پند اخلاقی

«امیر اسماعیل لیککی»، پسرخوانده‌ای داشت که دچار مرض آبله شده و زیبایی صورتش در اثر این بیماری از بین رفته بود. روزی «امیر اسماعیل» و پسر خوانده‌اش در مجلسی نشسته بودند. قاضی «ابو منصور» نیز در آنجا حاضر بود. «امیر» از تغییر زیبایی صورت پسرش تعجب می‌کرد که چگونه آن صورت زیبا، تبدیل به این چهره زشت شده است. در این حال قاضی این آیه را خواند: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ؛ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ؛ ما انسان را در نیکوترین صورت و نظام آفریدیم، سپس او را به پایین‌ترین مرحله باز گرداندیم.» (تین: 4 و 5) از آن جا که خود قاضی نیز چهره زیبایی نداشت، پسر در پاسخ گفت: «... وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِی خَلْقَهُ؛ برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد.» (یس: 78) قاضی از پاسخ پسر شرمنده شد.