چگونگی شهادت سید مشهور طبرستان توسط خلیفه عباسی
عبدالله با دیدن وضعیت رقتبار «محمد بن قاسم» فریاد زد: وای بر تو ای ابراهیم! از خدا نهراسیدی که با بنده نیکوکاری چنین رفتاری انجام دادی؟
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری فارس، یکی از وقایعی که در تقویم شیعه برای روز پانزدهم ربیعالثانی سال 219 هجری ذکر کردهاند سالروز شهادت «محمدبن قاسم علوی» از سادات علوی است.
مهاجرت سادات حسنی و حسینی به نقاط امن سرزمینهای شرقی اسلامی از همان صدر اسلام در حکومت جابرانه امویان به ویژه در عهد «حجاج بن یوسف» خونخوار و تسلط او بر عراقین از سوی امویان که بیدادگریها و سفاکیها نسبت به فرزندان علی(ع) روا میداشت، آغاز شده بوده است و چون یکی از اولاد علی(ع) علیه خلیفه قیام میکرد، به همراه او و یاور او بودند و چون او کشته میشد، خلیفه به قلع و قمع همراهان و یارانش فرمان میداد و آنان که از آن ورطه، جان به در میبردند روی به کوهستان عراق و دیلم مینهادند. سادات معروفی علیه خلفا خروج کردند و به شهادت رسیدند.
یکی از این سادات «محمد بن قاسم بن عمر بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب(ع)» بود که نیای سوم وی به امام سجاد(ع) بر میگردد. «محمدبن قاسم» در آغاز ملازم مسجد النبی بود و در دوران خلافت معتصم در سال 219 هجری قیام خود را در طالقان آغاز کرد.
«محمدبن قاسم» اهل فقه بود و در دینداری و دوری از دنیا شهرت داشت. به همین دلیل، عده بسیاری به او گرویدند. جمعی خراسانی با اوبیعت کردند، سپس وی به جوزجان رفت «عبدالله بن طاهر» یکی از فرماندهان نظامی خود به نام «ابراهیم بن غسّان» را فرا خواند و او را مأمور سرکوبی محمد بن قاسم کرد. ابراهیم شبانه بر طبل نواخته و افرادش را آماده میکند و به سمت شهر «نساء» به راه میافتد و با گرفتن نشانی محمد و اصحابش، به جستوجوی خانه به خانه پرداخته و آنان را دستگیر میکند و در غل زنجیر بسیار سنگینی میبندد و نزد عبداللّه میآورد.
امیر با دیدن وضعیت رقتبار محمد فریاد میزند: «وای بر تو ای ابراهیم! از خدا نهراسیدی که با بنده نیکوکاری چنین رفتاری انجام دادی و او را با چنین زنجیرهای سنگینی آزردی؟!» ابراهیم گویا از سخن امیر تعجب کرد که چندی پیش از عصبانیت در آتش میسوخت، ولی اینک به حال دشمنش دلسوزی میکند، پاسخ داد: «امیر! ترس از غضب تو، ترس از خدای را از خاطرم زدود و نیز وعدههایی که داده بودی، هوش از سرم ربود». امیر با بزرگوار نمایی و بزرگ منشی تعجب آوری، فرمان داد غل و زنجیر محمد را باز کنند و او را در زنجیری سبکتر به بند کشند. آن گاه او را به زندان افکندند و مخفیانه سه ماه او را نگه داشتند تا مردم از او آگاهی نیابند و دست به شورشی دوباره نزنند.
محمد، بعدها موفق شد از زندان عبدالله بن طاهر بگریزد و پس از مدتی که به صورت پنهان زندگی کرد دوباره در دوران متوکل دستگیر و به زندان ابد محکوم شد سرانجام و بنا به نقلی، مسموم شد و به شهادت رسید.
7432
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}