مجری پیشکسوت صداوسیما:
از رادیو، آموزش ساخت کوکتل مولوتف دادم
ویرایش عکس تیر 99
زمستان 1366 بود، اما خبری از شور و حال عید نبود، آن زمستان حال و هوای دیگری داشت، موشکباران تهران، مدرسههایی که تعطیل میشد و برنامههای آموزشی تلویزیون در غیاب مدرسه با چاشنی جادویی کارتون؛ آژیر مکرر قرمز، نشان دادن رد سفید موشک اسکاد بر آسمان، برنامه «جنگ جنگ تا پیروزی» با اجرای حسین پاکدل، حلبچه و بمب شیمیایی، درگیری مستقیم سپاه با آمریکا در خلیج فارس، سکوی ابوذر و سلمان، قایقهای تندرو، گزارشهای زنده از محل اصابت موشک در تهران، سال 66، جنگ دیگر کاملا به تهران رسیده بود.
به گزارش راسخون به نقل از فرهنگ نیوز ، خانه مادربزرگ در لواسان، شده بود پناهگاه فامیل آواره از موشکهای صدام، غروبها همه دور تلویزیون 21 اینچ سیاه و سفید جمع میشدیم تا با بیم و امید «خبر» را بشنویم، «حسن سلطانی» معمولا بعد از اخبار رسمی- که حیاتی و افشار میگفتند- خبرهای جنگ و بینالملل را به «سمع و نظر بینندگان عزیز» میرساند.
تصویر ماندگار و همیشگی سلطانی برای خیلی از ما، هم نسلهای من لااقل، همان حسن سلطانی خبرگوی دهه 60 است، با آن ریشهای آنکارد شده، صدای گرم که به چشم ما نگاه میکرد و با لحنی خاص که «افتد و دانی» میخواند «قایقهای تندروی توپدار ناشناس امروز درخلیج فارس به چند کشتی بیگانه حمله کردند....» صدای حسن سلطانی آن روزهای سرد و سخت، با خواندن خبرهای جنگی و کمی هم تلافیجویانه، دل کودکانهمان را خنک میکرد میانه آن همه نامردی دنیا. جوان ریزنقش استودیوی خبر دهه 60، حالا حاج حسن سلطانی است، پیرغلام رسانهای اهل بیت(ع)، مجری – کارشناس برنامههای معارفی تلویزیون در دهه 80 و 90، هرچند حالا دیگر خبر نمیخواند، اما سلطانی همچنان در قاب جادویی هست.
آقای سلطانی، شما کارتان را در دهه 60 از حوزه خبر شروع کردید، ولی به مرور از حوزه خبر و سیاست فاصله گرفتید و وارد برنامههای معارفی و مذهبی شدید، چه شد که این اتفاق افتاد، خواست خودتان بود؟
اساسا درسازمان صدا و سیما در حوزه سیاسی باید به طور رسمی 25 سال تمام در سازمان خدمت رسمی داشته باشیم. من سال 1358 وارد سازمان شدم، اگر بخواهم دقیق تر بگویم، اردیبهشت 58 و در سال 1383 خدمت رسمیام در حوزه خبر با بازنشستگی تمام شد، از آن به بعد من میتوانستم انتخاب کنم که در کدام حوزه کار کنم، به دلیل علاقه و تعلق خاطری که به حوزه معارف داشتم، به این سمت آمدم، البته متاسفم بگویم که بعد از بازنشستگی کسی از ما نخواست که تجربیات این دو دهه را به نسل جوان منتقل کنیم، بازنشست شدیم و تمام.
دلتان نمیخواهد دوباره به حوزه خبر برگردید؟
اساسا گویندگان و مجریان خبر در رادیو تلویزیونهای دنیا، اولین و مهمترین ثروت و دارایی سازمان خودشان محسوب میشوند، این چیزی است که در کشور ما چندان رعایت نمیشود.
بعضیها میگویند اگر قرار باشد مجریان قدیمی همیشه حضور داشته باشند، پس جوانها چه میشوند؟
من اصلا منکر این نیستم، شما ببینید که دیوید فراست در هشتاد سالگی هم هنوز اجرا دارد، به نظر من خوب است و همینجا پیشنهاد میدهم که مجریان قدیمی و بازنشسته خبر در کنار جوانها، هفتهای یک بار خبر بخوانند، این هم برای اعتبار سازمان خوب است هم خیلی از مردم به دلیل اینکه با مجریان قدیمی خاطره دارند، از آن استقبال میکنند و هم مجریان قدیمی میتوانند تجربیات خودشان را به مجریان جوان منتقل کنند، این مجریان قدیمی مگر چند نفر هستند؟ شاید ده تا هم نباشد، ولی اگر هفتهای یک بار اجرا کنند، خواهید دید که چقدر برای مردم جذابیت خواهد داشت.
من سال 58 شروع کردم، یعنی آن کسی که ده ساله بوده الان 45 سالش است، یعنی آن آدم با صدا و تصویر من بزرگ شده و به کرات برای من اتفاق افتاده که در خیابان مرد میانسالی جلوی من را گرفته و گفته من وقتی شما را میبینم به یاد پدرم میافتم. میگفت من ساعت 10 و 30 دقیقه شب میخواستم حرف بزنم میگفت هیس! شما هیچی نگو بگذار حرفهای این آقا تمام شود، بعد صحبت کن و من هنوز شما را میبینم با احترام به شما نگاه میکنم این برای من احترام است اما برای رسانه سرمایه است، من نمیگویم که ما باید بیاییم اتفاقا جوانها باید بیایند.
چهره و صدای شما خیلی از مردم را یاد دوره جنگ میاندازد، میدانم که خاطره زیاد دارید و بارها هم گفتهاید، ولی یک خاطره ناگفته از این دوران برای ما بگویید.
در سال 59 من مجری رادیو اهواز بودم، دی ماه بود، به استودیو رفتم و داشتم یک خبری را میخواندم که همان موقع هواپیماهای عراقی شروع به بمباران اهواز کردند، یک بمب هم نزدیک ساختمان رادیو خورد، آکوستیکهای استودیو فرو ریخت و گرد و غبار شد، من در حال خبر خواندن بودم و آن گرد و غبار را میدیدم، دیدم که چراغ قرمز استودیو روشن است و این به این معنا بود که من هنوز روی آنتن هستم، قسمت رژی پخش را نگاه کردم، همه رفته بودند و من تنها پشت میکروفن مانده بودم.
چرا نرفتید، نترسیدید واقعا از این شرایط؟
اگر بگویم نترسیدم که دروغ است، خوب من هم در درون خودم ترسیده بودم، اما از آن طرف هم میدانستم که در اهواز همه مردم یک رادیوی ترانزیستوری دستشان است و قطع این صدا، صدای من، یعنی اینکه مردم هزارجور فکر و خیال میکنند و ممکن است لطمه ببینند بدون اینکه به روی خودم بیاورم شروع کردم به حرف زدن و گفتم شنوندگان عزیز من از شما یک سوال میپرسم، به نظر شما ما به چه جرمی باید مورد حمله دشمن قرار بگیریم..؟
فیالبداهه دیگر؟ یعنی قبلا خودتان را برای چنین موقعیتی آماده نکردید؟
بله، کاملا فی البداهه، گفتم چرا شهرها و مراکز حساس اقتصادی ما مورد بمباران دشمن قرار میگیرد؟ به نظر شما جرم ما چیست؟ شما با تلفن فلان تماس بگیرید و به قید قرعه جوایزی به شما اهدا خواهد شد، اینها را هم از خودم گفتم، اصلا جایزه و قرعهای هم در کار نبود، بعد هم گفتم اما برای پاسخ دادن سکوت بهتر از هر آهنگی است! گفتم من از صدابردار محترم برنامه تقاضا میکنم هیچ موسیقی پخش نکنند و به ما چند دقیقه سکوت بدهد، این خلاف قانون رادیوست که در سکوت روی آنتن برود، اما من خواهش میکنم که حرف من را زمین نیندازند و چند ثانیه سکوت باشد که دوستان شنونده ما کمی فکر کنند، در حالی که اصلا صدابرداری در کار نبود، آرام بلند شدم از استودیو آمدم بیرون، میکروفن را بستم بعد از چند ثانیه سکوت، موسیقی را باز کردم و موسیقی شروع به پخش شدن کرد، حال و هوای این اجرا هیچ وقت ازیادم نمیرود.
خاطره دیگر از دهه 60؟
یک باردیگر در همان سال 1359، آقای غرضی که استاندار خوزستان بود آمد، به ساختمان رادیو و گفت نیروهای دشمن در پاسگاه حمیدیه و در 25 کیلومتری اهواز هستند. کسی بین شما هست که به مردم آموزش ساخت کوکتل مولوتف بدهد؟ من گفتم میتوانم! رفتم پشت میکروفن و خیلی آرام و خونسرد گفتم شنوندگان عزیز یک بطری، روغن سوخته و بنزین بیاورید، یک فتیله درست کنید. همه اینها را توضیح دادم اما طوری که مردم نترسند، طوری شد که بعد از گذشت دو ساعت تمام شهر مردم کوکتل مولوتوف ساختند و این آمادگی مردمی در عقبنشینی دشمن موثر بود.
در دوره جنگ، خبرهای تلخ مثل سقوط خرمشهر یا فاو را چطور به مردم میگفتید؟ دستورالعمل چه بود؟
مثلا در زمان سقوط خرمشهر ما در استودیو بودیم و اجرای خبر داشتیم، اما نگفتیم که شهر سقوط کرده، آرامآرام گفتیم که دشمن حلقه محاصره را تنگتر کرده، نبرد تن به تن در خیلی جاها صورت میگیرد، مرحله به مرحله این را عنوان کردیم که مردم خودشان بفهمند و آمادگی ذهنی برای خبر سقوط خرمشهر ایجاد شود.
خاطرات تلخ را گفتید، یک خاطره شیرین هم از دهه 60 و دوران اجرای اخبار بگویید.
یک روز ساعت 2 بعدازظهر داشتم میرفتم منزل، در مسیرم مدرسهای تعطیل شده بود، همه دانشآموزان دسته جمعی بیرون میآمدند، من هم مسیرم در خیابان با آنها بود و در مسیر و جمعیت این دانشآموزان قرارگرفتم، بچهها مرا شناختند و ناگهان با صدای بلند شروع کردند به خواندن آرم اخبار«ما مسلح به الله اکبریم و...» دیدم هیچ چارهای ندارم که من هم با آنها بخوانم!
برویم سراغ برنامههای معارفی که شما مجری و کارشناس این نوع برنامهها هستید. بعضی از منتقدان میگویند نوع و سبک و سیاق اجرای این برنامهها خیلی تعارفآمیز و غیرواقعی شده است، این را قبول دارید؟
نه من این را قبول ندارم، فرمایش شما را اصلاح میکنم که ممکن است آفت فعلی برنامههای معارفی غیرحرفهای بودن باشد.
غیرحرفهای یعنی چی؟
فلسفه و اساس یک برنامه معارفی درتلویزیون و رسانه این است که به یکسری پرسشهایی که در ذهن مخاطبان مطرح است، پاسخ بدهد. خب وقتی از این فلسفه و اساس دور بشویم، به نیازها و سوالات واقعی جواب ندهد، میشود غیرحرفهای و مخاطب هم آن را پس میزند.
پس این ضعفها از کجا میآید، منشأ این اشکالات موجود چیست؟
از دوحال خارج نیست یا ضعف در تهیهکننده و مجری است یا کارشناسی که برای آن موضوع انتخاب شده مناسب نیست.
پیشنهاد مشخص شما در حوزه برنامههای معارفی؟
ما در بخش برنامههای معارفی به سمت تخصصی کردن این موضوع نرفتیم و این پاشنه آشیل ماست، اگر ما در حوزه معارف آنگونه که در حوزه تخصصی ورزش و اقتصاد نگاه میشود نگاه کنیم خیلی از مشکلات حل میشود. کسی که مجری برنامههای معارفی میشود باید آنقدر استعداد، توانایی، علم و آگاهی نسبت به حوزه معارف داشته باشد که اگر کارشناس آن برنامه به هر دلیلی در برنامه حاضر نشد مجری بتواند هم کار اجرا را انجام دهد هم از عهده بحث کارشناسی آن روز بیرون بیاید. این را بگذارید در کنار به روز کردن پرسشهای مخاطبان و پاسخ دادن به آنها.
یک نمونه موفق را مثال بزنید؟
من نمونه موفق در این حوزه را آقای دکتر خسروی میبینم که در شبکههای مختلف به عنوان مجری و کارشناس حضور دارد و همینطور آقای درستکار در برنامه «این شبها» که از شبکه یک پخش میشود و شما حتما میدانید این برنامهها مخاطب خوبی دارند.
فرق مخاطب دهه 60 و دهه 90 از نظر شما؟
من زمانی به تلویزیون آمدم که برنامههای تلویزیون ساعت 5 بعدازظهر با پخش سرود جمهوری اسلامی شروع میشد و ساعت یک شب هم با سرود پایان مییافت، شبکه دو بعد از خبر 22 و 30 دقیقه که سالها آن را اجرا میکردم، یک برنامه کوتاه میرفتند و ساعت 12 دیگر آن هم تمام شده بود و هیچ شبکه دیگری نبود، فقط یک رادیو سراسری بود که بعدها رادیو تهران شد، اما امروز مخاطب من منتظر این نمیماند که من در برنامه بیسلیقگی بهخرج دهم، بیسلیقگی و کم گذاشتن در برنامهسازی و اجرا ظلم بزرگتری شده است. مخاطب یک کنترل در دست دارد و چندصد شبکه تلویزیونی و ماهوارهای برای انتخاب در دسترس اوست و من نوعی اگر نتوانم او را جذب کنم، به همین راحتی بیننده را از دست خواهم داد.
به بحث برنامههای معارفی برگردیم. در سالهای اخیر شبکههای بظاهر مذهبی و فارسی زبان هم به حوزه تهدیدات رسانهای و فرهنگی اضافه شدهاند. آیا این نوع جدید را اصولا دیدهایم و برای آن برنامهریزی کردهایم؟
بله ما در روزگاری زندگی میکنیم که حوزه معارف بیشتر از همه حوزهها در معرض خطر و تهدید است. ما اگر این حوزه را خوب دروازهبانی و حراست کنیم، بقیه جاها درست میشود. امروز ما حتی از شبکههای مسلمان مورد تهدید قرار میگیریم که به ظاهر مسلمانند، ولی در اصل آب به آسیاب دشمنان میریزند.
به نظر شما چه باید کرد؟ آیا تلویزیون ما میتواند به سمتی برود که پاسخ شبهات را بدهد و ناخواسته وارد جنگ شیعه –سنی هم نشود؟
میخواهم بگویم بحث فراتر از شبکههای فارسی زبان ماهوارهای است. در همین کاروانهای دانشجویی که برای حج میروند، زمانی که کنار قبرستان بقیع میرسند یکسری افراد فارسی زبان به اصطلاح مبلغ کجفهم در اعتقادات جوانان شبهه ایجاد میکنند و به جای اینکه این جوانان با کوله باری از عرفان و معنویات برگردند، با ذهنی پر از شبهه درگیر میشوند، ما هنوز برای اینها تدبیر درست نکردهایم. پس این وظیفه ماست که با زبان مناسب و خاص هر مخاطب در هر طیف و گروه سنی که بیننده هستند، صحبت کنیم. مشکل دیگر برنامههای معارفی جزیرهای بودن آنهاست. یک فکر منسجم، یک سبک زندگی مطلوب را تبلیغ وارائه نمیکنند و این هم به مشکلات میافزاید.
اگر بخواهیم مصداقیتر حرف بزنیم، چه مثالی میتوان برای حل این معضلات در بستر برنامههای معارفی مطرح کرد. کاری که شعاری هم نباشد؟
اکنون در کشور بحث گرانی است. آیا همه کسانی که کالا احتکار میکنند، انسانهای غیرمسلمانی هستند؟ آیا آن کسی که امروز تصمیم میگیرد به تشخیص خودش فلان کالا را گران کند در یک مذهب دیگری است؟ خیر، از همین مردم، جامعه و مذهب هستند؛ اما چه اتفاقی میافتد که در حوزه عمل اینطور رفتار میکند؟ در زمان گذشته کاسبهای ما در بازار ممکن بود خودش پیش نماز مسجد باشد، ممکن بود حتی نماینده یک مرجع شرعی باشد، در زمان گذشته در مسجد جامع برای مکاسب کلاس فقه اسلامی با نوع معاملات حرام و حلال و تعریف چک و... میگذاشتند. وقتی اینها دیگر نیست و ما هم در رسانه این کار را نمیکنیم، انحرافات زیاد میشود، مثلا چه اشکال دارد برنامههای معارفی با رویکرد درس مکاسب برای بازاریان و تجار ما پخش شود؟ البته ما خیلی وقتها و در خیلی از موارد نباید به زبان مستقیم حرف بزنیم مثل ساخت همین سریالها برای روایت تاریخ اسلام. این زبان هنر است که عمیق و ماندگار است و در ذهن مخاطب حک میشود.
یکی دیگر از برنامههای جذاب تلویزیونی که بسیار طرفدار هم دارد به شرط اینکه حرفهای تهیه شود، گفت و گوهای تلویزیونی است، یک مثال برای شما بزنم. محرم امسال یک برنامه به نام «مصباح» از شبکه سه داشتیم. در این برنامه ما از حجت الاسلام طائب و جناب آقای دوانی به عنوان کارشناس استفاده میکردیم، شاید برای اولین بار تصمیم گرفتیم این دو کارشناس ثابت باشند و هر روز عوض نشوند و بحث آغاز و انتهایی داشته باشد و این بشدت جواب داد و مخاطب استقبال کرد؛ یعنی مثلا وقتی میخواستم از عاشورا صحبت کنم، نیامدم از اول محرم 61 شروع کنم، آمدم و از قبل از بعثت شروع کردم. وقتی بحث از اینجا شروع میشود و مخاطب شب به این بحث گوش میدهد و روز در یک روضه شرکت میکند، آن روضه را با تأمل میفهمد که وقتی میگویند یا مظلوم یا اباعبدالله، عمق این مظلومیت را درک میکند.
فکر نمیکنید در این 30 سال برنامهها با مجری و دوتا کارشناس یک مقدار سنتی شده و باید این شکل را تغییر داد. مثلا آیتمهای جدید؟
ما فکر میکنیم که قدیمی شده باشد، ولی به نظرم اینطور نیست. ما اگر 50 سال دیگر هم با هم رفاقت داشته باشیم، بهترین ساعتهایمان آن زمانهایی است که با هم قدم میزنیم و صحبت میکنیم. این جادوی سخن است که هیچ چیز جای آن را نمیگیرد. در یک دوستی، بهترین لحظهها آن موقعهایی است که به حرفهای یکدیگر گوش میدهیم، چون آدمی نیازمند شنیدن است. برای یک گفتوگو در همه رسانهها چیزی که تغییر میکند نور یا دکور است. ما در حوزه رسانه باید به استفاده از کارشناسان خوب و مجرب دقت کنیم. آن کارشناس هم باید چند ویژگی داشته باشد اینکه خوب حرف بزند، خوش سیما و خوش صدا باشد، از امثال و حکم شعر و لطایف برای تنوع در گفتوگوها بهره ببرد، باید در انتخاب این افراد دقت شود.
یک بحث آسیبشناسانه دیگر که مطرح میشود این است که در برنامه معارف مشخص نیست که مخاطبان این برنامه عوام هستند یا خواص، چون جنس مخاطب هرکدام از این طیف متفاوت است، پرسشها و ذائقهاش متفاوت است و باید بر اساس همان کار را تهیه کرد، آیا برنامههای معارف معمولا در مخاطبشناسی سرگردان است؟
تلویزیون قاعدهای دارد، زمانی که یک فیلمی را پخش میکند یک عددی را گوشه تصویر برای مشخص کردن سن افراد برای تماشای فیلم مینویسد، گاهی اوقات هشداری قبل از شروع فیلم میدهد. وقتی ما میگوییم شبکه چهار شبکه فرهیختگان است یا شبکه سه برای حوزه جوان است و... در عمل این تفکیک را انجام دادیم؛ اما در رعایت این برنامهسازی خیلی جاها دقت نمیشود، مثلا شبکه قرآن و معارف سیما خیلی در این حوزه زحمت کشیده که در طول 24 ساعت به گونهای برنامهریزی کند که نیازهای همه را برآورده کند، مثلا کسی میخواهد تخصصی در حوزه تفسیر کار کند این شبکه رأس ساعت 5 بعدازظهر تفسیر را با حضور آیتالله جوادی آملی پخش میکند، اما وقتی گونه برنامه گونه عمومی شد باید در نظر داشته باشیم که چه ساعتهایی پیک بیننده است و برنامههای عام را برای آن زمانها قرار داد.
میتوان جوانها را بین اینها قرار داد؛ چون طیف جوان ممکن است بین عوام و خواص تعریف شود.
ما نمیتوانیم بگوییم جوان نه عوام است نه خواص؛ اما در کل باید بدانیم نیاز جوان امروز چیست و کجا باید به پرسشهای جوان پاسخ داده شود. من میگویم حتی اگر قرار است برنامه کمدی پخش شود یک برنامه کمدی فاخر و اگر میخواهیم یک موسیقی پخش کنیم، موسیقی فاخر ایرانی پخش کنیم. ما اگر به عمق این مطلب پی ببریم که مردم ما مردم سعدی، صائب و مولانا هستند برای ساختن برنامه کمی بیشتر دقت کرده و برنامههای پختهتر و علمیتری پخش میکنیم. حضرت امام جمله زیبایی فرمودند که «تلویزیون دانشگاه عمومی است» این را هنوز جدی نگرفتهایم چه برسد به آنکه اجرا کنیم.
شما به عنوان یک کارشناس و کسی که با مردم برخورد دارید، فکر میکنید شبهات اصلی که الان جوانها در حوزه معارفی و عقیدتی بیشتر با آن درگیر هستند، چیست؟
اگر بخواهم فهرست وار و خلاصه بگویم، بحث انتظار، مهدویت و شبهاتی درباره بحث تقلید.
شما از آن دسته مجریانی هستید که هر سال به مکه میروید؟ برای خیلی از مردم سوال است.
من طی 34 سال کار، دو بار با تلویزیون به مکه مشرف شدم و دفعات بعدی را با هزینه شخصی خودم رفتم. در این سفرها سه بار که خودم رفته بودم از من خواستند برای برنامه از آنجا مجری باشم. من هم قربه الی الله گزارش دادم. ماموریت اداری نبود و پولی بابت آن نگرفتم، حالا من این سوال را دارم، چرا سوال نمیشود که برای المپیک فقط بچههای ورزشی برای تهیه گزارش میروند؟ شده ما مجریان اخبارو معارف هم بگوییم میخواهیم برویم و المپیک را گزارش کنیم؟ من معتقدم که حج دقیقا یک کار تخصصی است و باید کسانی برای گزارش بروند که بارها مشرف شدهاند و آنجا را میشناسند.
جالبترین و عجیبترین خواسته و درخواست مردم از شما چه بوده؟
خیلی وقتها مردم فکر میکنند که اگر ما نوشته یا توصیهای بدهیم، خیلی جاها موثر است مثل درخواست وام، درخواست توصیه به فلان وزارتخانه، خیلی جاها برای اصلاح ذات البین، مثلا عروس من با پسرم مشکل دارد و من میدانم چون برای شما احترام قائل است، اگر بیایید این مشکل برطرف میشود.
شما رفتید؟
چندباری رفتم. البته در مکه گاهی ما را با روحانی کاروان اشتباه میگیرند و سوالهای شرعی میپرسند، به دلیل اینکه مرا با برنامههای معارفی میشناسند.
میخواهم به یک تجربه اجرای تلویزیونی اشاره کنم و نظر شما را بدانم و بگویید که اگر جای آن مجری بودید، چه میکردید؟ منظورم اجرای آقای پورحسین در مناظرههای سال 88 است؟
من آن کار را انجام نمیدادم. در شبکه خبر چنین اتفاقی برای من افتاد. آقای احمد توکلی مهمان ما بود و به آقای رحیمی، معاون اول به اصطلاح گیر داد. من میان حرفش دویدم و گفتم ببخشید آقای توکلی! چون آقای معاون اول اینجا حضور ندارند و ما هم در سمت قاضی نیستیم لطفا نام نبرید، گفتند این چیزی است که همه میگویند من هم در جواب گفتم این چیزی است که در برابر عموم است و ما اجازه نداریم این کار را انجام دهیم. جالب است بدانید سه روز بعد رئیس قوه قضاییه اطلاعیه رسمی دادند که تا جرمی ثابت نشده حق بازگو شدن آن در محافل را ندارید.
مجریهای تلویزیون مجبورند برای امرار معاش به مکانهای متفرقه که برای اجرا از آنها دعوت میشود بروند، نگاه شما به این مقوله چیست؟
مجری باید چارچوبی را رعایت کند، به نظر من حضور مجریان در برنامههای بیرون از تلویزیون مانعی ندارد، اما به این معنا نیست که در هر برنامهای شرکت کنند در واقع این برمیگردد به شخصیت، منش، رفتار و جایگاهی که مجری برای حوزه شغلی خود قائل هست. من دیدم آقایی که برنامههای معارفی هم اجرا میکند در یک جشنی هم اجرا داشت که هیچ سنخیتی با کارهای او نداشت، این چیز خوبی نیست.
شغل دیگری ندارید؟
خیر.
ولی من اسم و عکس شما را در انجمن صنفی مبلمان دیدم.
من به دلیل رفاقت و ارادتی که با دوستانمان در انجمن داشتیم، مشاورههایی در حوزه تبلیغات و ارتباطات میدادم.
به شما پیشنهاد بازی در فیلم و سریال شده است؟
- دوبار این اتفاق افتاد.
چه بود؟
الان یادم نیست.
حرف آخر؟
در اتاقم نماز میخواندم که مورچهای از گلدان آمد کنار سجاده و مهر من، پیش خودم گفتم حاج حسن آقا وقتی بیرون میروی و مورد لطف مردم قرار میگیری، اینجا در برابر خدا با این مورچه هیچ تفاوتی نداری. این مورچه ویژگیهایی دارد که تو نداری.
این مورچه چیزهایی میبیند، چیزهایی میشنود که گوش تو آن فرکانسها را دریافت نمیکند. پروردگار عالم میگوید خلق کردم هم تو و هم این مورچه را پس چیزی که به تو فضیلت میدهد آن چیزی است که در این کتابها نوشتند و اگر بر آن مسائل و مبانی انسانی بمانی، قابل احترامی وگرنه با این مورچه تفاوتی نداری.
منی که حرف معارفی میزنم، آنچه را میگویم باید باور داشته باشم، اگر در تلویزیون حرف زدم و گریستم این واقعا از قلب من برخاسته بود، مخاطب میفهمد چه کسی بازی میکند، ریا میکند یا چه کسی واقعا بر اساس باورش کار میکند.
/117/
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}