در سایه سار کلام گهربار امام سجاد عليه السلام

1- يقين الـرضـا بمكـروه القضـاء ارفع درجـات اليقيـن .(1) خشنـودى از پيشـامـدهـاى خـويشـاينـد, بلنـدتـريـن درجه يقين است. 2ـ كرامت نفس مـن كـرمت عليه نفسه هـانت عليه الـدنيـا.(2) هـر كه كـرامت و بزرگـوارى نفـس داشته بـاشـد, دنيـا را پست انگـارد. 3ـ دنيا مايه ارزش نيست اعظم النـاس خطـرا مـن لـم يـر الـدنيـا خطـرا لنفسه.(3) پـر ارزش تـريـن مـردم كسـى است كه دنيـا را مـايه ارزش خـود نـدانـد.
چهارشنبه، 16 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در سایه سار کلام گهربار امام سجاد عليه السلام
در سایه سار کلام گهربار امام سجاد عليه السلام
در سایه سار کلام گهربار امام سجاد عليه السلام

1- يقين

الـرضـا بمكـروه القضـاء ارفع درجـات اليقيـن .(1)
خشنـودى از پيشـامـدهـاى خـويشـاينـد, بلنـدتـريـن درجه يقين است.

2ـ كرامت نفس

مـن كـرمت عليه نفسه هـانت عليه الـدنيـا.(2)
هـر كه كـرامت و بزرگـوارى نفـس داشته بـاشـد, دنيـا را پست انگـارد.

3ـ دنيا مايه ارزش نيست

اعظم النـاس خطـرا مـن لـم يـر الـدنيـا خطـرا لنفسه.(3)
پـر ارزش تـريـن مـردم كسـى است كه دنيـا را مـايه ارزش خـود نـدانـد.

4ـ پرهيز از دروغ

اتقـوا الكذب الصغيـر منه و الكبير فى كل جد و هزل فان الرجل اذا كذب فى الصغير اجترء على الكبير.(4)
از دروغ كوچك و بزرگ در هر جدى و شوخى اى بپرهيزيد, زيرا چون كسى دروغ كوچك گفت بـر دروغ بزرگ نيز جـرات پيـدا مـى كنـد.

5ـ صيانت از خود

الخير كله صيانه الانسان نفسه.(5)
همه خيـر ايـن است كه انسـان از خـود صيـانت كنـد.

6ـ با اينان منشين

اياك و مصاحبه الكذاب, فانه بمنزله السراب يقرب لك البعيد و يبعد لك القريب.
و ايـاك و مصـاحبه الفـاسق فـانه بـايعك بـاكله او اقل مـن ذلك.
و اياك و مصاحبه البخيل فانه يخذلك فى ماله احوج ما تكون اليه .
و اياك و مصاحبه الاحمق فانه يريد ان ينفعك فيضرك .
و اياك و مصـاحبه القـاطع لـرحمه, فـانـى و جـدته ملعونـا فـى كتاب الله.(6)
1 ـ مبادا با دروغگو همنشين شوى كه او چون سراب است, دور را به تو نزديك كند و نزديك را به دور نمايد.
2ـ مبادا با بـا فاسق و بدكار همنشين شـوى كه تـو را به يك لقمه و يا كمتـر بفرشد.
3ـ مبادا همنشيـن بخيل شوى كه او در نهايت نيازت بـدو , تو را واگذارد.
4ـ مبادا بـا احمق رفيق شـوى كه چـون خـواهـد سـودت رسانـد, زيانت مـى زنـد.
5ـ مبادا با آن كه از خويشان خـود مى بـرد, مصاحبت كنى كه مـن او را در قرآن ملعون يافتم .

7ـ ترك سخـن بى فايده و دورى از جدل

ان المعرفه و كمال دين المسلم تركه الكلام فيما لايعنيه و قله مرائه وحلمه و صبره و حسـن خـلقـه.(7)
معرفت و كمـال ديانت مسلمان , ترك كلام بى فايـده و كـم جـدل كردن, وحلـم و صبر و خوش خويـى اوست.

