سیره حکومتی نبی رحمت
در حکومتِ اسلام، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله نقش اساسی ایفا نمود و اخلاق مدیریتی او باعث ترویج سریع اسلام و شیفتگی مردم به ایشان و اسلام گردید. در ادامه برخی از ویژگیها و اخلاق حکومتی آن فرستاده الهی به صورت اختصاربیان میشود.
نظارت بر اصحاب
پس از بیعت اول مردمان یثرب و اعزام مصعب بن عمیر به عنوان مبلغ به آن شهر، هفتاد و پنج نفر از انصار در موسم حج در ذی حجه سال سیزدهم بعثت به مکه رفتند و «بیعت دوم عقبه» به انجام رسید.
چون بیعت این جمع به انجام رسید، رسول خدا صلّی الله علیه و آله گفت:
خرجوا الی منکم اثنی عشر نقیباً لیکونوا علی قومهم بما فیهم.
«دوازده نفر نقیب از میان خود برگزینید تا مسئول و مراقب آنچه در میان قومشان میگذرد باشند.».
و دوازده نفر نقیب برگزیده شدند و رسول خدا به دوازده نفر نقیب انتخاب شده گفت:
أنتم علی قومکم بما فیهم کفلاء ککفالة الحواریین لعیسی بن مریم و أنا کفیل علی قومی یعنی المسلمین.
چنان که حواریون برای عیسی ضامن قوم خود بودند، شما هم عهده دار هر پیشامدی هستید که در میان قوم شما روی میدهد و من خود کفیل مسلمانانم.1
نظارت بر بازار
امام باقر علیه السلام می فرموند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در بازار مدینه، بر بساطِ فروشنده خوراکى گذشت و به صاحب آن گفت: "خوراکت، یکسره خوب است؟" و او جواب مثبت داد، سپس از وى درباره قیمتش سؤال کرد. آن گاه خداوند عزّ و جلّ به وى وحى فرمود که دستانش را در آن خوراک فرو بَرَد. و او چنین کرد و خوراکى پَست و نامرغوب بیرون کشید و به فروشنده خوراکی فرمود:
ما أراکَ إلّا وقَد جَمَعتَ خِیانَةً وغِشّا لِلمُسلِمینَ.
جز خیانت و فریب براى مسلمانان، چیزى فراهم نیاوردهاى!2
به کار گماشتن برترینها
پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله در انتخاب حاکمان و والیان بهترین اصحاب را که توانایی انجام مأموریت را داشتند برمیگزید و می فرمود:
مَنِ استَعمَلَ رَجُلًا مِن عِصابَةٍ، وفِی تِلکَ العِصابَةِ مَن هُوَ أرضى للّه مِنهُ؛ فَقَد خانَ اللّهَ، وخانَ رَسولَهُ، وخانَ المُؤمِنینَ
هر کس از میان گروهى، مردى را به کار گمارد و در میان آن گروه، شخص خدا پسندتر از او وجود داشته باشد، به خدا خیانت کرده، به پیامبر او خیانت کرده و به مؤمنان، خیانت کرده است.3
آن حضرت هیچ گاه افراد تشنه ریاست را به کار نگماشت ابو موسى میگوید من و دو نفر دیگر از قومم خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رسیدیم. یکى از آن دو گفت: اى پیامبر خدا! مرا امیر قرار ده.
آن دیگرى نیز چنین درخواستى کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: إنّا لا نُوَلّی هذا مَن سَأَلَهُ، ولا مَن حَرَصَ عَلَیهِ.
" ما این کار را به کسى که آن را درخواست یا آزمند بر آن باشد، نمىسپاریم".4
تدبیر و عدالت آن حضرت
تدبیر قوی و حکمت آمیز و همه جانبهای که در خلال تاریخ حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله مشاهده میشود، حیرت آور است. پیامبرصلی الله علیه وآله حافظ قانون بود؛ نمیگذاشت قانون نقض بشود، چه توسط خودش و چه توسط دیگران. خودش هم محکوم قوانین بود، آیات قرآن هم بر این نکته ناطق است. بر طبق همان قوانینی که مردم باید عمل میکردند، خود آن بزرگوار هم دقیقاً و به شدت بر طبق آن قوانین عمل میکرد و اجازه نمیداد تخلفی صورت پذیرد.
وقتی که در جنگ بنیی قریظه، مردهای خائن آن قبیله به قتل رسیدند و بقیه اسیر شدند و اموال و ثروت بنی قریظه را آوردند، چند نفر از امّهات مومنین - همانند زینب بنت جحش، عایشه و حفصه - به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کردند که: یا رسول الله! این همه طلا و این همه ثروت از یهود به دست آمده است، انتظار داریم که مقداری از آن را در اختیار ما بگذاری!
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله با این که به آنها محبت داشت و نسبت به آنها بسیار خوش رفتار بود، ولی حاضر نشد به خواسته آنها عمل کند.
پیامبر فرمود: اگر میخواهید با من زندگی کنید، زندگی زاهدانه است. تخطّی از قانون ممکن نیست.
اگر پیامبر میخواست از آن ثروتها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفی نداشتند، لیکن او حاضر نشد. بعد که زیاد اصرار کردند، پیامبرصلّی الله علیه وآله با آنها حالت کناره گیری به خود گرفت؛ یک ماه از زنان خودش دوری کرد که از او چنان توقعی کردند.5
پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله می فرمود:
ساعَةٌ مِن إمامٍ عَدلٍ أفضَلُ مِن عِبادَةِ سَبعینَ سَنَةً، وحَدٌّ یُقامُ للّه فِی الأَرضِ أفضَلُ مِن مَطَرِ أرَبعینَ صَباحا.
یک ساعت حکمرانى پیشواى عدالت پیشه، از عبادت هفتاد سال، برتر است، و حدّى که براى خدا در زمین جارى مىگردد، [برکتش] از بارندگىِ چهل روز، افزونتر است.6
پیامبر در اجرای عدالت و احکام اسلام، هرگز مماشات و سهل انگاری نفرمود. امام علی علیه السلام طی مأموریتی از ناحیه پیامبرصلّی الله علیه وآله جهت دعوت مردم یمن به اسلام، به آن سرزمین سفر نمود و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچههای حریر را به عنوان جزیه و مالیات که طبق پیمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و سوی مدینه حرکت نمود، در بین راه از حرکت پیامبرصلّی الله علیه وآله برای شرکت در مراسم حج، اطلاع یافت و بدین جهت فرماندهی سربازان را به یکی از افسران سپرد و خود به سرعت حرکت کرد تا نزدیکی مکه به خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله رسید. پس از گفتگو با آن حضرت، مأموریت یافت به سوی نیروهای خود بازگردد و آنها را به مکه بیاورد.
وقتی امام علی علیه السلام به میان سربازان خویش بازگشت، ملاحظه فرمود که پارچههای حریر را میان خویش تقسیم کرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرار دادهاند.
علی علیه السلام از این تصمیم جانشین خویش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرار داد. او در پاسخ گفت که با اصرار سربازان مواجه شدم و این پارچهها را به عنوان امانت به آنان سپردم تا پس از مراسم حج از آنان پس بگیرم.
علی علیه السلام فرمود: تو چنین اختیاری نداشتی. آنگاه دستور داد که تمام پارچهها را پس گرفته و بسته بندی نمایند، از این فرمان قاطع و سخت علی علیه السلام، گروهی که از عدالت، رنج میبردند، به پیامبرصلّی الله علیه وآله شکایت جُستند و از رفتار علی علیه السلام ابراز ناراحتی نمودند. پیامبرصلّی الله علیه وآله این پیام را به شاکیان رساند:
ارفعوا ألسنتکم عن علّیٍ فاّنه خشنٌ فی ذات اللّه عزّوجل، غیر مُداهنٍ فی دینه
زبان از بدگویی علی علیه السلام بردارید که او در اجرای دستور خدا، بی پروا و سختگیر است و اهل سازش و مداهنه در دین خدا نیست.7
سازش ناپذیر
پیامبر صلّی الله علیه وآله در طول بیست و سه سال نبوت و رسالت، هیچ گاه بر سر اصول و مبانی دین و بر سر اجرای احکام با هیچ کس سازش و مداهنه نکرد. پس از غزوه تبوک در سال نهم نمایندگان قبیله هوازن برای پذیرش اسلام، اظهار تمایل نمودند، ولکن شروطی را نیز ذکر کردند که از جمله آن معافیت از حکم «نماز» بوده است. اما پیامبر با قاطعیت و بدون هیچ تساهل و سازشکاری به آنان فرمود «لاخیر فی دینٍ لاصلاه معه»؛ دینی که در نماز نباشد ارزش و سودی ندارد.8
سرسخت در اجرای حدود الهی
پیامبرصلّی الله علیه وآله، در اجرای حدود الهی ذرهای تسامح و معامله نمیکردند، زیرا جرمهایی که به هتک حرمت خانواده و اجتماع و آبروی انسانها، هتک عفت عمومی، اختلال در نظام اجتماعی، سُست شدن مبانی اعتقادی مردم و.... میانجامد، از موضوعاتی است که نمیتوان به سادگی از کنار آنها عبور کرد.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله ضمن تشریع و قانونگذاری وحیانی این احکام، خود نیز از مجریان سرسخت این فرامین الهی بود و هیچ گاه بر سر این احکام نورانی، نرمش به خرج نداد و در حدود و قوانین الهی، فاطمه مخزومی با فاطمه محمّدی برای اجرای احکام در دادگاه عدل نبوی یکسان بودند.
زنی از اشراف قریش به نام فاطمه مخزومی، مرتکب سرقت شد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله دستور داد حدّ الهی را درباره او جاری کنند. قبیله بنی مخزوم ناراحت شده و کوشیدند به هر وسیلهای، مانع اجرای حّد شوند. اُسامة بن زید که مورد توجه رسول خدا صلّی الله علیه وآله بود از ایشان تقاضای عفو کرد، اما حضرت صلّی الله علیه وآله سخت ناراحت شده و فرمود: آیا درباره حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟ سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبهای چنین فرمود:
ای مردم! علت این که ملتهای قبل از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلند پایهای از آنان جرم میکرد او را به مجازات نمیرساندند، اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسی خلاف میکرد، حکم خدا را درباره وی اجرا میکردند. سوگند به خدا، اگر( بر فرض محال) دخترم فاطمه نیز دست به چنین کاری بزند، حکم خدا را درباره او اجرا میکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومی با فاطمه محمّدی یکسان است.9
دقیق نسبت به بیت المال
در سیره نبی اکرم صلّی الله علیه وآله نیز به خوبی مشهود است که آن حضرت در مورد اموال عمومی و حقالناس سختگیر و قاطع و با صلابت بودهاند و هیچ گاه در آن باره، مداهنه و سستی به خرج ندادهاند. روز حرکت از سرزمین خیبر، به رزمندهای که مأمور بستن کجاوهها بود، تیری اصابت کرد و جان سپرد. تحقیقات مأموران اطلاعاتی درباره علت قتل به جایی نرسید. همگی گفتند بهشت بر او گوارا باد. اما پیامبرصلّی الله علیه وآله فرمود: با شما هم عقیده نیستم، زیرا عبایی که او بر تن دارد از غنایم و بیت المال است و او آن عبا را به خیانت برده است و روز رستاخیز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد، از این روی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله بر جنازه او نماز نخواند.10
وفادار به عهد و پیمان
از دیگر خُلقیّات حکومتی او، این بود که عهد نگهدار بود. هیچ وقت عهد شکنی نکرد. قریش با او عهد شکنی کردند، امّا او نکرد؛ یهود بارها عهد شکنی کردند، امّا او نکرد.
رازدار
او رازدار بود. وقتی برای فتح مکه حرکت میکرد، هیچ کس نفهمید پیامبر کجا میخواهد برود. همه لشکر را بسیج کرد و گفت: بیرون برویم.گفتند: کجا؟ فرمود: بعد معلوم خواهد شد. به هیچ کس اجازه نداد که بفهمد او دارد به سمت مکه میرود، کاری کرد که تا نزدیک مکه، قریش هنوز خبر نداشتند که پیامبرصلّی الله علیه وآله دارد به مکه میآید!
تشویق به مشورت
مشورت در اسلام از اهمیت بسیاری برخوردار است. بنابر آنچه در سیره پیامبر آمده در موارد بسیاری آن حضرت با اصحاب مشورت کرده و طبق نظر آنها عمل می کردند و میفرمود:
الحَزمُ أن تَستَشِیرَ ذا الرَّأیِ وتُطِیعَ أمرَهُ.
دور اندیشى، آن است که با صاحب نظر، مشورت کنى و نظر او را به کار بندى.11
عقیده آن حضرت بر آن بود که گردهم آیى و مشاوره سبب ارائه بهترین اندیشه به شکل بهترین طرح میشود و کارهاى مهم به نحو احسن جامه عمل میپوشد. پیامبر بزرگوار اسلام صلّی الله علیه و آله مىفرمودند:
ما تَشاوَرَ قَومٌ فَطُّ الَّا هُذُوا لِارْشَدِ امْرِهِمْ
هیچ گروهى مشورت نکرد جز آن که به بهترین برنامه، راه یافت.12
مورخین اسلامی یکی از صفات پیامبر اسلام را در مسند حکومت "کثیرالمشاوره" دانسته و گفته اند سیره پیامبر چنین بود که با اصحاب خود زیاد مشورت میکرد. مشورت در زندگی سیاسی و نظامی پیامبر اسلام به عنوان اصلی تربیتی مورد توجه قرار میگرفت و به اصحابِ خود سفارش به مشورت مینمود، خضرت علی علیه السلام می فرمایند:
بَعَثَنِی رسولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله على الیَمَنِ، فقالَ وهو یُوصِینی: یا عَلِیُّ، ما حارَ مَنِ استَخارَ، ولا نَدِمَ مَنِ استَشارَ.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مرا به [حکومت] یمن فرستاد و در سفارش به من فرمود:" اى على! کسى که از خدا طلب خیر کرد، سرگردان نشد، و کسى که مشورت کرد، پشیمان نگشت".13
در جنگ بدر، سپاه اسلام مقرّ فرماندهی خود را در جایی قرار داده بود که به نظر « حباب بن منذر»، مناسب نبود. خدمت رسول خدا که فرماندهی سپاه اسلام را به عهده داشت رسید و عرض کرد: آیا انتخاب چنین مکانی به امر خداوند است؟
پیامبر فرمود: امر خدا نیست که حقِّ اظهار نظر نداشته باشید. این موضوع قابل مشورت است.
«حباب» گفت: به نظر من جایی را باید انتخاب کرد که نزدیک به آب باشیم تا دشمن نتواند با قطع آب، سپاهیان اسلام را از پای درآورد که نظر او مورد قبول واقع شد.
در جنگ احد که سپاه هزار نفری قریش از مکه با همه ساز و برگ نظامی برای هجوم به مدینه آماده شده بود پیامبر خدا اصحاب خود را جمع کرد و در مورد این موضوع که در شهر مدینه بمانند و یا اینکه در بیرون شهر با دشمن بجنگند، مشورت فرمود و چنین نتیجه گرفت: « فاشارَ جمهورهم بالخروج الیهم فخرج الیهم»؛14 که باید از شهر خارج گشت.
در جنگ خندق نیز که همه احزاب برای از بین بردن اسلام و سرکوبی مسلمانان متحد شده بودند، پیامبر اعظم در چگونگی مقابله با دشمن، نظر اصحاب خود را خواست که در این نظرخواهی سلمان فارسی پیشنهاد کندن خندق را داد و پذیرفته شد.
حاکمانی که بنابر سیره نبی مکرم، شخصیت مردم را محترم مىشمرند، به آنان بها مىدهند و آنان را در تعیین سرنوشت خود در اداره مملکت سهیم مىکنند، فضاى شاد وامید بخشى را بر زندگى حاکم مىکنند و بر عکس، حاکمان خودرأى و مستبد، ضمن گمراهى و هلاکت خویش، گرد یأس و غم در جامعه مىافشانند؛ تو گویى ملّت، مردگان متحرکى هستند که طعم شیرین زندگى واقعى را نچشیدهاند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله، این نقش ارزشده مشورت را در کنار دو عنصر ارزشمند دیگر چنین بیان مىکند:
«اذا کانَ امَراءُکُمْ خِیارُکُم وَ اغْنِیاءُکُم وَ امْرَکُمْ شَورى بَیْنَکُم فَظَهْرُالْارْضِ خَیْرٌ لَکُم مِنْ بَطْنِها ...»
وقتى فرمانروایان، بهترینهایشان و ثروتمندانتان، سخاوتمندانشان باشند و کارهایتان با مشورت صورت پذیرد، (زندگى) روى زمین برایتان بهتر از (مردن و دفن شدن) زیر زمین است. 15
آدمى هر اندازه از درایت و هوشمندى برخوردار باشد و علم و اطلاع فراوانى نیز کسب کند، باز هم در پرتو تبادل نظر با دیگران، به اندیشه جدیدى دست خواهد یافت چنان که در تبادل اندیشهها، به صحت و درستى فکر خویش نیز مطمئن خواهد شد، به فرموده امیر مؤمنان صلوات الله علیه:
«حق على العاقل ان یضیف الى رأیه رأى العقلاء و یضم الى علمه علوم الحکماء»
بر خردمند لازم است که نظر خردمندان را بر نظر خویش بیفزاید و دانشهاى حکیمان را نیز به دانش خود ضمیمه کند.16
حرام دانستن هدیه به کارگزاران حکومت
رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله پیرامون هدیه میفرمایند:
الهَدِیَّةُ على ثَلاثَةِ أوجُهٍ: هَدِیَّةُ مُکافاةٍ، وهَدِیَّةُ مُصانَعَةٍ، وهَدِیَّةٌ للّهِ عز و جل.
هدیه بر سه گونه است: هدیه جبرانى، هدیه رشوهاى [و تملّق آمیز]، و هدیه به خاطر خداوند عزّ و جلّ.17
آن حضرت هدیه به کارگزاران حکومت را خیانت به حکومت دانسته می فرمودند:
هَدایا العُمّالِ غُلولٌ.
هدایایى که به کارگزارانْ پیشکش مىشود، خیانت است.18
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله قبح این عمل را آنچنان فراوان میداند که آن را حرام بر میشمرد:
هَدایا العُمّالِ حَرامٌ کُلُّها.
هدایایى که به کارگزاران داده مىشود، همگى حرام است.19
ابو حمید ساعدى میگوید پیامبر صلّى الله علیه و آله مردى از بنى اسد به نام ابن اتْبیّه را مأمور جمع آورى زکات کرد. چون اموال زکات را آورد، گفت: این براى شماست و این هم به خود من، هدیه شده است.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر منبر ایستاد ... و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود:
ما بالُ العامِلِ نَبعَثُهُ، فَیأتی فَیقولُ: هذا لَکَ و هذا لِی؟! فهَلّا جَلَسَ فی بَیتِ أبِیهِ وامِّهِ فیَنظُرَ أیُهدى لَهُ أم لا؟ والّذی نَفسی بِیَدِهِ لا یَأتی بشیءٍ إلّا جاءَ بهِ یَومَ القِیامَةِ یَحمِلُهُ على رَقَبَتِهِ
"چه شده است که کارگزار را مىفرستیم و وقتى مىآید، مىگوید: این، از آنِ توست و این، از آنِ من؟! چرا در خانه پدر و مادرش نمىنشیند تا ببیند آیا باز هم براى او هدیه مىآورند یا نه؟! سوگند به آن که جان من در دست اوست، [آن کارگزار] هیچ چیز بر نمىدارد، مگر این که روز قیامت، آن را بر دوش خود خواهد کشید.20
پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله هدیه به حاکم و کارگزار را از مصادیق رشوه دانسته به امام على علیه السلام می گفتند: یاعلیُّ، إنَّ القَومَ سَیُفْتَنونَ بأموالِهِم، ویَمُنُّونَ بدِینِهِم على ربِّهِم، ویَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ، ویَأمَنُونَ سَطوَتَهُ، ویَستَحِلُّونَ حَرامَهُ بالشُّبُهاتِ الکاذِبَةِ، والأهواءِ السّاهِیَةِ، فیَستَحِلُّونَ الخَمرَ بالنَّبیذِ، والسُّحتَ بالهَدِیَّةِ، والرِّبا بالبَیعِ.
اى على! به زودى، مسلمانان به اموالشان آزمایش مىشوند و به خاطر دیندارىشان، بر خدا منّت مىنهند و آرزوى رحمت او را مىکنند و از خشم او آسوده خاطر مىشوند و با شبههاى دروغین و هوسهاى غفلت زا، حرام او را حلال مىشمارند. پس شراب را به نام نبیذ، و رشوه را به نام هدیه و ربا را به نام خرید و فروش، حلال مىکنند.21
سید احمد سجادی
پینوشتها:
1. تاریخ پیامبر اسلام ص 199
2. بحار الأنوار ج 22 ص 86 ح 37
3. مستدرک على الصحیحین ج 4 ص 104 ح 7023
4. صحیح البخاری ج 6 ص 2614 ح 6730
5. محمد راز آفرینش ص 223
6. کافی ج 7 ص 175 ح 8
7. بحار الانوار ج 21 ص 375
8. عیون الاثر ج 2 ص 273
9. سیره ابن هشام ج 4 ص 185
10. محمد راز آفرینش ص 235
11. اعلام الدین ص 294
12. کشاف زفحشرى ج 1 ص 432
13. الأمالی للطوسی ص 136 ح 220
14. سیره ابن هشام ج 3 ص 67
15. تحف العقول، ترجمه جنّتى، ص 64
16. شرح غرر الحکم ج 3 ص 408
17. کافی ج 5 ص 141 ح 1
18. کنز العمال ج 6 ص 111 ح 15067
19. کنز العمال ج 6 ص 112 ح 15068
20. صحیح البخاری ج 6 ص 2624 ح 6753
21. نهج البلاغه، خطبه 156
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}