گویند هنگامی که نادرشاه به قصد حمله به هندوستان در حرکت بود، بچه‌ای را در راه دید که به مکتب می‌رود. از او پرسید: چه می‌خوانی؟ گفت: قرآن. پرسید: درست به کجا رسیده؟ گفت:‌ «إِنَّا فَتَحْنَا لَک فَتْحًا مُّبِینًا؛ ما تو را پیروزی بخشیدیم؛ ‌چه پیروزی درخشانی!» (فتح: 1) نادر خوشش‌ آمد؛ زیرا شنیدن آیه فتح را نشانه فتح و پیروزی دانست. پس یک سکه طلا به او داد، ولی بچه نگرفت. نادر گفت: چرا نمی‌گیری؟ گفت: مادرم مرا می‌زند و می‌گوید تو دزدی کرده‌ای!‌ گفت: بگو نادر داد. بچه گفت: باور نمی‌کند و می‌گوید: نادر مرد سخاوتمندی است؛ اگر می‌داد، یک دانه نمی‌داد، زیاد می‌داد!‌حرف او در نادر اثر کرد، به گونه‌ای که یک مشت سکه زر در دامن او ریخت و سپس به راه افتاد. اتفاقاً همان گونه که این آیه را به فال نیک گرفته بود، این سفر پیروزی‌های مهمی برایش به ارمغان آورد.