پرسش :
عرفان و تصوف را شرح دهید و جایگاه آن را در اسلام مشخص نمایید؟
پاسخ :
یک. عرفان
«عرفان» در لغت به معنای شناخت و شناسایی است و در اصطلاح روش و طریقة ویژه¬ای است که برای دستیابی و شناسایی حقایق هستی و پیوند ارتباط انسان با حقیقت، بر شهود، اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه می¬کند و نیل به این مرتبت را نه از طریق استدلال و برهان و فکر؛ بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوی و توجه تام به امور روحانی و معنوی ـ و در رأس همه مبدأ و حقیقت هستی ـ می¬داند.
به بیان دیگر، تکیه¬گاه عرفان، «علم حضوری» است؛ از این¬رو از دانش شهودی، مدد می¬جوید و بر آن اعتماد و به آن استناد می¬کند. اگر گاهی پس از اثبات شهودی و احراز حضوری، مطلب از برهان عقلی یا دلیل نقلیِ معتبر سخن به میان می¬آورد فقط برای تأیید و تقویت و ایجاد انس است و برای اثبات اصل مطلب نیست.(1)
«عرفان» خود دوگانه است: 1. عرفان علمی؛ یعنی سیر و سلوک و وصول و فنا، 2. عرفان نظری؛ یعنی، ضوابط و روش¬های کشف شهود.(2)
دو. تصوف
تصوف مقام «صوف» یا «صفا» است؛ یعنی، صافی شدن از تعلق به ما سوی الله و رذایل نفسانی. صوف در اینجا به سه کلمة «صبر»، «وفا» و «فنا» تعبیر شده است. این واژه به کسانی اطلاق می¬شود که پشمینه¬پوش (همانند اصحاب صفه)، برخوردار از صفای باطنی، قرار گیرنده در صف اول مرقبان مقام قرب حضرت حق و قناعت¬ورز به گیاهان صحرایی (همچون صوفانه) بوده¬اند. (3)
سه. تصوف و عرفان
این دو واژه، بیانگر نگاهی است که بر اهمیت شناخت قلبی و کشف و شهود درونی تأکید کرده، تزکیه باطن را یک اصل اساسی تلقی می¬کند. ریاضت¬های جسمانی و روحانی را راهی مهم و اساسی در دستیابی به تطهیر درون می¬داند و بر عزلت و خلوت¬نشینی، تساهل و تسامح، اخلاق مداری و عشق و محبت اصرار می¬ورزد. بسیاری از اوقات این دو واژه مترادف یکدیگر به کار می¬رود؛ ولی در عین حال تفاوت¬هایی در کاربرد این دو واژه وجود دارد. گاهی عرفان هدف نهایی تلقی می¬گردد که صوفیان بدان بار نیافته¬اند: (4)
عـالـم و عابـد و صـوفی همـه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست (5)
گاه تصوف ناظر به فرقه ای است که خود را به عنوان گروهی از طبقات و اصناف متفاوت جامعه مطرح کرده است؛ از این رو «عرفان» به جنبة فرهنگی و علمی اهل شهود و کشف، اطلاق می گردد و تصوف به جنبة اجتماعی آنان. (6)
گاهی نیز تصوف به گروهی اطلاق می شود که عرفان و آموزه های آن را همچون ابزاری برای مطامع دنیوی و این سویی قلمداد می کنند و با این کار خود، معنایی ناخوشایند به آن می بخشند. (7)
چهار. عرفان و تصوف در اسلام
اصطلاح «عارف» و «عرفان» ـ که ناظر به روی کرد خاص و با مسائلی ویژهاست ـ در قرن سوم هجری معمول گشته و در کلمات «جنید» (از عارفان برجسته قرن سوم) مطرح بوده است. احتمال دارد ریشة این کلمه، در قرن دوم هجری پا گرفته باشد. (8)
اولین کسی که از حکمای اسلامی، عرفان را به معنای مصطلح، داخل حکمت و فلسفه کرد، شیخ الرئیس ابوعلی سینا است. وی دو فصل مهم کتاب اشارات (نمط نهم و دهم) را به شرح مقامات عارفان و اسرار کرامات و خرق عادات تخصیص داده است. (9)
از این رو آنچه که ما در این نوشته بیان می کنیم، عرفان به معنای رشته و یا یک سلسله مسائل ـ که از دیگر علوم متمایز است ـ نمی باشد؛ بلکه مقصود از عرفان و تصوف، رویکرد دو شیوه ای است که قبل از مصطلح شدن به عرفان و تصوف، وجود داشته و آن نوری الهی است که حق به تجلی خود، آن را در دل دوستان خویش می افکند که بدان حق را از باطل می شناسند؛ بی آنکه این شناسایی را از کتابی بجویند. (10)
در واقع هدف غایی عرفان و تصوف حقیقی، وصول به مرتبة «توانایی نفس به معرفت حق» است و این معرفت بر آمده از «عمل» است، نه برگرفته از درس و بحث مبتنی بر «مجاهده و ریاضت» است، نه نتیجة استدلال و چون و چرا کردن! چنین عرفان و تصوفی، مورد تایید اسلام و آموزه های قرآنی و روایی است؛ چه اینکه معرفت حضرت حق را اولین فریضه و واجب تلقی کرده (11) و گاه آن را با فضیلت¬ ترین فریضه ها دانسته است. (12)
از سوی دیگر این معرفت را در حوزة معرفت حصولی و مفهومی، محصور نساخته است؛ بلکه با اصل تأیید معرفت حضوری ـ که در آن میان عالم و معلوم واسطه ای وجود ندارد (نظیر معرفت انسان به خود، افکار و اندیشه اش) ـ شناخت حقیقی خداوند متعال را در همین نوع محدود کرده است؛ این طریقی است که ابراهیم خلیل آن را طی نمود: (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض). (13)
اینجا «رؤیت» است، نه «روایت». درک ابراهیم (ع) جنبة مفهومی نداشت؛ بلکه شهودی بود و این شهود غیر از شهادتی است که آدمی در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. چنین معرفت و علمی، خواستة امامان معصوم (ع) نیز بود؛ چنان که در دعاهای معروف و مشهور به این عبارت ها بر می خوریم:
«وائر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک»؛ (14) «و ارزقنی النظر الی وجهک الکریم»؛ «لاتحرمنی النظر الی وجهک» و... (15)
چنین معرفت شهودی، براساس دیدگاه اسلام امکان دارد و جمله منسوب به حضرت علی(ع) بر آن دلالت دارد: «ما کنت اعبد رباً لم اره... و یهلک لا تدرک العیون فی مشاهده الابصار لکن رأته القلوب بحقائق الایمان»؛ (16) «این گونه نبود که بپرستم پروردگاری را که نمی دیدم... زنهار! چشمان او را مشاهده نمی کنند ولیکن قلب ها به حقیقت ایمان او را شهود می کنند».
حاصل سخن آنکه آیات و روایات، ادارک و شهودی را که از سنخ ادراک و شهود عرفانی و مغایر با شناخت حسی، عقلی و نقلی و انواع معرفت است، برای هر انسانی اثبات می کند و این تأیید رویکرد عرفان و تصوف حقیقی است. (17)
پی نوشتها:
1ـ دانشنامة امام علی(ع)، ج 4، صص 18 ـ 21.
2ـ فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص 577.
3ـ نگا: جامعه¬شناسی نظری اسلام، صص 149 و 150 و نیز فصل هفتم تا دهم، عرفان نظری، صص 64 ـ 59؛ مصباح الهدایه، صص 82 ـ 63؛ عوارف المعارف، صص 64 ـ 59 و ...
4ـ عرفان عارفان مسلمان، ص 174.
5ـ کلیات سعدی (بخش مواعظ)، ص 708.
6ـ آشنایی با علوم اسلامی (کلام و عرفان)، ص 186.
7ـ ابعاد عرفان اسلام، ص 66.
8ـ شرح بر مقامات اربعین، ص 43.
9ـ الاشارات و التنبیهات، ج 3.
10ـ شرح منازل السائرین، ص 192.
11ـ از امام صادق(ع) روایت شده است: «قال الله عزوجل: افترضت علی عبادی عشره فرائض اذا عرفوها اسکنتهم ملوکتی و ابحتهم جنانی. اولها معرفتی». بحارالانوار. ج 66، ص 13.
12ـ همان.
13ـ انعام (6)، آیه 75.
14ـ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
15ـ در این خصوص نگا: درآمدی بر سیر و سلوک، صص 13ـ35.
16ـ اصول کافی، ج 1، ص 98.
17ـ برای مطالعه بیشتر نگا: درآمدی بر سیر و سلوک، ص 439؛ ولایت نامه، صص 48ـ57.
منبع: نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها
یک. عرفان
«عرفان» در لغت به معنای شناخت و شناسایی است و در اصطلاح روش و طریقة ویژه¬ای است که برای دستیابی و شناسایی حقایق هستی و پیوند ارتباط انسان با حقیقت، بر شهود، اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه می¬کند و نیل به این مرتبت را نه از طریق استدلال و برهان و فکر؛ بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوی و توجه تام به امور روحانی و معنوی ـ و در رأس همه مبدأ و حقیقت هستی ـ می¬داند.
به بیان دیگر، تکیه¬گاه عرفان، «علم حضوری» است؛ از این¬رو از دانش شهودی، مدد می¬جوید و بر آن اعتماد و به آن استناد می¬کند. اگر گاهی پس از اثبات شهودی و احراز حضوری، مطلب از برهان عقلی یا دلیل نقلیِ معتبر سخن به میان می¬آورد فقط برای تأیید و تقویت و ایجاد انس است و برای اثبات اصل مطلب نیست.(1)
«عرفان» خود دوگانه است: 1. عرفان علمی؛ یعنی سیر و سلوک و وصول و فنا، 2. عرفان نظری؛ یعنی، ضوابط و روش¬های کشف شهود.(2)
دو. تصوف
تصوف مقام «صوف» یا «صفا» است؛ یعنی، صافی شدن از تعلق به ما سوی الله و رذایل نفسانی. صوف در اینجا به سه کلمة «صبر»، «وفا» و «فنا» تعبیر شده است. این واژه به کسانی اطلاق می¬شود که پشمینه¬پوش (همانند اصحاب صفه)، برخوردار از صفای باطنی، قرار گیرنده در صف اول مرقبان مقام قرب حضرت حق و قناعت¬ورز به گیاهان صحرایی (همچون صوفانه) بوده¬اند. (3)
سه. تصوف و عرفان
این دو واژه، بیانگر نگاهی است که بر اهمیت شناخت قلبی و کشف و شهود درونی تأکید کرده، تزکیه باطن را یک اصل اساسی تلقی می¬کند. ریاضت¬های جسمانی و روحانی را راهی مهم و اساسی در دستیابی به تطهیر درون می¬داند و بر عزلت و خلوت¬نشینی، تساهل و تسامح، اخلاق مداری و عشق و محبت اصرار می¬ورزد. بسیاری از اوقات این دو واژه مترادف یکدیگر به کار می¬رود؛ ولی در عین حال تفاوت¬هایی در کاربرد این دو واژه وجود دارد. گاهی عرفان هدف نهایی تلقی می¬گردد که صوفیان بدان بار نیافته¬اند: (4)
عـالـم و عابـد و صـوفی همـه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست (5)
گاه تصوف ناظر به فرقه ای است که خود را به عنوان گروهی از طبقات و اصناف متفاوت جامعه مطرح کرده است؛ از این رو «عرفان» به جنبة فرهنگی و علمی اهل شهود و کشف، اطلاق می گردد و تصوف به جنبة اجتماعی آنان. (6)
گاهی نیز تصوف به گروهی اطلاق می شود که عرفان و آموزه های آن را همچون ابزاری برای مطامع دنیوی و این سویی قلمداد می کنند و با این کار خود، معنایی ناخوشایند به آن می بخشند. (7)
چهار. عرفان و تصوف در اسلام
اصطلاح «عارف» و «عرفان» ـ که ناظر به روی کرد خاص و با مسائلی ویژهاست ـ در قرن سوم هجری معمول گشته و در کلمات «جنید» (از عارفان برجسته قرن سوم) مطرح بوده است. احتمال دارد ریشة این کلمه، در قرن دوم هجری پا گرفته باشد. (8)
اولین کسی که از حکمای اسلامی، عرفان را به معنای مصطلح، داخل حکمت و فلسفه کرد، شیخ الرئیس ابوعلی سینا است. وی دو فصل مهم کتاب اشارات (نمط نهم و دهم) را به شرح مقامات عارفان و اسرار کرامات و خرق عادات تخصیص داده است. (9)
از این رو آنچه که ما در این نوشته بیان می کنیم، عرفان به معنای رشته و یا یک سلسله مسائل ـ که از دیگر علوم متمایز است ـ نمی باشد؛ بلکه مقصود از عرفان و تصوف، رویکرد دو شیوه ای است که قبل از مصطلح شدن به عرفان و تصوف، وجود داشته و آن نوری الهی است که حق به تجلی خود، آن را در دل دوستان خویش می افکند که بدان حق را از باطل می شناسند؛ بی آنکه این شناسایی را از کتابی بجویند. (10)
