امان از دست انگليسيها...
فرياد روزنامههاي ايران از دست انگليسيها بلند است. انگليسيها از وقتي كه ديدند نفوذ روس در ايران دارد نقصان مييابد و ممكن است ايران سر و صورتي گرفته و درصدد پرداختن خانهي خود از بيگانه برآيد بر شدت عمليات خود افزوده و چنان مينمايد كه حزم و احتياط معمولي خود را كنار گذاشته و درصدد باشند كه از گيرودار اين معركهي جهانگير، كه هر چه باشد عمر كوتاهي خواهد داشت، استفاده نموده و تا حد مقدور نفوذ خود را درجنوب ايران جايگير نمايند، كه اگر فردا در موقع صلح بنا شد دستشان از مداخلههاي نامشروع در جنوب ايران كوتاه گردد، اقلاً ميخ خوبي در آن سرزمين كوبيده باشند. براي اين مقصود از همان اوايل جنگ در صفحه جنوب ايران شروع به يك رشته عملياتي نمودند كه كم كم دامنهي آن به ايجاد پليس جنوب كشيد، كه در حقيقت ساخلو دادن دستهي مهم قشون مسلح و منظم انگليسي است در ايالات جنوب ايران.
انگليسيها تا كنون مشغول انجام نقشهي ديرينهي خود هستند و آن نقشه عبارت است از تسلط بر خليج فارس و ايالات مجاور آن، تاريخ دو قرن اخير، ايالات جنوبي ايران نموداري است از پخت و پزهاي سياسي و نظامي انگليس در راه اجراي مقصود فوق.
ايران كه به قول خود انگليسيها «جادهي ملل» است مخوفترين وآسانترين راه حمله به هند است. سيروس (1142 ـ 1106 قبل از هجرت) و اسكندر (950 قبل از هجرت) و نادر (1151 ه ) در چندين قرن فاصله از همين راه بر هند تاخته بودند و ناپلئون نيز عبور از همين راه را براي شكست دادن عظمت انگليس در ديگ كلهي خود ميپخت.
انگليسيها از همان وقتي كه با شاه عباس بزرگ همدست شده و پاي پرتغاليها را پس از بيشتر از يك قرن تسلط در جزيرهي هرمز (913 تا 1032 ه )، در سال 1032 بريدند در خيال دست يافتن به خليج فارس و سرزمينهاي مجاور آن بودند و اين مسئله را نوشتجاتي كه از آن تاريخ در دست است تأييد مينمايد، چنانكه يكي از وكلاي معتبر شركت هند شرقي در موقع عهدنامه با شاهعباس (1030ه ) براي بيرون نمودن پرتغاليها از جزيرهي هرمز كه انگليسيها را در خليج فارس داراي بعضي حقوق مينمود نوشته: «فتح هرمز براي انگليس مترتب فايده نميشود مگر آنكه جزيرهي مذكور بكلي در تصرف انگليس آيد، مخصوصاً كه شاهعباس مانع است كه ما در هرمز و در ساير بنادر خليج فارس استحكامات برپا كنيم.»
تا وقتي كه پادشاهان صفويه را اقتداري بود، انگليسيها را ميسر نگرديد كه در ايران قدي علم نمايند و دورهي قتل و غارت افغان (1135 ـ1143) و جهانگيري نادر (1148 ـ 1160) تقريباً پاي آنها از ايران بريده بود، ولي در دورهي سلطنت كريمخان زند (1162 ـ 1193) از نو پروپائي گرفتند، و فرمانهاي تجارتي به دست آوردند و دوباره بازارشان رواجي گرفت، ولي عمدهي پيشرفت سياست و نفوذ انگليس را بايد در ايران عموماً و در جنوب خصوصاً، از دورهي پادشاهان قاجاريه دانست، كه جلوي سيل روسها را نتواستند بگيرندو لشكرهاي اولاد رومانوف به رهنمايي پطركبير مانند بهمنهاي خزاني و گردبادهاي بهاري از دامنههاي اورال و دشتهاي روسيه به طرف جنوب سرازير شدند و كمكم تمام صفحات شمالي ايران را از منتهاي نقطهي غربي ماوراء ارس تا بحر خزر و تركستان فراگرفتند و انگليسيها را بيش از پيش مضطرب و ملتفت خطري كه متوجه هند بود، نمودند.
از همان وقت كه پطركبير در سال 1135 دربند را كه به قول مورخين دروازة ايران است در ساحل غربي بحرخزر تسخير نموده كمكم بر باكو و گيلان نيز دست يافته بود و در 1138 ضعف و ناتواني شاه طهماسب دوم صفوي را غنيمت شمرده و با عثماني عهدنامهاي براي قسمت نمودن ايران ميبست و جانشين وي كاترين در سال 1198، در اشرف تجارتخانه برپا مينمود، و خيالات تصرف و تسخير ميپخت، انگليسيها هراسناك گشته و بر توسعهي نفوذ خود در ايران به هر ترتيبي كه باشد كمر بستند، از اينرو كمكم چه با بهانهها و دستآويزهاي گوناگون و چه به وسيلة قراردادها و عهدنامهها بر اغلب جزاير مهم خليج فارس و سواحل جنوبي و غربي آن دست يافتند، و يا آنها را در زير حمايت خود كشيدند، چنانكه مثلاً در سال 1236 به اسم جلوگيري از دزدان دريائي، در جزيرهي قشم ساخلوئي اقامت دادند كه كمكم صاحب اختيار جزيرة مذكور گرديد.
ولي عمدهي پيشرفت نفوذ انگليسيها را در ايران بايد از آن وقتي دانست كه ناپلئون را خيال هند به سر افتاد و در 25 صفر 1232 با فتحعليشاه عهدنامة اتحاد و مودت معروف را بست و با فعاليت مخصوصي شروع به انجام مقصود نمود. انگليسيها سراسيمه شده و در آن واحد دو سفير يكي از هند و يكي از انگلستان با هزاران وعدههاي چرب و نرم به ايران گسيل داشتند و چندان نمودند تا در 12 ذيالحجهي 1229 عهدنامهاي با ايران بستند كه فصل اول بخوبي ترقي ناگهاني فوقالعادهي سياست انگليس را در ايران ميرساند و فصل مذكور از اين قرار است:
«اولياي دولت عليهي ايران برخورد لازم داشتند كه از تاريخ اين عهدنامهي فيروز هر عهد و شرطي كه هر يك از دولتهاي فرنگ، كه با دولت بهيهي انگريز در حال نزاع و دشمني باشد بستهاند، باطل و ساقط دانند، لشكر سيار فرنگيان را از حدود متعلقهي به خاك ايران راه عبور به سمت هندوستان و طرف بنادر هند ندهند و احدي از اين طوايف را كه قصد هندوستان و دشمني با دولت بهيهي انگريز است نگذارند كه داخل مملكت ايران شود».
انگليسيها پس از اين نمايش اخير نمايش تاريخي ديگري كه در ايران دادند در سال 1255 ه. در موقعي بود كه محمد شاه هرات را پس از 10 ماه، كه از 23 شعبان 1254 تا 17 جماديالاخر 1255 باشد، محاصره نموده بود و نزديك بود شهر تسليم شود كه انگليسيها در جزيرهي خارك قشون وارد نمودند و محمدشاه را مجبور نمودند كه دست از محاصره بردارد.
نيرنگهاي انگليسيها در اين موقع نمونهاي است از سياست و حيلهگري آنها وانگهي انگليسيها در اين موقع رسماً نقض عهد نمودند، چنانكه فصل نهم عهدنامهاي كه در 12 ذيالحجه 1229 ه با ايران بسته بودند، دليل اين مدعي است و فصل مذكور از اين قرار است:
«اگر جنگ و نزاعي فيمابين دولت عليهي ايران و افغان اتفاق افتد اولياي انگريز را در آن ميانكاري نيست و هيچ طرفي را كمك و امداد نخواهند كرد، مگر آنكه به خواهش طرفين واسطهي صلح گردد.»
خلاصه آنكه در اين مورد انگليسيها موقعي براي آشنا شدن به اوضاع جنوب ايران به دست آوردند ولي آشنائي عمدهي آنها با مردم جنوب ايران چند سالي ديرتر در 1273 به عمل آمد كه قشون ناصرالدين شاه در تحت فرمان سلطان مرادميرزاي حسامالسلطنه پس از محاصرهي هرات، در 25 صفر سال مزبور، شهر را به تصرف در آورد. در اين موقع باز انگليسيها به جنوب ايران قشون كشيدند و پس از تصرف جزيرهي خارك قريب پنجهزار قشون در بوشهر پياده كردند و شهر را در تحت اختيار خود قرار داده و در آن واحد به طرف شمال و مغرب رانده محمره را نيز گرفتند و بالاخره ايران را مجبور به عهدنامهي ننگين 8 رجب 1273 ه. نمودند كه مطابق فصل ششم آن: «اعليحضرت پادشاه ايران قبول ميفرمايند كه از هر نوع ادعا به سلطنت شهر و خاك هرات و ممالك افغانستان صرفنظر نموده و هيچوقت از رؤساي هرات و ممالك افغانستان هيچگونه علامت اطاعت از قبيل سكه و خطبه يا باج مطالبه ننمايند... و قول ميدهند كه هرات و تمام افغانستان را مستقل شناسند.»
