رنگ و لعاب دادن به رخداد‌هايي كه به شمايلي از داستان‌هاي پريان طعنه مي‌زنند و ريختن اسلوب چنين روايت‌هايي در ظرف زمان معاصر خيلي راحت ميسر نمي‌شود. سوپر استار به گونه‌اي از مولفه‌هاي داستان‌هاي پريان تبعيت مي‌كند، فرشته‌اي كم سن و سال سر راه هنرپيشه‌اي فاسد، الكلي ظاهر مي‌شود تا با پند و اندرز‌هايي كه مناسب پيرزن‌هاي 70 ساله است، اين مرد سركش و گناهكار را به معرفت و شناخت گره زند.
تهمينه ميلاني كه يد طولايي در مردستيزي و فرشته‌پروري در آثارش دارد، در سوپر استار اندكي از نوازش غلوآميز مرداني كه هميشه ظالم، بي‌انديشه و كله‌‌شق هستند، فاصله گرفته است. هرچند در مراوداتي كه كورش زند هنرپيشه نامي با زنان رنگ به رنگ پيرامونش دارد او مقصر اصلي و متهم رديف اول معرفي مي‌شود.
به هر روي، سازنده اين فيلم هم يك بانوي محترم است كه براي يك بار هم شده به خود جرات نداده است كه حداقل از زاويه يكي از انبوه زناني كه براي اين هنرپيشه جوان غش و ضعف مي‌روند به مرد داستان نزديك شود. هر چند نگاه مرد ستيز ميلاني در اين فيلم تعديل شده، ولي به هر روي مرغ ايشان هميشه يك پا دارد.
اي كاش فيلمساز به همان مولفه‌هاي داستان پريان پايبند مي‌ماند. فيلم به گونه‌اي در چند لحن و سبك و سياق مختلف روايي پرسه مي‌زند. داستان با تولد كورش زند و درد دل مادر او با پيرمردي كه به نوعي مي‌توان وي را قصه‌گوي فيلم محسوب كرد، دريچه خود را به جمال مخاطب مي‌گشايد. پيرمرد نوازنده كه به نام آقاي تابان معرفي مي‌شود، در همان بدو امر براي توفيق و سلامتي كودك دعا مي‌كند.
او حتي به حضور فرشتگان هنگام نوازندگي چندين مرتبه اشاره مي‌كند. پس از عنوان‌بندي فيلم كه با تصاوير سياه و سپيد سوپر استار جمع و جور شده است، فيلمساز در همان بدو امر كليد‌هاي سياهي شخصيت و آلودگي وي را به ذهن مخاطب سنجاق مي‌زند. درگيري و ادا اطوارهاي كورش تا زماني كه فرشته، نوجوان داستان در رداي رها عظيمي به منزل او وارد مي‌شود، بستر رئال داستان را قوام مي‌دهد.
مناسبات او با همكاران و اطرافيانش به شكل موجز و سنجيده در فيلم جاسازي شده است. حضور رها و چالش‌هاي مقدماتي او با كورش لحن فانتزي فيلم را تقويت كرده و تا زماني كه رها خود را به عنوان دختر گمشده كورش معرفي كند، داستان تا حدودي معطل و بلاتكليف است. مضاف بر اين، فيلمساز با فيدهاي سفيد رنگي كه چاشني اوهام و افكار كورش كرده، برمعصوميت و رويايي بودن دخترك بيش از حد پافشاري مي‌كند تا به نوعي هم سوپر استارش و هم مخاطب فيلم به نوعي شيرفهم شود.
از سوي ديگر، در يك سوم پاياني فيلم باز بستر رئال داستان تقويت شده و فيلمساز با پرونده‌سازي براي مهناز، زن نخست سوپر استار و دخترك كه از زبان مدير پرورشگاه به ذهن مخاطب سنجاق مي‌كند، در عمل تمام رشته‌هايي را كه براي هدايت و سر به راه كردن سوپر استار فاسدش بافته، از هم مي‌تند.
اي كاش فيلمساز بر جنبه رويايي و تخيلي آمدن و ناپديد شدن دخترك، پايبند مي‌ماند و اين قدر در مسير شيرفهم كردن تماشاگر وقت تلف نمي‌كرد. همان طور كه مي‌توانست حضور پيرمرد و دخترك در ذهن مادر جوان سوپر استار در ابتداي فيلم يا خود قهرمان قصه در زمان كنوني در شمايل يك داستان پريان قوام و انسجام گيرد.
ميلاني در چند اثر خود نشان داده كه در ترسيم مناسبات فانتزي و روياگونه تسلط نسبي دارد. اگر بر همان بستر تخيلي و فانتزي اثرش را پيش مي‌برد، اكنون فيلم با اين لكنت و تپق روايتي مواجه نمي‌شد. به هر روي، اين بانوي فيلمساز به نوعي پرچم تعهد اجتماعي را در آثارش هميشه برافراشته نگه مي‌دارد. به همين دليل است كه فرشته نوجوان فيلم در رداي يك مصلح اجتماعي در اثر ظاهر مي‌شود تا با نصيحت و پند و اندرزهاي شعار گونه خود هنرپيشه فاسد را به راه صحيح هدايت كند.
سوپر استار به نوعي پخته و كامل ترين اثر اين بانوي فيلمساز است. جداي از حفره‌ها و لكنت‌هاي داستاني، فيلم ساختار منسجم و قابل اعتنايي دارد. ريتم اثر در تعادل و تناسب با سكانس‌هايي كه كوتاه و موجز هستند شكل و معنا پيدا كرده‌اند. گزينش هنرپيشگان بخصوص براي نقش‌هاي فرشته و سوپر استار به نيكي انجام شده است، به ويژه براي نقش فرشته، فيلمساز دختري را انتخاب كرده كه زيبايي خاصي بسان فيلم‌هاي ديگر ندارد، از سوي ديگر ميلاني توانسته حضور هنرپيشه تازه كار و جوانش را در برابر بازيگر حرفه‌اي خود در يك تعادل و همساني نگه دارد.
اما واگذاري نقش محوري سيامك، دستيار كارگردان داخل فيلم به يك مجري شناخته شده تلويزيوني، بخشي از مناسبات سوپر استار با دنياي سينما و بده بستان با همكارانش را در پشت صحنه خدشه‌دار كرده است. به هر روي، رضا رشيدپور به عنوان مجري تلويزيون در ناخودآگاه جمعي مخاطب جاخوش كرده و حضور او در شمايل دستيار كارگردان با پيش‌فرض‌هاي ذهني او تطابق ندارد.
اي كاش ميلاني براي اين نقش از يك آدم ناشناخته يا يك هنرپيشه بهره مي‌برد. مناسبات كورش با سيامك به دليل حضور مجري تلويزيون در رداي دستيار كارگردان باور پذيري اين بده بستان را پايين آورده است. معضل ديگر كه فرجام اثر را بشدت آزار مي‌دهد، بخش تهذيب و بازگشت به خويشتن قهرمان داستان است.
زمين و زمان فيلم در مسير شناخت و نشانه‌شناسي سير مي‌كند، هر كسي كه سر راه سوپر استار سبز مي‌شود، براي فرشته ناپديد شده مرثيه سرايي مي‌كند! مدير پرورشگاه كم مانده از او يك قديس بسازد.
به هر روي با التفات به پرونده شخصيتي كه فيلمساز از رها - فرشته ارائه داده و او را موجود زميني فرض كرده، اين مرثيه‌سرايي‌هاي انتهاي فيلم، همان يك جانبه نگري است كه ميلاني در فيلم‌هاي پيشين خود نيز از طيف زنان و مردان داستان در لواي زنان فرشته‌سان و مردان ابليس و ظالم ارائه مي‌كرد.
به هر روي سوپر استار در ضيافتي كه براي تماشاگرش در جوار پرده نقره‌اي سينما به پا كرده كم‌فروشي نمي‌كند.
نویسنده: علي احساني
1300/