دفاع از حديث(12)
سند روايت در «امالى» مفيد
«محمد بن عيسى و يونس»، «محمد بن زياد»، «محمد بن عيسى بن عبيد»، «محمد بن عيسى بن سعيد»، «يونس بن عبداللّه الرحمن»، «محمد بن زياد»، «محمّد بن أبي عمير» و «رفاعة بن موسى الأسدي النخاس»، بنابراين روايت از نظر سندى اعتبار ويژه اى دارد، گرچه ما بيشتر دفاع از مضمون و محتواى روايت را منظور داريم:
تعظيم و تبجيل دنيا دار به جهت دنيا و به طمع رسيدن به دنيا، دين انسان را كم رنگ مى كند و به تعبير روايات دوسوم دين را نابود مى سازد، و در صورتى كه دنيادار پادشاهى ستمگر باشد ـ آن گونه كه در روايت ثواب الأعمال به قرينه قبل و بعد چنين بود ـ اين تعظيم، خشم الهى را در پى دارد و باعث مى شود تا شخص، همراه آن پادشاه ستمگر با قارون محشور شود.
تعظيم دنيادار با توجّه به شخص دنيا دار و ديگر خصوصيات مراتبى پيدا مى كند كه در روايات بدان توجه شده است. در بيشتر روايات آمده كه دو سوم دين را از بين مى برد؛ در روايتى مى خوانيم چنين كارى باعث مى شود كه شخص در آسمانها دشمن خدا و پيامبران معرفى شود؛ در ديگر روايت آمده كه از بهشت محروم مى شود، و در روايت من لايحضره الفقيه و امالى شيخ صدوق آمده كه شخص در جهنم، همنشين پادشاه ستمگر دنيا دار خواهد بود.
3 ـ چكيده كلام
2 ـ حضور روايت نبوى با مضمون مشابه در حدود چهارده كتاب روايى، اعتبار روايت را تضمين مى كند. به علاوه بعضى از روايات، سندى قوى و معتبر دارد.
3 ـ در روايت ثواب الأعمال به تعظيم و بزرگداشت دنيا دار همراه با محبت قلبى به او اشاره شده است. اين محبّت قلبى در روايات مشابه ديگر نيست؛ چرا كه در روايات ديگر فقط تواضع در برابر ثروتمند اشاره شده است و شايد سرّ تفاوت عقاب و پى آمد كار در اين دو دسته روايت همين باشد كه در مورد اوّل تعظيم، همراه با محبّت قلبى است و اين چيزى است كه انسان را از دين جدا مى سازد، ولى در مورد دوم صرفاً تعظيم جوارحى در كار است كه پيامد آن كمتر است.
4 ـ تحليل اين مفهوم كه چگونه توجه به دنيادار ثروتمند، دين انسان را بر باد مى دهد: به نظر مى رسد تحليل زشتى اين خصلت دشوار نيست. در اين راستا توجه به گفته امام صادق(علیه السلام) به صفوان درباره كرايه دادن شترها به هارون براى سفرحج بسيار درس آموز است:
… قال دخلت على أبى الحسن الاوّل ـ عليه السلام ـ فقال لى: يا صفوان كلّ شى منك حسن جميل ماخلا شيئاً واحداً. قلت: جعلت فداك اىّ شى؟ قال: اكرأوك جمالك من هذا الرجل ـ يعنى هارون ـ قلت: واللّه ما اكريته اشراً ولابطراً ولا للصيد ولا للّهو ولكنّى اكريته لهذا الطريق ـ يعنى طريق مكّة ـ ولا أتولاّه ولكن ابعث معه غلمانى. فقال لى: يا صفوان ايقع كراؤك عليهم. قلت: نعم جعلت فداك: فقال لى: اتحبّ بقاؤهم حتى يخرج كراك، قلت نعم، قال: فمن احبّ بقاءهم فهو منهم ومن كان منهم كان وردالنار. فقال صفوان: فذهبت وبعت جمالى عن اخرها…41
13 ـ دفاع از حديث «الشوم فى ثلاثة»
اين كه با تاثيرپذيرى از فرهنگ غير دينى با انگيزه هاى گوناگون جعل شده و در حقيقت پيرايه اى است بر پيكره شريعت اسلامى مثل اينكه از پيامبر(صلی الله علیه و سلم) نقل شده است: «دفن دختران كرامت است»، «قبر، داماد خوبى است»، «شومى در سه چيز است: مركب، زن و خانه».
اين گفته ها خلاف اصول قرآنى است و عالمان حديث شناس آنها را در زمره احاديث جعلى قرار داده اند. از اين نمونه احاديث بسيار است و آنها را بايد با معيارهاى علم حديث شناسايى كرده و كنار گذاشت.42
دفاع ما
يك: كافى
عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن فضّال، عن ابن بكير، عن محمّد بن مسلم، عن أبى عبداللّه(علیه السلام) قال: من بركة المرأة خفّة مؤونتها و تيسير ولادتها ومن شؤمها شدّة مؤونتها و تعسير ولادتها.43
دو: كافى
وعنه عن عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح عن أبى عبداللّه(علیه السلام) قال: تذاكروا الشوم عند أبى عبداللّه(علیه السلام) فقال: الشوم فى ثلاث: فى المرأة والدابّة والدار، فامّا شوم امرأة فكثرة مهرها و عقم رحمها.44
سه: من لايحضره الفقيه
و روى عن خالد بن نجيح عن أبى عبداللّه الصادق ـ عليه السلام ـ قال: تذاكروا الشوم عنده، فقال: الشوم فى ثلاثة: فى المرأة والدابّة والدار، فامّا شوم المرأة فكثرة مهرها و عقوق زوجها و امّا الدابّة فسوء خلقها ومنعها
ظهرها وامّا الدار فضيق ساحتها و شرّ جيرانها و كثرة عيوبها.45
چهار و پنج:
روايت فوق را مرحوم شيخ صدوق در كتاب خصال46 و امالى47 نيز آورده است.
شش: من لايحضره الفقيه
روى حمّاد بن عمرو وانس بن محمّد عن أبيه جميعاً عن جعفر بن محمّد عن أبيه عن جدّه عن، على بن أبى طالب(علیه السلام) عن النّبى(صلی الله علیه و سلم) انّه قال:… يا على ان كان الشوم فى شى ففى لسان المرأة…48
هفت: من لايحضره الفقيه
روى عن عبداللّه بن بكير عن محمّد بن مسلم قال: قال ابو عبداللّه(علیه السلام): من بركة المرأة خفّة مؤونتها و تيسير ولادتها ومن شومها شدّة مؤونتها و تعسير ولادتها.49
هشت: من لايحضره الفقيه
وروى أنّ: من بركة المرأة قلّة مهرها و من شومها كثرة مهرها.50
نه: تهذيب الاحكام
وعنه، عن محمّد واحمد ابنى الحسن، عن أبيها، عن عبداللّه بن بكير، عن محمّد بن مسلم، عن أبى عبداللّه(علیه السلام) قال: الشوم فى ثلاثة اشياء: فى الدّابة والمرأة والدار، فامّا المرأة فشومها غلاء مهرها و عسر ولادتها، وامّا الدابّة فشومها كثرة عللها وسوء خلقا، وامّا الدار فشومها ضيقها و خبث جيرانها.51
ده: تهذيب الاحكام
وعنه، عن محمّد و أحمد، عن أبيها، عن عبداللّه بن بكير، عن محمّد بن مسلم، عن أبى عبداللّه(علیه السلام) قال: من بركة المرأة خفّة
مؤنتها وتيسير ولادتها ومن شومها شدّة مؤنتها و تعسير ودلادتها.52
يازده: معانى الاخبار
أبي رحمه اللّه قال: حدّثنا على بن ابراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن عبداللّه بن ميمون، عن أبي عبداللّه(علیه السلام) قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه و سلم) : الشوم فى ثلاثة اشياء: فى الدّابة والمرأة والدار، فامّا المرأة فشؤمها غلاء مهرها وعسر ولادتها، وامّا الدابه فشؤمها كثرة عللها وسوء خلقها، وامّا الدار فشؤمها ضيقها و خبث جيرانها وقال: من بركة المرأة خفّة مؤونتها ويسر ولادتها وشؤمها شدّة مؤونتها وتعسّر ولادتها.53
دوازده: معانى الاخبار
محمد بن على ماجيلويه، عن محمّد بن يحيى، عن سهل بن زياد، عن عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح، عن أبى عبداللّه(علیه السلام) قال: تذاكرنا الشوم عنده قال: الشوم فى ثلاثة: فى المرأة والدابّة والدار، فامّا شوم المرأة فكثرة مهرها و عقوق زوجها، وامّا الدابة فسوء خلقها ومنعها ظهرها، وامّا الدار فضيق ساحتها وشرّ جيرانها وكثرة عيوبها.54
سيزده: بصائر الدرجات
محمّد بن الحسين، عن جعفر بن بشير، عن عنبسة، عن ابى عبداللّه(علیه السلام) قال: فى كتاب على(علیه السلام) الّذى املأ رسول اللّه ـ صلّى اللّه عليه واله ـ: ان كان الشوم فى شىء ففى النساء.55
چهارده: دعائم الاسلام
عن رسول الله(صلی الله علیه و سلم) انّه قال: ان كان الشوم فى شىء ففى المرأة والدار والدّابة.56
پانزده: دعائم الاسلام
من يمن المرأة تيسير نكاحها وتيسيررحمها.57
شانزده و هفده و هجده:
در كتابهاى عوالى اللئالى58، روضة الواعظين59 والشهاب60 نيز اين روايت آمده است.
بحارالانوار نيز اين روايت را در چندين مورد نقل كرده است.
1 ـ ج64، ص179، ح38، باب 7؛ به نقل از كتاب الشهاب؛
2 ـ ج64، ص198، ح43 و 44؛ به نقل از معانى الاخبار و امالى؛
3 ـ ج76، ص149، ح6، باب26؛ به نقل از خصال، معانى الاخبار و امالى؛
4 ـ ج103، ص227 و ح19، باب 2؛ به نقل از بصائر الدرجات؛
5 ـ ح103، ص229؛ به نقل از خصال، معانى الاخبار و امالى؛
6 ـ ج103، ص231، ح7؛ به نقل از معانى الأخبار.
وسائل الشيعه نيز اين مجموعه روايات را در دو باب آورده است.61
2 ـ اعتبار قطعى سندى و دلالى اين روايات
برادران اهل سنّت آن گونه كه مرحوم مجلسى درچند جاى بحارالانوار آورده است، بين طيرة ولاشوم و بين الشوم فى ثلاثة تنافى ديده اند. و براى حلّ تنافى گاه همچون عائشه اصل الشوم فى ثلاثة را منكر شده اند، و گاه آن را از طيرة استثنا كرده اند و گاه تفسيرى براى الشوم فى ثلاثة بيان كرده اند.62 ولى روشن است كه «شوم» ضدّ «يمن» و «بركت» است درمواردى حقيقت دارد، آنچه نادرست است تشأم هاى بى اساس است؛ مثلاً پريدن كلاغ از سمت چپ شوم نيست، ولى كوچكى خانه و همسايه بد واقعاً شوم است و هيچ تنافى اى بين اين دو جمله نيست. جمله لاطيرة و لاشوم اشاره به تطيّرها و تشأم هاى بى اساسى است كه از نظر اسلام غلط است، ولى حضور شوم در سه چيز كاملاً صحيح است و روايات اين حقيقت روشن را بيان مى دارد.
هم اكنون روشن است كه اين روايات هرگز برخلاف قرآن نيست و معلوم نيست كه به چه دليلى روايت الشوم فى ثلاثة خلاف اصل قرآنى دانسته شده است. آيا اگر روايت بالا بودن مهر زن و يا بد زايمان كردن او را شوم دانست، با آيات قرآنى درباره زنان منافات دارد؟
اين مجموعه كه با سندهاى مختلف نقل شده است در پنج نقل سندى معتبر و بدون دغدغه دارد. تظاهر اين روايات كه در كتب اربعه و ديگر مجامع روايى شيعه آمده به گونه اى است كه همديگر را تأييد مى كنند. و بنابراين جاى انكارى باقى نمى ماند كه اين روايات هرگز با اصول قرآنى مخالف نيست.
سندهاى روايات اوّل، هفتم، نهم، دهم و يازدهم قطعاً صحيح و معتبر است و جاى هيج دغدغه اى نيست. حضور گسترده اين مضمون در مجامع شيعى حاكى از درستى مضمون و اعتناى عالمان شيعه به اين روايت است. چرا بايد بدون تأمل و تنها با توجه به سخن بعضى از اهل تسنّن، اين روايات را نادرست و ناسازگار با قرآن بدانيم و بدون بررسى آنها در مجامع شيعى آنها را ردّ كنيم؟
آيا اگر بالا بودن مهر زن را ضد ارزش، بد يمن و شوم و داراى آثار بدى بدانيم سخن به ناصواب گفته ايم، و يا اگر نازايى زن را ناميمون و شوم و داراى آثار بدى دانستيم، نادرست گفته ايم؟ شومتر از بى اعتنايى زن به شوهر شايسته خويش، كجا سراغ داريد؟ عدم توجّه زن به خواسته هاى به حق شوهر، تشكيلات خانواده را بر هم مى زند و جمعى را به تباهى مى كشد. اينك مى پرسيم حقوق زوج درروايت شوم، دانسته شد، اين سخنى ناصواب است؟ بازگشتى چنين به روايات از نظر «دفاع از حديث» هرگز مطلوب نيست.
پي نوشت :
40 . بحارالانوار، ج13، ص348، ح35؛ ج72و ص196، ح21؛ ج73، ص169، ح7؛ ج75، ص374، ح26؛ ج77، ص43، ح13؛ ج77، ص65، ح4؛ ج78، ص69، ح17؛ ج78، ص196، ح18و…
41 . معجم رجال الحديث، ج1، ص133؛ به نقل از رجال الكشّى.
42 . مجلّه پيام زن، سال پنجم، شماره هشتم (شماره مسلسل 56)، مقاله: زن در فرهنگ اسلامى، نوشته مهدى مهريزى
43 . الكافى، ج5، ص564، ح37
44 . همان، ص567، ح51
45 . من لايحضره الفقيه، ج3، ص566
46 . الخصال، شيخ صدوق، ص100
47 . الامالى، همو، ص229
48 . من لايحضره الفقيه، ج4، ص364
49 . همان، ج3، ص387
50 . همان.
51 . تهذيب الاحكام، ج7، ص391، ح2
52 . همان، ح3
53 . معانى الاخبار، ص152، ح2
54 . همان، ح1
55 . بصائر الدرجات،ص166، ح15
56 . دعائم الاسلام، ج1، ص198، ح727
57 . همان،ج1، ص221، ح825
58 . عوالى اللئالى، ج1، ص136
59 . روضة الواعظين، ص386
60 . ر.ك: بحارالانوار، ج64، ص179، ح38
61 . وسائل الشيعه، ج14، ص78، باب استحباب تخفيف مؤونة التزويج و تقليل المهر وكراهة تكثيره؛ ج15، ص9، باب پنجم: باب استحباب قلّة المهر وكراهة كثرته.
62 . بحارالانوار، ج64، ص179، 186 و 198؛ ج58، ص320؛ ج71 ، ص305
/س