صهیونیزم، انتفاضه فلسطین و دولتهای اسلامی
منبع:نشریه معرفت
مقدّمه
ماهیت حكومت اسرائیل چیست؟ جنبش صهیونیستی چه زمانی و چگونه به وجود آمد؟ انتفاضه فلسطین یعنی چه؟ گروههای مبارز فلسطینی چه كسانی هستند و چه اهدافی دارند؟ آیا در این درگیریهای داخلی، مداخله ما به نفع یا ضرر هریك جایز است؟ آیا با منافع ملی ما مغایرت ندارد؟این مقاله درصدد پاسخگویی به پرسشهای مزبور برآمده است تا در پرتو آن، وظیفه شرعی ما به عنوان دولت جمهوری اسلامی و مردم مسلمان ایران، كه بخشی از امت اسلامیاند، و وظیفه ملّی ما در جهت حفظ منافع ملّی كشورمان معلوم شود. در نهایت، این سؤال پاسخ داده میشود كه آیا ما به عنوان یك انسان، در این كره خاكی، با صرفنظر از وظیفه اسلامی یا ملّی، در چالش اسرائیل با مردم و نهضت مقاومت فلسطین، چه وظیفهای داریم؟ لازم است پیش از هر چیز، ابتدا به یك نمای كلی از تاریخچه بیتالمقدس توجه كنیم:
تاریخچه بیتالمقدس
قریب پنج هزار سال پیش، گروهی از «یبوسی»ها همراه قبایل دیگر كنعانی از جزیرةالعرب به سرزمین فلسطین كوچ كرده و به رهبری ملیك صادق در گوشهای از آن سرزمین، شهری به نام «یبوس» بنا نهادند. حاكم آن مردم مردی صلحطلب و پرتلاش برای عمران و آبادانی آن دیار بود. به همین دلیل، مردم آن شهر، نام آن منطقه را به «اورسالم» ـ یعنی شهر سالم و دوستدار صلح ـ تغییر دادند.«اورسالم» كه در زبان عبری «اورشالم» (اورشلیم) خوانده میشود، هفده بار مورد حمله و محاصره قرار گرفت و چندین بار با خاك یكسان شد و مردم آن از دم تیغ گذشتند. این شهر پانزده قرن در دست یبوسیها (كنعانیانی كه از جزیرةالعرب آمده و پایهگذار اصلی آن بودند) سپس چهار قرن در دست بنیاسرائیل و چند قرن در دست ایرانیها و دو قرن در دست یونانیها و اشكانیها و چهار قرن در دست رومیها بود. ولی در تمام این مدت، مردم بومی آن، یعنی كنعانیان و یبوسیان، همچنان در آن ساكن بودند و زندگی میكردند.
بنابراین، روشن میشود كه اورشلیم توسط كنعانیان و یبوسیان عرب ساخته شده و بنای آن كوچكترین ارتباطی به قوم یهود ندارد. عهدنامه مسلمانان با مردم آن شهر نیز نشان میدهد كه بیشتر ساكنان این شهر را یبوسیها و كنعانیها، كه مسیحی شده بودند، تشكیل میدادهاند و یهودیانی كه با اشغال و تصرف عدوانی به آن جا وارد شدند، به عنوان ساكنان رسمی و اتباع اورشلیم شناخته نمیشدند تا در عهدنامه، نامی از آنان ذكر گردد.
قرآن مجید آنجا را پربركت (مبارك) نامیده است. محل معراج و سیر و سفر معنوی رسول مكرّم اسلام صلیاللهعلیهوآله از مسجدالحرام به مسجدالاقصی، كه شبانه و ده سال پس از بعثت آن حضرت رخ داد، «اسراء» و سیر ایشان از آنجا به حكومت آسمانها را «معراج» مینامند. از اینرو، مسجدالاقصی فرودگاه مقصد برای اسراء و فرودگاه مبدأ برای معراج حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله بوده است(1) و نیز در تمام طول سالیان پیش از هجرت و نیز تا 17 ماه پس از هجرت، قبله مسلمانان بود تا اینكه در اثر شماتت یهودیان نسبت به مسلمانان، خدای متعال دعای بنده محبوب خود را مستجاب كرد و قبله مسلمانان به مسجدالحرام تغییر یافت.(2) پس از فتح مسالمتآمیز اورشلیم به دست مسلمانان، نام این شهر به «بیتالمقدس» تغییر یافت و سومین حرم شریف گشت. در زمان فتح بیتالمقدس، هیچ یهودی در شهر وجود نداشت؛ چرا كه توسط مسیحیان از ورود به آن منع شده بودند و از سویی، مسیحیان با مسلمانان شرط كرده بودند كه از ورود یهودیان به قدس جلوگیری كنند.
فلسطین در دو دوره جنگهای صلیبی، از طرف اروپاییان مورد تهاجم و غارت قرار گرفت. جنگ صلیبی اول در سال 1099م به بهانه رها كردن مرقد مقدّس حضرت مسیح علیهالسلام از دست مسلمانان،(3) با سپاه 150 هزار نفری در حالی صورت گرفت كه مسیحیان علامت صلیب بر سینهها و دوشهای خود نصب كرده بودند، بیتالمقدس را تسخیر نمودند و 70 هزار نفر از مردان، زنان و حتی اطفال را قتلعام كردند. صلاحالدین ایوبی در سال 1187 م آن را باز پس گرفت. اروپاییان بار دیگر در سال 1248 م بر اثر لشكركشی مجدّد صلیبیها و قراردادی كه با پادشاه وقت امضا كردند، بیتالمقدس را تسخیر نمودند، اما دیری نپایید كه در سال 1224 م مسلمانان دوباره بیتالمقدس را از سلطه و اشغال غربیها خارج كردند و به ساكنان آن اجازه دادند كه با كمال آزادی در كنار مسلمانان زندگی كنند. از سال 1517م تا پیدایش جنبش صهیونیزم، بیتالمقدس تحت اداره حكومت عثمانی بود. بدینسان، از سال پانزده هجری تا 1337 ه. (1917 م) جز در مدت یك قرن، بیتالمقدس در دست مسلمانان بوده و پیروان مذاهب گوناگون از آزادی كامل مذهبی و رفتوآمد در آن شهر برخوردار بودهاند.
جنبش صهیونیسم
در اوایل دهه شصت قرن نوزدهم بعضی از متفكران یهود برای فعالیت و تلاش به منظور بازگشت به فلسطین و عمران آن، دعوت خود را آغاز كردند. هیرش كالیشر(4) خاخام(5) یهودی اولین كسی بود كه این دعوت را در كتاب در جستوجوی صهیون در سال 1861 آغاز كرد. چند تن دیگر از یهودیان متفكر نیز با نگارش آثاری در اینباره، زمینه مهاجرت هرچه بیشتر یهودیان و تشكیل دولت صهیونیستی را در اذهان مردم آماده كردند.در میان متفكران یهودی، دو گونه اندیشه و طرز فكر را میتوان مشاهده كرد. برخی از آنان روحیه مذهبی داشته، بیشتر جنبه عرفان یهودی را مطرح میكرده و آرزوی بزرگ اینان قیام قائم یهودیت بوده است. بر این اساس، در هنگام ظهور قائم در آخرالزمان، سلطنت خداوند، كه تمام اقوام و قبایل زمین با او میثاق بستهاند، برای تمام بشریت تحقق خواهد یافت و تمام بشریت به سوی سرزمینهایی كه تورات سرگذشت ابراهیم و موسی علیهماالسلام را در آن مكانها ذكر كرده، روان خواهند شد. در قرن نوزدهم، هدف «عشّاق صهیون» ایجاد یك كانون روحانی برای نشر عقاید و فرهنگ یهودی در سرزمین صهیون بود. جالب توجه است كه این صهیونیزم مذهبی، كه فقط در بین گروههای محدودی رایج بود، هرگز به دشمنی با مسلمانان (كه خود را به عنوان وابستگان به ذریّه ابراهیم علیهالسلام و پیرو دین او تلقّی میكردند) برنخاست. این صهیونیزم روحانی، بیگانه و به دور از هرنوع برنامه سیاسی، برای ایجاد یك دولت و یا هر نوع سلطهای بر فلسطین بود و هرگز رفتاری كه نشانگر علاقه به درگیری بین جوامع یهودی و مردم عرب (مسلمان یا مسیحی باشد)، در پیش نگرفت.(6)
اما صهیونیزم سیاسی به وسیله تئودور هرتزل(7) خبرنگار یهودی تبار اتریشی، با دكترین اقامه دولت صهیونیستی در فلسطین، از سال 1882 م شكل گرفت. وی با تدوین این دكترین در كتاب خود به نام دولت یهود، پس از اولین كنگره صهیونیست جهانی در شهر «بازل» سوئیس به فكر عملی كردن این طرح پرداخت. هرتزل برخلاف صهیونیستهای مذهبی، نسبت به خدا مطلقا شكّاك بود. او كه اشتغال خاطرش عمدتا نه مذهبی، بلكه سیاسی بود، مسأله «صهیونیزم» را به شكلی جدید مطرح ساخت.
اصول كلی اندیشه سیاسی هرتزل عبارت بودند از:
1. یهودیان سراسر دنیا، در هر كشوری كه باشند، مجموعا یك قوم را تشكیل میدهند.
2. یهودیان غیرقابل جذب و ادغام در ملتهایی هستند كه در بین آنان زندگی میكنند و در آنان تحلیل نمیروند.
3. یهودیان همه وقت و همه جا تحت آزار و ظلم بودهاند.(8)
از دو اصل اول، ویژگی مهم «نژادپرستی» و از اصل آخر، ویژگی «اشغالگری و تجاوز» صهیونیسم پدید آمد. بر همین اساس، راهحلهایی كه تئودور هرتزل ارائه میكند، نفی و ردّ ادغام یهودیان در ملتهای دیگر، ایجاد نه تنها یك كانون و مركز فرهنگی برای اشاعه ایمان یهودی، بلكه یك دولت یهودی میباشد كه تمام یهودیان جهان در آن مجتمع شوند. البته این دولت باید در یك محل خالی و بیمدّعا مستقر شود. این بدان معناست كه نباید به مردم بومی اهمیت داد و آن را به حساب آورد.
هرتزل، بنیانگذار صهیونیزم، «اوگاندا» را به عنوان مركز دولت یهودی پیشنهاد كرد، ولی كنگره یهود با پیشنهاد وی مخالفت نمود و تأكید كرد كه فلسطین و یا حداقل منطقهای در جوار آن كه بعدا بتوانند به فلسطین دست بیابند، باید به عنوان مركز یهود انتخاب شود. نتیجه خوی نژادپرستی و تجاوزگری صهیونیزم سیاسی، نفی وجود مردم فلسطین بود. این اصل مسلّم، ریشه و منشأ تمام جنایات بعدی آنان است.
خانم گلد مایر در روزنامه ساندی تایمز (15 ژوئن 1969) اعلام كرد: «فلسطینی وجود ندارد. اینطور نیست كه تصور كنیم كه یك خلق فلسطین در فلسطین وجود داشته كه خود را به عنوان یك خلق فلسطینی تلقّی كردهاند و ما آمدهایم آنان را بیرون كرده و كشورشان را گرفتهایم. آنان اصلاً وجود ندارند»!(9)
پروفسور بنزیون دینر،(10) كه اولین وزیر آموزش ملی دولت اسرائیل و دوست صمیمی داود بن گورین، بنیانگذار دولت اسرائیل، بود، در سال 1954 در مقدّمه كتاب تاریخ هاگاناه(11) از انتشارات سازمان صهیونیزم جهانی، مینویسد: «در كشور ما، جا برای كسی بجز یهودیان نیست؛ ما به اعراب خواهیم گفت: بیرون. اگر موافق نباشند یا مقاومت كنند، ما آنان را بیرون خواهیم كرد.»(12)
صهیونیزم سیاسی با سوء استفاده تاریخی از تورات، پیوسته ادعای ارضی و «حق الهی» مالكیت بر فلسطین را مطرح میكند. در نگرش آنان، همه چیز برای آنان مجاز است. وقتی «قوم برگزیده» خداوند و عامل مطلق باشند، شكنجه و بدرفتاری، ترور، تهدید و ارعاب و دستگیریها، نقل و انتقال اجباری و تبعید دسته جمعی، انهدام اموال و مصادره آنها و كشتارهای دسته جمعی را برای خود محفوظ میدانند. یك نمونه از این جنایات، كشتار «دیر یاسین» در 9 آوریل 1948 است.
مناخین بگین، كه فرماندهی این جنایت را به عهده داشت، در كتاب خود، تحت عنوان قیام تاریخ ایرگون، مینویسد: «بدون پیروزی دیریاسین، دولت اسرائیل نیز وجود نمیداشت... "هاگاناه" حملههای پیروزمندانهای در جبهههای دیگر نیز داشته است؛ اعراب وحشتزده فرار میكردند، در حالی كه فریاد میزدند: دیریاسین.»
خانم گلدمایر و مناخین بگین میگویند: «این زمین به ما وعده داده شده بود و ما بر آن حق داریم.»(13)
موشه دایان نیز میگوید: «اگر بر تورات مسلّطیم، اگر خود را قوم تورات میدانیم، بایستی بر سرزمینهای قضات و ریش سفیدان بیتالمقدس، حبرون، اریحا و باز هم جاهای دیگر مسلّط شویم.»(14)
این مفهوم و وعدهها و حربههای تحقق آن، مثل واژه «قوم برگزیده» و «اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات» اساس ایدئولوژیك صهیونیزم سیاسی را تشكیل میدهد. استعمارگران همه زمانها و همه اقوام همواره برای ضمیمهسازی و غصب و سلطهگریهای خود توجیهی تراشیدهاند. معمولاً بهانه آنان «برتری فرهنگی» بوده است كه به مهاجم و غاصب، به اصطلاح یك مأموریت تمدنبخش از طرف نژاد خود برای دیگران اعطا میكرده و استفاده ابزاری از مذهب، پوششی برای سلطه یك گروه اجتماعی بر دیگری بوده است. اندیشه «قوم برگزیده» از نظر تاریخی و سیاسی، جنایتآفرین است؛ زیرا همواره تهاجمها، توسعهطلبیها و سلطهگریها را مقدّس وانمود كرده است. اندیشه «قوم برگزیده» از نظر مذهبی پذیرفتنی نیست؛ زیرا هرجا برگزیدگان باشند، طردشدگان هم هستند.
بر مبنای چنین تفكری است كه بن گورین با صراحت میگفت: «مسأله ما حفظ وضع موجود نیست، وظیفه ماست كه دولتی متحرّك در جهت توسعه هرچه بیشتر ایجاد كنیم.»(15)
توسعهطلبی و تهاجمهای وحشیانه حكومت اسرائیل از همین منطق ظالمانه و غیرانسانی صهیونیزم سیاسی سرچشمه میگیرد. بن گورین از سال 1937 مرزهای اسرائیل را بر اساس مراجع توراتی طرح كرده است. به عقیده او، سرزمین اسرائیل باید پنج منطقه را در برگیرد. جنوب لبنان تا رودخانه لیتانی (كه بن گورین آن را «بخش شمالی اسرائیل غربی» میخواند)، جنوب سوریه و ماورای اردن (آنچه امروزه «اردن» نامیده میشود)، و فلسطین و صحرای سینا. آنان حتی شهر «حمص» در سوریه را با شهر «حمات»، كه در سفر اعداد (باب 34 آیات 1و 2و 8) مرز شمالی كنعان را مشخص میسازد، یكی دانسته، برخی دیگر این شهر را حتی در تركیه میدانند.(16) اصولاً اندیشه یك جنگ پیشگیرنده، كه در آن ایده گسترش مرزها محقق شود، منطق نظام صهیونیستی است.
مناخین بگین در 12 اكتبر 1955 اعلام میكند: «من عمیقا معتقدم بدون لحظهای تردید، باید یك جنگ پیشگیرنده علیه دولتهای عرب به راه انداخت. بدین صورت، ما به دو هدف خواهیم رسید: ابتدا تخریب قدرت اعراب و سپس گسترش مرزهای خودمان.»(17)
به هر حال، برای اشغال سرزمین فلسطین، یهودیان جهان چندین مؤسسه مالی دایر كردند. هرتزل تلاش كرد سلطان (عبدالحمید دوم) عثمانی را در مقابل پرداخت چند میلیون سكّه طلا اغوا و موافقت وی را با تسلیم فلسطین به یهودیان جلب كند. اما از آنرو كه سلطان عبدالحمید این پیشنهاد را رد كرده و تأكید نموده بود كه سرزمین فلسطین متعلّق به مسلمانان است و حتی با پول همه یهودیان آن را نخواهد فروخت، یهودیان سرانجام دولت وی را در سال 1908 م سرنگون ساختند. هرتزل، كه از این نیرنگ طرفی نبسته بود، راهی آلمان، ایتالیا و روسیه شد تا یهودیان را در اشغال فلسطین یاری رسانند، اما آنها از این كار سرباز زدند؛ زیرا فلسطین سرزمینی است كه مردم خودش را داشت، اگرچه تحت حاكمیت امپراتوری عثمانی بود. پس از این، هرتزل به مشوّق اصلی و مروّج ایده صهیونیستی، یعنی بریتانیا، روی آورد و آنان نیز وعده مساعدت دادند.
به دنبال شروع جنگ جهانی اول (1914 م)، بریتانیا در دوم نوامبر 1917 م با موافقت فرانسه، امریكا ودیگر كشورهای غربی، بیانیهای به شكل نامهای از بالفور، وزیرخارجه انگلستان، به لردروچیلد، ثروتمند یهودی انگلستان، صادر كرد. بر اساس این نامه، كه بعدا به «بیانیه بالفور» موسوم گشت، بالفور قول میدهد وطنی قومی برای یهودیان در فلسطین ایجاد كند.
در اعلامیه بالفور به صراحت آمده است: «دولت شاهنشاهی انگلستان نظر لطف مخصوصی به تشكیل وطن ملّی یهود در فلسطین دارد و در آیندهای نزدیك، نهایت سعی و كوشش در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن را مبذول خواهد كرد.»(18)
در سال 1918 همزمان با شكست تركیه و اشغال فلسطین توسط بریتانیا، كشورهای یادشده تلاش كردند زمینه و بستر برپایی دولت یهودی را در فلسطین مهیّا سازند و در همین رابطه، جامعه ملل با قیمومیت بریتانیا بر فلسطین به منظور برپایی دولت یهودی در فلسطین موافقت نمود. بریتانیا نیز نمایندهای یهودی تبار به نام هربرت صاموئیل را در سال 1920 میلادی به فلسطین گسیل داشت تا مقدّمات كوچ یهودیان سراسر جهان به فلسطین را فراهم آورد. بریتانیای استعمارگر به موازات این اقدام، شروع به تجهیز و آموزش نظامی یهودیان كرد و مساحتهای وسیعی از زمینهای دولتی را در اختیار آنان قرار داد تا شهركهایی احداث كنند. یهودیان با كمك انگلستان، اراضی فلسطینیان را تصاحب میكردند یا میخریدند. خود كشور انگلیس پنجاه هزار هكتار از اراضی فلسطین را كه در دست دولت بود، به یهودیان واگذار كرد.
با وجود همه تلاشها، تبلیغات و تمهیداتی كه پس از بیانیه بالفور برای بازگشت یهودیان صورت گرفت، تنها 11% جمعیت فلسطین را تا سال 1922 میلادی یهودیان تشكیل میدادند (طبق سرشماری انگلیسیها در 31 دسامبر 1922 م) و 89% بقیه آن اعراب مسلمان و مسیحی بودند.
سران صهیونیزم، كه پس از جنگ جهانی دوم شاهد قدرتگیری روزافزون امریكا بودند، خود را به این كشور نزدیك نمودند. انگلستان اعلام كرد كه طبق نظر سازمان ملل در روز 15 مه 1948 فلسطین را تخلیه كرده، جای خود را به سازمان ملل متحد میدهد. خروج پیر استعمار پس از آن صورت گرفت كه در سال 1947 بریتانیا و امریكا توانستند از طریق سازمان ملل متحد قطعنامه تقسیم فلسطین را صادر كنند. به موجب این قطعنامه ظالمانه، فلسطین بین یهودیان اشغالگر ـ كه تعدادشان از 15% جمعیت ساكن فلسطین فراتر نمیرفت و تنها 7% از سرزمین فلسطین را در اختیار داشتند، كه آن هم عمدتا توسط دولت اشغالگر انگلیسی به آنان اعطا شده بود ـ تقسیم گردید. البته فلسطینیان، عربها و مسلمانان با تقسیم فلسطین مخالفت كردند و به جهاد و مبارزه خویش ادامه دادند. به هر صورت، ارتش انگلیس در تاریخ 14/5/1948 پس از واگذاری مراكز و تسلیحات نظامی خود به باندهای صهیونیستی و ابقای برخی از فرماندهان در خدمت اهداف یهودیان، خاك فلسطین را ترك گفت. بن گورین رهبر باندهای صهیونیستی، همزمان با خروج انگلستان از فلسطین و با سوءاستفاده از این وضعیت، تأسیس كشور «اسرائیل» در سرزمینهای اشغالی را در 1948 اعلام كرد. دقایقی نگذشته بود كه امریكا دولت صهیونیستی را به رسمیت شناخت و به دنبال آن، اتحاد جماهیر شوروی و سپس كشورهای اروپایی یكی پس از دیگری و در نتیجه، سازمان ملل متحد این دولت غاصب را به رسمیت شناختند.
دولت اشغالگر صهیونیستی برای تثبیت موقعیت خود، به دنبال استقرار دولتش، حملات وحشیانهای به مناطق عربنشین آغاز كرد؛ مثلاً، در دیریاسین در یك حمله 250 نفر مردم بیگناه، زن، بچه و پیران را سر بریدند و دهها هزار نفر را آواره كردند. برای ترساندن ساكنان فلسطین و ترغیب آنان به فرار، جنایات فجیعی را مرتكب شدند. به عنوان نمونه، زنان مسلمان را بدون پوشش سوار بر اتومبیلهای سرباز میكردند و در شهرها میگرداندند. به سبب این اعمال خشونتآمیز و غیر انسانی، بیش از یك میلیون فلسطینی به كشورهای مجاور پناهنده و آواره شدند.
فلسطینیها این ستمگریها را بر نتافته، به نبرد با صهیونیستها پرداختند. در این نبردها، نیروهایی از ارتشهای عرب كشورهای مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق، سعودی، لیبی و سودان و همچنین نیروهای داوطلب اخوان المسلمین شركت جستند، اما از یك سو، به دلیل ضعف تداركاتی و تسلیحاتی این نیروها و از سوی دیگر، حضور استعمار بریتانیا و فرانسه در اغلب كشورهای منطقه و خیانت برخی رهبران علاوه بر حمایت امریكا و انگلستان از صهیونیستها این نیروها شكست خوردند و این منجر به آوارگی صدها هزار فلسطینی به خارج از فلسطین گشت. به دنبال این جنگ، كرانه باختری، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطینیان و به دور از اشغالگری صهیونیستها باقی ماند، اما كرانه باختری و قدس تابع اردن، و نوار غزه تابع مصر گشت.
پس از جنگ 1948 كشورهای امریكا، فرانسه و انگلستان دولت غاصب صهیونیستی را به سلاحهای پیشرفته (هستهای، میكروبی و شیمیایی) مجهّز ساختند. به رغم ناكامی، فلسطینیها دست از مقاومت و پایداری برنداشته، گروههای چریكی تشكیل دادند و این نیروها حمله به شهرها و شهركهای صهیونیستی داخل فلسطین را در دستور كار خود قرار دادند. البته دولت غاصب اسرائیل نیز برای ایجاد امنیت بیشتر و نیز عملی كردن توسعهطلبی خود، در سال 1956 در توطئهای مشترك به همراهی انگلستان و فرانسه، تجاوز سه جانبهای علیه مصر تدارك دیدند و نوار غزه و بخشی از صحرای سینا را اشغال كردند، اما بر اثر فشارهای جهانی و مقاومت فلسطینیان، ناگزیر از این مناطق خارج شدند.
انتفاضه فلسطین
مردم مظلوم فلسطین از همان ابتدا در برابر قیمومیت بریتانیا و باندهای صهیونیستی پایداری كردهاند و برای دفاع از زمین و پاسداری از مقدّسات، گروههای جهادی تشكیل داده و تظاهرات و اعتصابهای عمومی به راه انداختهاند. قیامهای 1920، 1923 و 1929 كه به «انقلاب براق» معروف گشت، از آن جمله است. شیخ عزّالدین قسّام با تشكیل گروههای اسلامی ـ جهادی به نبرد با انگلیسیها و صهیونیستها پرداخت و سرانجام، در سال 1935 به شهادت رسید. در پی شهادت عزالدین قسّام، فلسطین به رهبری حاج امین حسینی، مفتی اعظم قدس، یكپارچه قیام كرد و حسن سلامه، عبدالرحیم الحاج محمد و عبدالرحیم محمود و برخی دیگر از شاگردان شیخ عزالدین قسّام، عملیات متعددی بر ضد ارتش انگلیس و صهیونیستها به اجرا گذاشتند.در سال 1987 قیام و مبارزه یكپارچه مردم فلسطین در سرزمینهای اشغالی ابعاد تازهای گرفت. هسته اصلی این قیام، كه «انتفاضه» نام گرفت، از مساجد ایجادشده است. همانگونه كه اشاره شد، قیامها و شورشهای مردمی از زمان موجودیت اسرائیل در فلسطین وجود داشت، اما انتفاضه كه در درون سرزمینهای اشغالی و با به كارگیری كمترین و سادهترین سلاحها ـ یعنی پرتاب سنگ به سوی سربازان اشغالگر ـ شكل گرفتند، بیانگر آن است كه مردم فلسطین از اقدامهای دیپلماتیك دولتهای عربی و گروههای سازشكار مانند «ساف» ناامید شدهاند و خود باید اقدامی برای رهایی خویش انجام دهند. یكی از ویژگیهای انتفاضه، اسلامی بودن آن است. گرایشهای اسلامی، كه در دهه 80، در سرزمینهای اشغالی پدیده آمده، گرایشهایی هستند كه به اسلام سیاسی معتقدند.
دو گروه مهم مبارزان انتفاضه عبارتند از: 1. جنبش جهاد اسلامی؛ 2. حماس.
1. جنبش جهاد اسلامی
این جنبش، كه شاخه انشعابی «اخوان المسلمین» است و به رهبری دكتر فتحی شقاقی در سال 1980 تشكیل گردیده، از گروههای فعّال در مبارزه مردم فلسطین علیه اسرائیل غاصب است. علت انشعاب «جنبش جهاد اسلامی» از «اخوان المسلمین» آن بوده است كه اخوان المسلمین با تكیه بر كادرسازی و تربیت نیروی انسانی، كمتر به مبارزه عملی میپرداخت، ولی جهاد اسلامی به جنبه عملی توجه بیشتری داشته است. تشكیل این جنبش از بازتابهای انقلاب اسلامی ایران در فلسطین است كه از اصولی مانند جهاد، شهادت و فداكاری در راه هدف پیروی میكند. جهاد اسلامی با اعتقاد به شیوه مبارزه مسلّحانه در داخل فلسطین، در به راه انداختن انتفاضه نقش مهمی داشته، و از رهبران آن محسوب میشود.در واقع، جنبش جهاد اسلامی پاسخی به دو طیف حاكم بر فلسطین بود: یكی «ساف» كه به مبارزه بدون اسلام روی آورده بود و دیگری «اخوان المسلمین» كه سیاست اسلام بدون مبارزه را الگوی خود قرار داده بود. اما ایدئولوژی جهاد اسلامی حاصل درآمیختن اسلامگرایی و ملّیگرایی است.
2. حماس
جنبش مقاومت اسلامی (حماس) حركت مقاومت فلسطینی است و وجه تمایز آن با دیگر سازمانها صبغه اسلامی و در پیش گرفتن مكتب اسلام به عنوان راه پیروزی و رهایی فلسطین و نیز تلاش در جهت ایجاد وحدت كلمه و یكپارچگی، آزادی فلسطین و برپایی حكومت اسلامی در فلسطین است.واژه «حماس» اختصاری و برگرفته از حروف نخست «حركت»، «مقاومت» و «اسلام» و مفهوم آن، نیرو، شهامت، عزم و اراده و شجاعت است. این جنبش در تاریخ 14/12/1987 رسما اعلام موجودیت نمود.حماس همان اخوان المسلمین است، منتها در مرحله جدید و تكاملی آن قرار دارد كه مرحله عمل است. اخوان المسلمین، كه تا آن زمان اعتقاد به كادرسازی و تربیت نیروی انسانی داشت، بنابر گفته رهبر حماس، این سازمان به مرحله عمل رسیده است. با تشكیل حماس، مرحله جدیدی برای اخوان المسلمین به وجود آمد؛ یعنی در واقع، حماس شاخه نظامی اخوان المسلمین است. رهبری معنوی حماس با شیخ احمد یاسین است.اوجگیری و گسترش دو جنبش مزبور (جهاد اسلامی و حماس) به گسترش بیداری اسلامی به طور عام مرتبط است كه سراسر جهان عرب و جهان اسلام را فرا گرفته است. این نهضت اسلامی ملهم از انقلاب اسلامی ایران و متأثر از بنیشهای بنیانگذار آن یعنی امام خمینی قدسسره میباشد. حضرت امام قدسسره دشمنشناسی فوقالعادهای داشتند. ایشان بر اساس آموزههای دینی، كه تجربیات مبارزات سیاسی ایشان نیز مؤیّد آن است، بر این باور بودند كه دشمنان دینی ما، از جمله امریكا و انگلستان و اسرائیل غاصب، مثل سگهایی هستند كه اگر ما یك قدم عقبنشینی كنیم نه تنها آنها نیز از درِ مسالمت در نیامده و یك قدم عقبنشینی نمیكنند، بلكه ده قدم جلوتر میآیند.
اسرائیل غاصب، كه شعار «از نیل تا فرات» را میدهد، امروزه سوء استفاده و فعالیت گستردهاش از وضعیت آشفته عراق در خرید اراضی مردم عراق با همان نقشهای صورت میگیرد كه در فلسطین اشغالی و به راهنمایی انگلیسیها صورت گرفت. این مؤید نیّت پلید عملی كردن این شعار در فرصت مناسب است و از اینرو، نمیتواند صلحطلب باشد. بنابراین، طبیعی است كه نه مردم فلسطین و نه گروههای مبارز فلسطینی و نه جهان اسلام نمیتوانند نسبت به مذاكرات صلح خاورمیانه خوشبین باشند.
وظیفه دولتهای اسلامی در دفاع از فلسطین
حضرت امام خمینی قدسسره با به دست گرفتن ابتكار عمل، در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی (1358 ه.ش) با اعلام آخرین جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان «روز جهانی قدس» دفاع مردم مظلوم فلسطین با شیوه مبارزه مسلحانه و مبتنی بر اسلام سیاسی را تأیید و همه مسلمانان را به حمایت از این نهضت فرا خواندند.در قسمتی از پیام حضرت امام قدسسره در این خصوص آمده است: «روز قدس، جهانی است و روزی نیست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد. روز مقابله مستضعفین با مستكبرین است، روز مقابله ملتهایی است كه در زیر فشار ظلم امریكا و غیر امریكا بودند. روزی است كه باید مستضعفین مجهّز بشوند در مقابل مستكبرین و دماغ مستكبرین را به خاك بمالند. روزی است كه بین منافقین و متعهدین امتیاز [جدایی] خواهد شد. متعهدین، امروز را روز قدس میدانند و عمل میكنند به آنچه كه باید بكنند و منافقین و آنهایی كه با ابرقدرتها در زیر پرده آشنایی دارند و با اسرائیل دوستی دارند، در این روز بیتفاوت نیستند و یا ملتها را نمیگذارند كه تظاهرات كنند.
روز قدس روزی است كه باید سرنوشت ملتهای مستضعف معلوم شود. باید ملتهای مستضعف در مقابل مستكبرین اعلان وجود بكنند، باید همان طوری كه ایران قیام كرد و دماغ مستكبرین را به خاك مالید و خواهد مالید، تمام ملتها قیام كنند واین جرثومههای فساد را به زباله دانها بریزند.
روز قدس، روزی است كه باید همّت كنند و همّت كنیم كه قدس را نجات بدهیم. روز قدس روزی است كه باید به این روشنفكرانی كه در زیر پرده با امریكا و عمّال امریكا روابط دارند، هشدار داد؛ هشدار به اینكه اگر از فضولی دست برندارند، سركوب خواهند شد. روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است و روز حكومت اسلامی است.»(19)
دولتهای اسلامی و همه مسلمانان باید از انتفاضه فلسطین حمایت كنند. حمایت ما از مردم مظلوم فلسطین نه تنها یك حق مشروع در اسلام و حقوق بینالملل معاصر، بلكه به عنوان یك وظیفه دینی، ملّی و انسانی است كه ریشه در سه اصل دارد:
1. آموزههای دینی؛ 2. مقتضای منافع ملی؛ 3. حمایت از حقوق بشر.
دلیل اول: تكلیف شرعی همه مسلمانان
یكی از وظایف شرعی غیرقابل تردید یكایك مسلمین و نیز یكی از اصول كلی سیاست خارجی دولتهای اسلامی، دفاع از امّت اسلامی، بلكه حمایت از همه مظلومان و مستضعفان جهان، به عنوان بخشی از جهاد دفاعی و نبرد مشروع در برابر متجاوزان و ستمگران است. آیات متعدد قرآن، سنّت پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله و معصومان علیهمالسلام ، عقل و اجماع فقها و دانشمندان اسلامشناس بر این وظیفه دلالت دارند.1. قرآن كریم: گذشته از آیاتی كه به طور عام بر جنگ با متجاوزان دلالت دارند،(20) مانند آیاتی كه علت اجازه برای جهاد را «مظلومیت» (مورد ظلم قرار گرفتن) و اخراج از كاشانه و آواره ساختن مؤمنان از وطن خود از سوی ستمگران میداند،(21) و یا آیاتی كه دستور نبرد همگانی با همه كسانی میدهد كه با مسلمانان و جامعه مؤمنان نبرد میكنند، از جمله اینكه «در راه خدا بجنگید با كسانی كه با شما مسلمانان و مؤمنان میجنگند، ولی تجاوزگر نباشید كه خدا تجاوزگران را دوست ندارد»،(22) آیات زیر به طور خاص مستند ادعای ما هستند:
1. «... آن كسانی كه ایمان آوردند ولی مهاجرت نكردند، هیچگونه ولایت (دوستی و تعهدی) در برابر آنها ندارید، تا زمانی كه هجرت كنند، و تنها اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یاری بطلبند، بر شما لازم است كه آنها را یاری كنید، جز بر ضدّ گروهی كه میان شما و آنها پیمان (ترك مخاصمه) است و خداوند به آنچه عمل میكنید بیناست.» (انفال: 73)
آنگاه در تعلیل لزوم دفاع مسلمانان از یكدیگر و جعل ولایت میفرماید:(23) «كسانی كه كافر شدند، یار و یاور و مدافعان یكدیگرند. اگر شما این دستور را انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمی در روی زمین رخ میدهد.» (انفال: 73)
2. «كسانی كه پس از آنكه مورد ظلم قرار گرفتند، یاری بطلبند، ایرادی بر آنها نیست، ایراد و مجازات بر كسانی است كه به مردم ستم میكنند و در زمین به ناحق ظلم روا میدارند.» (شوری: 41و42) این آیه در صورتی میتواند مستند موضوع بحث واقع شود كه «انتصار» را به معنای «یاری طلبیدن»(24) معنا كنیم.
3. «چرا در راه خدا و (در راه) مردان و زنان و كودكان كه (به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیكار نمیكنید؟ همان افراد (ستمدیدهای) كه میگویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مكّه)، كه اهلش ستمگرند، بیرون ببر و از طرف خود برای ما سرپرستی قرار ده و از جانب خدا، یار و یاوری برای ما تعیین فرما.» (نساء: 75)
آنگاه در ادامه میفرماید: «آنان كه ایمان دارند، در راه خدا پیكار میكنند و آنها كه كافرند در راه طاغوت پیكار میكنند. (نساء: 76)؛ یعنی ضمن ترغیب مؤمنان به یاری مظلومان و مبارزه برای رهایی مستضعفان، آن را از مصادیق جهاد در راه خدا میداند.
مؤلف كتاب پیام قرآن ذیل همین آیات مینویسد: «روشن است كه جهاد برای حمایت از مظلومان و مستضعفان نیز جهاد دفاعی است؛ دفاع از مظلومان در برابر ظالمان.»(25)
4. آیاتی كه مؤمنان را برادر یكدیگر دانسته، آنها را به صلح و صفای بین یكدیگر ترغیب نموده است. هر طایفهای كه به جنگ تجاوزكارانه روی آورد، سایر مسلمین باید با آنان پیكار كنند تا به فرمان خدا باز گردند. (حجرات: 9،15)
2. سنّت پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله و معصومان علیهمالسلام : در سنّت نبوی و ائمّه معصومان علیهمالسلام نیز سفارشهای زیادی به این امر شده است؛ چه اینكه در اسلام، مسؤولیت مقابله با تهدید و ارعاب وظیفهای همگانی است كه باید همه یكپارچه در برابر عوامل تهدید و ارعاب بایستند و از مظلوم دفاع كنند و خصم ظالم باشند. چنانكه دستور نورانی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام مبنی بر اینكه «همواره خصم ظالم و یار و یاور مظلوم باشید»(26) همواره بر تارك عالم میدرخشد و بیانگر تعالی اصول حقوقی اسلام و حقّانیت این نظام حقوقی است. در روایتی از پیامبر عظیمالشأن اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل شده است كه فرمودند: «هركس فریاد دادخواهی هر مظلومی (اعم از مسلمان یا غیر مسلمان) را بشنود كه مسلمانان را به یاری میطلبد، اما به كمك او نشتابد، مسلمان نیست.»(27)
در روایت دیگر فرمودند: «یاری نمودن ضعیفان، بهترین و با فضیلتترین صدقههاست.»(28)
بر اساس روایات فراوان، مسلمانان و مؤمنان برادر یكدیگرند دانسته شده،(29) مانند روح واحدند،(30) راهنما و نگهبان و یار و غمخوار یكدیگر هستند،(31) در مقابل دیگران «ید واحده» بوده،(32) دشمنان را از یكدیگر دفع میكنند(33) و باید به حل معضلات و گرهگشایی یكدیگر اهتمام داشته، در این زمینه تلاش نمایند، و گرنه از زمره مسلمانان واقعی خارج هستند.(34)
در صحیح بخاری نیز از آن حضرت روایت شده است كه فرمودند: «همه مسلمانان برادر یكدیگرند، به همدیگر ظلم نمیكنند و در مقابل دشمنان یكدیگر را رها نمیكنند و به خود وانمیگذارند.»(35) در مسند احمد بن حنبل نیز از آن حضرت روایت شده است: «هركس كه نزد او مؤمنی خوار شود، ولی او را یاری نكند، در حالی كه قادر بر نصرت اوست، خداوند ـ عزّوجل ـ روز قیامت نزد تمام خلایق او را خوار خواهد نمود.»(36)
مؤلف فتح الباری در شرح حدیث نبوی در دفاع از مظلوم مینویسد: «كسی كه قدرت بر نجات مظلوم دارد، بر او لازم است كه به هر طریق ممكن، ظلم را از او دفع كند و قصد او در دفاع، كشتن ظالم نیست، بلكه مقصود، دفع ظالم است و در این صورت كه دفاع میكند، خون ظالم هدر است و فرقی نمیكند كه دفاع از خویش باشد یا از دیگری.»(37)
علاوه بر آن، سنّت عملی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در انعقاد پیمانهای دفاعی به عنوان یاری مظلومان، آنچنان كه در «خلف الفضول» صورت گرفت،(38) یا به عنوان «اعلام همبستگی و حمایت متقابل» آنچنان كه در پیمان با «بنی ضُمرة»(39) و «خزاعه»(40) انجام شد، گواه این امر است. در پیمان جوانمردان (حلف الفضول) افراد شركتكننده، از جمله حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله سوگند یاد كردند كه در یاری مظلوم و مقابله با ظالم ید واحده باشند تا آنكه ظالم حق مظلوم را بپردازد و این پیمان مادامی كه دریا كنار ساحل خود را مرطوب كند (یعنی برای همیشه تاریخ) استوار است.(41) و در احادیث آمده است كه «در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی شدم كه اگر حالا (پس از بعثت) نیز مرا به آن پیمان بخوانند، اجابت میكنم؛ یعنی حالا نیز به عهد و پیمان خود وفادارم.»(42) ابن هشام نقل میكند كه آن حضرت درباره پیمان مزبور میفرمودند: «من حاضر نیستم پیمان خود را به هیچ وجه نقض كنم، اگرچه در مقابل آن گرانبهاترین نعمت را در اختیار من بگذارند.»(43)
ایراد برخی از نویسندگان مانند محمد حسنین هیكل به استدلال به این پیمان مبنی بر اینكه «این یك پیمان خاصی بود مربوط به روابط داخلی بین مردم و ربطی به روابط خارجی، كه بر اساس شرع تنظیم میشود، ندارد»(44) وارد نیست؛ زیرا ـ همانگونه كه اشاره شد ـ روح حاكم بر این پیمان، دفاع از مظلوم بود كه پس از بعثت نیز جرو دستورات و جهتگیریهای اسلامی در امور سیاسی و اجتماعی تثبیت گردید.(45) همچنان كه پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله اشاره فرمودند، گرچه این پیمان بیست سال قبل از بعثت منعقد شد، ولی اگر پس از بعثت نیز آن حضرت را به آن پیمان دعوت میكردند، آن حضرت اجابت میفرمودند.(46) اگر هم ممنوعیت این امر را به دلیل مداخله بدانیم، فرقی در روابط خصوصی یا بینالمللی نمیكند؛ چه اینكه در روابط خصوصی افراد نیز مداخله نامشروع است. علاوه بر آنكه در پیمانهای «بنی ضمره» و «خزاعه»، باید در نظر داشت كه سرزمین جزیرةالعرب واحدهای سیاسی آزاد و مستقل دارای حاكمیتی را در خود جای داده بود كه به مثابه تابعان حقوق بینالملل امروزین، یعنی كشور ـ قبیله(47) بودند و بسیاری از روابط مدینه با كشور ـ قبیلههای پراكنده در جزیرةالعرب مانند روابط آنها با كشور ـ شهرهای اطراف آن به عنوان قواعد بینالمللی تلقّی میشد.(48)
3. دلیل عقلی: در موضوع بحث به دو نحو میتوان به دلیل عقلی استدلال كرد:
الف. همه مسلمانان، امّت واحده به حساب میآیند و در این صورت، هرگونه ستمگری به هر كشور اسلامی یا جمعیت مسلمانان، ستم به همه آنان محسوب شده، دفاع از آنان دفاع از خود قلمداد و به حكم عقل واجب میگردد. از اینرو، برخی از فقها وجوب جهاد دفاعی در مقابل هجوم كفار و صهیونیستها بر كشورهای اسلامی و كشتار مردان و زنان و استیلای بر اموال و هتك نوامیس و تخریب معابد و مساجد و نیز مبارزه با تسلط آنان بر كشورهای اسلامی و شؤون و فرهنگ و اقتصاد مسلمانان را یك ضرورت عقلی و شرعی میدانند.(49)ب. دفاع از مظلوم، یكی از آموزههای فطری است كه هر عقل سلیمی آن را تأیید میكند. این مسأله آنقدر بدیهی است كه حتی كودكان نیز آن را درمییابند؛ چنانكه در فیلمهایی كه حاكی از ادبیات یك ملت هستند و برای كودكان تهیه میشوند، این مسأله در سناریوی آنها لحاظ میشود. به عبارت دیگر، دفاع از مظلوم و دشمنی با ستمگران و متجاوزان از بارزترین پسندیدههای عقلی است كه همواره در باب حسن و قبح عقلی بدان استناد میكنند.
4. اجماع: در اظهارنظرهای فقها و اندیشمندان شیعه و سنّی دیده میشود كه با تعابیر گوناگون، ادعای اتفاق وعدم اختلاف در اصل حكم مزبور نمودهاند، كه به نقل چند نمونه از آن بسنده میشود:
1. امام خمینی قدسسره میفرمایند: «اگركشورهای (بلاد) اسلامی و مرزهای آن را دشمنان احاطه كنند كه به واسطه آن بر اسلام و امّت اسلامی بترسند، بر همه مسلمین واجب است بدون هیچ قید و شرطی، با تمام وسایلی كه در توان دارند و با جان و مال خود، از آن دفاع كنند.»(50)
2. آیةالله شیخ محمدمهدی شمس الدین: «از مسلّمات دینی، حرمت بیمبالاتی به تجاوز كفّار بر مسلمانان و احساس بیتفاوتی در این مسأله است.»(51)
3. دكتر محمصانی ضمن شمارش موارد جهاد دفاعی، یكی از اقسام آن را دفع تجاوز متجاوزان و ستمگران و كسانی میداند كه مسلمانان را از خانههایشان آواره ساخته و از وطنشان اخراج كنند؛ آنچه برای امّت فلسطین در قرن بیستم پیش آمد، و میافزاید: «جهاد در این وضعیت، نه تنها جایز و مشروع ،بلكه از واجبترین فرایض دینی و ملّی و اجتماعی است و از مقوّمات و استوانههای كرامت و احترام وطن و ساكنین در آن است.»(52)
4. عمر احمد الفرجانی: «اسلام قلمرو مكانی خاصی برای دفاع از مظلوم معیّن نكرده است. هرجا كه ظلمی رخ بدهد، ولو در داخل كشورهای دیگر غیراسلامی، جهاد برای رفع ظلم از مسلمانان یا غیر مسلمانان مشروع است.»(53)
5. شیخ ناصرالدین البانی نیز با صحّه گذاشتن بر جهاد دفاعی علیه دشمنی كه به برخی از بلاد مسلمانان حمله نموده است، مصداق بارز آن را اسرائیل غاصب دانسته، میگوید: «تمام مسلمانان در قضیه فلسطین گنهكارند، تا آن زمان كه اشغالگران صهیونیست را از سرزمین فلسطین بیرون برانند.»(54)
دلیل دوم: مقتضای منافع ملّی ما
منافع ملّی كشورها مهمترین پارادایم برای تصمیمگیری است. از اینرو، «ملتهایی كه منفعت ملّی خود را نشناسند، خطر نابودی خودشان را به وجود میآورند. ملتها همانند انسانها (با درست نشناختن منافع ملّی خود) میتوانند خودكشی كنند»؛(55) چه اینكه سیاست در سطح جهان یعنی بررسی تلاقی یا تزاحم منافع ملّی كشورها در موضوعات مختلف(56) و تعارضات بینالمللی به عنوان بازتاب برخورد و تصادم منافع ملّی بازیگران مختلف بینالمللی است.(57) آنچنانكه هونتزینگر سیاست بینالمللی را در واقع نظام وسیع تنظیم منافع ملّی متقابل میداند.(58) منافع ملی حیاتیترین نیازهای یك دولت را شامل میشود كه در برگیرنده حفظ و بقا و استقلال و تمامیت ارضی، امنیت و رفاه اقتصادی است.(59) هونتزینگر در تعریف «منافع ملّی» میگوید: «نخستین هدفی كه هر دولت تعقیب میكند، نگهداری خویش است. هر دولتی میكوشد لااقل بقای خود را تأمین كند.»(60)نویسنده دیگری اظهار میدارد: «هر واحد سیاسی جهت دفاع از موجودیت و حركت خود، منافعی را تعیین میكند و در مقام ایجاد امنیت برای آنها برمیآید.»(61)
به نظر میرسد امنیت ملّی و منافع ملّی ما با همه مسلمانان، به ویژه ملت فلسطین، گره خوردهاند. از اینرو، حمایتهای اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی در حد توان از ملتهای مسلمان دیگر، بخصوص ملت فلسطین، نه تنها با منافع ملّی ما تعارض ندارد، بلكه در جهت تأمین منافع ملّی ایران به حساب میآید؛ زیرا:
اولاً، منافع ملّی یك كشور فقط در مرزهای جغرافیایی آن محدود نمیشوند. از اینرو، دولتها به میزان هزینههایی كه در كشورهای دیگر مبذول میدارند، از توان و قدرت تصمیمگیری و تأثیرگذاری بیشتری نیز در آینده آن كشور و معادلات منطقهای برخوردار میباشند. اصولاً بخشی از امنیت ملّی هر كشوری در خارج از مرزهای آن كشورها تأمین میشود. ما نمیتوانیم در خاك خودمان بمانیم و توقّع داشته باشیم كه امنیتمان تأمین گردد؛ همچنان كه دشمن بیكار ننشسته، در اقصی نقاط جهان، پایگاه زده، موجبات تهدید امنیت ملی ما و دیگر همسایگان را فراهم آورده است.
ثانیا، حفظ موجودیت، استقلال و تمامیت ارضی و امنیت ملّی كشور، كه از عناصر كلیدی و حیاتی تشكیل دهنده منافع ملّی میباشند، نیازمند صرف چنین هزینهها و كمكهای به ملتهایی كه در خط اول مبارزه با دشمنان ما قرار دارند، میباشد. واقعیت آن است كه مردم مظلوم و مبارز فلسطین از ما نیز دفاع میكنند و ما كمترین وظیفه خود، یعنی تداركات و پشتیبانی را انجام میدهیم؛ همانگونه كه رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فرمودند: «اگر صهیونیستهای افزونطلب گرفتار انتفاضه نبودند، بدون تردید برای سیطره بر مصر و سوریه و لبنان و دیگر كشورهای خاورمیانه وارد عمل میشدند.»
هستههای مقاومت و مبارزاتی و نهضتهای آزادیبخش در سراسر جهان اسلام به عنوان یكی از مهمترین اهرمهای قدرت، برای جمهوری اسلامی است كه ابرقدرتها را ترسانده، موجب بازدارندگی آنها از عملی كردن نیات امپریالیستی آنان میگردد و كمك به این مردم مبارز، یعنی استحكام بخشیدن به سنگرهای دفاعی خود. آیندهنگری و تأمین منافع بلندمدت، خود بهترین دلیل بر انجام چنین اقداماتی میباشد؛ زیرا آرمانها و اهداف توسعهطلبانه رژیم صهیونیستی هرگز به فلسطین محدود نبوده، بلكه آرزوی سیطره بر جهان اسلام، بخصوص امالقرای آن یعنی جمهوری اسلامی ایران، را در سر میپروراند. این كمكها یكپارچگی ما را بهتر حفظ میكند و قدرت جمعی ما را بر دشمنان افزون میسازد و برای مصونیت خود ما از خطرات دشمن مفیدند.
یكی از دشمنان قسم خورده علیه ایران، اسرائیل است. اسرائیلیها تلاش میكنند در كشور همسایه ما نفوذ نمایند. آنان سعی میكنند در خلیج فارس، آسیای مركزی و قفقاز حضور فعّال داشته باشند و این را هم تصریح كردهاند كه ما سعی میكنیم در حیاط خلوت ایران نفوذ كنیم. «حیاط خلوت» ما كشورهای همسایه ما (مثل آذربایجان، تركیه، ارمنستان و كشورهای خلیج فارس) است و اسرائیلیها میخواهند با برقراری رابطه با همسایههای ما، برما فشار وارد كنند. ما هم اگر قرار باشد اقدام متقابل انجام دهیم و توازنی بین امكانات ما و دسترسیهای اسرائیل فراهم باشد، حتما باید با كشورهایی كه با اسرائیل هم مرزند، رابطه داشته باشیم. به همین دلیل، با لبنان و سوریه ـ به عنوان دو كشور هم مرز اسرائیل ـ رابطه استراتژیك داریم و این در حقیقت، كمك بزرگی به حفظ امنیت ملّی خودمان است. سوریه متحد ماست و در لبنان، حزبالله متحد ما، و اینها در كنار مرز اسرائیل قرار دارند. اگر اسرائیلیها در آذربایجان و تركمنستان نفوذ كنند، یكی از اهدافشان فشار آوردن بر ایران است و ما هم باید كار متقابل انجام دهیم تا توازن منطقهای به وجود آید. در بسیاری از موارد، امنیت كشورها در سایه توازن استراتژیكی بین نیروهای مختلف با عوامل ایجادكننده قدرت در منطقه حاصل میشود. اگر اسرائیلیها بیایند و در جای جای كشورهای همسایه نفوذ كنند، به این معناست كه هر وقت خواستند، میتوانند بر ما فشار آورند و ما وسیله مناسبی برای خنثی كردن فشار آنها نداریم.
دلیل سوم. وظیفه انسانی ما و همه مردم آزاده جهان
حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآله در زمان جاهلیت عرب و پیش از ظهور اسلام، اقدام به پیمان مقدّس یاری ستمدیدگان به نام «حلف الفضول» نمودند. روشن است كه این عمل نه از باب آنكه پیامبر خدا بود، بلكه به عنوان یك انسان آزاده صورت پذیرفت. آنگاه حضرت پس از مبعوث شدن به پیامبری نیز فرمودند: تا همیشه تاریخ بر این پیمان پایبندم.دكتر صبحی محمصانی در یك تحلیل مینویسد: «روابط اجتماعی در سطح خرد و كلان، مبتنی بر عدل و همكاری برای وصول به این هدف و نیز مبتنی بر جلوگیری از ظلم و تخلّف است. قرآن كریم در آیات متعددی، از جمله در آیه 2 سوره مائده، 75 سوره نساء و 251 سوره بقره، به انجام این واجب دستور میدهد. منشأ وجوب همكاری و تعاون در مبارزه با ظلم و فساد در زمین، اخوّت و برادری انسانی و نیز همبستگی و تعهد اجتماعی لازم بین بشر است. پس هر تجاوزی بر هر یك از ابنای بشر به عنوان تجاوز به همه آنان قلمداد میشود؛ چنانكه در آیه 32 سوره مائده بدان اشاره نموده است. جهاد دفاع از عدل و جلوگیری از ظلم، فقط در مورد ظلم بر دولت اسلامی مشروع نیست، بلكه دفاع از هر دولت مظلوم دیگر، هرچند غیراسلامی، جایز است و در صورت وجود پیمان همكاری متقابل، واجب میشود.»(62)
استاد شهید علّامه مطهری نیز در این زمینه میفرماید: «هرگاه گروهی با ما نخواهد بجنگد، ولی مرتكب یك ظلم فاحش نسبت به یك عده افراد انسانها شده است، و ما قدرت داریم آن انسانهای دیگری را كه تحت تجاوز قرار گرفتهاند نجات دهیم، اگر نجات ندهیم، در واقع به ظلم این ظالم نسبت به آن مظلوم كمك كردهایم. ما در جایی كه هستیم، كسی به ما تجاوزی نكرده، ولی یك عده از مردم دیگر، كه ممكن است مسلمان باشند و ممكن است مسلمان هم نباشند، اگر مسلمان باشند، مثل جریان فلسطینیها كه اسرائیلیها آنها را از خانههایشان آواره كردهاند، اموالشان را بردهاند، انواع ظلمها را نسبت به آنها مرتكب شدهاند، ولی فعلاً به ما كاری ندارند، آیا برای ما جایز است كه به كمك این مظلومهای مسلمان بشتابیم برای نجات دادن آنها؟ بله، این هم جایز است، بلكه واجب است. این هم یك امر ابتدایی نیست. این هم به كمك مظلوم شتافتن است، برای نجات دادن از دست ظلم، بالخصوص كه آن مظلوم مسلمان باشد.»(63)
در حقوق بینالملل معاصر نیز حقوق بشر از حقوق بنیادین و غیرقابل انتقال تلقّی شده كه زیستن به عنوان نوع بشر، بر پایه آنها استوار است.
پینوشتها
1ـ «سُبحانَ الّذی أسری بِعبدِه لیلاً مِن المسجدِ الحرامِ اِلَی المسجدِ الاقصی الّذی باركنا حَوله لِنُریه مِن آیاتنا اِنَّه هو السَّمیعُ البَصیر.» (اسراء: 1) و آیات 8 تا 18 سوره نجم نیز بر معراج آن حضرت دلالت دارند.
2ـ بقره: 142 ـ 151.
3ـ مسیحیان بنابر تعلیمات تحریف شده انجیل، معتقدند كه حضرت عیسی علیهالسلام كشته شده و در فلسطین مدفون است، اما قرآن كریم میفرماید: «وما قتلوه یَقینا بل رفَعهُ اللهُ الیه.» (نساء: 157ـ 158)
4. Hirsch kalischer.
5ـ «خاخام» واژهای عبری مرادف با واژه «حكیم» در لغت عرب، به علما و پیشوایان مذهبی یهود اطلاق میشود. (محمد معین، فرهنگ معین / حسن عمید، فرهنگ عمید.)
6ـ روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیزم سیاسی، ترجمه نسرین حكمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369، ص 35 ـ 37.
7. Theodor Hertzl.
8و9ـ روژه گارودی، پیشین / ص 38.
10. Benzion Dinur.
11ـ «هاگاناه» سازمان یهودی دفاع از خویش بود كه توسط انگلیس برای دفاع از گروههای یهودی و علیه مردم عرب این منطقه تشكیل شد. این سازمان از گروههای تروریستی اسرائیلی حمایت میكرد و پس از تشكیل دولت اسرائیل، كادرهای ارتشی اسرائیل از این افراد انتخاب شدند.
12ـ همان، ص 39.
13ـ لوموند، ش 15، اكتبر 1971.
14ـ 17ـ روژهگارودی،پیشین،ص39/ ص133/ ص135/ص 136.
18ـ شمسالدین رحمانی، جنایت جهانی، تهران، پیام نور، 1369، ص 146.
19ـ ر.ك: رهنمودهای امام، ص 96.
20ـ ر.ك: نگارنده، اصل منع توسّل به زور و موارد استثنای آن در اسلام و حقوق بینالملل معاصر، ص 170ـ 171.
21ـ «أذن للذینَ یُقاتلونَ بأنهم ظُلِموا و أنَّ اللّهَ علی نصرهم لقدیرٌ الّذین أخرجوا مِن دیارهِم بغیرِ حقٍ الاّ أن یقولوا ربُّنا اللّه ولو لا دفع اللّه الناسَ و بعضُهم ببعضٍ لُهدّمت صوامع و بیعٌ و صلواتٌ و مساجدُ یذكر فیها اسم اللّه كثیرا...» (حج: 39 و 40)
22ـ «وقاتلوا فی سبیلالله الّذین یقاتلونكم و لا تعتدوا انّ الله لا یحبّ المعتدین.» (بقره: 190)
23ـ السید محمدحسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 145.
24ـ الراغب الاصفهانی، المفردات فی غرائب القرآن، ص 495.
25ـ ناصر مكارم شیرازی، پیام قرآن، ج 10، ص 358.
26ـ «كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا» (نهجالبلاغه، تنظیم صبحی الصالح، نامه 47، ص 421)
27و28ـ «مَن سَمع منادیا یُنادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلمٍ.» (الشیخ محمدبن الحسن الحرّ العاملی، وسائلالشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، ج 11، ص 108، باب 59، حدیث 1)/ «عونك الضعیف من أفضل الصدقه» (همان، ص 559، باب 18، حدیث 2) / «قال رسولالله صلیاللهعلیهوآله : من أصبح لم یهتمّ بأمر المسلمین فلیس بمسلمٍ.» (همان، حدیث 3.)
29ـ محمد محمدی ریشهری، میزان الحكمه، ج 1، ص 42 و 43، احادیث 146 و 154 و ج 4، ص 522، حدیث 8787.
30ـ همان، ج1، حدیث 149 و ج 4، حدیث 8786.
31ـ همان، ج 1، ص 148.
32و33ـ همان، ج 4، ص 8785.
34ـ الشیخ محمدبن الحسن الحر العاملی، پیشین.
35ـ المسلمُ اخُ المسلم لا یظلمه و لا یُسلّمه» ای «یُدافع عنه و لا یُسلّمه عنه و لا یسلّمه لمن یرید به مكروها أو اعتداء.» محمد حسنین هیكل، الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیه، ج 1، ص 83 به نقل از فتح الباری، ج 12، ص 323.
36ـ همان، ص84 به نقل از: احمدبنحنبل، مسند، ج 3، ص 478.
37ـ همان، ص 83 ـ 84 به نقل از: فتح الباری، ج 12، ص 324.
38ـ همان، ص 718 به نقل از: وهبة الزحیلی، آثار الحرب فی الفقیه الاسلامی، ص 77.
39ـ همان، ص 703.
40ـ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 4، ص 31 ـ 46.
41ـ «فتعاقدوا و تعاهدوا بالله لیكونن یدا واحدة مع المظلوم علی الظالم حت یؤدی الیه حقه ما بل بحرصوفه.» (محمد حسنین هیكل، پیشین، ص 719 ـ 720.)
42و43ـ «لقد شهدت فی دار عبدالله بن جدعان حلفا ما احبّ أنّ لی به حمر النعم ولو أدعی به فی الاسلام لاجبت.» (ابن هشام، پیشین، ج1، ص 141ـ 142.)
44ـ محمد حسنین هیكل، پیشین، ص 721 ـ 722.
45و46ـ قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله : «و ما كان من حلف فی الجاهلیة فانّ الاسلام لم یزده الاّ شدة» (ابن هشام، پیشین، ج 1، ص 140.
67. Etat: tribu.
48ـ سیدخلیلخلیلیان، حقوق بینالملل اسلامی، ص 171 ـ 174.
49ـ ر.ك: ؟، مبانی فقهی حكومت اسلامی، ص 231 ـ 235.
50ـ السید روحالله الموسوی الخمینی، تحریر الوسیله، ج 1، ص 485.
51ـ محمدمهدی شمسالدین، جهاد الامة، ص 336.
52ـ صبحی محمصانی، القانون و الملاقات الدولیة فی الاسلام، ص 193 ـ 194.
53و54ـ هیكل محمد خیر، الجهاد و القتال فی السیاسة الشرعیة، ج 1، ص 591 و 954.
55ـ ژاك هونتزینگر، درآمدی بر روابط بین الملل، ترجمه عباس گواهی، ص 192.
56ـ محمود سریعالقلم، عقل و توسعهیافتگی، ص 237.
57ـ سید عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل، ص 131.
58ـ ژاك هونتزینگر، پیشین، ص 86.
59ـ سید عبدالعلی قوام، «آناتومی تعاملات نظام سیاسی و منافع ملی»، مجله سیاست خارجی، سال 8، ش 1 و 2، ص 1 و 2.
60ـ ژاك هونتزینگر، پیشین، ص 193.
61ـ محمود سریعالقلم، توسعه، جهان سوم و نظام بینالملل، ص 58.
62ـ صبحی محمصانی، پیشین، ص 195 و 196.
63ـ مرتضی مطهری، جهاد، ص 29 و 30.