ویژه نامه روز بيست و دوّم ضیافت الهی
دعای روز بيست و دوّم
خدايا باز كن برويم در اين ماه درهاى فضلت را و بركاتت را در آن بر من نازل فرما و موفقم دار در آن به موجبات خشنوديت و مسكنم ده در آن وسطهاى بهشتت اى اجابت كننده دعاى درماندگان
منبع: مفاتیح الجنان
زلال وحی
"و ما ادريك ما ليلة القدر"
اين جمله كنايه است از جلالت قدر آن شب و عظمت منزلتش، چون با اينكه ممكن بود در نوبت دوم ضمير ليلة القدر را بياورد، خود آن را تكرار كرد.واضحتر بگويم، با اينكه مىتوانستبفرمايد: "و ما ادريك ما هى، هى خير من الف شهر"براى بار دوم و بار سوم خود كلمه را آورد و فرمود: "و ما ادريك ما ليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر".
"ليلة القدر خير من الف شهر"
اين جمله به طور اجمال آنچه را كه در جمله"و ما ادريك ما ليلة القدر"بدان اشاره شده بود، يعنى عظمت آن شب را بيان مىكند، و مىفرمايد: بدين جهت گفتيم آن شب مقامى ارجمند دارد كه از هزار شب بهتر است.
و منظور از بهتر بودنش از هزار شب به طورى كه مفسرين تفسير كردهاند بهتر بودنش از حيث فضيلت عبادت است، و مناسب با غرض قرآن هم همين معنا است، چون همه عنايت قرآن در اين است كه مردم را به سوى خدا نزديك، و به وسيله عبادت زنده كند، و زندهدارى آن شب با عبادت بهتر است از عبادت هزار شب.و ممكن است همين معنا را از آيه سوره دخان نيز استفاده كرد، چون در آنجا شب قدر را پر بركتخوانده، و فرموده: "انا انزلناه فى ليلة مباركة" (14) .البته در اين ميان معناى ديگرى نيز هست، كه ان شاء الله در بحث روايتى آينده خواهد آمد.
"تنزل الملئكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر"
كلمه"تنزل"در اصل تتنزل بوده، و ظاهرا مراد از روح آن روحى است كه از عالم امر است و خداى تعالى در بارهاش فرموده: "قل الروح من امر ربى" (15) ، و اذن در هر چيز به معناى رخصت دادن در آن است، و يا به عبارت ديگر اعلام اين معنا است كه مانعى از اين كار نيست.
و كلمه"من"در جمله"من كل امر"به گفته بعضى (16) از مفسرين به معناى باء است.
بعضى (17) ديگر گفتهاند: به معناى خودش است، يعنى ابتداى غايت، ولى سببيت را هم مىرساند، و آيه را چنين معنا مىدهد: "ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان و به سبب هر امرى الهى نازل مىشوند".
بعضى (18) ديگر گفتهاند: باء براى تعليل به غايت است، و معنايش اين است"ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مىشوند، براى خاطر اينكه هر امرى را تدبير كنند".
ليكن حق مطلب اين است كه: مراد از امر، اگر آن امر الهى باشد كه آيه"انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون" (19) تفسيرش كرده، حرف"من"براى ابتدا خواهد بود، و در عين حال سببيت را هم مىرساند، و به آيه چنين معنا مىدهد: "ملائكه و روح در شب قدر به اذن پروردگارشان نازل مىشوند، در حالى كه نزولشان را ابتدا مىكنند و هر امر الهى را صادر مىنمايند".
و اگر منظور از امر مذكور هر امر كونى و حادثهاى باشد كه بايد واقع گردد، در اين صورت حرف"من" به معناى لام تعليل خواهد بود، و آيه را چنين معنا مىدهد: ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان نازل مىشوند براى خاطر تدبير امرى از امور عالم.
"سلام هى حتى مطلع الفجر"
در مفردات گفته: كلمه"سلام"و"سلامت"به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است (20) .
پس جمله"سلام هى"اشاره استبه اينكه عنايت الهى تعلق گرفته استبه اينكه رحمتش شامل همه آن بندگانى بشود كه به سوى او روى مىآورند، و نيز به اينكه در خصوص شب قدر باب نقمتش و عذابش بسته باشد، به اين معنا كه عذابى جديد نفرستد.و لازمه اين معنا آن است كه طبعا در آن شب كيد شيطانها هم مؤثر واقع نشود، همچنان كه در بعضى از روايات هم به اين معنا اشاره رفته است.
ولى بعضى (21) از مفسرين گفتهاند: مراد از كلمه"سلام"اين است كه: در آن شب ملائكه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند سلام مىدهند.برگشت اين معنا هم به همان معناى اول است و اين دو آيه يعنى آيه"تنزل الملئكة و الروح"تا آخر سوره در معناى تفسيرى استبراى آيه قبلى كه مىفرمود"ليلة القدر خير من الف شهر".
بحث روايتى
در تفسير برهان از شيخ طوسى از ابوذر روايت آورده كه گفت: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتم يا رسول الله آيا شب قدر شبى است كه در عهد انبياء بوده و امر بر آنان نازل مىشده و چون از دنيا مىرفتند نزول امر در آن شب تعطيل مىشده است؟فرمود: نه بلكه شب قدر تا قيامت هست (22) .
مؤلف: در اين معنا روايات زيادى از طرق اهل سنت نيز آمده (23) .
و در مجمع البيان است كه از حماد بن عثمان از حسان ابن ابى على نقل شده كه گفت: از امام صادق(علیه السلام)از شب قدر پرسيدم، فرمود در نوزدهم رمضان و بيست و يكم و بيست و سوم جستجويش كن (24) .
مؤلف: در معناى اين روايات رواياتى ديگر نيز هست، و در بعضى از اخبار ترديد بين دو شب شده، يكى بيست و يكم و ديگرى بيست و سوم، مانند روايتى كه عياشى از عبد الواحد از امام باقر(علیه السلام)روايت كرده (25) . و از رواياتى ديگر استفاده مىشود كه شب قدر خصوص بيست و سوم است، و اگر معينش نكردهاند به منظور تعظيم امر آن بوده، تا بندگان خدا با گناهان خود به امر آن اهانت نكنند (26) .
و نيز در تفسير عياشى در روايت عبد الله بن بكير از زراره از يكى از دو امام باقر و صادق(علیه السلام)آمده كه فرمود: شب بيست و سوم همان شب جهنى است، و حديث جهنى اين است كه گفت: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه داشتم: منزل من از مدينه دور است، دستورم بده در شب معينى داخل مدينه شوم فرمود: شب بيست و سوم داخل شو (27) .
مؤلف: حديث جهنى كه نامش عبد الله بن انيس انصارى بود، از طرق اهل سنت نيز روايتشده، و سيوطى آن را در الدر المنثور از مالك و بيهقى نقل كرده (28) .
و در كافى به سند خود از زراره روايت كرده كه گفت: امام صادق(علیه السلام) فرمود: تقدير در نوزدهم و ابرام در شب بيست و يكم و امضا در شب بيست و سوم است (29) .
مؤلف: در اين معنا هم روايات ديگرى هست (30) .
پس معلوم شد آنچه همه روايات مختلفى كه از ائمه اهل بيت(علیهم السلام) وارد شده در آن اتفاق دارند اين است كه: شب قدر تا روز قيامتباقى است، و همهساله تكرار مىشود، و نيز ليلة القدر شبى از شبهاى رمضان، و نيز يكى از سه شب نوزده و بيست و يك و بيست و سه است.
و اما از طرق اهل سنت روايات به طور عجيبى اختلاف دارند كه به هيچ وجه نمىشود بين آنها را جمع كرد، ولى معروف بين اهل سنت اين است كه شب بيست و هفتم است، و در آن شب بوده كه قرآن نازل شده.از خوانندگان محترم هر كه بخواهد آن روايات را ببيند بايد به تفسير الدر المنثور و ساير جوامع حديث مراجعه كند.
و در الدر المنثور است كه خطيب از ابن مسيب روايت كرده كه گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمودند: در خواب به من نشان دادند كه بنى اميه بر منبرم بالا مىروند، و اين معنا بر من سخت گران آمد و خداى تعالى در اين مناسبتسوره"انا انزلناه فى ليلة القدر"را نازل كرد (31) .
مؤلف: نظير اين روايت را خطيب هم در تاريخ خود از ابن عباس آورده.و ترمذى و ابن جرير، طبرانى، ابن مردويه و بيهقى هم روايتى در معناى آن از حسن بن على نقل كردهاند (32) .و در اين ميان روايات بسيارى در اين معنا از طرق شيعه از ائمه اهل بيت(علیه السلام) نقل شده، و در آنها آمده كه خداى تعالى ليلة القدر را كه بهتر از هزار ماه سلطنتبنى اميه استبه عنوان تسليت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عطا فرمود (33) .
و در كافى به سند خود از ابن ابى عمير از عدهاى راويان از امام صادق(علیه السلام) روايت آورده كه گفت: بعضى از اصحاب ما اماميه كه به نظرم مىآيد سعيد بن سمان بود از آن جناب پرسيد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟(با اينكه در آن هزار ماه در هر دوازده ماهش يك شب قدر است)، فرمود عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت در هزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد (34) .
و در همان كتاب به سند خود از فضيل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روايت كرده كه از امام باقر(علیه السلام)از معناى آيه"انا انزلناه فى ليلة مباركة"سؤال كرد، فرمود بله شب قدر كه همهساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجديد مىشود شبى است كه قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبى است كه خداى تعالى در بارهاش فرموده: "فيها يفرق كل امر حكيم".
آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثهاى كه بايد در طول آن سال واقع گردد تقدير مىشود، چه خير و چه شر، چه طاعت و چه معصيت، و چه فرزندى كه قرار است متولد شود، و يا اجلى كه بنا است فرا رسد، و يا رزقى كه قرار است(تنگ و يا وسيع)برسد، پس آنچه در اين شب مقدر شود، و قضايش رانده شود قضايى استحتمى، ولى در عين حال مشيتخداى تعالى در آنها محفوظ است(و خدا با حتمى كردن مقدرات، العياذ بالله به دستخود دستبند نمىزند).
حمران مىگويد: پرسيدم منظور خداى تعالى از اينكه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چيست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زكات و انواع خيرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خير مؤمنين را مضاعف نمىكرد، مؤمنين بجايى نمىرسيدند، ولى خدا پاداش حسنات ايشان را مضاعف مىكند (35) .
مؤلف: منظور امام از اينكه فرمود: "ولى در عين حال مشيتخداى تعالى در آنها محفوظ است"، اين است كه قدرت خداى تعالى هميشه مطلق است، او هر زمان هر كارى را بخواهد مىكند، هر چند قبلا خلاف آن را حتمى كرده باشد، و خلاصه حتمى كردن يك مقدر قدرت مطلقه او را مقيد نمىكند، او مىتواند قضاى حتمى خود را هم نقض نمايد هر چند كه هيچ وقت چنين كارى را نمىكند.
و در مجمع است كه از ابن عباس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)روايت شده كه فرمودند: وقتى شب قدر مىشود ملائكهاى كه ساكن در سدرة المنتهى هستند و جبرئيل يكى از ايشان است نازل مىشوند، در حالى كه جبرئيل به اتفاق ساير سكان نامبرده پرچمهايى را به همراه دارند، يك پرچم بالاى قبر من، و يكى بر بالاى بيت المقدس، و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طور سينا نصب مىكنند، و هيچ مؤمن و مؤمنهاى در اين نقاط نمىماند مگر آنكه جبرئيل به او سلام مىكند، مگر كسى كه دائم الخمر و يا معتاد به خوردن گوشتخوك و يا زعفران ماليدن به بدن خود باشد (36) .
و در تفسير برهان از سعد بن عبد الله روايت كرده كه به سند خود از ابى بصير روايت كرده كه گفت: با امام صادق(علیه السلام)بودم كه سخن از پارهاى خصائص امام در هنگام ولادت به ميان آمد، فرمود: وقتى شب قدر مىشود امام مستوجب روح بيشترى مىگردد.عرضه داشتم فدايتشوم مگر روح همان جبرئيل نيست؟فرمود: روح از جبرئيل بزرگتر است، و جبرئيل از سنخ ملائكه است، و روح از آن سنخ نيست، مگر نمىبينى خداى تعالى فرموده: "تنزل الملئكة و الروح"پس معلوم مىشود روح غير از ملائكه است (37) .
مؤلف: روايات در معنا و خصائص و فضائل شب قدر بسيار زياد است، (كه ما در اينجا مختصرى از آن را آورديم)، و در بعضى از آن روايات علامتهايى براى شب قدر ذكر شده، از قبيل اين كه: صبح شب قدر آفتاب بدون شعاع طلوع مىكند، هوا در صبح آن شب معتدل است، و ليكن چون اين علامتها نه دائمى است و نه اغلب چنين است، لذا از ذكر آن روايات خوددارى نموديم.
پي نوشت :
14- ما آن را در شب مباركى نازل كرديم.سوره دخان، آيه 3.
15- بگو روح از امر پروردگار من است.سوره اسراء، آيه 85.
16 و 17 و 18- روح المعانى، ج 30، ص 196.
19- فرمان نافذ خدا(در عالم)چنين است كه وقتى اراده خلقت چيزى را بكند به محض اينكه بگويد باش، موجود مىشود.سوره يس، آيه 82.
20- مفردات راغب، ماده"سلم".
21- روح المعانى، ج 30، ص 197.
22- تفسير البرهان، ج 4، ص 488، ح 26.
23- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
24 و 25 و 26 و 27- مجمع البيان، ج 10، ص 519.
28- الدر المنثور، ج 6، ص 373.
29- فروع كافى، ج 4، ص 159، ح 9.
30- نور الثقلين، ج 5، ص 627.
31- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
32- الدر المنثور، ج 6، ص 371.
33- نور الثقلين، ج 5، ص 621 - 623.
34- فروع كافى، ج 4، ص 157، ح 4.
35- فروع كافى، ج 4، ص 157، ح 6.
36- مجمع البيان، ج 10، ص 520.
37- تفسير برهان، ج 4، ص 481، ح 1.
کلام نور
قال الصادق (عليه السلام): التقدير فى ليلة تسعة عشر و الابرام فى ليلة احدى و عشرين و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مىگيرد و تصويب آن در شب بيست ويكم و تنفيذ آن در شب بيستسوم.
وسائل الشيعه، ج 7 ص 259
روزه
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): لکل شیء زکاة وزکاة الابدان الصیام؛
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: هرچیزی زکاتی دارد و زکات بدنها روزه است. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من الطعام و الشراب؛
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: روزه دوری کردن از حرامهاست، همچنان که مرد از خوردن و آشامیدن خوداری می کند. (2)
قالت فاطمه الزهراء (علیها السلام): فرض الله الصیام تثبیتا للاخلاص؛
حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السلام) فرمودند: خداوند روزه را برای استواری اخلاص، واجب فرمود. (3)
قال الامام الصادق (علیه السلام): نوم الصائم عبادة و حمته تسبیح، و عملیه متقبل و دعاوه مستجاب؛
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خواب روزه دار، عبادت و سکوتش، تسبیح و عملش، پذیرفته و دعایش مستجاب است.(4)
الامام العسکری (علیه السلام) لما سئل عن علة وجوب الصوم – لیجد الغنی مس الجوع فیمن علی الفقیر؛
حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) در پاسخ به پرسش از علت واجب شدن روزه فرمودند: تا توانگر درد گرسنگی را بچشد و در نتیجه به نیازمند کمک کند.(5)
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): من منعه الصوم من طعام یشتهیه،کان حقا علی الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها؛
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: هر که روزه او را از خوردن غذایی که هوس آن را کند باز دارد، بر خداست که وی را از غذای بهشت سیر کند و از شراب بهشتی بنوشاندش.(6)
قال الامام علی (علیه السلام): نوم الصائم عبادة و صمته تسبیح، و دعاؤه مستجاب و عمله مضاعف. ان للصائم عند افطاره دعوة لاترد؛
حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: خواب روزه دار، عبادت و سکوتش، تسبیح و دعایش پذیرفته و عملش دو چندان است. دعای روزه دار به هنگام افطار از درگاه خدا رد نمی شود. (7)
قالت فاطمه الزهرا(علیها السلام): ما یصنع الصائم بصیامه إذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه؟!؛
حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السلام) فرمودند: اگر روزه دار زبان و گوش و چشم واعضا و جوارح خود را از گناه نگه ندارد روزه به چه کار او می آید؟!
