غفلت غربی و بيداری اسلامی دو حركت متعارض در جهان كنونی(1)

دگرگونی‌های منطقه‌ای و جهانی پس از انقلاب اسلامی، دگرگونی‌های بنيادی است. در رأس اين دگرگونی‌ها، بيداری اسلامی و ترديد در كارآمدی مدرنيته برای حل معضلات بشری قرار دارد. الگوی انقلاب اسلامی در ايجاد جنبش‌های اجتماعی، اكنون مهمترين چالش غرب‌گرايی در جهان پساغرب‌گرایی است. بی‌ترديد در آينده، نوسازی جهان به الگوهای جديدی نياز دارد كه
يکشنبه، 4 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
غفلت غربی و بيداری اسلامی دو حركت متعارض در جهان كنونی(1)

غفلت غربی و بيداری اسلامی دو حركت متعارض در جهان كنونی(1)
غفلت غربی و بيداری اسلامی دو حركت متعارض در جهان كنونی(1)


 

نويسنده:مصطفی امه طلب




 
چكيده
دگرگونی‌های منطقه‌ای و جهانی پس از انقلاب اسلامی، دگرگونی‌های بنيادی است. در رأس اين دگرگونی‌ها، بيداری اسلامی و ترديد در كارآمدی مدرنيته برای حل معضلات بشری قرار دارد. الگوی انقلاب اسلامی در ايجاد جنبش‌های اجتماعی، اكنون مهمترين چالش غرب‌گرايی در جهان پساغرب‌گرایی است. بی‌ترديد در آينده، نوسازی جهان به الگوهای جديدی نياز دارد كه در آن عقلانيت، عدالت و معنويت مهمترين اركان خواهند بود. در اين مقاله نويسنده تلاش كرده است آثار بيداری اسلامی را در بازتعريف جهان پساسكولار و پسا‌غرب‌گرايی نشان دهد.
كليدواژه‌ها:‌
غفلت بيداری، بيداری اسلامی، عصر پساغرب‌گرايی، جهان پساسكولاريسم، انقلاب اسلامی.
مقدمه
بخش اول نوشته حاضر، بحثی است در زمينه غرب‌شناسی. هر چند غرب‌شناسی در ايران چند سده سابقه دارد؛ اما غرب‌شناسی عصر قاجار و پهلوی، معرفتی منفعلانه و برای اقتباس از غرب و منجر به تسليم محض در برابر غرب محسوب می‌شود. انقلاب اسلامی ايران به مردم كشورمان احساس هويت و شخصيت و اهميت مستقل از غرب داد، به گونه‌ای كه اگر پيش از آن، خود را در آيينه غرب و غرب را در قلب و روح و روان خويش می‌ديد بلكه آن را تمام اجزای جسم و جان و آرمانش می‌پنداشت، پس از انقلاب اسلامی، با غرب همچون بيگانه و غيرخودی روبه‌رو شد و اين ـ يعنی غرب را در مقابل گذاشتن و به مطالعه آن پرداختن ـ نخستين مرحله غرب‌شناسی واقعی است كه در ايران رخ داد.
اگر مستشرقان (شرق‌شناسان) غربی، شرق را با نگاه سوژه در ابژه (شناسنده تصرف‌گر در شناسايی شونده مورد تصرف) و در چارچوب اصل كلی «دانش، قدرت است» مطالعه می‌كردند؛ ايرانيان و مسلمانان بايد غرب را با نگاعه طبيب درد آشنا به مريض دردمند بنگرند و برای ايشان، «انذار» و بيدار كردن غربی‌ها از خواب غفلت چند صد ساله و احيای عبوديت در غرب هدف اصلی و مهم باشد نه تصرف در غرب جهت افزايش قدرت شرق (كه مقاومت‌برانگيز بوده و آنها تن به آن نمی‌دهند)! اين همان اقدامی بود كه امام خمينی (قدس‌سره) برای اتحاد جماهير سوسياليستی شوروی انجام داد. به تعبير فلاسفه اسلامی، بشر دارای چهار قوه است: شهويه، غضبيه، وهم و عقل. شهوت يعنی خواهش نفس از هرگونه كه باشد و غضب نيروی نخواستن و دفع كردن و مبارزه نمودن با هر شی‌ء ناخواستنی. وهم غير از تخيل است و معنای آن، تصوير منافع و مضار قريب محتمل است (مثل تصوری كه اكنون آمريكايی‌ها از نظم جهانی نوين تك قطبی به قطبيت ايالات متحده دارند و اين محرك آنها در بيشتر فعاليت‌های ملی (داخلی) و بين‌المللی است) و عقل قوه مجردی است كه بشر را به سوی عبوديت و تسليم محض در برابر امر و نهی الهی و عمل به آن و در نتيجه نجات از دوزخ و نيل به بهشت و رضوان الهی می‌كشاند.
پرواضح است كه عمده قوای خلاقه و فعاله جوامع بشری در قرن بيستم براساس محور شهوت و غضب و وهم برنامه‌ريزی و فعاليت و عمل می‌نمودند و تقريباً تمامی نظام‌های اجتماعی (نظام‌های سياسی، اقتصادی، آموزش و پرورش، ارتباطات و رسانه‌ها، بهداشت و غيره) بر همين مبنا و حول همين مدار شكل گرفته‌اند و اصولاً فراگير شدن تدريجی سكولاريسم در تمامی جوامع بشری (از جمله جوامع اسلامی) در قرون 18 تا 20، به معنای كاهش يا حذف نفوذ دين در جامعه است. ميشل فوكو، انديشمند معاصر، از معدود كسانی بود كه ويژگی اصلی انقلاب اسلامی ايران را در 1979 (1357) شناخته بود و آن وارد كردن مجدد معنويت و دين در نظام‌های اجتماعی (و به تعبير ديگر حكومت ضدسكولاريستی) است. در بخش دوم اين نوشتار، بيداری اسلامی بررسی می‌شود كه جريان مستمر پساسكولاريستی و در واقع، دينی شدن مجدد جوامع بشری است و پرواضح است كه تلقی ما از آن، ظهور و سيطره تدريجی عقل به جای شهوت و غضب و وهم و استخدام آن سه قوه توسط نيروی عقل است. در اين نوشتار، دو حركت معكوس غفلت و بيداری در جهان كنونی بررسی می‌شود.
بخش اول: مبانی و مظاهر غفلت در جهان سكولار (جهان پيرامون حوزه انقلاب اسلامی)
مطابق اصلی روان‌شناختی، آدميان همواره به ايجاد همسازی در خود گرايش و اشتغال دارند تا به آرامش برسند و مهم‌ترين همسازی درونی اين است كه تفاسير و نگرش‌های فرد نسبت به امور و اشياء، كاملاً برخاسته از نظام باورها و ارزش‌های خويش و همساز با آن باشد و براساس همان تفاسير و نگرش‌ها و متناسب با آن رفتار كند يا واكنش نشان دهد. با پذيرش اين اصل عملی و خردمندانه، در مقاله حاضر كوشيده‌ايم تا نگاهی گذرا به ارزش‌ها و باورها و نگرش‌ها و واقعيات سازمانی و اجتماعی در جوامع پيشرفته كنونی جهان ـ كه غالباً غربی يا اذناب غربی‌اند ـ داشته باشيم و از اين طريق بفهميم كه چرا در غرب، سرگرمی و شادی و تغافل (غافل‌نمايی) و غفلت از مسائل اساسی حیات انسانی بی‌ارزش شدن انسان و انسانیت، چنین اهمیت فراگیر و اساسی يافته و حتی بخش‌های بسيار جدی و خشن زندگی اجتماعی ـ مانند جنگ و سركوب و ترور و كودتا ـ نيز به شكل بازی درآمده است و غربی‌ها هم از اقرار به آن شرمنده نيستند؟! آنها چگونه می‌انديشند و زندگی می‌كنند و آيا اين، ترقی و تعالی است يا زوال و انحطاط؟

1. تعريف و تبيين غفلت و سرگرمی
 

«غفلت» به معنی بی‌توجهی و بی‌خبر شدن از چيزی است و لازمه آن، سرگرم شدن به چيزی ديگر. (1) بنابراين غفلت و سرگرمی (لهو) دو روی يك سكه و دو تيغه يك قيچی هستند. از آنجايی كه انسان‌ها جز عده بسيار كمی از اوليای خدا، قادر نيستند به طور همزمان به همه امور شيعيان توجه كنند، پس همه آنها به گونه‌ای غافل‌اند: غافل از بعضی چيزها و سرگرم به چيزهای ديگر. غفلت، اقتضای وجود دنيوی انسان است. بنابراين نمی‌توان اصل غفلت را به طور ارزشی، بد دانست بلكه بايد ديد كه هر گروه به چه مشغول و از چه غافل است؟
آنچه در قرآن كريم مورد نكوهش واقع شده است، (2) عبارت است از غفلت از: ياد خدا، آيات خدا، آخرت و حساب و عقاب اخروی، نتايج اعمال، اسلحه و متاع در جنگ، و بالاخره حقايقی كه از ورای ديدنی‌ها و شنيدنی‌ها و انديشيدنی‌ها می‌توان دريافت. همچنين سرگرم شدن‌هايی كه قرآن آنها را نمی‌پسندد و موجب غفلت‌های مذكور به ويژه غفلت از ياد خدا می‌شمارد (3) عبارت‌اند از: تكاثر (انباشتن هر چيزی)، اموال و و اولاد، تجارت و فروشندگی، آرزوها و سخنان سرگرم‌كننده (لهوالحديث). جالب اين است كه قرآن كريم بيان می‌كند كه گروهی از انسان‌ها كه فريفته دنيايند، لهو (سرگرمی) و لعب (بازی) را به عنوان دين (روش و زندگی) خود انتخاب كرده‌اند و اعلام می‌فرمايد كه زندگی دنيوی چيزی جز لهو و لعب و زينت و تفاخر و تكاثر نيست! (4) بنابراين، در نظامواره تفكر قرآنی با توجه به شأنی كه آن كتاب آسمانی برای دنيا قائل است ـ به عنوان مزرعه و پل و وسيله نسبت به آخرت ـ تفاوت مؤمنان و غيرمؤمنان (به عبارت ديگر: فرزندان دنيا و فرزندان آخرت) در ميزان توجه آنها به خدا و آخرت و مقولات وابسته به آن و به تعبيری ديگر، غايت‌انديشی در زندگی و كارهايشان است.
مؤمنان هم از لذت‌های دنيوی بهره می‌برند، استراحت و تفريح می‌كنند، به خريد و فروش و بازرگانی می‌پردازند، ورزش می‌كنند و بالاخره نيازهای جسمی و روانی خود و گروهشان را ارضا می‌كنند؛ اما در همه آنها به ياد مبدأ و معادند و هر كاری را به اندازه مورد نياز و برای ادای حق (مثل حق بدن، حق خانواده، حق خدا و ...) و انجام تكليف انجام می‌دهند و از افراط و تفريط به دورند. مكانيزمی هم كه در دين اسلام برای اين كار وجود دارد، نمازهای واجب و مستحب روزانه و دوره‌ای و ساير فروع دين و استمرار تلاوت قرآن به قدر ميسور و دعاهای مأثور كه از لحظه بيداری از خواب تا لحظه به خواب رفتن برای همه اعمال انسان (خوردن، آشاميدن، نگريستن، گوش كردن، ازدواج، شادمانی، عزاداری و ...) و نيز ورزش‌های آماده كننده برای زندگی و دفاع و نجات‌بخشی (مثل شنا و تيراندازی و اسب‌سواری) كه مكمل واجبات‌اند، می‌باشد و در نهايت مؤمنان می‌آموزند كه هيچ لذتی چون انس با خدا نيست و همه امور زندگی دنيوی بايد به گونه‌ای تنظيم شوند و به قدری به آنها دلبستگی يا وابستگی پيدا شود كه مؤمنان به راحتی از آنها به هنگام مرگ و مصائب يا جهاد و هجرت و یا هر امر الهی و تكليف شرعی ديگر ـ بگذرند.
اما در نظامواره دنياگران، با حذف غايت‌انديشی، خود زندگی دنيوی بشر محور و ملاك فعاليت‌ها و برنامه‌ها و رتبه‌بندی‌ها قرار گرفته است و با هدف سلامت جسمی و روانی يا صرفاً برای رهايی از فناانديشی و معنا دادن به زندگی دنيوی، سرگرمی و بازی و مسابقه ورزشی و قمار بخش اعظم روش زندگی را تشكيل می‌دهد و بقيه زندگی هم به خودآرايی و فخرفروشی به يكديگر و انباشت ثروت و فرزند و غيره اختصاص يافته و اگر هم يادی از خدا و آخرت و خوبی‌ها شود، عارضی و لفظی است.

2. مبانی غفلت رمانتيك
 

با توجه به هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و عقل‌گرايی آزاد جديدی كه در غرب پيدا و فراگير شد، بسياری از هوشمندترين روشنفكران سكولار غربی و مردم دنباله‌رو ايشان كه به ماهيت فانی و شرآلود انسان توجه داشتند، دچار ترس، پوچی و اضطراب شدند كه اضطراب مربوط به اصل وجود انسان است (خاستگاه اگزيستانسياليسم نيز همين امر وجودی است) نه برخاسته از عاملی خارجی كه با رفع عامل، برطرف شود:
اضطراب از مرگ، از پوچی و بی‌معنايی (فقدان هدف غايی) و از گناه و محكوميت بشر (در اين مورد كه از خودش، چه ساخته است؟ كه اين كار ـ ساختن خود ـ وظيفه اصلی او بود.) به دنبال چنين اضطراب‌هايی، يأس و شكاكيت و نسبی‌گرايی اخلاقی و تمايل به خودكشی دامن‌گير انسان غربی شد و روشنفكران غربی مبتلا به اندشيه تراژيك مرگ محتوم كوشيدند تا جای پايی برای اتكا و رفع اضطراب و يأس پديد آورند. (5) آلبر كامو در كتاب‌هايی چون طاعون، بيگانه و مرگ خوش، «دم را غنيمت شمردن» (لذت و بهره بردن در زمان حال و از شرايط موجود) و گريز از واقعيات رنج‌آور و آندره مالرو در اوايل رمان‌نويسی، هيجان مستمر و ماجراجويی متوالی و پيگير و انقلابی‌گری حرفه‌ای (رمان فاتحان و سرنوشت بشر) و بعدا ايفای نقش در ساختن يك فرهنگ ـ به مثابه بقای جمعی پس از مرگ فرد ـ را پيشنهاد كرد. در آثار ژان پل سارتر ـ كه يكی از پيشوايان سه‌گانه الحاد قرن 19 ـ 20 بود ـ‌ شجاعت «بودن» (وجود داشتن و آن را تحمل كردن و خودكشی نكردن) در مقابل عدم مطرح است.
همه اينها در واقع نوعی شرط‌بندی و فضاسازی مجازی و پديد آوردن سازه‌های فكری خودبنيادی بود كه بشر ملحد غربی بتواند در درون آن فضا با آزادی از زندگی «لذت» ببرد و بر اضطراب غلبه و از خودكشی صرف‌نظر كند. در حالی كه ناتوانی از احساس خوشبختی و سعادت و حتی تعریف دقيق آن در آثارشان كاملا بارز و مشهود است. نه هگلی‌ها،‌ نه اگزيستانسياليست‌ها، نه سيوسيالست‌ها و ماركسيست‌ها (مناديان فنای فرد در جامعه) و نه ساير نحله‌های فكری و هنری غرب (هنر و ادبيات در غرب به كمك دانش و فلسفه آمده بود تا به انسان و محیط و فعاليتش معنی دهد) نتوانستند انسان غربی را از فضای تيره «عصر اضطراب» خارج كنند (6) و خلاصه اينكه تلاش همه آنها به «سرگرم كردن»‌ انسان غربی و «ايجاد غفلت» (يا تغافل؟) از مرگ و معنای زندگی در او بود تا بر ترس و اضطراب و نااميدی غلبه و با شادابی و كاميابی زندگی كند. پس در اين دوره، مغفول‌عنه بشر غربی نه خدا و آخرت و تعاليم وحيانی، بلكه ماهيت ناپايدار انسان و مرگ جسمانی و فقدان غايت معنوی و ناكامی در مسئوليت ساختن خويشتن (به عنوان يك انسان) بود. يعنی حتی نوع غفلت هم در غرب هبوط و تنزل كرده است!
تصور نشود كه مقصود نگارنده از سرگرمی، فقط انواع بازی‌ها و قمارها و شهوترانی یا ورزش‌ها و امثال آن است! بلكه قدرت‌طلبی (بازيگری سياسی)، جاه‌طلبی، انقلابی‌گری حرفه‌ای بی‌غايت، باستان‌گرايی، تاريخ‌گرايی، ملی‌گرايی، حزب‌گرايی و رقابت سياسی و حزبی، خشونت‌طلبی فردی يا گروهی يا فرقه‌ای يا ناسيوناليستی و نژادی و... همگی اشكالی از سرگرمی بوده و هستند كه حاصل همه آنها غفلت است و اين غفلت می‌تواند انسان را به مرحله‌ای برساند كه خود را معبود همنوعان قرار دهد (7) يا خود و ديگران (همانند بت‌های دست‌ساز قديم انسان‌ها) به پرستش مصنوعات و فن‌آوری‌ها و علومی وا دارد كه ساخته انسان غربی است. (8)
علاوه بر اين مجموعه تكاپوی سكولاريستی روشنفكران و گروه‌های متجدد غربی در چند قرن اخير، جوامع غربی را به مرحله تزوير نظری و مقلوب نمودن همه مفاهيم معنوی و الهی از قبيل مفهوم خدا، دين، امر روحانی (در مقابل امر جسمانی)، سنت‌ها و راز و رمزها و غيره؛ و تعريفی وارونه و ساده و منحط و بی‌خاصيت از همه آنها رسانده است. (9) و همين واقعيت راه را بر اقبال و رويكرد مثبت غربی‌ها و رجعت ايشان به دين به معنی صحيح آن و تكليف دين و احساس حضور و نظارت خدا بر افكار، ‌نيات، سخنان و رفتارهای انسان و بيم از محاكمه اخروی بسته است و در چنين وضعيتی، «ذكر» (یادآوری) و تنبه (هوشیاری) نسبت به امر معنوی تقريبا محال بود. در اين ميان انقلاب اسلامی ايران به مثابه انفجار نور بود كه به «بيداری فطری» و احيای معنويت و دين در غرب و شرق عالم و حتی موج بزرگی از اسلامگرايی در جوامع غربی انجاميد.

3. هبوط انسان غربی
 

در طی قرون جديد، تلقی جديدی از انسان و دين ابتدا در غرب و سپس ساير نقاط جهان فراگير شد، ابتدا به انسان به مثابه نوعی ماشين نگريسته شد و پس از پيدايش و شيوع نظريه تكامل انواع دترمينيستی داروين، انسان حاصل سير تكاملی حيوانات كه بر محور تنازع بقا و انتخاب اصلح و جهش صورت گرفته تلقی و بالاخره هرگونه هدف و برنامه‌ ربوبی در آفرينش جهان و انسان انكار گرديد و ايده‌آليستی خوانده شد. (10) در عرصه جامعه‌شناسی صاحب‌نام‌ترين انديشمندان علوم اجتماعی غرب مانند ماكس وبر و اميل دوركيم و كارل ماركس ادعا كردند كه اديان و شريعت‌ها در واقع حاصل نيازها و خواسته‌ها و استنباط‌ها و مقتضيات زندگی جوامع مختلف انسانی است و در واقع انسان‌هايی كه پيامبرخوانده می‌شوند، نوابغی روشنفكر بودند كه مجموعه آرا و پيشينهادت خود را به عنوان دين و شريعت و كتاب آسمانی ارائه كردند و چون می‌خواستند پذيرفته شود، مدعی شدند كه از خود خدا آورده‌اند (11) لذا متفكران قرون جديد و معاصر مانند هگل و كانت و نيچه ادعا كرده‌اند كه مسيح(ع) و انجيل پديده‌های تاريخی هستند. (12)
نتيجه چنين تصوری، انكار خدا و آخرت و تعاليم وحيانی است. به علاوه غالبا چنين تصور شد كه روح انسان، كيفيات مغزی ـ‌و نه بخش مجرد و مستقل و باقی ماندنی از وجود انسان‌ـ ‌اوست و به همين خاطر الگوهای محدودكننده دينی به مثابه اهرم‌های كنترل و سيطره جامعه و حكومت بر فرد تعريف شدند (اين باور هگل كه روح در مراحل مختلفی خود را به شكل مذاهب و اديان می‌نمايدند، همين تعريف را می‌رساند). از اين رو متخصصان ذی‌ربط درصددآزادسازی مغز به نفع بخش‌های لذت و عواطف برآمدند كه شالوده بسياری از نظريات روانشناسی و جامعه‌شناسی را تشكيل می‌دهد و البته با اين ديدگاه نسبت به ايشان پيشرفت‌های فرهنگی و تمدنی بشر مبتنی بر تجربه، خلاقيت و اجتماعی شدن اوست و هيچ مبنای غيرانسانی (وحيانی) و غيرمادی (روحی) ندارد. (13) به اين ترتيب انسان غربی احساس كرد كه خدا و آخرت و دين و شريعت ساخته وهم و تخيل و تمايلات و تجربيات بشری است. خود را به منزله تنها موجود خردمند و دارای اراده و اختيار در جهان تصور كرد، اخلاق و دينداری را بندهايی بر اراده آزاد خويش يافت، كوشيد تا به تنهايی مديريت و بهره‌وری كائنات را به عهده گيرد و البته خود را از موهبت حمايت و حفاظت قادر متعال بی‌بهره ديد! و البته به زمين و ماده چسبيد و اين يعنی هبوط انسان غربی سكولار.

4. چرخه زندگی انسان هبوط يافته سكولار غربی و شرقی
 

دريافتيم كه سرگرمی‌ها به مثابه تكاپوی عملی و نظری انسان سرگشته و بی‌قرار غربی برای رهايی موقت از اضطراب و تبديل ناآرامی‌ به آرامش ناپايدار و تكرار اين تسكين‌های نسبی تا هنگام مرگ است. تمثيل زيبايی كه می‌توان آورد، ميمونی است كه می‌خواست از رودخانه‌ای پر از تسماح بگذرد تا به درخت نارگيلی در ساحل آن سوی رود برسد. او برای آنكه هم طی طريق كند و هم خورده نشود، تمساح‌ها را فريفت كه به صف بايستند تا شمرده شوند، سپس با گام نهادن بر آنها و شمارش ايشان قدم به قدم پيش رفت تا از رود رد شد. جوامعی كه بزرگانشان مدعی شده‌اند كه «خدا مرده است (14)» از معنويت خالی شده‌اند. نه با لذت ياد خدا و انس با او دلگرمند و نه عادت به انجام تكاليف شرعی سرگرمشان می‌كند و نه ياد مرگ و آخرت ايشان را از نافرمانی و گناه به وحشت می‌اندازد، به تدريج به خود واگذاشته و در دريايی از نعمت‌های حلال و حرام غرقه گشته‌اند. به اين ترتيب چرخه حياتی غفلت‌آميز و مستكبرانه و خرد‌كننده يافتند كه در اين سطور شرحی مختصر از آن می‌آيد:
1. ارزيابی مغروروانه و عظيم انسانی از خود (15) و رسالت خويش و تحقير جوامع و نژادهای ديگر به انضمام شناختی ابژكتيو (متصرفانه) از طبيعت؛
2. توليد و ابداع الگوهای رفتار مبتنی بر توانايی‌های خود و قابليت‌های تصرفی محيط انسانی و طبيعی؛
3. توليد ابزارهای لازم برای كاربرد توانايی‌ها و تصرف در محيط انسانی و طبيعی و بهره‌وری از آن، جهت فعاليت‌های التذاذی؛
4. اشتغال از انواع سرگرمی‌ها و بازی‌ها (چه آنها كه سرگرمی و بازی خوانده می‌شوند و چه آنها كه بخشی از زندگی جدی روزمره محسوب می‌گردند)؛
5. لذت و لذت و باز هم لذت! به قول نيل پستمن آمريكايی «زندگی در عيش، مردم در خوشی» (16) بسياری از اين لذت‌ها غيرطبيعی،‌ نامشروع و غيرانسانی است. (17)
6. غفلت مستمر چون ظلمتی غليظ و جهلی مركب
(به قول مولوی: تو بی‌خبری بی‌خبری كار تو نيست هر بی‌خبری را نرسد بی‌خبری.)
7. با هر دفعه ايجاد غفلت و استمرار آن، لذت‌های نوينی حاصل سرگرمی‌هايی جديد پديد می‌آيند كه معمولا به بزرگسالان تعلق دارند.
الف) زينت و تجمل؛
ب) فخرفروشی به يكديگر و به جوامع ديگر درباره دارايی‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری سرگرم‌كننده و لذت‌بخش؛
ج) تكاثر و انباشت مالی منقول و غيرمنقول كه اجازه تصرف بيشتر در محيط انسانی و طبيعی و بهره‌وری فراوان‌تری را از آن می‌دهد.
8. ارزيابی متكبرانه جديدی از خود و محيط، كه اين سرآغاز چرخه‌ای جديد خواهد بود.
همين چرخه معيوب در زندگی جوامع شرقی سكولار (مانند ژاپن و كره جنوبی) هم به چشم می‌خورد، و اگر وضع اين جوامع اندكی از جوامع غربی بهتر است، به دليل توجه به سنت‌های پيش از تجدد و نیز عرفان شرقی است كه البته اين خود، باب‌های جديد التذاذ و غفلت را گشوده است كه اينك مورد بحث ما نيست. انقلاب اسلامی ايران و به خصوص جنگ تحميلی عليه ايران، با موج نيرومند معنويت و تكليف‌گرايی، خلل عظيمی در چرخه معيوب و استمرار آن پديد آورده است.
چرخه زندگی انسان هبوط يافته غربی (متهم به الحاد و لامذهبی)

