سیمای زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام
ترجمه : حسن نجفی
میلاد نور
در سال سوم هجرت در نیمه شب ماه مبارک رمضان (سیره الائمه الاثنی عشر ج1 ص 511) وعده الهی تحقق یافت و امام حسن علیه السلام متولد شدند. از تولد ایشان پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار مسرور و شادمان شدند که وعده خداوند تحقق یافت و مکر و کینه مشرکان از بین رفت. بزرگان مشرکین از این سرور پیامبر و مسلمانان و ناامیدی خویش انگشت در دندان می گزیدند.
تولد ایشان در مدینه منوره بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها حضور یافتند و به اسماء فرمودند فرزندم کجاست؟ اسماء بنت عمیس به سرعت کودک را به جدش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)سپرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که حسن علیه السلام در پارچه ای پیچیده شده بود او را بدست گرفت و ایشان را بوسید و سپس در دو گوشش تکبیر و تهلیل نمودند و سپس در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفتند.
در این میان امیر المؤمنین علی (علیه السلام) نز فاطمه سلام الله علیها رسیدند و از نام کودک سؤال نمودند: فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند من قبل از تو ای علی (علیه السلام) نامی انتخاب نمی کنم. امام فرمودند من هم پیش از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اسمی بر نمی گزینم . پس امام نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و از انتخاب نام کودک سوال نمودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب دادند من هم پیش از پروردگارم لب به سخن در این باب نمی گشایم. جبرئیل از آسمان بر پیامبر نازل گشت و فرمود: پروردگار عالمیان بر تو سلام می رساند و می گوید نام «حسن» را برای شما انتخاب نمودم. سپس عقیقه نمودند و صدقه ای به میزان موی حسن علیه السلام پرداخت نمودند (صلح الحسن علیه السلام ص25) سرشان را خوشبو ساختند و کنیه ابا محمد را نیز بر ایشان برگزیدند.
القاب امام مجتبی علیه السلام:
همسران :
فرزندان ایشان :
اوصاف ظاهری:
ما دأب فی فطن الاوهام من حسن
إلا و کان له الخط الخصوصی
کأن جبهة من تحت طرته
بدر یتوجه الیل البهیمی
قد جل عن طیب أهل الارض عنبره
و مکه فهو الطیب السماوی
«نزد زیرکان و دانایان کسی همچون روش و منش حسن علیه السلام نیست مگر اینکه او بهره ای خاص داشته باشد. پیشانی او از زیر موهای جمع شده بر پیشانی ، مانند ماهی که در شب سیاه و ظلمانی می درخشد. بوی خوش او از تمامی اهل زمین خوشبوتر است و این بوی او بوی خوش آسمانی و الهی است.»
مردم بدلیل شباهت فراوان امام حسن علیه السلام به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مشتاق دیدار ایشان بودند. شیخ مفید در ارشاد آورده است که امام حسن علیه السلام از سرتا سینه شبیه رسول خدا بودند و امام حسین علیه السلام از سینه تا پاها شبیه جسم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)روزی به امام حسن (علیه السلام) فرمودند: أشبهت خلقی و خلقی: تو شبیه من در ظاهر و باطن هستی.
اخلاق کریمانه :
مردی ازایشان چیزی خواست حضرت به او پنجاه هزار درهم و 500 دینار اعطا کردند و به او گفتند یک بار بر بیاور تا اینها را برای تو حمل کند. بارکشی آورد پس ایشان به آن بار بر کرایه بار را که بر می داشت اعطا کردند و فرمودند: این هم کرایه بارکش.
مردی از اهل شام از زمره کسانی که مورد هجوم تیرهای کینه معاویه به علی (علیه السلام) و آل او بود به نزد امام حسن (علیه السلام) آمد و شروع به سب و لعن علی و آل علی کرد. در این زمان امام حسن(علیه السلام) ساکت و آرام بودند زیرا می دانستند که مرد شامی علی (علیه السلام) و خاندانش را نمی شناسد مگر از بین صورتهایی که معاویه و عمالش به مردم القا نموده اند هنگامی که سخنان مرد شامی تمام شد امام با لبخندی آرام و کلماتی از روی بزرگی و کرم فرمودند: ای شامی گمان می کنم تو در اینجا غریب هستی. اگر از ما چیزی بخواهی به تو می بخشیم، اگر طلب هدایت کنی تو را هدایت می کنیم و اگر گرسنه ای تو را سیر می نماییم اگر احتیاج داری ما تو را بی نیاز می کنیم اگر آواره ای ما تو را پناه می دهیم...
شرم و حیا مرد شامی را فرا گرفت و باناآرامی طلب گذشت و مغفرت از حضرت نمود و سپس گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالته: خدا بهتر می داند رسالت خویش را کجا قرار دهد.
مورخان نقل نموده اند که بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام) مروان حکم به سرعت نزد جنازه امام حاضر شد و همراه تشییع کنندگان بود ؛ امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: الان جنازه ایشان را حمل می کنی در حالی که دیروز کنیه حضرت را در دل داشتی. جواب داد من این کار را با کسی کردم که در مقام و مرتبت کوهها با او یکسان می باشد.
امام مجتبی (علیه السلام) روزی یک غلام سیاهی را دیدند که تکه نانی را می خورد و به سگی که در کنار اوست نیز می دهد پس به او فرمودند: چه چیز تو را بر این واداشت؟ گفت من از این سگ خجالت می کشم که نانی را بخورم و به او ندهم. پس امام حسن (علیه السلام) فرمود: همین جا باش تا من بیایم. سپس نزد صاحب غلام رفت و او را خرید و همچنین یک باغی خرید، سپس غلام را آزاد نمود و باغ را به وی سپرد.
مردی از امام حسن (علیه السلام) درخواست نمود تا چیزی بر او عطا کند. امام به او فرمودند: همانا در خواست کمک باید برای یکی از این سه چیز باشد: بدهی غیر قابل تحمل، فقر شدید و تیره بختی ویا دیه شدید. پس مرد گفت: جز برای یکی از اینها به نزد تو نیامدم. پس امام حسن(علیه السلام) صد دینار به او بخشیدند سپس مرد نزد امام حسین (علیه السلام) رفت و امام نود و نه دینار به او بخشیدند و فرمودند من شایسته نمی دانم که مساوی برادرم به تو ببخشم.
سپس مرد به نزد عبدالله بن جعفر آمد و او کمتر از ایشان به آن مردم بخشید و هنگامی که مرد از بخشش حضرت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) به عبدالله بن جعفر سخن گفت: او گفت: وای بر تو آیا می خواهی من همانند ایشان به تو ببخشم اینان دریا و معدن علم و مال می باشند.
مورخان همچنین از سخاء و بخشش ایشان نقل نموده اند که جماعتی ازانصار باغی داشتند که به وسیله آن امرار معاش می نمودند پس روزی نیاز به فروش آن داشتند. امام حسن (علیه السلام) باغ را ازایشان به چهار صدهزار خریدند. سپس آن گروه انصار نیازمندگردیدند و محتاج کمک مردم شدند. پس امام (علیه السلام) باغ را به ایشان بازگردانید تا اینکه از کسی سؤال ننمایند. مورخان صورتها و حکایتهای بسیاری از کرم و نیکوکاری حضرت به فقرا و نیازمندان ذکر نموده اند که در اینجا به چند مورد کوتاه آن اشاره شد.
عبادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
نقل شده است که ایشان بیست و پنج بار پیاده به حج تشریف بردند و هنگامی که ذکر مرگ می شد به گریه در می آمدند و هنگامی که از قبر، بعث، عبور از صراط سخن می آمد گریه می نمودند. هنگامی که یاد بهشت و آتش جهنم می شد مضطرب می گشتند واز خداوند طلب جنت و بهشت می نمودند و از آتش جهنم به خدا پناه می بردند. هنگامی که قصد وضو می نمودند بدنشان می لرزید و رنگ رخساره زرد می گشت از خوف و خشیت الهی. سه مرتبه اموال خود را با خدا قسمت کردند.
جایگاه امام حسن علیه السلام نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
این حب ودوستی شخصی نبود بلکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بارها بر زبان آورده بودند و آن هم در بین مسلمانان که: قل لااسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی. (شوری 23)
عمران بن حصین از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل می نماید که ایشان فرمود: برای هر چیزی جایگاهی در قلب است و آنچه واقع شده است در مورد جایگاه این دو نوجوان (حسن و حسین) در قلبم چیز دیگری است که خداوند عزوجل مرا امر به حب و دوستی این دو کرده است. (سفینه البحار ج1، ص 257.)
از براء بن عازب آمده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره امام حسن (علیه السلام) فرمود: اللهم إنی أحبه و أحب من یحبه. خدایا من او را دوست دارم و هر آنکس که او را دوست بدارد من او را دوست دارم.)
روزی ابوایوب انصاری بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد شد در حالی که امام حسن و امام حسین (علیه السلام) نزد پیامبر به بازی مشغول بودند. عرض کرد: ای رسول خدا آیا این دو غلام و کودک را دوست دارید؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه ایشان را دوست نداشته باشم در حالی که آنان ریحانه ها و گلهای خشبوی من در دنیا هستند که عطر ایشان را می بویم. (ترجمه الامام الحسن لابن عاکر ص 40)
و بسیاری دیگر از روایات وجود دارد که حب و دوستی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را نسبت به امام حسن مجتبی (علیه السلام) بیان می کند.
ایشان در بسیاری از موارد هنگام سخنرانی و ایراد خطبه در مسجد ، امام حسن (علیه السلام) را نزد خود نگه می داشتند و می فرمودند: ابنی هذا سید شباب اهل الجنة – این فرزند من آقا و سرور جوانان بهشت است.
