احتياجات كودك، تحول مورد انتظار

كودك احتياج به عاطفه‏ى مادرى دارد و جاى آن را هرگز بهترين پرستارى‏ها در نيكوترين كانون شبانه‏روزى نيز نمى‏گيرد. (1) در نقاطى مانند شوروى و اسرائيل كه «تربيت جمعى كودكان» را طرح و اجرا كرده‏اند؛ باز آخرين نظرشان، اين بوده است كه: اگر روزها را كودك در كانون مى‏گذراند؛ شب، حتما در آغوش خانواده
پنجشنبه، 7 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
احتياجات كودك، تحول مورد انتظار
احتياجات كودك، تحول مورد انتظار
احتياجات كودك، تحول مورد انتظار






كودك احتياج به عاطفه‏ى مادرى دارد و جاى آن را هرگز بهترين پرستارى‏ها در نيكوترين كانون شبانه‏روزى نيز نمى‏گيرد. (1)
در نقاطى مانند شوروى و اسرائيل كه «تربيت جمعى كودكان» را طرح و اجرا كرده‏اند؛ باز آخرين نظرشان، اين بوده است كه: اگر روزها را كودك در كانون مى‏گذراند؛ شب، حتما در آغوش خانواده بايد باشد. (2)
ديگر آن كه كودك، احتياج به «محروميت مصلحتى» دارد؛ تا نيازها او را بيدار كنند؛ استعدادهاى نهفته‏ى او به كار افتند و پرورش يابند و خود براى رفع مشكل، قد علم نمايد.
البته مادر، در اين قضيه، نقش مهمى دارد؛ زيرا اوست كه هميشه در نظر كودك «برآورنده‏ى حوايج» بوده و حالا «محروم كننده» نيز بايد او باشد؛ اوست كه هم تحبيب مى‏كند و هم تأديب مى‏نمايد. (3)
منظور اين است كه اين تحريم به گونه‏اى صورت گيرد كه در كودك، محرك ذهن و استعداد باشد و در كنار آن، مراقبت و راهنمايى و يارى نيز انجام شود؛ كه حاصل بد (نظير آن‏چه از بلاهاى محروميت و فقر خواهيم گفت) به وجود نيايد.
در اين حال، كودك به تلاش برمى‏خيزد و ضمن اين تلاش‏ها «تجارب او» پيدا مى‏شوند و هر كدام از تجربه‏ها به ديگرى كمك مى‏كنند تا فرزند را موفق دارند.
در همين تجربه‏ها و پيروزى‏ها، كودك به نتايجى مطلوب، به قرار زير مى‏رسد:
1- كم‏توقعى.
2- قدرت تحمل محروميت.
3- پذيرا شدن جانشين‏ها (4)
4- قدرت تحمل اضطراب و نگرانى و غلبه يافتن بر احساسات خود.
چون كودك، اين مايه‏ها را يافت ديگر در برابر هر ناملايم، دچار حيرت و وازدگى نمى‏شود و احساس ضعف و زبونى نمى‏كند و از ناراحتى‏هاى روانى كه به بيمارى مى‏انجامد، مصون مى‏ماند. (5) معلوم است كه فرزند چون در مرز بلوغ، داراى چنين خصوصياتى شده باشد، چه تحولى مطلوب، خواهد يافت و كادر نفسانى آتى او، تا چه حد مساعد زندگى بادوام و بى‏رنج خواهد بود.
ديگر بايد احساس كودك را تربيت كرد كه از آن‏ها برداشت مناسب كند و عواطف عالى خود را مايه بخشد؛ احساس عميق زيبايى كند؛ درك مسايل اخلاقى و معنوى كند؛ به فضيلت‏هاى درست انسانى توجه يابد؛ رو به بلندنظرى و كمال همت و انديشه و اعتقاد گرايد.
(اين همه، ديدنى و دريافتنى است؛ نه شنيدنى و خواندنى. بايد در لابه‏لاى وقايع، ملاحظه‏ى مرد و زن لايق، صحنه‏هاى نمود مكارم، ببيند. آرى! ببيند و اگر هم مى‏شنود، باز به گونه‏اى بايد باشد كه بتواند تجسم صحنه نمايد و باز با قدرت خيال ببيند و اگر سابقه‏ى ذهنى از آن ندارد، توهم را دعوت كند كه بسازد؛ تا باز ببيند. همين ديدن‏ها از همه آموزنده‏تراند و هزار سخن را در يك ملاحظه، خلاصه مى‏سازند و بلاخره بس مفيد هستند).
و همين جا مى‏توان فهميد كه نقش حرف‏ها، داستان‏ها، تفريحات و خلاصه، شنيدنى‏ها و ديدنى‏ها و لمس كردنى‏ها و خوراك حواس و محرك تمايلات و افكار چيست؟ اگر پست و ياوه و مشكوك باشند،چه خطرى دارند؟ (6) و اگر مثبت و سازنده باشند،چه اثرى توانند داشت؟
پس در انتخاب وسايل تفريح و صحنه‏هاى ديدنى و آن‏چه براى فرزند شنيدنى است، بايد مراقبت و دقت به كار برد و ساعات فراغت او را با تجسم صحنه‏ها و وقايع «مكرمت‏آموز» پر كرد. بايد دانست كه او همه‏ى موجودى انسانى خود (شخصيت - عواطف - عقل و تميز - ميزان داورى‏ها - قدرت كار - اراده - تصور مسؤوليت و....) را از راه همين ديده‏ها و شنيده‏ها، قالب‏گيرى مى‏كند و مى‏سازد.
تربيت اصلى، توسط خود فرزند در درون وى، صورت مى‏گيرد؛ پدر و مادر و معلم و مربى، تنها «مدديار» و «وسيله در اختيار گذار» و «مدل نماى» و «محرك و مشوق» هستند و بس.
همانند «دارو» در كار تن و همانند «طبيب» در معالجه‏ى بدن.
پس قاعده اصلى تربيت، آن است كه: كودك را اهل قاعده و گيرنده و پذيراى تحول درست، بسازيم و وسايط ديدنى (بيش از همه) و شنيدنى و خواندنى (كمتر)، در محيط او فراهم آوريم و با وى آشنايى دهيم؛ آن هم، نه آن كه آن وسيله، از آن‏گونه باشد كه در كار زندگى او به كار نيايد و نه آن‏كه كودك را تحت محدوديت نظرى و تحميل فكرى قرار دهد؛ بلكه چنان باشد كه فرزند، خويشتن را در متن زندگى حس كند و آزادانه به شناخت و تدبير و دگرسازى پردازد و هر جا درمى‏ماند، از منطقى كه مدل‏هاى مورد اعتماد (يعنى والدين - معلم و مربى) به او ارائه مى‏دهند، بهره‏گيرى كند؛ پيش رود و خودسازى نمايد.

پی نوشت :

(1)بمج، 26 و 27.
(2)بمج، 74.
(3)بمج، 27.
اصولا بايد دانست كه انسان را دو معلم اساسى است:
1- نياز
2- زحمت
«نياز» بيدارى مى‏دهد خودشناسى را موجب مى‏شود؛ حركت ايجاد مى‏كند و هدف مى‏سازد؛ تدبير را به كار مى‏گيرد و همه‏ى قواى ذهنى و استعدادها و نيروهاى جسمى را هم‏آهنگى و هم جهتى مى‏بخشد؛ تا آن قوا براى رفع نياز او بكوشند و در اين حال «آدمى» مفهوم درست كلمه‏ى «زنده» شده و «زندگى» مى‏كند.
اما «زحمت» مهارت مى‏بخشد؛ پشت‏كار مى‏دهد؛ استقامت را مى‏افزايد؛ اراده را متين مى‏سازد؛ اعتماد به نفس را موجب مى‏شود؛ وصول به هدف را حتمى مى‏دارد و به معنى درست كلمه «اساس زندگى» را مى‏فهمد و «دوام حيات» مى‏بخشد.
دشمن انسان «بى‏نيازى و رفاه» است كه متأسفانه، همواره در سرلوحه‏ى برنامه‏هاى تمدن جديد و خواست بشر امروزى قرار گرفته است و بدين لحاظ، هر روز ضعيف‏تر و ناراضى‏تر و پوچ‏گراى مى‏شود و از جهت روحى، اخلاقى و انسانى رو به فنا مى‏رود.- م.
(4)مثلا به جاى غذايى، غذاى ديگر را بپذيرد و به جاى نوعى اسباب‏بازى، نوعى ديگر را هم بپسندد و از اين قبيل: تعويض جاى خواب، تعويض لباس و مانند اين‏ها....
(5)بمج، 25، نظر «فرويد».
(6)مف، 33.

منبع:گامي در مسير تربيت اسلامي از کودکي تا بلوغ / دکتر رجبعلي مظلومي




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط