قضاوت ؛ اهمیت و آداب آن (4)
پنجم: براي حكم در باره خود، وكيل بگيرد.
روشن است انسان در زندگي اجتماعي و برخوردهايش با ديگران، گاه دچار اختلاف و نزاع ميشود، حتي با وجود برادري و برخورداري از نهايت صدق و راستي وصفا؛ علت آن است كه گاه وي(يا او و ديگري) دچار فراموشي و اشتباه ميشوند و هر كدام معتقد است در موردي خاص به ويژه دربدهيها و مالكيت اموال، حق با وي است. در اين موقعها ميبايد اختلاف را حل كرده، حال يا با مصالحه و چشم پوشي يكي از آن دو يا هردو، يا باپذيرش حكم قاضي. قاضي براساس بينه و قَسَم يا علمي كه برآيند مجموع قرائن و شواهد و مسائل مربوطه است، حكم ميكند(البته اگر معتقد باشيم علم قاضي، معتبر و حجت است).قاضي نيز انساني مانند ديگر مردمان است كه بين آنان زندگي ميكند و طبق اصول و قوانين پذيرفته شده ميان مردم در معاملات و مبادلات متعارف با ديگران برخورد دارد، گاه مانند ديگر مردم، كار به اختلاف قاضي با ديگري ميانجامد.
دراين صورت نيز اگر نتواند با مصالحه به اختلاف پايان دهند بايد به دادگاه و حكم قاضي مراجعه كنند. در اين گونه مرافعه خود قاضي طرف دعوا شخصاً عهده دار امور قضايي خود شود. البته نه بدان معنا كه نتواند در مرافعهاي كه مربوط به وي است، در شعبهاي از محاكم كه خود او رئيس و قاضي آن است، قضاوت كند، بطلان قضاوت در چنين مرافعهاي آشكار است. بديهي است قاضي پروندهاي كه خود طرف دعواي آن است متهم به آن ميشود كه به سود خود حكم كرده است، حتي اگر طبق اصول و قواعد حكم صحيح صادر كرده باشد. بلكه مراد از عدم تصدي امور قضايي خود، آن است كه اين قاضي طرف دعوا، شخصاً كنارخصم خود در دادگاه و در برابر قاضي حاضر براي دفاع از خويش حاضر نشود، بلكه براي اين كار وكيل بگيرد تا از وي دفاع كند.
چون حضور قاضي به همراه خصم در محضر دادگاه نوعي ماجراجويي است، در حالي كه از قاضي انتظار هست گذشت و بخشش داشته، بزرگواري به خرج دهد، ولي قاضي كه در اين سطح باشد كه براي منفعت دنيوي(كه ميتوانست از طريق سهل و آساني حل گردد) در دادگاه حاضر شود، چگونه شايستگي خواهد داشت عهدهدار قضاوت شده، پاسدار و نگاهبان حقوق و آبرو و جان مردمان باشد؟ افزون بر اين ممكن است قاضي محكمه وقتي ببيند يكي از دو طرف دعوي، قاضي و همكار وي است(چه برسد به اين كه ما فوق و رئيس وي باشد.) اين وضع ممكن است حس حمايت و همكاري و جانبداري از همكار را در وي برانگيخته، رعايت حال او را بكند، گرچه عدالت وي را از جانبداري باز ميدارد، اما به هر روي در مقام اتهام قرار ميگيرد، پس ميبايد از چنين وضعي دوري كرد، چه قاضي درگير، مدعي باشد و چه مدّعي عليه.
حق آن است كه قاضي طرف دعوا براي به دست آوردن حقش وكيل بگيرد، تا از وي دفاع كند، نيز از آن رو كه گزارش شده: امام علي(علیه السّلام) در دعوايي عقيل را وكيل خود قرار داد و فرمود:
إنَّ للخصومة قُحماً52و إنّي لأكره أنْ أحضرها؛ 53
دعوا و خصومت نوعي گيرودار و ماجراجويي است و من خوش ندارم در چنين كاري وارد شوم.
«قُحمْ» چنان كه در لغت است، ورود و اقدام به كاري است، بي آن كه شناختي در آن باره وجود داشته باشد، يا پيش از آن كه خير و شرّش معلوم باشد، كه منافات شأن و مقام قاضي است. اگر امام(علیه السّلام) دعوي را خوش نداشت، به سبب حفظ شأن مقام الهي بود، نه اين كه تكبر و غرور داشته باشد، وي ابو تراب ـ خاك نشين ـ بود. البته استدلال به اين عمل امام(علیه السّلام) تمام نيست؛ زيرا اوّلاً: اجتناب امام از طرح دعوا در محكمه به واسطه مقام ولايت و حكومت ايشان بود نه مقام قضاوت، البته اگر قضيه در زمان خلافت ايشان باشد. عزت نفس شريف ايشان مانع از آن ميشد كه در مرافعهاي، كنار خصم در دادگاه حضور يابد. ثانياً: ايشان اين عمل را انجام داد، يعني به همراه خصم در محضر قاضي حضور يافت، با اين كه امام و خليفه بود. ظاهراً در همين مورد بود كه امام به رفتار قاضي اعتراض كرد و فرمود:
لتخلفك في رعاية المساواة بين الخصمَين و ناديتني بالكنية إكراماً و الخصمَ بالإسم تخفيفاً أردت ذلك أولم ترد؛
چون مساوات ميان خصوم را رعايت نكردي! مرا از روي احترام، با كنيه صدا كردي و خصمم را از روي استحفاف، با نام صدا زدي، اين كار را با قصد انجام دادي يا بدون قصد، فرقي ندارد.
صاحب جواهر ميگويد:
عمل امام(علیه السّلام) و پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، براي بيان احكام شرعي بوده كه قاضي در آن مورد اشتباه كرده يا به خاطر مصالح ديگري بوده است.
اگر مقصود صاحب جواهر، مقام ولايي پيامبر و امام است، چنان كه از ظاهر امر و صراحت بيان خطاي قاضي در احكام شرعي بر ميآيد، سخني كامل است اما ربطي به مقام قضاوت و حضور قاضي همراه با خصمش در محضر دادگاه ندارد. اگر منظور صاحب جواهر، حضور پيامبر و امام به عنوان قاضي ـ افزون بر ولايت ـ است، به مسئله ما ربط دارد ـ گرچه خلاف ظاهر است ـ اما توجه دادن به خطاي قاضي در چگونگي قضاوت، پس از حضور با خصم در محضر دادگاه بوده است به هر روي ترديدي نيست كه كراهت دارد خود قاضي با خصمش براي اقامؤ دعوي در محضر دادگاه حاضر شود. دليل را دانستيد كه اين كار بر خلاف شأن قضا و قاضي است، از اين رو ميبايد در صورت نياز، ديگري را وكيل خود گرداند.
ششم: ترش رويي يا خوشرويي برابر طرفين دعوا.
مكروه است قاضي آن گونه ترش روي باشد كه نتوان دليل و حجّت را گفت، نيز كراهت دارد آن قدر خوشروي باشد كه ايمن از جسارت و گستاخي خصوم نباشد. 54
از روايات باب آميختگي و تعامل با مردم در روابط اجتماعي بر ميآيد انسان ميبايست ميانه رو و باوقار با چهرؤ گشاده و كم سخن باشد و سخن به راستي و درستي بگويد55، نه بسيار بخندد و مزاح كند و پر حرف باشد و در سخن گفتن مبالغه كند56. ميبايد دل و زبانش يكي بوده، بر خلاف آنچه در دل دارد، چيزي اظهار و ابراز نكند، تا نفاق و دو رويي در او به وجود نيايد. امام علي(علیه السّلام) فرمود:
ما أضمر أحدء شيئاً إلاّ ظهر في فلتات لسانه و صفحات وجهه؛
57هرگز كسي چيزي را پنهان نميدارد مگر اين كه از لغزشهاي زبان و دگرگوني چهرهاش آشكار ميشود.
اين از ناحيؤ خود انسان بود اما نسبت به ديگران كه با وي آمد و شد دارند، امور زيادي هست كه بايد رعايت شود مانند احترام گذاشتن، جواب سلام دادن، گوش دادن به سخن ديگري تا آخر بدون اينكه سخن او را قطع كند و يا عجله نمايد و يا سخن ديگري را به ميان كشد و يا مجادله كند.
همؤ اينها در مورد معاشرت و برخوردهاي عادي و اثر گذاري و اثر پذيري در زندگي ميان برادران ايماني و هم كيش بود. اما آنجا كه انسان در مورد نيازهاي ديگران مسئوليتي دارد و عهده دار منصبي است، به ويژه اگر قاضي و حاكم باشد و اموال عمومي و آبرو و حيثيت و حتّي جان مردم در دست او باشد، مردم در سخن گفتن با او مقيدند و احتياط ميكنند و با بيم يا اميد به او جواب ميدهند؛ در اينجا سخن قاضي و تعبيرات و حتي حركات چهرؤ او در برخورد با طرفين دعوا و مراجعان، موءثر است. در نتيجه، رعايت عدالت و حقوق مراجعان، اقتضا ميكند كه قاضي مواظب حركات و برخوردهاي خود باشد.
قاضي به عنوان يك مسلمان، برادر مسلمانان است و لازم است در مرحلؤ اوّل حق برادري را رعايت كند، اضافه بر آن مواظب تأثير حركات خود بر طرفين دعوا باشد. از اين رو، محقق حلّي تصريح ميكند كه انقباض و ترش رويي مذموم است كه مانع از اقامؤ حجت شود نه مطلق انقباض و ترش رويي. بدين معنا كه انقباض در مخاطب موءثر بوده و موجب گريز او ميشود.
در روايت است ـ از امام باقر(علیه السّلام) يا امام صادق(علیه السّلام) ـ كه:
حالت انقباض و چهره در همكشيدن، دشمني برانگيز است.
اگر قاضي چهره در هم كشد، در طرف تأثير مينهد و او ميترسد و در بيان دلايل خود، زبانش ميگيرد و نميتواند درست دفاع كند، در نتيجه گاهي از حق خود محروم ميشود و مسبّب آن قاضي است. پس لازم است از آن پرهيز شود تا رعايت حق و عدالت شده باشد.
از طرفي، ملايمت و نرمش با ديگران نيز اگر باعث ميشود طرف مقابل جرأت پيدا كند، از آداب ناپسند است. نرمش، در قاضي، اثر بيشتري دارد، هر گاه طرف دعوا احساس نرمش و تأثير پذيري در قاضي كند، به طمع ميافتد و در گفتار به خود جرأت ميدهد كه ناحق را حق جلوه دهد. از اين رو محقق گفته است:
نرمشي كه لازم است قاضي از آن پرهيز كند، آن است كه مايؤ گستاخي طرف دعوا شود، نه هر نرمشي.
مجلس قضاوت، مجلس جدي و جايگاه عدالت و حقيقت است، نه مجلس گفتگو و شوخي. لازم است قاضي اين شأن را حفظ كند، به صورتي كه اگر در سخنان هريك از طرفين دعوا يا شاهد يا وكيل يا هركس ديگري كه با اجازه قاضي سخن ميگويد، حرف خنده داري زده شد، قاضي بر مجلس مسلط باشد؛ زيرا وي علاوه بر اين كه قاضي است، مديريت محكمه را نيز بر عهده دارد.
اين ادب قضايي از روايات مختلف استفاده ميشود و نيز ميتوان با اين سخن امام علي(علیه السّلام) بر اين ادب قضايي استدلال كرد: سلمة بن كُهيل نقل ميكند كه شنيدم: علي(علیه السّلام) به شُريح ميگفت:
در مجلس قضاوت كه خداوند اجر آن را واجب گردانيده و اندوختهاي نيكو براي كسي كه به حق قضاوت كند در نظر گرفته، از رنجاندن و آزار ديگران خودداري كن.
58ترش رويي و بد خلقي قاضي در مقابل طرف دعوا مايه آزار او ميشود، چه منجر به اين شود كه او در بيان دليل خود دچار مشكل شود يا نشود. اما علي(علیه السّلام) در اين روايت صريحاً از آن نهي كرده است مگر اين كه گفته شود لفظ «ايّاك» دلالت بر حرمت ندارد، اما مسلّماً دلالت بر كراهت دارد و از اين رو از آداب قضاوت شمرده شده است.
حاصل اينكه انسان ميداند كه در معاشرتهاي عادي رو تُرش كردن كار ناپسندي است، چه رسد به قاضي در مقابل طرف دعوا به ويژه اگر ترش رويي قاضي باعث شود كه طرف نتواند دليل خود را به خوبي بيان كند.
پی نوشت ها :
52. قُحمْ ـ به ضمّ ـ امر شاق و سخت را گويند.
53. نهج البلاغه، صبحي صالح، ص517، ش3.
54. شرائع الاسلام، ج4، ص75.
55. ميانه روي و اخلاق نيكو، حد ميانه افراط و تفريط درحال و احوال است، چنان كه در علم اخلاق آمده، از صفات پارسايان است، همان گونه كه در خطبه امام علي (علیه السّلام) به همّام است: «در كشاكشها با وقار بوده و در سختيها شكرگزار است» نيز فرمود: «شادي موءمن، در چهرهاش هويدا، و غمش در دلش است» همچنين فرمود: «سخن گفتن بسيار نشانگر كم خِرَدي است و زبان خردمند در پس قلبش است».
56. أبوعبداللّه (علیه السّلام) فرمود: «كثرة المزاح تذهب بماء الوجه و كثرة الضحك تمحوالايمان محواً؛ شوخي زياد، آبرو را بُرده، خندؤ بسيار ايمان را ميزدايد» بحارالانوار، ج76، ص60، ح15.
57. نهج البلاغه، كلمات قصار، ش26.
58. وسائل، ج18، باب 1، آداب قاضي، «إيّاك و التضجّر و التأذّي في مجلس القضاء الذي أوجب اللّه فيه الاجر و يحسن فيه الذخر لمن قضي بالحقّ».
/خ