نگاه خاورشناسان به پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
نويسنده:دكتر صباح زنگنه
بعثت پيامبرخاتم حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) ، تأثير بسزايي در جغرافياي ديني و فرهنگي زمان خود داشت و پيامدهاي آن تا به امروز ادامه داشته و تا روز قيامت نيز ادامه خواهد يافت.
جغرافياي ديني تغيير پيدا كرد و ساكنان جزيرةالعرب ايمان آوردند و اسلام در راستاي تحقق وعده الهي: «هو الذي ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره علي الدين كله» (سوره توبه ـ آيه33 و سوره فتح ـ آيه 28 و سوره صف ـ آيه9) (اوست كه پيامبر خود را با رهنمود و دين راستين فرستاد تا آن را بر همه دينها پيروز گرداند...) رهسپار ديگر نقاط كره خاكي گرديد؛ پيروان مسيحيت در جزيرة العرب و مناطق مجاور، گمشده خود را در اسلام يافتند و جز اندكي، كه در صومعهها و كليساهاي خويش باقي ماندند، همگي به اين دين جديد، ايمان آوردند.
ولي جنگهاي صليبي و با ورود فاكتور سياسي سردمداران و رهبران اروپايي، آتش دشمني و كينه عليه اسلام و مسلمانان را بر افروخت؛ جريانهايديگر نيز همين راه را پيمودند و پاپها و حكام و رهبران سياسي، اموال بسياري را به منظور مطالعه و تحقيق در اسلام و زندگي پيامبراكرم حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و كوشش در تخريب چهره درخشان آندو و متوقف ساختن حركت اسلامي متأثر از شخصيت و كتاب و سنت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در غرب جهان، در اختيار اين جريانها قرار دادند.در پي آن نيز جريانهاياستعماريبهكشفكشورها و قارهها و ملل و كوشش براي جستجوي راههاي نفوذ به آنها و ايجاد جاي پايي براي استعمارگران در سرزمينهاي استعماري، پرداختند كه از آن جمله ميتوان از جريانات خاورشناسي و شناخت اسلام والبته دراين مرحله در خدمت به اهداف استعمارگران، ياد كرد.
در مرحله سوم، مراكز مطالعاتي، پژوهشي و دانشگاهها و وزارتخانههاي كشورهاي بزرگ به كوشش براي مشوه ساختن چهره اسلام و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و يا تحقير مسلمانان براي در هم شكستن روحيه آنها و دور ساختن ايشان از دين و ميراث و فرهنگ و هويتشان، پرداختند.
اين مقاله به برخي نمودها و نقاط عطف مراحل ياد شده و نحوه برخورد با هركدام ميپردازد.
«در سال 569 ميلادي، [حضرت] آمنه بزرگترين شخصيت در تاريخ دورانهاي ميانه بلكه بزرگترين شخصيت در تمامي تاريخ... چشم به جهان گشود...» (ويل دورانت ـ تاريخ تمدن)
خوش داشتم اين بحث را با عبارتي از پژوهشگر و فيلسوف معاصر و مشهور يعني "ويل دورانت" صاحب تأليفات بزرگ و عميق در موضوع تاريخ تمدنها، آغاز كنم. كسي كه خود مسيحي است و تاريخ خوانده و سالهايي از عمر خود (حدود هشت سال) را ميان اعراب و مراكز پژوهشي و دانشگاهي ايشان، سپري كرده است. عبارت نقل شده اگر چه بسيار مثبت و گوياي حقيقتي سترگ و جهاني است ولي اين نويسنده بزرگ دچار خطاهايي نيز شده كه البته به ضروريات اعتقادي يا بنيادهاي مسلم تاريخي، خدشهاي وارد نميكنند؛ او داراي فرهنگي غربي و آموزههاي مسيحي است و خود مستقيماً به بحث و بررسي تاريخ اسلام در جوامع اسلامي پرداخته است.
براي ارايه تصوير و نقشه روشني از اين بحث، ابتدا ضرورت پرداختن به اين موضوع يعني (نگاه خاورشناسان به پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ) را توضيح خواهيم داد و سپس به برخي جنبههاي مؤثر در شكل گيري اين نگاه و حوادث و جريانات و افراد مؤثري كه ميتوانند در آن تأثير بگذارند، ميپردازيم و پس از آن برخي مراحلي را كه رابطه ميان خاورشناسان و دين اسلام بخود ديده، از نظر ميگذرانيم و نمونههايي از گفتهها و مواضع هر طرف را يادآور ميشويم و سرانجام نيز سعي خواهيم كرد آنچه را بايد انجام داد و مواضعي را كه براي تصحيح رابطه دو جانبه و اصلاح تصويري كه در اذهان جوامع ديگر در خصوص اسلام و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شكل گرفته بايد اتخاذ كرد، نتيجهگيري كنيم.
