انفجار قلب عاشق
بنياد شهيد چمران و ابعاد متکثر وجود وي
گفتگو با مهندس مهدي چمران
درآمد
يکي از ويژگي هاي با ارزش شهيد چمران اين بود که علاقه و ارادتش را به کساني که واقعاً دوست داشت، صميمانه در گفتار و نوشتار منعکس مي کرد. ايشان بيش از همه از چه کساني الگو مي گرفت؟
البته مؤسس نبود، انجمن اسلامي دانشجويان ايران و آمريکا از سال 1962 در دانشگاه ايلي نويز تأسيس شده بود. به هر حال آن را با کمک عده ديگري از دانشجويان کانادا، مصر و دانشجويان ايراني گسترش دادند.
دکتر ابراهيم يزدي در تگزاس، انجمن اسلامي دانشجويان فارسي زبان را تشکيل دادند که توجه بيشتر آن به ايرانيها بود.
انجمن دانشجويان ايران و آمريکا، آن زمان دست اردشير زاهدي بود و او آنجا را اداره مي کرد. شهيد چمران با يک ترتيبي آنجا را از دست عوامل حکومتي گرفت و تا زماني که آنجا بود مسئول اين انجمن بود و بعد هم که اين انجمن کنفدراسيون شد، به صورت تمام عمر براي کنفدراسيون انتخاب شد. او در سازماندهي وانسجام دادن به کارها کم نظير بود. در مصر که بود تشکيلاتي به نام «سماع» به وجود آورد که بسيار مخفي و زيرزميني بود. جالب اين است که وقتي به مصر آمد و دوسال آنجا ماند، هيچ کدام از عوامل دولت آمريکا و ايران نفهميدند که او در مصر است؛ نه ساواک، نه اف بي آي و نه سازمان سيا، تنها چند نفر از دوستان صميمي او مي دانستند که در مصر است. او اهل عرفان و اهل دل بود.
آيا اين صحت دارد زماني که شاه مي خواست به آمريکا برود شهيد چمران در آمريکا راهپيمايي 90 مايلي به طرف واشنگتن هم داشته است؟
در ماجراي ورود نيکسون به ايران در 16 آذر هم که دکتر چمران آن زمان دانشجو بوده، در تظاهرات ضد آمريکايي مجروج مي شود؟
به مدارس علوم ديني يا حوزوي هم رفته بودند؟
زماني که دکتر چمران در آمريکا اقامت داشت، مکاتباتي هم با شما و خانواده داشتند؟
بله، با ما مکاتبه داشت و از ما مي خواست برايش کتاب بفرستيم.
بيشتر چه کتابهايي را مي فرستاديد؟
شهيد چمران در بعد هنري هم يک هنرمند برجسته بود. هم زيبا مي نوشت و هم زيبا سخن مي گفت. سر اين دلنشيني را چه مي بينيد؟
در آمريکا شبهاي جمعه دعاي کميل مي خواندند و وقتي متوجه مي شوند که بعضي ها معني آن را نمي دانند با کمک دکتر عباس چمران آن را به زبان فارسي ترجمه مي کنند و مقدمه اي هم با خط درشت زيبا بر آن مي نويسند که خيلي جالب است و تصميم داريم آن را به زودي با همان مقدمه ايشان منتشر کنيم.
شهيد چمران نزد استاد خاصي دوره خط و نقاش ديده بود؟
ارژنگي از شاگردان کمال الملک بود و در خيابان بوذرجمهري دفتري داشت و عصرها آنجا خط و نقاشي کار مي کرد. ما هم مي رفتيم آنجا و سرمشق مي گرفتيم. در دارالفنون هم آقاي ارژنگي استاد ما بود. نقاشي من هم خوب بود، ولي نه مثل دکتر چمران.
دکتر ارژنگي هم گاهي مي گفتند چرا نقاشي تو مثل مصطفي نيست؟ اصولاً در خانواده ما، شهيد چمران و عباس خطشان خوب بود، اما خط درشت شهيد چمران چيز ديگري بود.
نکته مهم اين است که دکتر چمران با اينکه در رشته فني تحصيل کرده بود و ظاهراً بايد با عوالم هنري فاصله داشته باشد، اما با روحي لطيف، به خط و نقاشي و عکاس و اين گونه هنرها پرداخته، البته خطاطي ايشان نسبت به نقاشي پخته تر است. به نظر شما به علت آن، تمرين زياد و درگير بودن با ادبيات است که به هر حال قلم کتابت ايشان هم شيرين است.
شنيده ايم که شهيد چمران عکس هاي زيبايي هم گرفته اند که هنوز منتشر نشده اند.
دکتر چمران عکاس ماهري بود. اسلايدهاي زيبا و جالبي از مناظر طبيعي لبنان و ايران گرفته - حدود 600 اسلايد. عکس هاي خوبي هم از خرابي هاي لبنان و جنگ آنجا دارد و همين طور عکس هايي از جنگ ايران و عراق. تصميم داريم انشاءالله آنها را چاپ و منتشر کنيم. شهيد چمران غالباً دوربينش را همراه داشت. اين دوربين مدتي در جبهه ها گم شده بود، اما بعد پيدا شد، يعني بعد از شهادتش دوباره به دست ما رسيد.
لطفاً درباره مديريت و سازماندهي شهيد چمران هم برايمان صحبت کنيد.
ويژگي عمده و ممتاز شهيد چمران در فرماندهي عمليات نظامي در چه اموري بيشتر جلوه داشت؟
اگر در آن لحظات، دکتر چمران اين کار را نمي کرد، شهداي ما آنجا به 30 يا شايد 40 نفر مي رسيد. فکر مي کنم آنجا 80 يا 90 نفر نيرو داشتيم و اکثراً هم دور او جمع بودند. اما با فرمان ايشان همه پراکنده شدند. سعي شهيد چمران هميشه اين بود که با کمترين خسارت، بزرگترين پيروزي ها را به دست بياورد. مثلاً در فتح دهلاويه، تنها يک شهيد داديم. شب حمله را شروع مي کنند، پل چريکي مي زنند و از رودخانه رد مي شوند و مي آيند آن طرف را مي گيرند و در دهلاويه مستقر مي شوند.
نقل شده است که شهيد چمران از محبوب ترين دانشجويان دانشکده فني بود. از اين جهت اين را عرض مي کنم که آن زمان، گروه هاي سياسي، نيروهاي موسوم به جبهه ملي ها و توده اي ها در دانشکده فني زياد بودند. گويا طي يک سال تحصيلي يکي از دانشجويان از دانشجويان سال اول و سال هاي بالاتر نظرخواهي کرده بود. با اين عنوان «بهترين دوست شما کيست؟» يک نوع رأي گيري بود. درست است؟
نکته اي مهم در زندگي شهيد چمران وجود دارد و آن اينکه برخي از نيايش هاي ايشان در شرايط دشوار مرگ و زندگي، در سوسنگرد و در آن ميدان کارزار و بحبوبه خطر نوشته شده. در چنين شرايطي اصلاً کسي فکر نمي کند بشود در آن اوضاع نيايش کرد يا نيايش نوشت. اگر چنين است بخشي از آنها را برايمان مي خوانيد؟
بله همين طور است. بد نيست براي اينکه اين بحث را کمي مستندتر کنم، چند دست نوشته ايشان را که در همان شرايط دشوار نوشته شده، برايتان بخوانم. يکي از آنها اين است:
خدايا تو مي خواهي که ايمان مرا بسنجي، وفاداري مرا نسبت به خود ببيني، پايداري مرا در برابر شدايد و مصائب تماشا کني؟ تو مي خواهي عشق مرا نسبت به خود ببيني، من مثل شمع مي سوزم، تاروپود وجودم با عشق تو سرشته شده است. اين قلب من است، بشکاف و ببين! ببين که سراپا مي سوزد و از سوختن لذت مي برم. تو مي خواهي که ايمان مرا به خود بسنجي، اي خداي بزرگ، من فقط به خاطر اين لحظه زنده ام، همه حيات خود را گذرانده ام، گذرانده ام تا براي چنان لحظه اي آماده شوم.
بعد ديگر شخصيت شهيد چمران، هنرمند بودن ايشان است. کمي هم در مورد تابلوهاي نقاشي باقيمانده از ايشان بگوييد؟
به جز اين شش تابلو، تابلوهاي ديگري هم از شهيد چمران باقي مانده؟
در يکي از اين تابلوها «خانه کعبه» تصوير شده است. عنوان اين اثر «انفجار نور و سقوط بتها» است و اشاره به روزي دارد که پيامبر اسلام دستور دادند که بتها را از خانه کعبه بيرون بريزند. شهيد چمران به تبعيت از امام مي فرمود: انقلاب ما انفجار نور است.
خانم غاده چمران در خاطرات خودشان درباره تقويمي صحبت کرده اند که در لبنان، قبل از ازدواج با شهيد چمران ديده اند. آن تقويم داراي 12 برگ بوده و بر هر برگي شهيد چمران يک تابلو نقاشي مفهومي کشيده و در زير هر تابلو هم جمله شاعرانه و زيبايي به زبان عربي نوشته بود.
بله، آن نقاشي ها همه سياه و سفيد و در قطع کوچک بودند. کارهاي بعدي شهيد چمران جالب ترند.
در زندگي ايشان چند فراز هست که کمتر به آنها پرداخته شده است. درباره زندگي نامه ايشان به هر حال همه اطلاع دارند يکي از آن فرازها پيوستن ايشان به جريان ملي شدن صنعت نفت از طريق مسجد هدايت است که بعدها به نهضت آزادي و ملي مذهبي ها مشهور شدند و تماس هايي است که ايشان با مجموعه دانشجويان خارج از کشور و انجمن اسلامي دانشجويان داشتند. در اين باره چه نظري داريد؟
من جريان فکري را عوض کردم.
من هم همان جريان را مي گويم. يعني جريان ملي شدن صنعت نفت فقط بازرگان نبوده است. اصل برنامه دکتر مصدق و آيت الله کاشاني بودند. يکي از افراد هم ايشان بود. خيلي هاي ديگر هم حضور داشتند.
چيزي که بازرگان بعنوان نهضت ملي شروع کرد بعد از سال 40 است. من بين اين دو ارتباطي نمي دانم. در جريان ملي شدن آقاي شمس قنات آبادي هم بود که اصلاً ارتباطي با اين موضوعات نداشتند. فدائيان اسلام هم بودند. خواهش من اين است که اين دو مقوله از هم تفکيک شود. جريان ملي شدن صنعت نفت حرکتي بود که مجلس و دولت به گونه اي مجبور شدند اين حرکت را بپذيرند و مجلس بتواند به او رأي اعتماد بدهد و او بعنوان نخست وزير انتخاب شود. او براي ملي شدن تلاش هاي بعدي را انجام داد. فعاليت هاي دکتر چمران در اين زمينه فعاليت هاي اجتماعي بود. او يک دانش آموز سال هاي آخر دبيرستان بود. منتها حرکت هايي که آن موقع صورت مي پذيرفت از دو سوي قابل دقت بود، يکي کساني که موافق ملي شدن صنعت نفت بودند و يک گروهي هم که دار و دسته دربار و شاه و عوامل وابسته به آنها بودند و به دلايل مختلف با ملي شدن موافق نبودند، حتي رزم آرا گفته بود ما يک لوله هنگ نمي توانيم بسازيم حالا بياييم صنعت نفت را ملي کنيم و اداره کنيم. با اين ديدگاه جلو آمدند.
گروه ديگري هم که موافق بودند ولي از درون ضربه مي زدند حزب توده بود. حزب توده موافق ملي شدن صنعت نفت جنوب بود، نه نفت شمال، يعني در ملي شدن صنعت نفت مخلوط مي شدند اما در شعارها مي نوشتند نفت جنوب بايد ملي شود. دقيقاً شعارهاي آن دوره خاطرم هست. شعار آن زمان اين بود که صنعت نفت در سراسر کشور بايد ملي شود. خاطرم هست ما روي پارچه ها مي نوشتيم. با دکتر شهيد چمران چون خطش خوب بود با قلم هاي کپي که مثل مداد جوهري بود اين شعار را مي نوشتيم. دکتر چمران هم دانش آموز سال هاي آخر دبيرستان بود در اين درگيري ها و بحث ها به شدت حضور داشت. اينها را مي نوشت ما هم کمکش مي کرديم بعد به مردم هديه مي داديم آنها روي سينه هاشان نصب مي کردند.
حرکت ديگري را که فکر مي کنم باز هم مصطفي چمران مبدعش بود يک طومار بزرگ پارچه ايي بود که بالايش با خط خوب نوشت همين که صنعت نفت بايد ملي شود و ما از آن... و از مصدق و کاشاني و ديگران حمايت مي کنيم. از مجلس شوراي ملي (آن موقع) مي خواهيم که اين قانون را به تصويب برساند. چون در اختيار گروه هايي بودند که مخالف ملي شدن بودند، بنابراين فشارهاي مردمي خيلي مهم بود. آن موقع انتخابات به گونه ايي بود که اشراف و قدرتمندان مي توانستند نفوذ کنند و در مجلس نماينده شوند، به هر حال يک طومار بزرگ بود.
پدرم در خيابان 15 خرداد - بوذرجمهري آن روزها- مغازه اي در ساختماني مقابل خيابان پامنار داشت که آن موقع بزرگ ترين ساختمان آن خيابان بود. چون مغازه در همکف بود، اين طومار را به ستون مغازه آويزان کرديم که مردم مي آمدند امضاء مي کردند. ما مي ايستاديم و مردم را دعوت مي کرديم که آن را امضاء کنند و عده اي با خون خود آن را امضاء مي کردند. يعني دستشان را مي بريدند و با قلم خطاطي که در خون زده بودند امضاء مي کردند. وقتي اين طومار از امضاء و اسم پر شد آن را جمع کرديم و با يک نامه به مجلس شوراي ملي رسماً تحويل دادند و در روزنامه و راديو هم انعکاس خوبي پيدا کرد. کارهاي ديگر ما شعار نويسي بود. او که خطش خوب بود حتي کوه که مي رفتيم شعارهاي 10-15 متري روي کوه مي نوشت تا از فاصله دور هم ديده شود. دبيرستاني که دکتر چمران مي رفت آن موقع دارالفنون بود و بعد به البرز رفت. در دبيرستان البرز هم، بچه ها بزرگ بودند و حوادث دانشگاه هم به آن جا کشيده مي شد.
از حوادث دانشگاه درگيري مليون با حزب توده بود. اين درگيري ها و بزن بزن ها راجع به تفکيک نفت شمال و جنوب بود که به دبيرستان هم مي آمد. علاوه بر درگيري ها، دکتر چمران مطالعات ايديولوژيک خوبي در زمينه کمونيزم و مسائل حزب توده و نظاير آن داشت و از تراوشات فکري آيت اله طالقاني هم که از 14-15 سالگي به درس تفسير او مي رفت استفاده مي کرد. من هنوز کتاب هاي آن زمان او را دارم. مثلاً دکتر اراني را خوانده بود و سؤالاتش را مطرح مي کرد که بتواند از روي آن و مستند به گفته هاي خود آنها به طرفداران حزب توده پاسخ بگويد. يعني در بحث مستدل بسيار توانمند بود. بعد هم که به دانشگاه رفت تقريباً کسي در دانشگاه نبود که ياراي مقاومت در مقابل منطق او را داشته باشد. البته بعد از ملي شدن صنعت نفت حادثه سي ام تير هم که رخ داد او يکي از فعاليني بود که مقابل مجلس شوراي ملي و در سرچشمه در تظاهرات خونين آن روزها شرکت داشت و ما هم که برادران کوچک تر بوديم بدون اينکه از همديگر خبر داشته باشيم. تک تک رفته بوديم. حتي جالب بود که پدرم آمده بود و مادرم نيز با حجاب کامل خودش در آن روز، آمده بود و در نزديکي هاي سرچشمه ديده بود که پليس در کوچه ايي پنهان شده که تظاهرکنندگان را به گلوله ببندند يا دستگير کنند (آنروز تعداد زيادي کشته شدند).
مادرم مي گفت: «ديدم خون جلوي چشم هاي اين ها را گرفته، آمدم صحبت کردم که اينها برادران ديني شما هستند. چرا آنها را مي کُشيد؟ يکي از اين پليس ها که وجدان آگاه تري داشت فرياد زد که مادر تو را هم مي کشند از اينجا برو». جالب بود که من و برادرم همديگر را در صحنه تظاهرات پيدا کرديم و بعد از ظهر به خانه برگشتيم و او در متن تظاهرات و کل جريانات سي ام تير حضور داشت و بعد هم در جريان 16 آذر. روزي هم که مي خواست براي ادامه تحصيل به آمريکا برود آخرين جايي که رفت ديدار کند ابن بابويه، سر قبر شهداي سي ام تير بود و بعد هم امام زاده عبدالله سر قبر دانشجوياني بود که در دانشکده فني بودند، بخصوص دو نفرشان که يکي از آنها شريعت رضوي و ديگري از دوستان نزديک او بود که هر سه در کلاس بودند. آنجا آخرين جايي بود که براي خداحافظي و فاتحه خواندن رفته بود و فرداي آن روز پرواز داشت.
در واقع راجع به ابعاد وجودي اين بزرگوار بحث هست که در اين فرصت نمي شود همه را بازگو کرد. تا جريان سي ام تير، در بيشتر مبارزات، مليون و مذهبيون با هم و در يک مسير بودند که بعد از سي ام تير آن انشقاق فکري پيش آمد و متأسفانه به جدايي و به کودتاي ننگين 28 مرداد انجاميد که همه ضرر کردند. بعد از کودتا مبارزات زيرزميني شروع شد که اسمش را نهضت مقاومت ملي گذاشتند. شايد آن چيزي که مد نظر شما بود اين است. نهضت مقاومت ملي که شروع شد دکتر چمران به شدت تلاش مي کرد و آنجا حضور داشت و در دانشگاه تهران بخش عمده اي از مبارزات نهضت ملي بر دوش او بود.
نشر و پخش نشريات دانشگاه بخصوص دانشکده فني بر عهده او بود. تنظيم تظاهرات که آن موقع عليه کودتاگران و دولت وقت زياد بود را هم تنظيم مي کرد. در اين مورد با بازرگان، آيت الله طالقاني و آيت الله زنجاني ارتباط نزديک داشت و اين ارتباط هم از طريق دانشگاه بود هم از طريق مسجد هدايت و اين سيستم مبارزات در نهضت مقاومت ملي امتداد داشت تا سال 1334 که دو سال بعد از کودتا بود که او از دانشگاه فارغ التحصيل شد و او يک سال و خورده ايي در ايران کار کرد. چون شاگرد اول دانشکده فني شد به همراه برادر ديگرش که او هم سال قبلش شاگرد اول شده بود با همين فاصله يک ساله به آمريکا براي ادامه تحصيل رفت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 37