ز آینه ی دل گرفت ماه خداوند، زنگ
سلسله ی زلف وصل، بود سحرها به چنگ
عبد خدا بود و صلح، دیو هوی بود و جنگ
یافت ز خون علی صورت این ماه، رنگ