«برار» (1) نويسندهي معروف فرانسوي در اين موضوع مينويسد:
«اين مسئله ديگر وحدت ايران را يكباره از ميان برد.»
از اين تاريخ به پس انگليسيها گاه و بيگاه به وسايل و بهانههاي بوقلموني مشغول گربه رقصاني در ايالات شمالي خليج فارس گشته و مشغول چيدن بساط اقتدار و نفوذ معنوي و مادي خود گشتند. يك قسمت مهم سيستان و بلوچستان را از ايران مجزي نموده و در تحت حمايت و ادارهي خود آوردند، جزاير و سواحل جنوب و غربي خليجفارس، مانند عمان و بحرين و مسقط و غيره را كمكم در زير نفوذ و اقتدار يا حكومت و حمايت خود درآوردند، با شيوخ و رؤساي آن صفحات مثل شيخ محمره مستقيماً داخل مذاكرات و معاملات شده و بدينگونه در جنوب ايران ميخواهند ايجاد يك دسته مملكتهاي كوچك نيممستقلي بنمايند كه براي دولت ايران نهايت اسباب زحمت و دردسر است هر چند به چند هم دستههاي كشتيهاي جنگي آنها در خليجفارس، كه كمكم حكم يك درياچهي انگليسي را پيدا نموده، وارد شده و با دبدبه و شكوه مخصوصي نمايش داده، چند نفر شيوخ سادهلوح را با لقب و نشان و حمايل فريفته و همي ميخ خود را در آن نقاط محكمتر و پايهي اقتدار دولت ايران را سستتر مينمايند.
انگليسيها به عمليات در حوزهي خليجفارس قانع نشده و كاروان طمع را كمكم به داخل خاك ايران نيز رانده و مخصوصاً در ايالات جنوبي سخت دست به كار گرديدند. پس از كسب آزادي رودخانهي كارون (1306 ه. ) كشتيهاي شركت لينچ انگليسي آن را تقريباً منحصر به عمليات خود نمودند. چون راه بين بوشهر و شيراز معروف به راه قشقائي سخت بود و مناسب با توسعهي تجارت هند و بريتانياي كبير نبود، شركت لينچ در حوالي 1318 ه . مشغول ساختن راهي بين اهواز و اصفهان گرديد كه به ر اه بختياري يا راه لينچ مشهور است و به توسعهي تجارت انگليس در ايران مركزي كمك بسيار نموده و مينمايد.
شركت تلگرافات هند و اروپا نيز در سال 1320 ه. خط تلگرافي در آن راه نصب نموده است.
براي ترويج زبان انگليسي خيلي اقدامات نمودند و از آن جمله «هيأت كليسائي»(2) و هيئت «انجمن لندن» در طهران و اصفهان و جلفا (نزديك اصفهان) و شيراز و يزد و كرمان مدارس متعدده باز نمودند. در اين راه هيأتهاي شرقي و غربي كشيشان امريكايي در ايران(3) كمك بسيار به انگليسيها نمودند. و مخصوصاً در ايالت فارس هميشه اسبابچينيها نمودهاند كه دست نشاندگان خود را به حكومت برسانند و حتي به قصد آنكه ايالت مزبور را تا به حد مقدور از حكومت مركزي مستقل نگاه دارند درصدد برآمدند كه حقالحكومه و مخارج حكومتي آن ايالت به عنوان مخصوص در بانك انگليس (شاهنشاهي ايران) گذاشته شود و در تحت امر و نظارت مستشار بلژيكي ماليه (مرنارد) باشد كه در حقيقت دست نشاندهي انگليسيها بود.
انگليسيها معادن نفت بختياري را كه يكي از پرپشتترين معادن نفت دنياست(4) در مقابل مبلغ ناقابلي (20000 ليرهي انگليسي نقد و 20000 سهام) به دست آوردند و در تأديهي مبلغ قليلي هم كه ساليانه بايد از بابت صدي 19 منافع خالص به ايران بپردازند هزار گربه ميرقصانند، چنانكه به عنوان جبران خسارتي كه در اواسط ربيعالثاني 1333 ه. به مناسبت زد و خورد انگليسيها و عثمانيان به شركت نفت رسيده از دولت ايران ادعاي 614000 ليرهي انگليسي مينمايند.
انگليسيها همين كه جنگ شروع شد، در اوايل سال 1333 با وجود بيطرفي ايران چند نفر تبعهي آلمان را دستگير نموده و در 26 رمضان 1333 هم در بوشهر قشون پياده نموده شهر را تصرف كردند و بيرق خود را به جاي بيرق شير و خورشيد برفراز دارالحكومه برافراشتند و به پاكتهاي پستي منگنهي انگليسي زدند.
انگليسيها در 11 محرم 1333 فاتحهي استقلال ايران را خواندند و با تسار روس بقيهالسيف ايران را نيز، كه عهدنامهي 1325 ظاهراً خارج از دايره نفوذ آنان گذاشته بود، بين خود قسمت نمودند و در 4 شوال همان سال يادداشت معروف راجع به امور قشوني و مالي(5) را به دولت ايران فرستادند، كه سرچشمهي بدبختيهاي امروزهي ايران عموماً و ايالات جنوبي خصوصاً گرديده است.
انگليسيها جواب شخص رئيسالوزراي وقت، وليخان سپهسالار اعظم را، با آنكه بهتر از همه كس ميدانند كه در غياب مجلس ملي و بيخبر از اعليحضرت شاه و حتي خود اعضاي هيئت وزراء بوده و با وجود تكذيبهاي رسمي دولت ايران در روزنامههاي داخله و خارجه (6) سند قرار داده و مشغول تشكيل قشون در ايالات جنوب گرديدهاند.
مسئلهي تشكيل اين قشوني كه حالا به پليس جنوب مشهور گرديده است، يكي از بزرگترين خدشههايي است كه انگليسيها به استقلال ايران وارد آوردهاند.
صاحبمنصبي كه از طرف دولت انگليس مأمور اين كار است سرتيپ پرسيسايكس است كه در قشون هند سمت صاحبمنصبي داشته و در ممالك شرق و مخصوصاً ايران سياحت و سير بسيار نموده است. مشاراليه مدتها نيز در ايران قنسول بوده و نظر به اطلاعات و معلومات زيادي كه دربارهي ايران دارد گمان نميرود كه براي اجراي مقاصد انگليس، بهتر از او كسي را ميتوانستند اختيار نمايند.
مقصود انگليسيها از تشكيل چنين قشوني اين است كه سياست خدعه و نيرنگ خود را در آن صفحات با يك قوهي منظمي توأم نمايند كه مثل قزاقخانهي ايراني مشهور، افراد آن ايراني باشند، ولي با ليرهي انگليسي و صاحبمنصبان انگليسي تربيت شوند و در جنوب ايران حكم همان قزاقخانه را در صفحات شمالي ايران پيدا نمايد، بلكه صد درجه بدتر، چونكه قزاقخانه هر چه بود و باشد در تحت نظر دولت ايران بود و پولش را دولت ايران ميداد، در صورتيكه پليس جنوب بكلي حكم دستهي قشون اجنبي را دارد كه در خاك مملكت ديگري ساخلو داده شده باشد و مأمور سركوبي يك دسته مردمان بيگناه و بيپناهي باشد.
رفتار انگليسيها در اين اواخر در جنوب رفتار قزاقهاي روس را در شمال در سال 1330 ه به ياد ميآورد و مانند روسها، انگليسيها هم دهات و قصبات چند را تنها محض گرفتن زهرهي چشم اهالي فلكزدهي جنوب به توپ ميبندند، چنانكه در اواخر سال گذشته ده تونيريزك را و دهج يزد (نزديك قصبهي انار) و فتحآباد كرمان (وسط راه كرمان و بندرعباس) و ده چاهفارس (در شمال قصبهي نيريز) را به توپ بستند و شرح اين واقعات در ستونهاي روزنامههاي ايران انسان را متحير مينمايد.
انگليسيها در ممالك بيطرف ايران ادارهي تفتيش مكاتيب برپا نمودهاند، در سرحد سيستان استحكامات ساخته و ميسازند، از بندرعباس به كرمان تلگراف ميكشند، به زور ليره، گندم و حبوبات را، باوجود قحط و غلائي كه در سرتاسر ايران حكمرو است، انبار نموده و در اين راه اقتدا به سياست ديرينهي خود در هند نموده و براي سير داشتن شكم سربازان خود هلاكت رعيب بيچاره را فراهم ميآورند، كه با عرق پيشاني خود آن گندم را آبياري نمودهاست.
