- آن اوایل که آمده بودم امریکا، یکی از کارهایی که برای من حکم شکنجه داشت، همانا رفتن به رستوران بود. همه ش هم بخاطر زبانی که بلد نبودم و حاجی که خدا بود در این زمینه و در خندیدن به انگلیسی حرف زدن من ایضاً.

حاضر بودم گرسنگی بکشم یا سختترین و وقت گیرترین غذاهای ایرانی را درست کنم ولی پا به رستوران نگذارم. حاجی با تمسخر نگاهم می کرد و میدانستم تا مدتهای مدید جوک خواهد داشت که برای دیگران تعریف کند. البته من از با جنبه بودن امریکایی ها و این که اصولاً طرز حرف زدن کسی برایشان اهمیت ندارد بی اطلاع بودم و امریکایی هایی هم که جلوی حاجی مرا به حرف می گرفتند، از خباثت او.

باری....یک شب که رفته بودیم رستوران، دخترکی آمد سر میز که سفارش غذا را بگیره. خوشبختانه حاجی رفته بود نمیدونم کجا و من شیر شده بودم و آی زبان ریختم! برای من اصلا مهم نبود چه غذایی باشه، یک چیزی که خواندنش برام راحت تر بود را انتخاب کردم و بدون این که اسم وامونده اش را تکرار کنم با اشاره ی انگشت گفتم: دیس!

فکر کردم تمام شد.... دخترک اما در اومد که سوپر سالاد؟! با اطمینان تمام گفتم: یس! دیدم داره ماق(ماغ؟) نگاهم می کنه. منم زل زدم تو چشاش! دوباره پرسید. عجب زبان نفهمی هست این دیگه! بلند تر و واضح تر از دفعه قبل گفتم: یس، پلیز

!!

حاجی رسید و من خیلی معصومانه(!) گفتم که این خانم از من پرسید سوپر سالاد میخواهی و منم گفتم بله ولی نمیدونم چرا هی سوالش را تکرار می کنه؟ اوشون یک قهقه ی بلندی زد، که من تا عمر دارم اون خنده ی شیطانی اش را فراموش نمی کنم و اگر پل صراط ی وجود داشته باشه سر همین مسخره کردنش یقه اش را خواهم گرفت، گفت داره ازت می پرسه ? Soup or Salad

از خجالت داغ شدم و سرم را انداختم پایین که اشک را توی چشمانم نبینند و خودم را دلداری دادم که: غمناک نباید بود از طعن ِ حسود ای دل ، شاید که چو وا بینی خیر ِ تو در این باشد.

با صدایی که از ته چاه در می آمد گفتم اُکی...سالاد پلیز. مگر اون ورپریده رفت با لبخند ملیحی گفت: چه لباس مهربانی! به حق چیزای نشنیده. مگر لباس هم مهربان میشه؟! ما عادت نداریم که هی به ما کامپلمنت بدهند با این حال اینقدر یاد گرفته بودم که برای هر تعریفی ولو بی معنی تشکر کنم، نگاهی به لباسم انداختم و گفتم تَنک یو...وری ماچ!

حاجی باز خندید که چی چی تَنک یو! داره ازت می پرسه ? What kind of dressing یعنی چه نوع سُس ی برای اون سوپر سالادت! دوست داری؟!

منبع : یادداشت های خصوصی

/987/