قال الامام الصادق (علیه السلام):ان الله تبارک و تعالی یقول: الصوم لی و انا اجزی علیه؛
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خدای تبارک و تعالی می فرمایند: روزه از من است و پاداش آن را هم می دهم.(8)
پي نوشت :
1- میزان الحکمه، ج7، ص 3208.
2- بحارالانوار، ج96، ص 294.
3- بحارالانوار، ج96، ص 368.
4- من لایحضرالفقیه، ج2، ص 76.
5- بحارالانوار، ج96، ص 369.
6- بحارالانوار، ج40، ص 331.
7- میزان الحکمه، ج7، ص 3210.
8- اصول کافی، ج4، ص 63.
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا، و زنوها قبل أن توزنوا، و تجهزوا للعرض الأکبر؛
پیش از آن که مورد حسابرسی قرار گیرید، خود به حساب نفستان برسید و پیش از آن که سنجیده شوید، خود نفستان را در ترازوی سنجش بگذارید و برای آن حسابرسی بزرگ آماده شوید. (1)
قال الامام علی (علیه السلام): قیدوا انفسکم بالمحاسبة و املکوها بالمخالفة؛
نفسی های خود را با حسابرسی به پند کشید و با مخالفت کردن با آن زمامش را در اختیار گیرید.(2)
قال الامام الکاظم (علیه السلام): لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم. فإن عمل حسنا إستزاد الله منه و إن عمل سیئا استغفرالله و تاب إلیه؛
از ما نیست هر کس هر روز محاسبه ی نفس نکند (و از خود برای کارهایی که در آن روز کرده است، حساب نکشد) تا اگر کار نیکی کرده است بر آن بیفزاید و اگر کار بدی کرده است به درگاه خدا توبه کند. (3)
پي نوشت :
1- بحارالانوار، ج70، ص 73.
2- غررالحکم، ح6794.
3- تحف العقول، حدیث 292.
حکمت های شگرف
وَ كَانَ [عليه السلام] يَقُولُ أَحْلِفُوا الظَّالِمَ إِذَا أَرَدْتُمْ يَمِينَهُ بِأَنَّهُ بَرِيءٌ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا كَاذِباً عُوجِلَ الْعُقُوبَةَ وَ إِذَا حَلَفَ بِاللَّهِ الَّذِى لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَمْ يُعَاجَلْ لِأَنَّهُ قَدْ وَحَّدَ اللَّهَ تَعَالَى .
و درود خدا بر ایشان(حضرت علی)، فرمودند : آنگاه كه خواستيد ستمكارى را سوگند دهيد از او بخواهيد كه بگويد " از جنبش و نيروى الهى بيزار است" زيرا اگر به دروغ سوگند خورد، پس از بيزارى ، در كيفر او شتاب شود، اما اگر در سوگند خود بگويد " به خدايى كه جز او خدايى نيست" در كيفرش شتاب نگردد، چه او خدا را به يگانگى ياد كرد.
حكمت 254: تلاش در انفاقهاى اقتصادى(اقتصادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] يَا ابْنَ آدَمَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ فِى مَالِكَ وَ اعْمَلْ فِيهِ مَا تُؤْثِرُ أَنْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: اى فرزند آدم ! خودت وصى مال خويش باش، امروز به گونه اى عمل كن كه دوست دارى پس از مرگت عمل كنند.
حكمت 255: تندخويى و جنون(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] الْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكِمٌ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: تندخويى بى مرود نوعى ديوانگى است ، زيرا كه تندخو پشيمان مى شود، و اگر پشيمان نشد پس ديوانگى او پايدار است.
حكمت 256: حسادت و بيمارى(اخلاقى، بهداشتى)
وَ قَالَ [عليه السلام] صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: سلامت تن در دورى از حسادت است.
حكمت 257: راه شاد كردن ديگران (اخلاق خانواده)(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ يَا كُمَيْلُ مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِى كَسْبِ الْمَكَارِمِ وَ يُدْلِجُوا فِى حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِى وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِى انْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: اى كميل ! خانواده ات را فرمان ده كه روزها در به دست آوردن بزرگوارى ، و شب ها در رفع نياز خفتگان بكوشند . سوگند به خدايى كه تمام صداها را مى شنود، هر كس دلى را شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته و تلخى مصيبت را بزدايد چنان كه شتر غريبه را از چراگاه دورسازند.
حكمت 258: صدقه و توانگرى(اخلاقى، اقتصادى)
وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: هرگاه تهيدست شديد ، با صدقه دادن ، با خدا تجارت كنيد.
حكمت 259 : شناخت جايگاه وفادارى(اخلاقى،اجتماعى، سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] الْوَفَاءُ لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَ اللَّهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: وفادارى با خيانتكاران نزد خدا نوعى خيانت ، و خيانت به خيانتكاران نزد خدا وفادارى است.
حكمت260 : پرهيز از مهلت دادن هان خدا (اعتقادى، معنوى)
وَ قَالَ [عليه السلام] كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ . قال الرضى و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم إلا أن فيه هاهنا زيادة جيدة مفيدة
و درود خدا برایشان، فرمودند: بسا احسان پياپى خدا، گناهكار را گرفتار كند و پرده پوشى خدا او را مغرور سازد ، و با ستايش مردم فريب خورد و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن ، مورد آزمايش قرار نداد.
حكمت 261 : مظلوميت امام على [عليه السلام] (سياسى، تاريخى)
وَ قَالَ [عليه السلام] لَمَّا بَلَغَهُ إِغَارَةُ أَصْحَابِ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْأَنْبَارِ فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ مَاشِياً حَتَّى أَتَى النُّخَيْلَةَ وَ أَدْرَكَهُ النَّاسُ وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَحْنُ نَكْفِيكَهُمْ
فَقَالَ مَا تَكْفُونَنِى أَنْفُسَكُمْ فَكَيْفَ تَكْفُونَنِى غَيْرَكُمْ إِنْ كَانَتِ الرَّعَايَا قَبْلِى لَتَشْكُو حَيْفَ رُعَاتِهَا وَ إِنَّنِى الْيَوْمَ لَأَشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتِى كَأَنَّنِى الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَةُ أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ
فلما قال [عليه السلام] هذا القول فى كلام طويل قد ذكرنا مختاره فى جملة الخطب تقدم إليه رجلان من أصحابه فقال أحدهما إنى لا أملك إلا نفسى و أخى فمر بأمرك يا أمير المؤمنين ننقد له فقال [عليه السلام] وَ أَيْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِيدُ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (آن هنگام كه تهاجم ياران معاويه به شهر انبار، و غارت كردن آن را شنيد ، تنها و پياده به طرف پادگان نظامى كوفه "نخليه"حركت كرد ، مردم خود را به او رسانده ، گفتند اى امير مؤمنان ما آنان را كفايت مى كنيم، فرمودند)
شما از انجام كار خود درمانده ايد! چگونه كار ديگرى را برايم كفايت مى كنيد؟ اگر رعاياى پيش از من از ستم حاكمان مى ناليدند، امروز از رعيت خود مى نالم، گويى من پيرو، وآنان حكمرانند، يا من محكوم و آنان فرمانروايانند.
وقتى سخن امام در يك سخنرانى طولانى كه برخى از آن را در ضمن خطبه هاى گذشته آورديم به اينجا رسيد.
(دو نفر از ياران جلو آمدند و يكى گفت: من جز خود و برادرم را در اختيار ندارم، اى امير مؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما كجا و آنچه من خواهم كجا؟!
حكمت 262 : فسلفة احكام الهى (اعتقادى)
وَ قِيلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَ تَرَانِى أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ كَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ
فَقَالَ [عليه السلام] يَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ
فَقَالَ الْحَارِثُ فَإِنِّى أَعْتَزِلُ مَعَ سَعِيدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ [عليه السلام]
إِنَّ سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: (حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت: آيا چنين پندارى كه من اصحاب جُمُل را گمراه مى دانم؟ چنين نيست، امام فرمود) اى حارث ! تو زير پاى خود را ديدى ، اما به پيرامونت نگاه نكردي، پس سرگردان شدي، تو حق را نشناختى تا بدانى كه اهل حق چه كسانى مى باشند؟ و باطل را نيز نشناختى تا باطل گرايان را بداني.
)حارث گفت: من و سُعد بن مالك و عبدالله بن عمر، از جنگ كنار مى رويم ، امام فرمودند(
همانا سعد و عبدالله بن عمر ، نه حق را يارى كردند، نه باطل را خوار ساختند.
حكمت 263 : مشكل هم نشينى با قدرتمندان(سياسى)
وَ قَالَ [عليه السلام] صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الْأَسَدِ يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: همنشين پادشاه، شيرسوارى را ماند كه ديگران حسرت منزلت او را دارند، ولى خود مى داند كه در جاى خطرناكى قرار گرفته است.
حكمت 264: نيكى به بازماندگان ديگران(اخلاقى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] أَحْسِنُوا فِى عَقِبِ غَيْرِكُمْ تُحْفَظُوا فِى عَقِبِكُمْ .
و درود خدا بر ایشان، فرمودند: به بازماندگان ديگران نيكى كنيد، تا حرمت بازماندگان شما را نگاه دارند.
منبع: نهج البلاغه
عزیزآل یاسین
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خوشا به حال شکیبایان در غیبت امام زمان (سلام الله علیه)! خوشا به حال آنان که پیوسته در راه راست امامان گام بر می دارند! خداوند متعال خود ایشان را چنین فرموده است:
«الذین یؤمنون بالغیب؛ (پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیبت ایمان می آورند.» (1)
حضرت امام سجاد (سلام الله علیه) در این باره فرمودند: «هر کس در زمان غیبت امام قائم (سلام الله علیه) بر عقیده به ولایت ما اهل بیت (سلام الله علیهم) پایدار بماند، خداوند متعال پاداش هزار شهید، همانند شهیدان بدر و احد را به او اعطا خواهد کرد.» (2)
حضرت امام محمد باقر(سلام الله علیه) در این باره فرمودند: زمانی بر مردم فرا می رسد که امامشان از میان آنها غایب می شود پس خوشا به حال کسانی که در آن زمان بر اعتقاد به امامت ما و عمل به دستورات ما استورا می مانند. همانا کمترین ثوابی که برای آنهاست، این است که خداوند متعال آنان را ندا می دهد: ای بندگان من! به آنچه بر شما پوشیده و مستور بود، ایمان آوردید و غیبت را باور داشتید. بشارت باد شما را به نیکو از سوی من. حقیقتا شما بندگان من هستید. عبادات شما را قبول می کنم، از شما در می گذرم و گناهانتان را می بخشم. به خاطر شما برای بندگانم باران می فرستم و بلا را از آنان دور می کنم، و اگر شما نبودید البته عذاب خود را بر آنها نازل می کردم. (3)
حضرت امام کاظم (سلام الله علیه) در این باره فرمودند: خوشا به حال آنان که در زمان غیبت امام قائم ما به محبت ما چنگ می زنند و بر دوستی ما و بیزاری از دشمنان ما استوراند. آنان از ما هستند و ما از آنها هستیم، آنها از امامت ما خشنودند و ما از شیعه و پیرو بودن آنان. خوشا به حال آنان، سوگند به خدا! آنها در روز قیامت با ما و هم رتبه ی ما هستند. (4)
پي نوشت :
1- بحار الانوار، ج 52، ص 143.
2- بحار الانوار، ج 52، ص 152.
3- بحار الانوار، ج 52، ص 145.
4- بحار الانوار، ج 51، ص 151.
مواعظ جاوید
از جمله تعقیبات شریفه، تسبیحات صدیقه ی طاهر (علیها السلام) است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن معظمه تعلیم فرمودند و آن افضل تعقیبات است. در حدیث است که اگر چیزی افضل از آن بود؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به فاطمه (سلام الله علیها) عطا می فرمود. (1)
اسوه ی زنان:
در تهذیب اخلاق و در وادار کردن دوستانتان به تهذیب اخلاق، کوشش کنید.
همه باید به حضرت زهرا (سلام الله علیها) اقتدا کنید و کنیم و همه باید دستورمان را از اسلام به وسیله ی او و فرزندان او بگیریم و همان طوری که او بوده است، باشید و درعلم و تقوا کوشش کنید که علم به هیچ کس انحصار ندارد، علم مال همه است، تقوا مال همه است و کوشش کنید برای رسیدن به علم و تقوا (که) وظیفه ی همه ی شماست. (2)
نسخه انسانیت
تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است در فاطمه زهرا (سلام الله علیها) جلوه کرده و بوده است. یک زن معمولی نبوده، یک زن روحانی، یک زن ملکوتی، یک انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانیت تمام حقیقت زن، تمام حقیقت انسان است.(3)
منابع:
1- امام خمینی، کشف الاسرار، ص 125.
2- امام خمینی، صحیفه ی نورج 19، ص 120.
3- امام خمینی، صحیفه ی نورج 6، ص 185.
در محضر ولایت
...تمتع به اين مائده، فضيلت است؛ چون فتوح و انفتاح و تعالى روح انسانى است، هر چه انسان از اين مائده بيشتر استفاده كند، روح انسان تعالى بيشترى پيدا مىكند و به هدف خلقت نزديكتر مىشود. اين، غير از موائد جسمانى است. مائدهى جسمانى براى رفع نيازى است كه بشود انسان بدن را راه ببرد. زيادهروى در آن، يك اشتباه و خطاست؛ يك غلط است. در مائدهى روحى و معنوى اينطور نيست؛ چون اصلاً خلقت ما براى تعالى معنوى و تعالى روحى است. مائدهى روحى چيزى است كه اين تعالى را براى ما امكانپذير، تسهيل و محقق مىكند. بنابراين هر چه بيشتر بتوانيم استفاده كنيم، بايد بكنيم.
منبع: بيانات مقام معظم رهبری در ديدار اعضاى هيأت دولت،17/7/84
جدی گرفتن رابطه با خدا
عزیزان من! رابطه با خدا را جدی بگیرید. شما ها جوانید؛ به آن اهمیت بدهید، با خدا حرف بزنید، از خدا بخواهید مناجات، نماز ، نماز با حال و با توجه، برای شما خیلی لازم است؛ مبادا اینها را به حاشیه برانید.(1)
تقویت جوانان با نماز
آنچه من با قلم قاصر و معرفت ناچیز خود می گویم، آن است که مردم ما و جامعه ی ما بخصوص جوانان ما – که اکنون بار امانت سنگینی را بر دوش گرفته اند- باید نماز را منبع قدرتی لایزال بدانند و در برابر جبهه ی فساد و بی عدالتی و کجروی که امروز بشریت را تهدید می کند، از نماز و یاد خدا نیرو بگیرند.(2)
حضور قلب
جوانان عزیر، دقایق معدود نماز را فقط برای نماز بگذارند و در طول نماز، تا آن جا که می توانند، با تمرکز و حضور قلب، مایه ی زندگی بخش ذکر و تضرع را برای جان و دل نیازمند خویش تأمین کنند. (3)
منابع:
1- رهبر معظم انقلاب اسلامی، جلسه ی پرسش و پاسخ دانشگاه تهران مورخ 22/2/77.
