زبانْ آگاهى پيامبر (ص) و امامان (ع) (1)

هر زبانى ميراث دار احساس ها، دانش ها، بينش ها، روش ها و پيشينه صاحبان آن زبان است. زبانْ آگاهى و توان دريافت مفاهيم زبان هاى ديگر و برگردان آن، تنها راه انتقال و تبادل انديشه ها، فرهنگ ها،تمدن ها و ضرورى ترين راه براى تفاهم بين انسان ها است.
سه‌شنبه، 24 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبانْ آگاهى پيامبر (ص) و امامان (ع) (1)
زبانْ آگاهى پيامبر (ص) و امامان (ع) (1)
زبانْ آگاهى پيامبر (ص) و امامان (ع) (1)

نويسنده: حسن عرفان




گفتنى هاى نخستين

هر زبانى ميراث دار احساس ها، دانش ها، بينش ها، روش ها و پيشينه صاحبان آن زبان است. زبانْ آگاهى و توان دريافت مفاهيم زبان هاى ديگر و برگردان آن، تنها راه انتقال و تبادل انديشه ها، فرهنگ ها،تمدن ها و ضرورى ترين راه براى تفاهم بين انسان ها است.
فرهنگ بشرى به زبان ها و لغات گونه گونْ شكل يافته ، تدوين گشته و رشد كرده است و به همين شكل فرهنگ آسمان بنياد وحى، گنجينه شده است.
بنابراين ، بنيادى ترين راه دريافت اين فرهنگ ها زبانْ آگاهى است. ملتى كه كم تر زبان ها را بشناسد، از فرهنگ و تمدن بشرى بيشتر دور مى ماند و در ارائه پيام ها و مفاهيم خويش به ديگران، ناتوان تر است.
اكنون گرچه پديده هاى مختلف هنرى و تصويرى در نشان دادن انديشه ها و احساس ها كاربرد فرا مليتى دارد و گرچه هم دلى از هم زبانى بهتر است، ليكن برگردان درست و گوياى يك فرهنگ يا يك مكتب و ارائه توان مند و پوياى ره يافت هاى آن، بدون زبان آورى و زبان فهمى ممكن نيست.
روحِ فكر پرور، فرهنگ ساز و تمدن آفرين اسلام نيز بستر مناسبى براى مترجمان فكرها و فرهنگ هاى بيگانه پديد آورد و از سوى ديگر فرهنگ اسلامى را در ميان ملل ديگر گستراند. بدين گونه است كه تمدن هاى بزرگ و فرهنگ هاى غنى و جهان گير، پيوسته وام دار مترجمان و زبان شناسان بوده اند.
با توجه به اين همه، زبانْ آگاهى يكى از ارزشمندترين دانش هاست.
بى ترديد در قلمرو دين اسلام، كه رسالت جهانى و جاودانى دارد و همه ملل، مخاطب آنند، اين زبان آگاهى يك ضرورت تبليغى و دينى و ارتباطى پيدا مى كند.
در اين نوشته با ارائه پژوهش هاى گونا گون، نشان داده مى شود كه پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امامان(علیه السّلام) توان فهميدن لغات گوناگون و سخن گفتن و نوشتن به همه زبان ها و گويش ها را داشتند، چه زبان هايى كه تا كنون شناخته شده و چه زبان هايى كه ناشناخته مانده است. اين ادعا با ادله بسيار استوار و انكار ناپذير، اثبات گرديده است.
واقعيت هاى بى شمار تاريخى نشان مى دهد كه آنان ، به زبان هاى رومى، سندى، چينى، خزرى، فارسى، حبشى ، هندى ، تركى ، عبرى، سُريانى و نَبَطى ، سَقْلَبى ، يونانى، آفريقايى و… سخن گفته اند ، نامه نگاشته اند يا متون كتاب هاى مذهبى پيشينيان را به همان زبان ها قرائت كرده اند.

تصريح به زبانْ آگاهى برخى از پيامبران پيشين در روايات

در معارف اسلامى به زبانْ آگاهى برخى از پيامبران تصريح شده است؛ مثلاً در قرآن كريم مى خوانيم: «قال اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ عليم؛1 [يوسف] گفت: مرا بر خزانه هاى اين سرزمين بگمار، بى ترديد من پاسدارى دانا هستم.»
امام صادق(علیه السّلام) در تفسير اين آيه فرموده اند: «قال حفيظ بما تحت يدىّ عليم بكل لسان؛2 من آنچه را در قلمرو مديريت خويش دارم پاس مى دارم و به همه زبان ها آگاهم.»
علاّمه مجلسى(رحمت الله علیه) به نقل از عرائس آورده اند: با اين كه حضرت يوسف(علیه السّلام) در آن هنگام تنها سى بهار از روزگارش سپرى شده بود به زبان هاى گوناگون سخن مى گفت.3
و درباره حضرت سليمان، از قول امام صادق(علیه السّلام) چنين نقل شده است:
«اعطى سليمان بن داود(علیه السّلام) مع علمه معرفة المنطق بكل لسان ومعرفة اللغات ومنطق الطير والبهائم والسّباع فكان اذا شاهد الحروب تكلم بالفارسية واذا قعد لعمّاله وجنوده واهل مملكته تكلم بالرومية فاذا خلا مع نسائه تكلم بالسريانية والنبطية واذا قام فى محرابه لمناجاة ربّه تكلم بالعربية واذا جلس للوفود والخصماء تكلم بالعبرانية؛ 4 افزون بر دانش سليمان ، پسر داود ، به او معرفت گفتار با هر زبان و هر لغت و معرفت گفتار با پرندگان، حيوانات و درندگان داده شده بود.
او هر گاه در ميدان هاى جنگ حضور مى يافت، به پارسى سخن مى گفت و آن گاه كه به فرمان روايى براى كارگران، سپاهيان و مردم مى نشست به زبان رومى حرف مى يزد و زمانى كه با همسرانش خلوت داشت به زبان سُريانى و نَبَطى تكلم مى كرد و وقتى در محرابش به نيايش برمى خاست، زبان به عربى مى گشود و آن هنگام كه با ميهمانان و دشمنان، سخن مى گفت، سخن گفتنش عبرانى بود.»
پرسيدم از آن كسى كه برهان دانست
كان كيست كه او حقيقت جان دانست
بگشاد زبان و گفت اى آصف راى
اين منطق طير است، سليمان دانست 5
در قرآن كريم آمده است: وما ارسلنا من رسول الاّبلسان قومه ليبيّن لهم؛6 و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند. علاّمه طباطبايى در تفسير اين آيه نوشته اند:
مقصود از فرستادن پيامبر، به زبان قومش اين است كه: آن پيامبر با زبان قومى كه نَسَباً از آنان بود [زبان مادرى و قومى] سخن مى گفت، براى اين كه خداوند متعال به هجرت لوط(علیه السّلام) از كَلْدَه كه سُريانى زبان بودند به مؤتفكات كه زبانشان عبرانى بود تصريح كرده است. و در چند آيه آن ها را قوم لوط خوانده است.7
از اين تفسير، زبانْ آگاهى حضرت لوط نيز به دست مى آيد. علاّمه طباطبايى سپس مى افزايند:
اما پيامبران اولوالعزم كه براى بيشتر از يك امت فرستاده شده اند، اقوام ديگرِ ناهم زبانشان را به راه خدا فرا مى خوانده اند، به دليل دعوت حضرت ابراهيم(علیه السّلام) از اعراب حجاز به حج و فراخواندن موسى(علیه السّلام) فرعون و قومش را به سوى ايمان و دعوت هاى فراگير و عمومى پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرآن كه داراى دعوت هايى از يهود، نصارى و جز آنهاست، پذيرفتگى ايمان آن اقوام را بيان مى كند. همين طور فراگير بودن دعوت حضرت نوح از آن استفاده مى شود.8

زبانْ آگاهى پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

براساس روايات و واقعيت هاى تاريخى و سنگ پايه هاى عقلى و اعتقادى ، پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آگاه به همه زبان ها بوده اند و توان نوشتن به همه زبان ها را داشته اند. صفّار9 در كتاب بصائر الدّرجات كه از نخستين كتاب هاى روايى ماست و در عصر امامان (علیهم السّلام) تدوين شده، بابى دارد با عنوان «باب فى ان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) كان يقرء ويكتب بكل لسان.»10
اين باب درباره سخن گفتن و نوشتن پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همه زبان هاست.
در اين باره روايات صريح و استوارى داريم از جمله:
يك. حدثنا احمد بن محمد عن ابى عبدالله البرقى عن جعفر بن محمد الصوفى قال: سألت ابا جعفر محمد بن على الرضا(علیه السّلام) وقلت له: يابن رسول الله، لم سمى النبى الامى. قال: ما يقول الناس؟
قال: قلت له: جعلت فداك يزعمون انما سمى النبى الامى لانه لم يكتب فقال: كذبوا عليهم لعنة الله انى يكون ذلك والله تبارك وتعالى يقول فى محكم كتابه: «هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة» فكيف كان يعلمهم ما لا يحسن والله لقد كان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) يقرأ ويكتب باثنين وسبعين11 لسانا وانما سمى الامى لانه كان من اهل مكة ومكة من امهات القرى وذلك قول الله تعالى فى كتابه: «لتنذر ام القرى ومن حولها»12
جعفر بن محمد صوفى گفت: « از امام جواد (علیه السّلام) پرسيدم: اى فرزند رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ! چرا پيامبر ، «اُمىّ» ناميده شده است؟ حضرت فرمود: مردم چه مى گويند؟ گفتم: فدايت شوم مردم مى پندارند كه پيامبر، «اُمىّ» ناميده شده است چون چيزى ننوشت.
حضرت فرمود: دروغ پنداشته اند، لعنت خدا بر آنها باد! چگونه مى شود اين سخن درست باشد، با اين كه خداى والا و برين در كتاب استوار خويش مى گويد: «او در ميان اميّون، پيامبرى از خودشان برانگيخت. آن پيامبر، آياتش را بر آنان مى خواند و مهذّبشان مى كند و كتاب و حكمت بديشان مى آموزد.»13 اكنون چگونه مى تواند بياموزد چيزى را كه نيك نمى داند؟ به خدا سوگند، پيامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با هفتاد و دو زبان مى خواند و مى نوشت و «اُمىّ» ناميده شده است! چون او از اهل مكه بود و مكه، از «اُمهات قرا» است. خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است: «لتنذر ام القرى ومن حولها؛14 تا بيم دهى مردم اُمّ القرى (مكه) و آنان را كه در كرانه هاى آن زيست مى كنند.»
دو. در قرآن كريم آمده است: «واوحى الى هذا القرآن لأنذركم به ومن بلغ؛ 15 و اين قرآن بر من وحى شده است تا شما و هر كس را كه اين پيام به او برسد، بيم دهم.»
امام صادق (علیه السّلام) در تفسير اين آيه فرمودند: «بكل لسان؛16 من شما و هر كس را كه اين پيام به او برسد، با همه زبان ها بيم مى دهم.»
ودر روايت ديگرى امام صادق (علیه السّلام) در وصف رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «و يخاطب كل قوم بألسنتهم؛17 با هر قومى به زبان خودشان سخن مى گفت.»
سه. در حديث ديگرى آمده است:
عن ابى ذرالغفارى قال: والله الذى لا اله الاّ هو ، ما مات ابوطالب حتى أسلم بلسان الحبشة وقال لرسول الله (ص): أتفقه الحبشة؟ قال: يا عم ان الله علمنى جميع الكلام .
قال: يا محمد! اسدان لمصافاقا لها لاها ، يعنى أشهد مخلصاً لا اله الاّ الله. فبكى رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقال: ان الله اقرّ عينى بأبى طالب؛18
ابوذر گفت: سوگند به خدايى كه معبودى جز او نيست. حضرت ابو طالب پيش از مرگش به زبان حبشه، ايمان آورد.
از پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسيد: زبان حبشه را مى دانى. فرمود: خداوند، همه زبان ها را به من آموخته است. حضرت ابو طالب گفت: شهادت مى دهم از روى اخلاص و يقين كه نيست مستحق عبادتى مگر خداى رب العالمين. آن گاه پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گريست و فرمود: خداوند، چشمم را به ابو طالب روشن ساخت.»
بايد بگويم: جمله اى كه با «يا محمد» آغاز شده است، به زبان حبشى است.19
زبانْ آگاهى پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنان مشهور بوده است كه درباره سيره و ويژگى هاى آن حضرت گفته اند: «كان ينطق بلغات كثيرة؛ 20 به زبان هاى گوناگون سخن مى گفت.»
گفتنى است درباره خواندن و نوشتن آن حضرت، امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «ان النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) كان يقرأ ويكتب ويقرأ ما لم يكتب؛ 21 بى ترديد پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى خواندند و مى نوشتند و چيزى را خودشان ننوشته بودند، قرائت مى كردند. (يا چيزى را كه نوشته نشده بود مى خواندند.)
با سندهاى استوار و ترديد ناپذير از شيعه و سنى نقل شده است كه پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در واپسين لحظات زندگى خويش فرمودند: «إئتونى بدواة وكتف أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده ابدا؛22 دوات و استخوان كتفى بياوريد تا نوشته اى بنگارم كه هيچ گاه پس از آن، گمراه نوشيد.»
تعبير روشن «أكتب لكم» دلالت بر نگاشتن خود پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد.
بنا براين، آيه چهل و هشت سوره عنكبوت كه خطاب به پيامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى گويد: تو پيش از اين نمى خواندى و نمى نوشتى، در ارتباط با زندگى پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پيش از بعثت است. 23 و چه زيبا گفت جامى:
ازو شد عقل كل دانا زهى امىّ ناخوانا
كه خواند ابحد، ابراهيم و آدم در دبستانش
زبانْ آگاهى امامان (علیهم السّلام) در روايات
اميرالمؤمنين، على (علیه السّلام) فرمودند: انى لأسمع كل قوم الجبارين والمنافقين بلغاتهم؛24
بى شك من پيامم را به گوش همه اقوام ستم گر و منافق، با زبان خودشان مى رسانم.
در برخى از روايات يكى از نشانه هاى شناخت امام معصوم(علیه السّلام) سخن گويى به همه زبان ها ذكر شده است:
يك. عن ابى الجارود قـال: سألـت ابا جعفر الباقر(علیه السّلام) بم يعـرف الامام؟ قـال: بخصال: اولها نص من الله تبارك و تعالى عليه ونصبه علَماً للناس حتى يكون عليهم حجة لان رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نصب عليّاً وعرفه الناس باسمه وعينه و كذلك الأئمة (علیه السّلام) ينصب الاول الثانى وان يسأل فيجيب وان يسكت عنه فيبدى و يخبر الناس بما يكون فى غد و يكلم الناس بكل لسان ولغة.25
ابو جارود گفت: از امام باقر(علیه السّلام) پرسيدم: امام به چه چيزى شناخته مى شود؟ فرمود: به خصلت هايى؛ خصلت نخست اين است كه بر امامت او بايد نصّى از جانب خداوند متعال باشد و خداوند او را به عنوان نشانه براى مردم بگمارد تا بر آنان حجت گردد. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، على(علیه السّلام) را به امامت برگماشت و او را با نام، به مردم معرفى كرد و مشخص ساخت. همين گونه امام اول، امام دوم را به امامت مى گمارد. [امام جلوتر، امام پس از خويش را] و امام بايد به پرسشى كه از او مى شود پاسخ دهد و هنگامى كه در محضر او سكوت مى شود آشكار سازد (يا خود آغاز كند) و مردم را از رويدادهايى كه در آينده روى مى دهد آگاه سازد و با مردم به هر زبان و لغتى سخن گويد.»
دو. امام صادق(علیه السّلام) به يكى از غلامان غير عربشان گفتند: «تكلم بأى لسان شئت فانى أفهم عنك؛26 به هر زبانى مى خواهى سخن بگو من مى فهم.» و به غلام ديگرى فرمودند: «تكلم بأى لسان شئت سوى العربية؛ 27 به هر زبانى كه مى خواهى غير از عربى سخن بگو.»
سه. عمّار ساباطى روزى پس از اين كه امام صادق(علیه السّلام) به زبان نبطى با او سخن گفتند، به حضرت عرض كرد: من هيچ نبطى را فصيح تر از شما در زبان نبطى نديدم. آن حضرت فرمودند: ما در همه زبان ها از ديگران، فصيح تريم.28
چهار. شخصى از امام موسى بن جعفر(علیه السّلام) پرسيد: امام با چه چيزهايى شناخته مى شود؟ امام(علیه السّلام) در شمار چيزهايى كه در پاسخ گفتند اين بود كه: «ويكلّم الناس بكل لسان29؛ [يكى از راه هاى شناخت امام اين است كه] با هر زبانى با مردم سخن بگويد،»
پنج. نصر بن مزاحم از امام رضا(علیه السّلام) درباره اوصاف امام هفتم(علیه السّلام) پرسيد، آن حضرت پاسخ دادند: «ان موسى بن جعفر عَمَّرَ برهة من الزمان فكان يكلم الانباط بلسانهم ويكلم اهل خراسان بالدّريّة واهل روم بالرومية ويكلّم العجم بالسنتهم؛30 موسى بن جعفر(علیه السّلام) در برهه اى از زمان بزيست. او با نبطى ها به زبان خودشان و با مردم خراسان به زبان فارسى درى و با روميان به زبان رومى و با غير عرب به زبان هاى خودشان سخن مى گفت.»31
شش. امام رضا(علیه السّلام) در شمار دليل هاى كه براى امامت، بر شمردند فرمودند: وان يكون عالماً بجميع اللغات حتى لايخفى عليه لسان واحد فيحاجّ كل قوم بلغتهم…؛ وامام بايد همه زبان ها را بداند تا هيچ زبانى بر او پوشيده نباشد و با هر جامعه اى به زبان خودشان احتجاج كند.»
هفت. «فابتدأ عمرو بن هدّاب فقال: ان محمد بن الفضل الهاشمى ذكر عنك أشياء لا تقبلها القلوب. فقال الرضا(علیه السّلام) وما تلك؟ قال: اخبرنا عنك انك تعرف كل ما أنزله الله وأنك تعرف كل لسان ولغة، فقال الرضا(علیه السّلام) : صدق محمد بن الفضل فأنا أخبرته بذلك فهلموا فاسألوا. قال: فإنا نختبرك قبل كل شيء بالالسن واللغات وهذا رومى وهذا هندى وفارسى وتركى فاحضرناهم فقال(علیه السّلام) : فليتكلموا بما احبوا اجب كل واحد منهم بلسانه ان شاء الله. فسأل كل واحد منهم مسألة بلسانه ولغته فأجابهم عما سألوا بالسنتهم ولغاتهم فتحيّر الناس وتعجبوا واقروا جميعاً بأنه افصح منهم بلغاتهم؛ 32
عمرو بن هدّاب سخن گفتن آغاز كرد و خطاب به امام رضا(علیه السّلام) گفت: محمّد بن فضل هاشمى درباره شما چيزهايى گفت كه دل ها باور نمى كند. امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: آن چيزها چه بود؟ گفت: به ما خبر داد كه شما هر چه را خدا فرو فرستاده مى دانيد و به همه زبان ها و لغت ها آگاهيد. امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: محمد بن فضل، راست گفته است. من به او چنين گفته ام. اكنون بياييد و بپرسيد. عمرو بن هدّاب گفت: ما نخست شما را با زبان ها و لغت ها آزمايش مى كنيم. افرادى از روميان، هنديان، فارسيان و ترك ها حاضر كرديم. امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: هرچه دوست دارند بگويند من هر كدام را به زبان او پاسخ مى دهم. ان شاء الله!
آن گاه هر يك از آنان مسئله اى را به زبان خود پرسيد و امام رضا(علیه السّلام) پاسخ او را به همان زبان مى دادند. مردم، حيرت زده شدند و تعجب كردند و همه اعتراف كردند: آن حضرت از همه آنان در زبانشان فصيح تر است.»
هشت. و در سلام منقول از امام جواد(علیه السّلام) نسبت به پدر گران قدرشان آمده است:
السلام على قمر الأقمار، المتكلم مع كل لغة بلسانهم، القائل لشيعته ما كان الله ليولّى اماماً على امة حتى يعرفه بلغاتهم؛ 33
سلام بر ماه ماهان، آن كس كه با اهل هر زبانى به زبان خودشان سخن گفت. آن كه به شيعيانش گفت: خداوند [متعال] بر هيچ امتى، امامى نمى گمارد مگر اين كه او را به زبان آنان آشنا مى سازد.»
ادامه دارد....

پي نوشت :

1. يوسف (12)، 55
2. بصائر الدّرجات، ص 246
3. بحارالانوار، ج12، ص 294
4. همان، ج 14، ص 112
5. اين اشعار از عوفى است
6. ابراهيم (14)، 4
7. الميزان فى تفسير القرآن، ج12، ص 15
8. همان
9. وى (الثقة الجليل والمحدث النيل، شيخ القميين ابو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفّار) در سال 290ق. زندگى را بدرود گفته است. او از اصحاب امام حسن عسكرى(ع) بوده.
10. بصائر الدرجات، ص 245
11. «بثلثة وسبعين» نيز نقل شده است، بنگريد به: بحارالانوار، ج16، ص 133
12. علل الشرائع، ص 53؛ معانى الأخبار، ص 20؛ بصائر الدرجات، ص 245 و 246
13. جمعه (62)، 2
14. انعام(6)، 92.
15. همان، آيه 19.
16. بصائر الدرجات، ص 246؛ بحارالانوار، ج16، ص 131
17. بحارالانوار، ج18، ص 189
18. همان، ج35، ص 78
19. كشور حبشه كه اكنون به نام «اتيوپى» شهرت يافته است در خاور آفريقا قرار دارد.
20. بحارالانوار، ج16، ص 177
21. بصائر الدرجات، ص 247. عطار گفت:
سر يك ذره چون بودش عيان امىّ آمـد كو ز دفتر بر مخـوان
22 .بحارالانوار،ج 22،ص427و474و497؛نك :صحيح بخارى،ج4، ص 66؛ مجمع الزوائد، ج4، ص 215
23. علاّمه مجلسى فرمود: وكيف لايعلم من كان عالماً بعلوم الأولين والآخرين، و چگونه خواندن و نوشتن نمى داند كسى كه دانش هاى اولين و آخرين را مى داند (بحارالانوار، ج16، ص 134).
24. بحارالانوار، ج26، ص 6. امام حسن مجتبى(ع) پس از وصف دو شهر بزرگ كه به زبان هاى گوناگون، سخن مى گفتند، فرمودند: «انا اعرف جميع تلك اللغات وما فيها و ما بينهما وما عليها حجة غيرى والحسين أخى» (بصائر الدرجات، ص 359.)
25. بحارالانوار، ج25، ص 141
26. بصائر الدرجات، ص 358، و بحارالانوار، ج47، ص 85 و ج26، ص 192
27. همان، ج 47، ص 119
28. بصائر الدرجات، ص 353؛ بحارالانوار، ج26، ص 191 و ج47، ص 81
29. بحارالانوار، ج25، ص 133، روايت 5
30. همان، ج49، ص 80
31. مقصود از «دريّه» فارسى درى، يعنى همين فارسى كنونى و متداول است كه پس از اسلام رواج عمومى يافته است.
32. بحارالانوار، ج49، ص 75.
33. همان، ج102، ص 55

منبع: www.hadith.net




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.