درآمد:
 

«دکتر محمدرضا بهشتی، دانش آموخته فلسفه غرب و استاد دانشگاه تهران است. او اگرچه در بسیاری از حوادث همراه پدر بوده و اطلاعات گسترده ای درباره سلوک فردی و اجتماعی شهید بهشتی دارد، اما ملاحظاتی خودخواسته او را از رویارویی با پرسشهای حساس و چالش برانگیز باز می دارد. او معتقد است که هنوز بستر مساعدی برای ابراز همه گفتنی ها ایجاد نشده است.
با او درباره کارنامه اندیشگی و عملی آیت الله بهشتی در موضوع تشکل و کادرسازی به گفت و گو نشستیم که مشروح آن در پی می آید.»

بذر مبارزه از چه زمانی در نهاد شهید بهشتی کاشته شد؟
 

شهید بهشتی جریان نهضت ملی نفت را در دوره جوانی تجربه کرد و در قضیه سی تیر و ماجرای قوام، در مدرسه چهارباغ اصفهان به سخنرانی پرداخت و این نخستین باری است که توسط دستگاه امنینی رژیم مورد بازخواست قرار گرفت. او به چهره های نهضت ملی علاقمند بود و تنها طلبه ای است که در جلسه محاکمه دکتر مصدق شرکت کرد. سپس حوادث خرداد 42 پیش آمد و در این جریان بود که مرحوم بهشتی به نقطه ضعف عمده جریانات مبارزاتی و انقلابی پی برد.

کدام ضعف؟
 

ضعف در انجام کارهای دسته جمعی و تشکیلاتی و فقدان تمرین برای دستیابی به این راهکار.

آیا شهید بهشتی، خود معتقد به کار تشکیلاتی بودند؟ زمینه های این تفکر چگونه در ایشان ایجاد شده بود؟
 

مرحوم بهشتی تماس بسیار گسترده ای با طیف ها و اقشار مختلف اجتماعی داشتند و پیوسته زمینه های مناسب را برای افراد فراهم می آورند تا آنها بتوانند به فعالیت تشکیلاتی بپردازند. دایره تماس او با افراد گوناگون، بسیار گسترده بود و روحیه ارتباطی بسیار خوبی داشت. هنگامی که در جمعی می نشست با تیپ ها و حتی صاحبان مشاغل گوناگون به زبان خودشان حرف می زد و می توانست ارتباط طبیعی و موثری با آنان برقرار سازد. با روحانیون جوان تماس داشت و در حوزه فرهنگ حوزوی، رابطه ای بسیار طبیعی و روان با آنان برقرار می کرد. در حوزه فرهنگ از زمانی که در قم بود با تاسیس مدارسی چون مدرسه دین و دانش و تدریس به عنوان معلم زبان و انشاء، تماس با فرهنگیان را به شکلی موثر و طبیعی آغاز کرد. در جلساتی که در آن ایام با قشر دانشجو برگزار می کرد و از جمله جلسات گفتار ماه، امکان ارتباط موثر و طبیعی با قشر تحصیلکرده حاصل شد. همچنین در بازار با قشر جوان مبارز رابطه برقرار کرد که الان در سنین میانسالی هستند و در مبارزات نقش بسیار موثری داشتد. در هر حال نوع ارتباطات ایشان، سبب می شود که زمینه های شناسایی افراد فراهم گردد و مرحوم بهشتی از این طریق به ارزیابی و شناخت دقیق از افراد، دست پیدا کند.

دیگر عوامل موثر در نگرش به کار تشکیلاتی را از نگاه شهید بهشتی برشمارید.
 

نکته دوم، رویکرد مرحوم بهشتی به فعالیتهای علمی و اجتماعی دراز مدت بود. ایشان هیچ کاری را به شکل مقطعی انجام نمی داد و برایش بسیار طبیعی و عادی بود که کاری را بکند تا یکی دو نسل بعد، بهره ببرد و معتقد بود این از کم ظرفیتی ماست که تصور کنیم باید نتیجه کارمان را خودمان ببینیم و مکرر، این نکته را با افراد و از جمله با ما که فرزندان ایشان بودیم، مطرح می کردند که عمل صالح، سرانجام جای خود را باز می کند و مهم نیست که حاصل آن امروز به دست آید یا فردا و یا در آینده دور. مهم این است که نتیجه دقیق و موثری داشته باشد، از همین رو پیوسته به دنبال فعالیتهای تشکیلاتی درازمدت بود و هر جا هم که حضور پیدا می کرد. به محض فراهم آمدن حداقل امکانات و زمینه های مناسب، وارد عمل می شد.

شهید بهشتی برای دستیابی به این هدف، چه شیوه عملی را اتخاذ می کردند؟
 

یکی از کارهایی که ایشان به صورت پیگیر دنبال می کردند، کارهای مطالعاتی و علمی بود و در این زمینه عمدتا با روحانیون فاضل و اهل تحقیق منصف. در چهارچوب جمعهای مطالعاتی و تحقیقاتی همکاری می کردند و غالبا هم به شکلی طبیعی، نقش رهبری و جهت دهندگی جمع به عهده ایشان قرار می گرفت.
 
همچنین در جهت پرورش نسل جوان روحانی، قبل از رفتن به آلمان، در قالب مدرسه منتظریه، تلاش روشن و جهت داری را برای پرورش کادر روحانی عالم و محقق شروع کرد که در آنجا هم مشارکت موثر ایشان منجر به تربیت نیروهای موثر در انقلاب شد.
در زمینه مسائل اجتماعی و فرهنگی هم زمینه های مختلفی را فراهم می کرد که چنین روحیاتی در آنها تمرین شد. مثلا در جمع مدرسه رفاه، با کسانی که بعدها هر یک محوریت خاصی پیدا کردند، از جمله شهید مطهری، شهیدرجایی، آقای هاشمی رفسنجانی، در قالب امور آموزشی و فرهنگی، تمرین برای کار تشکیلاتی و دسته جمعی را آغاز کرد و مردان و زنان توانستند در آن جمع به تجارت جالبی دست پیدا کنند و بعدها به بهترین نحو از این تجربه ها استفاده کنند.
در سازمان کتابهای درسی و تدوین کتابهای دینی، جمع کوچکی با محوریت مرحوم بهشتی، شهید باهنر، آقای برقعی، شهید مطهری و آقای گلزاده غفوری شکل گرفت و جمع موثری پدید آمد. همچنین ایشان در تاسیس صندوقهای قرض الحسنه، از 40 سال پیش مصر بود تا به این ترتیب به نوعی بانکداری بدون ربا را راه اندازی کند و این کار را با علاقمندی بسیار دنبال می کرد.

با این طیف گسترده ارتباطی و فعالیت های بسیار متنوع، چگونه افراد مناسب را به خاطر می سپردند؟
 

مرحوم بهشتی در شناخت افراد، بسیار زیرک و هوشمند بود. در سررسیدهایی که از ایشان باقی مانده است، غیر از ساعات ملاقات و برنامه های مختلف، پس از ملاقات با افراد، ویژگیهای آنها به شکلی مختصر یادداشت و در پایین آن ذکر شده است که به نظر من فلان آدم به درد فلان کار می خورد. در مراوده های اجتماعی، حواسش به همه مسائل بود تا افراد را به شیوه دقیقی شناسایی و جذب و برای آینده، سازماندهی کند.

در افراد به دنبال چه ویژگیهایی بودند؟
 

مرحوم بهشتی نقاط قوت و ضعف افراد را می دید و یادداشت می کرد، اما پیوسته نقاط قوت افراد برایش مهم تر بودند و بر آنها تاکید داشت. در مواجهه با افراد، معمولا خیلی سریع و دقیق تشخیص می داد که فی المثل این فرد برای کار در تبلیغات، مناسب است، دیگری در امور اقتصادی و امثالهم.

آیا همین برنامه ریزی و دقت را در مورد نهضت و شیوه های دستیابی به اهداف انقلاب هم داشتند؟
 

بله، یادم هست که در سالهای 45، 46 ایشان در اتحادیه انجمنهای دانشجویان آلمان صحبتی درباره مراحل نهضت می کند و سه مرحله را برای آن برمی شمارد و دقیقا توضیح می دهد که در هر مرحله چه باید کرد و چه اهدافی را باید در نظر داشت. نوار این سخنرانی موجود هست و آینده نگری و پیش بینی های دقیق ایشان را نشان می دهد.

