جبهه ها رنگين از خون ياران
نگاهي به نبرد رزمندگان « امل» در معرکه افتخار و شهادت شهر طيبه و تپه معروف «رب ثلاثين»
درآمد
آن روز نيز همه گريختند، از حزب کمونيست، و جبهه، شعبيه، و جبهه ديموقراطيه (جبهه دموکراتيک خلق) و... و سازمانهاي پرمدعاي ديگر اثر نماند، فقط «فتح» ماند و «امل» که فتح چهار شهيد بجا گذاشت و امل نيز شش شهيد قرباني داد و يک نفر ديگر نيز از امل مفقود گرديد.
پس از آتشبار شديد توپخانه، نيروهاي اسرائيلي به سوي طيبه و نقاط استراتژيک آن به حرکت درآمدند، مه نيز تپه ها و شهر را پوشانيده بود، و به همين سبب نيروهاي دشمن توانستند به راحتي تا کناره هاي شهر پيش بيايند، و از سه طرف شهر را محاصره کنند. بلندترين نقطه استراتژيک آن منطقه، تپه ايست به نام «رب ثلاثين» که بر همه اطراف احاطه دارد و مهمترين پايگاه بتوني لبناني در مرتفعات اين تپه ساخته شده است، که حتي زير توپخانه و بمبارانهاي سخت نيز مي تواند مقاومت کند. جاي توپ و خمپاره هاي دشمن در همه سطح اين تپه، فراوان ديده مي شود، و در بعضي نقاط گلوله ها در فاصله يک متري در کنار هم، بر زمين کاشته شده اند که منطقه را به کلي با يک آتش قوي جاروب کرده اند تا هيچ جانداري در تپه باقي نماند.
تپه اي مخوف و وحشتناک که فقط کنام شيران و رزمندگان از جان گذشته است و تماشاگران و يا مدعيان دروغين انقلاب را در آنجا راه نيست، تپه اي بلند که در مقابل مرزهاي خطرناک اسرائيل سينه سپر مي کند، و اولين نقطه اي که آتشبارها و بمب هاي اسرائيلي را بر دامن خود مي پذيرد، همين تپه معروف و خونين شهادت است که هر گل سرخي بر اين تپه از خون شهيدي سيراب شده است.
بين اين تپه بلند و شهر طيبه، تپه ديگري وجود دارد که يک مزرعه نمونه کشاورزي از طرف دولت لبنان در آنجا تأسيس شده است، و اسرائيل نيروهاي خود را به اين تپه فرستاد تا رابطه بين ربثلاثين و طيبه را قطع کند و همزمان با آن نيروهاي ديگري از شمال و جنوب اطراف ربثلاثين و طيبه را محاصره کردند و همراه با تانک هاي سنگين به سوي قله «ربثلاثين» و مرکز شهر طيبه به حرکت درآمدند.
محمد شامي، يکي از شجاعترين فدائيان «امل»، فارغ التحصيل مدرسه صنعتي جبل عامل، با خمپاره 81 خود در دامنه غربي اين تپه سنگر گرفته بود، و تانک هاي اسرائيلي. را هدف قرار ميداد، و از پيشروي آنها جلوگيري ميکرد. و اين تنها خمپاره اي بود که با دشمن ميجنگيد، و از سازمان هاي ديگر حتي فتح و ارتش لبنان غربي که داراي خمپاره هاي فراوان و توپ هاي سنگين بودند همه سکوت کردند (يا غافلگير شده بودند و يا گريخته بودند)، و فقط محمد شامي بود که يک تنه در مقابل هجوم تانکهاي اسرائيلي مقاومت مي کرد، و پروانه وار بدور خمپاره خود مي گشت، و با سرعت گلوله اي را يکي پس از ديگري در داخل خمپاره مي گذاشت و همه سوز و گداز دروني خود را همراه با گلوله آتشين به سوي دشمن روانه مي کرد.
در وسط شهر طيبه، فرمانده امل بنام ابوالفضل عباس (اين جوان غيور و از جان گذشته از خانواده موسوي و از بعلبک و اسم مستعار اولي اوکاسترو بود بعد از فداکاري هاي زياد و به خصوص از دست دادن پاي خود در منطقه «ربثلاثين» در يک انفجار، امام موسي صدر به او لقب «ابوالفضل عباس» داد. ) که بر روي يک لندرور، پشت مسلسل دوشکا، با تانک هاي اسرائيلي مبارزه مي کرد، در حالي که اينجا و آنجا شاهد بود که رزمندگان امل، با کلاشينکوف در مقابل تانک، يکي بعد از ديگري به خاک شهادت ميافتند، او سعي مي کرد که با رگبار مسلسل سنگين، حرکت تانکها را متوقف سازد، اما تانک ها از سه طرف شهر را محاصره کرده بودند و به سوي مرکز شهر پيشروي مي کردند، و او قادر نبود که در هر آن واحد با سه جبهه بجنگد. در اين موقع هليکوپتري در آسمان ظاهر مي شود و ماشين او را هدف قرار مي دهد، و راکتي به سوي او پرتاب مي شود. راکت پهلوي ماشين فرود مي آيد که آن را واژگون مي کند، و ابوالفضل عباس نيز بميان خار و خاشاک کنار جاده پرتاب مي گردد. به چابکي برمي خيزد و زير رگبار گلوله دشمن خود را به يک ماشين ديگري مي رساند و مي خواهد که در ماشين فرود مي آيد. ماشين نابود مي شود ولي او معجزه آسا نجات مي يابد. تانک ها از هر طرف به سوي مرکز شهر پيشروي مي کنند، و هر رزمنده اي را مي يابند به خاک مي اندازند. شهر به تصرف دشمن درآمده است، و فقط يک طرف آن باز است که به درهاي متصل مي شود که به سوي غرب مي رود.
ابوالفضل عباس مي فهمد که ديگر کار تمام شده است، و بايد بقيه نيروهاي خود را به هر ترتيبي که شده، از محاصره اسرائيلي ها نجات دهد، همه نيروهاي او حدود 50 نفر بودند و مسلماً با يک خمپاره و يک دوشکا و اسلحه سبک نمي توانست جلوي تانک ها و هليکوپترهاي اسرائيلي را بگيرد، لذا با پاي پياده، دوان دوان خود را به نيروهاي پراکنده خود مي رساند و فرمان عقب نشيني صادر مي کند، تا از راه دره غربي که هنوز به تصرف دشمن درنيامده بود خود را نجات دهند.
در اين موقع به سراغ محمد شامي مي آيد که مشغول پرتاب خمپاره اي بود، و به او فرمان عقب نشيني مي دهد... محمد شامي به فرمانده خود مي گويد «به خدا سوگند تا لحظه اي که يک گلوله در اختيار دارم عقب نشيني نمي کنم»...
و همچنان مشغول نشانه روي بر تانک هاي اسرائيلي بود، که هليکوپتري بر بالاي سر او ظاهر مي شود، موضع او را شناسايي مي کند و راکتي به سوي او پرتاب مي نمايد که درست بر وسط خمپاره فرود مي آيد، و محمد شامي اين سرباز فداکار و از جان گذشته «امل» را پاره پاره مي کند، در حالي که فقط سه گلوله ديگر براي او باقي مانده بود.
بعد از سقوط طيبه، تنها قله «ربثلاثين» بود که همچنان مقاومت مي کرد. تانک هاي اسرائيلي از چهار طرف به سوي قلعه به حرکت درآمدند، و باقي مانده هاي فتح و امل را زير آتش خود گرفتند، جنگ هاي خونيني درگرفته، و رزمندگان يکي پس از ديگري بر خاک شهادت مي افتادند، تا آنکه آخرين نقطه مقاومت، که يک بونکر بتون مسلح بود از همه طرف محاصره شد، يکي از تانک ها، لوله مسلسل خود را متوجه مدخل بونکر کرد و چند نفر از مبارزان فتح را که مي خواستند حلقه محاصره را پاره کنند به خاک انداخت.
يکي از رزمندگان «امل» به نام موسوي که در داخل بونکر بتون در محاصره افتاده بود، و نمي توانست از در بونکر خارج شود، به يکي از پنجره هاي داخلي آن نزديک شد که يک گلوله توپ ميله هاي آهنين شبکه آن را پاره کرده بود، موسوي ميله هاي ضرب ديده را با دست خود خم کرد و راهي براي خروج تهيه ديد، و از آنجا خارج شد و خود را به وسط نيروهاي دشمن انداخت، با رگبار شديد کلاشينکوف و هجوم جسورانه سريع عده زيادي از افراد دشمن را به خاک انداخت، و خط دفاعي آنها را شکست، و از ميان تانکها و نيروهاي دشمن خود را نجات داد و به دره غربي رسيد و خود را به دره پرتاب کرد و غلطان غلطان، به سرعت تا پايين دره فرود آمد و از تيررس دشمن خارج شد.
اين يک نمونه از صدها جنگ لبنان و هجوم اسرائيل و مبارزات رزمندگان «امل» و فداکاري ها و شهادت ها و شکست هايي است که تپه ها و دره ها و کوه ها لبنان را به خون جوانان خداجوي لبنان رنگين کرده اند.
چهار روز پس از اين شکست، سوريه نيز به پشتيباني آمد و جبهه اي طويل، به طول چند ده کيلومتر عليه دشمن باز کرد، و آتشبارهاي آن موضع دشمن را به سختي کوبيد و رزمندگان مسلمان تحت فرماندهي فتح طيبه را آزاد کردند، و گروه ضربتي «امل» با يک هجوم شجاعانه و جسارت آميز تپه ربثلاثين را تسخير کرد و عده زيادي از نيروهاي دشمن را به خاک انداخت و يک نفر اسير گرفت.
هنگامي که سيد احمد خميني فرزند برومند بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران حضرت امام خميني (رحمت الله عليه)، براي بررسي معرکه هاي نبرد، و تشجيع رزمندگان «امل» به خطرناکترين مناطق جنگ حاضر شد و از نزديک، سنگرها و مواضع دفاعي دوست و دشمن را بازرسي کرد و با جوانان «امل» از نزديک آشنا شد، تصاويري به يادگار مانده است.
در اين عکس ها، بعضي از سنگرها، و گروه هاي ضربتي امل، و تانک هاي دشمن که در همان روزهاي نبرد منفجر شده است ديده مي شود.
البته اين فقط خاطره يک جنگ کوتاه در جنوب لبنان بود که نظاير آن بسيار اتفاق افتاده است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 37