نویسنده: محمد رضا باباگلی
از سویی دیگر، نباید ابعاد فنی تولید را فراموش کرد. از آنجایی که برای تولید کنندگان آن سوی آب، بخش اولیه در تولید آثار نمایشی، یک «صنعت کامل» محسوب می شود، آن ها به صنعتی ترین شکل ممکن، امکانات، نیازها، هزینه ها، قراردادها و روند تولید را « محاسبه و کنترل» می کنند تا بهترین نتایج را بگیرند. این نکات مورد اشاره بر سطح کیفی تولیدات به لحاظ رعایت استانداردها نیز می افزاید. اما همه این ها بدون متن خوب و کارگردانی موثر تحقق نمی یابد. این جاست که دوباره به نقطه عزیمت، یعنی سرمایه های مناسب برای تولیدات مناسب، باز می گردیم. شما نمی توانید از نویسنده ای بخواهید با حداقل دستمزد که حتی ممکن است قسط های آن به موقع هم پرداخت نشود، بهترین کار زندگی اش را بنویسد؛ مگر اینکه آن نویسنده شخصا برای رسیدن به جایگاهی که تصور می کند استحقاقش را دارد، همه توانش را به کار گیرد. که این هم «استثنا» ست. متن خوب، وقت و صرف انرژی می خواهد، داستان هایی فکر شده، ذره ذره شکل گرفته و قوام آمده و می خواهد و این ها بدون صرف زمان و پرداخت هزینه هایش ممکن نیست! روایت قصه های طولانی در آثار نمایشی برای مخاطبان جذاب است. این را تاریخ آثار تلویزیونی موفق در دنیا - و البته نمونه هایی اندک در ایران- نشان می دهد. قصه هایی که دوره ای طولانی از زندگی شخصیت ها را مرور می کنند یا توانایی مرور طولانی مقاطع کوتاه زندگی آنها را دارد، با استقبال مخاطبان روبرو می شوند. قصه های سرگذشتی می توانند- چنان چه درست حرکت کنند- توجه مخاطبان تلویزیونی را به خود معطوف کنند. وقتی کاراکتری درست ساخته و پرداخته شد، مخاطب با او همراه خواهد شد. بنابراین نمی شود و نباید به سادگی او را از دست داد. این کاراکتر و قصه هایی که پیرامون او و اطرافیانش شکل می گیرد حکم همان معدن طلا را دارند. به همین دلیل است که می بینیم سریال های موفق دنیا«طولانی»اند. زود و ساده تمام نمی شوند.سال های سال بر صفحه تلویزیون نقش می بندند و جزوی از ساعات زندگی مردمی عادی می شوند که به تماشای سرگذشت آنها می نشینند. شاید از یک منظر این نکته، کلیدی طلایی برای درک استقبال عمومی در ایران- و البته در جهان- به چنین سریال هایی باشد.
از آن جایی که مخاطب از کم و کیف این قطع ها و حذف ها آگاه نیست، به لحاظ روانی نوعی « سوال» در ذهنش شکل می گیرد و همواره در ذهن خود با مقوله ای به نام « حذف و میزان آن » رو بروست. این، نکته ای است که سالهاست مخاطبان سریال های تلویزیونی در ایران - کم یا بیش- به آن گاه و بی گاه اشاره کرده اند. حتی با چنین نگاهی است که فروش نسخه های دی وی دی سریالهایی مانند « جواهری در قصر» و «جومونگ» - که از تلویزیون ایران نیز پخش شده یا در حال پخش است - در شبکه پخش زیرزمینی معنا می یابد. اما همان طور که اشاره شد، این یک ارزیابی شتاب زده است. شاید این نگاه در مورد سریال هایی همچون «جواهری در قصر» یا «افسانه جومونگ» که از سطح کیفی پایینی در ساختار و مؤلفه های نمایشی بهره مندند مصداق داشته باشد، اما در سریال هایی مانند « فرار از زندان» ، «گمشده» یا«24» دیگر با چنین رویکردی نمی توان اقبال عمومی را توضیح داد. روشن است که عمده سریال های مورد اشاره از تولیدات کشور آمریکا هستند و از طرفی نباید فراموش کرد که صنعت تولید آثار تصویری نمایشی در این کشور نشان داده است که به این عرصه به عنوان یک منبع بزرگ مالی نگاه می کند و سهم بالای در آمد فیلم های این کشور نسبت به کل درآمد سالیانه نیز تأیید همین دیدگاه است. این نکته موجب می شود تا تولید کنندگان این آثار، برای رسیدن به سودهای بزرگ و بزرگتر حاضر به تأمین هزینه های نجومی برای تولیدآثاری باشند که بتوانند ذهن مخاطب را با حداکثر توان نشانه بروند. اگر به سریالی مانند « گم شده» نگاه کنیم، با انبوهی از بازیگران روبرو می شویم که ناخداگاه موضوع دستمزدها را پیش می آورد. اما خیلی از مواقع - حتی در تولیدات تلویزیونی خودمان- تولید کننده همین روش استفاده از بازیگران متعدد و در نتیجه دستمزدهایشان را می پذیرد اما در سوی دیگر معادله، با محدود کردن هزینه های تولید در سایر جنبه ها مانند لوکیشن های محدود، عدم وجود پروداکشن بزرگ و محدود شدن دکورها و ساخت و ساز صحنه، و مواردی از این دست، سطح کیفی تولید را دوباره به روند ارزان تمام شدن سوق می دهد. اما همین نکته را وقتی به طور عمده با سریال « گم شده» و در سطح بعد با سریال «24» تطبیق می دهید، درمی یابید که موضوع دستمزد بازیگران، فقط یک جنبه از موضوع است. «گم شده» با این همه کاراکتر که از فرهنگ ها و جغرافیاهای متفاوت، در یک هواپیما و سپس در جزیره ای غیر مسکونی جمع شده اند، هر کدام داستان هایی را در پس زمینه زندگی شان دارند که لزوم پرداختن به آنها گروه تولید را وامی دارد به گوشه های مختلفی از دنیا سفر کنند، آمریکا( ایالت های مختلف در سالهای متفاوت داستان سریال) ، استرالیا، انگلیس و کره که فقط بخشی از این تنوع جغرافیایی هستند که با خود هزینه های بزرگی را همراه می آورند. هزینه هایی که به طور طبیعی، تولیدی بزرگ را هدف قرار داده اند. و البته در مسیری منطقی و طبیعی، انتظارات بزرگی را هم نشانه رفته اند.
بنابراین، آنچه به عنوان «عدم سانسور» مطرح شد، نه به معنای اولیه و نزدیک آن، که همان حذف یا عدم حذف صحنه های غیراخلاقی است، بلکه معنای عام آن مورد توجه قرار دارد. به هر حال به روشنی می دانیم که به لحاظ فرهنگ غربی و نوع بافت زندگی، مانند پوشش و رفتار طبیعی اشخاص در محیط زندگی شان، عناصری در تصاویر این نوع آثار وجود دارد که حتی در کمترین شکل ممکن نیز امکان نمایش در کشور ما را ندارد. این لحظه ها گرچه آسیبی جدی به روند داستان و پیش برد ماجراها نمی زند، اما به لحاظ تداوم لحظه ها، نماها و سلسله اتصالات بصری روایت، وقفه هایی را ایجاد می کند.
شاید در نگاه اول - و کمی شتابزده- مهمترین دلیل این استقبال را بتوان « عدم سانسور» دانست. البته فراموش نکنیم که در هیچ کدام از سریال های نام برده شده اساساً قصه ها، شخصیت ها و روند داستان مغایرت بنیادی با ویژگی های فرهنگی ما ندارند.
اشاره به سریال« فرار از زندان» این سوال را به ذهن می آورد که این سریال واجد چه اهمیت ویژه ای است؟ در واقع با توجه به سریال فوق اهمیت خاصی ندارد. اما هنگامی که این سریال را در کنار چند سریال مهمتر توزیع شده در چرخه پخش زیرزمینی آثار خارجی، مانند «گمشده (LOST )»،«24»و سریال های دیگری همچون « قهرمانان» (Heroes) یا «لاس وگاس»(Las Vegas ) قرار دهیم و از طرفی ، در جریان میزان وسیع استقبال مخاطب ایرانی باشیم، آنگاه سریال « فرار از زندان» و سایر آثار نام برده شده اهمیت زیادی می یابند.
