نهضت امام خمینی با روایت عاشورایی
امام خمینی (رحمت الله علیه) مجذوب عشق حسین (علیه السّلام) بود. از یادها نمیرود که در حسینیه جماران به هنگام محرم به احترام سیدالشهداء بر صندلی مینشست، اشکش جاری و شانههایش متلاطم بود و سینهزن، نوحهخوان حسینیه را همراهی میکرد. از امام خمینی (رحمت الله علیه) هیچ کتابی در تفسیر نهضت سیدالشهداء بر جای نمانده است. با این حال زیادهروی نیست اگر گفته شود در احیاء یاد و راه حسین (علیه السّلام)، همچون او هیچکس توفیق نیافته است.
خمینی آنگونه زیست که اگر قرار باشد برای چهره آسمانی حسین (علیه السّلام) و برای تقریب به ذهن از مشی او نمونهای و آینهداری صادق بیابیم؛ بیدرنگ به سراغ امام خمینی خواهیم رفت. شیعه در تاریخ، حسرت به دل مانده بود که ای کاش در کربلا حضار بود و حسین (علیه السّلام) را یاری مینمود و خمینی بر ای بسیاری یادآور کربلا بود. از همین رو منتظران، فرصت را غنیمت شمردند و به عشق حسین (علیه السّلام) به یاری خمینی برخاستند.
مصیبهایی به مراتب کمتر از دردها و رنجهایی که بر امام حسین (علیه السّلام) در کربلا وارد آمد؛ کافی است برای اینکه باب «تکلیف ما لایطاق» گشوده گردد و «ولا تلقوا بأیدیکم الی التهلکه» سد راه رویارویی امام حسین(علیه السّلام) با سپاه کوفه شود. برخی معتقدند امام حسین (علیه السّلام) اگر با سپاه کوفه به نبرد نابرابر برخاست تکلیفی بر آمده از فقه نداشت. آنچه رخ داد به مقتضای عشق بود.
به نظر چنین میرسد که این دسته، این را که فقه به فرمان عرفان گردن نهد محال میدانند و این را که بتوان از عملی عارفانه، تبینی فقیهانه ارائه داد میسر نمیدانند؛ اما آیا واقعا در نگاه امام خمینی (رحمت الله علیه) که هم فقیه بود و همر مراتب عرفان نظری و عملی را طی کرده بود، رابطه فقه و عرفان چنین است؟
ناتوانی در بیین فقهی قیام عاشورا، فقیهان را نیز شامل میشده است. فقیه فرزانه صاحب «جواهرالکلام» آیتالله شیخ محمد حسن نجفی در ضمن بحث از احکام «مهادنه» یعنی صلح، آن را بههنگام به خطر افتادن نفس واجب میشمارد و در رد آ» دسته که برای اثبات جواز صلح و نه وجوب آن به اقدام سیدآلشهداء استدلال میکنند، قیام آن حضرت را از اسرار الهی میشمارد که دستیابی به چرایی آن را دور از دسترس میأاند و نیز اینکه بنابر علم غیبت، امام میدانسته است که دشمنان در هر حال بر قتل او مصمم هستند.
«آنچه از امام حسین (علیه السّلام) واقع شد علاوه بر اینکه از اسرار الهی و مندرج در علم مخزون خداوند است؛ ممکن است ناشی از آن باشد که اقدام به قیام تنها راه موجود بوده است، به واسطه علم امام به اینکه دشمنان در هر حال تصمیم بر قتل او گرفتهاند؛ همچنان که از ظاهر افعال و احوال و کفر و دشمین آنان پیدا بود» (جواهرالکلام، جلد 21، صفحه 295)
واقعیت این است که استفاده فقهی از قیام عاشورا و تلاش برای استنباط تکلیف از آن، چندان دارای سابقه نیست. فقیهان غالبا به عاشورا به عنوان یک منبع استنباط عنایت نداشتهاند. اما امام خمینی (رحمت الله علیه) در این میان نگاه دیگری به حادثه عاشورا داشت. پاسخ امام به معمای هدف سیدالشهداء
پیش از آنکه به نحوه مواجهه فقهی امام خمینی (رحمت الله علیه) با حادثه عاشورا بپردازیم؛ این پرسش مهم را مطرح میکنیم که به راستی انگیزه و هدف سیدالشهداء از قیام چه بوده است؟ و این قیام چه نتیجهای را در برداشته است؟
حضرت امام در پاسخ به این پرسش، تحلیلی ارائه می دهد که از مبنای رویکرد فقهی ایشان در مورد حادثه عاشورا پرده برمیدارد.
بارها شنیدهایم که قیام سیدالشهداء سبب نجات اسلام گشته است و اگر این قیام نمیبود، اسلام نیز پابرجا نمیماند؛ اما این سؤال همچنان به قوت خود باقی است که مگر بعد از حادثه عاشورا چه رخ داده و چه تحولی در عرصه جامعه دینی روی داده است که ما آن را حاصل قیام عاشورا میدانیم؟
مگر نه آن است که بعد از بنیامیه سلسله سرتاسر سپاه بنیعباس به خلافت رسید که در ظلم و بیداد و در جور و جفا اگر از بنیامیه رو سیاهتر نبود، کارنامه بهتری نیز نداشت و مگر نه اینکه تبدیل خلافت به سلطنت نه تنها متوقف نگشت بلکه در عصر بنیعباس نیز تداوم یافتو در ساختار سیاس یجامعه نهادینه شد؟ با این اوضاف به راستی چه نشانی از پیروزی امام حسین (علیه السّلام) در تاریخ میتوان یافت؟ این پرسش هر چند در ابتدا گزنده به نظر میرسد؛ اما پاسخی روشن و شکوهمند دارد که دستیابی به آن را مدیون نحوه تحلیلی هستیم که امام خمینی (رحمت الله علیه) از قیام عاشورا ارائه داده است.
امام خمینی (رحمت الله علیه) در توصیف آنچه منتهی به حادثه عاشورا شد جملاتی دارد که نظیر آن را از دیگران نشنیدهایم. این جملات هر چند شاذ و نادر است، اما سخت محل تأمل است:
«خطای یزید این نبود که سیدالشهداء را کشته، این یکی از خطارهای کوچکش بود، خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونهاش کرده بود و سیدالشهداءبه داد اسلام رسید، سیدالشهداء اسلام را نجات داد» (صحیفه امام، جلد 8، صفحه 9)
برای امام خمینی (رحمت الله علیه) آنچه پیش از حادثه عاشورا رخ داده بود، از آنچه در کربلا رقم خورد بسی مهمتر بود. جنایت بزرگ یزید و پیش از او معاویه، نه قتل حسین بن علی (علیه السّلام) در کربلا، بلکه به مسلخ بردن اساس اسلام بود.
تحریف دین خدا به دست معاویه و یزید به نهایت خود رسیده بود،خلافت رسولالله و امامت امت به دستگاه سلطنت موروثی تبدیل گشت و همه ارزشهای دینی دگرگون شد؛ تقوا که بالاترین و اصیلترین ارزشهای جامعه اسلامی بود جای خود را به مقام، ثروت نسب و نژاد داد، برادریها زا بین رفت، عدالت را که در ذیل توحید مهمترین اصل جامعه اسلامی محسوب میشد به سخره گرفتند، احکام الهی را یکی پس از دیگری به زیر پا نهادند. تساوی در برابر اقنون را عالمانه و عامدانه کنار گذاشتند و حقوق محرومین را نادیده انگاشتند و نکته مهم آنکه همه آنچه رخ میداد به نام اسلام رقم میخورد و به پای اسلم نهاده میشد.
جنایت یزید آنگاه سنگینتر بود که دینی را به نمایش گذاشت که با فساد و با ظلم و جور قابل جمع بود. آنچنان دینی را به مردم عرضه کردند که گویی در آن هیچ تناقض و تضادی بین نماز و مجلس قمار، بین قرآن و مجلس شرب خمر دیده نمیشد. دین وراونه شد و از آن جز ظاهری و صورتی بر جای نماند و شاید به حقیقت نزدیکتر آن باشد که حتی غیرتی برای حفظ ظاهر نیز باقی نماند.
آری! پیش از حسین (علیه السّلام)، اسلام را به مسلخ برده بودند. چیزی نمانده بود که همه رنجها و زحمات رسولخدا و یارانش بر باد رود. پیامبر آمده بود تا کمر ظلم را بشکند، اما با گذشت زمان و جفای مدعیان، اسلامی بر جای آئین پیامبر نشست که با ظلم هم آغوش بود.
دین تازهای به مردم معرفی میشد؛ دینی که با همه گونه ساد قابل جمع بود. اینجاست که نفس قیام موضوعیت پیدا میکند و حسین (علیه السّلام) قیام می:ند تا این تعریف خود ساخته از دین را بشکند؛ تا فریاد برآورد که آنچه را که شما اسلام میخوانید هرگز به رسمیت نمیشناسیم. در مواجهه با دین وارونه، فریاد اعتراض، صرف نظر از آنکه به نتیجهآی منجر گردد، خود به یک هدف تبدیل میشود؛ بر آوردن فریاد همان و به نتیجه رسیدن همان.
برپایی حکومت اسلامی هر چند مطلوب بود؛ اما برای امام حسین (علیه السّلام) هدف اصلی بود هدف اصلی قیام آن بود که امام با اعتراض خود پرچم دیگری را مقابل پرچم یزید برافرازد تا نگذارد یزیدیان، اسلام را به نام خود و به نفع خود مصادره نمایند. امام حسین (علیه السّلام) اسلام را از تعریفی وارونه آنگونه که با هر فسادی سازگار باشد رهایی بخشید.
هم انگیزه و هم نتیجه مهم قیام امام حسین (علیه السّلام) حفظ اصالت اسلام و جدا نمودن حساب اسلام اصیل از اسلامهای دروغین بود. جملات امام خمینی (رحمت الله علیه) با همه بیپیرایگی، راهگشاترین تحلیل از قیام را بیان میکنند:
«خطری که معاویه و یزید برای اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند... اینها خطری که داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت میخواستند دربیاورند. میخواستند معنویت را به صورت طاغوت در آورند. به اسم اینکه ما خلیفه رسولالله هستیم، اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی؛ این مهم بود. آقندری که این دو نفر ضرر میخواستند به اسلام بزنند یا زدند، جلوتریها آن طور نزدند. اینها اصل اسلام را وارونه میخواستند بکنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان؛ خلیفه رسولالله و رد مجلس شرب خمر و رد مجلس قمار؟ و باز (همین) خلیفه رسولالله نماز هم میرود و در جماعت میخواند! این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سیدالشهداء رفع کرد». (صحیفه امام، جلد 8، صفحه 9)
نفس برافراشتن پرچمی در برابر یزید، خود مهمترین هدف بود تا همه اهل تاریخ دریابند که تنها مدعی اسلام، یزید نیست ؛ حسین (علیه السّلام) نیز هست و ای مردم! به کتاب خدا و سنت رسول و به عقل خود رجوع کنید تا دروغین بودن اسلام یزید را دریابید. حقانیت اسلام حسین (علیه السّلام) را گواهی دهید و اسلام راستین را پیروی کنید.
آنچه در کربال رخ داد بیش از هر چیز تقابل دو نوع اسلام بود. تقابل نمیبایست مستور و پنهان بماند. حسین (علیه السّلام) به استقبال این تقابل رفت و در این تقابل، در عرصه خون و شهادت بود که اسلام ناب محمدی به تمام قامت برای اهل تاریخ ظاهر گشت.
اگر امام حسین (علیه السّلام) به قیام برنمیخاست، تضاد اسلام ناب و اسلامهای دروغین برجستگی نمییافت و به ظهور کامل نمیرسید. تفکیک اسلام ناب محمدی (ص) از اسلامهای دروغین، هدف اصلی سیدالشهداء بود که به آن دست یافت.
«حضرت سیدالشهداء (سلامالله علیه) دیدند که معاویه و پسرش ـ خداوند لعنتشان کند ـ اینها دارند مکتب را از بین میبرند، دارند وارونه اسلام را جلوه میدهند.. شرب خمر میکردند، امام جماعت هم بودند، مجالسشان، مجالس لهو و لعب بود، همه چیز در آنها بود.... اما جماعت هم میشدند، امام جماعت قمار باز؛ به اسم خلافت رسولالله بر ضد رسولالله قیام کرده بودند، فریادشان لااله الا الله بود و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند، اعمالشان، رفتارشان، رفتار شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفه رسولالله» (صحیفه امام، جلد 8، صفحه 336)
حرکت امام حسین (علیه السّلام) معطوف به زمان و مکان خود نبود. او تاریخ را و نسلهای آینده را مخاطب خود قرار داده بود. امام حسین (علیه السّلام) با برافروختن مشعل کربلا، چشم و دل تاریخ را به اسلام حقیقی روشن نمود و از همین رو است که پیروزی و شکست حسین بن علی (علیه السّلام) را باید در گستره تاریخ به نظاره نشست.
حسین (علیه السّلام) پیروز شد؛ چرا که هر آن کس که آوازه کربلا به گوش او برسد در مییابد که نباید هر کس را که علم اسلام را بلند میکند به آسانی نماینده، همدل و هم سخن رسول خدا بداند.
یک بار دیگر آن جمله امام خمینی را مرور میکنیم که:
«خطای یزید این نبود که سیدالشهداء را کشته، این یکی از خطاهای کوچکش بود. خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونهاش کرده بود. سیدالشهداء به داد اسلام رسید. سیدالشهداء اسلام را نجات داد» (صحیفه امام، ج 8، ص 9)
ویژگی دوم اسلام ناب آن است که هر چند جامع همه ارزشهاست، اما همه ارزشها را برابر و یکسان نمیداند. ارزشها از حیث اهمیت، برخی فراترند و برخی فروتر. هیچ کدام فاقد اهمیت نیستند، اما برخی مهمترند. حاصل اذعان و اعتراف به این ویژگی دوم آن است که به هنگام خطر و مواجهه با واقعیتهای تلخ بیرونی باید ارزشهای کوچکتر را فدای ارزشهای مهمتر نمود.
در اسلام، جان و مال و آبروی آدمی همگی صاحب ارزش است. انکار و کتمان و نادیده انگاشتن حرمت این ارزشها، تفسیر نابجای دین خداست؛ اما اهمیت این ارزشها در برابر ارزش دین خدا به یکباره رنگ میبازد. ما همگی بنابر حکم دین موظف به صیانت از جان و مال و آبروی خویش هستیم، آما آنگاه که دین خدا در معرض خطر باشد آنچه مهمتر است دین خداست و آنچه باید فدا گردد جان ماست و مال و آبروی ما.
بر این اساس دیگر نباید تعجب روا داشت آنگاه که اساس دین در معرض خطر قرار گیرد، امام چنین فتوا دهد که در مقام دفاع از دین، حتی وارد شدن ضرر بر جان آدمی نباید سد و مانع راه باشد: «اگر معروف و منکر از چیزهایی باشد که شارع اقدس به آن اهمیت میدهد مانند حفظ جان قبیلهای از مسلمین و هتک حرمت نوامیس آنها یا از بین بردن آثار اسلام و محو دلیل (حقانیت) اسلام به طوری که موجب گمراهی مسلمین گردد یا زا بین بردن بعضی از شعائر اسلام مانند بیتالله الحرام به طوری که آثار و محل آن محو شود و مانند اینها باید ملاحظه مهمتر بودن را نماید و هر ضرری اگر چه ضرر جانی باشد یا حرج، موجب رفع تکلیف نمیباشد». (تحریر الوسیله، جلد اول، صفحه 472)
امام خمینی (رحمت الله علیه) وظیفه علماء را در دفاع از دین سنگینتر میبینند. فتاوای ایشان در «تحریر الوسیله» به خویی حکایتگر آن است که ایشان به ماجرای عاشورا فقیهانه «نیز» مینگرد و آن را منبعی برای استنباط حکمی فقهی در نظر میگیرد که به ویژه تکلیف عالمان دینی را بیان میکند. امام، قیام سیدالشهداء را عمل به یک تکلیف فقهی میدانست و نه انجام یک دسترو خصوصی. آن حم فقهی، امروز نیز باقی است که اگر موضوع آن تحقیق یابد، در وجوب اجرای حکم آن نباید تردرد روا داشت.
«اگر در اسلام بدعتی واقع شود و سکوت علمای دین و رؤسای مذهب (اعلی الله کلمتهم) موجب هتک اسلام و تضعیف اعتقادات مسلمین شود؛ بر آنان واجب است به هر وسیلهای که ممکن است، انکار نمایند؛ چه انکار آنها در ریشهکن ساختن فساد، مؤثر باشد یا نه؟ و همچنین است اگر سکوت آنان از انکار منکرات موجب آن باشد و (اینجا) ملاحظه ضرر و حرج نمیشود، بلکه ملاحظه اهمیت میشود». (تحریرالوسیله، جلد اول، صفحه 473)
«اگر در سکوت علمای دین و رؤسای مذهب (أعلی الله کلمتهم) ترس این باشد که منکر، معروف و یا معروف، منکر شود؛ واجب است بر آنان که علمشان را ظاهر نمایند و سکوت جایز نیست ولو اینکه بدانند که انکارشان در ترک کار فاعل، مؤثر نیست و ملاحظه ضرر و حرج نمیشود. اگر حکم از مسائلی باشد که مورد اهمیت جدی شارع مقدس است». (تحریرالوسیله، جلد اول، صفحه 473)
«اگر در سکوت علمای دین و رؤسای مذهب (اعلی الله کلمتهم) تقویت ظالم و تأیید او باشد (العیاذ بالله) سکوت کردن بر آنان حرام است و بر آنها واجب است اظهار کنند ولو اینکه در رفع ظلم او مؤثر نباشد». (تحریرالوسیله، جلد اول، صفحه 473)
اکنون با یان توضیح میتوان دریافت که چه نارواست اگر بگوییم فقه، تاب تبیین قیام سیدالشهداء را ندارد و اینکه برای فهم چرایی عاشورا جز از عرفان نمیتوان پاسخی دریافت داشت.
تردیدی نیست که قیام عاشورا اقدامی عارفانه بوده است که وقوع آن جز به مدد عشق میسر نگشته است؛ اما این بدان معنا نیست که قیام عاشورا عمل به حکمی فقهی نبوده است. بهتر و دقیقتر آن است که گفته شود امام حسین (علیه السّلام) عاشقانه و عارفانه به تکلیفی شرعی عمل کرده است. آنچه پذیرش چنین توصیفی را آسان میسازد آن است که امام خمینی (رحمت الله علیه) خود هم فقیهی متشرع بوده است و هم عارفی سالک. فقیه و عارفی که طعم فقه و عرفان را در هر دو عرصه نظر و عمل به خوبی چشیده است.
امام خمینی (رحمت الله علیه) در سال 1367 در نامهای خطاب به یکی از روحانیون در تشویق به نگارش تاریخ انقلاب چنین مینویسد:
«شما باید نشان دهید که چگونه مردم علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین اسلام سلطنتی، اسلام سرمایهداری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند». (صحیفه امام، جلد 21، صفحه 240)
آن روز که امام خمینی (رحمت الله علیه) اقدام به قیام نمود؛ هیچ درونامی روشنی از سرنگونی حکومت طاغوت و برپایی نظام اسلامی، موجود نبود. امام آن روز اعتراض کرد؛ چرا که سکوت را تأیید اسلامهای بیمحتوا و دروغین میدانست.
اگر در زمان سیدالشهداء مسلمانان، معاویه و یزید را تجسم اسلام میدانستند و امام حسین (علیه السّلام) این واقعیت را مصیبت اسلام میدید، امام نیز مشاهده میکرد حتی درون حوزه نیز مبلغان رسالت رسول خدا و مدعیان پیروزی از ولایت امیرالمؤمنین، «شاه» را نماد تشیع میدانستند. امام میخواست اصالت اسلام را صیانت کند؛ قیام کرد تا نگذارد که تشیع باشاه پهلوی تعریف شود:
«گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است؛ هرگز، ضربات روحانیت، ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه، شیعه است!». (صحیفه امام، جلد 21، صفحه 11)
امام میدید که یک بار دیگر تعریفها دگرگون و مفاهیم مسخ شدهاند و میدانست که سکوت، رسم امانتداری نیست. او از عاشورا آموخته بود که گاه تکلیف در فریاد بر آوردن است و رساندن پیام، هر چند که آن را به کار نبندند تا خط و مرزها حفظ گردد و مانع مصادره ارزشها به نفع ضد ارزشها شود. بر این اساس امام در انگیزه و چرایی آغاز نهضت، سیدالشهداء را الگوی خود قرار داده بود و نه تنها در آغاز که در مسیر مبارزه نیز چنین بود.
دوران مبارزه توأم بود با رنجها و سختیهای بسیار، رنجها و سختیهایی که امام و امت آن را به مدد صاحب کربلا بر خورد آسان میدیدند.
مردم ایمان داشتند به اینکه عاشورا زمانی فراتر از زمانهاست و اینکه ندای نصرتخواهی امام حسین (علیه السّلام) هنوز پابرجاست:
«ما که مدعی هستیم ـ و امیدواریم که این ادعا صحیح باشد ـ که شیعیان آنها [معصومین (علیه السّلام) و پیروان آنها هستیم، باید همانطورکه آنها تحمل داشتند مصائب را... ما هم مصیبتها را تحمل کنیم. در مقابل مصیبتها بایستیم برای اینکه آن ارزشهای انسانی را به دست بیاوریم». (صحیفه امام، جلد 18، صفحه 192)
قلت عدد و سختی راه هرگز موجب آن نبود که غبار یأس بر چهره امام بنشیند. امام در لحظات سختی، یاران را به عاشورا ارجاع میداد. عاشورا برای امام و یاران او منبع عزم و اراده بود. در شروع نهضت، امام خمینی (رحمت الله علیه) خطاب به یکی از سخنرانان که از سوی عوامل رژیم طاغوت در تنگنا قرار گرفته بود مینویسد:
«شنیدهام دو شب است زبان تو را بستهاند. چه میشد اگر دستبند به دست من و شما بزنند و به گوشه زندان بیندازند؟ مگر ما از حسین (علیه السّلام) بن علی و امام سجاد بالاتر هستیم؟» (صحیفه امام، جلد 1، صفحه 83)
برخی مدعی حب اهل بیت هستند بیانکه سهمی برای اطاعت در این محبت قائل باشند. آنها امامت را فارغ از هدایت میفهمند. اما رابطه امام با اهل بیت به گونهای دیگر بود.امام، حب اهل بیت را در فضای قرآنی تعریف میکرد و به همین خاطر حب او نسبت به اهل بیت توأم با اطاعت بود. او رابطهآی تکلیف گرایانه و هدایت جویانه به اهل بیت داشت. او بر خلاف بسیاری دیگر، پرسش از تکلیف خود را بر عاشورا عرضه میداشت و از عاشورا پاسخ میخواست و پاسخ میگرفت.
«تکلیف ماها را سیدالشهداء معلوم کرده است. در میدان جنگ از قلت عدد نترسید. از شهادت نترسید. هر مقدار عظمت داشته باشد مقصود و ایده انسان، به مان مقدار باید تحمل زحمت بکند». (صحیفه امام، جلد 17، صفحه 55)
برگرفته از : فرهنگ انقلاب اسلامی
منبع: http://www.bachehayeghalam.ir
/خ
خمینی آنگونه زیست که اگر قرار باشد برای چهره آسمانی حسین (علیه السّلام) و برای تقریب به ذهن از مشی او نمونهای و آینهداری صادق بیابیم؛ بیدرنگ به سراغ امام خمینی خواهیم رفت. شیعه در تاریخ، حسرت به دل مانده بود که ای کاش در کربلا حضار بود و حسین (علیه السّلام) را یاری مینمود و خمینی بر ای بسیاری یادآور کربلا بود. از همین رو منتظران، فرصت را غنیمت شمردند و به عشق حسین (علیه السّلام) به یاری خمینی برخاستند.
عاشورا، فقیهانه یا عارفانه؟!
مصیبهایی به مراتب کمتر از دردها و رنجهایی که بر امام حسین (علیه السّلام) در کربلا وارد آمد؛ کافی است برای اینکه باب «تکلیف ما لایطاق» گشوده گردد و «ولا تلقوا بأیدیکم الی التهلکه» سد راه رویارویی امام حسین(علیه السّلام) با سپاه کوفه شود. برخی معتقدند امام حسین (علیه السّلام) اگر با سپاه کوفه به نبرد نابرابر برخاست تکلیفی بر آمده از فقه نداشت. آنچه رخ داد به مقتضای عشق بود.
به نظر چنین میرسد که این دسته، این را که فقه به فرمان عرفان گردن نهد محال میدانند و این را که بتوان از عملی عارفانه، تبینی فقیهانه ارائه داد میسر نمیدانند؛ اما آیا واقعا در نگاه امام خمینی (رحمت الله علیه) که هم فقیه بود و همر مراتب عرفان نظری و عملی را طی کرده بود، رابطه فقه و عرفان چنین است؟
ناتوانی در بیین فقهی قیام عاشورا، فقیهان را نیز شامل میشده است. فقیه فرزانه صاحب «جواهرالکلام» آیتالله شیخ محمد حسن نجفی در ضمن بحث از احکام «مهادنه» یعنی صلح، آن را بههنگام به خطر افتادن نفس واجب میشمارد و در رد آ» دسته که برای اثبات جواز صلح و نه وجوب آن به اقدام سیدآلشهداء استدلال میکنند، قیام آن حضرت را از اسرار الهی میشمارد که دستیابی به چرایی آن را دور از دسترس میأاند و نیز اینکه بنابر علم غیبت، امام میدانسته است که دشمنان در هر حال بر قتل او مصمم هستند.
«آنچه از امام حسین (علیه السّلام) واقع شد علاوه بر اینکه از اسرار الهی و مندرج در علم مخزون خداوند است؛ ممکن است ناشی از آن باشد که اقدام به قیام تنها راه موجود بوده است، به واسطه علم امام به اینکه دشمنان در هر حال تصمیم بر قتل او گرفتهاند؛ همچنان که از ظاهر افعال و احوال و کفر و دشمین آنان پیدا بود» (جواهرالکلام، جلد 21، صفحه 295)
واقعیت این است که استفاده فقهی از قیام عاشورا و تلاش برای استنباط تکلیف از آن، چندان دارای سابقه نیست. فقیهان غالبا به عاشورا به عنوان یک منبع استنباط عنایت نداشتهاند. اما امام خمینی (رحمت الله علیه) در این میان نگاه دیگری به حادثه عاشورا داشت. پاسخ امام به معمای هدف سیدالشهداء
پیش از آنکه به نحوه مواجهه فقهی امام خمینی (رحمت الله علیه) با حادثه عاشورا بپردازیم؛ این پرسش مهم را مطرح میکنیم که به راستی انگیزه و هدف سیدالشهداء از قیام چه بوده است؟ و این قیام چه نتیجهای را در برداشته است؟
حضرت امام در پاسخ به این پرسش، تحلیلی ارائه می دهد که از مبنای رویکرد فقهی ایشان در مورد حادثه عاشورا پرده برمیدارد.
بارها شنیدهایم که قیام سیدالشهداء سبب نجات اسلام گشته است و اگر این قیام نمیبود، اسلام نیز پابرجا نمیماند؛ اما این سؤال همچنان به قوت خود باقی است که مگر بعد از حادثه عاشورا چه رخ داده و چه تحولی در عرصه جامعه دینی روی داده است که ما آن را حاصل قیام عاشورا میدانیم؟
مگر نه آن است که بعد از بنیامیه سلسله سرتاسر سپاه بنیعباس به خلافت رسید که در ظلم و بیداد و در جور و جفا اگر از بنیامیه رو سیاهتر نبود، کارنامه بهتری نیز نداشت و مگر نه اینکه تبدیل خلافت به سلطنت نه تنها متوقف نگشت بلکه در عصر بنیعباس نیز تداوم یافتو در ساختار سیاس یجامعه نهادینه شد؟ با این اوضاف به راستی چه نشانی از پیروزی امام حسین (علیه السّلام) در تاریخ میتوان یافت؟ این پرسش هر چند در ابتدا گزنده به نظر میرسد؛ اما پاسخی روشن و شکوهمند دارد که دستیابی به آن را مدیون نحوه تحلیلی هستیم که امام خمینی (رحمت الله علیه) از قیام عاشورا ارائه داده است.
امام خمینی (رحمت الله علیه) در توصیف آنچه منتهی به حادثه عاشورا شد جملاتی دارد که نظیر آن را از دیگران نشنیدهایم. این جملات هر چند شاذ و نادر است، اما سخت محل تأمل است:
«خطای یزید این نبود که سیدالشهداء را کشته، این یکی از خطارهای کوچکش بود، خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونهاش کرده بود و سیدالشهداءبه داد اسلام رسید، سیدالشهداء اسلام را نجات داد» (صحیفه امام، جلد 8، صفحه 9)
برای امام خمینی (رحمت الله علیه) آنچه پیش از حادثه عاشورا رخ داده بود، از آنچه در کربلا رقم خورد بسی مهمتر بود. جنایت بزرگ یزید و پیش از او معاویه، نه قتل حسین بن علی (علیه السّلام) در کربلا، بلکه به مسلخ بردن اساس اسلام بود.
تحریف دین خدا به دست معاویه و یزید به نهایت خود رسیده بود،خلافت رسولالله و امامت امت به دستگاه سلطنت موروثی تبدیل گشت و همه ارزشهای دینی دگرگون شد؛ تقوا که بالاترین و اصیلترین ارزشهای جامعه اسلامی بود جای خود را به مقام، ثروت نسب و نژاد داد، برادریها زا بین رفت، عدالت را که در ذیل توحید مهمترین اصل جامعه اسلامی محسوب میشد به سخره گرفتند، احکام الهی را یکی پس از دیگری به زیر پا نهادند. تساوی در برابر اقنون را عالمانه و عامدانه کنار گذاشتند و حقوق محرومین را نادیده انگاشتند و نکته مهم آنکه همه آنچه رخ میداد به نام اسلام رقم میخورد و به پای اسلم نهاده میشد.
جنایت یزید آنگاه سنگینتر بود که دینی را به نمایش گذاشت که با فساد و با ظلم و جور قابل جمع بود. آنچنان دینی را به مردم عرضه کردند که گویی در آن هیچ تناقض و تضادی بین نماز و مجلس قمار، بین قرآن و مجلس شرب خمر دیده نمیشد. دین وراونه شد و از آن جز ظاهری و صورتی بر جای نماند و شاید به حقیقت نزدیکتر آن باشد که حتی غیرتی برای حفظ ظاهر نیز باقی نماند.
آری! پیش از حسین (علیه السّلام)، اسلام را به مسلخ برده بودند. چیزی نمانده بود که همه رنجها و زحمات رسولخدا و یارانش بر باد رود. پیامبر آمده بود تا کمر ظلم را بشکند، اما با گذشت زمان و جفای مدعیان، اسلامی بر جای آئین پیامبر نشست که با ظلم هم آغوش بود.
دین تازهای به مردم معرفی میشد؛ دینی که با همه گونه ساد قابل جمع بود. اینجاست که نفس قیام موضوعیت پیدا میکند و حسین (علیه السّلام) قیام می:ند تا این تعریف خود ساخته از دین را بشکند؛ تا فریاد برآورد که آنچه را که شما اسلام میخوانید هرگز به رسمیت نمیشناسیم. در مواجهه با دین وارونه، فریاد اعتراض، صرف نظر از آنکه به نتیجهآی منجر گردد، خود به یک هدف تبدیل میشود؛ بر آوردن فریاد همان و به نتیجه رسیدن همان.
برپایی حکومت اسلامی هر چند مطلوب بود؛ اما برای امام حسین (علیه السّلام) هدف اصلی بود هدف اصلی قیام آن بود که امام با اعتراض خود پرچم دیگری را مقابل پرچم یزید برافرازد تا نگذارد یزیدیان، اسلام را به نام خود و به نفع خود مصادره نمایند. امام حسین (علیه السّلام) اسلام را از تعریفی وارونه آنگونه که با هر فسادی سازگار باشد رهایی بخشید.
هم انگیزه و هم نتیجه مهم قیام امام حسین (علیه السّلام) حفظ اصالت اسلام و جدا نمودن حساب اسلام اصیل از اسلامهای دروغین بود. جملات امام خمینی (رحمت الله علیه) با همه بیپیرایگی، راهگشاترین تحلیل از قیام را بیان میکنند:
«خطری که معاویه و یزید برای اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند... اینها خطری که داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت میخواستند دربیاورند. میخواستند معنویت را به صورت طاغوت در آورند. به اسم اینکه ما خلیفه رسولالله هستیم، اسلام را منقلب کنند به یک رژیم طاغوتی؛ این مهم بود. آقندری که این دو نفر ضرر میخواستند به اسلام بزنند یا زدند، جلوتریها آن طور نزدند. اینها اصل اسلام را وارونه میخواستند بکنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان؛ خلیفه رسولالله و رد مجلس شرب خمر و رد مجلس قمار؟ و باز (همین) خلیفه رسولالله نماز هم میرود و در جماعت میخواند! این خطر از برای اسلام خطر بزرگ بود. این خطر را سیدالشهداء رفع کرد». (صحیفه امام، جلد 8، صفحه 9)
نفس برافراشتن پرچمی در برابر یزید، خود مهمترین هدف بود تا همه اهل تاریخ دریابند که تنها مدعی اسلام، یزید نیست ؛ حسین (علیه السّلام) نیز هست و ای مردم! به کتاب خدا و سنت رسول و به عقل خود رجوع کنید تا دروغین بودن اسلام یزید را دریابید. حقانیت اسلام حسین (علیه السّلام) را گواهی دهید و اسلام راستین را پیروی کنید.
آنچه در کربال رخ داد بیش از هر چیز تقابل دو نوع اسلام بود. تقابل نمیبایست مستور و پنهان بماند. حسین (علیه السّلام) به استقبال این تقابل رفت و در این تقابل، در عرصه خون و شهادت بود که اسلام ناب محمدی به تمام قامت برای اهل تاریخ ظاهر گشت.
اگر امام حسین (علیه السّلام) به قیام برنمیخاست، تضاد اسلام ناب و اسلامهای دروغین برجستگی نمییافت و به ظهور کامل نمیرسید. تفکیک اسلام ناب محمدی (ص) از اسلامهای دروغین، هدف اصلی سیدالشهداء بود که به آن دست یافت.
«حضرت سیدالشهداء (سلامالله علیه) دیدند که معاویه و پسرش ـ خداوند لعنتشان کند ـ اینها دارند مکتب را از بین میبرند، دارند وارونه اسلام را جلوه میدهند.. شرب خمر میکردند، امام جماعت هم بودند، مجالسشان، مجالس لهو و لعب بود، همه چیز در آنها بود.... اما جماعت هم میشدند، امام جماعت قمار باز؛ به اسم خلافت رسولالله بر ضد رسولالله قیام کرده بودند، فریادشان لااله الا الله بود و بر ضد الوهیت قیام کرده بودند، اعمالشان، رفتارشان، رفتار شیطانی، لکن فریادشان فریاد خلیفه رسولالله» (صحیفه امام، جلد 8، صفحه 336)
حرکت امام حسین (علیه السّلام) معطوف به زمان و مکان خود نبود. او تاریخ را و نسلهای آینده را مخاطب خود قرار داده بود. امام حسین (علیه السّلام) با برافروختن مشعل کربلا، چشم و دل تاریخ را به اسلام حقیقی روشن نمود و از همین رو است که پیروزی و شکست حسین بن علی (علیه السّلام) را باید در گستره تاریخ به نظاره نشست.
حسین (علیه السّلام) پیروز شد؛ چرا که هر آن کس که آوازه کربلا به گوش او برسد در مییابد که نباید هر کس را که علم اسلام را بلند میکند به آسانی نماینده، همدل و هم سخن رسول خدا بداند.
یک بار دیگر آن جمله امام خمینی را مرور میکنیم که:
«خطای یزید این نبود که سیدالشهداء را کشته، این یکی از خطاهای کوچکش بود. خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونهاش کرده بود. سیدالشهداء به داد اسلام رسید. سیدالشهداء اسلام را نجات داد» (صحیفه امام، ج 8، ص 9)
دو ویژگی اسلام ناب
ویژگی دوم اسلام ناب آن است که هر چند جامع همه ارزشهاست، اما همه ارزشها را برابر و یکسان نمیداند. ارزشها از حیث اهمیت، برخی فراترند و برخی فروتر. هیچ کدام فاقد اهمیت نیستند، اما برخی مهمترند. حاصل اذعان و اعتراف به این ویژگی دوم آن است که به هنگام خطر و مواجهه با واقعیتهای تلخ بیرونی باید ارزشهای کوچکتر را فدای ارزشهای مهمتر نمود.
در اسلام، جان و مال و آبروی آدمی همگی صاحب ارزش است. انکار و کتمان و نادیده انگاشتن حرمت این ارزشها، تفسیر نابجای دین خداست؛ اما اهمیت این ارزشها در برابر ارزش دین خدا به یکباره رنگ میبازد. ما همگی بنابر حکم دین موظف به صیانت از جان و مال و آبروی خویش هستیم، آما آنگاه که دین خدا در معرض خطر باشد آنچه مهمتر است دین خداست و آنچه باید فدا گردد جان ماست و مال و آبروی ما.
عاشورا در مدار فقه
بر این اساس دیگر نباید تعجب روا داشت آنگاه که اساس دین در معرض خطر قرار گیرد، امام چنین فتوا دهد که در مقام دفاع از دین، حتی وارد شدن ضرر بر جان آدمی نباید سد و مانع راه باشد: «اگر معروف و منکر از چیزهایی باشد که شارع اقدس به آن اهمیت میدهد مانند حفظ جان قبیلهای از مسلمین و هتک حرمت نوامیس آنها یا از بین بردن آثار اسلام و محو دلیل (حقانیت) اسلام به طوری که موجب گمراهی مسلمین گردد یا زا بین بردن بعضی از شعائر اسلام مانند بیتالله الحرام به طوری که آثار و محل آن محو شود و مانند اینها باید ملاحظه مهمتر بودن را نماید و هر ضرری اگر چه ضرر جانی باشد یا حرج، موجب رفع تکلیف نمیباشد». (تحریر الوسیله، جلد اول، صفحه 472)
امام خمینی (رحمت الله علیه) وظیفه علماء را در دفاع از دین سنگینتر میبینند. فتاوای ایشان در «تحریر الوسیله» به خویی حکایتگر آن است که ایشان به ماجرای عاشورا فقیهانه «نیز» مینگرد و آن را منبعی برای استنباط حکمی فقهی در نظر میگیرد که به ویژه تکلیف عالمان دینی را بیان میکند. امام، قیام سیدالشهداء را عمل به یک تکلیف فقهی میدانست و نه انجام یک دسترو خصوصی. آن حم فقهی، امروز نیز باقی است که اگر موضوع آن تحقیق یابد، در وجوب اجرای حکم آن نباید تردرد روا داشت.
«اگر در اسلام بدعتی واقع شود و سکوت علمای دین و رؤسای مذهب (اعلی الله کلمتهم) موجب هتک اسلام و تضعیف اعتقادات مسلمین شود؛ بر آنان واجب است به هر وسیلهای که ممکن است، انکار نمایند؛ چه انکار آنها در ریشهکن ساختن فساد، مؤثر باشد یا نه؟ و همچنین است اگر سکوت آنان از انکار منکرات موجب آن باشد و (اینجا) ملاحظه ضرر و حرج نمیشود، بلکه ملاحظه اهمیت میشود». (تحریرالوسیله، جلد اول، صفحه 473)
«اگر در سکوت علمای دین و رؤسای مذهب (أعلی الله کلمتهم) ترس این باشد که منکر، معروف و یا معروف، منکر شود؛ واجب است بر آنان که علمشان را ظاهر نمایند و سکوت جایز نیست ولو اینکه بدانند که انکارشان در ترک کار فاعل، مؤثر نیست و ملاحظه ضرر و حرج نمیشود. اگر حکم از مسائلی باشد که مورد اهمیت جدی شارع مقدس است». (تحریرالوسیله، جلد اول، صفحه 473)
«اگر در سکوت علمای دین و رؤسای مذهب (اعلی الله کلمتهم) تقویت ظالم و تأیید او باشد (العیاذ بالله) سکوت کردن بر آنان حرام است و بر آنها واجب است اظهار کنند ولو اینکه در رفع ظلم او مؤثر نباشد». (تحریرالوسیله، جلد اول، صفحه 473)
اکنون با یان توضیح میتوان دریافت که چه نارواست اگر بگوییم فقه، تاب تبیین قیام سیدالشهداء را ندارد و اینکه برای فهم چرایی عاشورا جز از عرفان نمیتوان پاسخی دریافت داشت.
