تعاریف ناقص ضربه زننده

یکی از مشکلات جوامع که همیشه به سبک زندگی مردم ضربه زده است، تعریف ناقص از مفاهیم کاربردی زندگی است؛ تعریف زندگی، ارتباط، اراده، موفقیت، تلاش، آزادی، دین و مذهب، عرف، مفاهیم اخلاقی، مفاهیم تربیتی، حتی مفاهیم اقتصادی و... وقتی کامل و جامع نباشد مردم را به اشتباه می‌اندازد و آنان را در یک روش ناقص و غیرصحیح که نتیجه درستی نمی‌دهد گرفتار می‌کند؛
 
مثلا تعریف ناقص از کار و تلاش دنیایی که افراط و تفریط داشته و دارد؛ مفهوم آزادی، مفهوم دین‌داری، ارتباط، تعریف زندگی و عشق، حتی تعریف مرد و زن بودن همه و همه در جامعه ما ناقص بوده؛ عدم تکمیل این مفاهیم دلایل مختلف دارد که بحث مفصلی می‌طلبد اما اگر مردم بخواهند می‌توانند با تلاش در پیدا کردن معنای درست مفاهیم راه درست در سبک زندگی انسانی را پیدا کنند؛ 
 
اینکه در موضوع سبک زندگی در این کانال دست به عصا حرکت می‌کنیم دلیلش این است که پیدا کردن یک تعریف درست از مفاهیم گاهی سخت و زمان‌بر می‌شود. سبک زندگی چیزی نیست که با روش‌های مرسوم عجله‌ای و ساندویچی و شیوه‌های بلاگری روی آن کار کرد.
 

آیا باید برای زندگی جنگید؟

گفتیم باید تعریف درست زندگی رو یاد بگیریم چون یکی از مشکل‌ترین بخش‌های سبک زندگی چه در اسلام چه در غیر اسلام، تعریف خود «زندگی» است. در مکاتب مختلف تعریف «زندگی چیست؟» یکی از مهمترین بخش‌هایی هست که می‌شود با آن ماهیت یک مکتب را فهمید؛ مکاتب زیادی آمدند و ادعا کردند که زندگی این است و آن امام نتوانسته‌اند حقیقت زندگی را بفهمند. این جمله بسیار برای شما آشناست که «برای زندگی باید جنگید.» خب تعریف جنگ در قالب یک بازی با برد و باخت و دست دادن به یکدیگر و تمرین برای پیروزی در آینده نیست. جنگ یعنی باید بکشی که اگر نکشی کشته می‌شوی! آیا واقعا زندگی این است؟
 
در اسلام زندگی دنیایی پیوست دارد به زندگی آخرتی آن‌هم با تصویر یک غایت ارزشمند و عالی؛ یک شروعی بدون پایان و بدون انتها؛ شاید فهمش برای ما سخت باشد اما مطمئنا انسان توقفی ندارد حتی توی آخرت؛ پس دنیا ارزشمند است چون مقدمه یک زندگی بدون پایان است؛ خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ؛ در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش نکن و همچنان‌که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و در زمین فساد مجوى که خدا فسادگران را دوست نمى‌دارد.»(قصص/۷۷) خداوند زندگی در دنیا را تشبیه به یک مزرعه کرده است که باید در آن کار کنی، زحمت بکشی، درایت و فهم به خرج بدهی، از قدرتی که خداوند به تو داده است استفاده کنی و پیش بروی و... در عین حال فساد نکنی، اذیت و آزاری برای کسی نداشته باشی، انصاف و عدالت داشته باشی، تا می‌‎توانی محبت کنی و انسانیت خود را ارتقا دهی؛
 
آیا در تفکر اسلامی بحثی از جنگ وجود دارد؟ اینکه باید حقت را از حلقوم زندگی دربیاوری؛ هر مانعی را با هر وسیله‌ای از جلوی راهت برداری؛ هر طور شده ولو با له کردن و نابود کردن دیگران در هر اندازه و حدی خودت را به لذت‌های دنیایی برسانی و اینطور مسائل؟
 
پس یک اشتباه در زندگی آدم‌ها وجود دارد و آن این است که فکر می‌کنند دنیا محل مبارزه است! خب خدا نخواسته این‌جور باشد ولی انسان به‌خاطر بی‌فکری‌‌اش دنیا رو تبدیل کرده است به میدون جنگ؛ این بلای بزرگی‌ست که همه ما دچارش هستیم. گاهی ما خودمان را ناچار می‌بینیم برای جنگ در حالی‌که اگر درست پیش می‌رفتیم این جنگ وجود نداشت؛ حالا اگر هم ناچاز هستیم نباید اخلاق را فراموش کنیم... بله، مبارزه لازم است اما جنگ نه؛ ما در مسابقه می‌توانیم اصول اخلاقی را رعایت کنیم اما در جنگ، آنهم جنگ برای لذت بیشتر و دنیای بیشتر و سود بیشتر نه؛ اینجاست که ما به سبک زندگی اسلامی نیاز داریم تا این مبارزه اخلاق‌گرایانه را به ما آموزش دهد.
 

کسی به ما یاد نداده

وقتی بعد از مدرسه داخل بازارچه میدان محل زندگی‌ام که کنار مدرسه بود می‌رفتیم و شیطنت می‌کردیم، کاسب‌ها می‌گفتند در مدرسه این‌کارا را یادتان میدند؟! این جمله سنگین بود و به ما برمی‌خورد، چون در مدرسه این‌چیزها را که همان شیطنت‌‌های کودکانه است یاد نمی‌دادند و شیطنت‌ها در ذات بازیگوش ما بود. برای همین کمی خودمان رو جمع‌وجور می‌کردیم و البته فردا همان می‌شدیم که بودیم؛
 
البته سوال خوبی بود! واقعا قرار بود در مدرسه چه چیزی یاد ما بدهند؟ چیزهایی که بشود با آن زندگی کرد یا وقت تلف کرد؟ یا پیشرفت کرد؟ مثلا مفهوم زندگی رو از چه کسی باید یاد می‌گرفتیم؟ چه زمانی قرار بود ما را آموزش بدهند تا مثلا با واکنش‌های روحی‌مان و مشکلات زندگی‌مان چه کار کنیم؟ شاید تو رشته روانشناسی و امثالش باشه اما بقیه‌ درس‌ها چی؟
 
همه ما می‌دانیم در مدارس، دانشگاه‌ها و حتی حوزه‌های علمیه خبری از آموزش زندگی کردن نیست! حتی در رشته‌های تخصصی؛ پس کجا باید یاد بگیریم؟ اولین چیزی که باید در سبک‌ زندگی اسلامی به آن بپردازیم «شناخت خودمان» است؛ خب طبیعتا این موضوع آنقدر وسیع است که سال‌ها باید در موردش حرف زد اما مختصرا باید بگویم که لازم است ما اول خودمان را بشناسیم؛
 
اینکه ما کی هستیم و توی این دنیا چه می‌کنیم و این بودن ما چه اهمیتی داره و ته این بدبختی‌ها یا خوشبختی‌ها چیه؟ و وقتی بناست همه‌مون بمیریم پس چرا باید زندگی کنیم و...؟ پاسخ‌هایی داره که اگر بتونیم جمعش کنیم باید تا خود خورشید کتاب بچینیم کنار هم اما امکان داره بعد خوندن همه این کتاب‌ها باز هم سوالمونو جواب نگیریم؛ در قرآن چند مورد برای دلیل زندگی اومده مثل اینکه ما اومدیم که #عبد باشیم که مقدمه یک زندگی بلندمدت‌تر و وسیع‌تره، پس فکر نکنیم این چیز کمیه....
 

قدم اول باید خودشناسی باشد

خودشناسی از مهمترین بحث‌هایی هست که در هر رشته‌ای وجود دارد. حتی کسانی‌که می‌خواهند در بحث درآمدزایی و تولید ثروت وارد شوند هم باید خودشناسی خاص این موضوع را یاد بگیرند و تمرین کنند تا بتوانند در درآمدزایی وارد بشوند؛ پس در تمام رشته‌های علوم انسانی مثل روانشناسی و معارف و... خودشناسی وجود دارد اما نتوانسته مشکلات رو برطرف کند؛ اشکال این نوع خودشناسی اینه که انسان، انسان را میشناسد بعد برای انسان درس شناخت انسان می‌گذارد بعد انسان توسط انسان باید انسان را بشناسد!
 
به ذاته این‌کار اشکالی ندارد زیرا انسان این توانایی را دارد که آزمایش کند، بررسی کند و نتایجی به دست آورد اما اینکه هر انسانی با نگاه خودش، اقتضائات و محدودیت‌های خودش، تمایلات و انگیزه‌های خودش بشنیند و انسان را بررسی کند و چیزهایی را هم استخراج کند با حقیقت فاصله پیدا می‌کند؛
 
نمونه‌اش هم کتابی‌های انگیزشی، روانشناسی، کسب موفقیت، سبک زندگی در غرب است که حرف‌هایی دارند و مطمئنا منافع جزئی هم دارند اما در برابر معارفی که در اسلام وجود دارد قطره‌ای از اقیانوس بی‌کران هستند؛ ای بسا اگر معارف اسلامی منظم و مرتب به دست همین نویسنده‌ها می‌رسید، خودشان کتاب‌های‌شان را آتش می‌زدند و از نو شروع می‌کردند؛
 
در هر صورت اولین گام در سبک زندگی اسلامی باید بحث خودشناسی باشد؛ این بحث خیلی مفصل است ولی مختصرا میشود در مورد آن صحبت کرد... هدف شناخت خصوصیات و نیازهای درونی ماست؛  ما باید بدانیم چه نیازهایی داریم، چه توانایی‌هایی داریم و چطور باید از این قدرت و توانایی خدادادی استفاده کنیم؛ اولین وظیفه انسان این است که «عبد» باشد. « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» این عبد بودن هم وظیفه و هم قدرت ما است. یعنی متصل بودن به خدا و عبد خدا بودن و محبوب خدا بودن ما را متصل می‌کند به نیرویی که لایتناهی است و هیچ قدرتی بالاتر از آن وجود ندارد.
 

خود شناسی مادی و معنوی

آیات و احادیث زیادی در مورد خودشناسی به دست ما رسیده است. امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «نالَ الفَوزَ الأکبَرَ مَن ظَفِرَ بِمَعرِفَةِ النَّفسِ؛ کسى که به شناخت خود دست یابد به بزرگترین رستگارى و پیروزى رسیده است.»(شرح غررالحکم، ج6، ص172) همچنین می‌فرمایند: «أفضَلُ الحِکمَةِ مَعرِفَةُ الإنسانِ نَفسَهُ و وُقوفُهُ عِندَ قَدرِهِ؛ بزرگترین حکمت آن است که انسان خود را بشناسد.»(همان، ج2، ص419)
 
قدم اول در شروع زندگی الهی و انسانی است؛ در این مورد کتاب‌های زیادی نوشته شده که: دسته اول: ابعاد معنوی و «تهذیب نفس» را بحث کرده است و دسته دوم: در مباحث موفقیت، شناخت استعداد، مدیریت رفتار، مباحث روانی و توانایی‌های انسانی و... وارد شده‌اند؛ به هر حال هر قدم در این زندگی باید با شناخت مادی و معنوی همراه باشد؛ در نگاه مادی «شناخت استعداد» می‌باشد که کار مهم و مشکلی است؛
 
خیلی از آدما به همین دلیل یعنی نشناختن استعداد و توانایی و علاقه به هیچ جایی نمی‌رسند؛ روزهایی که وقت دارند دنبال استعدادشان نمیروند و آن روزی که وقت ندارند تازه می‌خواهند بروند دنبال استعدادشان؛ از نو و در هر سنی شروع کردن مطمئنا خوب است و بهتر است از هرگز شروع نکردن و نرفتن سراغ علاقه و استعداد اما بیشتر اوقات کامل نمیشود و به اوج نمی‌رسد، مگر در موارد خاص و استثناء؛ اگر حس می‌کنیم دیر شده اشتباه می‌کنیم باید شروع کنیم و از این شروع‌مان حتی اگر دیر شده لذت ببریم ولی اگر می‌خواهیم قدم مهمی برداریم به بچه‌های‌مان کمک کنیم استعدادشان را بشناسند؛ یعنی کمک به نسل آینده برای رشد و ترقی حتما نتیجه‌بخش‌تر است؛
 
هدف اسلام از توصیه به خودشناسی این است که ما قیمت و ارزش‌مان را بفهمیم و در تمام لحظات زندگی مراقب افکار و رفتارمان باشیم؛ حفظ شأن و شخصیت در دنیا به آدما قدرت میدهد؛ یکی از عواملی که به کاریزما و جذب کمک می‌کند همین شخصیت و تشخص است؛ بسیاری از ملاحظات اخلاقی هم ذیل همین شخصیت انسانی و الهی قرار می‌گیرد؛ غیرت، عفت، حیا، ادب، رعایت حقوق مخلوقات، رعایت حق انسان‌ها، حفظ و رعایت آبرو، خضوع و خشوع، حق طلبی و عدالت وووو در ذیل تشخص هم قرار می‌گیرد؛ دنیایی حساب کنیما... یعنی آدمی که برای خودش «شخصیت» قائل است سمت کارهایی که به شخصیتش لطمه میزند نمی‌رود؛