2- رهبر معظم انقلاب اسلامی، حدیث ولایت، ج8، ص 131.
3- رهبر معظم انقلاب اسلامی، روزنامه ی جمهوری اسلامی مورخ 7/7/76.
عاشورا یک حادثه تاریخی صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلامی بود. سه عنصر در حرکت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) وجود دارد: «عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت و عنصر عاطفه»
عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جمله ی این بانات نورانی، بیان کننده ی یک منطق مستحکم است. خلاصه ی این منطق هم این است که وقتی شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفه ی مسلمان « اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالی ترین مراحل یا نداشته باشد. خطر بالاترین این است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس خود – همسر، خواهر، فرزندان و دختران- را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد.
عنصر دوم حماسه؛ یعنی این مجاهدتی که باید انجام بگیرد، باید از عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون « العزه لله و لرسوله و للمؤمنین» مسلمان در راه همین مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت کند. این عنصر در همه ی مجاهداتی که رهروان عاشورایی در برنامه ی خود می گنجانند، باید دیده شود. همه ی اقدام های مجاهدت آمیز – چه سیاسی، چه تبلیغی و چه آن جایی که جای فداکاری جانی است- باید از موضع عزت باشد.
عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنی هم در خود حادثه و هم درادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیین کننده ای ایجاد کرده است، که باعث شد مرزی بین جریان عاشورایی و جریان شیعی با جریان های دیگر پیدا شود.
زینب کبری (سلام الله علیها) در کوفه و شام منطقی حرف می زند، اما مرثیه می خواند؛ امام سجاد (علیه السلام) بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموی می کوبد، اما مرثیه می خواند. این مرثیه خوانی تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه شود.
منبع: بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با روحانیون و مبلغان، 5/11/84.
شمیم هدایت
شیعیان و پیروان ما و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان که دشمن دشمنان ما باشند، نیز آنهایی که باقلب و زبان تسلیم ما هستند، بهترین افراد بهشتیان خواهند بود. (1)
همیشه در خدمت مادر و پای بند او باشید، چون بهشت زیر پای مادران است؛ و نتیجه آن نعمت های بهشتی خواهد بود. (2)
خداوند سبحان، شرک را در (امور مختلف) حرام گرداند تا آن که همگان تن به ربوبیت او دهند و به سعادت نایل آیند؛ پس آن طور که شایسته است باید تقوای الهی داشته باشید و کاری کنید که با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید. بنابراین باید از خداوند متعال در آنچه به شما دستور داده یا از آن نهی کرده است، اطاعت کنید.(3)
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (سلام الله علیه) و الدین این امت هستند، چنانچه (مردم) از آن دو پیروی کنند، آنها را از انحراف دنیوی و عذاب همیشگی آخرت نجات می دهند؛ و از نعمت های متنوع و وافر بهشتی بهره مند می سازند.(4)
هرکس عبادات و کارهای خود را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و برکات خود را برای او تقدیر می نماید.(5)
همانا حقیقت و واقعیت تمام سعادت ها و رستگاری ها در دوستی حضرت علی (سلام الله علیه) در زمان حیات و پس از رحلت ایشان خواهد بود. (6)
بهترین چیز برای حفظ شخصیت زن آن است که مردی را نبیند و نیز مورد مشاهده ی مردان قرار نگیرد. (7)
پي نوشت :
1- بحارالانوار، 68، ص 155.
2- کنزالعمال، ج 45443.
3- ریاحین الشریعه، ج1، ص 312.
4- بحارالانوار، 23، ص 259.
5- بحارالانوار، 67، ص 249.
6- بحارالانوار، 43، ص 54.
7- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص 449.
حضرت امام صادق (سلام الله علیه) در ذیل آیه کریمه «فلینظر الانسان الی طعامه» (1) فرمودند: منظور از این طعام «علم» است، یعنی انسان باید نگاه کند که علم خود را از چه کسی می گیرد. (2) پس طعام «علم» است و علم همان روزی معنوی است، و مطعم و معلم حقیقی اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم) هستند، چنان که از حضرت امام کاظم (سلام الله علیه) رسیده است که حضرت علی (سلام الله علیه) را (امیرالمؤمنین) می گفتند، چون به انسان طعام «میوه» می دهد (3) اگر ظاهر «امیر» این است که به انسان «امر» می کند، ولی باطن آن طبق بیان امام هفتم (سلام الله علیه) این است که به متفکران، طعام «میوه» می دهد. بیان قرآن کریم است که انبیاء (سلام الله علیهم) عموما و شعیب (سلام الله علیه) خصوصا، (نبوت) را رزق می دانند: «و رزقنی منه رزقا» حسنا (4)
و اولیا «ولایت» را و علما «علم» را رزق می دانند. لذا رزق، توسعه داشته و اختصاصی به ارزاق طبیعی نظیر نان و میوه و... نخواهد داشت.
علوم هم دو قسم است: بعضی از دانش ها با دسترنج مدرسه و تلاش و کوشش نصیب انسان می شود، و بعضی از علوم از بالا به انسان افاضه می شود: «دولت آن است که بی خون دل آید به کنار».
اگر کسی به درستی به دین عمل کند، هم علوم سمایی «آسمانی» از راه الهامها نصیب او می شود که: «العلم نوریقذفه الله فی کتاب فی قلب من یشاء»(5)، هم از راه کسب، نظیر سیر و سلوک.
پي نوشت :
1- پس انسان باید به غذای خود بنگرد، سوره ی عبس، آیه ی 24.
2- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص96.
3- همان، ج 37، ص 293، ج 7.
4- سوره ی هود، آیه 88.
5- بحارالانوار، ج 1، ص 225.
نکته های ناب
پاداش دانش آموزی
حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «من کان طالب العلم کانت الجنة فی طلبه؛ هر کس در پی آموختن دانش باشد، بهشت در پی اوست.» (1)
ضرورت دانش آموزی
حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «تعلم العلم و اعمل به رانشره فی اهله؛ دانش بیاموز و آن را به کار بند و در میان اهلش بپرا کن.»(2)
در جای دیگر می فرمایند: «ایها الناس اعلموا أن کمال الدین طلب العلم و العمل به الوان طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال؛ ای مردم! بدانید که کمال دین در آموختن علم و عمل کردن به آن است. آگاه باشید که دانش آموزی بر شما واجب تر است از کسب مال.»(3)
حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره ی ضرورت دانش آموزی می فرمایند: «دوست ندارم جوانی از شما را ببینم جز در دو حال: یا دانشمند یا دانش آموز، اگر چنین نکند کوتاهی کرده است؛ و چون کوتاهی کند، خود را ضایع کرده و اگر چنین کند گناه کرده و به خدایی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق برانگیخته، سوگند که در این صورت گرفتار آتش دوزخ است.» (4)
فضیلت دانش آموزی
پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «طالب العلم مخوف بعنایة الله»؛ جوینده ی دانش در پناه عنایت خداوند (متعال) است.» (5)
و در جای دیگر می فرمایند: « من خرج فی طلب العلم کأن فی سبیل الله حتی یرجع؛ آن که در جست و جوی دانش بیرون رود ، در راه خداست تا آنگاه که باز گردد.» (6)
پي نوشت :
1- میزان الحکمه، ج 13784.
2- اعلام الدین، ص 254.
3- اصول کافی، ج1، ص 30
4- بحارالانوار، ج1، ص170.
5- المحجة البیضاء، ج 1، ص 19.
6- اصول کافی، ج1، ص30.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «به کوچکی گناه نگاه نکن، و لیکن ببین نسبت به چه کسی گناه و عصیان می کنی؟!»(1)
بر گناه کوچکی، منما نظر
تو مپنداری ندارد آن، اثر
کن نظر نزد که، بنمایی گناه
چون گناهت را، خدا باشد گواه
عفت نفس
حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: خوشا به حال کسی که خود را به پاکدامنی و پرهیزکاری بیاراید و با روزی به اندازه ی کفاف، بسازد.»(2)
خوشا آن کس که دامن پاک دارد
به پرهیز از گنه، همت گمارد
زروزی ، آنچه حق بهرش رساند
قناعت ورزد و راحت بماند
شرف دنیا و آخرت
حضرت امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: «همنشینی با اهل دین و درستی، موجب شرافت دنیا و آخرت است.» (3)
همیشه همنشین با اهل دین باش
فضیلت خواه و با نیکان قرین باش
به دنیا و به عقبی سرفرازی
شرافتمند، نزد اهل رازی
پي نوشت :
1- بحارالانوار، ج74، ص77.
2- غررالحکم، ج 2، ص 466.
3- بحارالانوا، ج 750، ص 313.
در وصیتی که حضرت امام حسین (سلام الله علیه) به برادرشان محمد حنفیه مرقوم فرمودند، جمله ی معروفی است که می فرمایند: «من نه برای گردش و تفریح از مدینه بیرون می روم و نه برای این که فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بکنم، فقط برای اصلاح در امت جدم خروج می کنم.» نظیر این جملات در سخنرانی امام حسین (سلام الله علیه) برای نخبگان و علماء هم هست و در حالی این خطبه توسط حضرت، ایراد شد که هنوز صحبت از خروج و مبارزه با یزید (لعنت الله علیه) نبود. امام (سلام الله علیه) در آخر این خطبه دعا می کنند و خطاب به خداوند متعال می فرمایند: «پروردگارا! تو می دانی که هدف ما از این فعالیت های سیاسی جز این نیست که معالم دین تو و معیارهای اسلامی را به مردم نشان دهیم؛ یعنی نشان دهیم که دین چیست و نشانه های آن کدام است و چگونه و با چه معیاری می توان افراد دین دار و افراد بی دین را شناخت؟ و نیز هدف ما این است که اصلاح را در بلاد تو ظاهر کنیم.» کلمه ای اصلاح، از ماده ی صلاح است. صلاح در مقابل فساد می باشد و در فارسی آن را به «شایستگی» ترجمه می کنند کار صالح یعنی کار شایسته و فرد صالح یعنی فرد شایسته. اصلاح به این معنا در مقابل افساد و به معنی انجام کار شایسته و بر طرف کردن فساد می باشد. اما مفهوم اصلاح که امروز به کار می بریم ویژگی خاصی در اصطلاحات سیاسی پیدا کرده و معادل «رفرم» و در مقابل انقلاب به کار می رود. می گویند تغییراتی که در جامعه ایجاد می شود، گاه تدریجی است و آرام آرام و با آهنگ کند انجام می گیرد که در این صورت به آن «رفرم» می گویند؛ و کسانی که درصدد چنین تغییراتی در جامعه بر می آیند، «اصلاح طلب» می نامند معادل خارجی آن «رفرمیست» است. مقام معظم رهبری «حفظه الله» در فرمایشاتشان به این نکته اشاره کردند که ما وقتی می گوییم اصلاح، معنای خاص آن را که امروزه در اصطلاح سیاسی به کار می رود،نمی گوییم؛ بلکه منظور ما هرگونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدریجی باشد و خواه به صورت دفعی و انقلابی. لذا فرمودند: خود انقلاب اسلامی ایران، بزرگ ترین اصلاح بود. البته دوران نهضت پانزده سال طول کشید ولی زمانی که انقلاب پیروز شد. نظام سابق به صورت دفعی، تغییر کرد.
منبع: برگزیده بیانات حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت برکاته) ماه نامه دیدار آشنا، شماره ی 22
دل نوشته
ابراهیم قبله آرباطان
دست برافشاندهام تا از دهان شعلهها و خشمها رهایی یابم.
از روزنههای شب، بر شانههای خاکستر شدهام، باران اجابت ببار!
من چراغی میخواهم از جنس آفتاب؛ دستی میخواهم به بلندای یک قنوت مستجاب؛ پایی میخواهم به استقامت یک کوه؛ «خلّصنا من النار یا رب»
آشنایم کن به آغاز این شبها؛ به درک پنجرههای لیالی قدر، به تجانس دستها و آسمانها.
نشستهام برای شروعی دوباره.
نشستهام و پرونده خاکستریام، زانوانم را بیشتر از همیشه میلرزاند.
من در امتداد لیالی نور نشستهام و چشم سپردهام به کلماتی از نور.
«بک یا اللّه»
جوشنی از کلمات کبیر، بر تن روحم میپوشانم و بوی تقدیس فرشتگان را میشنوم که در شب نزول، جاری است.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
میخواهم دوباره متولد شوم، پا بگیرم از پلههای رفیع نیایش، قد بکشم از دستهای بلند دعا.
برایم چراغی بیاورید از جنس ماه!
برایم توشهای بیاورید از جنس کلمات استغاثه و تسبیح، میخواهم از زمین، به آسمان پل بزنم.
میخواهم در امتداد شب نجواها، خودم باشم و او. میخواهم کوله باری بگشایم از برگههای سیاه و با دستانی پر از برگههای سپید برگردم.
مرا به رنگ سپید تابان بنویسید. مرا با قلم نور بنویسید!
از دریچه زمان آغاز لیالی قدر
غوغایی بر پلکان آخر
حسین هدایتی
از این پلکان جدایم نکن؛ راهی به آسمان میخواهم.
تکاپوی انسان در قرنها را بر شانه دارم و شتاب گرفتهام بر نعش خویش.
جاریام کن چون رودی در چشم ماه.
هوای اشتیاق آبی است. هوای اجابت آبی است. خاک و آسمان آبی است.
هزار سال تکاپوی انسان در قرنها را قطره قطره از چشمانم سر میکشم.
تمام شب را از تمام خاکسترم میشنوی.
شب نزدیک است؛ آنچنان نزدیک که بر آخرین طاقچهاش میتوانم دنبال چراغی برای افروختن باشم.
شب نزدیک است و هیاهوی کلمات، گونه سنگها را میکاود.
شب بر سنگها سنگین میشود و از گلوها و روزنها، تحریر لبیک میآید.
خانه دلم میلرزد؛ اما محکمتر میشود.
از این پلکان جدایم نکن.
از استغاثهام آتشی افروختهام، اگر سردت باشد.
تکههای ویران روحم آرام آرام از هوایم میگذرد.
شانه خالی کردهام از اندوه سرگردانی خویش و به هوای پناهی برای گریستن، بیتابم.
شب، آرام و شهر، بیتاب است؛ گویا فرشتگانی در تحریر، گویا پیامبرانی در تکبیر! شب ملائکه سنگین است.
شب روح سنگین است.
عاقبت شب در سنگها چون صدای خداوند است در آسمان.
دستم را بگیر میان این همه هیچ.
درهای و هوی خالیها، از صدای آسمان سرشارم کن.
دستهایم در پوست زمان میگریزد. فریادی از جان میکشم و با کلمات خداوند فرو میریزم.
بر طاقچههای روحم غوغاییست؛ گویا پرندگانی در تکثیر، گویا دیوانگانی در زنجیر.
بر رواق رنگباخته خاک غوغایی است؛ گویا فرشتگانی در تحریر، گویا پیامبرانی در تکبیر. از این پلکان جدایم نکن! میخواهم سرم را سختتر بکوبم بر حاشیه ماه؛ ماه بیتاب، ماه تیپاخورده مغرور.
برمیخیزم از موج خاکستر خویش.
سرمستم از خیال این پلکان شبانه باشد که امشب سرم را سختتر بکوبم بر حاشیه ماه!
سرم با کلمات، سنگین است.
خداوند نوازشم میکند و آسمان کلمه خواهد شد.
صدایی از آخرین پلهها میآید؛ «اقرأ»
گویی برانگیخته شدهام!
میشنوم که خداوند نوازشم میکند.
بر پلکان آخر غوغایی است.
از این پلکان جدایم نکن! میخواهم راهی آسمان شوم؛ آنجا که موج خاکستر خویش برخواهم خاست.
مماس با آینه
محمد کاظم بدرالدین
نوری از خود بروز بده!
خورشید دیگری به روز بده!
از حصارها برون آی! بیا به اتفاق تنهایی و عاشقانهها را سر بده! بیا به سبک آبی آرام در این هزاره پرآشوب، در این شبهای پررونق. باید همه با چراغی که دست این شبهاست، روشن شویم. معلوم نیست چند «جوشن کبیر» میتوان زیست؛ پس بها باید داد.
باید دل داد به این شبها که ما را میبرند تا روزهای مماس با آینه. باید به تماشا نشست تا کجا شبنالهها به معراج میروند. آری! شبهای قدر را باید قدر دانست. از بوی «بک یا اللّه» و «الغوث»، تبلوری تازه ریخته شده در مسجدها و مأذنهها. انسان نکرده است مقدماتی فراهم آورد تا شب قدر.
همیشه عادتی از سردرگمی و فراموشی در خاکستر روزها به جا میماند؛ اما گویی انسان، تنها برای این شبهای پر اردیبهشت معنوی، حرفهایش را نگه داشته است! میخواهی درد دل کنی، پیالهای از مفاتیح را سر بکش.
دریچهای از خویش را بر قرآن بزرگ بگشا.
هرکس به گوشهای از این شبها تمسک میجوید.
مگر میتوان نادیده گرفت پاداشهای نهفته در لحظات فراسو را؟! وقتی صحبت از کران کران خورشیدهای ثواب است، دیگر خیرهسری تاریکی به حساب نمیآید.
باید الصاق کرد به کارنامه چرکین خویش، شفاعتهای دامنهداری را که در این شبها مقدر میشود. یکسو دست خالی ماست و سوی دیگر الطاف بیپایان حضرت دوست. غنیمت است اینکه بنشینی برای شروعی دوباره از خویش؛ ساختنی از نو. صدایی به زیبایی این شبها زاده نشده است که عطر «جوشن کبیر» را به همراه داشته باشد. جهان اینگونه در تغییر است که بیایند این شبها تا اتاق شعر، به رنگ «ربّنا» درآید.
شب اشک و توبه
خدیجه پنجی
دارم از دست میروم. کسی هست به فریاد دل من برسد؟ تا خدا راه درازی دارم. جادهای میخواهم
که قدمهای گریزانم را
به در خانه آن «دوست» برد؛ یک «میانبُر» به حریم بالا
نکند مرگ مجالم ندهد.
نکند زنده نباشم، نرسم! نکند عمر کفافم ندهد!
شانهام خرد شده از بار گناه.
فرصتی میخواهم تا زمین بگذارم.
همه پلهای پشت سر من ویران است.
راه برگشتی نیست. من ماندم و یکسال غم دربهدری؛ غم خانه به دوشی، شانهای میخواهم تا یک دل سیر بگریم از درد. من شنیدم که خدا
نردبانی دارد.
به بلندای سعادت، شبی از این شبها، یک شب مینهد روی زمین.
من شنیدم که شبی از شبها
میشود یک شبه پیمود ره صد ساله. من پی روزی خود آمدهام.
من شنیدم که ملائک تا صبح
میبرند آن بالا
عطر اندوه بنیآدم را
من به دنبال خودم میگردم.
شب قدر است آیا؟
شب تسبیح و مناجات و سلام.
شب اشک و توبه
شب ویرانی من،
شب مهمانی «او»
شب بیزاری من از دنیا.
شب دلجویی او از مهمان
شب قدر است آیا؟
من همان بنده از «دوست» فراری هستم
من همان چهره غمگین پریشانحالم، من همان آدم خاطی و گنهآلودهام
شب قدر است آیا؟
چه کسی میگوید: «شب دراز است و قلندر بیدار»؟
شب، کوتاه است
این دقایق همگی نایابند. لحظهها میگذرند.
چشم بر هم بزنی، سحر از راه رسید و تو هنوز در خوابی.ها، مبادا که بگویند به تو سحر از راه رسید است و قلندر در خواب! جامه را از تن خود خواهم کند
جوشنی میپوشم، بند بندش از نور
جوشنی میپوشم. همه از جنس عطوفت، احسان
شب قدر است امشب! تا سحر بیدارم
تا سحر دانه به دانه، غم خود میبارم
تا سحر، سر به زانوی «تو» میگریم زار، تا سحر، توبه به درگاه خدا
شب قدر است امشب
حیف اگر در شب قدر، قدر خود نشناسیم!
قلم آمرزش
حورا عوسی
آمدهام؛ با کاسه تهیدستانم که گداییام را فریاد بزنم.
آمدهام؛ با چشمه جوشان دیدگانم که رسواییام را هزار بار ببارم.
آمدهام؛ با کمان خمیده قامتم تا بندگیام را با بند بند وجودم اعلام کنم.
آمدهام؛ با تسبیح توبه جاری بر زبانم تا شرمندگیام را هجی کنم.
آمدهام؛ تا امید اجابت را ملتمسانه بخواهم.
آمدهام ای قدر آفرین!
در یلدای امید و آرزو، در شام غریبان خودم، در شب سفرههای گسترده آسمان بر زمین و در شب قدر، تا بر مزار غفلتهایم شمع پشیمانی روشن کنم و دقّالباب کنم دروازه بازگشت به تو را.
آمدهام ای شنواترین، در همهمه عابدان و زمزمه عاشقان، تا بالقلقه این زبان، «الغوث الغوث» کنان فریادرس بیکسیام را بیابم.
آمدهام ای مهربانترین، در محفل بندگان پاکت، شبی میهمان تو باشم و قرآن مقدست را ترازوی سنگینی پر کاه آبروی خویش نمایم. عاجزانه با چهارده لهجه و چهارده صوت آسمانی، قسمت دهم تا مرا ببخشایی و قلم آمرزش بر سیاهمشقهای گناهآلودهام بکشی.
آمدهام ای پناه امن و تنها امیدم!
در این دراز نای طاعت و عبادت، در این شب بارش فرشته، در این لحظههای بیتکرار تا خود را هزار بار بالاتر برم، پناه خویش جویم و بگویم: الهی! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این دل سوخته را و مدر این پرده دوخته را و مران این بنده نوآموخته را.
الهی! اگر تن مجرم است، دل مطیع است و اگر بنده بدکار است، کرم تو شفیع است.
بادا کرم تو بر همه پاینده
احسان تو سوی بندگان آینده
بر بنده خود گناه را سخت مگیر
ای داور بخشنده بخشاینده
یاد ابرار
ساحل زاینده رود،گویی انتظار سحری خجسته را داشت. آن روز، دوم آبان هزار و سی صد و هفت، در محله ی (لونبان) اصفهان نوزادی چشم بر پهنه ی گیتی گشود که مادر سال ها در انتظارش بود. این فرزند را «سید محمد حسین» نام نهادند و ستون حیاتش را با اذان و اقامه بر پا داشتند. بعد از تحصیلات ابتدایی، در امتحان ششم ابتدایی شهر، نفر دوم شد. در چهارده سالگی، تحصیلات دبیرستان را نیمه تمام گذاشت و به جرکه ی حوزویان درآمد. درسی که باید در مدت هشت سال می خواند، چهارساله به پایان رساند. هیجده ساله بود که به قم عزیمت کرد، تا در جوار ملکوتی حضرت معصومه (سلام الله علیه) و محضر استادان کسب فیض نماید. در مدرسه ی حجتیه با دوستانی چون علامه شهید مرتضی مطهری و امام موسی صدر آشنا شد و هرچه بیشتر می آموخت، عشق او به یادگرفتن بیشتر می شد. هم زمان با درس های حوزه، فراگیری درس های نا تمام دربیرستان را ادامه داد. بعد از لیسانس از تهران به قم مراجعت کرد و در درسهای خارج فقه و اصول شرکت جسته و از شاگردان همیشگی علامه طباطبایی در درس اسفار و شفا بود. در اسفند پنجاه و سه، رساله ی دکترای خود را تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن» با راهنمایی استاد مطهری ارائه داد و از آن دفاع کرد و موفق به اخذ دکترا در رشته فلسفه شد. همواره معتقد به نظم و برنامه ریزی بود. می گفت: تا نظم در کارهایمان نداشته باشیم، نمی توانیم کارهای مملکت را اداره کنیم. همین که می فهمید سخنی حق است، آن را می پذیرفت.
همسر ایشان می گوید: «در مدت بیست و نه سال زندگی، ایشان به قدری صبر و ملایمت و متانت به خرج می داد که انسان را خجالت زده می کرد.»
با تلاش فراوان و هم فکری یاران امام، قانون اساسی جمهوری اسلامی را تدوین کردند که به تأیید امام و امت رسید. ایشان به تخصص مقدم بر تعهد معتقد نبود. و بالاخره، در شب هفتم تیر، تیری انقلاب اسلامی را نشانه رفت که بر اثر آن آیت الله دکتر بهشتی در سن پنجاه و سه سالگی و بیش از هفتاد یار با وفایش به درجه ی شهادت نایل آمدند.
منبع : گلشن ابرار، علی علیزاده، ج2.
حکایت ها و پندها
خلیل بن احمد از شاگردان و اصحاب برجسته و با وفای حضرت امام صادق(علیه السلام) بود و در زهد و وارستگی و عرفان از برجستگان و برگزیدگان به شمار می آمد. از عزت نفس و مناعت طبع او این است که: سلیمان بن علی، فرمانروای اهواز، شخصی را نزد او فرستاد تا او را برای تربیت فرزندانش دعوت کند. فرستاده ی سلیمان نزد خلیل آمد. دید نان خشکی در دست دارد و آن را با آب، تر و نرم می کند و می خورد، به او گفت: «امیر اهواز تو را دعوت کرده، دعوتش را بپذیر!»
خلیل: نیازی به امیر ندارم.
فرستاده: اگر نزد امیر بیایی تو را از این نان خشک خوردن بی نیاز می کند.
خلیل: «تا این نان خشک را دارم، به هیچ کس نیاز ندارم، در هر مقامی که می خواهد باشد.» سپس به فرستاده ی امیر گفت: این پیغام مرا به امیر برسان:«مردم یک نوع ثروت دارند، ولی من دو نوع ثروت دارم، ثروت آن ها پول و متاع فانی دنیا است ولی دو ثروت من عبارت است از مقام رضا به مقدرات الهی و قطع امید از آنچه در دست مردم است.»
منبع: کتاب با علما نجف اشرف، محمد مغنیه، ص 59.
عنایت حضرت مهدی (علیه السلام) به مجالس ذکر امام حسین (علیه السلام)
مرحوم شیخ عبدالزهراء کعبی می گوید: یک روز بعد ازظهر وارد صحن مطهر حضرت امام حسین (علیه السلام) شدم، شخصی در مقابل یکی از حجره های صحن شریف –که کتابهای مذهبی می فروخت و با من سابقه ی آشنایی داشت، مرا دید و گفت: کتاب کوچکی دارم که به نظرم برای شما خوب باشد و در آن اشعار بسیار است. قیمت آن را هم کم کرد، تا یکبار برایش بخوانم. کتاب را گرفتم. خیلی کتاب مفید و سودمندی بود؛ زیرا اشعار قصیده ای که مدتها دنبال آن می گشتم در آن بود. در یکی از رواق ها نشسته،و به خواندن آن اشعار برای کتاب فروش مشغول شدم و هر دو اشک می ریختم که ناگهان سید بزرگواری را دیدم که برابرم ایستاده و به اشعار گوش می دهد و گریه می کند. چون به این بیت رسیدم:
ایقتل ظلمانا حسین بکربلا
وفی کل عضو من انامله بحر
گریه ی آن بزرگوار شدید شد، رو به ضریح امام حسین (علیه السلام) کرد؛ و این بیت را تکرار می نمود و همچون زن جوان مرده می گریست. همین که اشعار را به پایان رساندم، دیگر آن بزرگوار را ندیدم. برای دیدن ایشان، از صحن خارج شدم، تا شاید آن بزرگواررا بیابم، ولی ایشان را ندیدم به هر کجا رو کردم، اثری نیافتم؛ گویا از برابر چشمانم غایب شده است. به یقین دانستم که ایشان حضرت حجت و امام منتظر (علیه السلام) بوده اند.
منبع: - کتاب ملاقات با امام عصر(علیه السلام).
معرفی کتاب
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیام های الهی و معنوی امام خمینی (رحمت الله علیه) در سراسر جهان، طنین انداز گردید. ایشان با تأسی به آموزه های اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیاری از مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان معاصر را عمیقا متحول ساخت، نظام های مادی و الحادی را به چالش کشاند، الگوی تازه ای به جهانیان ارائه کرد و عصر جدیدی را آغاز نمود. در این کتاب به تحلیل و بررسی چیستی و چرایی و ویژگی های این عصر پرداخته می شود.
مؤلف: میراحمد رضا حاجتی
ناشر: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه قم 1382
کتاب «پرسش و پاسخ ها، دفتر هشتم، حکومت دینی»
پرسش گری از آغاز آفرینش انسان، رخ نمایی کرده؛ بر بال صبر خود، فرشتگان را نشانده؛ بر برگ زرد خود شیطان را افشانده و در این میان، مقام «آدمیت» را نشان داده است. در این دفتر، به بخشی از سؤالات حوزه اندیشه سیاسی که دانشجویان طی چند سال مطرح کرده اند، پاسخ داده شده است.
مؤلف: حمیدرضا شاکرین
ناشر: انتشارات پارسایانف قم، 1382
کتاب «الفبای زندگی، آشنایی با اصول و عوامل تحکیم خانواده»
«الفبای زندگی» گامی در راه شناخت اصول اولیه زندگی سالم، عاطفی، عاقلانه و عاشقانه بر مبنای آموزش های مکتب است. باشد که برای هر خانواده، به ویژه آنان که در آغاز این راهند، راهنمای عمل گردد؛تا طعم زندگی مکتبی در کانون خانواده را بیشتر بچشند.
مؤلف: جواد محدثی
ناشر: نشر مؤسسه بوستان کتاب قم 1382
احکام
مواردی که می شود نماز واجب را شکست عبارتند از:
1- برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی و بدنی.
توضیح: اگر حفظ جان خود انسان یا کسی که حفظ جان او واجب است یا حفظ مالی که نگهداری آن واجب می باشد، بدون شکستن نماز ممکن نباشد، باید نماز را بشکند. ولی، شکستن برای مالی که اهمیت ندارد مکروه است.
2- طلبکار طلب خود را از او مطالبه کند.
توضیح: اگر در وسعت وقت مشعول نماز باشد. چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد باید در همان حال بپردازد و اگر بدون شکستن نماز، دادن طلب او ممکن نیست، باید نماز را بشکند و طلب او را بدهد و بعد نماز بخواند.
3- در بین دو نماز بفهمد مسجد نجس است.
توضیح: چنانچه وقت تنگ باشد باید نماز را تمام کند و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد نماز را به هم نمی زند، باید در بین نماز تطهیر کند و بعد بقیه ی نماز را بخواند و اگر نماز را به هم بزند، باید نماز را بشکند و مسجد را تطهیر بنماید و بعد نماز را بخواند.
4- اگر در پیش از آن که به اندازه ی رکوع خم شود یادش بیاید که اذان و اقامه را فراموش کرده است.
توضیح: چنانچه وقت نماز وسعت دارد مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشکند.
تذکر1: شکستن نماز واجب است از روی اختیار، حرام است.
تذکر 2: کسی که باید نماز را بشکند اگر نماز را تمام کند، معصیت کرده ولی نماز او صحیح است. اگر چه احتیاط مستحب است که دوباره آن را بخواند.
منبع: توضیح المسایل مراجع