تردیدی نیست که قیام عاشورا اقدامی عارفانه بوده است که وقوع آن جز به مدد عشق میسر نگشته است؛ اما این بدان معنا نیست که قیام عاشورا عمل به حکمی فقهی نبوده است. بهتر و دقیقتر آن است که گفته شود امام حسین (علیه السّلام) عاشقانه و عارفانه به تکلیفی شرعی عمل کرده است. آنچه پذیرش چنین توصیفی را آسان میسازد آن است که امام خمینی (رحمت الله علیه) خود هم فقیهی متشرع بوده است و هم عارفی سالک. فقیه و عارفی که طعم فقه و عرفان را در هر دو عرصه نظر و عمل به خوبی چشیده است.
انقلاب به پشتوانه عاشورا
امام خمینی (رحمت الله علیه) در سال 1367 در نامهای خطاب به یکی از روحانیون در تشویق به نگارش تاریخ انقلاب چنین مینویسد:
«شما باید نشان دهید که چگونه مردم علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین اسلام سلطنتی، اسلام سرمایهداری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند». (صحیفه امام، جلد 21، صفحه 240)
آن روز که امام خمینی (رحمت الله علیه) اقدام به قیام نمود؛ هیچ درونامی روشنی از سرنگونی حکومت طاغوت و برپایی نظام اسلامی، موجود نبود. امام آن روز اعتراض کرد؛ چرا که سکوت را تأیید اسلامهای بیمحتوا و دروغین میدانست.
اگر در زمان سیدالشهداء مسلمانان، معاویه و یزید را تجسم اسلام میدانستند و امام حسین (علیه السّلام) این واقعیت را مصیبت اسلام میدید، امام نیز مشاهده میکرد حتی درون حوزه نیز مبلغان رسالت رسول خدا و مدعیان پیروزی از ولایت امیرالمؤمنین، «شاه» را نماد تشیع میدانستند. امام میخواست اصالت اسلام را صیانت کند؛ قیام کرد تا نگذارد که تشیع باشاه پهلوی تعریف شود:
«گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بیدینی را تنها اغیار به روحانیت زده است؛ هرگز، ضربات روحانیت، ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگویی شاه خائن است، بلافاصله جواب میشنیدی که شاه، شیعه است!». (صحیفه امام، جلد 21، صفحه 11)
امام میدید که یک بار دیگر تعریفها دگرگون و مفاهیم مسخ شدهاند و میدانست که سکوت، رسم امانتداری نیست. او از عاشورا آموخته بود که گاه تکلیف در فریاد بر آوردن است و رساندن پیام، هر چند که آن را به کار نبندند تا خط و مرزها حفظ گردد و مانع مصادره ارزشها به نفع ضد ارزشها شود. بر این اساس امام در انگیزه و چرایی آغاز نهضت، سیدالشهداء را الگوی خود قرار داده بود و نه تنها در آغاز که در مسیر مبارزه نیز چنین بود.
دوران مبارزه توأم بود با رنجها و سختیهای بسیار، رنجها و سختیهایی که امام و امت آن را به مدد صاحب کربلا بر خورد آسان میدیدند.
مردم ایمان داشتند به اینکه عاشورا زمانی فراتر از زمانهاست و اینکه ندای نصرتخواهی امام حسین (علیه السّلام) هنوز پابرجاست:
«ما که مدعی هستیم ـ و امیدواریم که این ادعا صحیح باشد ـ که شیعیان آنها [معصومین (علیه السّلام) و پیروان آنها هستیم، باید همانطورکه آنها تحمل داشتند مصائب را... ما هم مصیبتها را تحمل کنیم. در مقابل مصیبتها بایستیم برای اینکه آن ارزشهای انسانی را به دست بیاوریم». (صحیفه امام، جلد 18، صفحه 192)
قلت عدد و سختی راه هرگز موجب آن نبود که غبار یأس بر چهره امام بنشیند. امام در لحظات سختی، یاران را به عاشورا ارجاع میداد. عاشورا برای امام و یاران او منبع عزم و اراده بود. در شروع نهضت، امام خمینی (رحمت الله علیه) خطاب به یکی از سخنرانان که از سوی عوامل رژیم طاغوت در تنگنا قرار گرفته بود مینویسد:
«شنیدهام دو شب است زبان تو را بستهاند. چه میشد اگر دستبند به دست من و شما بزنند و به گوشه زندان بیندازند؟ مگر ما از حسین (علیه السّلام) بن علی و امام سجاد بالاتر هستیم؟» (صحیفه امام، جلد 1، صفحه 83)
برخی مدعی حب اهل بیت هستند بیانکه سهمی برای اطاعت در این محبت قائل باشند. آنها امامت را فارغ از هدایت میفهمند. اما رابطه امام با اهل بیت به گونهای دیگر بود.امام، حب اهل بیت را در فضای قرآنی تعریف میکرد و به همین خاطر حب او نسبت به اهل بیت توأم با اطاعت بود. او رابطهآی تکلیف گرایانه و هدایت جویانه به اهل بیت داشت. او بر خلاف بسیاری دیگر، پرسش از تکلیف خود را بر عاشورا عرضه میداشت و از عاشورا پاسخ میخواست و پاسخ میگرفت.
«تکلیف ماها را سیدالشهداء معلوم کرده است. در میدان جنگ از قلت عدد نترسید. از شهادت نترسید. هر مقدار عظمت داشته باشد مقصود و ایده انسان، به مان مقدار باید تحمل زحمت بکند». (صحیفه امام، جلد 17، صفحه 55)
برگرفته از : فرهنگ انقلاب اسلامی
منبع: http://www.bachehayeghalam.ir
/خ