تکمله: نگاهی به دلایل استقبال عمومی در ایران به سریال های خارجی
مایکل موفق می شود زندانی مورد نظر را آزاد کند و به این ترتیب خود نیز از مهلکه مخوف زندان بی قانون، جان به در ببرد. داستان در فصل چهارم از جایی آغاز می شود که مایکل و برادرش آزادند اما به آمریکا برمی گردند. در این بین، یک مأمور ویژه کنترل آن ها را به عهده می گیرد و می گوید که آنها باید در انجام مأموریتی امنیتی برای رسوا کردن گروهی خودسر در درون دولت آمریکا با او همکاری کنند وگرنه یک سر دوباره به زندان فرستاده خواهند شد. داستان سریال در این فصل بار دیگر از تم زندان دور می شود. مایه های جذاب تازه ای وارد داستان و تم می شوند اما این روند، کاملاً با مسیر پیشین متفاوت است. این بار تم اصلی «توطئه سیاسی» است که بر محور یک داستان جاسوسی / پلیسی شکل می گیرد. مایکل و برادرش به کمک یکی دو نفر دیگر، هم چون مأموران ویژه سی آی اِی یا مثلاً جیمزباند وارد عمل می شوند تا با کشف یک شبکه درون قدرت از طریق دست یابی به یک سیستم پیچیده امنیتی شامل اسامی اشخاص، اقدامات افراد با نفوذی را خنثی و آنها را به دست قانون بسپارد. در این فصل، بخش هایی از اپیزودها کم و بیش به داستان و فرم سریال معروف تر «24 » (بیست و چهار ) نزدیک می شود. البته نا گفته پیداست که روند اکشن و تعلیق های داستان نیز به دلیل وجود مواد و مصالح مناسب، گسترش بهتری می یابد. به هر حال سریال « فرار از زندان» به عنوان اثری سرگرم کننده ارزش حداقل یک بار دیدن را دارد. چه بسا علاقه مندان آثار اکشن بیشتر از یک بار هم دوست داشته باشند آن را ببینند. با این حال به نظر می رسد بهترین بخش آن، همان فصل اول باشد.
این فصل گرچه به تم آشنای زندان بازمی گردد و کم و بیش لحظه های راضی کننده ای را برای مخاطب ایجاد می کند اما هم چنان از فصل نخستین دور است و به ابعاد آن نمی رسد. در حقیقت بین یک اکشن درجه سه و دو در نوسان است و باور پذیری موقعیت زندان و فضای آن فدای تأثیر آنی و لحظه ای برای جذب مخاطب می شود. به هر ترتیب این فصل می تواند تا حدی روند نزولی سقوط در فصل دوم را جبران و در نقطه ای بینابینی موقعیت سریال را نزد تماشاگران تثبیت کند.
فصل سوم دوباره از زندان آغاز می شود. این بار اما زندان متفاوت است تا هم درون مایه اصلی زندان و فرار حفظ شود و هم تازگی و متفاوت بودن لوکیشن، رابطه ها و فضا مخاطب را راضی کند. زندان مورد نظر، جایی است که هیچ پلیسی داخل آن نیست! جایی که خشن ترین، خطرناک ترین و بی قانون ترین رابطه بر ساکنان آن حاکم است. پلیس نیز از ترس افراد و شرایط، صرفاً دور تا دور و محوطه بیرونی زندان را سیم خاردار کشیده و از دور بر اوضاع نظارت می کند تا کسی نتواند فرار کند. به این ترتیب، در درون زندان، نوعی کلونی بدوی شکل گرفته است که زندانی خشنی آن را همچون قلمرویی کوچک اداره می کند.
فصل سوم سریال
فصل دوم، از جایی آغاز می شود که زندانیان گریخته اند و البته هم چنان در حال فرارند. در طول فصل اول ما در زاویه مقابل- یعنی پلیس و زندان بان- شخصیت کلیشه ای یکی از افسران زندان را دیده ایم که نهایت زورگویی، شقاوت و بی رحمی را نسبت به زندانیان و از جمله قهرمان و برادرش به کار می گرفت. اکنون، با توجه به این که به لحاظ داستانی و منطق فیلم نامه ای به دلیل وجود هر دو عنصر « پلیس» و « فراری» نمی توان موضوع «تعقیب و گریز» را نادیده گرفت، شخصیت افسر زندان نقش پلیس های شهری را به عهده می گیرد. در حالی که به لحاظ واقع گرایی می دانیم پس از فرار، وظیفه دستگیری زندانیان با نهاد انتظامی دیگری- همچون پلیس شهری یا ایالتی- است. (البته حضور پلیس زندان در جریان تعقیب زندانیان، از لحاظ دراماتیک و فیلم نامه ای مسبوق به سابقه بوده و فیلم های متعددی مورد توجه و استفاده قرار گرفته است) اما از آنجایی که منطق و انگیزه ای قوی در پشت عمل افسر زندان برای تعقیب فراریان وجود ندارد، خیلی زود به این کاراکتر- و البته دوست و دستیارش- انگیزه هایی شخصی داده می شود تا منطق تعقیب قهرمانان توسط آنها طبیعی تر شود. بذر این « انگیزه» در فصل اول کاشته می شود؛ جایی که ما با شخصیت یکی از زندانیان که پیرمردی تنهاست آشنا می شویم. به نظر می رسد مایکل اسکافیلد او را می شناسد و توضیحات و اطلاعاتی که راجع به پیرمرد به خود او می گویند، این نکته را تأیید می کند. پیرمرد، یک سارق حرفه ای بوده که با مقادیر زیادی دلار سرقت شده گریخته اما پس از مخفی کردن آنها دستگیر شده است اما کسی از هویت واقعی او خبر ندارد. پیرمرد که در انتهای فصل اول کشته می شود، محل اختفای پول ها را به مایکل می گوید. به این ترتیب، به دانستن موضوع دلارهای مسروقه، انگیزه افسر زندان برای تعقیب مایکل و برادرش، دست یابی به پول هاست. در سویی دیگر، یک مأمور کار کشته اف بی آی مسئوول تعقیب و دستگیری مایکل و زندانیان می شود. این جاست که فصل دوم سریال « فرار از زندان» کاملاً از مسیر اولیه اش خارج می شود و با آنکه نام فرار از زندان را یدک می کشد، دیگر داستانی مربوط به زندان نیست. فصل دوم در مقایسه با فصل اول دچار افت کیفی شدیدی می شود. تم ماجرا میان مایه های «تعقیب و گریز»، « دزد و پلیس»، « تعقیب قاتل حرفه ای» و البته مایه مهمتر « در جست وجوی گنج» در نوسان است. همین غلتیدن از یک درون مایه به درون مایه ای دیگر، ریتم و لحن کار فصل را تحت تأثیر خود قرار می دهد و از یک دستی داستان ها و جذابیت آن می کاهد. با چنین رویکردی، به نظر می رسد سازندگان با اطلاع احتمالی از نظرات تماشاگران سریال، متوجه شدند که وارد « دامی» شده اند که منجر به سقوط حتمی سریال خواهد شد. طبیعی است که بیننده با دیدن فصل اول سریال، انتظار یک درام زندان بر پایه فرار را دارد. سریالی در مایه های « بازداشتگاه کلدیتس» که همه ماجراها و داستان های آن در داخل یک اردوگاه نظامیان آلمانی و بر پس زمینه جنگ جهانی دوم در میان اسرای متفقین می گذشت. اما این انتظار به هیچ وجه در فصل دوم برآورده نمی شود. از همین رو تولید کنندگان برای بیرون رفتن از این دام، دوباره به همان درون مایه فصل اول، یعنی زندان و فرار از آن، رو آورده اند. در انتهای فصل دوم، مایکل که توانایی خود را در فرار از زندان نشان داده است، توسط گروهی مافیایی و از روی اجبار به زندانی در پاناما فرستاده می شود تا با بیرون آوردن یک زندانی از آن جا، هم به تبهکاران کمک کند و هم بتواند جان خود و خانواده اش را حفظ کند.
فصل دوم سریال
کل فصل اول سریال، به ورود قهرمان- مایکل - به زندان تا فرار او همراه برادرش و تعدادی دیگر از زندانیان- که مایکل ناچار به بردن آنها می شود- اختصاص دارد. طبیعتاً در مسیر داستان و طی شدن یک فصل (24 اپیزود) قصه های کوچک و بزرگی وجو دارد که باید بتوانند ظرفیت پر کردن یک یا چند قسمت را داشته باشند. از طرفی، این ماجراها کم و بیش در مسیر اصلی- یعنی فرار مایکل و برادرش از زندان - قرار می گیرند و البته با چاشنی لحظه های «تعلیقی» و کم و بیش اکشن کامل می شوند؛ که اوج آن فصل های مربوط به شورش زندانیان و در اختیار گرفتن زندان برای مدتی است.
فصل اول سریال
سریال« فرار از زندان» (Prison Break ) به عنوان نمونه ای از سریالی با مایه های حادثه ای (اکشن) بر پس زمینه زندان و فرار از آن، به اندازه کافی برای درگیر کردن مخاطب و تعقیب ماجرا جذابیت دارد. آنچه در این سریال بیش از همه مسیر رویدادها و پیشرفت داستان را تحت توجه خود قرار می دهد، به عمل کرد شخصیت اصلی باز می گردد. مایکل اسکافیلد، مهندس جوانی است که برادرش به دلیل قتل در زندان به سر می برد. او در طی صحبت با برادرش، لینکن، درمی یابد که او بی گناه است و در مرکز توطئه ای قرار گرفته. این خط داستانی آشنا، کاملا کلیشه ای و فاقد ابعاد لازم برای جذب مخاطب برای دنبال کردن یک سریال است. اما، درست از این نقطه به بعد است که سروشکل ماجرا ها و نحوه گسترش آن تغییر می کند. مایکل با ایمان به بی گناهی برادرش، می کوشد با انجام عملی مجرمانه، به عنوان یک زندانی وارد محیط زندان شود تا بتواند لینکن را از آنجا فراری دهد. از این نقطه، رویکرد تازه ای آغاز می شود که می تواند مخاطب را در مسیری درست و جذاب برای پیگیری یک سریال اکشن نگه دارد. نویسندگان با هوشمندی، این نقطه پرش آغازین را با پرش بلندی کامل می کنند و به ابعاد این طرح آشنا، زوایای تازه ای می افزایند. این زاویه های تازه، نحوه عمل مایکل به عنوان قهرمان داستان - و البته اکشن ماجرا- است. داستان به شکل رفت و برگشت هایی در زمان گذشته و حال پیش می رفت و برگشت هایی در زمان گذشت و حال پیش می رود و هر بار به تدریج اطلاعات بیشتری ارائه می شود. به هر حال، در همان چند قسمت(اپیزود) ابتدایی، درمی یابیم که مایکل از یک سال پیش نقشه ورود به زندان را می کشیده است. او که خود یکی از مهندسان شرکتی بوده که بخشی از امور ساخت و ساز و تأسیسات ساختمان زندان را بر عهده داشته است، با دسترسی به تمام نقشه های ساختمانی و اطلاع از انواع کانال ها، مجراها، ورودی ها و خروجی های جنبی ساختمان ها، بیش از هر کسی با ساختمان زندان آشنا و به آن مسلط است. این جا نقطه تقاطع حساسی برای همراه کردن بیننده - و در حقیقت یقه گیری- محسوب می شود. با وجود همه ی نکاتی که از طرح کلی داستان تعریف کردیم، هنوز نکته چندان متفاوتی در آن به چشم نمی خورد. درست در این دو راهی - یا چند راهی - نویسندگان بر مبنای طرحی کلی اشاره شده، جزئیاتی را وارد می کنند که آن را « نو » جلوه می دهد. مایکل که جوانی فوق العاده « باهوش » معرفی شده است، می داند که همه آن نقشه ها و مسیرها و جزئیات را نمی تواند به ذهن بسپارد. از این رو، او ظرف مدت یک سالی که در حال آماده شدن برای ورود به زندان بوده است، همه خطوط و مسیرهای نقشه ها را با طرح ها و نقوش تزئینی و تصاویر ظاهرا بی ربط با نقشه اصلی مطابقت می دهد و به شکل خالکوبی به تمام سطح بدنش نقش می کند. به این ترتیب، او برای یافتن مسیرها و ورود به بخش های مختلف زندان، هر بار نیازمند است تا مسیرها را از طریق تصاویر خالکوبی شده روی بدنش به یاد بیاورد و بازیابی کند. این، رمز اصلی جذابیت سریال « فرار از زندان» در نخستین فصل آن است.
منبع: نشریه سینمای پویا شماره 19