وجدان رو به مرگ

داستان شانزده بلوک الگوي آشنايي دارد که چندين بار در فيلم هاي مختلف به کار گرفته شده است، به طور مثال فرار نيمه شب با بازي رابرت دنيرو. در آن فيلم دنيرو با بازي در نقش يک جايزه بگير در وضعيتي مشابه داستان شانزده بلوک قرار مي گيرد. او بايد يک نفر را در مسيري طولاني همراهي کند؛ در موقعيتي که تبهکاران از يک سو و اف. بي. آي از سوي ديگر آنان را محاصره مي کنند. ريچارد ونک فيلمنامه نويس براي کارگردان شانزده بلوک خط داستان فوق را با کمي جابه جايي اين
دوشنبه، 23 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وجدان رو به مرگ
وجدان رو به مرگ
وجدان رو به مرگ

نويسنده : محمد حسن ساکي




نقد فيلم شانزده بلوک (ريچارد دانر، 2006)

داستان شانزده بلوک الگوي آشنايي دارد که چندين بار در فيلم هاي مختلف به کار گرفته شده است، به طور مثال فرار نيمه شب با بازي رابرت دنيرو. در آن فيلم دنيرو با بازي در نقش يک جايزه بگير در وضعيتي مشابه داستان شانزده بلوک قرار مي گيرد. او بايد يک نفر را در مسيري طولاني همراهي کند؛ در موقعيتي که تبهکاران از يک سو و اف. بي. آي از سوي ديگر آنان را محاصره مي کنند. ريچارد ونک فيلمنامه نويس براي کارگردان شانزده بلوک خط داستان فوق را با کمي جابه جايي اين گونه مي چيند: يک پليس کهنه کار ماموريت مي يابد يک تبهکار سياه پوست را از زندان تا محل دادگاه که شانزده بلوک از هم فاصله دارند همراهي کند تا به اين ترتيب شاهد يک پرونده مرموز، سالم به مقصد برسد، اما چون دستگاه فاسد پليس دست خود را آلوده ماجرا مي داند با انتخاب مؤدبانه يک پليس دائم الخمر و به آخر خط رسيده تلاش مي کند با ظاهري گول زننده در بين راه، شاهد را از سوي پليس پنهان خود شکار کند تا اسرار پرونده برملا نشود.
در اين ميان بار اصلي فيلم به دوش کسي مي افتد که قبلا با نظرسنجي نشريه توتال فيلم در انگلستان به عنوان بهترين بازيگر نقش پليس در سه گانه جان سخت خود را ثابت کرده است. اين بازيگر کسي جز بروس ويليس نيست. بخصوص اين که او در جان سخت 3 هم يک بار نقش يک پليس دائم الخمر را بازي کرده بود. بروس ويليس از همه عوامل حتي از ميميک چهره اش به ويژه چين انداختن بر پيشاني در خدمت نقش کمک مي گيرد و جک موزلي را با هويت تر و جذاب تر مي سازد. به طور مثال در يکي از صحنه هاي زيباي فيلم که او به تماشاگر شناسانده مي شود و با پاي لنگان و چهره رنجور خانه اي را مي گردد و کشوها را جست و جو مي کند در حالي که پليس گوشزد کرده که در صحنه قتل، چيزي جابه جا نشود؛ اما او بي توجه به اين هشدار به دنبال آن است تا عطش دائم الخمري خود را فرو بنشاند و اين دو دقيقه کافي است تا مخاطب با او به سرعت ارتباط برقرار کند و با اين شخصيت محوري تا آخر کار را دنبال کند. نکته مهم ديگر بازيگر مکمل است، زيرا يک گزينش نامناسب مي توانست به کل کار لطمه بزند. انتخاب موس دف در نقش شاهد تبهکار در نظر اول خامدستي است، اما سرانجام مي تواند به خوبي شخصيتي وراج را که در مواقعي بيننده را به ياد الاغ شرک مي اندازد، بازي کند اين دو در کنار هم زوج کاملي را تشکيل مي دهند: يک مجرم خرده پا که همه عشقش داشتن يک مغازه شيريني پزي است و يک پليس حرفه اي خطاکار.
تحول روحي و دروني جک موزلي در يک لحظه اتفاق مي افتد و انسان دوستي و اخلاق مداري در جاي جاي داستان به وسيله قهرمان دائم الخمر رقم مي خورد. در نقطه اوج داستان او هم به عنوان گناهکار و هم به عنوان شاهد و با پاي خود و در حالي که انواع و اقسام راه هاي گريز از قانون براي او وجود دارد- و در مقابل حضور در دادگاه به قيمت جانش تمام خواهد شد- اين بهاي سنگين را مي پردازد و در دادگاه براي پاسداشت ارزش هاي اخلاقي لب به اعتراف مي گشايد. انتخاب ديويد مورس در نقش فرانک که به خوبي از پس نقش يک کارآگاه فاسد بر مي آيد نيز باعث مي شود تا جدال اين دو که به نوعي جدال وجدان بيدار و خاموش جامعه است ديدني تر شود.
ريچارد دانر با ارائه شخصيتي زوال يافته و افسرده موفق به ايفاي نقش پيچيده اي مي شود که نماد وجدان رو به مرگ يک جامعه است، جامعه اي که از همه تباهي ها در بدنه دستگاه حاکمه رنجور شده و به ستوه آمده است؛ اما غفلت او را از پاي انداخته و کورسويي از اخلاق در او به زحمت ديده مي شود تا مسئوليت سنگين خود را به انجام برساند. نهايت آن که ريچارد دانر موفق مي شود با خراش يک زخم چرکين، آن سوي پنهان وقايع را در يک جامعه به ظاهر آرام نشان دهد.
منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 85




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط