مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه، مشکلات را لطف خدا به بنده دانست و گفت: مشکلات برای ان است که بنده هیچ‌گاه ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند.

به گزارش راسخون به نقل از فارس، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین درس اخلاق خود به شرح و تفسیر دعای ابوحمزه ثمالی پرداخت که بخش چهارم دوم آن در پی می‌آید:

«وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی»

مظهر توجّه به خدا

عرض کردیم پروردگار عالم گاه انسان را در تنگنا قرار می‌دهد که مقصد فراموش نشود؛ چون تا مقصدشناس نشویم، طالب نخواهیم بود و طالب حقیقی، مقصدشناس است. در مورد فراز «وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی» نکاتی عرض کردیم و مطالبی تبیین شد. از جمله این که وقتی انسان مقصد را شناخت، برای آن مقصد قصد می‌کند و دیگر توجّهش به پروردگار عالم هست. پروردگار عالم نمی‌خواهد توجّه جز به او باشد.

وقتی شما بیان می‌کنید: «یا وجیهاً عند اللّه»، وجیه در حقیقت آن کسی است که خود متوجّه خداست و همه چیز او الهی است و حلقه اتّصال به پروردگار عالم است. لذا هیچ یک از حضرات معصومین(صلوات اللّه علیهم اجمعین) مردم را دعوت به خود نکردند. بارها اشاره کردیم که در قرآن می‌فرماید: «و جعلنا منهم ائمّة یهدون بامرنا» هدایت به امر پروردگار عالم می‌کنند، نه خود.

لذا تفکیکی بین پروردگار عالم و معصومین (صلوات اللّه علیهم اجمعین) نیست، از باب این که آن‌ها مظهر و تجلّی اسماء و صفات خدا هستند و إلّا این که نعوذبالله و نستجیربالله تصوّر کنیم آن‌ها خدا هستند، غلط محض است. اوج افتخار آن‌ها هم بندگی است که بارها عرض کردیم که حتّی اگر از نبی مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سؤال شود که یا رسول الله! اوج افتخار شما چیست؟ می‌فرمایند: من عبد خدا هستم، کما این که در هر نماز دو مرتبه اشاره می‌کنیم «عبده و رسوله» و رسالت هم در بستر همین بندگی است. آن‌ها مظهر توجّه به خدا هستند و ما را هم به خدا متوجّه می‌کنند و إلّا اصلاً توجّه به غیر پروردگار عالم، عین شرک است «وحده لا شریک له».

توجّه به دستی مافوق تمام دست‌ها

پروردگار عالم انسان را از همه راه‌ها مأیوس می‌کند تا انسان توجّه به خدا را داشته باشد. عرض کردیم که این استغاثه جعل است «وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی» که جعل هم قرارداد حقیقی است. یعنی کسی که فهمید و توجّه به پروردگار عالم کرد، دیگر دائم استغاثه‌اش به پروردگار عالم هست، می‌داند راه همین است.

منتها این مطلب گاه در سختی‌ها به انسان معلوم و مشهود می‌شود. البته عرض کردیم اولیاء خدا دیگر سختی نیاز ندارند، بلکه فقط ما را در تنگنا قرار می‌دهند که باورمان شود فقط خداست. مثلاً دچار یک مریضی لاعلاج می‌شویم که دیگر اطباء اعلان کنند از دست ما کاری بر نمی‌آید و آن موقع یاد خدا می‌افتیم. تا قبل از آن امید داشتیم که می‌گویند فلان پزشک متخصّص و حاذق و مجرّب است، در حالی که نمی‌دانستیم او وسیله است، ولو به این که بسیار هم حاذق است. لذا احساس می‌کردیم که او شفابخش است، در حالی که او تشخیص درد را می‌دهد و می‌گوید: این دارو به درد شما می‌خورد، نه بیشتر.

اتّفاقاً گاهی می‌شود پزشک می‌گوید: این داروی توست امّا اشتباه تشخیص می‌دهد. پزشک می‌گوید: امکان دارد استثناء باشد؛ چون گاهی این داروها روی بعضی از افراد اثر نمی‌گذارد، در میلیون، یک نفر این‌طور است و ... . اتّفاقاً خود پزشک هم باید بفهمد تعبیرش کاملاً غلط است؛ چون این قدرت‌نمایی ذوالجلال و الاکرام است که دارد هم به خود پزشک و هم به مریض می‌گوید: گرچه باید به دنبال درمان بروی امّا شفا در دست من است.

البته انسان باید به دنبال درمان هم برود. حضرت داوود (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) مریض شد و دعا می‌کرد. پروردگار عالم فرمود: اگر دست‌هایت را این‌قدر بالا ببری که کتف‌هایت خسته شود و دست‌ها بیافتد، دعایت را مستجاب نمی‌کنم، من درد داده‌ام، درمان را هم داده‌ام، باید دنبال درمان بروی. پس شفا چیست؟ شفا یعنی بدانی نهایت قضیّه باز خداست و إلّا نمی‌خواهد بفرماید که دنبال درمان نرو و فقط بگو: خدایا! تو شفا بده. درمان هست، دارو هست، تشخیص درمان هست امّا باید بدانیم نهایت قضیّه خداوند تبارک و تعالی است.

اولیاء خدا می‌دانند همه چیز به دست خداست و همه این بساط‌ها را هم خودش چینش کرده، خودش درد را داده، خودش طبیب درست کرده، خودش درمان را درست کرده، خودش دارو را درست کرده، همه این‌ها متعلّق به خودش است و باید با همین جورچینی که ذوالجلال والاکرام درست کرده، جلو رفت امّا باید بدانیم که همه چیز به ید قدرت اوست، اگر نخواهد یک موقعی با همان دارو که دیگری به ظاهر با آن خوب شد، من خوب نمی‌شوم.

اولیاء خدا می‌دانند امّا ما نمی‌دانیم، امیدمان به دارو است، امیدمان به آن پزشک حاذق است امّا اولیاء با این که دارند به سمت پزشک می‌روند و قائل به این هستند که هر چیزی تخصّصی می‌خواهد و خود را در اختیار پزشک قرار می‌دهند امّا در درون خودشان، همان لحظه‌ای هم که دارند می‌روند می‌دانند پزشک هیچ کاره است و همه چیز اوست.

البته نه این که این جسارت به پزشک باشد، پزشک کار خودش را می‌کند و وظیفه‌اش را دارد انجام می‌دهد. تشخیص درمان را می‌دهد، دارو را هم می‌نویسد امّا اولیاء می‌دانند یک دستی فوق این هست که اگر نخواهد در این دارو اثربخشی برای من باشد، اصلاً آن اثر را نمی‌گذارد. این‌ها این را می‌فهمند و نکته‌اش این‌جاست. نه این که بگویند تشخیص پزشکان، درست نیست. اگر این عقیده را داشتند، نمی‌رفتند. آن‌ها می‌دانند باید به سمت پزشک بروند و می‌دانند راهش فقط همین است امّا مهم این است که آن‌ها در درون خودشان، حتّی همان لحظه‌ای هم که دارند حرکت می‌کنند، می‌دانند فوق این‌ها ذوالجلال و الاکرام است که همه مطالب به ید قدرت اوست.

استغاثه و توجّه به خدا در خوشی‌ها!

پروردگار عالم می‌خواهد این توجّه دائمی باشد. منتها چون ما توجّه نداریم گاهی این‌طور گرفتارمان می‌کند امّا اولیاء الهی همیشه این توجّه را دارند. لذا فرق اولیاء با ما این است: آن‌ها همیشه این توجّه را دارند که هه چیز پروردگار عالم است. «وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی»، در هر حاجت و مطلبی می‌داند توجّه باید به سمت پروردگار عالم باشد و آن رشد و نمو و آن حال را برای این مسئله پیدا کند. اگر این حال شد، درک می‌کند.

حالا که این‌طور شد، دیگر استغاثه هم دائمی است. وقتی فهمید که توجّه باید به یک طرف باشد، معلوم است آن را در خودش قرار می‌دهد و این جعل، همیشگی است «وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی»، نه این که فقط در موقعی که به مشکل بر می‌خورم، استغاثه کنم.

یک تعبیر زیبایی را آیت‌الله العظمی بجهت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بهجت‌القلوب داشتند، فرمودند: اولیاء خدا در راحت ای بسا بیشتر از غم و ناراحتی و مشکلات استغاثه می‌کنند. یعنی استغاثه اولیاء خدا در راحتی بیشتر است؛ چون یک‌ مقدار هم می‌ترسند که نکند پشت این راحتی‌ها چیزی باشد. آن‌ها می‌دانند همیشه باید به پروردگار عالم پناه برد، نه فقط وقتی در مشکلات افتادیم.

روایات هم ضمنی این را تأیید می‌کنند. یعنی فرمایش ایشان بر اساس روایات است. چون در روایات هم داریم: بنده‌ای، بنده صالح خداست که در خوشی‌ها هم یاد پروردگار عالم باشد، همان‌طور که در مشکلات به یاد پروردگار عالم می‌افتد. منتها عرض کردیم ما مع‌الأسف در خوشی‌ها به یاد خدا نیستیم. این مشکلات را ذوالجلال و الاکرام برای ما به وجود می‌آورد که ما یاد پروردگار عالم را فراموش نکنیم.

مشکلات؛ لطف خدا به بنده!!!

ابوالعرفا، آیت‌الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از این که وقتی مشکلات بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می‌آمد، می‌فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»، یک تفسیر بسیار زیبایی داشتند. تعبیر ایشان این بود: آن بندگان خاص خدا می‌دانند این مشکلات، لطف خدا به آن‌هاست که می‌خواهد کاری کند بنده خدا هیچ‌گاه ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند.

یعنی خود مشکلات، ظاهرش مشکل است، امّا دل مشکلات را که بشکافی، بطن مشکلات این است که قاعده، قاعده لطف است. لطف پروردگار عالم شامل حال انسان می‌شود که او ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند. کما این که خودش فرموده است: یک عدّه را دیگر رها می‌کنیم، آن‌ها در خوشی هم هستند امّا به آن‌ها آن‌قدر مهلت می‌دهیم که اصلاً دیگر خدا یادشان برود «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً». آن‌جایی که دیدیم یک لحظه گوشمالی‌مان می‌دهند، آن گوشمالی‌ها دلالت بر لطف است. یعنی این قاعده، قاعده لطف است.

بعد ایشان می‌فرمودند: حالا آن بنده خاصّ خدا با توجّه به این مطلب یادش می‌افتد و می‌گوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ یعنی خدا در همه حالات مرا فراموش نکرد، پس لازم است من هم در همه حالات خدا را شاکر باشم - به تعبیر خوب دقّت کنید، خیلی زیباست، در این باید تدبّر و تفکّر کنید – پس «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ» یعنی خدا در همه حالات من را فراموش نکرد، پس جا دارد من هم در همه حالات خدا را شاکر باشم. خدا در آن وضعیّتی که نزدیک بود من دیگر بروم که بروم، مشکل جلوی پایم انداخت تا به قولی پایم به سنگ و کلوخ بخورد و حواسم جمع شود. معلوم است خدا من را فراموش نکرده و در هر حالی مواظب من بوده، پس من هم باید در همه حالات خدا را شاکر باشم، «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ» - این تعبیری را که ابوالعرفا بیان کردند، چند مرتبه مرور کنید، در آن تأمّل کنید، تفکّر کنید، غوغا و محشر است، پر از مطلب است - یعنی پروردگار عالم به هیچ عنوان دوست ندارد بنده‌اش را رها کند. می‌بیند بنده دارد کج می‌رود و هر چه هم صدایش می‌زنند، انبیاء صدایش می‌زنند، اولیاء صدایش می‌زنند که نرو، این راه، راه بدی است، راه کج است، باز هم می‌رود. امّا خدا رهایش نمی‌کند، یک مشکل جلوی پایش می‌اندازد، چون پروردگار عالم در همه حالات مواظب و مراقب بنده‌اش است، حالا که او را پاییده و مراقبت کرده، با انداختن این مشکل جلوی پای او، می‌خواهد او را از خواب غفلت بیدار و هشیار کند.

پس خدا می‌خواهد او را هشیار کند و به او هشدار بدهد که این مشکل را جلوی پایش گذاشته است، وقتی این را فهمید می‌گوید: «الحمدللّه علی کلّ حال»، خدا در همه حالات من را نگاه داشت؛ پس من هم لازم است در همه حالات حامد پروردگار عالم باشم. منتها استغاثه اولیاء خداوند همیشگی است امّا ما فقط وقتی به مشکل می‌خوریم، خدا خدا می‌کنیم ولی همان‌طور که عرض کردیم آیت‌الله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بهجت القلوب بیان فرمودند: اولیاء خدا این‌طور نیستند و در خوشی و به ظاهر راحتی، ای بسا استغاثه‌شان بیشتر باشد.

حلقه اتّصال انسان به پروردگار عالم

در ادامه این فراز بیان می‌فرمایند: «بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی». ما در جلسات متعدّدی در همین شرح دعای ابوحمزه سال‌های پیش در مورد معنی «دعا» توضیحاتی دادیم. یکی از معانی‌اش این بود: دعا، درخواست از آن کسی است که می‌دانیم می‌تواند اجابت کند. وقتی مقصد را شناختیم، می‌فهمیم باید از او بخواهیم. شما باید از کسی درخواست کنید که می‌دانید قدرت اجابت دارد.

لذا این که بیان فرمود: «اُدعُونی اَستَجِب لَکُم» مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم و بلافاصله اجابت را تبیین کرد، یک پیام دارد. آیات الهی یک ظاهر دارد امّا هفتاد بطن و معانٍ مختلفه دارد که نیاز به شرح دارد. صورت ظاهرش همین است که بخوانید تا من شما را اجابت کنم. امّا یک مطلب دیگری که از بطن آیه به دست می‌آید، این است: تنها کسی که قدرت اجابت دارد، منم؛ پس تنها کسی را هم که باید بخوانید، منم. عزیز دلم! هر کسی را نخوان، دیگران نمی‌توانند، فقط منم.

اگر شما بگویید: پس چطور می‌گویید از حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را هم صدا بزنید و بگویید: «یا علی»، چرا همان «یا الله» نمی‌گویید؟ اگر کسی بفهمد، می‌داند چون آن هم مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، می‌گوییم «یا علی» و إلّا چرا کس دیگری را صدا نمی‌زنیم؟! چرا «یا» را برای دیگران نمی‌گوییم؟! چون می‌دانیم او وجه الله، یدالله، عین الله و لسان الله است و برای همین صدایش می‌زنیم. به تعبیر دیگر چون تجلّی اسماء و صفات خداست داریم صدا می‌زنیم. در حقیقیت همان «یا علی» گفتن، تبیین «یا الله» گفتن است.

ضمن این‌که ما در دعای توسل به ذوالجلال و الاکرام عرضه می‌داریم که به واسطه این‌ها ما را بپذیر، همان‌طور که به خود حضرات معصومین (علیهم صلوات المصلّین) داریم عرضه می‌کنیم: «یا وجیهاً عنداللّه اشفع لنا عنداللّه» تو آبرومند نزد پروردگار عالم هستی پس تو شفاعت ما را بکن. همه‌اش نزد خداست. یعنی می‌دانیم حلقه اتّصال ما به پروردگار عالم، مولی‌الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) است، حلقه اتّصال ما به پروردگار عالم نبی مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است و در غیر این صورت اصلاً نمی‌توانیم ارتباط برقرار کنیم.

در مثال مناقشه نیست، ما چون مادی هستیم مع الأسف باید این‌طور بگوییم که قریب به ذهن شود و إلّا این مثال‌ها اصلاً مناسب نیست امّا لاجرم باید به این تمثیل‌ها تمسّک بجوییم و آن این است: مثلاً بیان می‌کنند شما که دارید از تهران به مشهد مقدّس و محضر حضرت ثامن‌الحجج(علیه الصّلوة و السّلام) می‌روید، تنها راه همین است که شما بیایید از نیشابور رد شوید، بعد از طریق قدمگاه بروید، راه دیگری ندارد.

حالا راه رسیدن به پروردگار عالم هم فقط و فقط معصوم (علیه الصّلوة و السّلام) است و راه دیگری ندارد. ولی مقصد کجاست؟ «و قد قصدت الیک» مقصد خود خداست. منتها راه رسیدن به خدا کیست؟ نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، مولی‌الموالی(علیه الصّلوة و السّلام)، آقاجانمان، مولایمان، سیّد و صاحب و سالارمان، حضرت حجّت‌بن‌الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است. راه این است و راه دیگری نیست. پروردگار عالم راه‌های دیگر را بسته است؛ چون راه‌های دیگر به بن‌بست می‌رسد و تنها راه این است. تا نگویی: «یاعلی»، نمی‌توانی به «یا الله» برسی امّا وقتی گفتی: «یا علی» یعنی همان «یا الله» گفتی چون فقط این راه است.

خدا؛ اوّل درخواست کننده در دعا!

دعا خواستن است از آن کسی که می‌تواند اجابت کند؛ یعنی درخواست باید به این حالت باشد. وقتی هم که بیان می‌کند «و بدعائک توسلی» یعنی در دعا متوسّلم به آن لطف، محبّت و بزرگواری تو؛ یعنی توسّل من به واسطه این است که می‌دانم اگر از تو درخواست کنم، تو کسی هستی که فرمودی «ادعونی استجب لکم»؛ حالا معنی این فراز یک پله بالاتر از این هم هست که به آن اوجش می‌رسد و ما نمی‌فهمیم و بیان هم نمی‌کنم چون خطرناک می‌شود.

«وبدعائک» یعنی آن درخواست که به واسطه تو هست. واو در این‌جا واو معیّت معنا می‌دهد؛ یعنی به واسطه این دعا که درخواستی است که اصلاً تو این درخواست را می‌خواهی، به تو متوسّل می‌شوم. یعنی با آن درخواستی که تو خواستی، به تو توسّل جستم. در دعا اوّل خود خدا درخواست‌کننده است. درخواست او این است: بنده من! اگر می‌خواهی به حقیقت به اجابت برسی، بدان راهش فقط من هستم. پس اوّل درخواست کننده اوست.

کما این که شما در مُحرِم شدن هم همین را می‌گویید - نکته بسیار عجیب و نکته من النکات است - می‌گویید: «لبیک اللّهمّ لبیک». شما باید صدایی را بشنوید تا لبیک بگویید. باید ندایی باشد تا شما به آن لبیک بگویید. همان لحظه‌ای که می‌خواهید محرم شوید، فی البداهه لبیک می‌گوید؛ پس یک درخواستی هست و این لبیک گفتن اجابت از شماست. لذا اوّل درخواست مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است.

اوست که دعاست، اصلاً همین است اوست که درخواست کننده است. تعبیر اولیاء الهی و عرفای عظیم‌الشّأن راجع به «ادعونی استجب لکم» این است که می‌گویند: اصلاً خود در خواست، خودش اجابت است؛ یعنی کسی که دستش را بالا می‌برد و خدا خدا می‌گوید، نفهمیده این خودش اجابت است؛ چون پروردگار عالم می‌دانست این حواسش جای دیگر است، او را خواست، الآن خدا را خواند و او هم حواسش به پروردگار عالم آمد؛ پس اجابت صورت گرفت.

در این تعبیر دقّت کنید، نکات زیادی دارد. انسان حواسش جای دیگر است، خدا یک مشکلی برایش ایجاد می‌کند، حالا مدام خدا خدا می‌گوید و ناله می‌زند. پس پروردگار عالم می‌خواهد حواس این شخص جمع شود «و توجهت الیک» و توجّهش به خدا شود. وقتی دعا می‌کند، پس این توجّه جلب شده، پس خود این اجابت است.

اجابت نهفته در هر دعا!

این که اولیاء می‌گویند: در خود این که انسان دارد دعا می‌کند، اجابت نهفته شده؛ یعنی همین. پس قرار نیست که اجابت این باشد که حتماً آن مشکلی که دارم، رفع شود، بلکه اجابت یعنی توجّه من به پروردگار عالم شود - من در دل شب این نکات عرفانی و بسیار عالی را که اولیاء الهی بیان کردند، می‌گویم. ولی من خودم خیلی چیزهایش را درک نمی‌کنم امّا اگر شما فهمیدید که إن‌شاءالله برنده‌اید؛ چون بالاخره شب است و این که انسان در شب با نورانیّت خودش، ظلمت را می‌درد، همین است - وقتی گفتی خدا؛ یعنی اجابت شده. خدا می‌گوید: می‌خواهی این طرفی بروی، کج داری می‌روی «اهدنا الصراط المستقیم» در صراط مستقیم برو. پس همین که خدا خدا کنی و ناله و فغان کنی، خود همین اجابت است.

مطلب دیگر این است که اجابت همین است که تو را پذیرفت و در خط آورد - این کد عجیبی است، کمی در آن تأمّل کنید. اگر مجدّداً بر روی این نکات تأمّل کنید، انصافاً خدای متعال هم مطلب را برایتان باز می‌کند، چون ما مجبوریم گذرا رد شویم امّا وقتی چند مرتبه بخوانید و تأمّل کنید، می‌بینید که چه خبر است و چه نکات عظیمی دارد! این نکات که بزرگان ما بیان کردند و یک نواری مثل من دارد تبیین می‌کند غوغاست! محشر است! - پس در دعا، پروردگار عالم است که می‌خواند، ما نیستیم که می‌خوانیم. اوست که ما را می‌خواند و ما را دچار مشکل می‌کند که این دعوت را لبیک بگوییم؛ آن‌وقت آن دعا اجابت شده است.

فرق ما و ولیّ خدا

پس خواننده دعا خود اوست و اجابت‌کننده هم خود اوست؛ منتها یک لطفی که کرده این است که دعا به زبان ما جاری شده است. پس دعا خودش است، خواننده خودش است، اجابت‌کننده هم خودش است. قاعده لطف این است که ما را در یک مشکلاتی می‌اندازد که به او توجّه کنیم.

البته اولیاء این‌طور نیستند، آن‌ها دائم به این حال هستند. خدا دوست ندارد به تعبیر شاعران در هم بخرد، بلکه دوست دارد همه را صافی بخرد. او دوست دارد همه ولیّ او بشوند، خودش هم ولیّ است «اللّه ولی الذین آمنوا» منتها فرق ما با ولیّ خدا این است که او این راه را رفت و ما نرفتیم و إلّا خدا نمی‌خواهد تفاوت قائل شود. خدا اهل تبعیض نیست، خودمان عامل تبعیض می‌شویم و این نکته مهمّی است.

خدا دوست دارد همه ما ولیّ او بشویم، کما این که خود او ولیّ ماست، اگر اهل ایمان شویم «اللّه ولی الذین آمنوا» اگر این‌طور شدیم، برنده‌ایم. بندگان خاصّ خدا دائماً حالشان این‌طور است و همیشه پروردگار عالم را می‌خوانند. منتها برای ما هم مشکلات را می‌گذارد تا ما برگردیم.

پس شق دوم «و بدعائک توسلی» این است: یعنی من به دعایی که خودت هستی، توسّل جستم. تو صدا زدی و من توسّل جستم به صدایی که می‌زنی. یک معنی دیگری هم دارد که برای امثال ما خطرناک است. اصلاً عالم معرفت غوغایی است، به دید معرفت که می‌رسند، می‌فهمند چه غوغا و محشری است، آن‌ها نگاه‌شان چیست و ما نگاه‌مان چیست؟! همین نگاه دوم هم چون نگاه عرفاست عدّه‌ای نمی‌توانند درک کنند و منکر می‌شوند. لذا می‌گویند: یعنی چه من به خواندنی که تو کردی، توسّل جستم؟! این چه حرفی است که می‌زنید؟! ماییم که داریم دعا می‌کنیم. این هم از همان چیزهایی است که در جلسات گذشته گفتم، وقتی به آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفتند: مردم عادی این‌ها را نمی‌فهمند، فرمودند: ایرادی ندارد، بگذارید این‌ها هم کمی از این کفریات را بشنوند.

امثال من حقّ هم دارند که نفهمند و عنوان کفریات بر آن بگذارند. ولی وقتی چیزی را نفهمیدیم، منکر نشویم. ما نفهمیدیم، ما حدّمان همین‌قدر است ولی این دلالت بر این ندارد که وجود نداشته باشد. «و بدعایک توسلی» یعنی تو دعا کردی، تو خواندی و حالا من به این خواندن متوسّل شدم که در همین ترجمان ظاهری هم عدّه‌ای گرفتار می‌شوند و می‌گویند: آقا! این بساطتان را جمع کنید. آن‌ها منکر می‌شوند و حقّ هم دارند. وقتی کسی نفهمید، آن مطالب نورانیّه الهیّه فیضیّه را انکار هم می‌کند. در فراز بعدی بیان می‌کند: «مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» که این إن‌شاءلله برای بعد بماند. دو سه مطلب دیگر در مورد دعاست که هنوز دو سه جلسه‌ای کار داریم و این از آن فرازهایی است که روی آن بحث داریم.
/2759/