دين برای روشنفكر ديني ابزار نيست، بلكه هدف و محور است
براستی روشنفکر کیست؟ روشنفکر دینی چه کسی است ؟ آیا افرادی که در آن طرف مرزها ادعای روشنفکری می کنند ونتیجه روشنفکری خود را انکار امام زمان و کلام خدا می دانند ، روشنفکر هستنند؟ این
موضوع ما را برآن داشت تا گفتگویی با محمد جواد صاحبی دبیر علمی کنفرانس های بین الملل پزوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی داشته باشیم .مطلب زیر بخش اول این مصاحبه می باشد.
بخش اول
نظر
شما
در مورد
مفهوم روشنفکری چیست؟
كلمه ي « روشنفكر » يك واژهي مركب و روشن است؛ به معناي كسي كه روشن مي انديشد. در مقابل او، كسي است كه افكار مبهم و انديشه هاي تيره دارد. بنابراين، روشنفكر از نظر لغوي به معناي كسي است كه از انديشهي روشن برخوردار است. اما به عنوان يك اصطلاح، يك مفهوم مشكك است. اين ابهام از آنجا ناشي شده كه در اوايل دهه 1320 شمسي يا 1940 ميلادي، فرهنگستان ايران اصطلاح « روشنفكر » را جايگزين كلمهي « منورالفكر » كرد. واژه ي منورالفكر كه در زمان مشروطيت به ادبيات ماراه پيدا كرد، ظاهراً در مقابل كلمه ي antelectoel فرانسوي يا intejensia روسي قرار داده شده است. با توجه به اینکه در زمان مشروطه ادبيات اروپايي در كشور ما رايج بود، ادبا و انديشمندان معادلهايي براي اين واژگان پيشنهاد كردند؛ بدين ترتيب كلمه ي منورالفكر ظاهراً در مقابل كلمهي « انتلكوئل » يا « اينترجنسيا » قرار گرفت. در فرانسه اين واژه به كساني گفته ميشدكه طرفدار دائيزم بودند.
دائیزم به چه معنا است؟
دائیزم يعني ايمان به خدا بدون اعتقاد به وحي و بدون اعتقاد به اينكه خداوند در همه ي امور طبيعت نقش دارد. اين عقيده كم كم عقيده ي كساني شد كه افراط گرايي علمي و يا ايدئولوژي خاصي را تبليغ ميكردند. اينترجنسياي روسي هم كه روس ها به كار مي بردند، به كساني اطلاق ميشد كه از طبقه ي نخبگان و تزارها بودند و از آموزش اروپاي جديد بهره اي داشتند و عمدتاً كساني بودند كه مي خواستند فرهنگ جامعه ي خود را دگرگون كنند. اما اين تعريف به وضع اوليه ي خود باقي نماند و در طول سال ها و دهههاي بعد تغييرات بسياري يافت.
آیا در اروپا روشنفکری یک معنای واحدی دارد؟
در اروپا تعريفات مختلفي براي اصطلاح روشنفكري مطرح شده است . از اين رو نمي شود معني واحدي از آن به دست آورد. به طور مثال ريچارد روتي « روشنفكر » را فردي معرفي مي كند كه با سرشت و طبيعت امور، مستقيماً و بدون واسطه در تماس است؛ يعني بدون تعصب با حقايق امور مستقيماً برخورد مي كند. باز همان ريچارد روتي مي گويد: روشنفكران افراد خرده گير هر جامعه هستند و نه علم و نه عقايد، نمي تواند كه مانع از ديد مستقيم آنها شود. ديد آنها ديد علمي است.ماكس وبر روشنفكران را گروهي ميداند كه به خاطر ويژگي هايشان دسترسي خاصي به دستاوردهاي معين دارند كه ارزش هاي فرهنگي آنان تلقي مي شود. بنابراين، آنها رهبري هر جامعهي فرهنگي را غصب مي كنند. با اين تعبير، روشنفكران يعني رهبران جامعه ي فرهنگي. «الوين گلونر» روشنفكر را يك جماعت گفتاري مي داند كه فرهنگ گفتمان انتقادي را ترويج ميكنند. «ادوارد سعيد» كه مسيحي مقيم آمريكا است مي گويد: روشنفكر فردي است كه مي تواند يك پيام، نگرش يا عقيده اي را به مردم جامعه منتقل كند.«ادوارد شلز» مي گويد: روشنفكران كساني هستند كه به ارزش هاي نهايي مي پردازند و در يك جهان بي قيدتر زندگي مي كنند. با اين چند تعريف مي توان حدس زد كه در غرب هم كلمه ي روشنفكر يك معنا و مفهوم واحد نيست. اما به نظر ميرسد هركدام از اين تعاريف قسمتي از يك تعريف هستند و هركدام از زاويهاي به مسئله نگاه كرده اند.
آیا می توان بين اين تعاريف به یک جمع بندی رسید و تعريف ديگري را ارائه كرد كه جامع همه ي اين موارد باشد؟
بله شاید بتوان چنين گفت: روشنفكر كسي است كه معرفت او بيواسطه و به دور از تعصبات و تعلقات فكري و اعتقادي است. او حقيقت جو، نقاد و خرده گير است و دغدغههاي فرهنگي و سياسي دارد.همين تعدد مفاهيم در جامعه ي ايران هم ديده ميشود و ضمن آن ممكن است چيزهايي هم اضافه شود. تعاريف وقتي وارد يك جامعه مي شوند، بومي ميشوند و با فرهنگ و عقايد آنجا گره مي خورند. به همين خاطرگاه مي بينيم در آثار متفكران به فرهيختگان، نخبگان، نويسندگان، هنرمندان، شاعران، استادان، دانشجويان، مترجمان و روزنامه نگاران هم روشنفكر مي گويند.
به نظر شما در عرف جامعهی ما، روشنفکر به چه کسی می گویند؟
آیا روشنفکر با روشنفکر دینی متفاوت است؟ از كلمهي روشنفكر كسي به ذهن متبادر مي شود كه نسبت به پيرامون و اطراف و جامعه خودش و نيازهاي زمان و مكان حساس است و عكس العمل نشان مي دهد. پس ميتوان گفت: روشنفكر كسي است كه فرزند زمان خودش است. روشنفکر بنا به اين تعريف، آينده نگر است؛ مصلح است؛ عقل گراست؛ علاقه مند به روش علمي در تحليل مسائل است؛ سنت شكن است و به عبارت جامع، خواهان تحول و دگرگوني است.حال اگر چنين كسي( با خصوصيات گفته شده) محور فعاليت هايش دين باشد، به او روشنفكر ديني مي گوييم.
آیا دین برای روشنفکر دینی، ابزار محسوب می شود؟
خیر .دين براي روشنفكر ديني ابزار نيست، بلكه هدف و محور است.تكيه بر ابزاري نبودن دين براي روشنفكر ديني، از آن روست كه دين هميشه مورد توجه روشنفكران بوده و هست؛ حتي روشنفكران سكولار و روشنفكران غربي هم توجه داشته اند كه وجدان ديني جامعه با عقايد عجين شده است. آنها مي دانند كه نمي شود معتَقَدات ديني يك جامعه را ناديده گرفت؛ از اين رو هرگونه اصلاحي را در جامعه از راه دين پيشنهاد ميكنند؛ چون مي دانند دين در جامعه نقش مهم و اساسي دارد؛ لذا مي بينيد كه حتي هگل در يك عبارت مي گويد: « نابخردي است اگر بخواهيم بي آنكه تغييري در مذهب بدهيم و فقط با اصلاح رژيم حكومتي و قوانين مدون، تشكيلات اخلاقي فاسدي را اصلاح كنيم. بي خردي است اگر بخواهيم انقلاب كنيم، اما پيش از آن اصلاحاتي صورت نگرفته باشد. البته منظور هگل اصلاحات در مذهب است كه همه ي عبارت هگل را در اينجا بیان نکردم.اما روشنفكر ديني براي دين نقش محوري قائل است؛ پاسخ يابي شبهاتي كه در خصوص دين مطرح مي شود، جزء دغدغه هاي اوست؛ لذا هميشه در حال جستجو و كندوكاو است تا از ساحت معارف ديني غبارزدايي كند و سعي مي كند تا آموزه هاي راستين را كشف كند و در جامعه تبليغ نمايد. اما اين تعريفي است كه به ذهن ما تبادر ميكند يا ما از روشنفكري ديني توقع داريم؛ در حالي كه بسياري اين تعريفرا از روشنفكري ديني ندارند. روشنفكر ديني شدن هزينه هايي دارد كه اگر با آن ويژگي هايش باشد، بايد آن هزينه ها را هم تحمل كند تا به هدف والايش يعني گسترش دين برسد......ادامه این گفتگو در بخش های بعدی تقدیم شما میگردد.
گفتگو از مرضیه استکی
كلمه ي « روشنفكر » يك واژهي مركب و روشن است؛ به معناي كسي كه روشن مي انديشد. در مقابل او، كسي است كه افكار مبهم و انديشه هاي تيره دارد. بنابراين، روشنفكر از نظر لغوي به معناي كسي است كه از انديشهي روشن برخوردار است. اما به عنوان يك اصطلاح، يك مفهوم مشكك است. اين ابهام از آنجا ناشي شده كه در اوايل دهه 1320 شمسي يا 1940 ميلادي، فرهنگستان ايران اصطلاح « روشنفكر » را جايگزين كلمهي « منورالفكر » كرد. واژه ي منورالفكر كه در زمان مشروطيت به ادبيات ماراه پيدا كرد، ظاهراً در مقابل كلمه ي antelectoel فرانسوي يا intejensia روسي قرار داده شده است. با توجه به اینکه در زمان مشروطه ادبيات اروپايي در كشور ما رايج بود، ادبا و انديشمندان معادلهايي براي اين واژگان پيشنهاد كردند؛ بدين ترتيب كلمه ي منورالفكر ظاهراً در مقابل كلمهي « انتلكوئل » يا « اينترجنسيا » قرار گرفت. در فرانسه اين واژه به كساني گفته ميشدكه طرفدار دائيزم بودند.
دائیزم به چه معنا است؟
دائیزم يعني ايمان به خدا بدون اعتقاد به وحي و بدون اعتقاد به اينكه خداوند در همه ي امور طبيعت نقش دارد. اين عقيده كم كم عقيده ي كساني شد كه افراط گرايي علمي و يا ايدئولوژي خاصي را تبليغ ميكردند. اينترجنسياي روسي هم كه روس ها به كار مي بردند، به كساني اطلاق ميشد كه از طبقه ي نخبگان و تزارها بودند و از آموزش اروپاي جديد بهره اي داشتند و عمدتاً كساني بودند كه مي خواستند فرهنگ جامعه ي خود را دگرگون كنند. اما اين تعريف به وضع اوليه ي خود باقي نماند و در طول سال ها و دهههاي بعد تغييرات بسياري يافت.
آیا در اروپا روشنفکری یک معنای واحدی دارد؟
در اروپا تعريفات مختلفي براي اصطلاح روشنفكري مطرح شده است . از اين رو نمي شود معني واحدي از آن به دست آورد. به طور مثال ريچارد روتي « روشنفكر » را فردي معرفي مي كند كه با سرشت و طبيعت امور، مستقيماً و بدون واسطه در تماس است؛ يعني بدون تعصب با حقايق امور مستقيماً برخورد مي كند. باز همان ريچارد روتي مي گويد: روشنفكران افراد خرده گير هر جامعه هستند و نه علم و نه عقايد، نمي تواند كه مانع از ديد مستقيم آنها شود. ديد آنها ديد علمي است.ماكس وبر روشنفكران را گروهي ميداند كه به خاطر ويژگي هايشان دسترسي خاصي به دستاوردهاي معين دارند كه ارزش هاي فرهنگي آنان تلقي مي شود. بنابراين، آنها رهبري هر جامعهي فرهنگي را غصب مي كنند. با اين تعبير، روشنفكران يعني رهبران جامعه ي فرهنگي. «الوين گلونر» روشنفكر را يك جماعت گفتاري مي داند كه فرهنگ گفتمان انتقادي را ترويج ميكنند. «ادوارد سعيد» كه مسيحي مقيم آمريكا است مي گويد: روشنفكر فردي است كه مي تواند يك پيام، نگرش يا عقيده اي را به مردم جامعه منتقل كند.«ادوارد شلز» مي گويد: روشنفكران كساني هستند كه به ارزش هاي نهايي مي پردازند و در يك جهان بي قيدتر زندگي مي كنند. با اين چند تعريف مي توان حدس زد كه در غرب هم كلمه ي روشنفكر يك معنا و مفهوم واحد نيست. اما به نظر ميرسد هركدام از اين تعاريف قسمتي از يك تعريف هستند و هركدام از زاويهاي به مسئله نگاه كرده اند.
آیا می توان بين اين تعاريف به یک جمع بندی رسید و تعريف ديگري را ارائه كرد كه جامع همه ي اين موارد باشد؟
بله شاید بتوان چنين گفت: روشنفكر كسي است كه معرفت او بيواسطه و به دور از تعصبات و تعلقات فكري و اعتقادي است. او حقيقت جو، نقاد و خرده گير است و دغدغههاي فرهنگي و سياسي دارد.همين تعدد مفاهيم در جامعه ي ايران هم ديده ميشود و ضمن آن ممكن است چيزهايي هم اضافه شود. تعاريف وقتي وارد يك جامعه مي شوند، بومي ميشوند و با فرهنگ و عقايد آنجا گره مي خورند. به همين خاطرگاه مي بينيم در آثار متفكران به فرهيختگان، نخبگان، نويسندگان، هنرمندان، شاعران، استادان، دانشجويان، مترجمان و روزنامه نگاران هم روشنفكر مي گويند.
به نظر شما در عرف جامعهی ما، روشنفکر به چه کسی می گویند؟
آیا روشنفکر با روشنفکر دینی متفاوت است؟ از كلمهي روشنفكر كسي به ذهن متبادر مي شود كه نسبت به پيرامون و اطراف و جامعه خودش و نيازهاي زمان و مكان حساس است و عكس العمل نشان مي دهد. پس ميتوان گفت: روشنفكر كسي است كه فرزند زمان خودش است. روشنفکر بنا به اين تعريف، آينده نگر است؛ مصلح است؛ عقل گراست؛ علاقه مند به روش علمي در تحليل مسائل است؛ سنت شكن است و به عبارت جامع، خواهان تحول و دگرگوني است.حال اگر چنين كسي( با خصوصيات گفته شده) محور فعاليت هايش دين باشد، به او روشنفكر ديني مي گوييم.
آیا دین برای روشنفکر دینی، ابزار محسوب می شود؟
خیر .دين براي روشنفكر ديني ابزار نيست، بلكه هدف و محور است.تكيه بر ابزاري نبودن دين براي روشنفكر ديني، از آن روست كه دين هميشه مورد توجه روشنفكران بوده و هست؛ حتي روشنفكران سكولار و روشنفكران غربي هم توجه داشته اند كه وجدان ديني جامعه با عقايد عجين شده است. آنها مي دانند كه نمي شود معتَقَدات ديني يك جامعه را ناديده گرفت؛ از اين رو هرگونه اصلاحي را در جامعه از راه دين پيشنهاد ميكنند؛ چون مي دانند دين در جامعه نقش مهم و اساسي دارد؛ لذا مي بينيد كه حتي هگل در يك عبارت مي گويد: « نابخردي است اگر بخواهيم بي آنكه تغييري در مذهب بدهيم و فقط با اصلاح رژيم حكومتي و قوانين مدون، تشكيلات اخلاقي فاسدي را اصلاح كنيم. بي خردي است اگر بخواهيم انقلاب كنيم، اما پيش از آن اصلاحاتي صورت نگرفته باشد. البته منظور هگل اصلاحات در مذهب است كه همه ي عبارت هگل را در اينجا بیان نکردم.اما روشنفكر ديني براي دين نقش محوري قائل است؛ پاسخ يابي شبهاتي كه در خصوص دين مطرح مي شود، جزء دغدغه هاي اوست؛ لذا هميشه در حال جستجو و كندوكاو است تا از ساحت معارف ديني غبارزدايي كند و سعي مي كند تا آموزه هاي راستين را كشف كند و در جامعه تبليغ نمايد. اما اين تعريفي است كه به ذهن ما تبادر ميكند يا ما از روشنفكري ديني توقع داريم؛ در حالي كه بسياري اين تعريفرا از روشنفكري ديني ندارند. روشنفكر ديني شدن هزينه هايي دارد كه اگر با آن ويژگي هايش باشد، بايد آن هزينه ها را هم تحمل كند تا به هدف والايش يعني گسترش دين برسد......ادامه این گفتگو در بخش های بعدی تقدیم شما میگردد.
گفتگو از مرضیه استکی
/2759/
تازه های اخبار
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}