جوان با حادثهاي پير ميشود گاهي...
نويسنده: مرضيه رمضاني
مرگ شتري است كه در هر خانهاي ميخوابد
آهسته راه ميرفتم، اگر چه شلوغي و هياهوي جمعيت و صداي تکان دهندهي مداح مراسم، بيشتر کنجکاوم ميکرد، فضاي سنگيني بود. يکي داد ميزد، يکي مشت مشت خاک بر سر و صورتش ميريخت، يکي آرام اشک ميريخت، يکي مدام سيگار ميکشيد و بعضي ديگر هم تنها نگاههايي تأسفبار را نثار خانوادهي داغدار ميکردند. اين همه يک طرف ماجراي درگذشت پدر خانوادهاي بود که در سانحه رانندگي پروندهي زندگياش بسته شد و طرف ديگر جنازههايي بود که يکي پس از ديگري، اين مستطيلهاي پيش ساخته دو متري را پر ميکرد. حضورم در اين فضاي غمانگيز گرچه طولاني نشد اما همين مدت کوتاه هم ما را بس، يك جوري خودم هم تحت تأثير قرار گرفته بودم. مگر به زبان آسان است از دست دادن يه عزيز و کنار آمدن با مصيبتهاي اين چنيني، مصيبتهايي که به عقيده عباس اسماعيل گل روانشناس: فراموش شدني نيست و قرار هم نيست فراموش شود چون اگر فراموش شود، مفاهيمي مثل عشق و عاطفه جايي نخواهند داشت و باور اين مسئله هم براي فرد سخت ميشود اما ميشود با اين پديده کنار آمد و آن را باور کرد.
اسماعيل گل ميگويد: هر انساني نيازمند کسب يکسري مهارتهاي اجتماعي است تا نه تنها در مقابله با مواقع بحراني بلکه در کليه موارد مثل تغيير شغل، تغيير محيط کار و ... آن را به کار گيرد. يکي از همين مهارتها، سازگاري با تغييرات است که از دست دادن يک عزيز مثل يکي از اعضاي خانواده يا يک دوست و... هم شامل اين تغييرات ميشود. براي کنار آمدن با اين تغيير (مصيبت و غم) علاوه بر سازگاري نکاتي نيز بايد رعايت شود.
ـ فرد داغدار خود را از شرايط پيش رو دور نکند و با مسئله درگير باشد تا مرگ عزيز برايش قابل هضم باشد. دانشجويي در مراجعه به مرکز اظهار مي کرد که در زمان فوت مادر بدليل تحصيل در شهرستان و امتحانات، اطرافيان واقعه را به او اطلاع ندادهاند. اين فرد در بازگشت به خانه و اطلاع از موضوع و به دليل قرار نگرفتن در آن موقعيت مثل عدم حضور در مراسم خاکسپاري و مجلس ترحيم و... باور ذهني براي پذيرش مرگ مادر در او ايجاد نشده و دچار افسردگي اساسي و به دنبال آن اختلال سوگ شده است.
ـ دنبال چرايي واقعه نباشيد، چرا که اين مسئله نوعي پوچي در فرد ايجاد ميکند، همچنين بستر مناسبي ميتواند باشد براي افسردگي خفيف و به دنبال آن افسردگي شديد و اختلال سوگ. براي نمونه جواني که تازه پدر خود را از دست داده بود پيش من آمد و گفت: به تازگي پدر خود را از دست داده و قبل از اين واقعه به واسطه اينکه پدرش ناگهان دچار ايست قلبي شده آن را به نزديکترين بيمارستان منتقل کردهاند که اين بيمارستان عليالظاهر شرايط مناسبي هم نداشته و عموي خانواده به جاي تسکين افراد داغدار دنبال چرايي واقعه بوده و اين طور ميگفته که اگه برادرم را به يک بيمارستان مدرن ميفرستاديد هرگز اين اتفاق پيش نميآمد، در صورتي که دنبال چرايي واقعه بودن مشکلي را حل نميکند.
ـ امکان تخليه رواني مثل گريه کردن براي فرد داغدار وجود داشته باشد چرا که اين باور غلط در بين افراد هست که فرد را از گريه کردن باز ميدارند و اين خود ميتواند زمينههايي براي بروز افکار خودکشي در فرد باشد مگر در شرايطي که گريه براي فرد ضرر جسمي داشته باشد.
ـ همذات پنداري با فرد داغدار صورت گيرد، حالا به چه طريق؟ اين همذات پنداري از طريق اطرافيان و با بيان جملاتي مثل: غم بزرگيه، مصيبت سنگينيه، مي دانيم کنار آمدن با آن سخت است و ما هم شما را درک ميکنيم، اين باور را در فرد داغدار ايجاد کنيم که ميدانيم چه مصيبتي دارد و چه اتفاق بزرگي افتاده تا از اين طريق، دريچههاي اميد را براي وي بگشاييم. حالا اين دريچههاي اميد از طريق بيان جملاتي مثل: الان که پدر در قيد حيات نيست برنامهريزي براي زندگيات نسبت به گذشته فرق ميکند، وقت بيشتري بايد براي اعضاي خانواده بگذاريد، مسئوليت شما سنگينتر است ميتواند گشوده شود. در مقابل از به کار بردن جملاتي مثل: اشکالي ندارد، آنکه دستش از دنيا کوتاه شده و ديگه کاري هم از دست ما بر نميآيد و مواردي از اين دست خودداري کنيم.
ـ نحوهي اطلاع خانوادهي داغدار از وقوع مصيبت هم اهمييت ويژهاي دارد و اطرافيان در اين بين نقش مؤثري را ميتوانند ايفا کنند، بخصوص در سوانحي که جنبهي عمومي ندارند و تحمل مصيبت و باورپذيري براي خانوادهي داغدار سخت است مثل: تصادف و... اسماعيل گل درباره عدم پذيرش مصيبت و تأثيراتي که ميتواند در فرد داشته باشد ميگويد: اگر فرد مهارتهاي مقابله با فشار رواني و تغييرات زندگي را کسب نکند و به آن توجه نداشته باشد و شرايط نامساعدي هم در رعايت نکات ذکر شده براي فرد داغدار فراهم باشد از جمله عدم تخليه هيجاني، فرد وارد مرحلهاي جديد به نام افسردگي خفيف ميشود که در صورت عدم برطرف شدن آن، زمينهاي براي افسردگي اساسي و به دنبال آن، اختلال سوگ خواهد بود.
به عنوان مثال اگر فرد بعد از گذشت چهلم متوفي، همچنان لباس مشکي به تن داشته باشد، گوشهگير باشد، دچار بيخوابي يا کم خوابي شديد و بالعکس پر خوابي شديد شود، انگيزهاي هم براي انجام کارهاي روزمره زندگي نداشته باشد، افسردگي خفيف تشديد شده و منجر به افسردگي اساسي و اختلال سوگ ميشود. نکتهي قابل توجه اينکه اختلال سوگ از معدود اختلالات رواني است که بيشترين افکار خودکشي را به خود اختصاص داده است.
منبع: نشريه شاهد جوان- ش 55