ساخت مدرسه به جاي خون بها در هرمزگان
مهر و عطوفت ايراني موجب شد به جاي آنکه عامل يک قتل در استان هرمزگان، چوبه دار را به نشانه قصاص در برابر خود ببيند، شاهد دايرشدن مدرسه اي در منطقه اي محروم باشد تا نه تنها ياد و نام قرباني را براي هميشه زنده نگاه دارد، بلکه همگان را به گذشت، دوستي و مهرورزي فرابخواند.
ماجرا از سال 82 و با درگيري بچه گانه زنده ياد نواب زارعي 12ساله و مجتبي کيانفر 15ساله آغاز شد. آن روزهم مثل خيلي روزهاي ديگر اين دو دوست،با هم بودند تا اينکه به خاطر يک سي دي بين آنها نزاعي درگرفت ومجتبي ناخواسته دستش به خون دوستش آلوده شد.
زمان زيادي نگذشت تا مجتباي 15ساله راهي زندان بندرعباس شود و مدتي پس از آن نيز حکم قصاص او صادر شد.
اما اين ماجرايي نبود که ديگران بنشينند وتنها به سهم ساده اي ازتماشا قناعت کنند. آنها، همه آثارندامت و پشيماني را در سيما و رفتارمجتباي زنداني مي ديدند وهمگي متفق القول بودند که اين اتفاق وگناهي ناخواسته بوده که به معناي واقعي کلمه تنها دليل آن خامي و بچگي بوده است .
اينگونه بود که همگي دست به کار شدند تا بلکه بتوانند از دم فروبستن و مرگ ديگري جلوگيري کنند. شوراي حل اختلاف استان هرمزگان ،دستگاه قضايي ،ريش سفيدان ومعتمدين محلي وديگربزرگان تمام تلاش خود را به کار بستند تا بتوانند رضايت خانواده نواب و اولياي دم را جلب کنند.
خانواده مجتبي و ديگر بزرگان پيشنهادات مختلفي براي تقبل وپرداخت ديه مي دادند اما... اما اين ديه نبود که جان مجتباي نوجوان را نجات داد.آنچه او را از حکم اعدام و هيولاي مرگ رهانيد، روح بزرگ خانواده مقتول بود که به واقع عزت،کرامت و بزرگواري تاريخي ايرانيان را انعکاس مي داد.
آنچه که خانواده نواب براي اعلام رضايت مي خواستند تنها نجات يک مجتبي از زندان نبود بلکه آنها همه مجتبي ها را آزاد و بارور و بالنده مي خواستند.آنها به خوبي ريشه اين اتفاق را دريافته بودند و فهميده بودند که جهل وناآگاهي است که قاتل واقعي جسم وجان و روح انسان است وبه همين دليل بود که شرط اعلام رضايت خود را تقبل ساخت يک مدرسه اعلام کردند تا همه را حيرت زده کنند.
آري آنها، تنها مرهم زخم و داغ هميشگي خود را در ديدن نوجوانان پشت ميز مدرسه مي دانستند.
آنها مي خواستند که جاي خالي نوابشان درنيمکت مدرسه را دهها نواب پر کند و اينگونه بود که باهمت جمعي خانواده مجتبي و خيرين مدرسه ساز و اداره کل نوسازي ،توسعه وتجهيزمدارس هرمزگان حماسه ديگري رقم خورد.
نيکوکاراني آمدند و براي مشارکت در اين امرخير اعلام آمادگي کردند و بدين ترتيب عمليات اجرايي مدرسه راهنمايي زنده يادنواب زارعي در روستاي سرباران شهرستان ميناب استان هرمزگان آغاز شد. خشت خشت اين مدرسه بي تابي مي کردند تا دهها نواب را درخود پذيرا باشند و اين عشق عظيم روز دوشنبه سيزدهم آبانماه سال 87 و همزمان با روز دانش آموز به بار نشست .
ندامتگاه مرکزي بندرعباس امروز شاهد ناب ترين لحظه هاي انساني بود.لحظه اي که خيرين مدرسه سازبه همراه خانواده زنده ياد نواب زارعي ، رييس کل دادگستري هرمزگان ، دادستان و مديرکل نوسازي و تجهيز و توسعه مدارس ، راهي زندان بندرعباس شدند تا خبر اتمام اين مدرسه را به مجتبي بدهند و او را پس از نزديک به پنج سال از زندان آزاد کنند.
و در اين لحظه هاي پراشک وهميشه جاويدان، پيش ازهمه اين سخنان علي زارعي پدرزنده يادنواب زارعي است که حاضران را به جذبه و خلسه اي غريب فرو مي برد:"....من باخداي خود خلوت کردم و از او خواستم مرا در اين امتحان الهي ياري کند...مجتبي !تو اسير يک گناه ناخواسته شدي .گناهي که ناشي از ناداني وجهل تو بود وگناهکار واقعي ما بوديم . من و خانواده ات،جامعه وهمه وهمه ... من وخانواده ام تو را بخشيديم اما بخشش واقعي نزد خداوند سبحان است . خداوند ارحم الراحمين است .تو از امروزآزادي تا بتواني گذشته ات راجبران کني .تو هم اکنون براي من نواب هستي،همانطور که من مي خواستم نوابم را تحويل جامعه بدهم ،تو نيز سعي کن هماني باشي که براي نوابم مي خواستم.
درسهايت را خوب بخوان ،آدم مفيدي باش .جامعه به شما نياز دارد،نمازت رابه موقع بخوان،از خدايت غافل مباش و در نمازهايت براي نواب هم دعا کن .اگر آدم خوبي بودي،براي خانواده ات خوب بودي حلالت مي کنم و گرنه انتظار حلاليت از من نداشته باش.
کار کن. به خدا توکل کن و قدر پدر و مادرت را بدان.من برايت دعا مي کنم و همواره دعاي من و خانواده ات بدرقه راهت خواهد بود....
در مدرسه اي که ساخته شده تعداد 85نفر دانش آموزمشغول تحصيل هستند.براي من هم اکنون 85نواب درست شده و تو هشتادوششمين آنها هستي . قدر زندگي و آزاديت را بدان و بدان که مي توان زندگي را تغيير داد اما مرگ هميشه يکسان است."
و حالا در مقابل اين درياي بيکران آزادگي و بزرگ انديشي، اين مجتبي بود که همچون موجي برخاست. به روي دست پدر دوست درگذشته خود خم شد. به پاي مردانگي او افتاد وسراپاي او راغرق اشک و بوسه کرد.
چنان برشانه اين پدر زار مي گريست که گويي پدر واقعي خويش را در آغوش گرفته است .. او نيز پشت تريبون رفت تا در ميان هق هق بي وقفه اش قدرداني خويش را در قالب کلمات بر سينه ها جاري کند:
"سلام بر خدايي که همه نمونه انساني را خلق کرد و سلام برهمه شما که براي نجات انساني مثل من کمک کرديد. اگرخوبي ، گذشت و کمک وجود نداشت مادر من هم امروز بر قبري خاکي نشسته بود و تا ابد مي گريست.اگر لياقت داشته باشم پاي پدرومادرنواب را مي بوسم که براي من خدايي کردند و گذاشتند زندگي کنم .بخدا قسم تا ابد پشيمان و سرافکنده هستم .... درهمين جا از پدرومادرها مي خواهم فرزندانشان را براي بازديد از زندان بياورند تا بياموزند اينجا گودالي عميق است که تمام آمال وآرزوها را در آن انداخته و خود انسان نيز با همه آرزوهايش در اين گودال چال مي شود...
از همان خداي سالهاي کودکي ام مي خواهم کمک کند انشاالله هيچ وقت خطايي نداشته باشم و از همه کساني که دراين راه به من وخانواده ام کمک کردند تشکرمي کنم ..."
حالا با بسته شدن درب سلول آهني مجتبي،همگي راهي روستاي سرباران ميناب در فاصله يکصد کيلومتري شرق بندرعباس مي شوند تا در آنجا درب مدرسه اي را باز کنند.
دکتر محمدرضا حافظي رييس مجمع خيرين مدرسه سازکشور نيز خود را از تهران به مراسم افتتاح مدرسه راهنمايي پنج کلاسه زنده ياد"نواب زارعي "رسانده است چرا که معتقد است اين اتفاقي بي سابقه ومنحصربفرد در کشور است.
وي مي گويد:هرچند تاکنون مدارس زيادي به دست دولت و خيرين مدرسه ساز احداث شده ولي براي اولين باراست که خوني که ناخواسته ريخته شده است هدر نرفته و براي سالهاي سال،درخت دانش وآگاهي را به معناي واقعي کلمه آبياري مي کند.
اکنون 85 پسر و دختر دانش آموز دوره راهنمايي در اين مدرسه 2هزارمتري جمع شده اند تا با کمک روح بلند نواب زارعي و خانواده اش و همت خيرين مدرسه ساز و ديگرمسئولين دلسوز،الفباي عشق و آزادي و مهرباني راهجي کنند.
حالا آنها مقابل تخته سياهي نشسته اند که دلهايي سپيد آن را به جاي چوبه دار بر ديوارمدرسه آويخته است.
زمان زيادي نگذشت تا مجتباي 15ساله راهي زندان بندرعباس شود و مدتي پس از آن نيز حکم قصاص او صادر شد.
اما اين ماجرايي نبود که ديگران بنشينند وتنها به سهم ساده اي ازتماشا قناعت کنند. آنها، همه آثارندامت و پشيماني را در سيما و رفتارمجتباي زنداني مي ديدند وهمگي متفق القول بودند که اين اتفاق وگناهي ناخواسته بوده که به معناي واقعي کلمه تنها دليل آن خامي و بچگي بوده است .
اينگونه بود که همگي دست به کار شدند تا بلکه بتوانند از دم فروبستن و مرگ ديگري جلوگيري کنند. شوراي حل اختلاف استان هرمزگان ،دستگاه قضايي ،ريش سفيدان ومعتمدين محلي وديگربزرگان تمام تلاش خود را به کار بستند تا بتوانند رضايت خانواده نواب و اولياي دم را جلب کنند.
خانواده مجتبي و ديگر بزرگان پيشنهادات مختلفي براي تقبل وپرداخت ديه مي دادند اما... اما اين ديه نبود که جان مجتباي نوجوان را نجات داد.آنچه او را از حکم اعدام و هيولاي مرگ رهانيد، روح بزرگ خانواده مقتول بود که به واقع عزت،کرامت و بزرگواري تاريخي ايرانيان را انعکاس مي داد.
آنچه که خانواده نواب براي اعلام رضايت مي خواستند تنها نجات يک مجتبي از زندان نبود بلکه آنها همه مجتبي ها را آزاد و بارور و بالنده مي خواستند.آنها به خوبي ريشه اين اتفاق را دريافته بودند و فهميده بودند که جهل وناآگاهي است که قاتل واقعي جسم وجان و روح انسان است وبه همين دليل بود که شرط اعلام رضايت خود را تقبل ساخت يک مدرسه اعلام کردند تا همه را حيرت زده کنند.
آري آنها، تنها مرهم زخم و داغ هميشگي خود را در ديدن نوجوانان پشت ميز مدرسه مي دانستند.
آنها مي خواستند که جاي خالي نوابشان درنيمکت مدرسه را دهها نواب پر کند و اينگونه بود که باهمت جمعي خانواده مجتبي و خيرين مدرسه ساز و اداره کل نوسازي ،توسعه وتجهيزمدارس هرمزگان حماسه ديگري رقم خورد.
نيکوکاراني آمدند و براي مشارکت در اين امرخير اعلام آمادگي کردند و بدين ترتيب عمليات اجرايي مدرسه راهنمايي زنده يادنواب زارعي در روستاي سرباران شهرستان ميناب استان هرمزگان آغاز شد. خشت خشت اين مدرسه بي تابي مي کردند تا دهها نواب را درخود پذيرا باشند و اين عشق عظيم روز دوشنبه سيزدهم آبانماه سال 87 و همزمان با روز دانش آموز به بار نشست .
ندامتگاه مرکزي بندرعباس امروز شاهد ناب ترين لحظه هاي انساني بود.لحظه اي که خيرين مدرسه سازبه همراه خانواده زنده ياد نواب زارعي ، رييس کل دادگستري هرمزگان ، دادستان و مديرکل نوسازي و تجهيز و توسعه مدارس ، راهي زندان بندرعباس شدند تا خبر اتمام اين مدرسه را به مجتبي بدهند و او را پس از نزديک به پنج سال از زندان آزاد کنند.
و در اين لحظه هاي پراشک وهميشه جاويدان، پيش ازهمه اين سخنان علي زارعي پدرزنده يادنواب زارعي است که حاضران را به جذبه و خلسه اي غريب فرو مي برد:"....من باخداي خود خلوت کردم و از او خواستم مرا در اين امتحان الهي ياري کند...مجتبي !تو اسير يک گناه ناخواسته شدي .گناهي که ناشي از ناداني وجهل تو بود وگناهکار واقعي ما بوديم . من و خانواده ات،جامعه وهمه وهمه ... من وخانواده ام تو را بخشيديم اما بخشش واقعي نزد خداوند سبحان است . خداوند ارحم الراحمين است .تو از امروزآزادي تا بتواني گذشته ات راجبران کني .تو هم اکنون براي من نواب هستي،همانطور که من مي خواستم نوابم را تحويل جامعه بدهم ،تو نيز سعي کن هماني باشي که براي نوابم مي خواستم.
درسهايت را خوب بخوان ،آدم مفيدي باش .جامعه به شما نياز دارد،نمازت رابه موقع بخوان،از خدايت غافل مباش و در نمازهايت براي نواب هم دعا کن .اگر آدم خوبي بودي،براي خانواده ات خوب بودي حلالت مي کنم و گرنه انتظار حلاليت از من نداشته باش.
کار کن. به خدا توکل کن و قدر پدر و مادرت را بدان.من برايت دعا مي کنم و همواره دعاي من و خانواده ات بدرقه راهت خواهد بود....
در مدرسه اي که ساخته شده تعداد 85نفر دانش آموزمشغول تحصيل هستند.براي من هم اکنون 85نواب درست شده و تو هشتادوششمين آنها هستي . قدر زندگي و آزاديت را بدان و بدان که مي توان زندگي را تغيير داد اما مرگ هميشه يکسان است."
و حالا در مقابل اين درياي بيکران آزادگي و بزرگ انديشي، اين مجتبي بود که همچون موجي برخاست. به روي دست پدر دوست درگذشته خود خم شد. به پاي مردانگي او افتاد وسراپاي او راغرق اشک و بوسه کرد.
چنان برشانه اين پدر زار مي گريست که گويي پدر واقعي خويش را در آغوش گرفته است .. او نيز پشت تريبون رفت تا در ميان هق هق بي وقفه اش قدرداني خويش را در قالب کلمات بر سينه ها جاري کند:
"سلام بر خدايي که همه نمونه انساني را خلق کرد و سلام برهمه شما که براي نجات انساني مثل من کمک کرديد. اگرخوبي ، گذشت و کمک وجود نداشت مادر من هم امروز بر قبري خاکي نشسته بود و تا ابد مي گريست.اگر لياقت داشته باشم پاي پدرومادرنواب را مي بوسم که براي من خدايي کردند و گذاشتند زندگي کنم .بخدا قسم تا ابد پشيمان و سرافکنده هستم .... درهمين جا از پدرومادرها مي خواهم فرزندانشان را براي بازديد از زندان بياورند تا بياموزند اينجا گودالي عميق است که تمام آمال وآرزوها را در آن انداخته و خود انسان نيز با همه آرزوهايش در اين گودال چال مي شود...
از همان خداي سالهاي کودکي ام مي خواهم کمک کند انشاالله هيچ وقت خطايي نداشته باشم و از همه کساني که دراين راه به من وخانواده ام کمک کردند تشکرمي کنم ..."
حالا با بسته شدن درب سلول آهني مجتبي،همگي راهي روستاي سرباران ميناب در فاصله يکصد کيلومتري شرق بندرعباس مي شوند تا در آنجا درب مدرسه اي را باز کنند.
دکتر محمدرضا حافظي رييس مجمع خيرين مدرسه سازکشور نيز خود را از تهران به مراسم افتتاح مدرسه راهنمايي پنج کلاسه زنده ياد"نواب زارعي "رسانده است چرا که معتقد است اين اتفاقي بي سابقه ومنحصربفرد در کشور است.
وي مي گويد:هرچند تاکنون مدارس زيادي به دست دولت و خيرين مدرسه ساز احداث شده ولي براي اولين باراست که خوني که ناخواسته ريخته شده است هدر نرفته و براي سالهاي سال،درخت دانش وآگاهي را به معناي واقعي کلمه آبياري مي کند.
اکنون 85 پسر و دختر دانش آموز دوره راهنمايي در اين مدرسه 2هزارمتري جمع شده اند تا با کمک روح بلند نواب زارعي و خانواده اش و همت خيرين مدرسه ساز و ديگرمسئولين دلسوز،الفباي عشق و آزادي و مهرباني راهجي کنند.
حالا آنها مقابل تخته سياهي نشسته اند که دلهايي سپيد آن را به جاي چوبه دار بر ديوارمدرسه آويخته است.
تازه های اخبار
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}