غنا و موسيقى و نقد و بررسى دلايل حرمت آنها (قسمت اول)
نويسنده: محمدجواد حيدرى خراسانى
چكيده
در مفهوم لغوى و فقهى و عرفى غنا، اختلاف نظر وجود دارد. غنا در معناى لغوى، از غناى حرام [= مورد نظر شارع [عامتر است و شامل تمامى اصوات خوش مىشود؛ به همين جهت، در برخى از احاديث به تَغَنّى در قرآن، امر شده است.(2) نوشتار حاضر ضمن اشاره به ديدگاههاى فقهى درباره غنا و موسيقى، به نقد و بررسى ديدگاه «حرمت مطلق غنا و موسيقى» پرداخته است.
كليد واژهها:غنا، موسيقى، تَغَنّى، حقيقت عرفى، عرف، قول زور، صوت مطرب، لهو الحديث، زور، لغو، غناگران.
مقدمه
سه ديدگاه عمده درباره حكم غنا و موسيقى وجود دارد: 1 ـ حرمت، 2 ـ حليت، 3 ـ تفصيل ميان غناى لهوى و غير لهوى؛ اما در اين مقاله به نقد و بررسى ديدگاه اول پرداختهايم.
ديدگاههاى فقهى و نقد و بررسى دلالت حرمت
1. فقيه فرزانه مرحوم سيد محمد جواد عاملى، در «مفتاح الكرامه» مىنويسد:
«در اين كه غنا و مزد بر آن و شنيدن و آموزش دادن آن حرام است، اختلافى نيست؛ خواه در قرآن و شعر و دعا باشد و يا در غير آنها، همگى حرام است. درست مانند آنچه كه نويسنده «مجمعالفائدة والبرهان» هم آورده است... تا اين كه محدث كاشانى و فاضل خراسانى، مثل غزالى از عامه، رشته جداگانهاى بافته و حرام بودن را به غناى همراه با محرمات ديگر نسبت دادهاند.»(4)
2.1. عبارت «كسب المغنية حرام» در «فقه رضوى»،(5) «مقنع» و «هدايه» شيخ صدوق آمده است. ايشان در اين مورد مىفرمايند:
«كسب مغنيه حرام و اجر فرد زانيه و بهاى سگ، حرام است.»(6)
3.1. شيخ مفيد قدسسره در «مغنيه»، به كار بردن و خريد و فروش «سازها» و نيز درآمدِ آوازهخوانان و تعليم و تعلّم آواز و نوحههاى باطل را مشمولِ حكم حرمت مىداند.(7)
4.1. سلاّر(8) نيز در كتاب «مراسم» مىنويسد:
«كسب زنان خواننده و نوحهسرايى با كلمات باطل حرام است.»(9)
5.1. ابن ادريس قدسسره گفته است:
«هر چيزى كه باعث شادى مبتذل و سبكى شود مثل آهنگها و صداهاى مختلف، حرام است.»(10)
6.1. شيخ طوسى قدسسره در «نهاية»، انواع ملاهى و كسب و درآمد زنان نغمهگر و يادگيرى آوازخوانى را حرام مىداند.(11) ايشان در كتاب «خلاف» مىگويد: «الغناء محرم سواء كان صوت المغنى او بالقصب أو بالاوتار مثل العيدان و الطنابير والنايات والمعازف و غير ذلك واما الخرب بالدّف فيالاعراس والختان فانّه مكروه و قال الشافعى صوت المغنى والقصب مكروه و ليس بمحظور و ضرب الاوتار محرم كله و ضرب الدف فيالختان والاعراس مباح... .»(12)
«غنا حرام است؛ خواه صداى مغنّى و آوازخوان باشد، خواه به وسيله نى يا سازهاى زهى مانند عودها و طنبور و رودها و غير آنها باشد؛ اما، دايره (دف) زدن در عروسيها و مراسم ختنه مكروه مىباشد و شافعى گفته است: صوت مغنى و نى مكروه است و منعى ندارد و زدن سازهاى زهى كلاً حرام است؛ اما، دف زدن در مراسم ختنه و عروسى مباح است... .»
7.1. محقق اردبيلى قدسسره در مورد آلات موسيقى چنين مىگويد:
«...فيحرم فعلها و سماعها بالكتاب والسنه ولا يبعد الاجماع ايضا.»(13)
«...پس استعمال آلات موسيقى و گوش دادن به آن، از نظر كتاب و سنّت، حرام است و ادعاى اجماع در اين مسأله بعيد نيست.»
8.1. مرحوم نراقى نيز در مورد حكم آلات موسيقى مىنويسد:
«يحرم الاشتغال بالملاهى و استعمال آلات اللهو و حرمته مصرح به فى اكثر كتب الاصحاب.»(14)
«اشتغال به آلات لهو و موسيقى و به كار بردن آن، حرام است و در كتابهاى اكثر فقها بدان تصريح گشته است.»
9.1. علاّمه مجلسى قدسسره در اين باره مىگويد:
«ميان علماى شيعه، در حرمت استعمال آلات موسيقى همچون طنبور و عود و ناى و دف و امثال اينها، خلافى نيست.»(15)
10.1. صاحب جواهر در مورد «غنا» و آلات موسيقى چنين مىگويد:
«بدون هيچ اختلافى، غنا از كسبهاى حرام است و اجماع نيز به دو صورتش (محصل و منقول) و همچنين سنّت متواتر بر آن دلالت مىكند. رواياتى در سنّت وجود دارد كه غنا، را لغو و لهو و باطل مىداند و در قرآن نيز از اينها نهى گشته است. بنابراين مىتوانيم بگوييم: دلايل سهگانه [كتاب، سنت و اجماع] بر حرام بودن، دلالت مىكند؛ بلكه، بايد گفت، حرمت غنا از ضروريات مذهب است.»(16)
«در اين كه عود و صنج و ديگر آلات موسيقى و لهوى حرام است هيچ اختلافى نيست؛ يعنى، نوازنده و شنوندهاش را فاسق مىكند؛ بلكه، اجماع با دو قسمش (محصل و منقول) بر آن دلالت مىكند.»(17)
11.1. شيخ انصارى قدسسره نيز، غنا را مطلقا حرام مىداند؛ ولى، از سخن ايشان چنين استنباط مىشود كه صداى لهوى باطل حرام است، ايشان آشكارا مىگويد:
«در صورتى كه حيطه صوت لهوى باطل، نسبت به غنا اعم يا اخصّ باشد، فقط همان محدوده صوت لهوى باطل حرام است نه غير آن.» البته در نظر شيخ انصارى، غنا يعنى «صوت لهوى باطل» لذا ايشان در همه نمونههاى غنا، صداى لهوى باطل را موجود مىداند.(18)
12.1. محقق خوئى درباره حكم غنا مىگويد:
«به طور اجمالى بين شيعه هيچ اختلافى در حرمت غنا، نيست، اما عامه، به جهات خارجى، به حرمت غنا ملتزم شدهاند و در نزد آنان غنا ذاتا امرى مباح است.»
«هر صداى لهوى كه از الحان اهل فسوق و معاصى به شمار مىرود، غناى حرام است و از آشكارترين مصاديق آن، ترانههاى شايع و رايج ميان مردم است.»(19)
13.1. استاد شهيد مطهرى در اين مورد مىگويد:
«غنا حرام است به خاطر حفاظت از عقل انسان و حفظ عفت.»(20)
2. دلايل نظرگاه حرمت و نقد آن
1.2. كتاب
1.1.2. قول زور
«فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور.»(21)
«از بتهاى پليد و «سخن زور» اجتناب كنيد.»
دلالت اين آيه بر حرام بودن «قول زور» كاملاً آشكار است. «زور» به معناى باطل و دروغ آمده است. علاّمه طباطبايى در «الميزان» مىنويسد: «كلمه (زور) به معناى انحراف از حق مىباشد و به همين دليل به دروغ نيز «زور» مىگويند و نيز هر سخن باطل ديگرى را زور نامند.»(22)
گرچه با توجه به اضافه شدن «زور» به «قول» آيه ظاهرا از چيزى از جنسِ «گفتار و محتوا» نهى نموده است و نسبت به چيزهايى نظير «صوت» كه از مقوله كيفيت است ساكت است؛ ولى، منشأ اصلى حمل اين آيه بر مورد غنا، احاديث وارده در تفسير آيه مزبور است كه بزودى به آنها خواهيم پرداخت. و اگر با استفاده از روايات بپذيريم كه قول زور به معناى غنا است ديگر نسبت به صوت كه از مقوله كيفيت است ساكت نخواهد بود؛ بلكه، نفس غنا، حرام خواهد بود، قدر متيقن از معناى غنا همان است كه اشاره شد.
2.1.2. لهو الحديث
«و من النّاس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيلاللّه بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذابٌ مُهين.»(23)
«گروهى از مردم، خريدار سخنان بيهودهاند؛ تا، به نادانى مردم را از راه خدا گمراه و راه خدا را لوث كنند. آنان عذابى خواركننده دارند.»
از اين آيه، حرمت خريد «لهوالحديث» استفاده مىشود. در تفسير «الميزان» درباره معناى اين آيه آمده است:
«كلمه لهو به معنى هر چيزى است كه انسان را از مهمّش باز دارد و «لهوالحديث» سخنى است كه انسان را از راه حق منحرف نموده و به خود مشغول كند؛ همچون، داستانهاى خرافى و هدايتكننده به سوى فساد و فجور و يا سرگرمى به شعر و موسيقى و مزمار و ساير آلات لهو كه همه از مصاديق «لهوالحديث»اند.»(24)
منشأ اين كه بسيارى از مفسران همچون علاّمه طباطبايى و طبرسى(25) و بسيارى از فقها، غنا را از مصاديق «لهوالحديث» دانستهاند آن است كه تعدادى از روايات وارده از سوى معصومان عليهمالسلام «لهوالحديث» را به «غنا» تفسير نمودهاند.
3.1.2. زور
«والذين لا يشهدون الزور و واذا مروا باللغو مروا كراما».(26)
«آنان كه به دروغ شهادت نمىدهند و چون بر ناپسندى بگذرند، با بزرگوارى درگذرند.»
در تفسير «مجمع البيان» چنين آمده است:
«بعضى گفتهاند: «زور» به معنى شرك است. پارهاى ديگر گفتهاند به معنى دروغ است و دروغى بالاتر از شرك وجود ندارد. برخى نيز گفتهاند، به معنى اعياد يهوديان و مسيحيان است.
مجاهد گفته است: «زور» غنا است و از امام باقر و امام صادق نيز چنين نقل شده است.
ريشه و اصل زور، به معنى «تزوير» و «باطل را به صورت حق نشان دادن» است.»(27) اين و آيه سوره حج، تقريبا داراى يك معنىاند و در تفسير اين آيه نيز رواياتى از ائمه اطهار نقل شده است كه «زور» را غنا معرفى مىنمايد.
4.1.2. لغو
«والذين هم عن اللغو معرضون.»(28)
«و آنان از «لغو» اعراض مىنمايند.» اين آيه در مقام بيان وصف مؤمنان است و «لغو» به معنى كارى است كه غرض عقلايى بر آن مترتب نباشد.
2.2. نقد و دلالت آيات باب غنا
1.2.2. عدهاى معتقدند دلالت آيه اول، تنها چيزهايى را شامل مىشود كه از مقوله كلام باشد. به بيان ديگر هرچند تفسير «قول زور» به غنا، مستند و قطعى باشد، اما ناظر به محتواى غنا خواهد بود و هنگامى غنا از مصاديق «قول زور» محسوب مىشود كه داراى محتوايى زشت و ضد ارزش (باطل) باشد. لذا اگر احاديث و قرائن ناظر به تفسير آيه به مورد غنا، مقبول و مورد پذيرش باشد، تنها حرمت غناهاى داراى محتواى زشت را ثابت مىكند؛ اما، به نظر ما دلالت آيه، ظاهرا مطلق است و اختصاص به محتوا ندارد. بنابراين يا بايد دلالت آيه بر حرمت غنا را انكار كنيم و يا اگر پذيرفتيم ديگر اختصاص به محتوا نخواهد داشت.
به علاوه گرچه روايات متعددى در تفسير «قول زور» به غنا وارد شده است؛ اما، بايد دانست كه هيچيك از اين روايات از سند معتبرى برخوردار نيستند؛ چنان كه، به زودى بدان اشاره خواهد شد. البته با توجه به كثرت روايات و عمل مشهور، نظريه مذكور نيازى به اعتبار سندى و رجالى ندارد؛ زيرا، وثوق به صدور كفايت مىكند.
2.2.2. آيه دوم نيز تنها در مقوله كلام جريان دارد و همچون آيه اول، دلالت واضح بر حرمت نفس غنا ندارد.
اين آيه داراى قيد «يضلّ عن سبيلاللّه» است. به عبارت ديگر خود آيه، منظور خويش را بيان كرده و گفته است «لهوالحديث»، چيزى است كه انسان را از راه راست گمراه مىكند. با اين قيد، آيه تنها ناظر به چيزهايى است كه مشمول قيد مذكور باشد. از طرفى غنا به صرف آن كه سببِ يادآورى قيامت و معنويت نيست؛ نمىتواند در زمره گمراهكنندهها محسوب گردد؛ چه آن كه بسيارى از افعال مؤمنان داراى چنين خصيصهاى نيست و تنها عنوان غفلت بر آن صدق مىكند نه ضلالت. با اين مقدمه مىتوان دريافت كه تنها «غناى لهوى» در ناحيه دلالت آيه مزبور قرار مىگيرد و شايد اطلاق احاديث مفسّر اين آيه به سبب رواج «غناى لهوى» در آن دوران بوده است. البته بعيد نيست كه گفته شود مصداق لهوالحديث، غناست.
3.2.2. آيه سوم در مورد بيان يكى از صفات برجسته مؤمنان واقعى و «عبادالرحمن» است و هيچ دلالتى بر حرمت غنا ندارد؛ چه اين كه، «عبادالرحمان» داراى مقام والايى بوده و ذكر خصوصيات آنان به معنى لزوم داشتن آن خصوصيات براى همه مؤمنان نيست. نكته اصلى اين آيه آن است كه اين «خصيصه نيك» يكى از شروط رسيدن به كمال حقيقى است. آيه، عدم حضور در چنين مجالسى را از صفات «عبادالرحمان» مىداند ولى هيچ دلالتى بر حرمت حضور در آن مجالس ندارد؛ چرا كه، اگر برپايى آن مجالس و شركت در آن حرام مىبود شايسته نبود مؤمن كامل، از كنار آن گذشته و توجهى به اصل امر به معروف و نهى از منكر نداشته باشد. از طرفى اگر بپذيريم آيه، شركت در مجالس زور را حرام نمىداند، اين به معنى حرمت غنا نخواهد بود. چه آن كه ممكن است حرمت حضور و شاهد بودن در چنان مجالسى از ناحيه چيز ديگرى بوده باشد. از آنجا كه آيه سوم با آيه اول مشابهت زيادى دارد، اشكالاتى كه بر استدلال آيه اول وارد است، بر اين آيه نيز وارد مىشود.
4.2.2. آيه چهارم نيز از آنجا كه در مقام وصف مؤمنان است، حركتى را ثابت نمىكند چه اين آن كه احتمال نمىرود وصف كمال واقعى مورد نظر بوده است. از طرفى «لغو» از آنجا كه به معنى «كار بدون غرض عقلايى» است نمىتواند به طور مطلق حرام باشد؛ زيرا، با وجود آن كه بسيارى از كارها داراى غرض عقلايى نيست، حكم حرمت شامل آنها نمىشود.
5.2.2. حرمت هيچ يك از مفاهيم موجود در آيات همچون لغو، لهو و زور با معناى لُغَوِيشان، يقينى و قطعى نيست؛ چه آن كه، بسيارى مىدانند كه حركات و سكنات مردم، مملو از كارهايى است كه شامل معانى لغوى واژگان مزبور مىگردد، در حالى كه احدى به حرمت آنها فتوا نداده است. از طرفى استفاده حرمت لغو، لهو، زور، باطل و... از آيات، دچار اشكالات فنى است كه براى آشنايى با اين اشكالات شما را به كتب اين باب ارجاع مىدهيم.(29) با خدشه در حرمت موارد فوق، استفاده از آيات مذكور به منظور اثبات حرمت غنا نيز مشكل مىگردد. گرچه همان طورى كه گذشت با دو آيه قول زور و لهوالحديث مىتوان بر حرمت غنا استدلال كرد.
6.2.2. احاديثى هم كه ناظر به تفسير آيات فوق به مورد غنا، به معناى مطلق صداى شادىآفرين است، داراى اشكالات سندى و دلالى است كه بدان خواهيم پرداخت.
3.2. سنّت
1.3.2. روايات تفسيرى
دسته اول از روايات، رواياتى است كه آيات يادشده را تفسير مىنمايد؛ اين روايات به ترتيب آيات مورد نظر عبارتند از:
الف. تفسير آيه سىام سوره حج
ـ كلينى به سند خود از حسين بن سعيد و محمد بن خالد و آنها از نصربن سويد، از درست، از زيدالشحام نقل مىكنند كه گفت: از امام صادق عليهالسلام درباره قول خداى عزّوجل «واجتنبوا قولالزور» كه از قول زور اجتناب كنيد پرسيدم، حضرت فرمود: «قول الزور الغناء.»(30) «قول زور يعنى غنا.»
ـ رواياتى ديگر به همين مضمون از امام صادق عليهالسلام با طرق مختلف نقل شده است كه در كتاب وسائلالشيعه، ج 12، باب 99 از ابواب «ما يكتسب به» احاديث 8 و 9 آمده است. شيخ صدوق نيز در معانىالاخبار، ص349 روايتى نزديك به اين معنا آورده است.
ـ در روايتى صحيح از امام صادق عليهالسلام نقل شده است كه در تفسير اين آيه فرمود: «منه قول الرجل للذى يغنّى اَحْسَنْتَ.»(31) «از جمله [مصاديق] قول زور، سخن كسى است كه به غناكننده مىگويد: احسنت.»
ب. تفسير آيه پنجم سوره لقمان
ـ رواياتى به همين مضمون در كتب وسائل، ج 12، ص 226، باب 99 از ابواب ما يكتسب به، احاديث 6، 7 و 16، معانىالاخبار، ص 349 و مجمعالبيان، ج 8، ص 313 آمده است.
ج. تفسير آيه 72 از سوره فرقان
د. تفسير آيه سوم سوره مؤمنون
«انه الغناء والملاهى.»(35) «آن لغو، لهو و لعب است.»
2.3.2. نهى از استماع غنا و شركت در مجالس غنا
ـ از حضرت امام موسى كاظم عليهالسلام پرسيده شد:
«عن الرجل يتعمد الغناء يجلس اليه؟ قال عليهالسلام لا.»(36) «آيا مىتوان نزد كسى كه قصد آوازخوانى دارد نشست امام فرمود: نه.»
ـ از امام صادق عليهالسلام نقل شده است كه فرمود:
«استماع اللهو والغناء ينبت النفاق كما ينبت الماء الزرع.»(37)
«شنيدن لهو و غنا موجب رويش نفاق [در دل و جان] مىگردد: همچون آب كه گياه را مىروياند.»
ـ در روايتى از امام صادق عليهالسلام در جواب پرسش از غنا آمده است: «لا تدخلوا بيوتا اللّه معرض عن اهلها.»(38) «به خانههايى كه خداوند از اهل آنها اعراض نموده، وارد نشويد.»
3.3.2. مرجوح بودن غنا
پارهاى از روايات تنها بر مرجوح بودن غنا و نيكو بودن ترك آن دلالت مىكنند:
ـ مرحوم صدوق قدسسره از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه فرمود: «الغناء يورث النفاق و يعقب الفقر.»(39) «غنا زمينهساز نفاق و فقر است.»
ـ در «المقنع» از قول امام صادق عليهالسلام آمده است: «شرالاصوات الغناء.»(40) «بدترين اصوات، غنا است.»
ـ در «دعائم الاسلام» ج 2، ص 208، سنن بيهقى، ج 10، ص 223، وسائل، ج 12، ص 239، حديث 10 و سنن ابى داود، ج 5، ص 222 احاديثى ذكر شده است كه تنها توانايى اثبات مرجوحيّت غنا را دارند. بلى اگر مفهوم غنا را به معناى صوت مطرب لهوى بگيريم مىتوان از اين آيات و روايات بر حرمت مطلق غنا استدلال كرد.
4.3.2. حرمت مزد غناگران
بسيارى از روايات وارد در اين باب، مزد و قيمت غناگران را حرام معرفى كردهاند كه بالملازمه حرمت غنا از آن برداشت مىشود.
ـ عبداللّه بن جعفر از محمد بن الحسين، از ابراهيم بن ابى البلاد نقل مىكند كه گفت به امام كاظم عليهالسلام گفتم: فدايت شوم يكى از شيعيان شما، كنيزان غناگرى دارد كه قيمتشان چهارده هزار دينار است و او ثلث قيمت آنها را براى شما قرار داده است. حضرت فرمودند:
«لا حاجة فيها، ان ثمن الكلب و المغنية سحت.»(41)
«من به اين پولها حاجتى ندارم، همانا پول سگ و غناگر شديدا حرام است.»
ـ قريب به همين معنا، احاديثى ديگر در كتب روايى آمده است.(42)
5.3.2. حرمت خواندن قرآن با آهنگهاى لهوى
ـ مرحوم شيخ صدوق به سند خويش از امام رضا عليهالسلام ، از پدرانش از علىبن ابىطالب عليهالسلام نقل مىكند كه فرمود: از رسول خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه مىفرمود:
«اخاف عليكم استخفافا بالدين و بيع الحكم وقطيعة الرحم و ان تتخذوا القرآن مزامير، تقدمون احدكم و ليس بافضلكم فيالدين.»(43)
«من مىترسم بر شما در چند چيز: كوچك شمردن دين و فروختن حكم و قضاوت و قطع نمودن رحم و اين كه قرآن را با مزمارها و آهنگهاى لهوى (يا همچون آنها) اخذ كنيد، و تقديم بجوييد در حالى كه از نظر دينى، افضل و شايستهتر از سايرين نباشيد.»
4.2. ارزيابى سندى و دلالى احاديث
عدهاى از فقيهان بر اين باورند كه دلالت روايات بر حرمت غنا به معناى مطلق صداى شادىآفرين هنگامى تمام است كه در گاهِ صدورِ آنها، استعمال زايدِ غنا در غناى لهوى فسادانگيز موجب انصراف لفظ «غنا» به غناى لهوى فسادانگيز نشده باشد. اما پيشتر اشاره شد كه لفظ غنا در زمان صدور اغلب احاديث مربوط به غنا يعنى در زمان صادقين عليهمالسلام غناى لهوى شهوانى داراى حقيقت عرفيه بوده است و لذا استناد به احاديث وارده در اين زمان، براى اثبات حرمت مطلق غنا، درست نخواهد بود و بر فرض پذيرش صحتِ سند، اين احاديث از نظر دلالت با موانعى روبرو مىباشد. گرچه در مقابل اين نظريه برخى از فقها معتقدند: هيچ دليلى بر انصراف نيست و مجرد وجود غناى لهوى و شهوانى در زمان صادقين عليهمالسلام حقيقت عرفيه درست نمىكند بلكه حقيقت عرفيه مطلب درستى نيست.
2.4.2. ارزيابى سندى و دلالى روايات تفسيرى
هيچيك از رواياتى كه غنا را يكى از مصاديق آيه سى سوره حج معرفى مىكنند، داراى سند معتبرى نيستند. روايات اول به سبب وضعيت مجهول «درست» از نظر رجالى، روايت دوم به سبب ارسال در سند،(44) روايت سوم به سبب وجود راوى غير ثقه يعنى «سهل بن زياد» و وضعيت مجهول رجالى «يحيى بن مبارك» و روايت چهارم به سبب ضعفِ «على بن حمزه» از نظر رجالى سندشان مورد خدشه است. حديث پنجم از نظر سندى صحيح مىباشد؛ اما، دلالتش بر حرمت مطلق غنا ناتمام است؛ زيرا، «احسنت» گفتن به خواننده نمىتواند غنا باشد؛ چرا كه به قول بزرگانى همچون شيخ انصارى، صاحب جواهر و امام خمينى، «عرف متشرعه» از غنا تنها كلام را نمىفهمد؛ بلكه، كلام آهنگين و خاص را غنا مىنامند و لذا اطلاق غنا به كلام برخلاف ارتكاز عرفى است. از طرف ديگر احتمال قوى مىرود «زور» و «باطل» بودن تشويق خواننده، بدان جهت باشد كه «آواز لهوى و فسادانگيز» مورد تشويق و تأييد واقع مىشود.
گرچه از ديدگاه مشهور فقيهان، بحث سندى و دلالى در روايات ناهيه، به دليل عمل اصحاب، چندان لازم نيست؛ ولى، از نظرى مىتوان گفت: روايات ناظر به تفسير آيه 5 از سوره لقمان نيز از صحت سند برخوردار نيست؛ روايت اول به سبب وضعيت مجهول «على بن اسماعيل» روايت دوم و سوم به علت ضعف رجالى «مهران بن محمد» روايت چهارم به سبب نقل واقفى بودن(45) «على بن ابى حمزه بطائنى» و ضعف او از نظر علم رجال، روايت پنجم به سبب ارسال، داراى سند معتبرى نيستند.
روايات مفسّر آيات 72 از سوره لقمان و 3 از سوره مؤمنون، با وجود صحت سند، دلالتى بر حرمت غنا ندارند؛ زيرا، همانگونه كه گفته شد، اين آيات در صددِ بيان وصف مؤمنان حقيقى است و چه بسا، شروط رسيدن به كمال حقيقى را يادآورى كرده باشد. از اين رو، اگرچه روايات صحيح، مورد آيات را به غنا تفسير نمودهاند؛ اما، حرمت مطلق غنا را ثابت نمىكنند؛ چه اين كه، در اين دو حديث هيچ اشارهاى به حرمت غنا به معناى صورت شادىآفرين يا لزوم اجتناب از آن نرفته است.
ادامه دارد