امت اسلامی، طی دو قرن اخیر گرفتار بحرانهای پیاپی و اسیر فتنه انگیزی ها و اضطرابهای متوالی است. در این فاصله زمانی انواع اندیشه ها و ایدئولوژی های دور از سرچشمه های ناب اسلام از جمله: ملی گرایی (به مفهوم نژادپرستانه و تفرقه انگیز و نه به معنای سازنده آن)، سوسیالیسم و کمونیسم آنهم از انواع گوناگون آنها روی آن آزمایش شده و خلافت عثمانی نیز که به هرحال و با تمام جنبه های مثبت و منفی، سمبل وحدت آن بشمار می رفت، سقوط کرد و سرزمین های آن اشغال گردید و وحدتش از هم گسست و قوانین و نظامات غربی یا شرقی بر آن تحمیل گردید.
 
جهان اسلام پس از اشغال بخش اعظم سرزمین های آن وارد گردونه بی فرجامی شد که قرنهای متعددی آن را به عقب باز گرداند و زمانی که اشغالگران به لحاظ سیاسی از آن خارج شدند آن را پراکنده، عقب مانده و چند پاره شده رها کردند و منابع آن را چپاول نمودند و ثروتش را به یغما بردند و هرگز آن را مستقل و بدون مشکلات رها نکردند و آثار و پیامدهای اقتصادی و حقوقی و اجتماعی و حتی سیاسی خود را بر جای گذاردند، گاهی کشورهای ما عرصه آزمایش های فکری آنها نیز گشت و برخی آزمونهای عملی را نیز بجای حیوانات روی ما انجام دادند.
 
با ظهور خیزش اسلامی و حضور این جنبش در برخی کشورها (در پی ناکامی ایدئولوژی های بیگانه با دین و ارزش های ما و بی هیچ دستاورد دنیوی یا دینی برای جوامع اسلامی) مشکل دیگری مطرح شد که از جمله خطرناکترین آنها و در واقع فتنه ای بزرگتر از قتل یعنی: فتنه "فرقه گرایی" جلوه گر شد و مراد از آن کارزار فرقه ای مذهبی میان سنی و شیعه است. این فتنه طی جنگ عراق و ایران (۱۹۸۸ - ۱۹۸۰م.) - که تبلیغات ملی گرایانه توصیف دیگری یعنی: جنگ عربی - ایرانی و باصطلاح جنگ میان ناسیونالیسم عربی و فارسهای آتش پرست از آن ارایه دادند - شعله ورتر گردید: تعبیر اخیر متعلق به برخی رسانه های گروهی ملی گرا در آن وقت بود و درباره آن کتابهایی با پوشش دینی یا ملی نیز نوشته شد از جمله کتاب: "نوبت آتش پرستها رسید و بسیاری دیگر.
 
پس از اشغال عراق از سوی نیروهای آمریکایی و بریتانیایی و چیره شدن بر ارتش این کشور و فروپاشی نهادهای امنیتی آن، این فتنه در عراق و بویژه پس از منفجر ساختن گنبد بارگاه دو امام بزرگوار عسکری (علیهما السلام) در شهر سامراء شکل کاملا روشنی بخود گرفت؛ در این زمان یورش های فرقه ای جنبه گروهی و نهادینه ای بخود گرفت و قربانیان آن به دهها هزار نفر رسیدند و در این میان ابلهان هر دو طرف آتش بیار چنین فتنهای گردیدند. ال را به نظر من اگر علما و خردمندان دو طرف اقدام به دخالت خردمندانه ای نکنند و گفتگوهای جدی در همه سطوح صورت نپذیرد این فتنه تر و خشک را با هم می سوزاند و تنها زیان دیده آن نیز امت اسلامی با همه فرقه ها و مذاهب آن و یگانه بهره بردار از آن دشمنان قسم خورده ما هستند و البته تمام کسانی که در شعله ور ساختن آتش چنین فتنه هایی سهیم بوده و هستند مسؤولیت پیامدهای ویرانگر آن را نیز بر عهده دارند.

 

دشمنان اسلام در راستای حمایت از رژیم صهیونیستی

دشمنان اسلام همه این کارها را در راستای حمایت از رژیم صهیونیستی و نقشه ها و برنامه های آن انجام میدهند؛ زیرا به یقین می دانند که این رژیم با چهار - پنج میلیون نفر جمعیت خود نمی تواند به مدت طولانی در محاصره حدود یک و نیم میلیارد مسلمان از هر سو دوام آورد لذا صهیونیستها در گذشته برنامه های توسعه طلبانه ای برای خود در نظر می گرفتند و در جهت تحقق بخشیدن به آنها روی دوری امت اسلامی از عقیده و شریعت خود و دسته بندی های مختلف ایدئولوژی های وارداتی در آنها، حساب می کردند، ولی پس از خیزش اسلامی - که همه کشورها و مسلمانان را فراگرفت و امت اسلامی را بیدار کرد و در مناطق زیادی موفق هم شد - راهکارهای صهیونیستی براساس برنامه هایی برای ریشه کنی این خیزش و درگیر داشتن آن با خود و گرفتاری با فتنه های داخلی سنی و شیعه و... شکل گرفت.
 
البته ما در اینجا همه مسؤولیت ها را بر گردن طرحهای صهیونیستی نمی اندازیم و از آنها به عنوان بهانه ای که همه مشکلات ما از آن سرچشمه می گیرد یاد نمی کنیم؛ زیرا مسلمانان نسبت به هر آنچه اتفاق افتاده یا می افتد در برابر خداوند متعال و سپس در برابر نسل های بعدی و تاریخ مسؤول و جوابگو هستند. ما در اینجا صحبت از نقشه های بیگانگانی می کنیم که حقیقت دارند و نمی توان آنها را انکار کرد. برنامه های صهیونیستی همواره از تاریخ می آموزد و در این راستا حافظه خوبی از تاریخ ما دارد، زیرا در تاریخ ثبت است که صلیبی ها توانستند در پرتو تفرقه و پراکندگی امت اسلامی، شام و بیت المقدس را برای بیش از یکصد سال به اشغال خود در آورند؛ در آن زمان امت اسلامی به خلافت سنی مذهب در بغداد و دولتی با نام فاطمیها در مصر تقسیم شده بود و این یک متعلق به برده ها و بدور از اهل بیت (علیهم السلام) بود و تا به امروز نیز خود امامیها، انتساب ایشان به اهل بیت را نپذیرفته اند.
 
زمانی که امت اسلامی زیر پرچم واحدی متحد شدند "صلاح الدین ایوبی" توانست قدس شریف و شام را از زیر یوغ کثیف آنها آزاد نماید بر همین اساس است که "آرنولد توین بی تاریخ دان انگلیسی می گوید: «تاریخی پیش از "صلاح الدین" و تاریخ دیگری بعد از حکومت وی باید در نظر گرفت.»
 
به همین دلیل می توان نتیجه گرفت که تفرقه و تشتت امت اسلامی به معنای بقا و گسترش و رشد هر چه بیشتر طرحهای صهیونیستی است و برعکس وحدت و یگانگی آنها، پایانی بر این طرح ها بشمار می رود. مصداق آیه شریفه زیر نیز جز این نیست: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ...» (1) (اگر نیکی ورزید به خویش نیکی ورزیده اید و اگر بدی کنید، به خویش کرده اید..
 
در این بحث، بر گفتگو در اسلام، میان خود مسلمانان با یکدیگر و میان ایشان و دیگران، اصالت آن و انواع و آدابی که دارد و بالاخره روی پیامدهای گفتگو، انگشت خواهیم گذارد و در این راستا بر قرآن کریم و سنت مطهر نبوی تکیه می کنیم و از خداوند متعال مسئلت داریم که آن را تنها برای رضای خود قرار دهد و این امت را بر انجام بهترین کارها متحد گرداند و دلها را پاکی بخشد که او بهترین پاکی بخش دلها و ولی و مولای آنهاست و این امت را به وحدت سوق دهد و گرفتاری های آن را برطرف سازد و عزت و کرامتش را بدان باز گرداند.

 

تعریف "گفتگو" و واژه های مرتبط

الف: گفتگو (الحوار) در عربی مصدر حاور از باب مفاعله است؛ این باب در زبان عربی برای مشارکت در فعل با بیان قدرت فاعل و برعکس باب تفاعل است که نشاندهنده برابری طرفین شرکت کننده است.
 
وقتی بخواهند از مشارکت برابر سخن به میان آورند آن را در باب تفاعل بکار می گیرند و مثلا گفته می شود: تحاور زید و عمرو یعنی که با هم به گفتگو نشستند بی آنکه یک طرف بر دیگری چیره شده با برتری داشته ولی وقتی الزام یک طرف به دلایل و برهان های طرف دیگر مطرح باشد می گویند: "حاور زید عمرا".
 
الحوار و المحاورة به معنای بازگشت در سخن است و اصل آن "حار" یعنی (رجع بازگشت) است. خداوند متعال می گوید: «إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ» (2) (او می پنداشت هرگز (به پیشگاه خداوند) باز نمی گردد.) معنای تردید و دو دلی نیز دارد؛ می گویند: "حار فی امره" (در کار خود سرگردان بود) و حاور محاورة و حوارا یعنی مجادله کرد و پاسخش گفت.
 
در قرآن کریم نیز واژۀ محاوره دو بار در سوره کهف آمده است: «وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا» (3) (پس یک روز به همراه خویش - که با وی گفتگو می کرد . گفت: من از تو در مال بیشتر و در نفر نیرومندترم.) و «قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا» (4) (همراه وی که با او گفتگو می کرد، گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفهای آفرید، آنگاه تو را مردی باندام بر آورد، کفر می ورزی؟) و با لفظ "تحاورکما" در سورة المجادله: «... وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (5) (... و به خداوند شکوه می کرد، شنیده است و خداوند گفت و گوی شما را می شنود که...)
 
ب: الجدال و المجادلة: نیز هر دو مصدر جادل از باب مفاعله هستند. "الجدال" از "الجدل" و در لغت از ریشه جدل الحبل اذا فتله (طناب را پیچاند و تابید) است که بر مخاصمه و درگیری برای نشان دادن و بیان اظهارات طرف مجادله کننده است.
 
در اصطلاح نیز معنای آن تفاوت چندانی با معنای لغوی ندارد. ابوالبقاء می گوید: «المجادلة: همان منازعه در مسئله ای علمی برای الزام خصم اعم از اینکه سخنانش درست یا نادرست باشد، است.» است
 
الجدل و الجدال و افعال آنها ۲۹ بار در قرآن به کار رفته است از جمله: «... وَ جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَابِ» (6) (... و به نادرستی به چالش برخاستند تا درستی را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس بنگر کیفر من چگونه بود.) و نیز آیه: «... وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ...» (7) (... و با آنان به روشی که بهتر است چالش ورز)
 
از آیاتی که این واژه در آن بکار رفته روشن می شود که مردم "جدال" را در انواع زیادی مربوط به دنیا و آخرت بکار برده اند و این جدال گاهی به حق و گاهی به ناحق (باطل) است و گاهی به بهترین شیوه و گاهی نیز به بدترین روش است. همچنانکه  آیات یاد شده نشان می دهند که جدال، از طبیعت آدمی است ولی این شرع است که چگونگی آن را تعیین می کند تا به بهترین شیوه صورت گیرد و در آن ارزش های والا و آداب نیکو رعایت گردد. خداوند متعال می گوید: «... وَ کَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا» (8) (... و آدمی از هر چیزی پرخاشگرتر است.) و نیز می گوید: «وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ...» (9) (و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه، چالش مکنید. همچنانکه ممکن است "جدال " (چالش ورزی) تنها برای بیان حق باشد از جمله در این آیه: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (خداوند سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه می کرد، شنیده است و خداوند گفتگوی شما را می شنود که خداوند شنوایی بیناست.)
 
در نگاهی به قرآن کریم می بینیم که قرآن شیوه جدال با اهل کتاب را منحصر به شیوه بهتر و برتر ساخته است. خداوند متعال می فرماید: «وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(10) (و با اهل کتاب جز به بهترین شیوه چالش مکنید مگر با ستمکاران از ایشان و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستاده اند ایمان آورده ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم.) مفسران در بیان علت این اختصاص گفته اند: این آیه از آیات محکم است و منسوخ نیست و از آنجا که اهل کتاب در اصل ایمان به خدا و موارد غیبی با مسلمانان وجه مشترک دارند باید این شیوه را رعایت کرد به گونه ای که در مجادله با ایشان هم در لفظ و هم در معنا و دلالت، بهترین شیوه ها را بکار گرفت، لذاست که قرآن کریم به موارد مشترک میان ما و آنها اشاره کرده می گوید: «... وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَأ ُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (11) (...و بگویید: ما به آنچه بر ما و بر شما فرو فرستاده اند، ایمان آورده ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما فرمانپذیر اوییم.)

 

جدال و چالش ورزی در قرآن

قرآن تنها به این اختصاص بسنده نکرده و جدال و چالش ورزی به بهترین شیوه را به همه موارد دعوت به خدا [و اسلام] تعمیم داده است؛ خداوند به پیامبر خود فرمان داده است: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (12) (مردم را به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فراخوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بی گمان پروردگارت به آن کس که از راه وی بیراه شده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است.)(13)
 
ج: مناظرة نیز مصدر "ناظر" از باب مفاعلة است و از "النظر" به معنای دید و رؤیت یا اندیشه و تدبر گرفته شده (14) و در اصطلاح به معنای دید با بصیرت و بینش از سوی طرفین برای ارایه صواب است و ممکن است اینکار را کسی با خودش انجام دهد.(15)
 
د: مناقشة: که مصدر "ناقش" است و از "نقش" گرفته شده است. می گویند: (نقش الشیء نقشا) یعنی که در جستجوی چیزی بود و آن را استخراج کرد و "ناقش المسألة" آن را مورد بحث و بررسی قرار داد.(16)
 
مناقشة در اصطلاح به مفهوم رد و بدل ساختن کلام و غالبا برای رسیدن به حقیقت است.(17)
 

تعریف گزیده "الحوار" و "الجدال "

آنچه در این میان روشن می شود اینکه "الحوار" و "الجدال" در اصطلاح به یک معناست هرچند لفظ "حوار" (گفتگو) رقیقتر، ملایمتر و با ظرافت و آرامش بیشتری نسبت به جدال " است.
 
با نگاهی به واژه ها و الفاظی چون: مناظرة، مجادلة، مکابرة (تکبرورزی)، معاندة (لجبازی)، مغالطة (سفسطه و درهم آمیزی) و مناقضة (نقیض گویی) و... تفاوت های هریک با دیگری را می توان دریافت ولی ما در اینجا کاری به این مفاهیم و اصطلاح های منطقی، جدلی و کلامی نداریم و تنها به "الحوار" (گفتگو) و "الجدال " (چالش ورزی) آنهم برحسب مفهوم قرآنی آنها می پردازیم زیرا هر دو به یک معنا بکار برده شده اند. گرد آمدن آنها در یک آیه نیز دلیلی بر معنای واحد آنهاست.
 
را ی خداوند متعال می گوید: «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (18) (خداوند سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه می کرد، شنیده است و خداوند گفتگوی شما را می شنود که خداوند شنوایی بیناست.)
 
همچنانکه از آیات شریفه ای که در آنها واژه "تحاور" و "جدال" یا مشتقات آنها بکار رفته روشن می شود که این دو واژه شامل همه انواع عقلی جدال و گفتگوی درست یا نادرست یا برای بیان حقیقت و حتی جدال درباره دنیا و آخرت را هم در بر می گیرند همچنانکه متضمن مجموعه اصول و ضوابط و آدابی است که جملگی به گفتگو مربوط می شوند و ما در فرازهای بعدی به آنها خواهیم پرداخت.

 

حکم شرعی گفتگو

ی بازار ایران را با نا م گفتگو اصولا، امر مشروعی است ولی حکم تکلیفی آن بسته به هدف و وسیله متفاوت است چنانچه این دو مشروع باشند و هدف از آن احقاق حق یا ابطال باطل و وسیله و ابزار کار نیز مباح باشد، گفتگو پسندیده و مشروع است و در اینصورت چنانچه خیر و برکتی برای فرد، گروه و امت بدنبال داشته باشد یا شری را از آنان دور سازد، امر مستحبی هم هست، گاهی نیز می تواند برای دفاع از حق به شیوه ای درست، واجب کفایی هم باشد؛ زیرا در حیطه امر به معروف و نهی از منکر و فراخوانی به راه خداوند متعال با حکمت و پند نیکو و نیز چالش به بهترین شیوه، قرار می گیرد، چه آنکه خداوند متعال می فرماید: «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (19) (مردم را به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فراخوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز، بی گمان پروردگارت به آن کس که از راه وی بیراه شد داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است.)
 
و نیز می گوید: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (20) (و باید از میان شما گروهی باشند که مردم را به نیکی فراخوانند و به کا شایسته فرمان می دهند و از کار ناشایست باز می دارند و اینانند که رستگارند.)
 
همچنانکه گفتگوی به حق و جدال با بهترین شیوه خود از سنتهای پیامبران و فرستادگان (علیهم السلام) در برخورد با مردمان خویش برای روشن شدن حق و احقاق صواب و ابطال باطل و نابودی شرت بشمار می رود و این کار نیز جز با استدلال و برهان و دلایلی که در جریان جدال و گفتگو مطرح می شود، صورت نمی گیرد، هدف از اقامه دلیل و حجت برایشان از راه رسالت های آسمانی مستظهر به عقل و مستند به براهین نیز همین است.
 
گاهی نیز گفتگو و جدال برای کسی که در دفاع از حق یا در صورتی که بداند جز از این راه نمی تواند حق را مطرح سازد، واجب عینی می گردد؛ وقتی رسیدن به حق جز با گفتگو و جدال ممکن نباشد در اینصورت برای آنهایی که توان آن را دارند واجب می گردد. ولی وقتی هدف از گفتگو حق جلوه دادن باطل باشد یا به همین هدف بینجامد یا هدف از آن برتری بر خصم و غلبه بر وی باشد یا ابزار بکار رفته در گفتگو نامشروع باشد، چنین گفتگویی مذموم و حرام است. جدال حرام و مذموم نیز همین است گاهی نیز به صورت مکروه در می آید و آن در صورتی است که هدف از آن چیرگی و فیروزی در یک کارزار باشد.
 
لذاست که قرآن کریم مسلمانان را به جدال پسندیده و در واقع به بهترین نوع جدال و گفتگو یعنی: به شیوۀ برتر فرا می خواند؛ زیرا حتما باید هدف از آن احقاق حق و درهم شکستن باطل با ارایه براهین و استدلالهای متین و نیل به باور و رضایتمندی و یا صرفا بیان حق همراه با حفظ دوستی و روابط نیکو و بدون بهمراه داشتن کینه و دشمنی و خصومتی باشد. چرا که ظاهر آیه یاد شده نیز دلالت بر آن دارد که گفتگو و جدال ما باید منجر به نزدیکی و همزیستی در جامعه و نه درگیری ها و مشکلات بیشتر گردد. خداوند متعال می گوید:
 
«... وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ...»(21) (... و با آنان به بهترین شیوه چالش بورز....) حال آنکه خداوند متعال توضیح داده که اهل کفر و باطل، جدال باطل می کنند: «.. وَ ُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ ..» (22) (... و کافران به وسیله باطل، چالش می ورزند تا حق را با آن از میان بردارند و آیات مرا که یافته اند به ریشخند گرفتند.)
 

نکوهش و ستایش جدال

اما این امکان نمایشنامه ا باید تأکید کرد که این دو آنکوهش و ستایش جدال تعارضی با هم ندارند؛ متون شرعی برگرفته از کتاب خدا و سنت شریف نبوی مربوط به نکوهش جدال - چنانکه گفتیم - مربوط به جدال باطل و جدال حرام و ناپسند است ولی متونی که فرمان به جدال و گفتگو می دهند، جدال به حق و به بهترین شیوه را هدف می گیرند و در این میان هیچ تعارضی وجود ندارد.
 
 

اهمیت گفتگو و فواید آن

گفتگو و جدال از اهمیت بسزایی در خدمت به دین و حمایت از آن و در خدمت به گروهها و مذاهب و نیز به امت اسلامی برخوردار است که ما به مهمترین آنها اشاره می کنیم:
 
یکم: گفتگو و جدال به شیوه برتر و بهتر خود بهترین جهاد و بیان حق و حمایت از آن و در واقع در شمار جهاد اکبر و جهاد به قرآن کریم و بیان و استفاده از استدلالهای آن است. خداوند متعال می گوید: «فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَ جَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا» (23) (... و به حکم قرآن با آنان به جهادی بزرگ برخیز.)
 
گفتگوی به حق و جدال به بهترین شیوه از جمله برترین پندها در دین بشمار می رود و از چنان اهمیتی برخوردار است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را "تمام دین" تلقی کرده و فرموده است: «الدین نصیحة» (دین نصیحت است)
 
دلیل اینکه پیامبر خدا دین را نصیحت دانسته، این آیه قرآنی در حکایتی از حضرت نوح (علیه السلام) است: «وَ لَا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (24) (و چون خداوند بر آن باشد که شما را گمراه بگذارد اگر من هم بخواهد برایتان خیرخواهی کنم. خیر خواهی من به شما سودی نخواهد رساند او پروردگار شماست و شما به سوی او بازگردانده می شوید.)
 
این در واقع در پاسخ گفته های قوم او بود: «قَالُوا یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» (25) (گفتند:ای نوح! با ما به چالش پرداختی و چالش با ما را به درازا کشاندی: اگر راست می گویی عده ای را که میدهی بر سرما بیاور!)
 
ابن القیم جوزیه در داستان فرستادگان مسیحیان نجران و فواید مرتبت برآن می گوید: «از جمله [اعطای جواز مجادله با اهل کتاب و مناظره با ایشان و حتی بیان استحباب اینکار و یا وجوب مصلحتی در اسلام آوردن کسانی که امید اسلامشان می رود و یا برای اقامه حجت بر ایشان است؛ تنها کسانی که در آوردن دلیل و حجت ناتوان هستند از مجادله سرباز می زنند بنابراین باید اینکار به اهل آن سپرده شود.»
 
الشوکانی نیز در تفسیر این آیه قرآنی: «مَا یُجَادِلُ فِی آیَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلَادِ» (26) (جز کافران کسی در آیات خداوند چالش نمی ورزد.) می گوید: یعنی تنها کسانی به روایات الهی و تکذیب آنها می پردازند که در شمار کافران هستند. مراد از آن هم جدال به باطل و هدف از آن تکذیب حق است در حالیکه جدال برای روشن شدن حق و برطرف گشتن شبهه ها و تمیز خوب و بد و رد مدعای باطلان از جمله بزرگترین و بهترین کارها برای تقرب الهی است. خداوند متعال نیز از اهل کتاب پیمان گرفت که: «وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لَا تَکْتُمُونَهُ ...» (27) (و یاد کن آنگاه را که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که آن کتاب آسمانی را برای مردم روشن بگویید و پنهانش مدارید...)
 
دوم: از میان برداشتن شبهه ها و موانع موجود بر سر راه وحدت مردم؛ زیرا مردم از راه گفتگوی جدی و سازنده با همدیگر آشنایی پیدا می کنند و بدین ترتیب – آنگونه که بیان خواهیم کرد – از جنگها و فتنه ها اجتناب می شود.

 

دلایل گفتگو (اختلاف)

گفتگو می تواند دلایل گوناگون و متنوعی داشته باشد و می توان گفت که بیشتر به اختلاف نظر ریشه ای و عمیق یا سطحی و ساده طرفین گفتگو باز می گردد، به همین دلیل به اختصار از اختلاف در معنای کلی اش سخن می گوییم.
 
مراد از اختلاف وجود تفاوت یا تمایز در دین، عقیده، ایدئولوژی، مذهب، اندیشه و تصور و یا به لحاظ نژاد و جنس و قبیله یا رنگ و شکل و زبان و... میان دو طرف است. از اینجا روشن می شود که برخی از انواع اختلافات ارادی است و انسان در آن نقش دارد و تابع اراده انسان و اختیار اوست از جمله: اختلاف در عقیده، دین و مذهب و اندیشه و دیدگاهها، برخی از اختلاف ها نیز غیر ارادی است و انسان هیچ نقشی در آنها ندارد، همچون: نژاد و جنس و رنگ و ... که جملگی متعلق به اراده و مشیت الهی است.
 
بر این اساس در هر گونه اختلافی که انسان در آن نقشی ندارد نمی توان تفاخر وفضل فروشی کرد و هر کس چنین کند، نژادپرست است و در اسلام جایی ندارد، این را قرآن کریم در موارد بسیاری این را تأکید کرده و یادآور شده که مردم همگی از یک پدر و مادرند و سرانجام نیز به خاک یا زمینی باز می گردند که حضرت آدم از آن آفریده شده است، یعنی که اصل انسان و ریشه او یکی است و خداوند متعال خود آدمیان را به صورت خلق ها و قبیله های گوناگون قرار داده و ویژگی های متفاوتی به آنها بخشیده تا بتوانند همدیگر را بشناسند و... خداوند متعال می گوید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (28) (ای مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را گروه ها و قبیله ها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید؛ بی گمان گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست به راستی خداوند دانایی آگاه است.)
 
در پرتو این توضیحات می توان نتیجه گرفت که اختلاف در دو نوع ارادی و غیرارادی آن وجود دارد و در شمار سنت های الهی نیز هست؛ خداوند متعال درباره اختلاف های غیرارادی انسان می گوید: «وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ» (29) (و از نشانه های او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونی زبانها و رنگ های شماست بی گمان در این نشانه ها، نشانه هایی برای دانشوران است.)
 
درباره اختلاف های ارادی می گوید: «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» (30) (و اگر پروردگارت می خواست، مردم را امتی یگانه می کرد و آنان هماره اختلاف می ورزند، جز کسانی که پروردگارت بر آنان بخشایش آورد و آنها را برای همین بخشایش آفرید و حکم پروردگارت بدین قرار اتمام یافت که بی گمان دوزخ را از پریان و آدمیان پر می کنم) مفسران قرآن برآنند که مراد از اختلاف در اینجا اختلاف مردم در دین و اخلاق و کردار است و به علت این اختلاف نیز اشاره شده است.
 
طبری می گوید: خداوند متعال می گوید: «ای محمد! اگر خدایت بخواهد می تواند همه مردم را از یک گروه و یک دین قرار دهد.» سپس از "قتاده" در تفسیر "أمة واحدة" نقل می کند که آنها را همگی مسلمان قرار دهد. طبری می گوید: سپس اهل تفسیر و تاویل در مورد اختلافی که خداوند مردم را بدان توصیف کرده و آنان را همچنان بدان متصف دانسته است، اختلاف نظر پیدا کردند؛ برخی گفتند: مراد اختلاف در ادیان است که برخی یهودی، مسیحی یا زرتشتی و... هستند و گفتند: خداوند کسانی از ایشان را که به ایشان رحمت آورد از این اختلافها مستثنی ساخت؛ اینان اهل ایمان و اسلام و اهل حق و پیروان دین حنیف هستند. برخی نیز بر آنند که مراد اختلاف در رزق و روزی [درآمدها] است. (31)
 
اکثریت مفسران بر همان نظر اول هستند، چه طبری می گوید: «به صواب نزدیکتر از این گفته ها، سخن کسانی است که می گویند: مردم همچنان در دین و مذهب مختلفند مگر کسانی که خدای آنان را شامل رحمت خویش قرار داده و به خداوند و پیامبران وی ایمان آورده اند، زیرا خداوند جل و علا در دنباله می گوید: «و تمت کلمة ربک لاملأن جهنم من الجنة والناس اجمعین» (همان آیه). این سخن دلیل روشنی بر آنست که عبارت قبلی آیه در خبر از اختلاف مردم، مربوط به اختلاف ناپسندیده ای است که باعث آتش جهنم برای آنان می شود حال آنکه اگر خبر مربوط به اختلاف در رزق و روزی در آمدها بود، چنین دنباله ای درباره عقاب و مجازات و عذاب ایشان، در پی نداشت.»(32)
 
در مورد عبارت: «ولذلک خلقهم» نیز مفسران دچار اختلاف نظر شده اند. برخی برآنند که معنای آن چنین است: به خاطر اختلاف، آنان را آفرید، از جمله اینان "الحسن البصری" است که می گوید: «اینان را برای این و آنان را برای آن آفرید، یعنی: برای بهشت و دوزخ.» (33)
 
و از جمله ایشان ابن عباس است که می گوید: «لذلک خلقهم» یعنی که آنان را در دو گروه آفرید؛ گروهی که به آنها رحم کرده دچار اختلاف نشده اند و گروه دیگری که مورد رحمت الهی واقع نشده اند و اختلاف پیدا کرده اند، آیه «یَوْمَ یَأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ» (34) (برخی نگونبخت و برخی نیکبخت اند.)(35) نیز در تأیید همین معناست. از جمله اینان عطاء و سفیان و الأعمش و مالک و دیگران هستند. (36)

 

تفاوت مردم در ادیان و اخلاق

گروهی دیگر برآنند که اشاره آیه به رحمت الهی باز می گردد، یعنی که آنان را برای رحمت الهی آفریده است. از جمله اینان مجاهد، قتادة، الضحاک، عکرمة و ابن عباس (روایت دیگری) است. طبری در اظهار نظر خود می گوید: قول نزدیکتر به صواب، سخن کسانی است که می گویند برای اختلاف در نگونبختی و نیکبختی، آفریده شده اند؛ زیرا خداوند متعال خود از دو گروه آفریده های خود یاد می کند که یکی اهل اختلاف باطل است و دیگری اهل حق. سپس گفته است: «و لذلک خلقهم» و با این سخن صفت هر دو گروه را برای علت آفرینش، تعمیم داده و از هر دو گروه یاد کرده است. (37)
 
آنگاه شبهه ای را مطرح ساخته و خود پاسخ داده است: در صورتی که کسی بگوید: اگر چنین تفسیری وارد باشد اختلاف کنندگان و مختلفان را نباید سرزنش کرد؛ زیرا خداوند آنها را چنین آفریده است و برعکس آن برخورداران را باید قابل سرزنش دانست. پاسخ این است: چنین برداشتی درست نیست. معنای آیه چنین است که همچنان مردم در ادیان باطل خود دچار اختلاف هستند (مگر کسانی که مورد رحمت حق تعالی قرار گرفته اند و به راه حق هدایت گشته اند.) و بنابر علم نافذ الهی، پیش از آفرینش آنها می داند که کدام یک کافر و کدام یک مؤمن یا نگونبخت و نیکبخت است. بنابراین معنای لام در: «لذالک خلقهم» به معنای به دلیل یا به خاطر است.
 
و اما اینکه در آیه آمده است: «و تمت کلمة ربک لاملأن جهنم من الجنة و الناس» به دلیل علم سابق اوست که آنها را مستوجب جهنم می داند؛ چون به خداوند کفر ورزیده اند و با فرمان او مخالفت کرده اند. و «تمت کلمة ربک» نیز در این آیه، به مفهوم سوگند است. (38)
 
الرازی در مورد آیه «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» (39) (..... آنان همواره اختلاف می ورزند به جز کسانی که پروردگارت بر آنان بخشایش آورد..)
 
می گوید: «مراد از آن تفاوت مردم در ادیان و اخلاق و کردار است.» و سپس می گوید: «در اینجا راهی برای برشمردن مذاهب جهان وجود ندارد و هرکس خواهان آن باشد باید کتاب ما را که آن را الریاض المونقة نام نهاده ایم، مطالعه کند ولی در اینجا تقسیم بندی جامعی از مذاهب ارایه می دهیم و می گوییم: مردم بر دو گروهند: گروهی که علوم حسی (عینی) (از جمله اینکه آتش، گرم است و خورشید، درخشان) و نیز علوم بدیهی (مثل اینکه نفی و اثبات را نمی توان جمع کرد) را قبول دارند، و گروهی دیگر که این نوع علوم را منکر می شوند، منکران هم سوفساطایی ها هستند. و قبول کنندگان، بخش اعظم مردم این جهان را تشکیل میدهند که به نوبه خود بر دو گروهند: گروهی که می پذیرند که می توان آن علوم بدیهی را ترکیب کرد به گونه ای که نتایج علمی نظری از آن حاصل شود، و گروه دیگری که منکر این امرند؛ آنها نظریه علوم را نیز منکر می شوند که البته شمارشان اندک است، و آن گروه نخست بخش اعظم مردم جهان را تشکیل می دهند؛ این بخش نیز به دو گروه تقسیم می گردند: گروهی که برای این جهان جسمانی، اصلی را نپذیرفته اند که اندکند، و گروهی که پذیرفته اند که این جهان جسمانی دارای اصلی است.
 
این دسته نیز بر دو گروهند: گروهی که معتقدند این اصل موجب ذاتی است که شامل اکثریت فلاسفه این زمان می شود و گروه دیگری بر این باورند که این اصل فاعل مختار است، و اکثریت اهل عالم چنین هستند؛ اینان نیز بر دو گروهند: گروهی که معتقدند فرستاده ای برای مردم فرستاده نشده است، و دیگرانی که معتقدند فرستادگانی [پیامبران]، فرستاده شده اند؛ اولی ها همان برهمایی ها هستند و گروه دوم کسانی هستند که به شرایع و ادیان باور دارند و شامل مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان می گردند؛ در میان [پیروان این ادیان نیز اختلاف های بی حد و حصری وجود دارد؛ مطالب پیچیده و اندیشه ها کاملا پریشان است و جر و بحث ها نیز ادامه دارد. و هنگامی که بقراط در مورد صنعت پزشکی (طب) می گوید عمر [ما] کوتاه و صنعت طب طولانی و قضا دشوار و تجربه خطرناک است، اگر همین سخنان را در مورد چنین مطالب سنگین و مباحث پیچیده بگوییم نیز راه خطا نپیموده ایم.»(40)

 

اختلاف در ادیان

الرازی می گوید: اگر گفته شود که شما آیه «ولایزالون مختلفین» را حمل بر اختلاف در ادیان کردید چه دلیلی برای این کار دارید و چرا نباید آن را حمل بر اختلاف رنگ پوست و زبان و روزی و کارها نمود؟ در پاسخ می گوییم: دلیل ما، بخش قبلی همین آیه است که می گوید: «ولو شاء ربک لجعل الاس أمة واحدة» (اگر پروردگارت می خواست مردم را امتی یگانه می کرد) لذا باید این اختلاف را در چیزی دانست که آنها را از اینکه امتی یگانه باشند خارج می سازند، و عبارت پس از این آیه که می گوید: «الا من رحم ربک» (مگر کسانی که پروردگارت بر آنان بخشایش آورد.) و باید آن را حمل بر معنایی کرد که بتوان "الا من رحم ربک" را از آن مستثنی ساخت و در نتیجه همان چیزی می شود که ما گفتیم.
 
و در مورد آیه: «الا من رحم ربک» برخی دوستان استدلال کرده اند که بدین ترتیب هدایت و ایمان تنها راه آفرینش خداوندی است؛ زیرا این آیه دلالت بر آن دارد که زوال اختلاف در دین تنها در مورد کسانی که خداوند بخشایش خویش را به آنان اختصاص داده بدست می آید، و این بخشایش نیز عبارت از اعطای قدرت و عقل و ارسال پیامبران و نزول کتب آسمانی و از میان برداشتن عذرها نیست؛ زیرا همه اینها در مورد کفار نیز حاصل است و در این صورت تنها می توان گفت که رحمت و بخشایش یاد شده عبارت از آنست که خداوند هدایت و معرفت را در آنان آفریده یا به ودیعه نهاده است.
 
القاضی گوید: معنای آیه عبارت از آنست که تنها کسانی که مورد بخشایش الهی قرار گرفته اند اهل بهشت و ثواب می شوند و خداوند با ثواب خود آنان را مورد رحمت قرار میدهد و احتمال هم دارد که کسانی که مورد رحمت الهی قرار می گیرند با لطف و بخشایش خداوندی مؤمن شوند. این دو پاسخ در نهایت ضعف و بی پایگی است.
 
پاسخ نخست از آن رو که آیه: «و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک» حکایت از آن دارد که آن اختلاف به علت همین بخشایش از میان رفته و زایل شده است لذا این بخشایش باید همچنان جاری باشد و نقش خود را به عنوان عامل زوال این اختلاف ایفا نماید، و ثواب چیز متأخری نسبت به زوال این اختلاف است؛ اختلاف به عنوان معلول مطرح شده و لذا حمل این بخشایش بر ثواب، امر بعیدی است.
 
و در مورد پاسخ دوم یعنی: حمل این رحمت و بخشایش بر الطاف الهی می گوییم: همه الطافی که [خداوند] در حق مؤمنان انجام داده، در مورد کافران نیز انجام شده است ولی این رحمت تنها مختص مؤمنان است لذا باید به دنبال چیزی فراتر و بیشتر از آن الطاف باشیم، و نیز آیا حصول آن الطاف، موجب رجحان وجود ایمان بر عدم وجود آن می شود یا خیر؟ اگر پاسخ منفی باشد بدان معناست که وجود و عدم آن الطاف، یکسان است و در این صورت لطفی بشمار نمی رود و اگر به رجحان منجر شود، ما در "الکتب العقلیة" توضیح داده ایم که وقتی رجحانی مطرح شود، وجوب پیش می آید و در این صورت حصول ایمان از سوی خداوند است و دلیل این که حصول ایمان تنها به آفرینش الهی صورت نمی گیرد آنست که اگر ایمان از کفر و علم از جهل تمییز داده نشود تکوین ایمان و علم، نا ممکن و ممتنع می گردد، این امتیاز در صورتی حاصل می شود که دانسته شود یکی از این دو عقیده مطابق با اعتقادات، و دیگری مخالف آنست، و حصول چنین علمی در صورتی صحیح است که دانسته شود این اعتقاد فی نفسه چگونه باید باشد و این مستلزم آنست که "بنده" نمی تواند علم به چیزی را شکل بخشد مگر آنکه خود عالم به آن باشد و این نیز مستلزم شکل دهی به یک موجود و تحصیل حاصل است که امر محالی است بنابراین ثابت می شود که زوال اختلاف در دین و حصول علم و هدایت جز با آفرینش خدای متعال، دست یافتنی نیست.

 

«ولذلک خلقهم» که در این مورد سه نظر است

نظر اول: ابن عباس می گوید: برای بخشایش، آنها را آفریده است که اکثریت " معتزله " آن را پذیرفته اند. می گویند: می توان گفت: برای اختلاف داشتن آنها را آفریده که دلایلی نیز در این باره وجود دارد، نخست آنکه بازگرداندن ضمیر در خلقهم به نزدیکترین (یعنی بخشایش) خیلی بهتر از ارجاع آن به دورترین یعنی اختلاف است.
 
و دوم اینکه اگر خداوند متعال مردم را بخاطر اختلاف داشتن آفریده و آن ایمان را از ایشان خواسته، دیگر - و مادام که در آن اختلاف مطیع الهی بوده اند - عذاب آنها [بخاطر عدم ایمان] وجهی ندارد.
 
بلاخره سوم اینکه اگر ما آیه را به این معنا تفسیر کنیم، آیه: « وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (41) (و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.) مطابقت پیدا می کند.
 
و در صورتی که گفته شود: اگر مراد "برای بخشایش آفریده شده اند باشد، می گوید: برای همین آنها را آفریده و نگفته است: «لذلک خلقهم»؛ می گوییم: تأنیث رحمة، تأنیث حقیقی نیست و محمول بر فضل و غفران است همچون این آیه که می گوید: « قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی ...» (42) (این بخشایشی از سوی پروردگار من است)
 
و نظر دوم: اینکه مراد آفریدن آنها بخاطر اختلاف داشتن است.

ونظر سوم: که نظر برگزیده هم هست، اینکه خداوند متعال اهل رحمت و بخشایش را برای بخشایش و اهل اختلاف را برای اختلاف، آفریده است.
 
ابوصالح از ابن عباس روایت کرده است که گفته است: خداوند اهل رحمت را آفرید تا اختلافی با هم نداشته باشند و اهل عذاب جهنمیان را آفرید تا با هم و با دیگران اختلاف داشته باشند و بهشت را آفرید و برای آن خلقی [مردمانی] آفرید و دوزخ را آفرید و برای آن نیز مردمانی آفرید. آنچه دلالت بر صحت این تفسیر و تأویل دارد چند وجه است؛ وجه اول دلایل قاطع مبنی بر اینکه علم و جهل را جز با آفرینش خداوند متعال نمی توان در بندهای حاصل آورد.
 
و وجه دوم اینکه گفته شود وقتی خداوند متعال در مورد برخی ها چنین حکم کرد که اختلاف داشته باشند و در مورد برخی دیگر که اهل رحمت و بخشایش باشند و این را دانست، دیگر نمی تواند آن را تغییر دهد: چه در اینصورت مستلزم تبدیل علم به جهل است که امر محالی است.
 
و وجه سوم: اینکه خداوند متعال پس از آن می گوید: « إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» (43)(و حکم پروردگارت بدین قرار اتمام یافت که بی گمان دوزخ را از پریان و آدمیان، پر می کنم.) که به صراحت نشان از آن دارد که خداوند گروهی را برای هدایت و بهشت آفریده و گروه دیگری را برای گمراهی و آتش دوزخ خلق کرده است؛ این نکته در تأیید همین تفسیر است.(44)
 
سید قطب (رحمة الله علیه) می گوید: «آخرین سخن در مورد اختلاف مردم در هدایت یابی یا گمراهی و سنت خداوندی در گرایش به این یا آن سوی خلق از این قرار است: « وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ* إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ »(45) (اگر خداوند می خواست همه مردم را به یک شکل صورت و با یک توانایی به شکل نسخه های تکراری و بدون تفاوت و تنوعی، می آفرید. ولی البته، نه طبیعت زندگی بر روی این کره خاکی چنین است و نه طبیعت مخلوق بشری که خداوند او را جانشین خود بر روی زمین قرار داده است.)
 
خداوند خواسته که استعداد و توانایی های این مخلوق و گرایش های وی متنوع باشد و قدرت آزادی سمت گیری خود را داشته باشد و راه خود را انتخاب کند و پیامدهای انتخابش را بر دوش کشد و در صورت انتخاب راه هدایت یا گمراهی نیز پاداش یا مجازات بیند. سنت الهی و مشیت او چنین اقتضا کرده است. کسی که راه هدایت را برگزیند از این نظر که طبق سنت الهی مربوط به آفرینش خود عمل می کند و طبق مشیت الهی، آزادی انتخاب دارد، درست مثل کسی است که راه گمراهی را انتخاب می کند، هر دو جزای انتخاب خود را می بینند.
 
خداوند خواسته که مردم امت واحدی باشند؛ چنین خواستی اقتضا می کند که آنها اختلاف داشته باشند و این اختلاف نیز در اصول اعتقادی باشد مگر آنهایی که رحمت و بخشایش الهی شامل حالشان شده و به راه حق - که البته متعدد نیست - هدایت یافته و بر آن متفق گشته اند ولی این اتفاق مانع از آن نیست که آنها با گمراهان اختلاف داشته باشند.
 
و در ازای این بخش از آیه که می گوید: «کلمة ربک لأملأن جهم من الجنة والناس أجمین» چنین برداشت می شود که کسانی که به راه حق افتاده و رحمت الهی شامل آنها گشته سرنوشت دیگری دارند که بهشت از آنها پر می شود درست همانگونه که جهنم پر از گمراهان مختلف دارای اختلاف با اهل حق و آنهایی که در انواع باطل با همدیگر اختلاف دارند، می گردد.(46)

 

سنت اختلاف توأم با فطرت اتحاد و ائتلاف

با وجودیکه اختلاف در آنچه گفته شد از سنت های الهی است و همچنانکه گفتیم دارای حکمت های فراوانی است، خداوند متعال در درون انسان عشق به اتحاد و اتفاق و گرایش به الفت و همدلی را نیز سرشته است؛ زیرا انسان مدنی الطبع [اجتماعی] است و این مدنیت در شمار فطرت پاکی است که خداوند مردمان را بر آن آفریده است، خداوند متعال می گوید:« فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ » (47) (بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای دین راست بدار، بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است، هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد، این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی دانند. ) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می فرماید: «هر نوزادی، بر سرشت پاک خود زاده می شود و این پدر و مادر اویند که او را یهودی یا مسیحی می کنند.»(48) و نیز آنحضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتگوی مذاهب و اقلیت ها و تأثیر آن در دفع فتنهها وتجاوزهای خارجی - می فرماید: «مؤمن همدلی دارد و در کسی که همدلی ندارد و الفتی ندارد خیری نیست.»(49)
 
همراه با سنت اختلاف، موارد فراوانی از اتفاق و ائتلاف هم وجود دارد. خداوند متعال چنین مقدر فرموده که موارد اتفاق در دو حالت زیر بیشتر باشد:
 
یکم: حالت اختلاف های غیرارادی (طبیعی) که همه انسانها به رغم اختلاف در جنس، رنگ یا نژاد خود، در آن مشترکند:
 
الف: اینکه همگی از یک اصل یعنی "آدم" هستند و آدم نیز از خاک.
ب: در همگی روح انسانی یعنی: آن "دم" خداوند متعال را در خود دارند و دارای اراده و اختیار و علم هستند و هیچ انسانی در این عناصر انسانی با دیگری اختلافی ندارد؛ همگی کرامت و والایی خود را احساس می کنند و ارجمند هستند: « وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (50) (و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته ایم.)
 
دوم: در حالت اختلاف های ارادی به لحاظ دین و اندیشه و مذهب و طایفه که در موارد زیر اتفاق نظر دارند.
 

ارکان و عناصر اساسی گفتگو و شرایط و ضوابط آن

گفتگو همچون هر فعالیت دو جانبه با دو طرفهای دارای سه رکن به این شرح است:
 
اول: دو طرف گفتگو یعنی دو نفری که با هم به گفتگو و مجادله می پردازند تا اینکه یا به حقیقت دست یابند (که مطلوب نیز همین است) یا هریک دیگری را قانع سازد و یا بالأخره برای بیان حقیقتی که دیگری از آن غافل مانده است، بکوشند.
 
دوم: شیوه گفتگو یعنی راهی که گفتگوی طرفین به صورت سخن رو در رو یا به صورت نوشتاری و یا با استفاده از ابزارهای مستقیم (سنتی)، سخن یا نوشتار عادی یا از راه وسایل نوینی چون: رادیو، تلویزیون و... یا با بهره گیری از راههایی چون: فاکس و تلکس و اینترنت و... صورت می گیرد.
 
سوم: موضوع گفتگو یعنی آنچه باید مورد گفتگو و جدال و مناقشه قرار گیرد و ممکن است به اعتقادات و اندیشه ها یا کارها مربوط گردد یا ربطی به روابط مالی یا خانوادگی یا جهادی یا قضایی و ... داشته باشد.

 

اصول کلی و شرایط و ضوابط گفتگو

یک سری اصول کلی و شرایط و ضوابطی وجود دارد که حتما باید در گفتگو فراهم باشد تا بتوان آن را پذیرفتنی، مؤثر و تأمین کننده هدف مورد نظر تلقی کرد.
 

آداب و ضواب گفتگو

 دارای آدابی است که طرفین باید آنها را رعایت کنند که مهمترینشان از این قرارند:
 
یکم: ادب سخن
که از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است زیرا آغاز راه بشمار می رود و اگر سخنگو به درستی و نیکویی سخن را آغاز نماید کمک بزرگی به جریان آن و مسیر حرکتش کرده است؛ این امر مستلزم تحقق شرایط زیر است:
 
1- آغاز درست موضوع و طرح مناسب پیش درآمد. به همین دلیل است که شعرا با مقدمات زیبایی شعر خود را آغاز می کنند تا جانها را آماده پذیرش آن گردانند.
 
۲- اینکه صورت خود را به زیبایی به سوی طرف مقابل خود گیرد و هیچگونه تکبر و نخوت و برتری جویی یا بی توجهی و نگاه عاقل اندر سفیهی از آن برداشت نشود.
 
۳- انتخاب زیباترین واژه ها و شیوه بیان و لحن جذاب و عدم تحریک طرف مقابل؛ خداوند متعال نیز به موسی و هارون فرمان داد که با فرعون به نرمی سخن گویند: « فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» (51) (و با او به نرمی سخن گویید، باشد که او پند گیرد یا بهراسد.)
 
۴- اظهار خویشتنداری و عدم انفعال و تکان ندادن دست ها .
 
۵ - شیوه شک در گفته های خود و عدم قطعیت، همانگونه که خداوند متعال به پیامبرش حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمان داده که بگوید: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ » (52) (... بی گمان ما با شما بر رهنمود یا در گمراهی آشکاریم.) حال آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مطمئن بود که او برحق است.)
 
6- فروتنی و عدم سرزنش یا پیشداوری نسبت به دیگران و حتی دادن نسبت های نیکو به طرف مقابل همچون این آیه کریمه: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ * قُلْ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَ لَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ * قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ» (53) (بگو چه کسی از آسمانها و زمین به شما روزی می رساند؟ بگو: خداوند، و بی گمان ما با شما، بر رهنمود یا در گمراهی آشکاریم. بگو: نه آنچه ما گناه کرده ایم از شما می پرسند و نه آنچه شما می کنید، از ما پرسیده می شود. بگو: پروردگارمان ما و شما را گرد هم خواهد آورد سپس میان ما به درستی داوری خواهد کرد و او داور داناست.)
 
۷- آغاز گفتگو با اندیشه های مشترک؛ خداوند متعال می فرماید: « قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (54) (بگوای اهل کتاب بیایید بر کلمه ای که میان ما و شما برابر است، هم داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و برخی از ما برخی دیگر را به جای خداوند به خدایی نگیرد، پس اگر روی گرداندند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم.)
 
 دوم: خوب گوش دادن و خوشرویی
توالت ا یران است خوب گوش دادن یک طرف گفتگو نسبت به دیگری احساس ارزش گذاری و ارجمندی و حرمت و احترام به شخصیت وی را به دنبال دارد و عین همین برخورد را در وی بر می انگیزاند. علاوه بر این، چنین برخورد خوبی پیش درآمد مثبتی برای گفتگوهاست و فضایی از امنیت خاطر و اعتماد و جستجوی آرام حقیقت را بدنبال دارد. خوب گوش دادن به این صورت تحقق می یابد:
 
۱- اینکه چهره خود را به سمت گوینده گیریم و مراتب احترام و دوستی و توجه مثبت و علاقمندی خود را به وی نشان دهیم.
۲- اینکه در چهره خود چیزی حاکی از عدم رضایت و ناخرسندی و خشم نشان ندهیم و صحبت طرف مقابل را قطع نکنیم.
 
سوم: اخلاص و حسن نیت
اخلاص و حسن نیت و اهداف مثبتی چون: رسیدن به حقیقت و بیان آن یا احقاق حق و ابطال باطل داشته باشیم.
 
چهارم: پای بندی به روش مندی علمی در برخورد با موضوع گفتگو
۱- در صورت بهره گیری از متون نقلی در مسایل دینی اعتقادی و شرعی و اخلاق، وقتی مسلمانان با یکدیگر به گفتگو و مناقشه می پردازند باید بر ارائه ادله ثابتی از قرآن و سنت نبوی استناد جویند و برای تأیید متون شرع و بیان حکم و هدف آنها از ادله عقلی بهره گیری نمایند.
 
۲- در صورتی که گفتگو میان مسلمان و غیر مسلمان است، اصل در بهره گیری از دلایل عقلی است.
 
٣- ولی اگر موضوع گفتگو در مسایل غیر تکلیفی باشد، اصل در بکارگیری عقل و تجربه و مشاهده و حس است؛ علمای بحث و مناظره نیز همین را می گویند: وقتی نقل قول می کنی صحت آن شرط است و هنگامی که ادعایی داری باید دلیل آوری؛ زیرا قرآن کریم این روش مندی را به ما آموخته و در گفتگوی با کافران نیز بر آن انگشت گذارده است؛ خداوند متعال می گوید: « وَ قَالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (55) (.. بگو اگر راست می گویید هر برهانی دارید بیاورید.) و در هر مورد ضرورت صحت نقل قول نیز در قرآن آمده است: «... قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (56) ... اگر راست می گویید تورات را بیاورید و آن را بخوانید.) و خداوند متعال با درخواست از معاندان برای نقل چیزی یا طرح دانشی، می گوید: « قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (57) (..... اگر راست می گویید کتابی را که پیش از این بوده با نشانی را که از دانشی بازمانده است، برای من بیاورید.)

 
پنجم: احتراز از تضاد و تناقض در سخن
از جمله مثالهای این مورد، سخنان فرعون به موسی (علیه السلام) است: « فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَ قَالَ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ» (58) (... گفت او یا جادوگر یا دیوانه است.) که جمع این دو متناقض است زیرا جادوگر دارای عقل و هوش و ذکاوت است حال آنکه دیوانه فاقد عقل است، بنابراین نمی توان آنها را با هم یکجا در مورد کسی ذکر کرد.
 
ششم: مستقل و جدای از ادعا
اینکه دلیل، مستقل و جدای از ادعا باشد در غیر اینصورت گفتگو ثمری ندارد.
 
هفتم: حرکت از اصول مشترک و مسلم
حرکت از اصول مشترک و مسلم برای رسیدن به مسایل اختلافی، در غیر اینصورت گفتگو راه بجایی نخواهد برد و ثمری نخواهد داشت؛ مسایل قطعی در شمار اصول مسلمی است که نباید در مورد آنها گفتگو شود مگر برای توضیح یا توضیح برخی جنبه های آنها یا به قصد رسیدن به فرعیات مورد اختلاف از جمله: ربا، حجاب و...
 
هشتم: دوری از تعصب
به عبارت دیگر طرفین گفتگو باید در جستجوی حقیقت باشند. ابوحامد غزالی می گوید: «همکاری در جستجوی حق در شمار دین است ولی دارای شرایط و نشانه هایی است، از جمله اینکه: طالب حق همچون کسی باشد که گمشده ای دارد و برایش تفاوتی نکند که آن را خود یا دیگری بیابد؛ باید همکار و یار خود را کمک حال خویش بداند نه دشمن و اگر خطای او را نشان داد و برملا ساخت، سپاسگزارش گردد.»
 
و از سخنان ماندگار امام شافعی است که گفته است: «هرگز با کسی هم سخن نشدم مگر آنکه دوست داشتم موفق گردد و مورد حمایت قرار گیرد و در کنف رعایت و حمایت الهی قرار داشته باشد. و در هر مناظره و مجادله ای برایم مهم نبود که حجت از زبان او یا زبان من جاری گردد.»
 
و در مذمت تعصب . حتی اگر به حق باشد - غزالی می گوید: «تعصب از جمله آفتهای علماست؛ آنها در تعصب برای حق زیاده روی می کنند، و مخالفان خود را به دیده تحقیر و کم اهمیتی می نگرند و لذا گرایش بدان می یابند تا به مقابله و رویارویی بپردازند و انگیزه پیدا می کنند که از باطل طرفداری نمایند، و در این راه بیش از پیش نسبت به آنچه بدان منسوب شده اند گرایش می یابند، ولی اگر با دیده مهربانی و نرمی - و نه تعصب و تحقیر - وارد شوند مطمئنا موفق خواهند بود، و از آنجا که مقام پرستی و جاه طلبی جز با پیگیری صورت نمی گیرد و چیزی جز تعصب و تهمت و نفرین خصومت را تشدید نمی نماید، آنها تعصب داشتن را عادت و ابزار کار خود قرار داده اند.»
 
نهم: اهلیت داشتن طرفین گفتگو
بدین معنا که آنها از شایستگی علمی گفتگو و موضوع آن برخوردار باشند. شیخ صالح بن حمید در این باره می گوید: این درست نیست کسی که بر باطل است متصدی دفاع از حق شود. درست نیست کسی که حق را نمی شناسد، به دفاع از آن بپردازد.
 
درست نیست کسی که نمی تواند واقعا از حق دفاع کند، متصدی اینکار گردد.  درست نیست کسی که درک روشنی از باطل ندارد به دفاع از حق بپردازد، بنابراین هر کسی شایستگی و اهلیت ورود به یک گفتگوی سالم و بهداشتی و درست و با نتایج مثبت و پر بار را ندارد؛ آنچه همه این شایستگی ها را یکجا گرد می آورد، دانش است بنابر این حتما باید آنها به دانش - که مراد از آن هم تخصص در رشته مربوطه است - مجهز باشد.
 
فرد جاهل به چیزی را نمی توان در کنار عالم به آن قرار داد و کسی که نمیداند نباید با آنکس که میداند به مجادله بپردازد، این حقیقت را حضرت ابراهیم (علیه السلام) در گفتگو و صحبتی که با پدرش در قرآن کریم کرد، مقرر داشت: « یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا» (59) (ای پدر! بی گمان به چیزی از دانش دست یافته ام که تو بدان دست نیافته ای، بنابر این از من پیروی کن تا تو را به راهی درست رهنمون گردم.) مسأله اینجاست که غیر متخصصی به یک متخصص اعتراض و او را تخطئه می کند حال آنکه کسی که نمی داند و تخصص ندارد باید بپرسد و جویا شود نه اینکه اعتراض کند و بدون داشتن آگاهی و دانش به مجادله بپردازد. درست همانگونه که حضرت موسی (علیه السلام) با عبد صالح کرد: « قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» (60) (موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموخته اند به من بیاموزی؟) و پاسخ آن عبد صالح به حضرت موسی (علیه السلام) چنین بود: « قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَنْ شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا» (61) (گفت: اگر از من پیروی داری، چیزی از من مپرس تا خود از آن برای تو سخن بگویم.)
 
لذاست که نباید هرکدام از طرفین گفتگو تنها نظر خود را صواب بدانند؛ زیرا از نظر ما کسی جز انبیاء معصوم نیستند؛ علما نیز در این مورد گفته مشهوری دارند: نظر من درست است ولی احتمال خطا در آن می رود و نظر دیگران برخطاست ولی احتمال صواب در آن هست.»
 
دهم: فضای گفتگو
 اینکه در گفتگو فضای خلاف شرعی از جمله تحقیر و تمسخر و حاکم نباشد و به درگیری و قطع رابطه و پشت به هم کردن و تخطئه همدیگر نیانجامد و تا وقتی دلایل ارایه شده معتبر باشند، نتایج آن مورد رضایت قرار گیرد.
 
یازدهم: عدم حذف یکدیگر
اینکه یک طرف قصد کنار زدن یا به حاشیه راندن یا حذف اندیشه یا مذهب طرف مقابل را نداشته باشد؛ زیرا قصد این کارها نیز فضا را آلوده می کند و شیوه کنار زدن راه رسیدن به حقیقت را ناهموار می سازد و هدف مورد نظر از گفتگو را تحقق نمی بخشد.
 
 

تأثیر گفتگو در دفع فتنه و تجاوز بیگانه

با مشاهده و تجربه های دردناک روشن شده که جهان اسلام از چند سده بدین سو هنوز از یک فتنه و بدبختی رهایی نیافته، درگیر فتنه و بدبختی دیگری شده که تر و خشک را با هم سوزانده و صدها سال امت اسلامی را به عقب رانده و میلیاردها دلار هزینه روی دست آن گذاشته که اگر صرف توسعه آن می شد امروز جهان اسلام به اوج رشد و شکوفایی خود رسیده بود.
 
به عنوان مثال نگاه گذرایی به آنچه طی قرن گذشته میلادی (بیستم) میان خود مسلمانها اتفاق افتاد می افکنیم:
 
۱- در آغاز قرن بیستم میلادی فتنه ناسیونالیسم تورانی برانگیخته شد و ناسیونالیسم عربی در برابر آن علم گردید؛ انگلیسی های استعمارگر نیز از این امر بهره برداری کردند و توانستند به ترکها بوسیله اعراب و طی انقلاب های بزرگ عربی - که سرانجام منجر به سقوط دولت عثمانی گردید - ضربه زنند؛ در پی آن همه امت اسلامی پاره پاره و معاهده "سایکس پیکو" به مورد اجرا گذارده شد و بخش اعظم سرزمین های اسلامی یا از سوی بریتانیای کبیر یا فرانسه یا ایتالیا یا اسپانیا به اشغال درآمد و پس از آن بود که جنبش های رهایی بخش آغاز شد که زمان و کوشش و تلاش و هزینه های فراوانی در راه آن مبذول گردید.
 
۲- یک سری اندیشه های ناسیونالیستی و انقلابی عربی پیدا شد و جهان عرب را به پیشرو و واپسگر و سوسیالیست و مزدوران غرب (طبق تعبیرهای رایج آن زمان) و... تقسیم کرد و به دنبال آن کودتاهای نظامی و تجاوزهایی به حقوق بشر، جنگ های داخلی در یمن و تقسیم این کشور به دو یمن (شمالی و جنوبی) - که یکی سوسیالیستی - کمونیستی بود و دیگری غربی - شکل گرفت و تر و خشک را با هم سوزاند که سرانجام خداوند متعال در اواخر قرن بیستم این دو کشور یمن جنوبی و شمالی را مجددا وحدت بخشید.
 
٣- همچنین یک سری جنگ های داخلی در مراکش میان دولت مرکزی و جبهه یولیساریو در گرفت که هنوز هم ادامه دارد.
 
۴- کما اینکه در عراق نیز جنگ های سختی میان دولت مرکزی و کردها اتفاق افتاد که با کشتارهای حلبچه [بمباران شیمیایی و انفال (۱۹۸۸-۱۹۸۸م.) و ویرانی حدود ۴۵۰۰ روستای کردنشین در این حمله با صدها هزار کرد و عرب عراقی همراه بود.
 
۵ - جنگ سخت دیگری میان عراق و جمهوری اسلامی ایران در گرفت که حدود هشت سال (۱۹۸۸ - ۱۹۸۰ میلادی) به درازا کشید و بیش از یک میلیون و نیم نفر کشته و زخمی از هر دو کشور، بر جای گذاشت.
 

نتیجه گیری

از آنچه گفته شد موارد زیر نتیجه گیری می شود.
یکم: این جنگ های بیرحمانه ای که در قرن بیستم میلادی میان مسلمانان اتفاق افتاد دارای پیامدهای خطرناکی نه تنها به لحاظ قربانیان انسانی و به هدر رفتن میلیاردها و حتی هزاران میلیارد دلار و بی خانمانی ها و ستم کاری ها بر مردم و... بلکه به لحاظ اشغال و سوق دشمنان اسلام به اشغال سرزمینها و غارت ثروتها و سلطه بر اقتصاد و حتی بر اراده سیاسی ما و بر توسعه و رشد ما و از همه خطرناکتر در کاشت بذر رژیم صهیونیستی است که در پی به سقوط کشاندن دولت عثمانی از سوی انقلاب های ناسیونالیستی و نژادپرستانه عربی مطرح گردید.
 
نتایج منفی برخاسته از این جنگ های داخلی را در این فرصت کوتاه نمی توان برشمرد. این کار نیازمند تدوین چندین جلد کتاب است ولی آنچه هیچ خردمندی در آن تردیدی بخود راه نمی دهد آنست که همه این پیامدها برخاسته از تفرقه و پراکندگی و جنگ های داخلی ما و حتی قرار گرفتن ما در کنار کافران و ستمگران اشغالگر و همدستان آنها بود؛ خداوند متعال می گوید: « وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ» (62) (و به ستمگران مگرایید که آتش دوزخ به شما می رسد در حالی که شما در برابر خداوند سروری نیست، آنگاه یاری نخواهید شد. اینک واقعا آتش دوزخ از هرسو و به دلیل کردار ما مسلمانان طی قرن گذشته به ما رسیده است؛ خداوند متعال نیز می گوید:«أَوَلَمَّا أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (63) (آیا چون گزندی به شما رسید که دو چندان آن را (به دشمنان خود رسانده بودید، باز می گویید این گزند از کجا آمد؟ بگو: این از سوی خود شماست بی گمان خداوند بر هرکاری تواناست.)
 
دوم: این جنگ های داخلی جنگ های ناگزیری نبود و در صورتی که طرفین جنگ به گفتگوی سازنده همراه با شکیبایی و سعه صدر و اجتناب از هواپرستی و برتری منافع و ترجیح مصلحت امت بر مصلحت های نفسانی و غرور خود می پرداختند می شد از آنها اجتناب ورزید. همه این مشکلات را می شد از راه اصول حاکم بر روابط عموم مسلمانان با یکدیگر از جمله: رجوع به خداوند متعال و قرآن مجید و به خردمندان و دانایان مسلمانان و تحقق برادری اسلامی - که باید نسبت به همدیگر مهر و محبت داشته باشند - و برتری اصل صلح بر جنگ و اینکه صلح همواره بهتر است و در صورت تحقق آن به نعمتی الهی دست یافته ایم و برای همین بوده که خداوند متعال بر پیامبر و یاران بزرگوار آن حضرت منت نهاد و جهاد (جنگ مقدس) را از دوش ایشان برداشت و فرمود: «... وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ ...» (64) (... و دست مردم را از شما کوتاه کرد...)، حل و فصل کرد.

 

امروز تاریخ تکرار می شود

امروز تاریخ تکرار می شود؛ زیرا فتنه بزرگ دیگری در راه است؛ فتنه فرقه گرایی که اینک در عراق آغاز شده و می رود که لبنان و کشورهای خلیج فارس و پاکستان و افغانستان و دیگر کشورهایی که در آنها سنی و شیعه وجود دارد را نیز فراگیرد و به مدت یکصد سال یا بیشتر همگان را گرفتار کند و خود مسلمانان هیمه آتش چنین فتنه ای باشند و به دنبال آن طرح های آمریکایی - صهیونیستی فرصت پیاده شدن و تحقق اهداف و آماج های خود را داشته باشند و همچون گذشته هایی که جهان اسلام گرفتار دولت فاطمی ها در مصر و مغرب عربی و در کنار خلافت عثمانی سنی مذهبی در بغداد بود و صلیبی ها توانستند شام و بیت المقدس را برای بیش از ۱۰ سال به اشغال خود در آوردند، این وضع ادامه پیدا کند.
 
طرح صهیونیست ها و طرح راست های مسیحی - صهیونیستی از مدتها پیش برنامه ریزی برای زمینه سازی جنگ داخلی بلند مدت میان مسلمانان براساس فرقه ای سنی و شیعه) است تا طبق محاسبات آنها مسلمانان برای بیش از دویست سال درگیر آن باشند درست همانگونه که مسیحیان برای بیش از چهارصد سال گرفتار جنگهای کاتولیکی - پروتستانی - ارتدکسی بودند.
 
صاحبان این طرح ها آماده فداکاری های بزرگی در همه سطوح هستند تا پیامدهای مرگبار فراوانی برای مسلمانان و در عین آثار سازنده دینی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تربیتی بزرگی به سود خود کسب کنند، لذاست که به رغم قربانیان زیادی که داشته اند، شاهد صبر و شکیبایی آمریکایی ها در عراق هستیم. شاید برخی گروههای شیعه یا سنی بر این گمان باشند که به لحاظ قدرت، دولت و امکانات منافع مشترکی با غرب دارند ولی سرانجام باید بدانند که همگی قربانی اند و تنها پلی برای عبور دشمنان خواهند بود و در کارنامه آنها، خیانت به دین و امت نیز ثبت می شود.
 
لذا باید نسبت به این توطئه های خطرناک کاملا هشیار باشیم و برای دین و کشور خود و با توکل بر خدا و البته ضمن بکارگیری و توجه به همه ابزارها برای درهم شکستن این توطئه ها اخلاص و صداقت داشته باشیم.
 
به همین منظور است که پیشنهادهای زیر را مطرح می سازم:
 
1- فعال سازی نقش تقریب مذاهب و فرق اسلامی برای ایفای نقش مورد نظر و گذار از مرحله نظریه پردازی به مرحله عمل و اجرا با برداشتن گامهای عملی همزمان در ایران و جهان اسلام.
 
۲- دوری جستن کامل شیعیان و اهل سنت از برانگیختن و تحریک یکدیگر. این کوشش هایی که با یاری جستن از پول و مبلغان در راستای تغییر مذهب پیروان مذاهب دیگر صورت می گیرد تنها به فتنه ها و مشکلات بیشتر و انگیزش دشمنی و کینه توزی فزونتر می انجامد.
 
۳- ترتیب دادن دیدارهای فوری و مهم میان مراجع بزرگ شیعه و علمای بزرگ اهل سنت که در اتحادیه جهانی علمای مسلمان" گرد آمده اند برای رسیدن به توافقی نهایی و ایجاد کمیته های عالی دائمی متشکل از علمای بزرگ دو طرف و نشست های پیاپی و هر از گاهی آن برای رسیدگی به مسایل فوتی و اضطراری.
 
۴- در نظر گرفتن جدول زمانی و گامهای عملی برای خنثی سازی طرحهای دشمنان.
 
۵- توافق بر سر میثاق یا منشور شرفی با امضای علمای بزرگ امت از هر دو طرف شامل اصول کلی و بندهای عملی مورد نیاز از جمله و به عنوان مهمترین این بندها، احترام گذاردن به اصول مسلم طرفین.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- سوره اسراء، آیه ۷
2- سوره انشقاق، آیه ۱۴
3- سوره کهف،آیه ۳۴
4- سوره کهف، آیه ۳۷
5- سوره مجادله،آیه 1
6- سوره غافر،آیه ۵
7- سوره نحل،آیه ۱۲۵
8- سوره کهف،آیه 54
9- سوره عنکبوت،آیه 46
10- همان
11- سوره عنکبوت،آیه 46
12- سوره نحل،آیه ۱۲۵
13 - تفسیر طبری، ج8 ص ۲۳۷.
14 - لسان العرب و القاموس المحیط و المعجم الوسیط، ماده (نظر).
15 - الکلیات، صفحه ۸۶۹
16- القاموس المحیط، لسان العرب و المعجم الوسیط: ماده (نقش).
17 - "النهایة" "ابن اثیر" و "لسان العرب" مادة "جدل".
18- سوره مجادلة،آیه ۱
19- سوره نحل،آیه ۱۲۵
20- سوره آل عمران،آیه ۱۰۴
21- سوره نحل،آیه ۱۲۵
22- سوره کهف، آیه ۵۶
23- سوره فرقان، آیه ۵۲
24- سوره هود، آیه ۳۴
25- سوره هود، آیه ۳۲
26- سوره غافر، آیه ۴
27- سوره آل عمران، آیه ۱۸۷
28- سوره حجرات، آیه ۱۳
29- سوره روم، آیه ۲۲
30- سوره هود، آیات ۱۱۸ و ۱۱۹
31 - جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج12 صص 173-179
32- همان ، ص ۱۷۷
33 - همان
34- سوره هود، آیه ۱۰۵
35 - جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج12 ص ۱۷۸.
36- همان ، صص ۱۷۸ - ۱۷۹.
37- همان ، ص ۱۷۷.
38 - همان ، صص ۱۷۹- ا ا ا
39- سوره هود، آیات ۱۱۸ و ۱۱۹
40 - التفسیر الکبیر، ج18 صص ۷۹ - ۷۷
41- سوره ذاریات، آیه ۵۶
42- سوره کهف ، آیه ۹۸
43- سوره هود، آیه ۱۱۹
44- التفسیر الکبیر،ج18 صص۷۹-۷۷
45- سوره هود، آیات118-119
46 - فی ضلال القرآن ج4ص ۱۹۳۳.
47- سوره روم، آیه ۳۰
48 - البخاری (۲۰۲ / ۶ ) و مسلم با شرح النووی (۵۳ /۸ )
49- احمد در مسند خود (4۰۰۰/ ۲ ) و (۳۳۵ / ۵ )
50- سوره اسراء، آیه ۷۰
51- سوره طه، آیه ۴۴
52- سوره سبأ، آیه ۲۴
53- سوره سبأ، آیات ۲۴ تا ۲۶
54- سوره آل عمران، آیه 64
55- سوره بقره، آیه ۱۱۱
56- سوره آل عمران، آیه ۹۳
57- سوره احقاف، آیه ۴
58- سوره ذاریات، آیه ۳۹
59- سوره مریم ، آیه ۴۳
60- سوره کهف، آیه ۶۶
61- سوره کهف، آیه ۷۰
62- سوره هود، آیه ۱۱۳
63- سوره آل عمران، آیه ۱۶۵
64- سوره فتح، آیه ۲۰
 
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی؛ از تنوع مذهبی تا فرقه گرایی»، نویسنده: دکتر علی محى الدین القره داغی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1389ش، صص 466-339