صبحی دیگر رسید و من در انتظار تو چشم میگشایم و دلم لبریز است از دیدن خورشید جانم تا جان ببخشد و ذوب کند یخهای کسالت و اندوه را تو با چشمانت زندگی و شادی را برایم به ارمغان میآوری ساده میآیی و پر شکوه و چه میدانی از غوغا و بلوایی که بهپا میکنی در درونم چشانم سخت تو را میجویند ای جاری زلال، ای تابیده بر دلت مهر و من باز هم از دستانت شکوفه مهربانی میچینم امروز
صبحی دیگر رسید و من در انتظار تو چشم میگشایم و دلم لبریز است از
دیدن خورشید جانم تا جان ببخشد و ذوب کند یخهای کسالت و اندوه را
تو با چشمانت زندگی و شادی را برایم به ارمغان میآوری
ساده میآیی و پر شکوه و چه میدانی از غوغا و بلوایی که بهپا میکنی در درونم
چشانم سخت تو را میجویند ای جاری زلال، ای تابیده بر دلت مهر
و من باز هم از دستانت شکوفه مهربانی میچینم امروز
تازه های پیامک
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}