8ـ محاسبه نفس وتوجه به معاد

ابن آدم !انك لاتزال بخير ماكان لك واعظ من نفسك و ما كانت المحاسبه من همك, و ما كان الخوف لك شعارا و الحذر لك دثارا. ابـنآدم انك ميت و مبعوث وموقوف بيـن يـدى الله جل و عز, فاعد له جـوابا.(8)
اى فرزند آدم ! به راستى كه تو پيوسته روبه خيرى, تا خودت را پند دهى وحساب خودت را بـرسـى و تـرس از خـدا را روپـوش وپـرهيز را زيـرپـوش خـود سـازى .
اى فرزند آدم !تـو خواهى مرد و برآنگيخته خواهى شد و در حضور خداوند عز وجل قـرار خـواهـى گـرفت, پـس بـراى او جـوابـى را آمـاده كـن.

9ـ نتايج دعا

المومن مـن دعائه على ثلاث:اما ان يدخر له و اما ان يعجل له واما ان يدفع عنه بلاء يريد ان يصيبه.(9)
مومن از دعايش سه نتيجه مى گيرد:
الف ـ يابرايش ذخيره گردد,
ب ـ يا در دنيا برآورده شود,
ج ـ يـا بلايـى را كه خـواست به او بـرسـد, از او بگـردانـد.

10ـ مبغوضيت گداى بخيل

ان الله ليبغض البخيل السـائل المحلف.(10)
به راستـى كه خـداونـد, گـداى بخيلـى را كه سـوگند مى خـورد دشمـن دارد.

11ـ اسباب نجات

ثلاث منجيات للمومن : كف لسانه عن الناس و اغتيابهم. و اشتغاله نفسه بما ينفعه لاخـرته و دنيـاه وطـول البكـاء علـى خطيئته.(11)
سه چيز سبب نجات مومن است:
الف ـ باز داشتن زبان از غيبت مردم,
ب ـ مشغول كـردن خـودش به آنچه كه بـراى آخـرت و دنيـايـش سـود دهـد,
ج ـ و گريستن طولانى بر گناهانش.

12ـ به سوى بهشت

من اشتاق الى الجنه سارع الى الخيرات وسلا عن الشهوات و من اشفق من الناربادر بـالتـوبه الـى الله من ذنـوبه و راجع عن المحـارم.(12)
هر كه مشتاق بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات دورى گزيند, هركه از دوزخ ترسـد براى تـوبه از گناهانـش به درگاه خـدا پيشى گيرد و از حرامها بـرگردد.

13ـ ثواب نگاه

نظر المـومـن فـى وجه اخيه المـومـن للمـوده والمحبه له عباده.(13)
نگـاه مهرآميز مـومـن به چهره بـرادر مـومنـش ومحبت به او عبـادت است.

14ـ پارسايى و دعا

مـا مـن شـىء احب الـى الله بعد معرفته و مـن عفه بطـن و فرج و ما من شـىء احب الى الله من ان يسئل.(14)
چيزى نزد خدا, پـس از معرفت او, محبوبتر از پارسايى شكم وشهوت نيست, وچيزى نزد خـدا محبـوبتـر از درخـواست كـردن از او نيست .

15ـ پذيرش عذر ديگران

ان شتمك رجل عن يمينك ثـم تحـول الـى يسـارك و اعتذر اليك فـاقبل عذره.(15)
اگر مردى از طرف راستت به تو دشنام داد و سپـس به سوى چپت گرديد و از تو عذر خواهى نمود عذرش را بپذير.

16ـ حق خدا بر بنده

فاما حق الله الاكبـر فانك تعبـده لايشرك به شيئا فاذا فعلت ذلك باخلاص جعل لك علـى نفسه ان يكفيك امـر الـدنيـا و الاخـره و يحفظ لك مـا تحب منها. (16)
حق خداوند بزرگ ايـن است كه او را بپرستـى و چيزى را شريكـش ندانـى و چون از روى اخلاص ايـن كار را كـردى, خـدا بـر عهده گرفته كه كار دنيا و آخرت تـو را كفـايت كنـد وآنچه از او بخـواهـى بـرايت نگهدارد.

