محل استقرار ما در این هشت، نه ماهی که در منطقه عملیات بودم، «اهواز» بود،نه« آبادان» یعنی اواسط مهر ماه به منطقه رفتم ( مهر ماه 59 تا اواخر اردیبهشت یا اوایل خرداد60) یک ماه بعدش حادثه مجروح شدن من پیش آمد ..
از سردار شهید علی چیت سازیان – که در قله ی بلندی از تقوا و معنویت زندگی می کرد – خاطراتی جالب و ارزنده ای نقل شده است. برخی از آن ها از کرامت های او حکایت می کند....
خانم صفیه مدرسی، همسر شهید مهدی باکری میگوید: مهر ماه 1359 بود که تازه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شده بود که مهدی به خواستگاریام آمد. او را یک بار در تلویزیون ...
سرتیپ 2 جانباز آزاده عین الله کرمانی زاده در سال 1322 در یک خانواده ای کشاورز و مذهبی در شهرستان شاهین دژ به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در زادگاهش گذراند...
هنوزعملیات،درست وحسابی شروع نشده بود که کارگره خورد. گردان ما زمین گیر شد وحال وهوای بچه ها،حال وهوای دیگری. تا حالا این طوری وضعی برام سابقه نداشت. نمی دانم چه شان شده بود ...
با صبا درچمن لاله سحر می گفتم که شهیدان که اند این همه خونین کفنان گفت: حافظ من وتو محرم این رازنه ایم از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان آسمان جای بالا وبلندی است،وسیع است، ابری که نباشد،آبی وقشنگ است....
8 سال دفاع مقدس در سرزمین ایران خاطرات تلخ و شیرین بسیاری از خود به جای گذاشت. ثبت این خاطرات برای نسل آینده می تواند چراغ پر فروغی باشد تا از طریق آن با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا شوند....
١- چند روز قبل از امتحانها از جبهه میآمد، یک صندلی میگذاشت زیر درخت نارنگی وسط حیاط، آن چند روز را درس میخواند و با نمرههای خوب قبول میشد. نمرههاش هست. تازه با همین وضع توی کنکور هم قبول شد. ...
«از آنجایی که شهید ردانیپور با دلسوزی و تمام وجود در جبههها کار میکرد، مورد علاقهی من بود. در یک جامعهی الهی باید امثال ردانیپور از برجستهترین عنصرها و چهرههای جامعه باشند.»...
آنچه که میخوانید فصل چهارم از داستانی است که با برداشتهایی از زندگی و خاطرات سردار شهید، محمود کاوه، نوشته شده است. این داستان از زبان و نگاه جلال خاوری نقل میشود ...
حاجی حواسش به همه چیز بود؛ از محتوای سخنرانی و مداحیها و نماز جماعتهای ظهر عاشورا و تاسوعا گرفته، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفشهای عزاداران وگرفتن اسفند ...
در عملیات بدر شهید حمزه بابایی با تعدادی از رزمندگان به منطقه ای رفتیم که نمی دانستیم این منطقه خودی است یا در تصرف دشمن. پس از مدتی تلاش و جستجو به نتیجه ای نرسیدیم. ...
یک تکه ترکش عشق این درد زخم کهنه دیگر دوا ندارد این دل که شیمیائی است هرگز شفا ندارد این گاز تاول افزا کم کم برد توانم گوئی که خردل آن در سینه جا ندارد ای وای، مانده ام جا از کوچ کاروان ها ...
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}