در واقع هدف غایی عرفان و تصوف حقیقی، وصول به مرتبة «توانایی نفس به معرفت حق» است و این معرفت بر آمده از «عمل» است، نه برگرفته از درس و بحث مبتنی بر «مجاهده و ریاضت» است، نه نتیجة استدلال و چون و چرا کردن! چنین عرفان و تصوفی، مورد تایید اسلام و آموزه های قرآنی و روایی است؛ چه اینکه معرفت حضرت حق را اولین فریضه و واجب تلقی کرده (11) و گاه آن را با فضیلت¬ ترین فریضه ها دانسته است. (12)
از سوی دیگر این معرفت را در حوزة معرفت حصولی و مفهومی، محصور نساخته است؛ بلکه با اصل تأیید معرفت حضوری ـ که در آن میان عالم و معلوم واسطه ای وجود ندارد (نظیر معرفت انسان به خود، افکار و اندیشه اش) ـ شناخت حقیقی خداوند متعال را در همین نوع محدود کرده است؛ این طریقی است که ابراهیم خلیل آن را طی نمود: (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض). (13)
اینجا «رؤیت» است، نه «روایت». درک ابراهیم (ع) جنبة مفهومی نداشت؛ بلکه شهودی بود و این شهود غیر از شهادتی است که آدمی در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. چنین معرفت و علمی، خواستة امامان معصوم (ع) نیز بود؛ چنان که در دعاهای معروف و مشهور به این عبارت ها بر می خوریم:
«وائر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک»؛ (14) «و ارزقنی النظر الی وجهک الکریم»؛ «لاتحرمنی النظر الی وجهک» و... (15)
چنین معرفت شهودی، براساس دیدگاه اسلام امکان دارد و جمله منسوب به حضرت علی(ع) بر آن دلالت دارد: «ما کنت اعبد رباً لم اره... و یهلک لا تدرک العیون فی مشاهده الابصار لکن رأته القلوب بحقائق الایمان»؛ (16) «این گونه نبود که بپرستم پروردگاری را که نمی دیدم... زنهار! چشمان او را مشاهده نمی کنند ولیکن قلب ها به حقیقت ایمان او را شهود می کنند».
حاصل سخن آنکه آیات و روایات، ادارک و شهودی را که از سنخ ادراک و شهود عرفانی و مغایر با شناخت حسی، عقلی و نقلی و انواع معرفت است، برای هر انسانی اثبات می کند و این تأیید رویکرد عرفان و تصوف حقیقی است. (17)
پی نوشتها:
1ـ دانشنامة امام علی(ع)، ج 4، صص 18 ـ 21.
2ـ فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص 577.
3ـ نگا: جامعه¬شناسی نظری اسلام، صص 149 و 150 و نیز فصل هفتم تا دهم، عرفان نظری، صص 64 ـ 59؛ مصباح الهدایه، صص 82 ـ 63؛ عوارف المعارف، صص 64 ـ 59 و ...
4ـ عرفان عارفان مسلمان، ص 174.
5ـ کلیات سعدی (بخش مواعظ)، ص 708.
6ـ آشنایی با علوم اسلامی (کلام و عرفان)، ص 186.
7ـ ابعاد عرفان اسلام، ص 66.
8ـ شرح بر مقامات اربعین، ص 43.
9ـ الاشارات و التنبیهات، ج 3.
10ـ شرح منازل السائرین، ص 192.
11ـ از امام صادق(ع) روایت شده است: «قال الله عزوجل: افترضت علی عبادی عشره فرائض اذا عرفوها اسکنتهم ملوکتی و ابحتهم جنانی. اولها معرفتی». بحارالانوار. ج 66، ص 13.
12ـ همان.
13ـ انعام (6)، آیه 75.
14ـ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
15ـ در این خصوص نگا: درآمدی بر سیر و سلوک، صص 13ـ35.
16ـ اصول کافی، ج 1، ص 98.
17ـ برای مطالعه بیشتر نگا: درآمدی بر سیر و سلوک، ص 439؛ ولایت نامه، صص 48ـ57.
منبع: نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها