ضامن انفجار، مادرزن!

عینهو چوب دار، مادرزن!

هست یککم شبیه «عزرائیل...

موقع احتضار» مادرزن!

 

خشم چنگیز پیش او هیچ است

بدتر است از تِزار، مادرزن

هرکسی که چهار زن دارد

دارد البته چار مادرزن!!

 

به منِ ساده شصتتا طعنه

مینماید نثار، مادرزن

وقت، محض فضولیاش کم نیست

هست چون خانهدار، مادرزن

 

بنده هر بار دیدمش از دور

گفتهام الفرار... مادرزن!!

منزل ما همیشه مهمان است

هفتهای هفت بار، مادرزن

 

موقع شام و چاشت، مادرزن

در زمان نهار، مادرزن

آنقَدَر بنده دیدمش که شده

چهرهی ماندگار، مادرزن!

 

من ندیدم که هیچجا باشد

باعث افتخار، مادرزن!

در تمام امور، از بنده

سلب کرد اختیار، مادرزن

 

بهزنم گفته هست شوهرِ تو

زشت و بیاقتدار، مادرزن

دست او هست روی خِرخِرهام

میدهد هی فشار، مادرزن!

 

و به افسردگیّ مزمن و حاد(!)

کرده ما را دچار، مادرزن!

زندگی خوب بود تا اینکه

ساخت پروردگار، مادرزن!

 

له شود زیر یک تریلی کاش!

یا که زیر قطار، مادرزن!

یا برای همیشه با یک خرس

برود توی غار، مادرزن!

 

یا شود بهوسیلهی گرگی

در بیابان شکار، مادرزن!

یا بیفتد درون یک برکه

پیش یک سوسمار، مادرزن!

 

***

 

بگذریم! این سه چیز پیرم کرد:

 

عاشقی، روزگار، مادرزن!!

 

منبع : وبلاگ آقای طاهری

شعر : محسن طاهری

/987/