و در جای دیگر روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خارج شدند و اعلام کردند که هر کس دوست دارد که به سرور و آقای جوانان اهل بهشت نگاه کند پس به فرزندم حسن بن علی (علیه السلام) نگاه کند. (البدایة و النهایه لابن کثیر ج1 ص 37)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرزندش امام حسن (علیه السلام) را بر دوش خود سوار نمود و شروع به تعریف از ایشان برای عموم مسلمین نمود در حالی که می فرمود: هر کس مرا دوست دارد باید ایشان را نیز دوست بدارد. مردی رو به امام مجتبی (علیه السلام) فرمود: چه خوب مرکبی سوار شده ای. در این موقع رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: و چه خوب سواره ای است او. (الصواعق المحرقة ابن هجر ص 137).
ابن عباس می گوید: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمود: من درختی هستم و فاطمه بار آن و علی (علیه السلام) لقاح آن و حسن و حسین میوه های آن می باشند و دوستداران اهل بیتم برگهای آن از بهشت می باشند. (ترجمه الامام الحسن ابن عساکر ص 15)
ابن عباس آورده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روزی نشسته بودند و در آن هنگام امام حسن (علیه السلام) به سمت ایشان آمدند هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، حسن (علیه السلام) را دید گریه نمود و فرمود: ای فرزندم نزد من بیا! آنقدر نزدیک آمد تا اینکه بر زانوی راست رسول الله(صلی الله علیه و آله)نشست در آن حال پیامبر فرمود: اما فرزندم حسن پس او فرزندم و از من است و نور چشم و قلبم است و میوه دل من می باشد. او سرور جوانان بهشت و حجت خدا بر امت من است. امر او امر من و گفتارش گفتار من است. هرکس از او تبعیت کند از من است و هر کس از او نافرمانی نماید از من نیست. (العوالم فی احوال الامام الحسن علیه السلام) از دراین روایات بنگریم می یابیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ازاین سخنان توجه دادن نگاه مسلمین به اهل بیت خود بوده است زیرا آنان مرکز آموزش رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند و امتداد رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) محسوب می گشتند.
امام حسن (علیه السلام) در مدرسه نبوت:
آن به منزله سنگ بنای شخصیت نورانی امام مجتبی به حساب می آید. این علاقه و اشتیاق تنها از جانب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نبود بلکه امام حسن (علیه السلام) نیز علاقه و اشتیاق شدیدی نسبت به جدشان رسول الله (صلی الله علیه و آله) اظهار می نمودند و بر دیدار رسول خدا مداومت داشتند. هنگامی که فاطمه زهرا سلام الله علیها حسنین را به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) می برد. رسول خدا پیش می آمد و آنها را در بر می گرفت و می بوسید و امام حسن (علیه السلام) را بر زانوی راست و امام حسین (علیه السلام) را بر چپ می نشاند و آن دو احساس امنیت و محبت و عاطفه می نمودند. وچه بسیار می شد که در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خواب می رفتند. از نظر ارتباط علمی، امام حسن (علیه السلام) در مجلس پیامبر(صلی الله علیه و آله) حاضر می شدند و به حدیث پیامبر گوش می نمودند و سپس به سرعت نزد فاطمه (سلام الله علیها) می رفتند و با زبانی فصیح و راستین حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله)را بازگو می نمودند و سپس امام علی (علیه السلام) نزد فاطمه (سلام الله علیها) می آمدند و حضرت حدیث رسول خدا را بر امیرالمؤمنین بازگو می نمودند. امام علی (علیه السلام) سؤال می نمودند چه کسی برای تو روایت نمود. می فرمود: فرزندت حسن. پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) روزی در خانه پنهان شد تا آنچه امام حسن (علیه السلام) برای مادر از کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بازگو می کند را گوش کند. هنگامی که امام حسن (علیه السلام) وارد شدند تا سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بازگو نماید ، اما کلام بر او سخت گشت و نتوانست سخنی بگوید. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تعجب نمود. اما امام حسن (علیه السلام) فرمود: تعجب مکن مادرم چرا که انسان بزرگی به سخنان من گوش می کند و این استماع او ، مرا از تکلم باز داشته است. امیرالمؤمنین در این حال بیرون آمدند و فرزندش حسن را در آغوش گرفتند و بوسیدند.
منابع
1- قرآن کریم
2- فی رحاب اهل البیت السید محسن الامین
3- صلح الحسن علیه السلام، راضی آل یاسین
4- فی رحاب ائمه اهل البیت ج 35.
5- الامام الحسن علیه السلام فواد الاحمد
6- اعیان الشیعه السید الامین
7- سیدة الأئمة – هاشم معروف
8- کنز العمال
9- مستدرک الصحیحین ج3
10- سفینة البحار
11- سنن البیهقی ج2
12- ترجمه الامام الحسن علیه السلام لابن عاکر
13- البدایه و النهایة ابن کثیر
14- الصواعق المحرقه ابن حجر
15- اسد الغابه ابن الأثیر
16- معالم السبطین
17- بحارالانوار ج 43
18- ینابیع المودة قندوزی
19- منتخب الأثر صافی کاشانی
20- العوالم فی احوال الامام الحسن