17ـ حق پدر بر فرزند

و اما حق ابيك فتعلم انه اصلك و انك فرعه و انك لولاه لـم تكن ,فمهما رايت فى نفسك مما تعجبك فاعلـم ان اباك اصل النعمه عليك فيه و احمد الله و اشكره على قدر ذلك.(17)
و اما حق پدرت را بايد بـدانـى كه او اصل و ريشه توست و تو شاخه او هستـى, و بدانى كه اگر او نبود تـو نبـودى, پس هر زمانى در خود چيزى ديدى كه خوشت آمد بدان كه ( از پدرت دارى) زيرا اساس نعمت و خوشـى تـو, پدرت مى باشد, و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شكر كن.

18ـ تقدم طاعت خدا بر همه چيز

قدموا امر الله و طاعته و طاعه من اوجب الله طاعته بيـن يدى الامور كلها.(18) طـاعت خـدا و طـاعت هـر كه را خـدا واجب كـرده بـر همه چيز مقـدم بـداريـد.

19ـ حق مادر بر فرزند

فحق امك فان تعلم انها حملتك حيث لايحمل احد واطعمتك مـن ثمره قلبها ما لا يطعم احـد احـدا. و انها وقتك بسمعها و بصـرها و يـدها و رجلها و شعرها و بشـرها و جميع جـوارحها مستبشره بذلك , فرحه, مـوبله محتمله لما فيه مكروهها و المها و ثقلها و غمها حتـى دفعتها عنك يـدالقـدره و اخرجتك الـى الارض فرضيت ان تشبع و تجـوع هـى و تكسـوك و تعرى و تـرويك و تظما و تظلك و تصحـى و تنعمك ببـوسها و تلذذك بالنـوم بارقها و كان بطنها لك و عاء و حجرها لك حـواء و ثديها لك سقاء و نفسها لك وقاء , تباشر حر الـدنيا و بـردها لك و دونك , فتشكرها علـى قـدر ذلك و لا تقـدر عليه الا بعون الله و تـوفيقه.(19)
و اما حق مادرت ايـن است بدانى او تو را در شكـم خود حمل كرده كه احدى كسى را آن گـونه حمل نكنـد و از ميـوه دلـش به تـو خـورانيده كه كسـى از آن به ديگرى نخـورانـد, و اوست كه تـو را بـا گـوش و چشـم و دست و پا و مـو و همه اعضايـش نگهدارى كرده بديـن فداكارى شاداب شادمان و مواظب بـوده و هر ناگوارى و درد و سنگينـى و غمـى را تحمل كرده تا (توانسته) دست قـدرت (مكروهات) را از تـو دفع نموده و تو را ازآنها رهانده و به روى زميـن كشانده و باز هـم خوش بوده كه تو سير باشى و او گرسنه, و تو جامه پوشى و او برهنه باشد, تو را سيراب كند و خود تشنه بماند, تو را درسايه بدارد و خـود زير آفتاب باشد و با سختى كشيدن تـو را به نعمت رساند, و با بيخوابى خود, تو را به خواب كند, شكمـش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسايشگاه تو و پستايش مشك آب تو و جانـش فداى تو و به خاطر تو , و به حساب تـو, گرم و سرد و روزگار راچشيده است. به ايـن اندازه قدرش را بـدانـى و ايـن رانتـوانـى مگـر به يـارى و تـوفيق خـدا.

20ـ تـرغيب به علـم

لو يعلم الناس ما فـى طلب العلم لطلبـوه و لـو بسفك المهج وخـوض اللجج .(20)
اگر مردم بـدانند كه در طلب علم چه فايـده اى است, آن را مـى طلبنـد اگر چه با ريختـن خـون دل و فـرو رفتـن در گـردابها بـاشـد.

21ـ ارزش مجالس صالحان

مجـالـس الصـالحيـن داعيه الـى الصلاح و آداب العلماء زيـاده فـى العقل .(21)
مجلسهاى شـايستگـان , دعوت كننـده به سـوى شـايستگى است و آداب دانشمنـدان , فزونى در خرد است.

22ـ گناهانى كه مانع اجابت دعايند

الذنوب التى ترد الدعاء: سـوء النيه , و خبث السريره, و النفاق مع الاخوان, و ترك التصـديق بالاجابه و تاخـير الصلـوات المفـروضه حتى تذهب اوقاتها, و تـرك التقرب الى الله عزوجل بالبر و الصـدقه, واستعمال البذاء و الفحش فى القول(22)
گنـاهـانـى كه دعا را رد مـى كننـد , عبـارتنـد از:
1ـ نيت بد,
2ـ ناپاكى باطن,
3ـ نفاق با برادران,
4ـ عدم اعتقاد به اجابت دعا,
5ـ تاخير نمازهاى واجب از وقت خودش,
6ـ تـرك تقـرب به خـداونـد عزوجل به وسيله تـرك احسـان و صـدقه,
7ـ ناسزا گويى و بدزبانى .

23ـ تاركان جاودانگى

عجبـا كل العحب لمـن عمل لـدار الفنـاء و تـرك دار البقـاء. (23)
شگفتا از كسـى كه كار مى كند براى دنياى فانى وترك مـى كنـد سراى جاودانى را .

24ـ نتيجه اتهام

مـن رمـى النـاس بمـا فيهم رمـوه بمـا ليـس فيه.(24)
هـر كه مـردم رابه چيزى كه در آنهاست متهم كنـد, او را بهآنچه كه رد او نيست متهم كنند .

25ـ دنيا وسيله است , نه هدف

مـا تعب اولياءالله فـى الـدنيا للـدنيا, بل تعبـوا فـى الـدنيـا للاخـره,(25)
اولياى خـدا در دنيا بـراى دنيا رنج نمـى كشنـد, بلكه در دنيا بـراى آخـرت رنج مى كشند.

26ـ به خدا پناه مى برم

اللهم انـى اعوذ بك مـن هيجـان الحرص و سـوره الغضب و غلبه الحسـد... و سـوء الولايه لمن تحت ايدينا.(26)
خدايا به تو پناه مى برم از طغيان حرص و تندى خشم و غلبه حسد... و سرپرستى بد براى زير دستانمان.

27ـ پـرهيز از گنـاهكـاران, ظالمـان و فـاسقـان

اياكـم و صحبه العاصين, و معونه الظالمين و مجاوره الفاسقين و احذروا فتنتهم, و تباعدوا من ساحتهم .(27)
از همنشينـى با گنهكاران و يارى ستمگـران و نزديكـى با فاسقان بپرهيزيـد. از فتنه هـايشـان بـر حذر بـاشيـد و از درگـاهشـان دورى گزينيـد.

28ـ نتيجه مخالفت با اولياءالله

واعلمـوا انه مـن خالف اولياء الله و دان بغير ديـن الله, و استبد بامره دون امر ولى الله , فى نار تلتهب.(28)
بـدانيد هر كه با اولياى خدا مخالفت كند , و به غير از دين خدا دين ديگرى را پيروى نمايد و به راى خـويـش استبـداد ورزد, نه به فرمان ولى خدا , در آتشـى فروزان درافتد.

29ـ توجه به قدرت وقرب خدا

خف الله تعالـى لقـدرته عليك و استحـى منه لقـربه منك. (29)
از خـداى متعال به خاطر قـدرتـش بر تو بترس, و به خاطر نزديكى اش به تـو , از او شرم و حيا داشته باش .

30ـ پرهيز از دشمنى وتوجه به دوستى

لاتعاديـن احـدا و ان ظننت انه لايضـرك, و لاتزهـدن فى صـداقه احـد و ان ظـننت انه لا ينفعك... .(30)
حتما با هيچ كس دشمنى نكن, هرچند گمان كنى كه او به تو زيان نرساند, و حتما دوستى هيچ كس را ترك نكن هر چند گمان كنى كه او به تو سودى نرساند

31ـ بهترين ميوه شنوايى

لكل شـىء فـاكهه و فـاكهه السمع الكلام الحسـن .(31)
بـراى هـر چيزى ميـوه اى است و ميـوه شنـوايـى كلام نيكـوست.

32ـ فايده سكوت

كف الاذى رفض البذاء, و استعن علـى الكلام بـالسكـوت , فـان للقـول حـالات تضـر, فاحذر الاحمق.(32)
جلوگيرى از آزار و ترك كلام قبيح است, و در سخـن گفتـن از سكوت كمك بخواه, زير براى سخـن , حالاتـى است كه زيان مـى زنـد, بنابرايـن از سخـن احمق بـرحذر باش.

33ـ راستگويى و وفا

خيـر مفـاتيح الامـور الصـدق و خيـر خـواتيمها الـوفـاء.(33)
بهترين كليد گشايـش كارها, راستگـويـى, وبهتريـن مهر پايانـى آن وفادارى است.

34ـ غيبت

ايـاك و الغيبه فـانها ادام كلاب النـار.(34)
از غيبت كـردن بپـرهيز ,زيـرا كه خـورش سگهاى جهنـم است.

35ـ كريم و لئيم

الكـريـم يبتهج بفضله , واللئيـم يفتخـر بملكه.(35)
كريم و بخشنده به بخشـش خويـش خـوشحال است و لئيـم و پست به دارايى اش مفتخر است.

36ـ پاداش احسان

مـن كسـا مـومنـا كسـاه الله مـن الثيـات الخضـر.(36)
هـر كه مـومنـى را بپوشاند, خـداوند به او از جامعه هاى سبز بهشتى بپـوشانـد.

37ـ اخلاق مومن

مـن اخلاق المـومـن الانفاق علـى قـدر الاقتـار, و التوسع علـى قـدر التـوسع, و انصـاف النـاس, و ابتـداوه ايـاهـم بـالسلام عليهم.(37)
از اخلاق مـومـن , انفاق به قدر تنگـدستـى, وتوسعه در بخشـش, به قـدر تـوسعه و انصـاف دادن به مـردم , و پيشـى گـرفتـن سلام بـر مـردم است.

38ـ درباره عافيت

انـى لاكـره للـرجل ان يعافـى فـى الـدنيـا فلا يصيبه شـىء مـن المصـائب. (38) مـن براى كسى نمى پسندم كه در دنيا عافيت داشته باشد وهيچ مصيبتى به او نرسد.

39ـ ثواب و عقاب روزدرس

ان اسـرع الخيـر ثـوابـا البـر, و اسـرع اشـر عقـوبه البغى. (39)
به راستـى كه ثـواب نيكـوكارى , زودتر از هر كار خيرى خـواهد رسيد, و عقـوبت ستمگـرى, زودتـر از هـر بـدى دامنگيـر آدمـى شـود.

40ـ دعا, سپر بلا

ان الـدعاء ليـرد البلاء و قـد ابـرم ابـرامـا. الدعاء يدفع البلاء النازل و مالم ينزل.(40)
به راستـى كه دعا, بلا را برگرداند, آن هم بلاى حتمى را . دعا بلايى را كه نازل شده و آنچه را نازل نشده دفع كند.

پی نوشت‌ :

1 ـ تحف العقول, ص 278.
2 ـ همان,ص 278.
3 ـ همان,ص 278.
4 ـ همان, ص 278.
5 ـ همان,ص 278.
6 ـ تحف العقول , ص 279.
7 ـ تحف العقول, ص 279.
8 ـ همان, ص 280.
9 ـ همان, ص 280.
10 ـ تحف العقـول ,ص 282
11 ـ همـان,ص 282
12 ـ تحف العقـول , ص 281.
13 ـ همان, ص 282.
14 ـ همان,ص 282.
15 ـ همان, ص 282.
16 ـ تحف العقول, ص 256.
17 ـ همان, ص 263.
18 ـ تحف العقول ,ص 254.
19 ـ همان , ص 263.
20 ـ اصول كافى , ج 1, ص 43. 21 ـ تحف العقول , ص 204, چاپ بيروت.
22 ـ معانـى الاخبـار, ص 271, چـاپ جـامعه مـدرسيـن .
23 ـ بحـارالانـوار,ج 73, ص 127, چـاپ ايـران.
24 ـ همان,ج 75,ص 261.
25 ـ همان, ج 73, ص 93.
26 ـ صحيفه سجاديه, دعاى 8.
27 ـ تحف العقول , ص 254.
28 ـ همان,ص 254.
29 ـ بحارالانوار, ج 78, ص 160.
30 ـ همان ج 78,ص 160.
31 ـ بحارالانوار, ج 78,ص 160.
32 ـ همان, ج 78,ص 161.
33 ـ همان, ج 78,ص 161.
34 ـ همـان,ج 78, ص 161
35ـ بحـارالانـوار, ج 78,ص 161.
36 ـ اصول كافى, ج 3,ص 293.
37 ـ همان,ج3,ص 338.
38 ـ همان,ج 3,ص 355.
39 ـ اصول كافى, ج 4,ص 201.
40 ـ همان ,ج 4,ص 215ـ 216.





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما