برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله هاي خود را به موضوعات زير اختصاص دادند.
 
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان نبرد نرم  به قلم محمدكاظم انبارلويي آورده است:مقام معظم رهبري در ديدار اخير خود با دانشجويان و اساتيد دانشگاه از آنان به عنوان افسران و فرماندهان نبرد نرم ياد كردند. و در ديدار جمعي از فرهيختگان نيز فرمودند : هنر را در جنگ نرم به ميدان آوريد.
نبرد نرم چيست، جنگاوران آن چه كساني هستند و اتاق جنگ نرم كجاست؟
نبرد نرم يعني تصرف فكر وانديشه و اراده يك ملت
نبرد نرم يعني تصرف اراده ملي و هدايت آن در جهت اهداف معين
نبرد نرم تدريجي ، خزنده و خاموش صورت مي گيرد
قدرت نرم توانايي شكل دادن اولويتهاي ديگران است
قدرت نرم توانايي جذب است، آن هم جذبي كه راه به رضايت و تسليم مي برد
برخي فكر مي كنند نبرد نرم و بهره گيري از قدرت نرم پس از فروپاشي شوروي و تغييرات در برخي جمهوريهاي شوروي سابق از سوي غربي ها به عنوان يك پديده در دو دهه اخير پديدار شده است.
اولين نبرد نرم و باز توليد قدرت نرم توسط امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي در تاريخ معاصر عليه استبداد داخلي و استعمار خارجي مورد استفاده قرار گرفته است.
امام خميني (ره) خود مبدع نبرد نرم در تاريخ معاصر است . هم او بود كه بدون شليك گلوله اي يك قدرت سرتا پا مسلح و مستظهر به قدرتهاي هسته اي جهان را از پاي درآورد.
استراتژيستهاي غرب و شرق بعدها در شناسايي انقلاب ما و رفتار و دكترين امام خميني (ره) پس از سالها مطالعات موفق به كشف قدرت نرم و جنگ نرم شدند.
امام خميني (ره) براي اولين بار به دانشمندان علوم سياسي فهماند تعاريف و مفاهيمي كه از «قدرت » و «تهديد» در نگاه به استراتژي امنيت ملي از آن ياد مي كنند علمي نيست. قدرت فقط ثروت، منابع طبيعي ، سرزمين، فاكتورهاي اقتصادي نظامي و ثبات سياسي و اجتماعي نيست.
قدرت نرم ركن اصلي در سياست و برقراري نظم دموكراتيك است .
قدرت نرم يكي از مولفه هاي كليدي رهبري است كه يك پاي آن در شخصيت كاريزماتيك رهبري مي باشد.
آنچه امروز به عنوان براندازي نرم در ايران تست مي شود، بازتوليد نوعي حركت از جنس انقلاب اسلامي و شبيه سازي آن است.
كشوري كه50 درصد ثروت جهان را در اختيار دارد در حالي كه تنها6/3 درصد جمعيت دنيا در آن زندگي مي كند، اكنون مورد بغض ، كينه و نفرت جهاني است. اين كشور نمي تواند رهبري نبرد نرم عليه ايران را مديريت كند.
ژنرالهاي اين نبرد از پيش مهر خيانت به وطن و دين خود را برپيشاني دارند، آنها نمي توانند به نبرد با ملتي بپردازند كه در دين خواهي و وطن دوستي سرآمد مردم جهانند.
ژنرالهايي كه غرق در شهوت شكم وهوس هستند نمي توانند تغيير رفتار ملتي را مديريت كنند كه جز به ارزشهاي الهي و انساني به چيزي نمي انديشند.
آنها فاقد يك رهبري مشروع و قانوني در اين نبرد هستند . چشم اميد آنها به احزاب، مطبوعات ، رسانه هاي ديداري و شنيداري ، مراكز فرهنگي و هنري، دانشگاهها و مراكز آموزش عالي و سازمانهاي مردم نهاد است. فساد در سلسله مراتب قدرت و مديريت مدعي براندازي نرم ، و فقدان يك ايدئولوژي واحد و مقدس كارآمدي آنها را در نشستي كه در اتاق جنگ نرم برعهده آنها گذاشته زير سوال برده است.
نبرد نرم در برهه اي با يك سوزنباني دقيق به نبرد سخت تبديل مي شود. هيچ كدام از سربازان و ژنرالهاي آنها حاضر به پرداخت كوچكترين هزينه براي پيشبرد نبرد سخت نيستند. وقايع18 تير سال78 و30 تير سال88 آينه خوبي براي اين ارزيابي است . حتي قدرت فوق العاده سربازگيري آنها كمكي به پيشبرد پروژه نبرد نرم نكرد.
اعتبار و آبروي انقلاب اسلامي و رهبري آن به قدري است كه وقيحانه ترين و شرم آورترين بدمستي هاي شيفتگان قدرت و فريب خوردگان را در تيزاب هوشياري ملت ذوب مي كند و آثاري از آن باقي نمي گذارد حتي اگر منحرفان و بدخواهان از اعتباري چون مرجعيت ، روحاني بودن و يا ... سود جويند.
اكنون ما در وسط ميدان نبرد نرم هستيم . انقلاب چهارمين دهه حيات خود را تجربه مي كند. اين طور نيست كه چند جامعه شناس ، روان شناس ، مردم شناس ، متخصص علوم ارتباطات ، روزنامه نگار، فيلسوف و ... در اتاق جنگ نرم در آن سوي آبها ، در لندن ، واشنگتن ، پاريس ، بن و ... بنشينند خوراك تهيه و بتوانند اذهان نخبگان و مردم ما را مديريت كنند.
آنها احمق تر از آنند كه بتوانند يك سامري در ايران پيدا كنند وبا تمهيد يك گوساله مدرن از طريق500 كانال ماهواره اي با باد سكس و خشونت و بي حيايي، توحيد نبوت و امامت را در ايران تعطيل كنند. توفان و گردباد هوشياري ملت همه اين باد و بودها را در خود هضم مي كند .
موساي امام و رهبري، ما را از دست فسق و فساد فرعون پهلوي نجات داد.
موساي امام و رهبري ملت ما را از وسط درياي نيل توطئه و تباهي سرمايه داري و صهيونيسم نجات داد و راه نجات را در توحيد و بندگي را در كشور ما هموار كرد. محال است اين ملت دوباره به وادي شرك و طاغوت برگردد.
امروز اتاق جنگ نرم در آن سوي مرزها در تدارك چهره پردازي يك موسي و موسوي قلابي هستند!
مردم در انتخابات دهم با راي قاطع خود دست رد بر چنين چهره پردازي زدند اما توطئه و فريب هنوز ادامه دارد . بخشي از مشغوليت افسران و فرماندهان نبرد نرم بايد به پاسخ به شرارت موساهاي قلابي اختصاص داشته باشد.
 
* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "انتخابي براي غرب " به قلم مهدي محمدي آورده است: رسانه ها و مقام هاي غربي عموماً از درك درست معناي آمادگي ايران براي ارائه يك بسته جديد به گروه 6 عاجز مانده اند. رسانه هاي غربي عموماً اينگونه برداشت كرده اند كه ايران خود را براي مذاكره درباره پرونده هسته اي اش آماده مي كند. اعلام خبر ارائه اين بسته درست يك روز قبل از نشست معاونان وزراي خارجه گروه 6 در فرانكفورت هم اين ديدگاه را تقويت كرده است. واقعيت ماجرا اما اين است كه بسته پيشنهادي جديد ايران اساساً ربطي به موضوع هسته اي ندارد. پس از كامل شدن اجراي مداليته توافق شده با آژانس در سال 2007، اكنون چيزي به نام پرونده هسته اي باقي نمانده است كه گفت وگو درباره آن، آن هم با گروه 6 لازم باشد. در مداليته توافق شده با آژانس 6 مسئله به عنوان «موضوعات باقي مانده» شناسايي شده بود كه تمامي آنها اكنون حل و فصل شده و آژانس طي نامه هايي رسمي به ايران اعلام كرده است كه ديگر هيچكدام از آن مسائل را به عنوان «موضوعات باقي مانده» محسوب نمي كند. در انتهاي مداليته، ايران و آژانس توافق كرده بودند اگرچه ايران مطالعات ادعايي را به عنوان يك موضوع براي بحث با آژانس به رسميت نمي شناسد، ارزيابي خود از اين ادعاها را تنها پس از آنكه اصل اسناد مورد ادعا به تهران تحويل شد، به آژانس ارائه نمايد. با وجود آنكه پس از آن تاريخ آژانس هرگز نتوانست به تعهد خود درباره ارائه اصل اسناد مطالعات ادعايي به ايران عمل كند- والبرادعي در تمام گزارش هاي خود و از جمله در گزارش اخير بابت اين موضوع از آمريكا انتقاد و آن را به كارشكني در فرآيند راستي آزمايي متهم كرده است- اما ايران نهايتاً پس از چند جلسه فشرده كاري با نمايندگان آژانس، در بيش از 100 صفحه ارزيابي خود از اين جعليات را ارائه داد. به اين ترتيب و با توجه به اينكه آژانس در گزارش اخير خود «صحت» (authenticity) اسناد مطالعات ادعايي را هم زير سوال مي داند، اساساً ديگر چيزي به نام پرونده هسته اي ايران نمي ماند كه گفت وگو درباره آن لازم باشد. آژانس اكنون طبق تعهد خود در سند مداليته موظف است روند رسيدگي به پرونده ايران را عادي كند و هرگونه بحث اضافي فقط مي تواند طبق پادمان و با دبيرخانه آژانس انجام شود.
بنابراين، مقصود ايران از تدوين بسته سپتامبر مذاكره درباره پرونده هسته اي نيست. ايران هسته اي واقعيت مسلمي است كه ايران براي تثبيت آن نيازي به اجازه گرفتن از غربي ها ندارد همچنانكه روزي كه وارد اين مسير مي شد از كسي اجازه نگرفت. تمامي راه هاي بازداشتن ايران از توسعه فناوري هسته اي امتحان شده و يكي يكي به بن بست رسيده است. غربي ها همچنان سعي مي كنند بگويند كارت هايي در جيب دارند كه هنوز استفاده نشده و مي تواند در صورت به بن بست رسيدن ديپلماسي عليه ايران به كار گرفته شود. واقعيت خارجي اما به هيچ وجه وجود گزينه هاي بيشتر را تاييد نمي كند. تحريم و حمله نظامي گزينه هايي براي بازداشتن ايران از تبديل شدن به يك قدرت هسته اي نيستند؛ تحريم عملاً امكانپذير نيست و حمله نظامي هم حتي اگر ديوانه اي براي اجراي آن پيدا شود، روند هسته اي ايران را شتاب مي دهد بدون اينكه قادر به اخلال در آن باشد. ژست «دست هاي پر» توسط غربي ها در مقطع فعلي دقيقاً به اين دليل اتخاذ شده است كه همه چشم ها به دهان آنها دوخته شود و كسي به دست هاي آنها نگاه نكند. اينكه مي بينيم امروز غربي ها زياد حرف مي زنند به اين علت است كه عجالتاً كار ديگري از آنها ساخته نيست، و الا يك ضرب المثل معروف هست كه مي گويد هنگامي كه سلاح ها به كار بيفتد، زبان ها خاموش مي شود.
ايران اكنون به خوبي مي داند كه با چه موقعيتي وارد مذاكرات خواهد شد. غرب در حالي وارد گفت وگو مي شود كه چاره اي جز گفت وگو براي آن باقي نمانده است. اين موضوع قطعي است كه اگر غربي ها مي توانستند به روش هاي غيرمذاكراتي موضوع را حل كنند هرگز خفت التماس به ايران براي مذاكره را بر خود هموار نمي كردند. به طور طبيعي در هر گفت وگويي در آينده اين موضوع مدنظر خواهد بود كه گزينه هاي روي ميز غرب، «واقعاً» به يك گزينه يعني مذاكره تقليل پيدا كرده و بقيه گزينه ها فقط در فضاي رسانه اي به حيات خود ادامه مي دهند بي آنكه حقيقتي داشته باشند. مهم تر از اين، نظام جمهوري اسلامي اكنون داراي يك سرمايه اجتماعي 40 ميليوني و دولت ايران برخوردار از حمايت 80 درصدي مردم است. احمدي نژاد در حالي رئيس جمهور ايران شد كه غربي ها همه سرمايه داخلي و خارجي خود را براي جلوگيري از تكرار دولت او به كار گرفته بودند. روز 22خرداد وقتي مردم ايران پاي صندوق راي مي رفتند هيچ ابهامي دراين باره كه غرب كدام كانديدا را مي پسندد و كداميك را دشمن خود مي پندارد وجود نداشت، با اين حال همانطور كه سرويس هاي اطلاعاتي غربي هم پيش بيني كرده بودند احمدي نژاد انتخابات را برد و غربگرايان ناكام ماندند. در بحران هاي پس از انتخابات هم معلوم بود- و الان آشكارتر است- كه غربي ها كجا ايستاده بودند و چگونه تلاش كردند شكست خود پاي صندوق هاي راي را كف خيابان هاي تهران جبران كنند. احمدي نژاد اكنون در حالي رئيس جمهور ايران است كه هر دو آزمون را از سر گذرانده است: آزمون انتخابات و آزمون غائله هاي پس از انتخابات. واضح است كه همه اين توفيقات در ساختن بستر مذاكرات احتمالي آينده لحاظ خواهد شد و اساساً به روز رساني بسته پيشنهادي معنايي جز اين ندارد. پله اي كه ايران اكنون روي آن ايستاده همان پله اي نيست كه پيش از انتخابات روي آن قرار داشت. غربي ها تا مي توانستند عليه ايران توطئه كردند و حالا كه همه پروژه ها ناكام مانده دست به سوي ايران دراز كرده اند. درست است كه غربي ها مايلند همه چيز فراموش شود گويي هيچ كاري نكرده اند و هيچ اتفاقي نيفتاده، اما هيچ كس نمي تواند خودش را تكذيب كند.
غربي ها تصور مي كردند و اين تصور خود را هم به صراحت ابراز كرده اند كه پس از انتخابات، ايران ضعيف شده و حالا بهترين فرصت براي امتيازگيري از آن است. بسته پيشنهادي ايران از يك جنبه تلاشي است براي اينكه نشان دهد چنين ديدگاهي تا چه حد توهم آلود است. ابعاد قدرت ملي و منطقه اي ايران يا به عبارت ديگر توان مذاكراتي آن در حيطه هاي مختلف به خوبي در اين بسته بازنموده شده است. غربي ها اگر در پي آنند كه به واقع دريابند ايران ضعيف شده است يا نه مي توانند علاوه بر آنچه در صحنه منطقه مي بينند به محتواي اين بسته نيز مراجعه كنند. ايران در اين بسته امكانات خود براي نقش آفريني منطقه اي و بين المللي را فهرست كرده و اين راه را پيش پاي غربي ها مي گذارد كه مسير تقابل يا تفاهم، هر كدام را مي خواهند در پيش بگيرند، همان كاري كه غربي ها سعي مي كنند با ايران انجام بدهند. نگاه از اين منظر به مسئله، به خوبي نشان مي دهد كه چرا متوقف ماندن در بحث هسته اي يك مسير انحرافي است.
 
* جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "گره كور مناسبات بغداد ـ دمشق " آورده است: تنش در روابط دمشق ـ بغداد با صف آرايي هزاران سرباز عراقي در مرز اين كشور با سوريه وارد مرحله تازه اي شده است . گرچه مقامات عراقي اين اقدام را گامي در جهت آنچه ممانعت از ورود تروريستها از خاك سوريه به داخل خاك عراق عنوان نموده اند ولي در واقع يك هشدار نظامي از سوي بغداد به دمشق تلقي مي شود كه ممكن است در آينده شدت يابد. در اين زمينه فرمانده پليس استان مرزي الانبار عراق اعلام نمود : دولت عراق اطلاعاتي دردست دارد كه نشان مي دهد سوريه براي عراق تهديد محسوب مي شود.
مناسبات بغداد و دمشق پس از انفجارهاي خونين سه هفته قبل بغداد كه در جريان آن 1300 نفر كشته و زخمي شدند متشنج شد . اين انفجارها كه در منطقه حساس و شديدا حفاظت شده بغداد و در مقابل وزارتخانه هاي دارايي و خارجه به وقوع پيوست موجب شد نوري مالكي نخست وزير عراق در داخل تحت فشار قرار گيرد و رقباي وي نيز با تكيه بر اين مسئله حملات شديدي را عليه وي به راه انداختند و حتي در مجلس وي را به استيضاح تهديد كردند.
نوري مالكي در واكنش به موج انتقادها و كساني كه وي را به بي كفايتي متهم كردند با طرح اين موضوع كه عوامل اصلي و آمران عمليات تروريستي عراق در سوريه حضور دارند كوشيد از زير بار ملامت ها خارج شود كه تا حدودي نيز موفق بوده است . اين بدان معني نيست كه عامل اصلي آشوبها و حملات تروريستي عراق بعثي ها نيستند بلكه نكته اين است كه اين كشف تازه اي نيست و از سالها قبل مطرح بوده است . واقعيت اين است كه سران حزب منحله بعث عناصر وابسته به القاعده و گروههاي تكفيري با هماهنگي اشغالگران غربي مثلث اصلي فتنه در عراق هستند.
اصولا سوريها در عين حال كه يك نوع خويشاوندي عقيدتي با حزب بعث عراق براي خود احساس مي كنند درعين حال تمايل ندارند به عنوان عامل خارجي بحران عراق معرفي شوند و تبعات آنرا تحمل نمايند. دمشق اين شرايط را در آغاز تهاجم دولت بوش به عراق كه اين كشور را تا مرز تهاجم نظامي آمريكا به خاك سوريه پيش برد كه حتي حملات محدودي نيز آمريكائيها عليه خاك سوريه صورت دادند تجربه كرده است .
روابط دمشق و بغداد دوران پرفراز و نشيبي را طي كرده و به جز در مقاطعي كوتاه عمدتا تيره بوده و ريشه اين اختلاف نيز حزب بعث بوده است . اگرچه هدف بانيان حزب بعث تقويت ناسيوناليسم عرب و وحدت بوده است ولي سردمداران اين تفكر در سوريه و دمشق هيچگاه به اشتراك نظر و تفاهم نرسيدند و همواره از مناسباتي خصمانه رنج برده اند وضعيتي كه تا زمان سقوط رژيم صدام حسين و فروپاشي ظاهري حزب بعث عراق ادامه داشت . سقوط رژيم صدام و بروز درگيري هاي خونين موجب فرار ميليونها عراقي به كشورهاي اطراف شد كه هم اكنون به گفته مقامات سوري يك و نيم ميليون نفر از اين افراد در خاك سوريه اقامت دارند و قاعدتا شمار بعثي ها هم در ميان اين افراد كم نيستند.
دولت جديد بغداد از زمان شكل گيري يعني از 4 سال قبل خواستار مناسبات حسنه با سوريه بوده و در اين مسير استرداد عناصري از حزب بعث كه به گفته بغداد در خاك سوريه مستقر هستند را خواستار شده است . در مقابل سوريها اين خواسته بغداد را رد كرده و مدعي شده اند چنين افرادي در خاك سوريه حضور ندارند.
وجود اين اختلافات در فضاي سياسي دو كشور موجب شد نوري مالكي سه ماه پيش و اندكي پس از عقب نشيني نظاميان آمريكايي از شهرهاي اين كشور به دمشق سفر كند تا اين نكته را به مقامات دمشق بگويد كه اگر تاكنون حضور اشغالگران مانع گسترش مناسبات دوجانبه بود اكنون با آغاز عقب نشيني نيروهاي خارجي اين مانع برطرف شده است .
با اينحال وقوع انفجارهاي خونين در بغداد كه دولت عراق آنرا به بعثي هاي مستقر در سوريه نسبت داد و اظهارات مالكي كه گفت 90 درصد تروريستها از خاك سوريه وارد عراق مي شوند تلاش هاي موجود براي اعتمادسازي دوجانبه را بي ثمر ساخت و اكنون اوضاع به شرايط گذشته و حتي تيره تر از آن بازگشته است . مقامات دولت عراق مدعي هستند دمشق اراده لازم براي برقراري روابط سالم و متعادل با بغداد را ندارد.
دلايل دولتمردان عراقي براي اثبات اين مدعا يكي اينست كه دمشق تمايلي به ثبات يافتن دولت شيعه عراق به خاطر رابطه ميان بغداد و آمريكا ندارد. ديگر اينكه جرياناتي در سوريه از حزب بعث عراق و سران فراري آن حمايت مي كنند. البته دولتمردان سوري اين اتهامات را رد كرده و اخيرا نيز اعلام نموده اند اگر عراقي ها مدرك ارائه نمايند آمادگي دارند بعثي هاي مورد درخواست بغداد را به مسئولان عراقي تحويل دهند.
به نظر مي رسد دولت عراق از اينكه اعلام نمايد عامل پشت پرده حمايت از بعثي ها و طرح مطالبه باز گرداندن عناصر بعث به قدرت اشغالگران غربي و در راس آنها آمريكايي ها هستند ابا دارد درحالي كه آمريكائي ها آشكارا اين هدف خود را اعلام كرده اند. قطعا اگر دولت عراق با منشا اصلي بحران يعني اشغالگران خارجي كه براي تضمين منافع استعماري خود پيمان نامقدسي با تروريستها دارند و موردي ازآن اخيرا در موضوع مذاكرات محرمانه مقامات آمريكايي و سران تروريست ها در خاك تركيه افشا گرديد برخورد ننمايد گشايشي در اوضاع ايجاد نخواهد شد. به عبارت ديگر حتي اگر سوريه نيز درخواست هاي بغداد را تامين كند تا زمانيكه اراده اي قدرتمند منافع استعماري خود را در بحراني نگاهداشتن اوضاع در عراق مي داند اميد بستن به حل بحران اين كشور بيهوده است و گره كور مناسبات بغداد ـ دمشق باز نخواهد شد.
 
* مردمسالاري
روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان "مفهوم اصولگرايي و معيارهاي دوگانه "به قلم حميد رضا شكوهي آورده است: آن چه در كشور ما به ويژه در بين فعالا ن و حاميان يك طيف سياسي، بيشتر به چشم مي خورد، حاكميت معيارهاي دوگانه درگفتار و رفتار اين طيف است. نمونه هاي اين معيارهاي دوگانه بسيار است. ساده ترين، عادي ترين و بديهي ترين مصداق اين معيار دوگانه، نقل قول مطالب رسانه هاي غربي است. به عنوان مثال اگر روزنامه گاردين افغانستان را براي نيروهاي آمريكايي و انگليسي به ويتنام تشبيه كند- همان گونه كه ديروز در مقاله اي اين كار را انجام داد- از نظر روزنامه هاي اصولگرا و ساير رسانه هاي متعلق به آنها اين يك تحليل قوي و كارشناسي و نزديك- و حتي منطبق- بر واقعيت است كه مي توان به آن استناد كرد و آن را جزو تيترهاي اصلي آن رسانه قرار داد. اما اگر همين روزنامه، به نقد عملكرد دولت فعلي يا حمايت از اصلا ح طلبان بپردازد، نه تنها اين تحليل، فني و كارشناسي ارزيابي نمي شود، بلكه نشاندهنده نا آشنايي نويسنده آن مطلب با اوضاع واقعي ايران و در حالتي كلي تر، نمودي از غرض ورزي غرب در قبال ايران خواهد بود.
اگر يك روزنامه آمريكايي از جسارت و شجاعت محمود احمدي نژاد تعريف كند، رسانه هاي حامي دولت با ذوق زدگي روي آن مانور مي دهند اما اگر همين صفات را همان روزنامه آمريكايي به اصلا ح طلبان بدهد نشانه وابستگي و سرسپردگي اصلا ح طلبان به غرب توصيف مي شود. اين معيارهاي دوگانه در اظهارات مقامات آمريكايي هم لحاظ مي شود. اگر برژنيسكي از دولت فعلي تعريف كند مثبت است، اما اگر او عملكرد اصلا ح طلبان را مثبت ارزيابي كند، به عنوان سند وابستگي اصلا ح طلبان به آمريكا در كارنامه آنها ثبت مي شود. در قالب معيارهاي اين دسته از اصولگرايان، حفظ احترام مراجع معظم تقليد واجب است اما اگر مرجعي به نقد عملكرد اصولگرايان پرداخت، نه تنها نيازي به حفظ حرمت اونيست، بلكه حتي توهين به او مجاز شمرده مي شود. طبق اين معيارهاي دوگانه، كشتار مسلمانان در چين، حاصل دخالت بيگانگان در امور داخلي چين و وابستگي مسلمانان چين به غرب است، اما كشتار مسلمانان در اروپا نشان دهنده اوج وحشي گري و بربريت در ممالك غربي تلقي مي شود. اين دسته از اصولگرايان، براي كشته شدن يك زن مصري در دادگاهي درآلمان، بارها ميزگرد تلويزيوني تشكيل مي دهند وبه تحليل و بررسي آن مي پردازند و آن را نشانه سقوط تمدن غرب مي دانند اما به زعم آنها بررسي وضعيت آسيب ديدگان حوادث اخير در كشور آنقدر اهميت ندارد كه حتي يك برنامه تلويزيوني براي بررسي آن تهيه شود; حال بگذريم كه حتي در بعضي موارد اتفاقات رخ داده را ساختگي مي دانند. برمبناي اين معيارهاي دوگانه، تظاهرات مردم عليه دولت فرانسه، يك اقدام مثبت وممدوح در جهت احقاق حقوق مردم اين كشور ارزيابي مي شود اما تظاهرات ضد دولتي در ونزوئلا يا چين اقدامي منفي و مذموم و حتي نشانه وابستگي مخالفان دولت به آمريكا است و...
به اين فهرست مي توان دهها مورد ديگر اضافه كرد. اما به راستي اين معيارهاي دوگانه حاكم برگفتار و رفتار اين دسته از اصولگرايان حاصل چيست؟ قضاوت در مورد سرمنشا» ايجاد اين تفكرات و روحيات و يافتن آن، كار ساده اي نيست، اما همين كه شاهد چنين رويكردهايي در ميان طيفي از فعالا ن سياسي در كشور هستيم، موضوعي نيست كه بتوان با بي تفاوتي از كنار آن عبور كرد.
 
* قدس
روزنامه قدس در يادداشت روز خود با عنوان "مذاكره؛ ابزاري هدفمند يا هدفي ابزاري "به قلم مهدي مطهرنيا آورده است:‏ در ساحت پر گستره و بس عميق سياست، گستره ديپلماسي يا «افزارمندي سياسي» در حوزه سياست خارجي جايگاهي ويژه دارد؛ زيرا «رسالت ديپلماسي» در ژرفاي سياست خارجي هر كشور و «گسترش بخشي به توان ملي از طريق مذاكره» است. از همين رو، مي توان مذاكره را بستر آرام، خردورزانه و كم هزينه اي دانست كه براساس پارادايم حاكم بر ساحت سياست يعني فرمول «منابع- منافع» در معادله «استراتژي قدرت» جايگاه ويژه اي دارد و مي تواند با كمترين هزينه ها، بيشترين منافع را براي كنشگران اين ساحت فراهم سازد.
اما اين نكته هم وجود دارد كه در عرصه پر پيچ و خم و دهليزهاي هزار توي فعاليتهاي سياسي با هدفهاي متفاوت، مذاكره همواره در مقام مكانيسم اجرايي حصول به قدرت يا توان ملي بيشتر به كار نمي رود؛ بلكه از «جنبه اثباتي» خارج شده و با پذيرش «محتواي سلبي» زمينه بروز فضاي مناسب براي تحت فشار قرار دادن رقيب يا اتلاف انرژي و زمان كشي در برابر رقيب يا رقباي طرف مذاكره است.
پنجشنبه گذشته فرانكفورت ميزبان گروه 1 + 5 بود و نشست مقدماتي خود را پيش از اجلاس سازمان ملل در نيويورك برگزار كرد. اگر چه «ينس پلوئتنر» سخنگوي وزارت خارجه آلمان اعلام كرد اين نشست تنها در سطح كارمندان عالي رتبه دولتي برگزار خواهد شد، اما در فضاسازي كنوني پيرامون پرونده هسته اي ايران، نبايد اهميت آن را ناديده گرفت. در همين فضاست كه با وجود اعلام آمادگي ايران براي شروع مجدد مذاكرات، در ادبيات قشقاوي سخنگوي وزارت خارجه ايران و صحبتهاي اخير جليلي دبير شوراي امنيت در اين مورد، «اريك شواليه» اصطلاح ديگري را وارد ادبيات پرونده هسته اي ايران مي كند و مدعي مي شود ايران تاكنون از وارد شدن به «مذاكرات جدي» درباره برنامه هسته اي اش خودداري كرده است. از سوي ديگر، زماني كه بحث در باب پرونده هسته اي ايران در ميان است، دبير شوراي امنيت ملي كشورمان بيان مي دارد: «جمهوري اسلامي ايران با اقتدار و بهره گيري از ظرفيتهاي ملي و منطقه اي خود، آماده همكاري براي رفع نگرانيهاي مشترك در عرصه بين المللي است.»
استخدام اين واژگان از سوي هر دو طرف نمايانگر نبود اعتماد دو جانبه از سوي كنشگران به يكديگر در به كارگيري واژه «مذاكره» است. اين ديدگاه، نمايشگر اين معناست كه ايران كاربرد واژه مذاكره از سوي غربي ها را در راستاي اعمال فشار بيشتر بر خود ارزيابي مي كند و از اين جهت در منطق خويش عملكرد قبلي غربي ها را در چند سال گذشته، مبين و تأييد كننده اين معنا مي داند و ادله محكمي را نيز در اين باب ارائيه مي كند. به همين نسبت، غربي ها نيز كاربرد مفهوم مذاكره از سوي ايران را در مسير اتلاف انرژي و زمان براي غرب در جهت برخورد با ايران به شمار مي آورند. جالب اين است كه آنها نيز با تكيه بر مباني منطقي خويش، رفتار گذشته ايران را در اين زمينه، مورد تأكيد قرار داده و ادله اي قابل اعتنا در اين زمينه فراهم ساخته اند.
در چنين فضاي گفتماني است كه «مذاكره» نه وسيله اي براي حل و فصل مسأله موجود، بلكه هدفي ابزاري براي حصول به هدف غايي به شمار مي آيد و در عين دارا بودن «آرايش شكلي» قابل قبول، از «آرايش محتوايي» اصيل تهي مي گردد.
به همين واسطه است كه هر كدام از طرفين «نيمه خالي» يا «نيمه پر» گزارشهاي البرادعي را مي بينند و با دريچه نظر سياسي و غير حقوقي، به تجزيه و تحليل آن اقدام مي كنند. مذاكره، صنعت و يا بهتر بگوييم مكانيسمي هدفمند است كه در مقام ابزاري كارآمد براي حصول به هدفهاي ملي به كار مي رود. اگر اين معنا تحت تأثير حاشيه هاي خواسته و ناخواسته، خود پرداخته يا ديگر ساخته و... از اين هويت خالي شود و به هدفي ابزاري انتقال هويت يابد، اين امكان را فراهم مي آورد كه در نهايت به ضد خود تبديل شود و ضريب رو در رويي را در آينده افزايش بخشد.
از اين روست كه به نظر مي آيد قبل از شروع دور جديد مذاكرات ايران با 1 + 5 ، يك بار و براي هميشه به مقوله بنيادين باور انديشي طرفهاي «مذاكره به مذاكره» اقدام شود و طرفهاي اين بازي به صحبت شفاف با افكار عمومي در اين ارتباط همت نهند. اخيراً «نووستي» هم با ارسال اين خبر كه «سرگئي لاوروف» با اشاره به پرونده هسته اي ايران گفته است: بايد تأكيد كنم كه روسيه جايگزين معقولي براي راه حل سياسي- ديپلماتيك مسأله هسته اي ايران نمي بيند، تأكيد كرده است كه بهترين روش «براي تأثيرگذاري از خارج بر ايران» نه منزوي كردن و نه تهديد و توسل به زور، بلكه جذب گسترده به همكاري است. حتي لاوروف هم مذاكره را نه راهي تعريف شده، پذيرفته شده و مشروع براي رسيدن به هدفهاي مذاكره كنندگان براي حل مسأله، بلكه راهي براي تأثيرگذاري بر ايران دانسته است. اكنون بايد پرسيد منظور وي از تأثيرگذاري، چه تأثيري است؟
 
*جام جم
روزنامه جام جم در سرمقاله خود با عنوان "منجي ملت ايران " به قلم مهدي فضائلي آورده است:‏ اندكي كمتر از سه ماه از حماسه 22 خرداد مي‌گذرد، مراجع قانوني انتخابات را تاييد كرده‌اند، مراسم تنفيذ برگزار شده است، توسط رئيس‌جمهور منتخب و قانوني اعضاي كابينه به مجلس معرفي شده‌اند، نمايندگان مردم در خانه ملت به اكثر قريب به اتفاق وزراي پيشنهادي راي اعتماد داده‌اند و دولت كار خود را آغاز كرده است و آقاي موسوي همچنان براي برون‌رفت از بحران بيانيه صادر مي‌كند!
درباره بيانيه يازدهم آقاي موسوي موارد زير در خور توجه است.
1)‌ به نظر مي‌رسد آقاي موسوي براساس تكنيك قديمي «دست پيش را بگير تا پس نيفتي» به جاي پاسخ دادن به بسياري از پرسش‌ها و نشستن در جايگاه حداقل يك «متهم» اصلي به جايگاه «مدعي» تغيير مكان داده و از اين موضع با مردم و نظام سخن مي‌گويد.
آقاي موسوي ظاهرا از قانون اساسي مي‌گويد و اصول اجرا نشده يا ناقص اجرا شده آن. ما نيز قانون اساسي را ميثاق ملي مي‌دانيم و اتفاقا بزرگ‌ترين جرم آقاي موسوي را تن ندادن به قانون اساسي و يكي از مهم‌ترين پيامدهاي رفتار وي را تضعيف قانون اساسي. آقاي موسوي حتما مي‌دانند كه قانون اساسي اگرچه يك مجموعه يكپارچه است و تمام اصول آن ارزشمند و لازم‌الاجراست، اما قانون اساسي «اركاني» دارد و «واجباتي.»
«اركان» قانون اساسي همان است كه در فصل چهاردهم يعني «بازنگري در قانون اساسي» به آنها اشاره شده است. يعني «اسلامي بودن نظام»، «ابتناي كليه قوانين و مقررات براساس موازين اسلامي و پايه‌هاي ايماني و اهداف جمهوري اسلامي ايران»، «جمهوري بودن حكومت»، «ولايت امر و امامت امت« »اداره امور كشور با اتكا به آراي عمومي» و «دين و مذهب رسمي ايران» كه طبق قانون اساسي «تغييرناپذير» خوانده شده‌اند.
به عبارت ديگر، همه اصولي كه آقاي موسوي در بيانيه خود به آنها اشاره كرده است، از «تامين آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي»‌گرفته تا «آزادي احزاب و جمعيت‌ها» و از آزادي برگزاري اجتماعات تا تمركز دريافت‌هاي دولتي در خزانه‌داري كلقابل تجديدنظر هست، ولي اصول برشمرده شده نه‌.
دقت شود بحث در كوچك شمردن اصولي مانند آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي يا آزادي احزاب و جمعيت‌ها و... نيست كه عده‌اي بخواهند آن را دستاويز قرار دهند كه ما را مخالف آزادي بخوانند؛ بلكه سخن در اين است كه اولا اصولي كه «تغييرناپذير» خوانده شده‌اند، اصل و جوهر نظام را تشكيل مي‌دهند و اگر آنها از نظام گرفته شود، اصول ديگر در مقايسه با اينها چندان ارزشي ندارد و ثانيا در صورت تامين اين اصول، مواردي مانند آنچه در اين بيانيه به آن اشاره شده است يا محقق خواهد شد يا زمينه تحقق آنها فراهم مي‌شود.
مگر مي‌شود قوانين و مقررات براساس موازين اسلامي باشد و از طرف ديگر، تبعيض روا داشته شود؟ مگر مي‌شود مقررات و قوانيني براساس اهداف جمهوري اسلامي ايران باشد؛ ولي آزادي در آن رعايت نشود؟
اما يك سوال مطرح است. آيا آقاي موسوي حداقل به اندازه اصولي كه به آنها اشاره كرده، به «همه» اين اركان پايبند بوده و هست؟ مردم خود قضاوت كنند و وجدان آقاي موسوي.
آيا اگر اصل يا اصولي از قانون اساسي اجرا نشد، اصول ديگر آن را مي‌توان به اين بهانه ترك كرد؟ مثلا كسي بگويد چون نماز نمي‌خوانم، پس مشروب هم مي‌خورم!
2) آقاي موسوي در اين بيانيه و ديگر بيانيه‌هاي خود به دفعات از «قانون اساسي» دم زده‌اند و در اين بيانيه اصول متعددي از آن را برشمرده و مدعي شده‌اند كه اين اصول اجرا نشده‌اند يا ناقص اجرا شده‌اند. صرف‌نظر از درست يا غلط بودن اين ادعا، اين سوال را از آقاي موسوي مي‌توان پرسيد كه اين اصول پس از 22 خرداد 88 ديگر اجرا نشده يا ناقص اجرا مي‌شود يا قبل از آن مثلا 20 سالي كه شما گوشه عزلت گزيده بوديد هم، چنين بوده است؟
اگر اين مشكل مربوط به پس از انتخابات است كه هيچ و شما حق داريد براي احياي آنها تلاش كنيد، هشدار دهيد، بيانيه صادر كنيد و... ولي اگر قبل از آن نيز چنين بوده است، فكر نمي‌كنيد آيا اين باور حداقل اين شائبه پيش مي‌آيد كه اينها همه بهانه است و دعوا سر لحاف ملاست؟
مگر مي‌شود كسي در مراجع مهمي چون شوراي عالي انقلاب فرهنگي و مجمع تشخيص مصلحت نظام عضو بوده باشد و طي 20 سال، كوچك‌ترين قدمي براي اجرا يا تكميل اجراي اين اصول برندارد و يكباره پس از آن كه فرش قرمز پيش‌روي خود را برچيده شده ديد، متوجه شود كه اين همه اصول يكباره تعطيل بوده‌اند و بسان «منجي ملت ايران» ظهور كند؟
آقاي موسوي، ادعاي شما در رقابت‌هاي انتخاباتي صداقت بوده است و مهم‌ترين اتهام شما به رقيب خود، دروغ. اين رفتار با آن ادعاها سازگاري ندارد.
3)‌ نكته مهم و البته بسيار تاسف‌بار كه تقريبا در تمام بيانيه‌هاي آقاي موسوي از جمله بيانيه يازدهم جايش بسيار خالي است تبري از بيگانگان است. البته در برخي بيانيه‌ها بندرت و به شكل بسيار خفيف و با تعابيري بسيار ملايم اشاراتي شده است ولي صريح و قاطع و مطابق آنچه در اصول قانون اساسي از جمله روح حاكم بر بند (ج)‌ اصل دوم و اصل 152 آمده است يك مورد هم مشاهده نمي‌شود.
البته اين اشكال اساسي و شك‌برانگيز به دوستان دوم خردادي آقاي موسوي در دوران معروف به اصلاحات هم وارد بود. در آن زمان در مقابل بيگانگان سياست «تنش‌زدايي» برجسته مي‌شد و در داخل و مقابل جريان‌هاي مختلف از ياران انقلاب، سياست «تنش‌زايي»، «حذف» و «خندق!»
راستي فراتر از قانون اساسي مگر قرآن كريم نمي‌فرمايد: محمدرسول‌‌الله والذين معه اشداء علي‌الكفار و رحما بينهم، شدت مقابل كفار كه در اين سخن الهي مقدم هم آمده است، كجاي كلام و بيانيه‌هاي شماست؟
شما كه از امام بزرگوار مي‌گوييد آيا استكبارستيزي و مقابله با بيگانگان از محكمات، روش و منش امام نبود؟ مگر نه اين است كه هر بيانيه شما خوراك روزهايي از رسانه‌هاي بيگانه را فراهم مي‌كند و مگر نه اين است كه بيگانگان از رفتار شما بخصوص طي حدود 3 ماه گذشته خرسندند؛ چرا آنها را قاطعانه و محكم از خود مايوس نمي‌كنيد؟
و سخن آخر اين كه شما واقعا در پي آرام كردن فضا و برون‌رفت از بحران هستيد؟ به قول آن داستان قديمي... بچه را زمين بگذار، آرام مي‌گيرد!
 
* گسترش صنعت
روزنامه گسترش صنعت در سرمقاله خود با عنوان "دولت دهم و درآمد نفت " آورده است:‏ بالاخره شاكله دولت دهم شكل گرفت و بسياري از تصميمات و سياست‌گذاري‌ها در همين روزهاي اول مبناي فعاليت دولت تا چهار سال آينده خواهد بود. اما در اين ميان برخي سوالات اساسي وجود دارد كه اگرچه شايد به نظر بسيار ساده و ابتدايي باشند اما واكاوي آنها بسيار عميق و داراي پشتوانه‌هاي تئوريك است. يكي از آن سوالات اساسي كه حدود دو سال پيش نيز يك‌بار رئيس‌جمهوري آن را مطرح كرد اينكه در‌آمدهاي نفتي كشور چگونه هزينه شود تا نفت ابزاري براي توسعه كشور باشد.
از آنجاكه عمده درآمد ارزي كشور ناشي از صدور نفت و فرآورده‌هاي آن بوده و تاثيرگذاري آن بر ساختار اقتصاد ايران بسيار عميق است بنابراين به نظر مي‌رسد چهار سال دولت دهم فرصت بسيار مناسبي است تا استفاده از درآمدهاي نفتي به جاي آنكه تهديدي براي اقتصاد باشد از آن به عنوان فرصتي براي توسعه بهره‌برداري نمود.
نقش توسعه‌اي و ضدتوسعه‌اي درآمدهاي نفتي كه به نحوه استفاده از آن درآمدها برمي‌گردد، سال‌هاست كه در ادبيات اقتصادي دنيا گنجانده شده است. اصطلاح معروف «بيماري هلندي» در اقتصاد كه مخصوص كشورهايي است كه از منابع سرشار درآمدهاي ارزي بهره‌مند مي‌شوند، مصداق نقش ضدتوسعه‌اي نفت مي‌باشد.
بيماري هلندي وضعيتي است كه با افزايش درآمدهاي ارزي كشور تمايل به هزينه كردن اين درآمدها افزايش مي‌يابد و درنتيجه ارز بيشتري به پول ملي تبديل شده و ناگزير پايه پولي و نقدينگي شديدا افزايش يافته و به تبع آن نرخ تورم نيز افزايش مي‌يابد، جهت كنترل تورم سياست معروف به «درب‌هاي باز» و افزايش واردات اتخاذ مي‌شود اما واردات تنها براي كالاهاي قابل حمل‌ونقل امكانپذير است و قيمت كالاهاي غيرقابل تجارت (Non Tradable) مثل زمين و مسكن شديدا تحت تاثير افزايش نقدينگي‌ افزايش مي‌يابد.
از ديگر سو حتي استفاده بيش از ظرفيت اقتصاد از درآمدهاي نفتي در طرح‌هاي عمراني نيز منجر به كاهش سرمايه‌گذاري بخش خصوصي بر اثر افزايش قيمت‌ نهاده‌ها خواهد شد كه اين وضعيت نيز در علم اقتصاد به اثر جانشيني يا (Crowding out) معروف است.
بنابراين اينكه درآمدهاي نفتي به چه نحو و چه ميزان به اقتصاد كشور تزريق شود، سوال مهمي است كه يافتن پاسخ علمي و اقتصادي براي آن، ضمن بهره‌‌مند ساختن كشور از توسعه، مي‌تواند آثار منفي و آسيب‌هاي اتكا به درآمدهاي نفتي را نيز به حداقل برساند.