5. تحول در سرگرمی‌ها و غفلت‌ها در مدرنيته و پست‌مدرنيته
 

مدرن يعنی چيزهای نو پديد و جديد، و مدرنيته جريانی است كه از قرن هفدهم تاكنون ابتدا در اروپا و امريكا، سپس در ساير نقاط جهان فراگير شده است و متضمن طرد دين و شريعت و جريان تحولات دائمی و ايجاد پديده‌های مادی و معنوی و فنون و دانش‌های روزافزون با دقت فراوان‌تر و افزايش اعتماد به نفس انسانها و اتكا به عقل بشری و تأييد فزاينده صلاحيت آن در همه حوزه‌ها و انديشه پيشرفت و ترقی و اعتلای مستمر بشر و تفكراتی سيال و متغير و محصولاتی هر چه كارآمدمتر و ارضاكننده‌تر است. (18) ويژگی‌هايی از اين قبيل در مقطعی از تاريخ جهان موجب اجماع نسبی همه جوامع بر برتری غربی‌ها و حتی بعضا خدای‌گونگی آنها گرديد. وقتی كه در قرن 18و 19 انقلاب صنعتی و تحولات برخاسته از آن در زمينه‌های كشاورزی، صنعتی، اقتصادی و سياسی رخ داد جوامع بشری دچار تحولاتی بسيار عميق شد. فرهنگ‌هايی كه به توليد برای رفع نياز و مصرف به اندازه نياز (با رياضت و صرفه‌جويی) شديداً پايبند بودند، از طرفی با توليد انبوه محصولات مواجه شدند و از طرف ديگر پذيرفتند كه نفس «مصرف» و ايجاد نيازهای ثانويه تجملی و رقابتی و رفع آن نيازها نشانه پيشرفته و مدرن بودن است. از اين رو مدرنيته در جوامع صنعتی به توليد ثروت هرچه بيشتر و مصرف هر چه افزون‌تر انجاميد و در جوامع پيرامون فاقد علم و فن‌آوری به پذيرش روزافزون استعمار و پيدايش طبقه غرب‌گرايی ثروتمند و مصرفی و عامه منفعل فقير آرزومند مصرف انجاميد. (19)
پيدايش سوسياليسم موجب نهادينه شدن رفاه عمومی و آموزش فراگير و بهداشت همگانی شد. باید به همه اينها فرهنگ «آزادی‌خواهی» و «برابری‌طلبی» فراگير در اروپا و آمريكا (20) و برخی نقاط ديگر را اضافه كرد. تقريباً همه مردم اين جوامع خواهان حداكثر كامروايی و لذت بودند و چون راديو، تلويزيون، سينما و ساير ابزارهای پيشرفته صوتی و تصويری به رسانه‌های مكتوب سنتی (روزنامه‌ها، مجلات و كتاب‌ها) افزوده شدند، خاصيبت كثرت‌گرای (پلوراليستيك) جوامع مذكور را بيشتر و بيشتر كردند. روز به روز مذاهب، آيين‌ها، عقايد و آرا و الگوهای رفتار فراوان‌تر و نوتری پيدا شدند كه همه بايد دارای حقانيت و مشروعيت و اعتبار برابری تلقی شوند و راه برای تفرد (از فرديت جمعی تا فرديت محض) بازتر شد. همان‌طور كه گفته شد، در اروپای جديد مفهوم دين به حالت دينی نازلی تغيير كرد و در واقع تفاوت مؤثری بين دينداری و بی‌دينی نماند. دين واقعی بايد اولا دارای اصول لايتغير و ثابت باشد، ثانيا بايد دارای سرشت جمعی و جنبه اجتماعی و در نتيجه دارای مناسك باشد، ثالثا شامل نظامواره اخلاقی و مطلق و متعالی و معطوف به آرمانی واضح و مشخص باشد. (21)
با مفهوم جديد (دین متحول!) جايی برای غفلت‌زدايی نمی‌ماند. چون يكی از آثار اصول عقايد دينی به خصوص اصل معاد و نيز مناسك دينی كه در ساعات، روزها و ماه‌ها و سال‌ها به تناوب تكرار می‌شوند، انقطاع لذات و در نتيجه انقطاع غفلت است و وقتی كه از زندگی حذف شوند، چيزی برای متوقف كردن غفلت و لذت مستمر نمی‌ماند. حتی كسانی كه از لذت‌های شهوانی مرفهان محروم‌اند، به لذت خشونت (حتی لذت كشتن) روی خواهند آورد. گاهی هم نيروهای فكری و اقتصادی و سياسی جامعه، آن را به سوی قربانی كردن آزادی خويش برای قدرتی متمركز كه مظهر خشونت و تكبر خواهد بود، پيش می‌راند و در چنين جامعه‌ای لذت‌بخش‌ترين و غافل‌كننده‌ترين چيز، خودپرستی و خشونت عليه ديگران است. (22)
مدرنيته نه تنها تمامی اين طرز تفكرها و تمايلات را به عنوان نرم‌افزار ترويج نمود و آن را عين ترقی و پيشرفت و مدنيت نماياند بلكه همه ابزارهای تأييدكننده و مروج و تقويت‌كننده و تحقق‌بخشنده به آن را نيز مهيا ساخت. پيشرفته‌ترين وسايل ارضاكننده انواع شهوات و نيز مدرن‌ترين و پيچيده‌ترين ابزار شكنجه همنوعان، سريع‌ترين و دقيق‌ترين آلات قتاله، لطيف‌ترين و دلچسب‌ترين امكانات مربوط به پست‌ترين غرايز انسانی، سرگرم‌‌كننده‌ترين فيلم‌ها و نيز بازی‌های رايانه‌ای، اثرگذارترين موسيقی‌ها و هنرها و داستان‌های مكتوب و خلاصه همه امكانات سخت‌افزاری لذت را در عالی‌ترين شكلی كه برای انسان هم‌عصر ما ممكن بود، در اختيار جوامع مدرن گذاشت. در اين جوامع نه تنها جزاير و بنادری به فحشا اختصاص يافت، بلكه شهرهای بزرگ و مهم آن به لانه‌ها و شبكه‌های پيچيده‌ای از تهوع‌آورترين و پولسازترين انواع فسادهای لذت‌بخش تجهيز شد. قاچاق انسانها از سراسر جهان به سوی جوامع مدرن جريان يافت و بردگان جنسی مذكر و مؤنث و كودك و جوان را در اختيار انسان سكولار غربی قرار داد تا هر چه بيشتر در لجن متعفن خويش غوطه‌ور شود و لحظه‌ای فرصت برای تفكر و تذكر و تنبه و رهايی از غفلت نداشته باشد. به علاوه آنها چه به عنوان سرباز و تفنگدار و چه در قالب هيأت‌های تبشيری مسيحی و چه به صورت گروه‌های حافظ صلح و ساير عناوين به جوامع پيرامون رفتند، سكس (فحشا) و خشونت را ترويج و خود را از منابع محلی آن دو ارضا كردند. گواه صداق ما اوكيناوای ژاپن و فيليپين و افغانستان و عراق و ليبريا و ساير مناطق استقرار آمريكايی‌ها و اروپايی‌هاست.
پس مدرنيته از طرفی در ارزيابی انسان‌های غربی از خود و محيط (پيرامون انسانی و طبيعی، و از جهتی هم در توليد آرا و تمايلات و الگوهای رفتار التذاذی) و از طرف ديگر در آفرينش پيشرفته‌ترين و متنوع‌ترين ابزارهای لهو و لعب و التذاذ، مهمترين و اصلی‌ترين و تأثيرگذارترين خدمات را به سرگرمی و غفلت جوامع متجدد و گروه‌های متجدد ساير جوامع نموده است و بر اثر آن، سرگرمی‌ها بسيار متنوع و متحول و غفلت بسيار شديدتر و غليظ‌تر شد و انسانهای مبتلا به آن هم دائماً از خدا دورتر و به فرديت محض و خودمحوری شيطانی صرف گرفتارتر گرديدند. به اين ترتيب مدرنيته به شكاف‌های التيام‌ناپذيری بين شاخه‌های معرفت و اخلاق (نسبی يا بی‌اخلاقی) و سياست مبتلا گرديد. در چنين وضعيتی، مردم هوشمند و نيروی خلاقه جوامع پيشرفته كه از تمام فعاليت‌های التذاذی و پيشرفت‌های مذكور طرفی نبستند و ارضا نشدند يا از شدت ارضای نفسانی و رفاه و بی‌دردی، دچار بيزاری از لذت يا خواهان تنوع بيشتر در بهره‌وری و تعيش و التذاذ گرديدند، موجب تحولی جديد در اين جوامع شدند كه اصطلاحا «پست‌مدرنيته» (فرا تجدد يا پسامدرن) خوانده می‌شود. لذا در حالی كه جوامع پيشرفته و ساير جوامع هنوز كاملاً از مواهب و معايب مدرنيته برخوردار و بهره‌ورند، مدرنيته در جوامع غربی پروژه‌ای پايان‌يافته يا ناتمام و شكست‌خورده يا مبتلا به بحرانی حل ناشدنی (به تصور يورگن هابرماس) تلقی گرديده است و پست‌ مدرنيته در حالی كه خود پديده‌ای مدرن شمرده می‌شود وضعيتی است كه بر اثر مدرنيته عارض جوامع مدرن گرديده است و نمی‌توان برای آن يك مقطع تاريخی و جغرافيايی ويژه‌ای در نظر گرفت (مثلا نمی‌توان گفت كه فلان جامعه در فلان جا در زمان خاصی از مرحله مدرن به مرحله پست‌ مدرن وارد شد) ما با صرف‌نظر از بحث‌ها و گفتگوهايی كه در اين‌باره در جريان است (23) ، فقط به ويژگی‌های پست‌مدرن توجه می‌كنيم تا درك نماييم كه آيا پست‌ مدرنيته موجب بيداری و هوشياری جوامع مدرن از خواب غفلت چند قرنی خواهد شد يا اين جوامع را در سرگرمی‌ها و لذت‌هايی نوتر و غفلتی عميق فرو خواهد برد؟
به نظر نگارنده واضح‌ترين روايت و تعريف از پست‌ مدرنيته را می‌توان در كتب الوين تافلر آمريكايی ديد. به نظر وی در تمدن جديدی كه او نامش را تمدن موج سوم نهاده است، قدرت جای خود را به برتری اطلاعات می‌دهد. به باور وی، به طور كلی بشر دارای سه ابر تمدن بوده و هست: موج اول كشاورزی، موج دوم صنعتی و موج سوم كه او آن را به صورت مجمع الجزايری در جهان و عمدتا در آمريكا و ژاپن و اروپای غربی می‌بيند و آن را ابر تمدن فراصنعتی يا اطلاعاتی می‌داند و اين در واقع همان پست مدرنيته است. آنچه در نوشته‌های تافلر به چشم می‌خورد، تأكید هر چه بيشتر بر فرديت است به نحوی كه به فرديت محض ميل می‌كند. مثلا به نظر وی كارگر موج سومی، كارگری متخصص، خلاق و مستقل خواهد بود، به نحوی كه بتواند در كالاهای توليدی تغييرات ابتكاری خود را بدهد. برنامه‌گزاری شركت‌های موج سومی نه ديوان‌سالارانه و هرمی، بلكه باز و گسترده و غيرمستبدانه و نامتمركز خواهد بود. بسياری از مردم به جای كار دركارخانه‌ها و شركت‌ها، در منزل می‌مانند و از طريق اينترنت كار می‌كنند. دانش‌آموزان در خانه و هر يك به نحو دلخواه خود تحصيل خواهند كرد. سفارش ابتكاری كالای دلخواه با ويژگی‌های دلخواه هر شحص توسط اينترنت از درون خانه‌ها به شركت‌ها سفارش داده می‌شود و در منزل تحويل گرفته خواهد شد. صنايع بزرگ مبتنی بر قدرت خشن و انبوه سرمايه، جای خود را به صنايع كوچك هوشمند و كارآمد و انعطاف‌پذير خواهند داد. شكل خانواده‌ها بسيار متنوع و متغير خواهد شد.
يك مرد و يك زن، دو مرد، دو زن، چند مرد و يك زن، چند زن و يك مرد، چند مرد و چندزن و....! تنوع هر يك از محصولات ممكن است به تعداد متقاضيان (ده‌ها یا صدها میلیون) باشد و توليد انبوه استاندارد منسوخ می‌شود. بر وسايل سمعی و بصری (صوتی و تصویری) فوق‌العاده پيشرفته، اطلاعات‌بر و انعطاف‌پذير و كارآمد تأكیدی اساسی خواهد شد. رأی دادن و مشاركت سياسی مستقیماً و از طريق اينترنت صورت می‌گيرد. ابزارهای خشونت و كشتار به شكلی بسيار هوشمند و دقيق و كارآمد و متنوع ساخته و استفاده می‌شود به گونه‌ای كه كمترين خطا و ضايعات جانبی (غیرهدفمند) را داشته باشد. سازمانهای ماتريسی و انعطاف‌پذير و مبتنی بر هوشمندی خلاقانه جای سازمان‌های هرمی و يكپارچه و ديوان‌سالار انعطاف‌پذير را می‌گيرند. انتقال ايده‌ها و اطلاعات هرچه شتابنده‌تر و سرعت تغيير و تطبيق هر چه بيشتر خواهد شد و تصميم‌های در جريان پروسه (در مقابل تصميم‌گيری راكد مقطعی) و انجام به موقع كار و رقابت مبتنی بر زمان و مهندسی هم‌زمان (به جای مهندسی كند گام به گام) مبنای كارهای اقتصادی خواهد شد. مرزهای ملی نرم و انعطاف‌پذير و قدرت تأثيرگذاری فرد بر جوامع و دولتها به اشكال مختلف (از جمله تروريسم) بسيار زياد خواهد شد. انسجام سيستم‌ها پيشرفته‌تر و مديريت‌ها عالمانه‌تر و زيرساخت‌های اطلاعاتی ماهواره‌ای بسيار منسجم و يكپارچه خواهد بود. به دليل انبوه‌زدايی از جامعه، سازمان‌ها و گروه‌های موج سومی افقی خواهند بود ( بر اساس فردیت) نه عمودی. خرد‌ه‌كشی‌ها و سبك‌های زندگی فراوان و اصل بر بيش‌گزينی و تكثر و تنوع و تحول و تحرك خواهد بود. خانواده‌ها گسسته شده و خانواده سيال به جای خانواده سنتی خواهد نشست. رسانه‌ها غيرتوده‌ای و توليدشان دلخواه خواهد شد.
شركت‌های چندمنظوره با نخبگان اطلاعاتی بيشتر و نيروی كار غيرخلاق كمتر پديدار می‌شوند. اعتماد به نفس فرد بيشتر می‌شود. هم‌رأيی عمومی و الگوهای رفتار استاندارد جای خود را به فردمحوری مفرط خواهد داد. قدرت و آزادی و تأثيرگذاری وكاميابی فرد به نحو بی‌سابقه‌ای افزايش خواهد يافت و ارضای خواسته‌ها و شهوات و انواع لذت‌ها به كامل‌ترين وجه صورت خواهد گرفت. (24) با توصيفی كه در آثار فلسفی، هنری و ادبی به شكلی پيچيده و ديرياب و در آثار تافلر با گزارشی روشن و ساده از وضعيت‌های پست‌مدرن شده است، می‌توان پست‌مدرنيته را شالوده‌شكنی در همه عرصه‌های زندگی دانست. طرفداران پست‌ مدرن به وضعيت‌های منحصر به فرد گرايش دارند و از الگوهای عمومی و استانداردهای انبوه‌گرا و قاعده‌های كلی و آثار همه‌پسند و تكراری و مكتب‌های فراگير گريزانند. به همين جهت در معماری پست‌مدرن، قرينه‌سازی وجود ندارد و ابتكار و خلاقيت به وضوح (هر چند در مواردی بسیار مضحك) به چشم می‌خورد. در هنر پست مدرن نبايد درصدد قرار دادن آثار در طبقه‌بندی مكاتب هنری بود. در ادبيات پست‌مدرن آثاری منحصر به فرد ديده می‌شود كه شامل طيفی از كثيف‌ترين و مستهجن‌ترين نوشته‌ها تا آثاری معنويت‌گرا هستند. سرگرمی‌ها و فعاليت‌های التذاذی پست‌مدرن هم برای هر فردی منحصر به فرد و كاملاً باب طبع و مطابق خواسته‌ اوست. بنابراين پست‌ مدرنيته ـ علی‌رغم خوش‌بينی برخی از اهل نظر ـ نه تنها دريچه‌ای به سوی دين‌گرايی و دينی شدن مجدد در جوامع مدرن غربی باز نمی‌كند، بلكه وضعيتی است كه عوامل دخيل در آن به ارضای تمایلات هر فرد به شكلی منحصر به فرد و در نهایت دقت و سرعت و خلاقیت و هوشمندی می‌پردازند و در نتیجه تنوع و فراوانی الگوها و روش‌ها و ابزارهای ارضای نفس، بيشترين لذت برای فرد فراهم می‌شود و پرواضح است كه به دنبال آن شديدترين غفلت‌ها نيز به او دست خواهد داد. علاوه بر اين چنان فخر و غرور و نخوتی به جوامع پست‌مدرن دست می‌دهد كه در عين تحول مستمر خويش از ديگران می‌خواهند كه در مرحله موج اول (كشاورزی) بمانند و محيط زيست را حفظ كنند، چنانكه تافلر همين پيشنهاد را داده است و اين، يعنی بهره‌برداری از منابع جهان برای ارضای تمايلات جوامع پست‌مدرن!

پي نوشت ها :
 

1. رك: ابن‌منظور، لسان‌العرب، بيروت، دارصادر، 1410هـ ق، ج 11، ص 497 ـ 499، و ح 15، ص 258ـ 262.
2.رك، قرآن نساء/ 102، كهف/28، انعام/ 131، اعراف/ 136،146، 172،179 و205، يونس/7 . 82، نحل / 108، روم/7، ياسين/ 6، يوسف/3، مريم/39، انبيا / 1و 97.
3. رك: همان، حجر/3، ور/ 37، لقمان/ 6، منافقون/9، جمعه 11، تكاثر/1.
4. رك. همان، انعام 32 و 70، اعراف/ 51، عنكبوت/ 64، محمد/36، حديد/ 20.
5. رك: پل تيليش، شجاعت بودن، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران علمی و فرهنگی، 1375، ص 95 ـ 204. البته تلاش‌های ديگری هم از جانب علمای غربی به خصوص روانشناسان و روانكاوران صورت گرفته كه بر تمركز و امور دنيوی و فراموشی مرگ يا پذيرش مرگ به عنوان يك واقعيت زيبا در انتهای زندگی تكيه و تأكید دارد و موازی يا به عبارتی مكمل انديشه تراژيك است.
6.رك: ـ يان مكنزی و ديگران، مقدمه‌ای بر ايدئولوژی‌های سياسی، ترجمه م، قائد، تهران، مركز، 1375
ـ جان پلامناتر، شرح و نقدی بر فلسفه اجتماعی و سياسی هگل، ترجمه حسين بشريه، تهران، نشر نی، 1376، ص 71ـ 242.
7. يكی از نمايندگان مجلس آمریكا از حمله به افغانستان و عراق گفته بود كه طرفداران آمريكا مؤمن و مخالفان آمريكا كافر هستند! پيشوايان آمريكا نيز مانند فرعون خود را معبود انسانهای قرار داده‌اند!
خداوند در آيه 146 سوره اعراف می‌فرمايد: «من آنان را كه در زمين به ناحق و از روی كبر دعوی بزرگی كنند، از آياتم رويگردان و معرض و منصرف می‌كنم كه هر آيتی ببينند، به آن ايمان نياورند و اگر راه رشد و هدايت يابند آن را نمی‌پيمايند و به عكس اگر راه جهل و گمراهی يابند آن را راه خود قرار می‌دهند، اين به جهت آن است كه آنها آيات ما را تكذيب كرده و از آن غافل بوده‌اند.»
8. رك: نيل پستمن، تكنوپولی (تسليم فرهنگ به تكنولوژی)، ترجمه دكتر صادق طباطبايی، تهران، سروش، 1373.
9. رك: رنه گنون، سيطره كميت و علائم آخرالازمان، ترجمه علی‌محمد كاردان، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1361، ص 87 ـ 317.
10. رك: ـ آ. ايوانوييج اپارين، پيدايش و سير تكاملی حيات، ترجمه مصطفی مفيدی، تهران، روزبهان و جهان كتاب، 1358.
ـ‌پارين و فسكف، پيدايش و انتشار حيات در عالم، نورالدين فرهيخته، تهران، معدل.
11. رك: يوآخيم واخ، جامعه‌شناسی دين، ترجمه جمشيد آ‍زادگان، تهران، سمت، 1380.
ـ تی.بی. باتومور، جامعه‌شناسی،‌ ترجمه سيدحسن منصور و سيدحسن حسينی كلجاهی، تهران. كتابهای جيبی، 1357، ص 270 ـ 282.
جرج ريترز، نظريه جامعه‌شناسی در قرون جديد، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1374، ص 21 ـ 28.
ـ آنتونی گيدنز، جامعه‌شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، 1381، ص 496 ـ 525.
ـ ريمون آرون، مراحل اساسی انديشه در جامعه‌شناسی، ترجمه باقر پرهام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1374، ص 373 ـ 391 و 571ـ 609.
ـ آگ برن و نيم كوف، زمينه جامعه‌شناسی، ترجمه آريان‌پور، تهران، گستره، 1380، ص 285، 396.
12. رك: مارتين بوبر، كسوف خداوند، ترجمه عباس كاشف و ابوتراب سهراب، تهران، فرزان روز، 1380.
ـ كارل باسپرس، نيچه و مسيحيت، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران، سخن و شهباب. 1380.
ـ فريدريش ويلهم نيچه، دجال، ترجمه عبدالعلی دستغيب، تهران، پرسش، 1376.
ـ هگل استقرار شريعت در مذهب مسيح، ترجمه باقر پرهام، تهران، آگاه، 1369.
13. رك: ـ كالين بليك مور، ساخت و كار ذهن، ترجمه محمدرضا باطنی، تهران، فرهنگ معاصر، 1366.
ـ گرهارد وجين لنسكی، سير جوامع بشری، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1369.
ـ آنتونی بارنت، انسان، ترجمه محمدرضا باطنی و ماه‌طلعت نفرآبادی، تهران، نشر نو، 1366
ـ‌گ. و. هگل، عقل در تاريخ، ترجمه حميد عنايت، تهران، مؤسسه انتشارات علمی دانشگاه صنعتی شريف (آريامهر سابق)، 1356، ص 135 ـ 146.
ـ هـ‌. استيورات نيوز، آگاهی و جامعه، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران، علمی و فرهنگی، 1373.
14. سخنی معروف از نيچه، كه بعضی از روشنفكرنماهای جوامع اسلامی نيز آن را به واقع نشخوار می‌كنند!
15. كتاب مردمی نه چون ديگران (اثر مايكل كامن، ترجمه احمد آرزمی، چاپ دانشگاه تهران در سال 1355) نمونه‌ای از اين دست درباره جامعه آمريكاست.
16. نيل پستمن، زندگی در عيش و مردن در خوشی، ترجمه صادق طباطبايی، تهران، سروش، 1373.
17. رك: جلال رفيع، در بهشت شداد، تهران، اطلاعات، 1373، ص 235ـ 250و 402 ـ 408.
18. رك: ـ خوسه ارتگا ای گاست، انسان و بحران، ترجمه احمد تدين، تهران علمی و فرهنگی، 1376.
ـ‌ مدرنيته و مدرنيسم، ترجمه و تدوين حسينعلی نوذری، تهران، نقش جهان، 1380.
ـ داريوش آشوری، ما و مدرنيت، حسينعلی نوذری، تهران، نقش جهان، 1380.
19. رك: ـ اريك هابزبان، صنعت و امپراطوری، ترجمه عبدالله كوثری، تهران، انتشارات ما، 1361.
20. درباره آزادی و برابری رك:
ـ هار ولدجی لاسكی، سير آزادی در اروپا، ترجمه رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای، تهران، كتاب‌های جيبی، 1353.
ـ موريس كرنستون، تحليلی نوين از آزادی، ترجمه جلال‌الدين اعلم، تهران، اميركبير، 1359.
ـ آيزايا برلين، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، خوارزمی، 1368.
ـ ب. اف. اسكی، فرانسوی آزادی و منزلت، ترجمه محمدعلی حميد رفيعی، تهران، تنديس و سكه، 1364.
ـ براتراند راسل، آزادی وسازمان/ پژوهشی در بنياد سوسياليسم و ليبراليسم، ترجمه علی رامين، تهران، اميركبير، 1357.
21. رك: رنه گنون، همان، ص 255 ـ 262. وی اعتقاد اكثر مردم را به آخرت لفظی، مجرد و غيرمؤثر می‌داند و تصريح می‌كند كه «اگر ما به بقای پس از مرگ كاملاً مطمئن بوديم، ديگر نمی‌توانستيم به مطلب ديگری فكر كنيم.» (همان، ص 262).
22. در آلمان نازی چنين اتفاقی افتاد. رك: اريك فروم، گريز از آزادی، ترجمه داود حسينی، تهران، گلشائی و ارسطو، 1363.
23. در اين زمينه رك:
ـ‌ پست‌مدرنيته و پست‌مدرنيسم (تعاريف ـ‌ نظريه‌ها و كاربست‌ها) ترجمه و تدوين حسينعلی نوذری، تهران، نقش جهان 1380.
ـ آشوری و ديگران، سنت ـ مدرنيته ـ‌ پست‌مدرن، دفتر نخست، تهران، صراط، 1375.
درباره آثار ادبی پست‌مدرن ر ك:
ـ حميدرضا فردوسی، پست‌مدرنيزم و نشانه‌شناسی در ادبيات داستانی، مشهد، سياوش، 1376.
24. رك: الوين تافلر، شوك آينده، ترجمه حشمت‌الله كامرانی، تهران، سيمرغ، 1374.
ـ آلوين تافلر، موج سوم، ترجمه شهين‌دخت خوارزمی، تهران، نشر نو، 1363.
ـ آلوين تافلر، جابه‌جايی قدرت، ترجمه شهين‌دخت خوارزمی، تهران، سيمرغ، 1374.
ـ آلوين تافلر و هايدی تافلر، جنگ و ضدجنگ، ترجمه شهين‌دخت خوارزمی، تهران، سيمرغ، 1375.
ـ آلوين تافلر و هايدی تافلر، به سوی تمدن جديد (سياست در موج سوم)، ترجمه محمدرضا جعفری، تهران، سيمرغ، 1374.

منبع:فصلنامه پانزده خرداد. شماره 12



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما