سيره اقتصادى نبی رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم )
نويسنده: عبدالحسين برهانيان(عضو هيأت علمى پژوهشكده تحقيقات اسلامى)
چكيده
سـيـره اقـتـصـادى پـيـامـبـر اعـظـم (صلی الله علیه و آله و سلم ) مـى تـوانـد مـوضـوع يـك پـژوهـش مـفصل با ابعاد گوناگون قرار گيرد. منظور ما از سيره اقتصادى پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم )، آن دسته از گفتار و كردار آن حضرت ، و يا تاءييدات ايشان بر گفتار و كردار ديگران است كـه ارتـبـاط مـستقيم يا غير مستقيم با موضوعات اقتصادى دارد، و از جمله آنها، احكام فقهى اسـت . در ايـن نـوشـتـار، برخى از اين مباحث ، به اختصار و به فراخورِ حجم مقاله ، بيان گرديده است .
1. اهميّت دادن به كار و تلاش
آن وجـود مـبـارك خـود از كـودكـى ، مـخـالف بـطـالت و تـنـبـلى و دائم در حـال تـلاش سـازنـده بـود. در يـكـى از روزهايى كه در كفالت حليمه بود از او پرسيد: برادرانم روزها كجا مى روند؟ حليمه گفت : گوسفندان را به چراگاه مى برند. گفت : من هم از امروز با آنان خواهم بود.
در هفت سالگى ايشان را ديدند كه خاك و كلوخ در دامن ريخته و در خانه سازى عبدالله بن جُدعان كمك مى كند. در طول زندگى او ديده نشد كه روزى را به بيهودگى بگذراند. در مقام نيايش هميشه مى فرمودند: خداوندا از بيكارى و تنبلى و زبونى به تو پناه مى برم .
مـدّتـى نـيـز بـه شـبـانـى گـوسـفندان ابوطالب مى پرداخت . در اوّلين سفر تجارى به همراه ابوطالب به شهر بُصرى رفت و رموز كار تـجـارت را در ضـمـن آن فـرا گرفت . در كتاب هاى تاريخى آمـده اسـت كـه پـيامبر مدّتى از عمر خويش را به چوپانى گذراندند. اين جمله را از ايشان نـقـل نـمـوده انـد كـه فرمودند: ((مـن مـدّتـى گـوسـفـنـدان اهل مكه را در سرزمينِ ((قراريط)) شبانى مى كردم .
ابـوطالب به دنبال انتخاب شغل مناسبى براى برادرزاده خود، به وى پيشنهاد كرد نزد ((خـديـجـه بـنـت خويلد)) بروند و با سرمايه او تجارت كنند. حضرت با ايشان قرارداد مـضـاربـه بـسـت كـه در مـنـافـع كـالا سـهـيـم بـاشـد. او مـال التـجـاره را در شـام بـه فـروش رسانيد و با سود فراوان بازگشت . از بـرخى كتابهاى تاريخى استفاده مى شود كه در زمان پيامبرى كه فرصت تـجـارت و شـبـانى نبود، حضرت اكثر اوقات خود در خانه را به دوزندگى مى گذرانده است .
بـه گواهى امام موسى كاظم (علیه السلام ) ، حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) با دست خودكار مى كردند و از آن ارتـزاق مـى نـمـودنـد. حـسـيـن بـن عـلى بـن حـمـزه از پـدرش نـقـل مـى كـند كه امام كاظم (علیه السلام ) را ديدم كه در زمين خود سخت كار مى كردند و از تمام وجود ايـشـان عـرق مـى ريـخـت . بـه او گـفـتـم : فـدايت شوم مردان كجايند؟ فرمودند: على ، بدان كـسـانـى كـار مـى كردند كه از من و پدر من برتر بوده اند! گفتم : چه كسانى ؟ فرمودند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) و امير مؤ منان (علیه السلام ) و تمام پدران من با دستان خود كار مى كردند و تلاش كـار، سـيـره پـيـامـبـران ، جـانـشـيـنـان و هـمـه صـالحـيـن اسـت .
حـضـرت عـلى (علیه السلام ) نـيـز (بـه پـيـروى از رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) ) هرگاه از كار جهاد فارغ مى گـرديـد بـه تـعـليـم و آمـوزش و قـضـاوت بـيـن مـردم مشغول مى شد و هرگاه از اين كار نيز فارغ مى گشت ، در باغى كه داشت ، سرگرم كار مـى شـد و در هـمـه حـال به ياد خدا و در حال ذكر بود.
در وسائل الشيعه آمده است كه خداوند به حضرت داود وحى نمود كه اى داود، اگر از بيت المـال نـگـيـرى و از دسـتـرنـج خـويـش بـخـورى ، بـنـده خـوبـى هـسـتـى ! حـضـرت داود چـهـل روز گـريـه مـى كـرد و بـعـد از آن بـراى مـعـاش خـود كـار كـرد و از بـيـت المال بى نياز گرديد.
پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم ) بهترين كارها را كارى مى دانست كه با دست انجام پذيرد و از ميان كسب هـا بـزّازى و عـطرفروشى را مى ستود. او اهـل حـِرَف را مى ستود و مى فرمودند: خداوند اهل حرفه امين را دوست دارد.
2. تدبير و ميانه روى
بى ترديد زندگى انسان يك زندگى مبتنى بر تفكر بوده و بدون آن زندگى او سامان نـمـى يـابد. و هر چه فكر صحيح تر و تمام تر باشد زندگى بهتر و محكم تر خواهد بود.
از صـفـات حـمـيـده حـضـرت ، سـكـوت و انـديـشـيـدن دائمـى بـود. او هيچ كارى را بدون تـفـكـر انجام نمى داد. امام حسين (علیه السلام ) گويد از پدرم امير مؤ منان در مورد سكوت آن حضرت سؤ ال كردم . فرمودند: سكوت حضرت به دليل بردبارى ، دورانديشى ، اندازه قرار دادن و تـفـكـر بـود. مـردى نـزد رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) آمـد و گفت : يا رسول الله مرا اندرزى ده . حضرت فرمودند: اگر نصيحت كـنـم عـمـل مـى كـنـى ؟ مـرد جـواب مـثـبـت داد. (حـضـرت سـه بـار ايـن سـؤ ال را تكرار كردند) آنگاه فرمودند:
اِذا اَنْتَ هَمَمْتَ بِاَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ فَاِنْ يَكُ رُشْداً فَامْضِهُ وَ اِنْ يَكُ غَيّاً فَانْتَه عَنْهُ.
هـرگـاه تـصـمـيـم بـه انـجام كارى داشتى در عاقبت كار بينديش ، پس اگر عاقبت آن رشد (پـيـشـرفـت ) بـود انـجـام بـده و اگـر عـاقـبـتـش ضـلالت و گـمـراهـى بـود آن را رها كن .
همچنين حضرت چنين فرمودند:
دعـاى چـنـد طـايـفـه مـسـتـجـاب نـمـى گـردد: كـسـى كـه مـال خـود را بـدون نـوشـتـه و شـهـود قـرض دهـد. كـسـى كـه تـمـامـى مـال خود را كه خداوند به او داده در راه او انفاق كند و چيزى براى خود نگاه نداشته ، به درگـاه خـداونـد دعـا كـنـد كـه به من روزى بده . خداوند مى گويد: مگر من به تو ثروت نـدادم ، چـرا مـيـانـه روى نـكـرده و اسـراف نـمـودى ؟ هـمـچـنـيـن مـردى كـه بـه دنـبال كسب و روزى نرود و بگويد: خداوندا به من روزى عنايت كن . خداوند گويد: بنده من ! راه را بر تو نبستم و تو را سالم نمودم و زمين من هم واسع است چرا بيرون نمى روى و طلب روزى نمى كنى ؟
در كـليه رفتار و اعمال حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم )، ميانه روى به چشم مى خورد. امام على (علیه السلام ) در وصف رفتار آن بزرگوار چنين فرمودند:
او پيشواى پرهيزكاران و وسيله بينايى هدايت خواهان و... راه و رسم زندگى او
ميانه روى بود.
در همين رابطه ، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم )، خود خطاب به مردم فرمودند:
يـا اَيُّهـَا النـّاسِ عـَلَيـْكـُم بـِالْقـَصـْدِ عـَلَيـْكـُمْ بـِالْقـَصـْدِ عـَلَيـْكـُم بـِالْقـَصْدِ.
مردم ، بر شما باد ميانه روى ! بر شما باد ميانه روى ! بر شما باد ميانه روى !
تـاءكـيـد فراوان روايات به شكل هاى گوناگون بر ميانه روى نشانگر آن است كه عدم رعـايـت ايـن اصـل مـهـم چـه در مـسـائل عـبـادى و مـعـنـوى و چـه در مسائل مادى و اقتصادى ، موجب بروز مشكلات و ناراحتى ها خواهد گرديد.
ـ ميانه روى ، درخواست خدا از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم )
امـام صـادق (علیه السلام ) فـرمـودنـد: كـسـى از پـيـامـبر چيزى نمى خواست مگر آنكه آن حضرت مى بخشيد. يكبار زنى پسرش را خدمت حضرت فرستاده و گفت : ((نزد پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) برو و از او چيزى بخواه . اگر فرمودند چيزى نزد ما نيست ، بگو پيراهنت را به من بده !)) امام صادق فرمودند: رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) پـيراهن خود را درآورد و به او داد. در اين هنگام خداوند پيامبرش را بـه مـيـانـه روى سـفـارش نمود و اين آيه را نازل نمود: كه دست خود را بسته به گردن خـويـش مـيـفـكـن (تـرك انـفـاق و بـخـشـش مـنـمـا) و كـامـلاً هـم بـاز مـگـذار تـا ايـنـكـه ملول و تهيدست گردى !
رعايت همين سيره از طرف امام صادق (علیه السلام ) نمونه جالبى است : صبيح بن وليد مى گويد: بـيـن مـكه و مدينه ، همراه امام صادق (علیه السلام ) بودم . گدايى آمد. امام به او چيزى دادند. همچنين به گداى دوم و سوم چيزى دادند، ولى در پاسخ گداى چهارم فرمودند: خداوند تو را سير فرمايد. آن گاه به ما رو كرد و فرمودند: چيزى با ما بود كه به او بدهيم ، ولى ترسيدم جـزء يـكـى از آن سـه دسته اى باشم كه دعاى آنان مستجاب نمى گردد.
3. پاى بندى به قرارداد (معامله )
روزى پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) با مردى قرار گذاشت كه در كنار صخره اى در انتظار او بماند تا او برگردد. حرارت شديد آفتاب باعث رنج پيامبر در كنار آن صخره گرديد. ياران گفتند: چه مى شود اگر به سايه بروى ؟ فرمودند: ميعادگاه ما همين نقطه است . در اينجا مى مانم اگـر نـيـايد خلف وعده از او سر زده است .
4. قرض الحسنه
كانَ(صلی الله علیه و آله و سلم ) يستَقْرِضُ الدَّراهِمَ الفَسُولَةَ (اى الرزيله ) وَ يُردُّ الْجِيادَ.
حـضـرت درهم هاى معيوب را كه قرض مى گرفت هنگام بازپرداخت آنها را صحيح و سالم ادا مى نمود.
سـائلى نـزد رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) آمـد و خيرى طلب نمود. حضرت فرمودند: كسى هست كه به ما قـرض دهد؟ يكى از انصار گفت : نزد من هست . رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: چهار وسق (حدوداً مـعـادل 6 كـيـلو) خرما به اين سـائل بده . چون خرما را به سائل داد، بعد از مدّتى نزد حضرت آمد و قرض خود را طلب نـمـود. حـضـرت هـشـت وسـق خـرمـا بـه ايـن مـرد داد. آن مـرد انـصـارى گـفـت يـا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) من چهار وسق داده بودم . فرمودند: چهار وسق ديگر را ما به تو بخشيديم .
از عامربن عبدالله چهل هزار درهم قرض گرفت وقتى مالى به مدينه رسيد. او را خواست و فرمودند: ((مـال خـود را بـگير، خداوند به مالت بركت دهد. پاداش قرض كردن وفا كردن است .))
5. انفاق
اگر چيزى هم براى بخشش نداشت وعده بخشش مى داد.
مردى نزد او آمد و چيزى خواست ، فرمودند: ((اكنون چيزى موجود نيست هر چه خواهى برعهده من خـريـدارى كـن وقـتـى مـالى رسـيـد ادا مـى كـنـم .)) عـمـر گـفـت : يـا رسـول الله خـداونـد تـو را بـه آنـچه توانايى ندارى مكلف نساخته است ! پيامبر گفتار عـمـر را مـكـروه دانـسـت . سـپـس يـكـى از انـصـار گـفـت : يـا رسـول الله هـر چـه خـواهـى ببخش كه از جانب صاحب عرش كمبودى نخواهى داشت ! پيامبر تـبسم نمود و فرمودند: به چنين رفتارى فرمان داده شده ام .
در انـفـاق ، اهـمـيت و اولويت را به نزديكان مى داد. ابوطلحه باغى داشت كه گاهى پيامبر بـراى تـفـرج بـه آنـجـا مـى رفـت و از آب چـاه آن مـى نـوشـيـد. گـفـت : يـا رسـول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) آن را در هر راهى مى دانى انفاق كن . فرمودند: اين مالى سودآور است . از تو قبول كردم و به خودت بازگردانيدم كه به نزديكان خود تصدّق كنى .
آن حـضـرت از سـؤ ال و تـكـدى نـهـى مـى فـرمـودند. و مـى گـفـتند : هـر كـس آن قـدر مـال داشـتـه بـاشـد كـه محتاج نباشد و سؤ ال كند، آتش جهنم را براى خود زياد كرده است .
و فـرمـود هـر كـس فـقـيـر نـبـاشـد و گـدايـى كـنـد، همانا اخگر آتش (جهنم ) را جويده است .
6. وقف
بـخـارى صـاحـب يـكى از صحاح سته گويد: ((نوشته يا نوشته هايى در دست على (علیه السلام ) بوده كه وقف هاى پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) در آن نوشته شده بود.))
ايـن مطلب دلالت دارد كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) داراى موقوفات فراوانى بوده است . رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) بر هر نيكى و حسنه اى سبقت مى جست و وقف كـه يـكـى از سـنـت هـاى حـسـنه و صدقه جاريه محسوب مى شود. مورد تشويق و ترغيب آن حضرت بوده است . امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: هيچ پاداشى انسان را بعد از مرگ تعقيب نمى كند مگر در سه مورد: صدقه اى كه در زمان حيات بدهد؛ اين صدقه پس از مرگش تا روز قيامت به عنوان صدقه موقوفه جريان پيدا كـنـد. يـا سـنـتـى نـيـكـو بـنـيـان نـهـد كـه خـود بـه آن عـمـل كـرده ديـگـران نـيـز عـمـل كـنـنـد و يـا فـرزنـدى كـه بـراى او طـلب مـغـفـرت نمايد.
7. مهلت به بدهكار و بخشش بدهى او
فـردى بـه نـام كـعـب مـى گـويـد: كـسـى بـه مـن مـديون بود. او را در مسجد نگاه داشتم و نـگـذاشـتـم خـارج شـود. پـيـامـبـر(صلی الله علیه و آله و سلم ) آمد و به منزل خود رفت در حالى كه هر دو نشسته بـوديـم . پـس پـيـامـبـر در مـوقـع شـدت گـرمـا، پـرده مـنـزل را بـالا زد و فرمودند: اى كـعـب شـمـا تـا حـالا نـشـسـتـه ايـد؟ گـفـتـم : بـله يـا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) پدر و مادرم به فدايت باد. فرمودند: ((نصفِ طلب خود را از او بگير.)) من هم نصف گرفتم و نصف ديگر را رها كردم .
در نـقـلى آورده انـد جـنـازه مـسـلمـانـى را آوردنـد تـا رسـول خـدا بـر او نـمـاز گـزارد. پـيـامبر به اصحاب فرمود شما بر او نماز بخوانيد. اصحاب گفتند: يا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) چرا شما بر او نماز نمى گزارى ؟ فرمودند: بدهكار مردم است . ابوقتاده گفت : من ضامن مى شوم كه قرض او را
ادا كـنـم . پـيـامـبـر فـرمـود آيـا بـه طـور كـامـل ادا خـواهـى كـرد؟ ابوقتاده گفت : به طور كامل ادا خواهم كرد آنگاه پيامبر بر او نماز گزارد.
8. ترغيب به كار
((جـبـّه )) و ((سـوار)) پـسـران خـالد بـر پـيـامـبـر(صلی الله علیه و آله و سلم ) وارد شـدنـد، ديـدنـد حـضـرت مـشـغـول بـنّايى است . فرمودند: ((بياييد جلو كمك كنيد.)) آمدند و چون كار تمام شد، پيامبر بـه ايـشـان مـزد داد و فرمود مادامى كه زنده هستيد از رزق ماءيوس نشويد، هيچ مولودى را مادر نمى زايد مگر آنكه هنوز پوست نبسته ، خداوند روزى او را مى رساند.
كـارگـرى را كـه خـوب كار مى كرد تشويق مى نمود و سـفـارش كـارگـران را تـا آنـجـا نـمـود كـه فرمودند: قـبـل از آنـكـه عرق كارگر خشك شود، مزد او را بدهيد. و كسى كه مـزد كـارگـر را ندهد و بر او ظلم نمايد، عملش پوچ و بوى بهشت بر او حرام مى گردد، در حالى كه بوى بهشت از پانصد سال راه به مشام مى رسد.
9. ترغيب به كشاورزى
10. اشتغال زايى و فقرزدايى
در روايـات آمـده اسـت كـه هـرگـاه مـردى را مـلاقـات مـى نـمـود، سـؤ ال مـى كـرد آيا شغلى دارى ؟ اگر مى گفت بيكار است ، مى فرمود (اين شخص ) از چشم من افـتـاد. عرض مى كردند چرا؟ مى فرمودند: زيرا اگر مؤ من بيكار باشد، دين خود را اسباب مـعـيشت خود قرار مى دهد. چون بيكارىِ مردم مايه گستاخى و ناسپاسى و موجب شيوع كارهاى زشت مى گردد.
فـرد بـيـكـارى از فرط گستاخى و بيهودگى و ناسپاسى به كارهايى دست مى زند كه براى خود و اطرافيانش زيانهاى زيادى به بار مى آورد. بـه هـمـين دليل حضرت به افراد بيكار سرمايه مى داد تا به شـغـل آبـرومـنـدى دسـت يـابـنـد و يـا به گونه اى آنها را راهنمايى مى نمود كه بتوانند شـغـل درآمـدزايـى داشـتـه باشند. روزى يكى از انصار به حضرت مراجعه نمود و از فقر شـكـايـت نـمـود و گـفـت : مـمـكـن اسـت تـا بـرگـردم بـرخـى از اهل منزلم از گرسنگى تلف شده باشند! به او فرمودند: برو ببين چيزى در خانه ات هست . رفت و فرشِ پاره اى و قدحى آورد. پيامبر به اصحاب فرمودند: چه كسى اينها را مى خرد؟ يـكـى بـه دو درهـم خـريـد. پـيـامـبـر فرمودند: بـا يـك درهـم بـراى اهل خانه ات غذايى فراهم كن و با يك درهم تبرى بخر و نزد من بيا. او چنان كرد و پيامبر فرمودند: حالا به فلان درّه برو و خار و هيزمى را رها مكن و همه آنها را جمع كرده و بفروش و تـا ده روز پـيـش مـن نـيـا. او رفـت پـس از ده روز آمـد و گـفـت : ((يـا رسـول الله در ايـن فـرمان كه دادى بركت بود.)) پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: اين كار و تلاش ، بـراى تـو بـهـتـر اسـت از آنـكـه در قـيـامـت بـيـايـى و لكـه سـيـاه گـدايـى در روى تـو باشد!
سـيره حضرت بر اين بود كه افراد با كمكهاى مالىِ بلاعوض مانند صدقه و زكات بد عـادت نـشـونـد و آنـان را بـه كـار و تلاش ترغيب مى نمود تا بر بازوان خويش تكيه و مـعـاش خـود را تـاءمـيـن نـمـايـند. نزد پيامبر گفتند فلانى نماز زياد مى خواند و روزه مى گيرد. حضرت فرمودند:
چه كسى او را آب و نان مى دهد؟ گفتند: همه ما. فرمودند: ((همه شما از او برتريد!))
پـيـامـبـر اعـظـم (صلی الله علیه و آله و سلم ) بـراى رفـع وابـسـتـگـى هـا و ايـجـاد شـخـصـيـّت مستقل و باعزت براى انسانها، با روحيه وابستگى و سربار ديگران بودن مبارزه مى كرد و انـسـانـهـا را تـشـويـق مـى كـرد كـه از دسـتـرنـج خـويـش ارتـزاق كـنـنـد. بـه هـمـيـن دليل مى فرمودند: ((كلوا من كَدّ اَيديكم )) ؛ از دسترنج خويش بخوريد و هر كس از دسترنج خويش بخورد خداوند با نظر رحمت به او نگاه خواهد كـرد و او را عـذاب نـمـى كند. تقويت همين روحيه بـاعـث مـى گـردد كـه در اجـتـماع پديده ناهنجار تكدّى گرى رواج پيدا نكند. حضرتش در سـفـرى بـا اصحاب و ياران خويش در نزديك بركه اى بود توقّف كرد. سپس به سوى آب رفـت و بـدون آنـكـه بـه كـسـى چـيـزى بـگـويد مجدّد به سوى شتر خويش برگشت . پرسيدند چه مى خواهيد؟ فرمود مى خواهم زانوى شتر خويش را ببينم . گفتند اجازه دهيد ما ايـن كـار را انـجـام مـى دهـيـم . فرمودند: ((لا يـَسـْتـَعْنَ اَحَدَكُمْ بِالنّاسِ وَلَوْ فى قَضْمِةٍ مِنْ سـِواكٍ)) كـارهـاى خـود را خـود انجام دهيد و هرگز از ديگران ، اندازه يك چوب مسواك ، كمك نـخـواهـيـد.
11. مبارزه با امتيازخواهى
امـّا سـيـره پـيـامـبـر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم ) چنين بود كه هيچ گاه اجازه ندادند اطرافيان و خويشانش ، امـتـيـازى بـالاتـر از ديـگـران بـخـواهـنـد. از امـام صـادق (علیه السلام ) روايـت شـده كـه در زمـان نـزول آيه زكات عده اى از بنى هاشم نزد آن حضرت رفتند و تقاضا كردند كه به سبب خـويـشـاونـدى ، جـمـع آورى زكات را به آنان واگذار كند تا سهمى از زكات از آنِ ايشان (بـه عـنـوان كـارمـنـدان جـمـع آورى كـنـنـده زكـات ) بـاشـد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند:
((صدقه و زكات بر من و بنى هاشم حرام است ... . آيا فكر مى كنيد من ديگران را به شما ترجيح مى دهم ؟ بدانچه خدا و رسولش به آن رضايت داده اند، راضى باشيد!)) آنـان نـيـز رضـايـت دادنـد و رفـتـنـد. در واقـع حـضـرت بـا ايـن سـخـن هـم دل آنان را راضى نمود و هم امتيازخواهى آنان را بى پاسخ گذاشت .
رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) تـاءكـيـد داشـت كـه خـويـشـاونـدان او دريـابند كه آن حضرت خيرخواه و دوسـتـدار آنـان است و اينكه به آنان اجازه نمى دهد به واسطه خويشاوندى با آن حضرت از امـكانات ويژه برخوردار شوند، صلاح ايشان است ، و نيز تاءكيدداشت كه دريابند هر كـس در گـرو عـمـل خـود اسـت و هـيـچ كـس بـدون انـجـام عمل صالح رستگار نخواهد شد.
امام باقر(علیه السلام ) فرمودند: رسـول خـدا بر كوه صفا ايستاد و فرمودند: اى بنى هاشم ، اى فرزندان عبدالمطلب ! همانا مـن فـرسـتـاده خـدا بـه سـوى شـمـا و خـيـرخـواهـتـان هـسـتـم . مـن در گـرو عـمـل خود هستم و هر يك از شما هم در گرو عمل خودتان هستيد، نگوييد محمد(صلی الله علیه و آله و سلم ) از ماست و هـر جـايـى او داخـل شـد مـا داخـل مـى شـويـم !
بـعـد از رسـول خـدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) عـلى (علیه السلام ) نـيـز بـر سـيـره پـيـامـبـر(صلی الله علیه و آله و سلم ) بود و به هيچ يك از نـزديـكـان خـود امتياز ويژه نداد و با هرگونه سوء استفاده خويشاوندان و دوستان از بيت المـال بـه شـدّت مـقـابـله نـمـود. داسـتـان بـرخـورد بـا عـقـيـل ، بـرادر خـويش در موضوع سهم بيت المال و نيز عاريت گرفتن گردنبندى توسط يـكـى از دخـتـرانـش از بـيـت المال ومقابله حضرت با او،شاهد همين مدعاست .
12. پرهيز از رفاه طلبى و اشرافى گرى
حـضـرت ساختن خانه هاى مجلل و پوشيدن لباسهاى تجملى را نيز ممنوع كردند تا ساده زيـسـتـى در جـامـعـه گـسترش بيشترى پيدا كند و چشم هم چشمى ها رخت بربندد. به طور مـثـال بـر تـن عبدالله بن عمرو عاص دو جامه به رنگ سرخ ديد. فرمود اين جامه كافران اسـت ، بـر تـن مـكـن ، و يـا آسـتـيـن بـلنـد پـيـراهـن ((عـلاء بـن حـضـرمـى )) را هـم كـوتـاه نـمـودنـد.
روزى مـرد ثـروتـمندى با لباسى نو و مرتب نزد پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) نشست . پس از مدت كوتاهى مرد فقير و كهن جامه اى آمد و كنار مردى ثروتمند نشست . ثروتمند لباس خود را جـمـع كـرد. پـيـامـبـر فرمودند: آى تـرسـيدى كه از فقر او به تو هم برسد؟ گفت : نه . فرمودند: ترسيدى از ثروت تو چيزى به او بچسبد؟ گفت : نه . فرمودند: ترسيدى لباس پاكيزه تو را چين و چروك كند؟ گفت : نه . پرسيد: پس چرا لباس خود را از او دور كردى ؟ گفت : يا رسول الله ، شيطانِ من ، هر فعل قبيحى را در نظر من زينت مى دهد و هر خوبى را زشـت مـى نـمـايـد. مـن در عـوضِ اين عمل ، نصف دارايى خود را به او بخشيدم ! پيامبر از فـقـيـر پـرسـيـد: نـصـف دارايى او را قبول مى كنى ؟ فقير گفت : نه ! ثروتمند پرسيد: بـراى چـه ؟ گـفـت : مـى تـرسـم مـثـل او شـوم !
13. ترويج ساده زيستى
زيراندازش حصير بود و بالشى از چرم داشت كه درونش را از ليف خرما انباشته بودند. غـالب قـوتش نان جو و خرما بود. گاه بر مركب بى زين سوار مى شد و جامه و كفش خود را با دست خود وصله كارى مى نمود و با دست خود شير مى دوشيد و گندم را دست آس (آرد) مـى كـرد.
يـكـى از جـمـلاتـى كـه در وصـف پـيـامـبـر اعـظـم (صلی الله علیه و آله و سلم ) گـفـتـه انـد: ((كـانـَ رَسُول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم ) خَفيفُ الْمَؤُونَةٌ)) يعنى در زندگى ساده زيستى را انتخاب كرده بود. در خـوراك ، پـوشاك ، در مسكن ، معاشرت ، روشش سادگى بود. اين سيره روشن زندگى حضرت راهى براى ترويج اين فرهنگ و در نهايت سعادتمندى جامعه است .
منبع: فصلنانه حصون
/س