و تنها بدين گفته بسنده ميكنيم كه خاورشناسان يعني كساني كه درباره شرق و مسايل و فرهنگ و تاريخ آن، با هر انگيزه و نيتي اعم از علمي يا بر اثر كنجكاوي و كسب آگاهي و يا با اهداف سياسي يا غرضهاي سلطهاي نظامي، اقتصادي، فرهنگي يا تبشيري، مطلب نوشته يا سخنراني كردهاند، جملگي در يك مسئله يعني ادعاي شناخت شرق يا بخشهايي از آن، وجه اشتراك دارند، چيزي كه باعث ميشود نتايج كارها و مطالعات ايشان درباره كشورها و ملل جهان شرق و از جمله جهان اسلام، از سوي سياستمداران و كساني كه در مسايل مختلف كشورهاي غربي تصميم گيري ميكنند، مورد بهره برداري قرار گيرد.
و اگر بدانيم كه كشورهاي غربي بيهوده و بي حساب و كتاب، كاري را انجام نميدهند و همواره ميكوشند گامهاي خود را بر پايه مطالعات و پژوهشهاي از پيش انجام شده بردارند و اگر اينگونه مطالعات، پاسخ كامل و مناسبي براي پرسشهاي احتمالي ندادند دست بدامان پروژههاي اطلاعاتي يا هيئتهاي اعزامي يا مطالعات تازهاي به منظور تكميل نقاط مبهم و دستيابي به همه اطلاعات مورد نياز ميشوند و آنگاه به چگونگي رسيدن به اهداف و آماجهاي خود با ياري گرفتن از راهها و ابزارهاي مناسب ميانديشند, با چنين آگاهي و فرضي، در خواهيم يافت كه مطالعات و پژوهشها و سفرها و سفرنامهها و تئوري پردازيهاي متعلق به خاورشناسان، سنگ بناي تمامي سياستهاي كنوني و آينده كشورهاي غربي را تشكيل ميدهند.
و اگر بدانيم كه ديدگاهها و نظرياتي كه خاورشناسان در آثار خود بجاي ميگذارند وارد رسانههاي گروهي و كتابهاي درسي جوامع آنها ميشود و نسلهاي پياپي، آنها را دريافت ميكنند، در اين صورت خواهيم فهميد كه ديدگاههاي منفي چگونه در ذهن و مغز نسل حاضر شكل ميگيرد و تنها با يك انگيزه به حركت در ميآيد و واكنشها در بخشهاي مختلف جامعه غربي چنان شبيه به يكديگر است كه احساس ميكنيم برنامه همه جانبه و عظيمي براي هماهنگي آن، تدارك ديده شده است.
با چنين شناختي ـ اگر بدست آيد ـ شيوههاي درست برخورد با غرب و دستگاههاي سياسي ـ رسانههاي گروهي، دانشگاهها و مراكز علمياش را در خواهيم يافت.
شيوههاي غرب در برخورد با مسلمانان و شرقيها بدون تغيير و اصلاح و غربالگري انباشتههاي تاريخي كه بر ذهن آنان سايه افكنده و عواطف و احساساتشان را هدايت ميكند، هرگز اصلاح نخواهد شد.
جزيرةالعرب هم پيمان شد و در برابر ماليات اندكي [جزيه]، از ايشان حمايت كرد و آنها در آرامش و امنيت زندگي كردند.
"استاد مجتبي مينوي" دانشمند و پژوهشگر و اديب بزرگ ايراني در پژوهشي كه در سال 1969م. در كتاب: "محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم پيامبران" به چاپ رسيد، ميگويد: «قدرتمندترين دشمنان اسلام و مجهزترين آنها طي چهارده قرن، مسيحيان بودند كه به تدريج و مرحله به مرحله، به انصاف و حق روي آوردند.» ([كتاب ياد شده] جلد دوم، صفحه 172)
آقاي مينوي يادآور ميشود كه [در آن زمان] اختلاف مسيحيت و يهوديت در اوج خود بود و طي قرنهاي متمادي منجر به جنگها و درگيريهاي فراواني ميان ايشان گرديد. تا آنجا كه از رفتار و كردار پادشاهان اسپانيا سخن ميگويد كه در پي از ميان برداشتن حكومت مسلمانان عرب و بربر از سرزمينهاي خود، به شكنجه و آزار و قتل و تبعيد غيرمسيحيان به منظور وادار ساختن ايشان به پذيرش مسيحيت پرداختند چنانكه اين كشتارها و برخوردهاي وحشيانه، به صورت سمبل هر خشونت و كشتاري، زبانزد مردم شد.
در خصوص يهوديان و آن گونه كه اين پژوهشگر و مؤرخ معروف يعني "ويل دورانت" در فصل دوم از باب هشتم كتاب "تاريخ تمدن" خاطرنشان ميسازد برخي فرازهاي تورات، مژده [طلوع اسلام و پيامبري حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ] را داده بودند، همچنانكه يهوديان نيز شباهتهايي ميان دين خود با اين دين جديد يافتند و احساس كردند كه دين جديد ادامه دين آنهاست ولي وقتي شنيدند كه دين جديد، دين آنها [يهوديت] را گرفتار تحريف ميداند و آنها با حضرت مسيح از در مخالفت درآمدند، پا پس كشيدند و در تجمعهاي خود در شهر "يثرب" و اطراف آن، انزوا گزيدند و پس از آن به همكاري و همدستي با قريش عليه حكومت جوان [اسلامي] در مدينه پرداختند؛ پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نيز راهي جز دورساختن ايشان از مدينه نداشت؛ آنها به توطئههاي خود عليه پيامبر و اهانت و آزار مسلمانان ادامه دادند تا جاييكه پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ناگزير اقدام به محاصره آنها كرد و از ايشان خواست تا اطراف مدينه را ترك گويند و به جاهاي دورتري كوچ نمايند.
ولي پيروان مسيحيت در "حبشه" از موقعيت بسيار خوبي برخوردار بودند، پادشاهان حبشه كوشش داشتند حضور و نفوذ خود را به منطقه عربي ["شبه جزيرة العرب"] نيز گسترش دهند. تاريخ از رفتار بسيار شايسته پادشاه حبشه در استقبال از مهاجران مسلمان و سركرده آنان "جعفربن ابيطالب" ياد ميكند؛ او آيات قرآني را كه اين مهاجران برايش تلاوت ميكردند به گوش جان ميشنيد و به اين دليل كه [در اين آيات] تصوير درخشاني از حضرت عيسي(ع) و مادرش ارايه شده بود، برخورد بسيار خوبي با مسلمانان كرد و به آنان امان داد و از تسليم ايشان به فرستادگان قريشي كه براي همين كار راهي سرزمين حبشه شده بودند، خودداري ورزيد.
با گسترش اسلام در پهنهء شام و نزديك شدن به مرزهاي دولت مسيحي بيزانس، پادشاهان حكومتهاي محلي اروپايي نسبت به اسلام و انتشار آن هراسناك شدند و در مرحله بعد و در پي شكوفايي تمدن اسلامي و زماني كه اروپا در تاريكي و سياهي انديشه و دستاوردهاي اجتماعي خود بسر ميبرد،حركت ترجمه و اقتباس از زبانهاي لاتين [در تمدن اسلامي] آغاز گشت و مدارس و مكتبهاي فلسفي و علمي در رشتههاي گوناگون، شكوفايي گرفت.
در اين مرحله، هيچ درك جمعي نسبت به ميزان پيشرفت علمي كه مسلمانان بدست آورده بودند از سوي اروپاييها ـ رهبران و علماي آنان ـ وجود نداشت ولي آنها از يك سو احساس عقب ماندگي و حسادت داشتند و از سوي ديگر از گسترش نفوذ قدرت مسلمانان به سرزمينهاي خود بيمناك بودند؛ در اين دوره هيچ جريان قابل ذكري در برابر جريان انديشه اسلامي و تمدن اسلام ديده نميشد.
در حدود قرن هفتم هجري و بدنبال تشتت در دولت مركزي، دوره شكل گيري حكومتهاي محلي و جنگ برسر قدرت ميان خاندانهاي حاكم در سرزمينهاي اسلامي، فرارسيد، حكام و رهبران شهرهاي اروپايي از اين موقعيت بهره برداري كرده لشكرياني براي بازپسگيري سلطه خود بر"شهر مقدس" يعني قدس شريف، تدارك ديدند؛ كشيشها و پاپها نيز با صدور شبه فتواهايي در ضرورت «آزاد سازي محل تولد حضرت مسيح(ع) و نجات سرزمينهاي مقدّس از دست كفار» به ياري آنان شتافتند.
اين مرحله كه چيزي حدود دو قرن به درازا كشيد و پيروزيها و شكستهاي زياد و بالا و پايينهاي فراواني [در جبهههاي درگيري] داشت با جريان فكري يا هيجان شديدي در كليساها براي حمله عليه اسلام و پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همزمان شده بود؛ آنها از فرصت حضور هر از گاهي در اين منطقه، براي اعزام پژوهشگران و كشيشان خود به منظور آشنايي با اسلام و آماده شدن براي پاسخگويي به ادعاهاي آن و ردّ محتواي اين دين و نيز حمله عليه پيامبرگرامي اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به مثابه شاهرگ حياتي انديشه و زندگي اسلامي، نهايت بهره برداري را بعمل آوردند.
"استاد مجتبي مينوي" يادآور ميشود كه مسيحيان به دليل حمله و يورشهاي نظامي عليه سرزمينهاي اسلامي كه [مسلمانان] بدون ريخته شدن خوني آنها را فتح كرده بودند، كاملاً مقصر بودند.
فيلسوف مشهور "برتراند راسل" در يك سخنراني كه در سال 1957م. ايراد كرد ميگويد: « ويژگيها و صفات مردانگي و شهامت [مسلمانان] در رفتار خود با مسيحياني كه به لحاظ اسلامي آنها را مرتد و كافر بشمار ميآوردند بسيار زياد و چشمگير بود. انصاف و خوش برخوردي آنها [با مسيحيان]، از برخورد امپراتوري بيزانس با شهروندان مسيحي خود، بيشتر بود.»
پيامدهاي تعصب و خشونت همچنان در انديشهها و نوشتهها و آثار غربيها بهنگام پرداختن به دوره جنگهاي صليبي، كاملاً هويداست. "آقاي نادر پورنقشبند" استاد دانشگاه هاله آلمان يادآور ميشود كه دوران رنسانس اروپا، بخشي از رفتارها و تحليلهاي نابهنجاري كه ويژگي اصلي پژوهشهاي خاورشناسي را تشكيل ميداد و در آثاري چون: "ناتان حكيم" نوشته "كوتولدليسنگ" در اواخر قرن هجدهم منعكس شده بود, تعديل كرد ولي نگاه تحقيرآميز و اهانت بار، همچنان سايه خود را بر خاورشناسان افكنده بود.
"استاد مجتبي مينوي" يادآور ميشود كه نخستين نويسنده اروپايي كه با نگاهي تا حدودي حقيقت ياب راجع به اسلام نوشت، "ويليام" از شهروندان "مامزبوري" انگلستان در قرن دوازدهم ميلادي بود و اين همان كسي است كه "نورمن دانيل" در كتاب خود "اسلام و غرب" ـ كه در سال 1960م. در "ادنبرا" به چاپ رسيد ـ از وي ياد ميكند.
"آقاي مينوي" ميافزايد كه رفتار اروپاييهاي مسيحي نسبت به اسلام، همچنان با شمشير و خشونت و ترور همراه و كمتر با تساهل و تسامح با مسلمانان توأم بود و تا قرن هجدهم و زماني كه اروپاييها نسبت به توان نظامي خود اطمينان حاصل كردند و سعي كردند آثار و نوشتهها و كتابهاي ادبي و تاريخي و ديني مسلمانان را به زبانهاي اروپايي ترجمه كنند، اين وضع ادامه داشت.
اين نويسنده از ياد نميبرد كه نام فرد ديگري را نيز بازگويد كه در نوشتهها و آثار خود درباره اسلام و پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، مشهور به انصاف گشته است؛ او "پيتر الفونس" يهودي اسپانيايي است كه در سال 1106م. ديانت مسيحيت را پذيرفت و به بريتانيا رفت و كوشيد تا علوم اسلامي را منتشر سازد و كتابي نيز درباره زندگي آخرين پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) (پيامبر خاتم) انتشار داد.
ولي اين دو نمونه، در ارتباط با شرق و اسلام، تشكيل دهنده يك جريان عام نبوده بلكه بيشتر استثنايي نادر بشمار ميروند.
"آقاي دكتر غلامرضا سعيدي" در مطلبي با عنوان: "خاورشناسان و اسلام" كه در كتاب "محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم پيامبران" آمده است، عبارتي از مؤرخ مشهور "آرنولد توين بي" نقل ميكند: «در چهار و پنج قرن اخير و در جريان اصطكاك و درهم آميزي غرب با جهان، جهان ضربههايي از غرب دريافت كرد حال آنكه غرب هرگز چنين ضربههايي را از جهان دريافت نكرد.» (صفحه 272)
از سوي ديگر، شماري از خاورشناسان در درستي صحت كتابها و روايات صادره از سوي پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، ترديد كردهاند زيرا كتابهاي معروف تاريخ ("سيره ابن هشام"، "مغازي واقدي"، "طبقات ابن سعد" و "تاريخ طبري") قرنها پس از آغاز بعثت نبوي، به رشته تحرير در آمدند؛ از جمله اين خاورشناسان "تيودودنولدكه" در كتاب خود: "تاريخ قرآن" و "گولد زيهر" در كتاب "مطالعات اسلامي" و در پي ايشان شمار ديگري ازخاورشناسان ازجمله: "هوبرت گريمه" آلماني، "همفري لامفس" بلژيكي و "ليونه كاتياني" ايتاليايي و "جوزف شاخت" آلماني بودند.
دو پژوهشگر ديگر يعني "فرانتس بوهل" دانماركي (از روحانيون يا كشيشان پروتستان) و "تورآندره" سوئدي، اقدام به تشريح و توضيح برخي از اين شرايط و زمينههايي كه باعث ايجاد ترديد در صحت مطالب تاريخي شده است، نمودند. ولي خاورشناسان بزرگ آلماني "يوهان فوك" نقطه پاياني بر اين ادعاها و احتمالها و شك و ترديدها گذاشت و اصالت مطالب ياد شده و صحت موارد روايت شده از پيامبر را در كتابي كه آنرا "اصالت پيامبر عربي" ناميد، به اثبات رساند. همچنانكه ناگزير بايد از نوشتههاي "مونتگمري وات" در دهه پنجاه و شصت قرن بيستم و نيز نوشتههاي "ماكسيم رودنسون" و كتاب "رودي پارت" درباره محمد و قرآن، ياد كرد كه جملگي به شيوهاي علمي و انتقادي به مطالعه و بررسي متون تاريخي پرداختند و صحت و درستي اغلب آنها را ثابت كردند.
منبع: www. taghrib.ir
/خ
جغرافياي ديني تغيير پيدا كرد و ساكنان جزيرةالعرب ايمان آوردند و اسلام در راستاي تحقق وعده الهي: «هو الذي ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره علي الدين كله» (سوره توبه ـ آيه33 و سوره فتح ـ آيه 28 و سوره صف ـ آيه9) (اوست كه پيامبر خود را با رهنمود و دين راستين فرستاد تا آن را بر همه دينها پيروز گرداند...) رهسپار ديگر نقاط كره خاكي گرديد؛ پيروان مسيحيت در جزيرة العرب و مناطق مجاور، گمشده خود را در اسلام يافتند و جز اندكي، كه در صومعهها و كليساهاي خويش باقي ماندند، همگي به اين دين جديد، ايمان آوردند.
ولي جنگهاي صليبي و با ورود فاكتور سياسي سردمداران و رهبران اروپايي، آتش دشمني و كينه عليه اسلام و مسلمانان را بر افروخت؛ جريانهايديگر نيز همين راه را پيمودند و پاپها و حكام و رهبران سياسي، اموال بسياري را به منظور مطالعه و تحقيق در اسلام و زندگي پيامبراكرم حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و كوشش در تخريب چهره درخشان آندو و متوقف ساختن حركت اسلامي متأثر از شخصيت و كتاب و سنت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در غرب جهان، در اختيار اين جريانها قرار دادند.در پي آن نيز جريانهاياستعماريبهكشفكشورها و قارهها و ملل و كوشش براي جستجوي راههاي نفوذ به آنها و ايجاد جاي پايي براي استعمارگران در سرزمينهاي استعماري، پرداختند كه از آن جمله ميتوان از جريانات خاورشناسي و شناخت اسلام والبته دراين مرحله در خدمت به اهداف استعمارگران، ياد كرد.
در مرحله سوم، مراكز مطالعاتي، پژوهشي و دانشگاهها و وزارتخانههاي كشورهاي بزرگ به كوشش براي مشوه ساختن چهره اسلام و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و يا تحقير مسلمانان براي در هم شكستن روحيه آنها و دور ساختن ايشان از دين و ميراث و فرهنگ و هويتشان، پرداختند.
اين مقاله به برخي نمودها و نقاط عطف مراحل ياد شده و نحوه برخورد با هركدام ميپردازد.
«در سال 569 ميلادي، [حضرت] آمنه بزرگترين شخصيت در تاريخ دورانهاي ميانه بلكه بزرگترين شخصيت در تمامي تاريخ... چشم به جهان گشود...» (ويل دورانت ـ تاريخ تمدن)
خوش داشتم اين بحث را با عبارتي از پژوهشگر و فيلسوف معاصر و مشهور يعني "ويل دورانت" صاحب تأليفات بزرگ و عميق در موضوع تاريخ تمدنها، آغاز كنم. كسي كه خود مسيحي است و تاريخ خوانده و سالهايي از عمر خود (حدود هشت سال) را ميان اعراب و مراكز پژوهشي و دانشگاهي ايشان، سپري كرده است. عبارت نقل شده اگر چه بسيار مثبت و گوياي حقيقتي سترگ و جهاني است ولي اين نويسنده بزرگ دچار خطاهايي نيز شده كه البته به ضروريات اعتقادي يا بنيادهاي مسلم تاريخي، خدشهاي وارد نميكنند؛ او داراي فرهنگي غربي و آموزههاي مسيحي است و خود مستقيماً به بحث و بررسي تاريخ اسلام در جوامع اسلامي پرداخته است.
براي ارايه تصوير و نقشه روشني از اين بحث، ابتدا ضرورت پرداختن به اين موضوع يعني (نگاه خاورشناسان به پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ) را توضيح خواهيم داد و سپس به برخي جنبههاي مؤثر در شكل گيري اين نگاه و حوادث و جريانات و افراد مؤثري كه ميتوانند در آن تأثير بگذارند، ميپردازيم و پس از آن برخي مراحلي را كه رابطه ميان خاورشناسان و دين اسلام بخود ديده، از نظر ميگذرانيم و نمونههايي از گفتهها و مواضع هر طرف را يادآور ميشويم و سرانجام نيز سعي خواهيم كرد آنچه را بايد انجام داد و مواضعي را كه براي تصحيح رابطه دو جانبه و اصلاح تصويري كه در اذهان جوامع ديگر در خصوص اسلام و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان شكل گرفته بايد اتخاذ كرد، نتيجهگيري كنيم.
ضرورت بررسي ديدگاه خاورشناسان:
و تنها بدين گفته بسنده ميكنيم كه خاورشناسان يعني كساني كه درباره شرق و مسايل و فرهنگ و تاريخ آن، با هر انگيزه و نيتي اعم از علمي يا بر اثر كنجكاوي و كسب آگاهي و يا با اهداف سياسي يا غرضهاي سلطهاي نظامي، اقتصادي، فرهنگي يا تبشيري، مطلب نوشته يا سخنراني كردهاند، جملگي در يك مسئله يعني ادعاي شناخت شرق يا بخشهايي از آن، وجه اشتراك دارند، چيزي كه باعث ميشود نتايج كارها و مطالعات ايشان درباره كشورها و ملل جهان شرق و از جمله جهان اسلام، از سوي سياستمداران و كساني كه در مسايل مختلف كشورهاي غربي تصميم گيري ميكنند، مورد بهره برداري قرار گيرد.
و اگر بدانيم كه كشورهاي غربي بيهوده و بي حساب و كتاب، كاري را انجام نميدهند و همواره ميكوشند گامهاي خود را بر پايه مطالعات و پژوهشهاي از پيش انجام شده بردارند و اگر اينگونه مطالعات، پاسخ كامل و مناسبي براي پرسشهاي احتمالي ندادند دست بدامان پروژههاي اطلاعاتي يا هيئتهاي اعزامي يا مطالعات تازهاي به منظور تكميل نقاط مبهم و دستيابي به همه اطلاعات مورد نياز ميشوند و آنگاه به چگونگي رسيدن به اهداف و آماجهاي خود با ياري گرفتن از راهها و ابزارهاي مناسب ميانديشند, با چنين آگاهي و فرضي، در خواهيم يافت كه مطالعات و پژوهشها و سفرها و سفرنامهها و تئوري پردازيهاي متعلق به خاورشناسان، سنگ بناي تمامي سياستهاي كنوني و آينده كشورهاي غربي را تشكيل ميدهند.
و اگر بدانيم كه ديدگاهها و نظرياتي كه خاورشناسان در آثار خود بجاي ميگذارند وارد رسانههاي گروهي و كتابهاي درسي جوامع آنها ميشود و نسلهاي پياپي، آنها را دريافت ميكنند، در اين صورت خواهيم فهميد كه ديدگاههاي منفي چگونه در ذهن و مغز نسل حاضر شكل ميگيرد و تنها با يك انگيزه به حركت در ميآيد و واكنشها در بخشهاي مختلف جامعه غربي چنان شبيه به يكديگر است كه احساس ميكنيم برنامه همه جانبه و عظيمي براي هماهنگي آن، تدارك ديده شده است.
با چنين شناختي ـ اگر بدست آيد ـ شيوههاي درست برخورد با غرب و دستگاههاي سياسي ـ رسانههاي گروهي، دانشگاهها و مراكز علمياش را در خواهيم يافت.
شيوههاي غرب در برخورد با مسلمانان و شرقيها بدون تغيير و اصلاح و غربالگري انباشتههاي تاريخي كه بر ذهن آنان سايه افكنده و عواطف و احساساتشان را هدايت ميكند، هرگز اصلاح نخواهد شد.
مراحل مختلف تماس
جزيرةالعرب هم پيمان شد و در برابر ماليات اندكي [جزيه]، از ايشان حمايت كرد و آنها در آرامش و امنيت زندگي كردند.
"استاد مجتبي مينوي" دانشمند و پژوهشگر و اديب بزرگ ايراني در پژوهشي كه در سال 1969م. در كتاب: "محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم پيامبران" به چاپ رسيد، ميگويد: «قدرتمندترين دشمنان اسلام و مجهزترين آنها طي چهارده قرن، مسيحيان بودند كه به تدريج و مرحله به مرحله، به انصاف و حق روي آوردند.» ([كتاب ياد شده] جلد دوم، صفحه 172)
آقاي مينوي يادآور ميشود كه [در آن زمان] اختلاف مسيحيت و يهوديت در اوج خود بود و طي قرنهاي متمادي منجر به جنگها و درگيريهاي فراواني ميان ايشان گرديد. تا آنجا كه از رفتار و كردار پادشاهان اسپانيا سخن ميگويد كه در پي از ميان برداشتن حكومت مسلمانان عرب و بربر از سرزمينهاي خود، به شكنجه و آزار و قتل و تبعيد غيرمسيحيان به منظور وادار ساختن ايشان به پذيرش مسيحيت پرداختند چنانكه اين كشتارها و برخوردهاي وحشيانه، به صورت سمبل هر خشونت و كشتاري، زبانزد مردم شد.
در خصوص يهوديان و آن گونه كه اين پژوهشگر و مؤرخ معروف يعني "ويل دورانت" در فصل دوم از باب هشتم كتاب "تاريخ تمدن" خاطرنشان ميسازد برخي فرازهاي تورات، مژده [طلوع اسلام و پيامبري حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) ] را داده بودند، همچنانكه يهوديان نيز شباهتهايي ميان دين خود با اين دين جديد يافتند و احساس كردند كه دين جديد ادامه دين آنهاست ولي وقتي شنيدند كه دين جديد، دين آنها [يهوديت] را گرفتار تحريف ميداند و آنها با حضرت مسيح از در مخالفت درآمدند، پا پس كشيدند و در تجمعهاي خود در شهر "يثرب" و اطراف آن، انزوا گزيدند و پس از آن به همكاري و همدستي با قريش عليه حكومت جوان [اسلامي] در مدينه پرداختند؛ پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نيز راهي جز دورساختن ايشان از مدينه نداشت؛ آنها به توطئههاي خود عليه پيامبر و اهانت و آزار مسلمانان ادامه دادند تا جاييكه پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ناگزير اقدام به محاصره آنها كرد و از ايشان خواست تا اطراف مدينه را ترك گويند و به جاهاي دورتري كوچ نمايند.
ولي پيروان مسيحيت در "حبشه" از موقعيت بسيار خوبي برخوردار بودند، پادشاهان حبشه كوشش داشتند حضور و نفوذ خود را به منطقه عربي ["شبه جزيرة العرب"] نيز گسترش دهند. تاريخ از رفتار بسيار شايسته پادشاه حبشه در استقبال از مهاجران مسلمان و سركرده آنان "جعفربن ابيطالب" ياد ميكند؛ او آيات قرآني را كه اين مهاجران برايش تلاوت ميكردند به گوش جان ميشنيد و به اين دليل كه [در اين آيات] تصوير درخشاني از حضرت عيسي(ع) و مادرش ارايه شده بود، برخورد بسيار خوبي با مسلمانان كرد و به آنان امان داد و از تسليم ايشان به فرستادگان قريشي كه براي همين كار راهي سرزمين حبشه شده بودند، خودداري ورزيد.
با گسترش اسلام در پهنهء شام و نزديك شدن به مرزهاي دولت مسيحي بيزانس، پادشاهان حكومتهاي محلي اروپايي نسبت به اسلام و انتشار آن هراسناك شدند و در مرحله بعد و در پي شكوفايي تمدن اسلامي و زماني كه اروپا در تاريكي و سياهي انديشه و دستاوردهاي اجتماعي خود بسر ميبرد،حركت ترجمه و اقتباس از زبانهاي لاتين [در تمدن اسلامي] آغاز گشت و مدارس و مكتبهاي فلسفي و علمي در رشتههاي گوناگون، شكوفايي گرفت.
در اين مرحله، هيچ درك جمعي نسبت به ميزان پيشرفت علمي كه مسلمانان بدست آورده بودند از سوي اروپاييها ـ رهبران و علماي آنان ـ وجود نداشت ولي آنها از يك سو احساس عقب ماندگي و حسادت داشتند و از سوي ديگر از گسترش نفوذ قدرت مسلمانان به سرزمينهاي خود بيمناك بودند؛ در اين دوره هيچ جريان قابل ذكري در برابر جريان انديشه اسلامي و تمدن اسلام ديده نميشد.
در حدود قرن هفتم هجري و بدنبال تشتت در دولت مركزي، دوره شكل گيري حكومتهاي محلي و جنگ برسر قدرت ميان خاندانهاي حاكم در سرزمينهاي اسلامي، فرارسيد، حكام و رهبران شهرهاي اروپايي از اين موقعيت بهره برداري كرده لشكرياني براي بازپسگيري سلطه خود بر"شهر مقدس" يعني قدس شريف، تدارك ديدند؛ كشيشها و پاپها نيز با صدور شبه فتواهايي در ضرورت «آزاد سازي محل تولد حضرت مسيح(ع) و نجات سرزمينهاي مقدّس از دست كفار» به ياري آنان شتافتند.
اين مرحله كه چيزي حدود دو قرن به درازا كشيد و پيروزيها و شكستهاي زياد و بالا و پايينهاي فراواني [در جبهههاي درگيري] داشت با جريان فكري يا هيجان شديدي در كليساها براي حمله عليه اسلام و پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) همزمان شده بود؛ آنها از فرصت حضور هر از گاهي در اين منطقه، براي اعزام پژوهشگران و كشيشان خود به منظور آشنايي با اسلام و آماده شدن براي پاسخگويي به ادعاهاي آن و ردّ محتواي اين دين و نيز حمله عليه پيامبرگرامي اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به مثابه شاهرگ حياتي انديشه و زندگي اسلامي، نهايت بهره برداري را بعمل آوردند.
"استاد مجتبي مينوي" يادآور ميشود كه مسيحيان به دليل حمله و يورشهاي نظامي عليه سرزمينهاي اسلامي كه [مسلمانان] بدون ريخته شدن خوني آنها را فتح كرده بودند، كاملاً مقصر بودند.
فيلسوف مشهور "برتراند راسل" در يك سخنراني كه در سال 1957م. ايراد كرد ميگويد: « ويژگيها و صفات مردانگي و شهامت [مسلمانان] در رفتار خود با مسيحياني كه به لحاظ اسلامي آنها را مرتد و كافر بشمار ميآوردند بسيار زياد و چشمگير بود. انصاف و خوش برخوردي آنها [با مسيحيان]، از برخورد امپراتوري بيزانس با شهروندان مسيحي خود، بيشتر بود.»
پيامدهاي تعصب و خشونت همچنان در انديشهها و نوشتهها و آثار غربيها بهنگام پرداختن به دوره جنگهاي صليبي، كاملاً هويداست. "آقاي نادر پورنقشبند" استاد دانشگاه هاله آلمان يادآور ميشود كه دوران رنسانس اروپا، بخشي از رفتارها و تحليلهاي نابهنجاري كه ويژگي اصلي پژوهشهاي خاورشناسي را تشكيل ميداد و در آثاري چون: "ناتان حكيم" نوشته "كوتولدليسنگ" در اواخر قرن هجدهم منعكس شده بود, تعديل كرد ولي نگاه تحقيرآميز و اهانت بار، همچنان سايه خود را بر خاورشناسان افكنده بود.
"استاد مجتبي مينوي" يادآور ميشود كه نخستين نويسنده اروپايي كه با نگاهي تا حدودي حقيقت ياب راجع به اسلام نوشت، "ويليام" از شهروندان "مامزبوري" انگلستان در قرن دوازدهم ميلادي بود و اين همان كسي است كه "نورمن دانيل" در كتاب خود "اسلام و غرب" ـ كه در سال 1960م. در "ادنبرا" به چاپ رسيد ـ از وي ياد ميكند.
"آقاي مينوي" ميافزايد كه رفتار اروپاييهاي مسيحي نسبت به اسلام، همچنان با شمشير و خشونت و ترور همراه و كمتر با تساهل و تسامح با مسلمانان توأم بود و تا قرن هجدهم و زماني كه اروپاييها نسبت به توان نظامي خود اطمينان حاصل كردند و سعي كردند آثار و نوشتهها و كتابهاي ادبي و تاريخي و ديني مسلمانان را به زبانهاي اروپايي ترجمه كنند، اين وضع ادامه داشت.
اين نويسنده از ياد نميبرد كه نام فرد ديگري را نيز بازگويد كه در نوشتهها و آثار خود درباره اسلام و پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، مشهور به انصاف گشته است؛ او "پيتر الفونس" يهودي اسپانيايي است كه در سال 1106م. ديانت مسيحيت را پذيرفت و به بريتانيا رفت و كوشيد تا علوم اسلامي را منتشر سازد و كتابي نيز درباره زندگي آخرين پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) (پيامبر خاتم) انتشار داد.
ولي اين دو نمونه، در ارتباط با شرق و اسلام، تشكيل دهنده يك جريان عام نبوده بلكه بيشتر استثنايي نادر بشمار ميروند.
"آقاي دكتر غلامرضا سعيدي" در مطلبي با عنوان: "خاورشناسان و اسلام" كه در كتاب "محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) خاتم پيامبران" آمده است، عبارتي از مؤرخ مشهور "آرنولد توين بي" نقل ميكند: «در چهار و پنج قرن اخير و در جريان اصطكاك و درهم آميزي غرب با جهان، جهان ضربههايي از غرب دريافت كرد حال آنكه غرب هرگز چنين ضربههايي را از جهان دريافت نكرد.» (صفحه 272)
از سوي ديگر، شماري از خاورشناسان در درستي صحت كتابها و روايات صادره از سوي پيامبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، ترديد كردهاند زيرا كتابهاي معروف تاريخ ("سيره ابن هشام"، "مغازي واقدي"، "طبقات ابن سعد" و "تاريخ طبري") قرنها پس از آغاز بعثت نبوي، به رشته تحرير در آمدند؛ از جمله اين خاورشناسان "تيودودنولدكه" در كتاب خود: "تاريخ قرآن" و "گولد زيهر" در كتاب "مطالعات اسلامي" و در پي ايشان شمار ديگري ازخاورشناسان ازجمله: "هوبرت گريمه" آلماني، "همفري لامفس" بلژيكي و "ليونه كاتياني" ايتاليايي و "جوزف شاخت" آلماني بودند.
دو پژوهشگر ديگر يعني "فرانتس بوهل" دانماركي (از روحانيون يا كشيشان پروتستان) و "تورآندره" سوئدي، اقدام به تشريح و توضيح برخي از اين شرايط و زمينههايي كه باعث ايجاد ترديد در صحت مطالب تاريخي شده است، نمودند. ولي خاورشناسان بزرگ آلماني "يوهان فوك" نقطه پاياني بر اين ادعاها و احتمالها و شك و ترديدها گذاشت و اصالت مطالب ياد شده و صحت موارد روايت شده از پيامبر را در كتابي كه آنرا "اصالت پيامبر عربي" ناميد، به اثبات رساند. همچنانكه ناگزير بايد از نوشتههاي "مونتگمري وات" در دهه پنجاه و شصت قرن بيستم و نيز نوشتههاي "ماكسيم رودنسون" و كتاب "رودي پارت" درباره محمد و قرآن، ياد كرد كه جملگي به شيوهاي علمي و انتقادي به مطالعه و بررسي متون تاريخي پرداختند و صحت و درستي اغلب آنها را ثابت كردند.
منبع: www. taghrib.ir
/خ