انگليسيها به قول يكي از روزنامههاي ايران،با پنجهاي كه به اسم پليس جنوب مسلح است، رگ حيات فارس را گرفته و ميخواهند ايران را خفه نمايند.
انگليسيها تا كنون مشغول انجام نقشهي ديرينهي خود هستند و آن نقشه عبارت است از تسلط بر خليج فارس و ايالات مجاور آن، تاريخ دو قرن اخير، ايالات جنوبي ايران نموداري است از پخت و پزهاي سياسي و نظامي انگليس در راه اجراي مقصود فوق.
ايران كه به قول خود انگليسيها «جادهي ملل» است مخوفترين وآسانترين راه حمله به هند است. سيروس (1142 ـ 1106 قبل از هجرت) و اسكندر (950 قبل از هجرت) و نادر (1151 ه ) در چندين قرن فاصله از همين راه بر هند تاخته بودند و ناپلئون نيز عبور از همين راه را براي شكست دادن عظمت انگليس در ديگ كلهي خود ميپخت.
انگليسيها از همان وقتي كه با شاه عباس بزرگ همدست شده و پاي پرتغاليها را پس از بيشتر از يك قرن تسلط در جزيرهي هرمز (913 تا 1032 ه )، در سال 1032 بريدند در خيال دست يافتن به خليج فارس و سرزمينهاي مجاور آن بودند و اين مسئله را نوشتجاتي كه از آن تاريخ در دست است تأييد مينمايد، چنانكه يكي از وكلاي معتبر شركت هند شرقي در موقع عهدنامه با شاهعباس (1030ه ) براي بيرون نمودن پرتغاليها از جزيرهي هرمز كه انگليسيها را در خليج فارس داراي بعضي حقوق مينمود نوشته: «فتح هرمز براي انگليس مترتب فايده نميشود مگر آنكه جزيرهي مذكور بكلي در تصرف انگليس آيد، مخصوصاً كه شاهعباس مانع است كه ما در هرمز و در ساير بنادر خليج فارس استحكامات برپا كنيم.»
تا وقتي كه پادشاهان صفويه را اقتداري بود، انگليسيها را ميسر نگرديد كه در ايران قدي علم نمايند و دورهي قتل و غارت افغان (1135 ـ1143) و جهانگيري نادر (1148 ـ 1160) تقريباً پاي آنها از ايران بريده بود، ولي در دورهي سلطنت كريمخان زند (1162 ـ 1193) از نو پروپائي گرفتند، و فرمانهاي تجارتي به دست آوردند و دوباره بازارشان رواجي گرفت، ولي عمدهي پيشرفت سياست و نفوذ انگليس را بايد در ايران عموماً و در جنوب خصوصاً، از دورهي پادشاهان قاجاريه دانست، كه جلوي سيل روسها را نتواستند بگيرندو لشكرهاي اولاد رومانوف به رهنمايي پطركبير مانند بهمنهاي خزاني و گردبادهاي بهاري از دامنههاي اورال و دشتهاي روسيه به طرف جنوب سرازير شدند و كمكم تمام صفحات شمالي ايران را از منتهاي نقطهي غربي ماوراء ارس تا بحر خزر و تركستان فراگرفتند و انگليسيها را بيش از پيش مضطرب و ملتفت خطري كه متوجه هند بود، نمودند.
از همان وقت كه پطركبير در سال 1135 دربند را كه به قول مورخين دروازة ايران است در ساحل غربي بحرخزر تسخير نموده كمكم بر باكو و گيلان نيز دست يافته بود و در 1138 ضعف و ناتواني شاه طهماسب دوم صفوي را غنيمت شمرده و با عثماني عهدنامهاي براي قسمت نمودن ايران ميبست و جانشين وي كاترين در سال 1198، در اشرف تجارتخانه برپا مينمود، و خيالات تصرف و تسخير ميپخت، انگليسيها هراسناك گشته و بر توسعهي نفوذ خود در ايران به هر ترتيبي كه باشد كمر بستند، از اينرو كمكم چه با بهانهها و دستآويزهاي گوناگون و چه به وسيلة قراردادها و عهدنامهها بر اغلب جزاير مهم خليج فارس و سواحل جنوبي و غربي آن دست يافتند، و يا آنها را در زير حمايت خود كشيدند، چنانكه مثلاً در سال 1236 به اسم جلوگيري از دزدان دريائي، در جزيرهي قشم ساخلوئي اقامت دادند كه كمكم صاحب اختيار جزيرة مذكور گرديد.
ولي عمدهي پيشرفت نفوذ انگليسيها را در ايران بايد از آن وقتي دانست كه ناپلئون را خيال هند به سر افتاد و در 25 صفر 1232 با فتحعليشاه عهدنامة اتحاد و مودت معروف را بست و با فعاليت مخصوصي شروع به انجام مقصود نمود. انگليسيها سراسيمه شده و در آن واحد دو سفير يكي از هند و يكي از انگلستان با هزاران وعدههاي چرب و نرم به ايران گسيل داشتند و چندان نمودند تا در 12 ذيالحجهي 1229 عهدنامهاي با ايران بستند كه فصل اول بخوبي ترقي ناگهاني فوقالعادهي سياست انگليس را در ايران ميرساند و فصل مذكور از اين قرار است:
«اولياي دولت عليهي ايران برخورد لازم داشتند كه از تاريخ اين عهدنامهي فيروز هر عهد و شرطي كه هر يك از دولتهاي فرنگ، كه با دولت بهيهي انگريز در حال نزاع و دشمني باشد بستهاند، باطل و ساقط دانند، لشكر سيار فرنگيان را از حدود متعلقهي به خاك ايران راه عبور به سمت هندوستان و طرف بنادر هند ندهند و احدي از اين طوايف را كه قصد هندوستان و دشمني با دولت بهيهي انگريز است نگذارند كه داخل مملكت ايران شود».
انگليسيها پس از اين نمايش اخير نمايش تاريخي ديگري كه در ايران دادند در سال 1255 ه. در موقعي بود كه محمد شاه هرات را پس از 10 ماه، كه از 23 شعبان 1254 تا 17 جماديالاخر 1255 باشد، محاصره نموده بود و نزديك بود شهر تسليم شود كه انگليسيها در جزيرهي خارك قشون وارد نمودند و محمدشاه را مجبور نمودند كه دست از محاصره بردارد.
نيرنگهاي انگليسيها در اين موقع نمونهاي است از سياست و حيلهگري آنها وانگهي انگليسيها در اين موقع رسماً نقض عهد نمودند، چنانكه فصل نهم عهدنامهاي كه در 12 ذيالحجه 1229 ه با ايران بسته بودند، دليل اين مدعي است و فصل مذكور از اين قرار است:
«اگر جنگ و نزاعي فيمابين دولت عليهي ايران و افغان اتفاق افتد اولياي انگريز را در آن ميانكاري نيست و هيچ طرفي را كمك و امداد نخواهند كرد، مگر آنكه به خواهش طرفين واسطهي صلح گردد.»
خلاصه آنكه در اين مورد انگليسيها موقعي براي آشنا شدن به اوضاع جنوب ايران به دست آوردند ولي آشنائي عمدهي آنها با مردم جنوب ايران چند سالي ديرتر در 1273 به عمل آمد كه قشون ناصرالدين شاه در تحت فرمان سلطان مرادميرزاي حسامالسلطنه پس از محاصرهي هرات، در 25 صفر سال مزبور، شهر را به تصرف در آورد. در اين موقع باز انگليسيها به جنوب ايران قشون كشيدند و پس از تصرف جزيرهي خارك قريب پنجهزار قشون در بوشهر پياده كردند و شهر را در تحت اختيار خود قرار داده و در آن واحد به طرف شمال و مغرب رانده محمره را نيز گرفتند و بالاخره ايران را مجبور به عهدنامهي ننگين 8 رجب 1273 ه. نمودند كه مطابق فصل ششم آن: «اعليحضرت پادشاه ايران قبول ميفرمايند كه از هر نوع ادعا به سلطنت شهر و خاك هرات و ممالك افغانستان صرفنظر نموده و هيچوقت از رؤساي هرات و ممالك افغانستان هيچگونه علامت اطاعت از قبيل سكه و خطبه يا باج مطالبه ننمايند... و قول ميدهند كه هرات و تمام افغانستان را مستقل شناسند.»
«برار» (1) نويسندهي معروف فرانسوي در اين موضوع مينويسد:
«اين مسئله ديگر وحدت ايران را يكباره از ميان برد.»
از اين تاريخ به پس انگليسيها گاه و بيگاه به وسايل و بهانههاي بوقلموني مشغول گربه رقصاني در ايالات شمالي خليج فارس گشته و مشغول چيدن بساط اقتدار و نفوذ معنوي و مادي خود گشتند. يك قسمت مهم سيستان و بلوچستان را از ايران مجزي نموده و در تحت حمايت و ادارهي خود آوردند، جزاير و سواحل جنوب و غربي خليجفارس، مانند عمان و بحرين و مسقط و غيره را كمكم در زير نفوذ و اقتدار يا حكومت و حمايت خود درآوردند، با شيوخ و رؤساي آن صفحات مثل شيخ محمره مستقيماً داخل مذاكرات و معاملات شده و بدينگونه در جنوب ايران ميخواهند ايجاد يك دسته مملكتهاي كوچك نيممستقلي بنمايند كه براي دولت ايران نهايت اسباب زحمت و دردسر است هر چند به چند هم دستههاي كشتيهاي جنگي آنها در خليجفارس، كه كمكم حكم يك درياچهي انگليسي را پيدا نموده، وارد شده و با دبدبه و شكوه مخصوصي نمايش داده، چند نفر شيوخ سادهلوح را با لقب و نشان و حمايل فريفته و همي ميخ خود را در آن نقاط محكمتر و پايهي اقتدار دولت ايران را سستتر مينمايند.
انگليسيها به عمليات در حوزهي خليجفارس قانع نشده و كاروان طمع را كمكم به داخل خاك ايران نيز رانده و مخصوصاً در ايالات جنوبي سخت دست به كار گرديدند. پس از كسب آزادي رودخانهي كارون (1306 ه. ) كشتيهاي شركت لينچ انگليسي آن را تقريباً منحصر به عمليات خود نمودند. چون راه بين بوشهر و شيراز معروف به راه قشقائي سخت بود و مناسب با توسعهي تجارت هند و بريتانياي كبير نبود، شركت لينچ در حوالي 1318 ه . مشغول ساختن راهي بين اهواز و اصفهان گرديد كه به ر اه بختياري يا راه لينچ مشهور است و به توسعهي تجارت انگليس در ايران مركزي كمك بسيار نموده و مينمايد.
شركت تلگرافات هند و اروپا نيز در سال 1320 ه. خط تلگرافي در آن راه نصب نموده است.
براي ترويج زبان انگليسي خيلي اقدامات نمودند و از آن جمله «هيأت كليسائي»(2) و هيئت «انجمن لندن» در طهران و اصفهان و جلفا (نزديك اصفهان) و شيراز و يزد و كرمان مدارس متعدده باز نمودند. در اين راه هيأتهاي شرقي و غربي كشيشان امريكايي در ايران(3) كمك بسيار به انگليسيها نمودند. و مخصوصاً در ايالت فارس هميشه اسبابچينيها نمودهاند كه دست نشاندگان خود را به حكومت برسانند و حتي به قصد آنكه ايالت مزبور را تا به حد مقدور از حكومت مركزي مستقل نگاه دارند درصدد برآمدند كه حقالحكومه و مخارج حكومتي آن ايالت به عنوان مخصوص در بانك انگليس (شاهنشاهي ايران) گذاشته شود و در تحت امر و نظارت مستشار بلژيكي ماليه (مرنارد) باشد كه در حقيقت دست نشاندهي انگليسيها بود.
انگليسيها معادن نفت بختياري را كه يكي از پرپشتترين معادن نفت دنياست(4) در مقابل مبلغ ناقابلي (20000 ليرهي انگليسي نقد و 20000 سهام) به دست آوردند و در تأديهي مبلغ قليلي هم كه ساليانه بايد از بابت صدي 19 منافع خالص به ايران بپردازند هزار گربه ميرقصانند، چنانكه به عنوان جبران خسارتي كه در اواسط ربيعالثاني 1333 ه. به مناسبت زد و خورد انگليسيها و عثمانيان به شركت نفت رسيده از دولت ايران ادعاي 614000 ليرهي انگليسي مينمايند.
انگليسيها همين كه جنگ شروع شد، در اوايل سال 1333 با وجود بيطرفي ايران چند نفر تبعهي آلمان را دستگير نموده و در 26 رمضان 1333 هم در بوشهر قشون پياده نموده شهر را تصرف كردند و بيرق خود را به جاي بيرق شير و خورشيد برفراز دارالحكومه برافراشتند و به پاكتهاي پستي منگنهي انگليسي زدند.
انگليسيها در 11 محرم 1333 فاتحهي استقلال ايران را خواندند و با تسار روس بقيهالسيف ايران را نيز، كه عهدنامهي 1325 ظاهراً خارج از دايره نفوذ آنان گذاشته بود، بين خود قسمت نمودند و در 4 شوال همان سال يادداشت معروف راجع به امور قشوني و مالي(5) را به دولت ايران فرستادند، كه سرچشمهي بدبختيهاي امروزهي ايران عموماً و ايالات جنوبي خصوصاً گرديده است.