آیا در زمینه شناسایی افراد و ارزیابی آنان خاطره ای دارید؟
 

روزی جمعی از دوستان بازار آمده بودند و فردی را برای انجام امور اقتصادی انقلابی معرفی کردند. مرحوم بهشتی سئوالاتی در مورد تواناییهای آن فرد برای این کار بزرگ پرسیدند. اما ظاهرا دوستان متوجه منظور اصلی ایشان نشدند. سرانجام با زبانی بسیار همه فهم پرسیدند، «اگر قرار باشد به ایشان مقداری پول امانت بدهید، تا چه میزان پیش می روید؟ صدهزار تومان؟ دویست هزار تومان؟» و خلاصه رقم را بالا بردند تا رسیدند به پانصد هزار تومان. در آن زمان پانصدهزار تومان، پول کمی نبود و می شد با آن سه تا خانه خرید. صحبت که به اینجا رسید، اعضای جمع سکوت کردند. مرحوم بهشتی گفت، «شما در حد امانت دادن پانصد هزار تومان به ایشان تردید می کنید. چطور توقع دارید من کار به این بزرگی را به دستش بدهم؟» مرحوم بهشتی با همه افراد به یک شکل برخورد نمی کرد، بلکه با هر کسی در حد توانایی خودش و در حیطه کار خودش، برخورد مناسبی داشت.

شهید بهشتی برای همکاری و مشارکت افراد به چند درصد مشترکات قناعت می کردند؟
 

مرحوم بهشتی با حداقل مشترکات می توانست همکاری را شروع کند و پیوسته می گفت اگر بخواهید با فردی یا جمعی صددرصد اشتراک داشته باشید، در واقع در پی مرید و تابع پروری هستید و مرحوم بهشتی به شدت از این طرز نگرش گریزان بود. به همین دلیل همیشه می توانست با افراد تواناتر از خود کار کند و تمایل نداشت سنگینی سایه خود را بر کسی بیندازد. او هنگامی که درمی یافت با فردی تواناتر از خود سروکار دارد، نه تنها موضعگیری نمی کرد و دلتنگ نمی شد، بلکه با نهایت اشتیاق و شادمانی، مصاحبت و همکاری با او را می پذیرفت. حتی در خانواده هم هنگامی که احساس می کرد یکی از اعضا، در زمینه ای تواناتر از اوست، با طیب خاطر می پذیرفت و همراهی می کرد. او به این اشعار اعتقاد عمیق داشت که جاذبه در حد اعلای ممکن و دافعه در حد ضرورت. این باور در او بسیار ریشه دار بود که انسان هدفمند و کسی که در زندگی، خط و مسیری را برای خود انتخاب کرده است، ممکن است در مقابل او هم بایستد و این اشکالی ندارد. در حالی که روحیه اکثر ما به گونه ای است که با شعار «همه یا هیچ» سازگاری بیشتری داریم و با کوچک ترین اختلاف سلیقه، از دیگران فاصله می گیریم. مرحوم بهشتی این را یکی از نواقص رفتارهای اجتماعی ما می دانست و معتقد بود که باید بر آن غلبه کنیم و با سعه صدر و تا آنجا که ممکن بود با دیگران همراهی می کرد.

در زمینه ارج نهادن به ویژگیهای خاصی در افراد، خاطراتی را نقل کنید.
 

یادم هست هنگامی که می خواستیم سر کار برویم، یعنی مرحوم بهشتی به دادگستری و من به دبیرستان مدرس که در آن تدریس می کردم. می رفتیم، در میدان هفت تیر کنونی، نوجوانی بود که همیشه رأس ساعت هفت، در کنار چراغ قرمز سرچهار راه می ایستاد و یک روزنامه مجاهد ارگان سازمان مجاهدین را بالا می برد و فریاد می زد، «خیانتهای بهشتی!» زمستان و تابستان هم برایش فرق نمی کرد. مدتی که گذشت، مرحوم بهشتی گفتند، «فلانی! ببین این نوجوان چه همت خوبی دارد. او واقعا با آدمهای بی انگیزه فرق می کند و در مسیری که انتخاب کرده، بسیار جدی است.» مرحوم بهشتی از این جور خصلت ها بسیار خوشش می آمد. او ویژگیهای مثبت را حتی در دشمنان خود تحسین می کرد. از دیگر ویژگیهایی که برای ایشان بسیار مهم بود، تقید به علم آموزی و کسب دانش و معرفت بود. یادم هست فردی در اتریش علیه رژیم ایران مبارزه می کرد، بعد هم به ایران آمد و فعالیتهایی کرد و نهایتا هم به خارج از کشور رفت، داماد ما، آقای جواد اژه ای، آن زمان در اتریش روانشناسی می خواند. آن فرد به ایشان گفته بود وقتی رفتی ایران، به آقای بهشتی بگو که من به شدت در مضیقه مالی هستم و کمکم کند. گمانم حدود سالهای 54 و55 بود. مرحوم بهشتی ما وقع را شنیدند و گفتند که ماهانه چهارصد شیلینگ به او بده. چهارصد شیلینگ واقعا مبلغ کمی بود و آقای اژه ای هم مانده بود که موضوع را چطور به آن فرد بگوید. وقتی به اتریش برگشت، با او تماس نگرفت، به این امید که از صرافت افتاده باشد. طرف پس از مدتی تماس گرفت و آقای اژه ای که چاره ای نداشت، گفت که آقای بهشتی این جور حرفی زده است. طرف وقتی موضوع چهارصد شیلینگ را شنید، بسیار ناراحت شد و گفت نخواستم و از آقای بهشتی هم واقعا ممنونم. آقای اژه ای با مرحوم بهشتی تماس می گیرد و این بار می گوید که او دانشجوست و دستش تنگ است. مرحوم بهشتی می گویند، «شما گفتی که اهل مبارزه است، دیدم برای کسی که فقط این کار را انجام می دهد، چهارصد شیلینگ کافی است، حالا که می گویی دانشجوست، ماهانه به او سه هزار شیلینگ بده.» همین برخورد، میزان ارزش گذاری مرحوم بهشتی به کار علمی و کسب دانش را نسبت به همه امور دیگر نشان می دهد. زیرا ایشان معتقد بود که بدون علم و آگاهی و تفکر و تعمق، هیچ کاری ارزشمند نیست.

با نگاهی همه جانبه به موضعگیری ها، صحبت ها و رفتارهای شهید بهشتی در عرصه های مختلف و رویکرد عملی و مصداقی ایشان به شعار«جاذبه در حد اعلا و دافعه در حد ضرورت»، با کمال تعجب می بینیم که در مقاطع مختلف، هیچ تناسبی بین برخوردهای متین و آرام شهید بهشتی با طیف گسترده مخالفتها و شایعات و تهمتهایی که متوجه ایشان می شد، وجود ندارد. شما علت را در چه می بینید؟
 

بسیاری از مخالفان مرحوم بهشتی، توانایی های او را در دوران قبل از انقلاب هم می شناختند، اما پس از انقلاب، توانمندیهای بسیاری از مبارزین و به ویژه مرحوم بهشتی، علنی و آشکار شد و نقشهای متعددی به عهده ایشان قرار گرفت. با همت مرحوم بهشتی و مبارزان دیگر پیرامون امام، تشکل منسجمی شکل گرفت و نوعی وحدت و همدلی در میان این جمع، نتایج درخشان و سریعی را به بار آورد. مجلس خبرگان اوج مدیریت و درایت مرحوم بهشتی را به نمایش گذاشت و مخالفان دریافتند او کسی است که توانایی های مدیریتی و تشکیلاتی بسیار بالایی دارد. آینده را به روشنی می بیند و آنچه را که در مقام نظریه آن رسیده است، پله پله در جهت تحقق آنها گام برمی دارد. برای بسیاری از آنها قابل قبول و تحمل شدنی نبود که مرحوم بهشتی بر مناصب کلیدی انقلاب تسلط پیدا کند و همه مسئولیتهایی را که به شکلی طبیعی به او محول می شدند. به بهترین نحو به انجام برساند، بنابراین از سوی گروهها و افراد گوناگونی، تیرهای حمله به سوی او روانه شدند. البته حلقه های معینی در این امر، نقش بیشتری داشتند. فضای سنگین تبلیغاتی و موج شایعات و تهمتها بود که حتی بعضی از نزدیکان را به تردید انداخت. تهمتهایی که به ایشان زده می شد. انحصار طلبی بود. در حالیکه انصافا در قشر روحانیت و نیز در مقایسه با سایر اقشار، به هیچ وجه چنین شائبه ای بر ایشان وارد نیست. موج سهمگین تبلیغاتی در آغاز تا حد زیادی موفق بود، اما هر چه به سال 60 نزدیک تر می شدیم، این موج فروکش کرد و بعد از حادثه 7تیر، یکسره واژگون شد. مرحوم بهشتی اصالتا فردی بود که هنگامی که در جمعی قرار می گرفت، به شکل طبیعی، رهبری آن جمع به او محول می شد و پیوسته به عنوان مدیر، در کانون توجه قرار داشت. در جامعه از این افراد داشته و داریم که به ویژه در شرایط بحرانی، مورد توجه دیگران قرار می گیرند. به اعتقاد من بخش زیادی از ترور شخصیت ها توسط عده ای از روحانیون، نیروهای چپ و مخصوصا سازمان مجاهدین صورت گرفت که در میان جوانان نفوذ زیادی داشتند.
در دوران قبل از انقلاب، آیا شهید بهشتی در اندیشه کادرسازی برای انقلاب بودند و یا بر اساس همان طرح کلی اعتقاد به کار گروهی و تشکیلاتی بود که به تربیت افراد می پرداختند؟ باید این نکته را عرض کنم که اغلب مبارزین، حتی تا چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، وقوع آن را پیش بینی نمی کردند و در مبارزات خود، برنامه ای بیست ساله را مدنظر داشتند. یادم هست که خود من در سال 55 و 56 که شاه به اصفهان آمد، به میدان نقش جهان رفتم تا ببینم چه خبر است و با سیل جمعیتی که برای استقبال از او آمده بودند، مواجه شدم. یاس عجیبی وجود مرا فرا گرفت و پیش خود گفتم، «تلاشهای ما برای چیست؟» وقتی به خانه برگشتم و موضوع را به مرحوم بهشتی گفتم، ایشان لبخندی زدند و گفتند، «تحلیل مسائل اجتماعی این طور نیست.» بسیاری از تحلیلگران، تصورش را هم نمی کردند که رژیم به این سرعت از هم بپاشد. در هر حال برنامه ریزیهای مرحوم بهشتی همیشه دراز مدت بود و اعتقاد داشتند که افراد باید در میدان عمل آزموده شوند و تکیه صرف بر مباحث نظری، کارآمدی عملی درازمدتی ندارد. ایشان خودش را هم پیوسته در میادین مختلف می آزمود و هنگامی که وارد کار گروهی می شد، چنانچه جمع برخلاف نظر او رأی می داد. نهایت آمادگی را برای قبول رای جمع داشت. او همچنین توانایی بسیار بالایی در متقاعد کردن دیگران و همراه ساختن آنها با خود داشت.

آیا در این مورد خاطره ای دارید؟
 

یادم هست دو ماه قبل از فاجعه هفتم تیر، بحثی از جانب ایشان در حزب مطرح شد که جمع بالاتفاق با آن مخالف بودند. در ظرف سه ساعت بحث، مرحوم بهشتی موفق شد بخش اعظم افراد آن جمع را همراه و موافق خود کند و بقیه هم دست از مخالفت برداشتند. به اعتقاد من یکی دیگر از کاستیهای حرکتهای جمعی ما همین است که رهبران جمع، پیشگام نیستند.

درباره این نکته توضیح بیشتری بدهید. شیوه شهید بهشتی در این مورد چه بود؟
 

من نه به عنوان فرزند ایشان که به عنوان یک ناظر بی طرف این نکات را می گویم. کسانی که جمعی را اداره می کنند، اگر پیوسته دو سه گام از آن جمع، پیش نباشند، برای حفظ جمع ناچار به امتیاز دادن می شوند و همین مسئله، موجب انجماد تشکل و ممانعت از حرکت آن می شود. مرحوم بهشتی به دلیل سطح علمی بالا، سوابق حوزوی و دانشگاهی و فعالیت خارج از کشور و احراز مناصب رسمی، دارای تجربه های تشکیلاتی طولانی و بسیار موثری بود و دائما نیز توانایی های خود را محک می زد.
نکته مهم این که ایشان هرگز از این مناصب و توانایی ها، در جهت تحمیل عقاید خود به جمع بهره نجست. نمونه بارز آن، انتخابات دور اول ریاست جمهوری بود که ایشان فردی را در نظر داشت که در فرانسه با او آشنا بود، اما اکثریت اعضای شورای مرکزی حزب به فرد دیگری رأی دادند و مرحوم بهشتی بدون کوچک ترین بحثی پذیرفت و حتی نظر خود را نیز اعلام نکرد.
 
فایده تصمیمات جمعی این است که حتی اگر اشتباهی رخ دهد، به تک تازیهای فرد، به ویژه فرد پیشرو، نسبت داده نمی شود. به این مسئله مهم هم باید اشاره کرد که پیشتازی هم آداب و حدود و شعور خودش را دارد . فرد پیشتاز نباید به گونه ای حرکت کند که زمانی برگردد و ببیند که اصلا کسی پشت سرش نیست و معلوم نباشد که او پیشتاز کیست!

مراحل اساسی نهضت و لزوم ایجاد تشکل را از دیدگاه شهید بهشتی ذکر کنید.
 

شهید بهشتی معتقد به کارهای خطوط اول و دوم بود، به این ترتیب که اگر در نهضتی، افراد خط اول، کشته یا دستگیر شدند، افراد خط دوم وارد عمل شوند. از مرداد 57 تا اسفند همان سال، وقتی که سرعت حوادث زیاد شدند. این نظریه معنی واقعی خود را پیدا کرد. مرحوم بهشتی سعی داشت همراه با سیر حوادث بر تواناییهای خود، در حد مقدور، بیفزاید و هر چه که تواناتر شد، مقابله با او هم شدت گرفت. یادم هست پنجم تیرماه بود که از کرج آمدیم و ایشان در جامعه روحانیت مبارز شرکت کرد که تا ساعت 5 بعدازظهر به طول انجامید. موقعی که به خانه برگشتیم، به قدری خسته بود که در بستر دراز کشید و گفت، « این شیوه کار به هیچ وجه صحیح نیست. کارها بیش از حد به من بستگی پیدا کرده و این به صلاح هیچ کس نیست.» مرحوم بهشتی در حد مقدورات و بسیار واقع بینانه حرکت می کرد و در هر شرایطی که قرار می گرفت، از ملزومات آن وضعیت، بیشترین و بهترین استفاده را می کرد. او هرگز در ارزیابی هیچ چیز و هیچ کس، واقع گریز نبود.

در نظم شهید بهشتی بسیار گفته اند، شما چه نظری در این باره دارید؟
 

ایشان آدم بسیار منظمی بود. اگر کسی مثلا امروز از ایشان می پرسید چه موقع می تواند با او گفت و گو کند، تقویمش را در می آورد و می گفت فی المثل ساعت 4/15 تا 4/30 روز یکشنبه 15 مهر. در آن روز اگر دیر می رسیدید، وقت باقیمانده را به شما اختصاص می داد، اما از این که وقتی خارج از آنچه که برایتان تعیین کرده بود به شما اختصاص دهد، عذرخواهی می کرد. من الان 48 ساله هستم و پنج سال دیگر به سنی می رسم که ایشان به شهادت رسید. وقتی خودم را با او مقایسه می کنم، می بینم چه تفاوت عظیمی بین بهره وری دو فرد ممکن است وجود داشته باشد. مرحوم بهشتی در عین حال که اعتقاد راسخ و عمیقی به نظم داشت. به هیچ وجه تشکیلات آهنینی را که با روح و آرمانهای اسلامی مغایرت داشته باشد و فرد در آن هویت خود را از دست بدهد و آرا و فرامین از بالا صادر شوند، قبول نداشت و به شدت از این شیوه پرهیز می کرد.

نظر ایشان درباره کار حزبی چه بود؟
 

مرحوم بهشتی تجربه سالهای 32 و تجارب تلخ بعدی را دقیقا می شناخت و حضور در بیش از بیست کشور و اقامت در بعضی از آنها، وی را کاملا به این اصل که باید کار حزبی کرد، معتقد ساخته بود. افق دید ایشان بسیار فراتر از ایران بود. هم اینک در لبنان، مغرب و آلمان افرادی هستند که با ایشان برخورد داشته اند و از او خاطرات به یادماندی بی شماری دارند.

برخی از چهره های انقلاب، به تدریج حالت اسطوره به خود گرفته اند، از جمله شهید بهشتی. شما در این مورد چه نظری دارید؟
 

مرحوم شهید بهشتی به شدت از اسطوره سازی نفرت داشت و معتقد بود که با این کار، شخصیت هایی را که باید در زندگی جاری جامعه نقش موثر داشته باشند، از دسترس مردم دور می کنیم و آنان را در مرتبه و مقامی می نشانیم که عملا کارآمدی آنها را در جهت الگو بودن برای جامعه، از بین می بریم. ما امسال در خیابان شهید بهشتی با افراد میانسالی صحبت کردیم و از آنها پرسیدیم آیا فردی را که آن خیابان به اسمش نامگذاری شده، می شناسند و همه بالاتفاق جواب دادند که نمی شناسیم. همین مسئله نشان می دهد که چطور بخشهای ملموسی از زندگی و شخصیت مرحوم بهشتی مخفی و چگونه از دسترس مردمان عادی دور مانده است. هنگامی که اسطوره سازی می کنیم، بعضی ها، آن هم در سطح آرمانها، بین خودشان و آن فرد، ربطه «این همانی» را برقرار می کنند. انسان فقط با کسی رابطه برقرار می کند که با او دغدغه ها و احساسات مشترکی داشته باشد. به اعتقاد من، نوع مطرح کردن این افراد، غلط بوده و در این زمینه کاستی های فراوانی داریم. گاهی اوقات فکر می کنیم کار مثبتی کرده ایم، در حالی که عملا نتایج منفی گرفته ایم.

فرزند شهید بهشتی بودن چه حال و هوایی دارد؟
 

این که من فرزند چنین پدری بوده و بیست سال از عمرم را با او سپری کرده ام، از الطاف الهی است. فرزند او بودن، این امکان را برای ما فراهم آورد که با فرد برجسته ای پیوند داشته باشیم و غیر از رابطه پدر فرزندی، از نظر فکری چنان اقناع شویم که در جمعهای دیگر، نکته بدیع و تازه ای را پیدا نکنیم. مرحوم بهشتی بهترین مشاور در زمینه های گوناگون علمی، سیاسی و اجتماعی بود که هیچ گاه، نظر خود را تحمیل نمی کرد و پیوسته با امانتداری و خیرخواهی با افراد برخورد می کرد. البته گاهی اوقات هم در اثر نظم ایشان در محظور قرار می گرفتیم و دچار مشکل می شدیم.

چطور؟
 

منزل ما برخلاف منزل برخی که در خانه شان برای افراد و در همه اوقات باز است، این طور نبود و ملاقاتها، به شدت حساب و کتاب و زمان خاصی داشت. گاهی اگر کسی بدون وقت قبلی می آمد و مرحوم بهشتی در خانه بود. به یکی از ما می گفت که برو بگو پدرم در خانه هست، ولی نمی تواند شما را ببیند. در چنین شرایطی، واقعا کار برای ما مشکل می شد. ولی افراد هنگامی که می دیدند نمی توانند در نظم مرحوم بهشتی اخلال ایجاد کنند، به تدریج می پذیرفتند که او این گونه فردی است و خود را با نظم او تطبیق می دادند.

آیا هیچ وقت در محیط هایی که شهید بهشتی مصدر کاری بودند، شغلی را پذیرفتید؟
 

در مناصب رسمی خیر، از جمله با این که اصرار زیادی وجود داشت که من در دادگستری خدمت کنم. هر چه فکر کردم دیدم تبعات منفی آن بیشتر از فواید احتمالی آن است. البته در حزب و روزنامه جمهوری اسلامی فعال بودم. اما شغل اصلی من دبیری بود و در عین حال دانشجوی پزشکی دانشگاه هم بودم.

پس از شهادت مرحوم بهشتی، چه وضعیتی برای شما پیش آمد؟
 

اولا شهرت جزو آفات است، به این معنا که به هر حال محدودیتهایی را برای فرد ایجاد می کند. فردی که شهرت پیدا می کند، به دلیل نگرش خاص اجتماعی نسبت به او، با مشکلاتی روبه رو می شود که یک فرد عادی تجربه نمی کند. پس از شهادت مرحوم بهشتی، خانواده ما در معرض نگاه جامعه قرار گرفت. همه ما در طی این سالها تلاش کرده ایم طوری حرکت کنیم که اگر چهره مثبت تری نسبت به قبل، از خود نشان نمی دهیم، نحوه برخورد ما طوری نباشد که حس کنیم اگر ایشان زنده بودند به شیوه دیگری عمل می کردند. البته لطف خدا هم شامل حال ما بوده که در عرصه های علمی، اقتصادی و اجتماعی، اصولی را ترسیم و در همان چهارچوبی حرکت کردیم که برگفته از تلقی ایشان است.

پس از شهادت، چقدر آثار ایشان را نقد کردید؟
 

مرحوم بهشتی اجازه نقد به ما و دیگران می داد و به هیچ وجه سرسپردگی را تشویق و تقویت نمی کرد. او در مورد تابعیت محض و مطلق دغدغه داشت و حتی در مورد کسانی که بزرگ بودند و جایگاه ارزشمندی داشتند، فارغ از دید واقع بینانه و منتقدانه نبود. در ظرف 25 سال گذشته، ابعاد مختلفی از ایشان به علت نزدیکی بیش از اندازه با او برایم مبهم و نامعلوم مانده بودند. آشکار شدند و چند لایه بودن شخصیت او، انصافا برایم اعجاب آور است. من واقعا متحیرم که چگونه می شود در ظرف یک زندگی کوتاه 53 ساله، تا این حد بعد و تأثیر داشت.

به راز این نکته پی نبردید؟
 

همه اینها به خصلت ها و ویژگیهای فرد برمی گردد. خصوصیات برجسته ای چون پایبندی به کسب آگاهی و دانش عمیق، آینده نگری و همه سونگری، زندگی هدفمند و اشتغالات گوناگون در زمینه های مختلف و از همه مهم تر، اعتدال و انصاف در ایشان شاخص بودند. به اعتقاد من این دو ویژگی اخیر، بیش از بقیه تاثیر گذار بوده و قابل فراگیری هم هستند.

آیا هرگز بین شهید بهشتی و اقران او مقایسه کرده اید؟
 

من پیوسته سعی کرده ام که نسبت به همه، از جمله مرحوم بهشتی، دید واقع بینانه و بی طرفانه داشته باشم. البته نگاه ابژکتیو به طور مطلق مقدور نیست. عرصه هایی برای مقایسه ایشان با دیگران هست. بعضی جاها هم نمی شود مقایسه کرد. در هر حال، هرگز قصد مقایسه نداشته ام. زیرا اشخاص هر کدام مجموعه ای از ضعف ها و حسن ها هستند. آنچه که در مطالعه زندگی و آثار یک فرد اهمیت دارد، شناخت اندیشه های برتر اوست که در مورد مرحوم بهشتی نگاه دوربرد و سلامت و اعتدال این نگاه، بسیار مهم است. موضوعات و افراد می آیند و می روند و آنچه که به جا می ماند، طرز نگرش، زاویه دید و نوع ارزیابی و داوری وی درباره آرای گوناگون است. این نگرشها هستند که زمان ندارند و پیوسته باقی می مانند. نگاه معتدل و منصف، میراث گرانبهای مرحوم بهشتی است که در همیشه زمان می تواند جهت دهنده و کارگشا باشد.
منبع:نشریه شاهد یاران شماره 8