنینژاد با اتهامزنیهای تاریخیاش نیست.
غنینژاد در این مناظره تاکید داشت که مسائل تاریخی در ایجاد وضعیت فعلی نقش دارند و این تنها چپگراهای مسلمان و مصدقی هستند که چنین وضعیتی را ایجاد کردهاند. ارایه یک ادعای تاریخی در مقابل یک فرد که مواضع و نوع بیانش مشخص است صرفا اتهامزنی به کسانی است که تریبونی برای دفاع از خود ندارند. غنینژاد حتی پا فراتر نهاده و در بیانی غیرعلنی و نیمه شفاف شوروی را درگیر پروژه تسخیر سفارت میداند و معتقد است شوروی و روسیه امروزی از این اتفاق سود بردهاند که مشخص نیست این ادعا چه گزارههایی را در دل خود دارد؟
مجری برنامه نیز در زمان بحث تسخیر سفارت توسط چپها به تسخیر سفارت در 25 بهمن اشاره میکند که تمامی اسناد و مدارک و گفتههای پژوهشگران مستقل نشان میدهد که آن افراد هیچگاه عضویت در سازمانهای چپگرای مارکسیستی یا مسلمان نداشتند و سازمانهای مرسوم سیاسی آن زمان نیز ادعای مداخله در این کار را نفی کردند اما هنوز عدهای تلاش دارند تسخیر سفارت در 25 بهمن و حتی 13 آبان را به چپگراهای مارکسیست و بهطور کلی چپگرایی بچسبانند. غنی نژاد یک اشتباه تاریخی دیگر را نیز مرتکب می شود و اعلام می کند تحریمهای ایران پس از تسخیر سفارت آغاز شد؛ این صحبت درحالی است که نخستین تحریم امریکا و غرب علیه ایران در اردیبهشت 1358 یعنی ششماه قبل از تسخیر سفارت رخ میدهد.
در ادامه غنینژاد برای تطهیر صحبت خود مانند طرف مقابل از نام و اعتبار امام در یک امر استفاده میکند و میگوید دانشجویان به امام اطلاع نداده بودند! اگر امام پس از تسخیر سفارت با دانشجویان رفتار تقابلی انجام میداد یا نظر مثبتی درباره بازگشایی سفارت اتخاد میکرد آنگاه میتوان گفت که دانشجویان یک امر سیاسی را تحمیل کردهاند اما وقتی این اقدام از سوی امام، انقلابی بزرگتر از انقلاب اول تلقی میشود، صحبت غنینژاد صرفا یک فرار رو به جلو استفاده از یک امر تاریخی تحلیلی و نام امام است.
غنینژاد سپس بدون اشاره به نام موسوی خویینیها بحث را ادامه داده و از او به عنوان یک روحانی که نمیخواهد نامش را ببرد اشاره میکند و ادامه میدهد که چپها کاری کردند که 40 سال ما را گرفتار کردند! ای کاش آقای غنینژاد منظور خود از چپ بودن و کارهای چپها در چهل سال اخیر را مشخص میشود و سپس در مقابل به برخی رفتارهای نئولیبرالها در این تاریخ چهلساله نیز اشاره میکرد که خصوصیسازیهای مطلوب جناح ایشان در جریان اصلاحطلبی و حتی اصولگرایی چه بلایی بر سر کارگران آورد و در دولتهای مطلوب ایشان نیز با کلماتی مانند توسعه و خصوصیسازی تمام کارگرانی که به امید بهبود وضعیتی بهتر رای داده بودند را فقیرتر کردند.
او اشاره میکند که امام مملکت را از دست چپها نجات داد، این صحبت در حالی است که باز مشخص نیست چپها چه کسانی هستند زیرا او به دانشجویان پیرو خط امام چپ میگوید و اینها دقیقا همان افرادی هستند که نخستوزیر و دولت دهه شصت مورد تایید و حمایت امام بودند. نتیجتا اگر منظور چپهای مارکسیست است که در دایره قدرت و نهادهای مختلف پذیرفته نشدند و به مرور خط خود را از انقلاب جدا کردند؛ این طیف اصلا حضوری در روندهای قانونی و اقتصادی نداشت که بخواهد تاثیری در اجرا بگذارد.
اگرچه روح اقتصادی حزب توده در فضای دهه شصت و آنهم به علت فضای جهانی قابل مشاهده بود اما آنچه در سطح اجرا جریان داشت در دست مارکسیستهای چپ نبود و آقای غنینژاد هم در این نقطه از صحبت به مارکسیستهای چپ اشاره نمیکند و اشارهاش به مصدقیهای چپ است که تعریفی شخصی از دولت دهه شصت است. یکی به نعل زدن و یکی به پاشنه امریکا نیز در ادامه صحبتهای غنینژاد نشان داد که او نه میتواند از امریکا به اندازه ادعاهایش دفاع کند نه میتواند آن را کنار بگذارد و سابقه خود در دفاع از سیستم اقتصادی آنها را نادیده بگیرد نتیجتا به این سوال میپردازد که امریکا چه کاری علیه ما کرده است؟ او میداند چه سوالی بپرسد که کسی در آنجا برای پاسخ آن آماده نباشد.(امیرحسین جعفری، روزنامه اعتماد)
مناظره ایدئولوژیک
1- مناظره موسی غنینژاد و مسعود درخشان، مناظرهای واقعی بود و دو طرف بدون هیچ ملاحظه و تعارفی بحثهای خود را مطرح کردند. نکته جالب توجه در این مناظره تفاوت دو رویکرد و دو نگاه متفاوت به اقتصاد بود. مهمترین خروجی این مناظره این بود که ما در دانش اقتصاد چیزی بهعنوان علم محض نداریم که قائل باشیم همه اقتصاددانها سر گزارههایی توافق کامل دارند. علیرغم اینکه غنینژاد از علم اقتصاد حرف میزد، علم اقتصادی که او میگفت، علمی محض نبود که هیچ جهتگیری و هیچ قضاوت ارزشی درمورد آن نباشد. طبیعتا اگر علم را صرفا به معنای استدلال و ارائه شواهدی برای ادعاها بدانیم، دو طرف هر دو این ملاکها را داشتند.
هر دو طرف مناظره برای خود استدلال داشتند و شواهدی داشتند و نکاتی را مطرح میکردند و ادعاهایی داشتند. برای برخی از ادعاها شواهد و مدارکی ارائه شد و برای برخی نشد. اما اینکه بگوییم یک طرف مناظره ادعا میکند که من علم محض هستم و طرف دیگر فقط شعار و ایدئولوژی است و فقط هیاهو است، خروجی بحث این را نشان نداد و برعکس این را نشان داد که هر دو طرف هم گزارههای هنجاری و جهتگیریهای ارزشی دارند و باید و نبایدهایی را مفروض داشتند، هم برای این جهتگیریها با کم و بیش و با قوت ضعف استدلالهایی داشتند.
اصلا تفکیک علم از ایدئولوژی غلط و ناممکن است. غنینژاد میگوید من لیبرال هستم. خب لیبرالیسم یک مکتب اخلاقی است. وقتی میگویید من لیبرال هستم همان قدر ایدئولوژیک است که بگویید من مارکسیست هستم. یا بگویید من مسلمان هستم. همه اینها باید و نبایدی دارد و لیبرالیسم هم هنجارهایی دارد و خالی از هنجار نیست. استنادهایی که غنینژاد از متفکران لیبرالیسم میآورد گزارههایی را مطرح میکرد که در آن گزارهها باید و نبایدهایی وجود دارد و در آنها قضاوت هنجاری وجود دارد. در اصل اینها نشان میدهد افسانهای که ساخته شده و لیبرالیستها به آن دامن میزنند که ما لیبرالها علمی هستیم و هرکسی غیر از ما است غیر علمی است، یک ادعا است.
این همان مسالهای است که دکتر درخشان اسم آن را فریب بزرگ گذاشته است. هرکسی ادعا میکند حرفش علمی است. غنینژاد میگوید چون من لیبرال هستم علمی حرف میزنم و هر کسی که غیر از مفروضات و هنجارها و باید و نباید لیبرالیسم را مطرح میکند علمی حرف نمیزند و حرفش غیرعلمی است! این حرف ضد خودش است. جدا از افت و خیزهای مناظره، این مساله واضح شد. یک طرف مبتنیبر مکتب اخلاقی لیبرالیسم میخواست ادعاهایی را مطرح کند و یک طرف در چهارچوب ارزشهای انقلاب اسلامی میخواست حرفهای خود را مطرح کند.
ما متاسفانه بهخاطر یکسری ملاحظات یا به دلیل فرهنگی نابجا و غلط معمولا از گفتوگوی رودررو و صریح گریزان هستیم. به نظر من گفتوگوی دکتر درخشان و دکتر غنینژاد میتواند فتح بابی باشد بر گفتوگوهای متعدد و مستمر که بین این دو بزرگوار یا بدنه کارشناسی و علمی ما صورت میگیرد. باید بدون برچسب زدن گفتوگو کنیم. باید بدون برچسبهایی نظیر اینکه من علمی هستم و شما غیرعلمی هستید و... حرفهایمان را بزنیم.
طبیعتا نمیشود از این مناظره دو ساعته که نوعی ساختارشکنی در فضای فرهنگی ما است انتظار داشت که ما به نتیجهای واضح برسیم. در مناظرات ریاستجمهوری چهار سال یک بار عدهای میآیند و گفتوگو میکنند و بعد تب مناظره فروکش میکند و تا چهار سال بعد خبری نیست. مناظرات علمی حتی چهار سال یک بار هم نیست. بحث این دو بزرگوار برای اینکه موضوع واضح شود و جا بیفتد نیاز دارد تا حداقل 10 جلسه این بحث را در حوزههای مختلف ادامه بدهیم و اجازه بدهیم این دو نفر و اساتیدی که در این حوزه وجود دارند بحثهای خود را مطرح کنند. وقتی دو نفر مجبور میشوند در زمانی کوتاه حرفهای خود را مطرح کنند طبیعتا بسیاری از حرفها زده نمیشود یا بد زده میشود یا آنطور که باید بحثها باز نمیشود.
راهحل این است که این گفتوگو ادامه پیدا کند. در کنار آن باید این بحثها در فضاهای علمی و دانشگاهی باز شود و از یکدستی رسانهها که در دست یک جریان خاص هستند بیرون بیاید. باید کارشناسان مستقل حرفهای خود را بزنند. خوبی این برنامهها این است که ما به وحدتی میرسیم یا مواضع مشخص میشود. اگر دولتی آمد و خواست سیاستی را اتخاذ کند باید بداند که این رویکرد متعلق به چه مکتبی است؟ و بعد که با آن دست به فرمان پیش رفت نسبت به عملکردش پاسخگو باشد. باید سیاستهای اقتصادی ما شناسنامهدار شود و بتوانیم بگوییم در این سالها براساس چه سیاست و چه مکتبی پیش رفتهایم و خروجیها منتسب به آن مکتب است. باید بتوانیم به جمعبندی برسیم و از این فضای حرکت زیگزاگی و آشفته خلاص شویم.
2- نکته دوم این است که ما متاسفانه در حوزه لیبرالیسم و طرفدارانش علیرغم ادعای آزاداندیشی، رویکردی تقلیدی در حوزه اندیشههای فلسفی، سیاسی و اقتصادی شاهد هستیم. یعنی به ظاهر ادعا میشود که ما آزاد و آزاداندیش هستیم ولی بعد میبینیم که همه اندیشهها را از یک فرد و یک جریان خاص میگیرند و ترجمه میکنند. غنینژاد تصریح کرد که من با 95 درصد حرفهای هایک موافق هستم. در دنیا حتی در چهارچوب لیبرالیسمی که اروپاییان و آمریکاییها ابداع کردهاند و بحث میکنند، هیچوقت، هیچ متفکر و فیلسوف و صاحب اندیشهای را پیدا نمیکنید که بگوید من 95 درصد با اندیشه فلان متفکر و صاحب نظریه موافق هستم. مگر اینکه خود فرد صاحب اندیشه نباشد.
وقتی 95 درصد ادعاها و نظریات یک فرد را قبول میکنید، یعنی خود شما نظر مستقلی ندارید و دیدگاههای همان فرد را تبلیغ و ترویج میکنید. این ضعف در استقلال فکری را نشان میدهد، درصورتیکه اگر لیبرالهای ما واقعا بههمان آرمان لیبرالیستی که در فلسفه غرب مطرح است، لیبرال میبودند باید میتوانستند حرفهایی بزنند که با حرفهای هایک، کینز و سایرین متفاوت باشد. همانطور که ما در پارادایم لیبرالیسم نحلههای متفاوتی داریم که با هم بهشدت دیدگاههای متفاوتی دارند.
دیدگاههای فریدمن با دیدگاههای ساموئل سون متفاوت است و او با دیدگاههای هایک متفاوت است و همه اینها با کینز متفاوت است و همه اینها با استوارت میل متفاوت است و مساله اختلافات 5 درصد نیست و بسیار بیش از این است. در این سو ادعای آزاداندیشی داریم ولی میگوییم من 95 درصد از دیدگاههای یک اندیشمند غربی پیروی میکنم. این نشان میدهد کسی که این ادعا را میکند استقلال فکری ندارد.
3- نکته دیگر این است که متاسفانه دوستانی که دم از لیبرالیسم میزنند چه قبل و چه بعد از انقلاب امکانات زیادی در اختیار داشتند و قدرت و نفوذ در خور تأملی در نظام و رسانهها و افکار عمومی، دانشگاهها و مجامع علمی داشتند و از این طریق برای اقتصاد و جامعه اتفاقاتی رقم زدند و تحولاتی مبتنیبر نگاه لیبرالیستی خود ایجاد کردهاند، مسئولیت آن را نمیپذیرند. جدای از خوب یا بد بودن عملکرد آنها، جریان لیبرالیسم از قبل از انقلاب و از نهضت آزادی به این سو حزبی متشکل و صاحب نفوذ بوده و حتی در شورای انقلاب بودند و بعد از انقلاب در دولت هم بودند و بهویژه در دهه 70 بروز و ظهور بیشتری در نظام سیاسی کشور پیدا کردند تا همین امروز. ولی این دوستان با همه قدرت و نفوذ و امکانات و اثرگذاری که داشتهاند هیچ وقت حاضر نیستند که نسبت به پیامدهای سیاستهایی که توصیه کردند، پاسخگو باشند.
همه ما میدانیم که سیاستهای اینها درخصوصیسازی وکوچکسازی دولت و حذف یارانهها و یارانههای پنهان و بسیاری از این اقدامات نظیر ایجاد بانکهای خصوصی و تاسیس سازمان بورس و اوراق بهادار و عمقبخشی به بازار سرمایه، تماما پیشنهادهایی لیبرالیستی است. آنها نمیتوانند از این مساله فرار کنند. در ادبیات لیبرالیستی این موارد مطرح و از آنها دفاع میشود.
به بهانههای مختلف و با استدلالهای لیبرالیستی دولت را کوچک و یارانهها را با همان استدلالهای لیبرالیستی حذف و بانکهای خصوصی ایجاد کردهایم و... همه اینها توصیههای لیبرالیستی بود، اما حال که وضعیت اقتصادی به اینجا رسیده و تورمی بالای ۴۰ درصد بهوجود آمده و شکاف طبقاتی ایجاد شده و معضلات اقتصادی پیش آمده و معیشت مردم به خطر افتاده است، لیبرالها به ناجی کشور تبدیل شدهاند و میگویند چون اقتصاد شما لیبرال نیست و چون آن نوع سرمایهداری که ما میگوییم در کشور پیاده نشده است، به همین دلیل مشکل ایجاد میشود.
ما میبینیم ریشه همه معضلات اقتصادی که داریم به نهادهای فاسدی برمیگردد که دوستان لیبرال از آن دفاع میکنند. کافی است به مقالات فارسی و پایاننامههایی که در دانشکدههای اقتصاد دفاع میشود رجوع کنید، چند درصد از آنها درمورد عوامل موثر بر سودآوری بانکها یا شرکتهای پذیرفتهشده در بورس یا بانکهای خصوصی و... است و چند درصد درمورد توزیع درآمد و بحث فقر و عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه منابع طبیعی و ارزشگذاری عادلانه کالاها و خدمات است؟ قطعا و بهوضوح میتوانید ببینید که عمده پژوهشهای ما تحت سیطره نگاه لیبرالیستی بهدنبال تقویت و تحکیم نهادهای نظام سرمایهداری در کشور است.
با این همه فشار، نفوذ و قدرتی که لیبرالیسم دارد و رسانهای که در اختیار دارد و با برنامههای علمی که دارد، امروز لیبرالیسم باید نسبت به مسائل اقتصادی ایران پاسخگو باشد نه اینکه خودش را در موضع مطالبهگری قرار بدهد و بخواهد جهت اتهام را بهسمت اقتصاد اسلامی برگرداند. چند نهاد ایجادشده بعد از انقلاب نهاد اقتصاد اسلامی است؟ چند نهاد سرمایهداری است؟ در دوران بعد از انقلاب جهاد سازندگی، بنیاد مستضعفان، بنیاد مسکن و... ایجاد شدند که در دهههای 70 و 80 از بین رفتند یا بهشدت تضعیف شدند یا تغییر ماهیت دادند و شروع به کارهایی به سبک و شیوه سرمایهداری کردند. اینها قابلانکار نیست. اصول لیبرالیسم با کم و زیاد آن در اقتصاد ما پیاده شده و خروجی امروز ما ناشی از همین سیاستهاست.
اینکه آقای درخشان گفت ما نیاز به تغییر چهارچوبها داریم شاید ناظر به این بود که یکسری چهارچوبهایی در این دوران ما- بهخصوص در سهدهه اخیر- ایجاد شده که گویی وحی منزل است، درحالیکه بسیاری از این چهارچوبها ماهیت لیبرالیستی دارد، مثل بانکداری خصوصی یا بازارهای سرمایه که بهندرت در زبان فارسی پژوهش و مقالهای در نقد این نهادها و نظامات پیدا میکنید. عمده مقالات در ستایش این نهادهاست ولی وقتی وارد حوزه زبان انگلیسی میشویم که زبان نظام سرمایهداری است، میبینیم نقدهای بسیار بنیانافکنی درخصوص بسیاری از نهادهای سرمایهداری نوشته شده است و از بانکداری خصوصی تا مالیسازی و شکاف طبقاتی و معضلات مربوط به عدم عدالت اقتصادی در دنیا و... گزارشهایی میدهد که اینها به گوش بسیاری از دوستانی که دم از لیبرالیسم میزنند، نرسیده است. چطور ادعای آزاداندیشی دارید ولی نمیبینید که در دنیا چه حرفهای متفاوتی زده میشود و چه نقادیهایی در این مورد میشود.
اساسا تفکر نقادانه در لیبرالیسمهای ایرانی از بین رفته یا اصلا وجود ندارد. درحالیکه یکی از گزارههای بنیادی لیبرالیسم تفکر نقاد است. لیبرالیسمی که در اروپا شکل گرفت یک رویکرد نقادی داشت و میخواست جامعه را نقد کند. ولی در لیبرالهای ایرانی نقد فقط در رد و طرد هرچیزی است که ناشی از فرهنگ، دین و باورهای ما است و هیچوقت نقدشان متوجه غرب و اندیشههایی که پذیرفتهاند نیست.
4- اصل اینکه ما باید از اقتصاد اسلامی و از اقتصاددانهای اسلامی مطالبه کنیم که کجای جریان اقتصادی هستند، من این را کاملا قبول دارم ولی درمورد نگاه درخشان به اقتصاد اسلامی باید بگویم که مهمترین نظریه او نظریه تعادل عمومی بردارهای قدرت است که در یک سخنرانی که چند سال پیش ایراد شد بیان کردهاند. اخذ جایزه علوم انسانی و اسلامی توسط ایشان بهدلیل همین نظریه بود. آنجا بحث این است که منظور ما از اقتصاد اسلامی، اقتصادی است که امور اقتصادی مسلمین را براساس آموزههای شریعت و آموزههای اسلامی تنظیم کند. اینکه جزئیاتش چه میشود مفصلا در توضیحات دکتر در جاهای دیگر بیان شده است. تنظیم امور اقتصادی مسلمین براساس آموزههای اسلامی تعریف خاص دکتر درخشان است و شاید افراد دیگر در فضای اقتصاد اسلامی تعریف دیگری داشته باشند. تفاوت نگاهها در حوزه اقتصاد اسلامی وجود دارد.
اینکه اقتصاد اسلامی امروز برای اداره اقتصاد جامعه چه طرحی دارد؟ خود موضوعی درخور مطالبه است. از ابتدای انقلاب تا امروز اقتصاد اسلامی همواره متهم بوده ولی هیچوقت در موضعی قرار نگرفته که طرحهایش را برای اقتصاد جامعه بهصورت عینی و عملیاتی ارائه و اجرا کند. در یکی دو سال اخیر و از زمان دولت جدید فضاهایی در حوزه سیاستگذاری باز شده است و متفکران و صاحبنظران اقتصاد اسلامی توانستهاند حرفهای خود را تا حدودی مطرح کنند. میتوانید موضعگیری اقتصاددانان اقتصاد اسلامی را درمورد ارز 4200 جستوجو کنید و ببینید نگاه آنها چگونه است. مباحثی درمورد خلق پول و ادلهای که دارند قابل مطالعه است.
در مورد نقد بانکداری خصوصی و نقد بازار سرمایه موجود است. همچنین طرح جایگزین آنها برای انواع شیوههای تامین مالی برای تولید و تامین مالی صنایع قابل ملاحظه است. پژوهشهای اقتصاد اسلامی در حوزه مردمیسازی اقتصاد و شیوههای مردمیسازی اقتصاد و اینکه چگونه قدرت اقتصادی را در میان آحاد مردم -نه در بین دولتمردان بخش عمومی و نه در میان سرمایهداران بخش خصوصی- توزیع کنیم. لیبرالها با از بین بردن انحصارات بخش دولتی میخواهند انحصارات سرمایهدارانه و بخش خصوصی را ایجاد کنند. این خود از چاله درآمدن و به چاه افتادن است.
اقتصاد اسلامی با هردوی این موارد مخالف است و برای مردمیسازی اقتصاد طرح ایجابی دارد. مقالات متعدد و کتابهایی در فضای اقتصاد اسلامی نوشته شده است ولی سیاستگذار این دغدغه را نداشته که بهسراغ اقتصاد اسلامی برود و عمدتا بهسراغ دوستان لیبرال رفته است و آنها با نفوذ خود در نظم دانشگاهی و آموزشی افکار خود را به سیاستمداران دیکته کردهاند و سایر دیدگاههای اقتصاد اسلامی را با برچسبهایی مثل نظریبودن با غیرعملیبودن یا غیرعلمیبودن نفی و طرد میکنند. با این حال، وقتی خروجی ناخوشایندی اتفاق افتاده بهسرعت خود را کنار کشیدهاند. یا میگویند سیاستهای ما خوب فهم نشده یا خوب اجرا نشده یا نهادهای دیگر همراستا نبودند و آنها اجازه ندادند که سیاستهای ما اجرا شود و با این بهانههای واهی مسئولیت کارهای خود را نمیپذیرند.
5- حوزه اقتصاد اسلامی در طراحی نهادها و طراحی شاخصها و سیاستها مرزهایی را جلو برده است و با همه بیمیلیها و کمبودها و با روحیه جهادی عمل کرده، ولی اینکه این سیاستها و این نهادها در عمل پیاده شود و ما بتوانیم خروجی آنها را ارزیایی کنیم این نیازمند این است که نهاد سیاستگذار و نهاد دولت اولا این سیاستها را بپذیرد و بعد از این نهادها پشتیبانی کند. در دهه 70 چیزی بهعنوان بانک خصوصی نداشتیم و در دهه 80 سیاستگذار آمد و پشت ایده تاسیس بانکداری خصوصی ایستاد و علیرغم فشارها و انتقادهایی که بود، سیاستگذار از این ایده حمایت کرد و برای ایجاد بانکهای خصوصی مجوزهای متعددی داد.
امروز بعد از 20 سال میبینیم که پیامد این بانکهای خصوصی چیزی جز فاصله طبقاتی بیشتر و تورم بیشتر و... نبود. در این طرف اگر بخواهیم کاری بنیادی و حرکتی بکنیم ایده و حرف و نظریه اقتصاد اسلامی وجود دارد، ولی سیاستگذار باید تصمیم بگیرد و پای تصمیمش بایستد. نه اینکه بگوید حرفهای اقتصاد اسلامی حرفهای خوبی است ولی من حاضر نیستم زیر بار این بروم. خب شما که یک بار زیر بار لیبرالیسم رفتهاید و خروجی را دیدهاید دیگر چه اتفاقی بدتر از این میتواند رخ دهد؟
باید این عزم را در سیاستگذار تقویت کنیم و این اطمینان را به سیاستگذار بدهیم که اگر ما در اقتصاد اسلامی حرفی میزنیم تفاوتی اساسی با همه نظریات لیبرالیستی و مارکسیستی و سوسیالیستی و... وجود دارد. ما آن چهارچوب و خطمشی و آموزههای شریعت را برای جامعه طراحی و مدلسازی و عملیاتی میکنیم. فرهنگ و اقتصاد ما باید با یکدیگر همراستا شود و باید از منظر فرهنگ اسلامی وارد اقتصاد شویم اقتصاد اسلامی یک نظریه یا یک حرف یا یک گزاره در عرض سایر مکاتب اقتصادی نیست.
اگر ما جایی بهدنبال گزارههای واقعا و حقیقتا علمی هستیم، -علمی بهمعنای مطابقت با واقعیت و حقیقت- باید آن را در چهارچوب اقتصاد اسلامی دنبال کنیم، وگرنه تجربه نشان داده است سایر مکاتب و نظریات بشری بهدلیل ضعف در قدرت فکر و عقل بشر محدود و ضعیف و ناقص هستند. تا جایی که به وحی دسترسی داریم و شریعت برای ما مشخص کرده است باید در چهارچوب گزارههای وحیانی حرکت کنیم.(علی سعیدی، استادیار)
لزوم دوری از بیراهههای تکراری
سیری در جوامع توسعهنیافته موید این ادعا خواهد بود که سیاستگذاریهای غلط توسط سیاستمداران، همواره امضای بخشی از بدنه علمی آن جامعه را با خود به همراه داشته است. یعنی نمیتوان شاهد انواع و اقسام سیاستگذاریهای ضد پیشرفت، ناعادلانه، تورمزا و... بود اما نهاد علم را مبرا از این اتهامات دانست. شب دوشنبه نیز مناظرهای در شبکه افق و در برنامه جهانآرا برگزار شد که موید ادعای مذکور بود که فهم غلط اقتصاددانان ما در فهم غلط سیاستمداران و سیاستگذاران اثر گذاشته است.
مرحوم حائریشیرازی در کتاب تفکر خود اینگونه جوامع استعمارزده را توصیف میکند: «استعمار یعنی تعطیلی فکر نه به آن معنا که اجازه ندهند شما فکر کنید، بلکه به آن معنا که فرصت ندهند شما فکر کنید... استعمار نو استعمار رسیدن به جواب قبل از رسیدن به سوال است.» با این نگاه استعمار فکر ریشه تمام عقبافتادگیهای امروز ماست. جایی که جوامع استعمارزده فرسنگها دور از مرزهای دانش، در حال تکرار جدل بر سر نامسالههای روز خود هستند؛ جایی که جوامع مبتلابه بلای استعمار و مانوس با توسعهنیافتگی، بر سر تکرار بیراهههایی که هیچ عایدی برای جامعه ندارد اصرار میورزند.
مناظرهای بر سر هیچ!
شخصا نفس گفتوگو را به هر نحوی تقدیر کرده و آن را موجب رشد فکری جامعه میدانم. گفتوگو اگر بر سر مسائل اصلی جامعه باشد حتما به بالندگی و پختهتر شدن هرچه بیشتر نزاعها و اختلافات علمی کمک خواهد کرد. اما حتی گفتوگو بر سر نامسالههای جامعه نیز میتواند به روشن شدن مسالههای جامعه کمک کند. به باور نگارنده، مناظره دوشنبه شب از نوع دوم بود، جایی که موضوع «نظام اقتصادی ایران» به محلی برای برچسبزنیهای متعدد و غیراخلاقی از سوی طرفین مناظره بدل شده بود. این مناظره به عموم جامعه نشان داد که طرفین به دلیل نوع نگاه سیاستزده خود قادر به ارائه تحلیلی نظاممند از شرایط اقتصادی جامعه نبوده و تنها نزاع؛ همین امر خود به خود میتواند به حاشیه رفتن هر چه زودتر این افراد و افکار آنها و تولد افکار جدید و متناسب با نظام مسائل روز کشور را منجر شود. از این حیث میتوان نفس مناظره فوق را مثمرثمر خواند.
تکرار نزاعهای شخصی سالهای دور
همین مناظره تقریبا با همین رویکرد، در سال 87 نیز برگزار شده بود. اما آن زمان مناظره به دلیل ترک سالن توسط دکتر غنینژاد نیمهکاره ماند. نگاهی کوتاه به آن مناظره نیمهتمام مخاطب را به این نتیجه خواهد رساند که مناظره دیشب در واقع ادامه مناظره نیمهتمام سال 87 بود. مناظرهای که سرتاسر آن به جای مباحث علمی، به چسباندن برچسب لیبرال و کمونیست توسط طرفین گذشت. این نزاع تئوریک را میتوان فرسنگها دورتر از مسائل اقتصادی ایران دانست که تنها به دغدغههای شخصی این دو استاد محترم برمیگردد.
جای اقتصاد اتریشی در موزهها است
موسی غنینژاد از مدافعان تمامعیار اقتصاد اتریشی محسوب میشود. این مکتب که با عنوان نئولیبرالیسم در ایران شناخته شده، حامی کمینهسازی نقش دولت در تمامی ساحتهای حکمرانی و سپردن امور به نظم خودجوش بازار است. این دیدگاه که توسط اقتصاددانانی نظیر میزس و فون هایک در سالهای ابتدایی قرن 20 ترویج یافته بود ادعاهایی نظیر خنثی بودن پول توسط جریان نئوکلاسیکها را زیر سوال برده و مداخلات دولتی مدنظر کینز را مخرب نظام اقتصادی میدانست.
این جریان به تدریج با پیشرفتهای بهوجودآمده در علم اقتصاد جایگاه گذشته خود بهعنوان یک مکتب قابل توجه را از دست داده است. بهطوریکه امروزه در تمامی ژورنالهای معتبر بینالمللی اقتصادی، از نقش دولتها در بهبود امر توسعه بهعنوان نقشی کلیدی، غیرقابل کتمان و متعارف یاد میشود. اقتصاد اتریشی که امثال غنینژاد به دنبال احیای آن در جامعه هستند را امروز تنها در کتابهای ابتدای قرن بیستم، یا در کتب تاریخ عقاید اقتصادی میتوان یافت و جایی در علم اقتصاد متعارف روز ندارد.
نقدی بر رویکرد مسعود درخشان
کلاس درس تاریخ مکاتب اقتصادی مسعود درخشان همواره یکی از پرمراجعهترین کلاسهای این دوره برای دانشجویان اقتصادی است. ما ایشان را علاوهبر سواد بالا در حوزه مکاتب اقتصادی، به اخلاق میشناسیم. با این حال ارائهای که ایشان داشتند به هیچ عنوان از کیفیت لازم برخوردار نبود و مدام با تکرار اسم امامین انقلاب و بردن انگشت اتهام ضدانقلابی به غنینژاد، تلاش بر جبران برخی از کاستیهای خود در طول مناظره را داشت که امری مذموم، ناپسند و به دور از منش قبلی درخشان بود. متاسفانه او در طول مناظره نتوانست تعریفی مشخص از اقتصاد اسلامی ارائه دهد و آن را به کلیات فرمایشات امامین انقلاب نسبت داد. درحالیکه درستتر این بود که در یک محیط علمی، از رویکردهای نقلی و هزینه کردن از امامین انقلاب برای اثبات مدعای خود پرهیز کند.
نقدی بر رویکرد فرمیک اجرای مناظره
نقد مناظره فوق بدون نقد نحوه اجرای برنامه توسط مجری محترم ممکن نیست. در یک مناظره علمی، لاجرم مجری برنامه باید حائز سطحی از تخصص در موضوع برنامه باشد تا توان کنترل و هدایت برنامه را داشته باشد. متاسفانه رویکرد انفعالی مجری برنامه باعث به حاشیه رفتن مبحث اصلی برنامه یعنی «نظام اقتصادی ایران» شد. انفعال و اهل فن نبودن مجری برنامه منجر به پینگپنگی شدن بحث طرفین مناظره و روانه شدن سیل اتهامات و برچسبزنیهایی شد که نتیجهای متناسب با موضوع برنامه برای مخاطبین برنامه حاصل نمیکرد. به نظر میرسد این قبیل مناظرات باید حتما با حضور مجریانی متناسب، اهل فن و با رعایت اصل بیطرفی برگزار شود تا رسالت اصلی رسانه تحت شعاع مسائل حاشیهای قرار نگیرد.
نزاعهای مفید و آیندهساز اقتصاد ایران
حرکت رسانههای عمومی، علیالخصوص رسانه ملی، از نزاعهای قدیمی و تاریخمصرفگذشته چپ-راست، کمونیسم-لیبرالیسم و اصلاحطلب-اصولگرا به سمت ایدهها و نزاعهای جدید، همچنین متناسب با مسائل اقتصاد ایران از مهمترین لوازم پیشرفت و توسعه همهجانبه اقتصادی کشور است. در حال حاضر در اقتصاد ایران هیچکدام از تحلیلهای تاریخمصرفگذشته مطرحشده در مناظره مذکور کارکردی ندارد؛ چراکه برای هر ناظر عاقل بیرونی قابل تشخیص است که نظام اقتصادی ایران شباهتی به هیچکدام از نظامهای اقتصادی لیبرال یا کمونیست ندارد.
با نگاه تکبعدی اقتصاد ایران از جهت حجم بالای بنگاههای زیانده دولتی مانند یک نظام کمونیست و از جهت یله و رها بودن بسیاری از بازارهای مالی، نظیر بازار ارز و طلا مانند یک نظام نئولیبرال میباشد. همه اینها در کنار مولفههایی نظیر اقتصاد نفتی، تحریم بودن اقتصاد و... شرایطی خاص را برای اقتصاد ایران رقم زدهاند که حل معضلات آن ابتدا به ساکن نیازمند شناخت صحیح این اقتصاد است. خوشبختانه در سالهای اخیر شاهد اقتصاددانان جوان و تحصیلکردهای هستیم که فارغ از اختلافات و تفاوت رویکردها درک خوبی از «چشم اسفندیار اقتصاد ایران» پیدا کردهاند.
امثال حسین درودیان، سیدعلی مدنیزاده، مجید شاکری، عباس دادجوتوکلی و... هرکدام علیرغم اختلافات خود، نسبت به اختلالات کارکردی نظام اقتصادی ایران درک خوبی پیدا کرده و در حال ارائه راهکار برای توسعه اقتصادی کشور هستند. از این حیث عموم رسانهها و مخصوصا رسانههای تخصصی اقتصادی باید در راستای تغییر نزاعهای قدیمی و تاریخ گذشته، به نزاعهای نو و متناسب با مسائل اقتصادی ایران تلاش کرده و از هر گونه بازگشت به عقب و تکرار بیراهههای تکراری خودداری کنند.(محمد دلگشایی فر، پژوهشگر)
این مناظره با مسائل ایران بیگانه بود
آقای شاکری دیدگاه شما در خصوص مناظره دکتر مسعود درخشان و دکتر موسی غنینژاد چیست؟
بهعنوان یک مخاطب عام مناظره دیشب نشان داد تا چه حد سوالاتی که در نسل گذشته اقتصاددانان مطرح میشود با وضعیت امروز ایران بیارتباط است. یک استاد بزرگوار موضوع را بهسمت مسائل خانوادگی راسل، یکنفر در رابطه با نگارش اصل 44 توسط کمونیستها (که فارغ از درستی یا نادرستی باید گفت کل اصل 44 منقلب شده است) مطرح میکنند. در این مناظره نه سوال و نه پاسخ مشخصی وجود داشت و دو ساعت برچسبزنی متقابل بدون اینکه حتی در رابطه با یک سوال مشخص گفتوگویی شکل بگیرد، جریان داشت. این اتفاق تقریبا تایید آن است که مشکل ما بیش از آنکه به پاسخ مربوط باشد به سوال برمیگردد.
نکته دیگر اینکه علیالظاهر تصور آن است در وضعیت دهههای 70 و 80 هستیم، یعنی رویکرد خود را از یک رویکرد مطلقا نظری و بدون اتکا و بازخورد گرفتن از واقعیت جلو ببریم. مشاهده میکنید تنها جایی هم که در انتهای این گفتوگوی طولانی و بدون منطق در رابطه با پایه پولی بهعنوان یک کمیت قابلسنجش صحبت میشود، ایدههای هر دو استاد بزرگوار در رابطه با رشد جهشگونه پایه پولی در یکسال گذشته کاملا با چیزی که در واقعیت اتفاق افتاده، بیارتباط بوده، چنانکه آقای درخشان معتقد است این اتفاق نتیجه لیبرالیسم و رهاسازی اقتصادی و غلبه تفکرات سرمایهداری بوده یا آقای غنینژاد ارتباط آن با خصولتیها و دولتیها را عامل میداند، اما واقعیت اتفاق به یک دلیل از آنچه در کنترل ترازنامه اتفاق افتاده و تنبیه آن یعنی افزایش ذخیره قانونی بوده، نیاز به ذخایر و افزایش رشد پایه پولی و اضافه برداشت را افزایش داده و ثانیا اینکه حسابهای نهادهای دولتی و عمومی از بانکها خارج و به بانک مرکزی رفته هم تقاضا برای ذخایر را زیاد کرده و کاملا خلاف گفتار این دو بزرگوار است و میبینید تنها جایی که موضوع به واقعیت نزدیک میشود آنقدر پاسخ و برداشت بیارتباط و دور از واقعیت است. حال نکته قابلتامل این است که آیا اصولا برای گفتوگو، باید سوال خود را از نسب خانوادگی فلان شخص یا تفکرات پشت نگارش قانون اساسی چه بوده است، شروع کنیم؟
درخشان بحثی مبنیبر تجمیع و ادغام همه بانکها در یک بانک را مطرح کرد. پر واضح است که این موضوع به لحاظ همه شرایط، اصلا برای کشور موضوعیت ندارد و فاقد منطق است. نظر شما در این مورد چیست؟
این پژوهشگر مالیه حکمرانى میگوید کسی که از ادغام بانکها در شرایط فعلی دفاع میکند انگار اصلا یک بار هم تجربه ادغام بانکهای نظامی را ندیده؛ تجربهای که بهلحاظ سازمانی، از نظر حقوق منافع سهامداران و رشد پایه پولی شکست خورده است. ممکن است راهحلی داشته باشید که در جایی و در انتهای یک مسیر 10 یا 20 ساله به تعداد بانکهای اندک برسید اما اگر شروع اصلاحات شما از ادغام بانکها بگذرد خیلی از واقعیت فاصله دارد. در مقابل اگر بگویید بانکهای خصوصی وضعیت بهتری در اضافه برداشت دارند هم اشتباه است، مطلبی که در مقابل آقای غنینژاد میگفتند، بههیچوجه درست نیست، مگر بانک آینده و سرمایه خصوصی نیستند؟ یا اگر بانک خاورمیانه بهعنوان مثال ذکر میشود این بانک یک صرافی بزرگ است و مدل کسبوکار بانک ندارد و اصلا بهمعنای درستی این صحبت در خصوص بانکهای خصوصی نیست، لذا رویکردهای این دو بزرگوار بسیار از مساله، سوال و واقعیتهای زمینی کشور عقب است چه برسد به گفتوگو در باب آن.
غنینژاد میگوید بخش اقتصادی قانون اساسی کاملا متاثر اندیشههای چپ بوده و ریشه بدبختی ما همینجاست. نظر جنابعالی در این مورد چیست؟
شاکری میگوید خود غنینژاد چندین سال پیش در یادداشتی از اشتباه بودن خصوصیسازی یاد کردند و آزادسازی را مقدم بر خصوصیسازی میدانند. پس اصلا سوال در درجه اول از جابهجایی اصول قانون اساسی نیست. آیا در ابتدای انقلاب رویکرد چپ وجود داشته؟ بله بوده. آیا این رویکرد چپ تاکنون ادامه یافته؟ خیر وجود نداشته است. اکنون زمان آن نیست که از سرمایهداری رفاقتی را انجام دهیم یا نه یاد کنیم. آیا اصلا کسی دفاع میکند؟ واضح است که خیر. اما اینکه چه چیزی موجب این سرمایهداری شده و درباره راهکار جلوگیری از ایجاد این نوع سرمایهگذاری چیست، شروع بحث آن نمیتواند از مصدقیهای چپ یا بنیصدر باشد.
غنینژاد در صحبت خود میگوید این اندیشه و جریان همچنان ادامه دارد و شما میگویید با مطرح شدن سیاستهای اصل 44 دیگر این بحثها موضوعیت ندارد.
شاکری در پاسخ میپرسد: «آیا بهجز این است که اصل 44 کاملا تغییر یافته است(زیرو رو شده است)؟ آیا غیر از این است که در مهمترین و حساسترین بخش یعنی نظام بانکی تغییرات ماهوی دیدهایم؟ آیا نتیجه آن مثبت بوده یا منفی. واقعیت این است که فکر میکنم الان زمان بحثهای اینچنینی نیست و حتی اگر رویکرد تاریخ اقتصاد داریم هدف آن باید یادگرفتن باشد، نه اینکه در گذشتههای دور مقصر چه کسی بوده است.» عدهای هم میگویند که خوب است تفکرات مختلف با هم به گفتوگو بنشینند و در این مسائل متوقف نمانیم.
این پژوهشگر مالیه حکمرانى درخصوص ضرورت شکلگیری گفتوگو در مسائل اقتصادی نیز میگوید: «اشکالی ندارد و خیلی هم خوب است و اگر بتوانیم به چهارچوب اولیه گفتوگوپذیری برسیم اما آنچه شاهد بودیم از سمت هر دوطرف اساسا گفتوگو نبود، حتی از نیمه دوم بحث به بعد یکی به دو بود. حالا ممکن است کسی بگوید غنینژاد دربرابر رویکرد تهاجمی درخشان به این شکل گفتوگو کرد که حتی در این صورت هم باید گفت انتخاب خردمندانه این است که درصورتیکه طرف مقابل گفتوگوپذیر نیست، شما مستقلا حرف خود را بزنید. اما غنینژاد این چنین عمل نکرد.
در واقع در مناظره اخیر شاهد دور برگشت مناظره چندین سال قبل بودیم بدون آنکه هیچکدام از دو بزرگوار در هنر گفتوگو پیشرفتی داشته باشند. امیدوارم این مناظره فرصتی بوده باشد تا نسل جوانتر بتوانند در ذهن خود از فضای استادمحوری و مصون دانستن پیشکسوتان از نقد بگذرند و این صحبت ناظر به هر دو بزرگوار است.»(فرهیختگان)
مناظره درخشان - موسی غنی نژاد در صداوسیما، تبدیل به تسویه حساب این دو استاد با یکدیگر شد
جدال چپ و راست
مناظره مسعود درخشان و موسی غنینژاد دو استاد علم اقتصاد در حالی برگزار شد که با واکنشهای متفاوت و بعضا تندی از سوی پیروان دو گفتمان اقتصادی مواجه شده است و در این بین برخی کنشگران اقتصادی و سیاسی نیز فارغ از محتوای متن، تندیهای غیراخلاقی مناظره را محکوم و نقاط برجسته آن را مورد تمجید قرار دادند. نخست اینکه نماینده دو گفتمان فکری حاضر به گفتوگو شدهاند، مورد استقبال قرار گرفته است اما آنچه باعث تعجب برخی شده، بخشی از ادبیات مسعود درخشان است که معتقدند ایکاش مطرح نمیشد. از دیگر سو برخی چهرههای برجسته اقتصادی معتقدند این نظریهپرداز اقتصادی یکی از افراد شاخص حوزه اقتصادی است و نمیتوان به بهانه برخی اظهارات که ممکن است در هر مناظره و جدل کلامی پیش بیاید، کارنامه علمیاش را انکار کرد، چه آنکه برای قضاوت درباره اثرگذاری و دانش یک شخص صرفا با یک گفتوگو نمیشود قضاوت کرد، بلکه باید حاصل اندیشه و دانشاش را مورد مداقه قرار داد.
اقتصاد و در معنای دقیقتر آن ارتباط میان تولید، تجارت و عرضه پول، در یک کشور یا منطقه مشخص یکی از مهمترین عوامل شکوفایی و کسب قدرت در جهان امروز تلقی میشود که ظهور یا افول آن در هر کشوری به پارامترهای متعددی وابسته است که از درون و بیرون میتوانند تأثیرگذار باشند. در ایران نیز همواره اقتصاد چالشی اساسی بوده است؛ چالشی که بررسی ابعاد آن و تدوین الگوهای مختلف از آن به معرفی مفاهیم جدیدی منجر شده است. ایران که در دهههای اخیر خصوصا پس از انقلاب اسلامی به واسطه عوامل مختلف، اقتصاد پر فراز و نشیبی داشته است، اکنون نیاز دارد که با تحقق و استفاده هرچه بیشتر از آموزههای دینی بار دیگر هندسه جهانی را بر هم زند تا نه تنها رفاه شهروندان خود را تامین کند بلکه در سطح جهانی اسلام و آموزههای آن را عالمتاب کند.
معالأسف مناظره دوشنبهشب دو پروفسور، مسعود درخشان و دکتر موسی غنینژاد با موضوع اقتصادی به تسویه حساب شخصی ختم شده و نقدهای زیادی را متوجه خود کرده است و البته نمودی از این است که متأسفانه همچنان در حوزه اقتصاد ما در حال بحث بر روی مفاهیمی همچون لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و امثال آن هستیم؛ البته این موضوع از این جهت اهمیت دارد که به نظر میآید در حوزه اقتصاد هنوز موفق نشدهایم یکی از مفاهیم را برگزیده و در جهت آن حرکت کنیم.
مفهوم اقتصاد اسلامی که با تأکید بر آموزههای دینی و به سه محور «عدالت اقتصادی»، «رفاه عمومی» و «استقلال اقتصادی» در تلاش بر تأمین رفاه عمومی با تمرکز بر عدالت اجتماعی است، به تنهایی قابل دفاع بوده و «دفاع نامطلوب» درخشان از آن، توجیه خوبی برای حمله به اقتصاد اسلامی ازسوی دیگر نحلههای اقتصادی نیست. طبعا نیازمند دفاعی دقیق، هوشمند و بهروز شده در مقابل دیگر ایدههای جاری در مباحث اقتصادی است که باید مورد توجه قرار گیرد؛ اتفاقی که به نظر میآید در مناظره درخشان با غنینژاد رخ نداده است و به جای پرداختن به این مفاهیم و تشریح آنها، به نقد شخصیتی طرف دیگر مناظره پرداخته شده است.
این مناظره که برای طرفداران اقتصاد از اهمیت ویژهای برخوردار بود متأسفانه شکایت طرفداران اقتصاد اسلامی را نیز دربرداشته است؛ چراکه به جای پرداختن به مفاهیم، مسائل شخصی دیگری مطرح شده است و البته نقدهای دقیقی نیز از سوی باورمندان به الگوی اقتصادی اسلامی مطرح شد تا آنجا که یکی از طرفداران اقتصاد دولت گرا نیز در خصوص این مناظره میگوید: «دوست داشتم آقای درخشان، به عنوان یک اقتصاددان انقلابی، در این مناظره غالب شود، ولی علیرغم میل باطنی، دقایقی افسوس خوردم. فارغ از موضع شخصیام اما معالأسف باید عرض شود که شیوه استدلال، روش مباحثه و ادبیات تخاطب آقای دکتر مسعود درخشان، واقعا تأسفآور است.
انسان آزردهخاطر میشود که یک استاد مجرب دانشگاه در اقتصاد، مثل آقای درخشان، اینگونه تقوا و اخلاق اسلامی را برای دقایقی فراموش میکند، به این بهانه که نیتش دفاع از اقتصاد اسلامی و اقتصاد مقاومتی و رد اقتصاد لیبرال و غربزدگان است! گاهی غافل میشویم که اقتصاد اسلامی و تمام متعلقات اسلامی، از مسیر اخلاق اسلامی میگذرد.
برخی افراد که مترصد فرصتی برای حمله به الگوی اقتصاد اسلامی بودند، از آب گلآلود ماهی گرفتند و با ادبیات بیمسما، این مناظره را با تشبیهاتی همچون تفاوت علم و شبهعلم قیاس کرده و مفهومی همچون اقتصاد اسلامی را که در نوع خود کمنظیر و جهانشمول است، به راحتی زیر سوال بردهاند. زدن برچسبهای مختلف به این مناظره همچون «مرزبندی علم و ایدئولوژی» که نشاندهنده نگاه حزبی به یک مناظره است. دکتر غنینژاد کتابی مشترک با محمد طبیبیان، بنیانگذار اقتصاد تعدیل در ایران با عنوان «آزادیخواهی نافرجام» دارد که ظاهرا نگارش آن نیز محصول گفتوشنود با محسن سازگارا بوده است، در بخشی از این کتاب تأکید شده است؛ « مدرنیته نزد ما ایرانیان محصول تحول و فراگرد درونی نیست» بنابراین اقتصاد اسلامی نیز محصول فراگرد درونی یک انسان، ولی پروفسور درخشان نیست و نمیتوان به بهانه یک مناظره، اصل الگوی اقتصادی اسلامی را زیر سوال برد. البته که این مفهوم برخلاف نحلههای مختلف اقتصادی ازجمله نهادگرایان، نئولیبرالها، کینزیها و ... دنبال تأمین منافع گروهی خاص نیست، بلکه به دنبال تامین رفاه جمعی است.
این مناظره به خوبی نشان داد که موضوع گفتوگو در جامعه ما به شدت مغفول مانده و حتی در سطح نخبگان جامعه نیز دچار ضعف و اختلال است؛ ضعفی که توانست به راحتی مفاهیم را زیر سوال ببرد. به نظر میآید راه برونرفت از این وضعیت، تدوین یک برنامه اقتصادی بومی منسجم با بازه زمانی کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت است که دولتها صرفا اجرای آن را عهدهدار باشند. اما شاید پیشتر از این موضوع بهتر است به فرهنگی مغفولمانده در کشور نگاهی مجدد بیندازیم، فرهنگ گفتوگو که به نظر میآید ضعف و چالش بزرگی در جامعه ما محسوب میشود.(صبح نو)
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}