شهادت توحید، همیشه و همچنان تعیین کنندهی مرز میان ایمان و کفر بوده و هست، هنگامی که بنده ای، به یگانگی خدا و پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گواهی دهد در آن صورت جزو پیروان اسلام خواهد بود و بقیهی ارکان ایمان از این دو اصل منشعب می شوند.
 
مسلمانان به ایجاد اصول و پایه ها و شاخه های اقدام نموده که اصول مذاهب و طوایف خود را بر آن استوار کرده اند و توسط آنها نسبت به مسلمان بودن و ایمان داشتن کسانی که به آنها اعتقاد داشته، قضاوت می کنند و شمشیر تکفیر و خارج شدن از ملت اسلام را بر کسانی که مخالف آن بوده کشیده اند. مایه ی تعجب این است که حکم بر تکفیر مسلمان بر علمی استوار گردیده که آن را علم توحید نامیده اند، از این رو هر فرقه و یا طایفه و یا گروهی توصیه ی ویژه ای برای خود دارد. در حالی که اگر مسلمانان به توصیه ی پاک پیامبر که آراسته به اخلاق قرآن کریم است، اکتفا نمایند و فلسفه های یونانی و گمراهی های عقل و یا جدال های کلامی را به آن آمیخته نکنند وضع آنها به چنین روزگار اسف باری نمی رسید.
 

احکامی که بر تکفیر یک مسلمان مترتب است

جرأت به تکفیر یک مسلمان به کفری که او را از ملت اسلام خارج نماید، احکام زیر را در پی دارد:
 
١- قطعا او از رحمت خداوند رانده خواهد شد.
۲- او برای همیشه در آتش جهنم خواهد بود.
٣- لزوم جدا کردن میان او و همسرش، چرا که برای یک زن مسلمان حرام است که در نکاح یک کافر باقی بماند.
4- فرزندان او پس از کافر شدنش به خاطر باطل بودن نکاح همسری، فرزندان زنا خواهند بود.
5- خارج شدن فرزندان از سرپرستی او، چون کافر بر مسلمان حق سرپرستی ندارد.
6- حلال بودن ریختن خون او.
۷- محاکمه ی او در دادگاه اسلامی به خاطر متهم شدن وی به ارتداد.
۸- منع توارث میان او و نزدیکانش چون ارث نمی برد و ارث نمی دهد.
۹- در صورت مردن، غسل داده نمی شود و نماز بر او اقامه نخواهد شد.
۱۰- در گورستان مسلمانان دفن نخواهد شد.
۱۱- او از سرپرستی و کمک جامعه ی اسلامی محروم خواهد شد و تحریم او واجب است.
۱۲- برای او دعای رحمت و طلب مغفرت نخواهد شد. بنابراین، تکفیر، حق خدا و پیامبر اوست. کافری وجود ندارد مگر کسی که خدا و پیامبر او، او را تکفیر کرده باشند.
 

انواع کفر

همان گونه که ایمان دارای شعبه ها و درجاتی است، کفر نیز دارای شعب و درجاتی می باشد، کفر بر دو قسم است:

کفر اکبر: آن کفری است که شخص را از امت اسلام خارج می نماید و موجب جاودانگی او در آتش (جهنم) خواهد گشت و پناه بر خدا - خداوند می فرماید: (... فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ) (1) برخی ایمان آوردند و برخی کافر شدند.
 
(اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (2) خدا یار اهل ایمان است (پس)  آنان را از تاریکی ها بیرون می آورد و به عالم نور می برد و آنان که راه کفر برگزیدند، یار ایشان شیطان است (پس) آنها را از عالم نور به تاریکیها می افکند، این گروه اهل دوزخند و در آن جاویدان خواهند بود.
 
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أُولَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ) (3) به درستی آنان که از اهل کتاب کافر شدند و مشرکان، در آتش جهنم همیشگی خواهند بود و آنها حقیقتا بدترین خلق هستند.


این کفر بر پنج قسم است

کفر تکذیب: عقیده داشتن به دروغ بودن پیامبران
کفر پدران و تکبر: کفر ابلیس
کفر اعراض: اعراض گوش و دل او از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که نه او را تصدیق و نه او را تکذیب می نماید. و نه سرپرستی او را می پذیرد و نه او را دشمن خود می داند.
کفر شک: به راستی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جزم ندارد و نه او را تکذیب نماید، بلکه نسبت به او شک دارد.
 
کفر نفاق: بدین معنی که با زبان خود تظاهر به ایمان می کند و در دل خود کفر می ورزد، (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ) (4) گروهی از مردم می گویند به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم و حال آن که ایمان نیاورده اند.
 
کفر اصغر: و آن کفری است که پایین تر از کفری مستحق وعید باشد و جاودانی در آتش جهنم را ندارد که این کفر در برگیرنده ی همه ی معاصی و کبائر به استثنای شرک به خداوند می باشد. چون به طاعت ها ایمان گفته می شود و معصیت ها کفر نامیده می شوند. خداوند متعال می فرماید: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا) (5) همانا ما راه را به او نشان داده ایم یا شکر گزار باشد و یا کفر بورزد.
 
(وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ) (6) چنانچه بخواهید نعمت های خداوند را بشمارید، از شمارش آن ناتوان خواهید ماند، به حق که خداوند آمرزنده و بخشاینده است.
 
واژه ی توحید، بزرگ ترین تکریم خداوند متعال به بنده ی او است. احادیثی از پیامبر نقل شده است که تأکید دارند، کسی که از ته دل لا اله الا الله را بگوید وارد بهشت می شود و چنانچه بر آن اقرار شود، اعمال خوب بنده، سنگین خواهند شد و پرونده های نود و نه گانه ی او سبک خواهند شد، چرا که هیچ چیزی به سنگینی نام خداوند نخواهد بود.
 
احادیث نبوی که واژه ی کفر در آن وارد گردیده است، منظور از آن کفر اصغر است:
 
١- بخاری: رسول الله فرموده است: «لا ترغبوا عن آبائکم فمن رغب عن أبیه (أی و هو یعلم) فهو کافر». از پدران خود اظهار بی نسبتی نکنید، چون هر کسی که از پدر و مادر خود اظهار بی نسبتی کند (یعنی او می داند که حرف نادرستی میزند) کافر است.
 
۲- و قال: «لیس من رجل ادعی لغیر أبیه وهو یعلمه الا کفر» و نیز فرموده اند هر مردی که ادعا کند که از پدرش نیست، در حالی که می داند که او از پدرش است، کفر ورزیده است.
 
٣- قال النووی: «إن ذلک فی حق من استحله، أو أنه کفر النعمة والإحسان» نووی گفته است که این مطلب در حق کسی است که حلال زاده باشد و یا این که نسبت به نعمت و احسانی که از پدرش دیده است، ناسپاسی کرده باشد.
 
4 - أنهن یکفرن العشیر. زنان باعث به کفر کشیده شدن معاشر خود می شوند.
 
5- من حلف بغیر الله فقد أشرک. کسی که به کسی جز خدا سوگند بخورد، شرک ورزیده است.
 
6- لاتراجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض. پس از من کافر نشوید که گردن یکدیگر را بزنید.
 
۷- سباب المسلم فسوق وقتاله کفر . به دلیل قوله تعالى: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا...) (7) فقد سماها الله المؤمنین. فحش به مسلمان فسق و نبرد با او کفر است. به این دلیل که خداوند فرموده است: اگر دو گروه از مسلمانان با هم نبرد کنند، میان آنها آشتی بر قرار کنید.
 
۸- إذا التقی المسلمان بسیفیهما فالقاتل و المقتول فی النار، قالوا هذا فی حق من یستحله. اگر دو مسلمان با هم نبرد کنند، قاتل و مقتول در آتشند. گفته اند که این کیفر از آن کسی است که آن را جایز بداند.
 
۹- «اثنان من الناس هما بهما کفر: الطعن فی النسب و النیاحة علی المیت. ای هما من اعمال الکفر، وهما موجودتان فی الناس کقوله صلی الله علیه و سلم لأبی ذر - عندما قال لبلال: رضی الله عنهما یا أبا السوداء – انک امرؤ فیک جاهلیة». دو گروه میان مردم وجود دارند که در آنها کفر وجود دارد: یکی طعن در نسب و دیگری گریه و زاری بر میت. بدین معنی که اینها جزو اعمال کفر است که در میان مردم وجود دارد. پیامبر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به بلال فرمود ای ابوالسوداء تو مردی هستی که جاهلیت در تو وجود دارد.
 
۱۰- لیس منا من استبرأ من بول. کسی که از بول استبرا کند، از ما نیست.
 
۱۱- من غشنا فلیس منا. کسی که با ما تقلب کاری کند از ما نیست.
 
۱۲- لیس منا من دعا إلی عصبیة... الحدیث. کسی که خواهان اعمال عصبیت است از ما نیست.
 
۱۳- من أتی امرأة فی دبرها فقد کفر بما انزل علی محمد. کسی که با زنی از دبر مجامعه کند، نسبت به آنچه بر محمد فرود آمده، کفر ورزیده است.
 
14- من اتی کاهنا او عرافا فصدقه بما یقول فقد کفر بما انزل علی محمد؛ کسی که کاهنی و یا طالع بینی را بیاورد و گفته های او را باور کند، نسبت به آنچه بر محمد نازل گردیده کفر ورزیده است.
 
امام بخاری برای این گونه احادیث، بابی به نام کفران العشیر و کفر دون کفر قرار داده است. دلیل بر عدم رسیدن این کفر به مرز کفری که شخص را از ملت اسلام خارج نماید این گفته ی خداوند است:  «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا».(8) خداوند گناه شریک قایل شدن به وحدانیت خود را نمی آمرزد، ولی گناهان غیر از آن را برای هر کسی که اراده کند، می آمرزد.
 
حدیث شفاعت: «شفاعتی لأهل الکبائر من أمتی و هی إخراج أهل التوحید من النار» شفاعت من برای مرتکبان گناهان کبیره از امت من، بیرون آوردن اهل توحید از آتش است.
 
در این تقسیم بندی (ظلم و فسق) را مورد بحث قرار می دهد که در آن ظلم و کمتر از ظلم وجود دارد، همان گونه که دو گونه کفر وجود دارد.


بر حذر داشتن از تکفیر دیگران به خاطر ارتکاب معصیت هر چند بزرگ

استاد محمد السعدی در کتاب خود «التکفیر فی میزان القرآن و السنة» می گوید: تکفیر مردم، آنها را اصلاح نخواهد کرد و مشکلات شان را حل نمی کند و آنها را به راه درست باز نمی گرداند. بلکه بر عکس، این تکفیر موجب تخریب چهره ی دین و نفرت مسلمانان و همه ی مردم از آن شده و به شیطان کمک می کند تا آنها را پس از ناامید کردن، فریب دهد.
 
آدم غرق شده نیازی به این گفته ندارد که تو غرق شدی، بلکه او به کسی نیاز دارد که او را از امواج دریا نجات دهد و یا این که طناب نجات به او برساند. بیمار نیز نیاز ندارد که کسی در چهره ی او فریاد بزند و به او بگوید که تو بیمار هستی، بلکه چنین کسی نیازمند راهنمایی شدن به راه علاج و شفا است.
 
آدم گمراه نیز نیاز ندارد که به او با خشونت گفته شود که تو گمراه هستی، بلکه او نیاز به راهنمایی دارد که به راه درست و صحیح و راه رستگاری و نجات هدایت شود.
 
هر معصیتی که با وجود ایمان و تصدیق به وحدانیت خدا انجام شود، امید آن وجود دارد که مرتکب آن با توبه و استغفار و وسعت رحمت خداوند، آمرزیده شود. و این گونه معصیتها، ایمان موحدان را خراب نخواهد کرد و آنها را از ملت و دین اسلام بیرون نخواهد کرد. چون اگر معصیت ها کفر باشند، در آن صورت همه ی مسلمانان کافر خواهند بود. به دلیل این که هیچ کس از معصیت خالی نیست، همه ی بنی آدم دچار خطا می شوند. اگر معصیت ها کفر بودند، در آن صورت همه ی معصیت کنندگان مرتد می شدند و شخص مرتد مستحق مجازات ارتداد می شد. و مجازات های زنا، سرقت، تهمت و شرب خمر با هم متفاوت نمی شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی گفت: (شفاعتی لاهل الکبائر من امتی). شفاعت من برای مرتکبان گناهان کبیره خواهد بود. چون شفاعت به درد کفار نمی خورد. و چنانچه معصیت ها کفر بودند، خداوند برادران شخص مرتکب گناه قتل را به عنوان برادران اولیای مقتول خطاب نمی نمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثَى بِالْأُنْثَى فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ)(9). اگر صاحب خون از برادرش که قاتل است بگذرد، قاتل باید نیکی او را به خوبی جبران کند و خون بها را به شیوه ای شایسته بپردازد، این تخفیف رحمتی از پروردگار شما است، پس کسی که پس از عفو به قاتل ستم و تعدی کند عذاب دردناکی خواهد داشت. و چنانچه معصیت ها کفر بودند، خداوند برادری و ایمان را به دو گروه در حال نبرد با یکدیگر نسبت نمیداد.
 
(وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ) (10). چنانچه دو طایفه از مؤمنان با هم به نبرد برخیزند، میان آنها آشتی برقرار کنید و چنانچه یکی از آن دو به دیگری تجاوز نماید، با آن تجاوزگر نبرد کنید تا فرمان خدا را پذیرا شود و چنان چه پذیرا شد میان آن دو با عدل آشتی بر قرار کنید و انصاف را پیشه کنید که خداوند منصفان را دوست دارد.
 
چنانچه معصیت ها کفر باشند، خداوند «حاطب بن ابی بلتع» را با واژهی مؤمن به خاطر معصیتی که از او در روز فتح سر زد خطاب نمی کرد؛ « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ»، ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خودتان را ولی و سرپرست برای خود قرار ندهید.
 
و اگر معصیت کفر می بود، خداوند دستور نمی داد کسانی که عایشه را دشنام گفتند، مورد عفو و بخشش قرار گیرند: (وَ لَا یَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَ الْمَسَاکِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ) (11) بدین معنی که صاحبان ثروت و نعمت نباید درباره ی خویشاوندان خود و در حق مسکینان و مهاجران در راه خدا، سوگند یاد کنند که بر آنان انفاق نکنند، بلکه آنها باید ببخشند و صرف نظر کنند، آیا دوست ندارید که خدا هم شما را ببخشد و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
 
و چنان چه معصیت ها کفر بودند، رسول اکرم از نفرین و لعن شارب خمر نهی نمی کرد، در داستانی مردی که به او حمار گفته می شد و پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به خنده می آورد، هنگامی که او را نزد پیامبر آوردند که تلو تلو می خورد و شراب خورده بود مردی از این قوم گفت: خدایا او را نفرین کن به خاطر این همه شراب خواری او. پیامبر گفت: «لا تلعنوه و الله ما علمت الا انه یحب الله و رسوله» او را لعن نکنید، به خدا قسم چیزی از او نمی دانم، جز این که او خدا و رسول او را دوست دارد. «روایت از بخاری»
 
بنابراین، شخص گرفتار اعتیاد، نیازمند کسی است که او را در چیره شدن بر شیطانش کمک کند و نه این که شیطان را کمک کند.


بدعت تکفیر مربوط به خوارج است

کسانی که مسلمانان را با شبهه تکفیر می کنند، در واقع همان راه خوارج را دنبال می کنند که پس از جنگ صفین در سپاه حضرت علی (علیه السلام) ظاهر شدند. آنها در پی موافقت حضرت امام علی (علیه السلام) با حکمیت که منجر به برکناری وی و تثبیت معاویه شد ظاهر شدند و آن داوری را کفر دانستند و على را، که با جان خود برای پیامبر فداکاری کرده بود و شب هجرت در بستر او خوابیده بود، تکفیر کردند و مسلمانانی که آن داوری را پذیرفته بودند نیز کافر دانستند. پس از آن بر روش خود پافشاری کردند و همه ی مسلمانانی که نظر آنها را نمی پذیرفتند، تکفیر می کردند و کسانی که مرتکب خطا می شدند تکفیر نمودند و میان گناهان تفاوتی قائل نمی شدند. خطا در رأی و نظر را نیز گناهی می پنداشتند که شخص را از اسلام خارج می کند. مخالفان رأی و نظر خود را مشرک و برای همیشه در آتش دانستند و قتل آنها را حلال شمردند. خانه و کاشانه ی مخالفان خود را خانه ی جنگ دانستند و قتل زنان و کودکانشان را جایز شمردند. آنها اقدام به قتل مسلمانان نموده که در میان آنها اصحاب رسول الله بوده اند. همچون صحابی «عبدالله بن خباب بن الارت التیمی» که به هنگام برخورد با آنها قرآن در گردن داشت و همسر حامله ی او نیز همراهش بود.
 
به او گفتند: آن چیزی که به گردن خود آویزان کرده ای، به ما دستور می دهد که تو را بکشیم، نسبت به ابوبکر و عمر چه نظری داری؟ او آنها را ستود.
 
به او گفتند: درباره ی علی پیش از داوری و دربارهی عثمان در آن شش سال خلافت وی چه می گویی؟ او آنها را ستود. و به او گفتند: درباره ی حکمیت چه نظری داری؟
 
گفت: من می گویم که علی نسبت به کتاب خداوند از ش ما داناتر و از دین خود محافظ تر و دارای بینشی عمیق تر است.
 
آنها گفتند: تو از مردان به خاطر نامی که دارند پیروی نمی کنی، سپس او را به کنار رودخانه کشیدند و سر بریدند و همسرش را نیز سر بریدند... آنها پس از آن با یک مرد مسیحی درباره ی خرید خرمای یک نخل او وارد معامله شدند. مرد مسیحی به آنها گفت این خرما از آن شما است. آنها گفتند به خدا سوگند ما خرما را مگر به بهای آن از شما نمی گیریم. وی گفت: خیلی شگفت آور است که شما شخصی همچون عبدالله بن خباب را می کشید، ولی از ما خرمای یک نخل را نمی گیرید!
 
حضرت امام علی (علیه السلام) با خوارج بحث کرد و اشتباه بودن عقاید آنها را برایشان ثابت کرد و از کردار حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنها اقامه ی حجت کرد، و به آنها گفت: چنان چه حرف مرا قبول ندارید و مدعی هستید که من اشتباه می کنم و گمراه شده ام پس چرا همه ی امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را می کشید؟ و آنها را به اشتباه من کیفر می دهید و با گناهان من آنها را تکفیر می کنید؟ شمشیرهایتان را بر دوش گرفته اید و در جاهای سالم و ناسالم بکار می گیرید و میان گناهکار و بی گناه تفاوت قایل نمی شوید و شما می دانید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) زناکار محصن را سنگباران کرد. پس از آن، روی جنازه ی او نماز خواند و سپس خانواده اش وارث او شد و قاتل را نیز کشت و خانواده اش وارث میراث او شدند. دست سارق را برید و زناکار غیر محصن را تازیانه زد و پس از آن غنیمت را میان آن ها قسمت کرد و زنان مسلمان را به نکاح خود در آوردند که رسول الله آنها را به خاطر گناهانشان مجازاتی که خداوند برای آنها مقرر داشته، اعمال نمود ولی آنها را از سهم شان در اسلام منع نکرد و نام آنها را از خانواده آنها جدا نکرد.
 
شکی نیست که حضرت امام علی (علیه السلام) حجت قاطع و کافی را برایشان ارایه داد، ولی خوارج با تأسف نسبت به موضع خود پافشاری و به ظاهر نص عمل کردند و در فهم این متون در پرتو سنت عمل حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تعمق نمی نمودند. (وأخذتهم العزة بالإثم وزین الشیطان لهم سوء عملهم). آنها نسبت به ارتکاب گناه خود پافشاری کردند و شیطان نیز کارهای بدشان را شایسته جلوه می داد و اقدام به کشتن حضرت امام علی (علیه السلام) نمودند در حالی که حضرت امام علی (علیه السلام)، نخستین نوجوان مسلمان و عموزاده ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و همسر دخت او حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و مجاهد بزرگی بود که همه ی عمر خود را صرف دفاع از اسلام نمود و جان خود را به خاطر پایداری اسلام بر حق فدا کرد.


پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می آموخت و تکفیر نمی کرد

بررسی شرح حال حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خوبی نشان می دهد که ایشان در دوران خود هیچ یک از مسلمانان را به خاطر خطاها و گناهانی که مرتکب می شدند تکفیر نکردند، به نحوی که برخی از آنان مرتکب گناهان کبیره همچون دیگر مردم می شدند، برخی شراب می خوردند و یا مرتکب زنا می شدند و یا از شرکت در نبرد سرباز می زدند و یا مرتکب شرک اصغر می شدند و یا دست به کارهایی می زدند و سخنانی می گفتند که ظاهر آنها همانند گفتار و کردار مشرکین بوده است.
 
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، خطاکاران را آموزش می داد و آنها را به راه و روش درست و اطاعت از خدا با مهربانی و رحمت و عطوفت و دوستی و سعه ی صدر راهنمایی و هدایت می نمود. روایت شده است که مردی ابریق شرابی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهدا نمود، پیامبر اکرم به او گفت: آیا نمی دانی که خداوند تبارک و تعالی آن را تحریم کرده است؟
 
مرد گفت: آن را نفروشم؟ پیامبر گفت: کسی که خوردن آن را حرام کرده، فروش آن را هم حرام کرده است. مرد گفت: آیا آن را به یهودیان هدیه ندهم؟ پیامبر گفت: کسی که آن را حرام کرده، اهدای آن را به یهودیان نیز حرام کرده است.
مرد گفت: آن را چکارش کنم؟
پیامبر اکرم گفت: آن را دور بیانداز (این روایت از کتاب المجیدی و شبیه آن از کتاب های مسلم و دارمی نقل شده است).
 
ابواللیثی نیز می گوید: پیش از [یکی از غزوه ها] با حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون آمدیم. به درخت سدری رسیدیم، من پرسیدم: ای پیامبر خدا این درخت را مکانی برای آویزان کردن سلاح های ما قرار داده همان گونه که کفار محلی برای آویزان کردن سلاح هایشان دارند. کفار درخت سدری داشتند که سلاح هایشان را به آن آویزان می کردند و سراغ آن درخت می آمدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: الله اکبر. این سخن همان سخنی است که بنی اسراییل به موسی می گفتند: «اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (12) بدین معنی که برای ما خدایانی قرار بده همان گونه که آنها خدایانی دارند. شما از سنت های گذشتگان تقلید می کنید. (احمد بن حنبل آن را روایت کرد، و ترمذی آن را صحیح دانسته است)
 
از ابن عباس روایت است که مردی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ماشاء الله و شئت، بدین معنی هر چه خدا و شما بخواهید. پیامبر اکرم گفت: آیا مرا هم تراز خدا قرار داده ای؟ بگو: ما شاء الله وحده، یعنی هر چه فقط خدا خواست.
 

نهی پیامبر از تکفیر مسلمانان

اکنون در صحنه ی اسلام گروهی از دعوت کنندگان به تکفیر و تنفیر ظاهر شده اند که با تکفیر، مسلمانان خود را به خدا نزدیک می کنند و با لعن پیشوایان و علمای دین او را بندگی می نمایند، گزافه گویانی که چیزهایی از روی نادانی می گویند. هر یک از آنان جرأت به فتوایی می نماید، پیش از آن که معنای آن را بداند و باکی از ارتکاب گناه ندارد و چنانچه مرتکب گناه شود، پشیمان نمی شود.
 
این پدیده به جایی از طغیان و سرکشی رسیده است که «اقلیدس» هم در قرون وسطایی به آن نرسیده بود. در آن روزگار کاهنان به کسانی که آنها را تأیید می کردند بهشت را با چک های آمرزش می فروختند و آن را از کسانی که با آنها به مخالفت بر می خواستند، محروم می کردند. اینان، خود را قاضی بر مردم می دانند، بی آن که خود را به ساده ترین مرز قید و بندهای شرعی پایبند کنند و هیچ گونه توجهی نسبت به شیوهی نیاکان گذشته ی خود نسبت به مسایل تکفیر داشته باشند.
 
شما نسبت به گفته های صاحب شریعت پاک و با گذشت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در آن خطر تکفیر مسلمان و یا لعن کردن و یا خدانشناس دانستن گوشزد نموده اند توجه بفرمایید.
 
١- روایت از بخاری و مسلم و غیره است که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «اذا قال الرجل لاخیه یا کافر فقد باء بها احدهما. فان کان کما قال: و الا رجعت علیه». بدین معنی که اگر شخصی به برادر مسلمان خود بگوید ای کافر، در آن صورت یکی از آن دو کافر خواهد بود، چنان چه آن شخص همان گونه که او گفته است کافر است و در غیر این صورت کفر به خودش بر می گردد.
 
۲- گفته ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): «ما کفر رجل رجلا الا باء احدهما بهما، فإن کان کافرا، والا کفر بتکفیره» (ابن حبان). هیچ مردی شخص دیگری را تکفیر نکرده است، مگر این که یکی از آن دو مرد کافر باشند. چنان چه گفت او کافر است و در غیر این صورت کفر به خودش باز می گردد.
 
۳- (... ولعن المؤمن کقتله و من رمی مؤمنة بکفر فهو کقتله ومن ذبح نفسه بشی عذب به یوم القیامة.) بدین معنی که لعن مؤمن همانند کشتن اوست. کسی که مؤمنی را به کفر متهم کند او را کشته است. و کسی که با چیزی خود را ذبح کند، روز قیامت با همان چیز شکنجه خواهد شد. (حدیث مورد توافق همگان) در حاشیه ی کتاب الترغیب والترهیب درباره ی این حدیث آمده است: بدین معنی که نسبت خارج شدن از اسلام به او داده است و گناه او در این مورد همانند اعدام روح او و نابود کردن آن است.
 
4- بخاری و مسلم به نقل از مقداد بن الاسود آورده اند که وی گفت: گفتم: ای رسول خدا من شخصی از کافران را دیدم، با او درگیر شدم و او با شمشیر به یکی از دست هایم ضربه زد و آن را قطع کرد. آن گاه به یک درخت پناه برد و گفت به خدا اسلام آوردم. ای رسول خدا آیا من پس از این گفته او را بکشم؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: او را نکش.
 
گفتم: ای رسول خدا او یکی از دستان مرا قطع کرده و پس از آن، این گفته را بر زبان آورد. پیامبر گفت: او را نکش، چراکه او همچون تو پیش از این که او را بکشی می باشد و تو همچون او هستی، پیش از آن که آن گفته ی خود را بگوید.
 
5- بخاری و مسلم به نقل از اسامه بن زید (رضی الله عنه) روایت کرده اند که اسامه گفت: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را برای نبرد با جهینه اعزام داشت. به هنگام صبح آن قوم را بر سر آب خودشان دیدیم. من با یک نفر از انصار، مردی از جهینه را دنبال کردیم. هنگامی که به او رسیدیم گفت: «لا اله الا الله» آن گاه انصاری دست از او کشیدند، ولی من بانیزه خود به او ضربه زدم تا این که او را کشتم. هنگامی که به مدینه باز گشتیم این خبر به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید. پیامبر گفت: ای اسامه آیا او را پس از گفتن لا اله الا الله کشتی؟ پیامبر همچنان این مطلب را تکرار می نمود تا جایی که آرزو کردم ای کاش پیش از آن مسلمان نشده بودم. و در روایت دیگری پیامبر به او گفت: « آیا تو قلب او را باز کردی تا ببینی آیا او راست می گوید یا نه؟»
 
از جندب بن عبدالله روایت است که می گوید: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت؛ مردی می گفت به خدا قسم، خدا فلان کس را نمی آمرزد. پیامبر گفت: خداوند تبارک و تعالی فرموده است: (من ذا الذی یتألی على ان لا اغفر لفلان ؟ انی غفرت له واحبطت عملک.) بدین معنی چه کسی برای من تکلیف تعیین می کند که گناه فلان شخص را نیامرزم؟ من گناه آن فلان شخص را آمرزیدم و کارهای تو را بی نتیجه کردم. (بخاری)
 
ابوداود در باب نهی از بغی «ستم و بی عدالتی»، روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که دو مرد یهودی با هم دوست بودند، یکی از آن دو گناه می کرد و دیگری سر گرم عبادت بود. آن زاهد می دید که دیگری مرتکب گناه می شود، به او می گفت [که] از این گناه دست بردار. روزی او را دید که گناهی را مرتکب می شود، به او گفت دست بردار، آن معصیت کننده گفت: مرا به خدای خودم واگذار کن، آیا تو به عنوان ناظر اعمال من مبعوث شده ای؟ پارسا به او گفت: به خدا قسم خداوند گناهان تو را نمی بخشد. خدا سپس جان هر دو را گرفت و هر دو به پیشگاه پروردگار عالمیان رسیدند. خداوند به این مجتهد گفت: آیا تو از من با خبر بودی؟ و یا آن که نسبت به آنچه در دست من است، توانا بودی؟ پس، به آن شخص که گناهکار بود گفت: برو با رحمت من وارد بهشت شو و به دیگری گفت ایشان را به جهنم ببرید.
 
قاعده ی علمای صالح گذشته ی امت اسلامی پیوسته در طول تاریخ بر این گفته استوار بوده است: اگر در این مسأله، نود و نه نظر وجود دارد که شخص مسلمان را به خاطر یکی از مسایل تکفیر می نمایند و یک نفر اعتقاد به تکفیر او نداشته باشد، او برای احتیاط و احسان به گمان گفته لا اله الا الله، او طرفدار این یک نظر خواهد بود.
 
حال من شما را به خدا سوگند می دهم چنان چه این ها معتقد به کفر ابن تیمیة و علمای مجاهد امت همچون سید قطب و مودودی و علمای جنبش اسلامی و علمای حرمین شریفین باشند و هنگام حج پشت سر آنها نماز نمی خوانند و کسانی که غزالی و شعرانی و برخی دیگر از علمای امت اسلامی را کافر بدانند، پس چه کسی مسلمان باقی می ماند؟
 
علمای گذشته کسانی را که به دنبال اشتباهات و لغزش های علما باشند به مگس هایی تشبیه کرده اند که بر آلودگی و زباله نشسته اند و با جارویی که زباله ها را جمع می کند، آن اشتباهات را دنبال می کنند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- سوره بقره، آیه ۲۰۳
2- سوره بقره، آیه ۲۵۷
3- سوره بینة، آیه 6
4- سوره بقره، آیه ۸
5- سوره انسان، آیه ۳
6- سوره نحل، آیه ۱۸
7- سوره حجرات، آیه ۱۹
8- سوره نساء، آیه 48
9- سوره بقره، آیه ۱۷۸
10- سوره حجرات، آیه 9
11- سوره نور، آیه ۲۲
12- سوره اعراف، آیه ۱۳۸
 
منبع: مجموعه مقالات استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، نویسنده: تاج الدین هلالی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1384ش، صص 376-363