انگليسيها جواب شخص رئيسالوزراي وقت، وليخان سپهسالار اعظم را، با آنكه بهتر از همه كس ميدانند كه در غياب مجلس ملي و بيخبر از اعليحضرت شاه و حتي خود اعضاي هيئت وزراء بوده و با وجود تكذيبهاي رسمي دولت ايران در روزنامههاي داخله و خارجه (6) سند قرار داده و مشغول تشكيل قشون در ايالات جنوب گرديدهاند.
مسئلهي تشكيل اين قشوني كه حالا به پليس جنوب مشهور گرديده است، يكي از بزرگترين خدشههايي است كه انگليسيها به استقلال ايران وارد آوردهاند.
صاحبمنصبي كه از طرف دولت انگليس مأمور اين كار است سرتيپ پرسيسايكس است كه در قشون هند سمت صاحبمنصبي داشته و در ممالك شرق و مخصوصاً ايران سياحت و سير بسيار نموده است. مشاراليه مدتها نيز در ايران قنسول بوده و نظر به اطلاعات و معلومات زيادي كه دربارهي ايران دارد گمان نميرود كه براي اجراي مقاصد انگليس، بهتر از او كسي را ميتوانستند اختيار نمايند.
مقصود انگليسيها از تشكيل چنين قشوني اين است كه سياست خدعه و نيرنگ خود را در آن صفحات با يك قوهي منظمي توأم نمايند كه مثل قزاقخانهي ايراني مشهور، افراد آن ايراني باشند، ولي با ليرهي انگليسي و صاحبمنصبان انگليسي تربيت شوند و در جنوب ايران حكم همان قزاقخانه را در صفحات شمالي ايران پيدا نمايد، بلكه صد درجه بدتر، چونكه قزاقخانه هر چه بود و باشد در تحت نظر دولت ايران بود و پولش را دولت ايران ميداد، در صورتيكه پليس جنوب بكلي حكم دستهي قشون اجنبي را دارد كه در خاك مملكت ديگري ساخلو داده شده باشد و مأمور سركوبي يك دسته مردمان بيگناه و بيپناهي باشد.
رفتار انگليسيها در اين اواخر در جنوب رفتار قزاقهاي روس را در شمال در سال 1330 ه به ياد ميآورد و مانند روسها، انگليسيها هم دهات و قصبات چند را تنها محض گرفتن زهرهي چشم اهالي فلكزدهي جنوب به توپ ميبندند، چنانكه در اواخر سال گذشته ده تونيريزك را و دهج يزد (نزديك قصبهي انار) و فتحآباد كرمان (وسط راه كرمان و بندرعباس) و ده چاهفارس (در شمال قصبهي نيريز) را به توپ بستند و شرح اين واقعات در ستونهاي روزنامههاي ايران انسان را متحير مينمايد.
انگليسيها در ممالك بيطرف ايران ادارهي تفتيش مكاتيب برپا نمودهاند، در سرحد سيستان استحكامات ساخته و ميسازند، از بندرعباس به كرمان تلگراف ميكشند، به زور ليره، گندم و حبوبات را، باوجود قحط و غلائي كه در سرتاسر ايران حكمرو است، انبار نموده و در اين راه اقتدا به سياست ديرينهي خود در هند نموده و براي سير داشتن شكم سربازان خود هلاكت رعيب بيچاره را فراهم ميآورند، كه با عرق پيشاني خود آن گندم را آبياري نمودهاست.
انگليسيها به قول يكي از روزنامههاي ايران،با پنجهاي كه به اسم پليس جنوب مسلح است، رگ حيات فارس را گرفته و ميخواهند ايران را خفه نمايند.
پينوشتها:
1- Revolution de la Perse. Victore Berard (p188).
2-Church Mission .
3-Western and Eastern Persian Mission .
كه قريب يك قرن است در ايران تأسيسات دارند (1251) و اكنون در اروميه و تبريز و كرمانشاه و طهران و رشت و قزوين مدارس چند دارند چنانكه در سال 1325 روي هم رفته 129 باب مدرسه در ايران داشتهاند.
4 ـ رجوع شود به كتاب گنج شايگان (صفحات 70 و 71 و107 و 108 و 109).
5 ـ رجوع شود به شمارهي 20 كاوه.
6 ـ رجوع شود به شمارهي 16 كاوه.