مختصری از سیر روابط رژیم شاه با اسراییل
ضمیمه فصل دوم
«محمد ساعد» نخست وزیر وقت ایران در سال1329، با گرفتن رشوه ای برابر چهارصد هزار دلار، دولت اسراییل را به صورت دو فاکتور مورد شناسایی قرار داد و به این ترتیب روابط غیر رسمی میان ایران و اسراییل نیز از همان سال آغاز شد.
روابط استراتژیکی ایران و اسراییل به دنبال اعلام دکترین «آیزنهاور» آغاز شد که در آن رییس جمهور آمریکا خواستار فعال شدن سیاست ایالات متحده در خاورمیانه، به منظور جلوگیری از گسترش کمونیسم گردید. در این هنگام کارشناسان آمریکایی و انگلیسی مشغول کمک و تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در ایران بودند. ایالات متحده کشورهای منطقه را تشویق می کرد که در امور امنیتی با یکدیگر همکاری کنند و اسراییل را نیز در جریان بگذارند.
لذا در مهرماه، 1336، «تیمور بختیار» نخستین رییس ساواک، به پاریس رفت و خواستار ملاقات با «یعقوب تسور» سفیر اسراییل در فرانسه شد. در این ملاقات بختیار از ارتش اسراییل و پیروزی هایش در جنگ با مصر ستایش کرد و نگرانی خود را از اقدامات ناصر در پی ثبات کردن خاورمیانه ابراز داشت و به نام شاه، پیشنهاد همکاری و مبادله ی اطلاعات در امور امنیتی کرد. دولت اسراییل از این پیشنهاد استقبال کرد و «بن گوریون» آن را آغازی برای همکاری گسترده تر سیاسی بین دو کشور در قاره آسیا دانست.
با تلاش های دیپلماتیک، ارتباط بین شاه ایران و اسراییل گسترش یافت. هر دو رژیم در مورد بدگمانی و احساس تنفر نسبت به همسایگان عرب خود اشتراک نظر داشتند. هر دو دولت از ارتباط محکمی با ایالات متحده و به ویژه با سازمان «سیا» برخوردار بودند، هر کدام می توانستند عرضه کننده چیزی باشند که دیگری به آن نیازمند بود.
ایران نفت داشت که ارسال آن به اسراییل از سال 1954 (1333) شروع کرد و اسراییل نیز به سهم خود می توانست آموزش هایی در زمینه اطلاعات، دفاع، و امنیت داخلی عرضه کند.
«بن گوریون» در چهارم دسامبر 1961 (چهاردهم آذر1340) به تهران سفر کرد. او نخستین رییس دولت اسراییل بود که به ایران سفر می کرد اما آخرین آنها نبود. بعدها «لوی اشکول»، «گلدامایر»، «اسحاق رابین» و «مناخیم بگین» نیز به ایران سفر کردند. هواپیمای حامل «بن گوریون» که عازم برمه بود به بهانه ی نقص فنی در تهران فرود اجباری کرد. در پاویون دولتی فرودگاه، دکتر امینی (نخست وزیر) و سرلشکر پاکروان از او استقبال کردند و مذاکرات در همانجا انجام گرفت. بن گوریون و امینی عقب نشینی ناصر و مشکلات او در جهان عرب را مورد بررسی قرار دادند. امینی آشکارا از این موضوع خوشحال بود و اظهار امیدواری کرد که مصر از بی ثبات کردن رژیم ایران دست بردارد. او بر اهمیت زیادی که شاه به روابط دوستانه با اسراییل قایل بود تأکید ورزید اما توضیح داد که جامعه ی روحانیت به رهبری آیت الله خمینی، این موضوع را بهانه ی حمله به دولت قرار داده، آن را متهم می سازند که ایران را به آمریکا و اسراییل فروخته است. به همین جهت دولت ترجیح می دهد روابط خود را با اسراییل محرمانه نگاه دارد.
در اوایل دهه ی1340، به واسطه ی اعتراضات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی(ره) که سرانجام منتهی به واقعه خونین15 خرداد 1342 گردید، مدتی رابطه ایران و اسراییل دچار وقفه گردید. اما پس از آنکه شاه توانست مخالفان را سرکوب و رژیم خود را تحکیم کند، بار دیگر روابط بین دو کشور گسترش یافت. با این همه، حتی در سالهای 1341و42 نیز همکاری اقتصادی و نظامی بین اسراییل و ایران ادامه داشت. چندین سفر از سوی مقامات بلندپایه اسراییلی به ایران صورت گرفته که البته همگی آ نها به کلی سری نگاه داشته می شد.
«اسحاق رابین» رییس ستاد ارتش اسراییل، در 25 فروردین 1346 به عنوان بازدید از ارتشبد آریانا، به تهران مسافرت کرد. همراهان او عبارت بودند از همسرش و رییس دفترش سرهنگ «رافایل افرات» که با هواپیمای اختصاصی وارد فرودگاه مهرآباد شدند و مورد استقبال ارتشبد آریانا و سرهنگ نمرودی قرار گرفتند. رابین طی سفر شش روزه اش، با شاه، نخست وزیر، وزیر امور خارجه و آریانا ملاقات و مذاکره کرد و از اصفهان و شیراز بازدید به عمل آورد.
در تاریخ سیزدهم خرداد 1348، شاه در مصاحبه با خبرنگار «تایمزمالی» اظهار داشت که حق موجودیت اسراییل را به رسمیت می شناسد و روابطش با دولت یهود در بسیاری از زمینه ها در حال بهبود است. روزنامه انگلیسی مزبور روابط گسترده بین دو کشور را «اتحاد غیررسمی» و «محور تهران-اورشلیم» نامید.
در مصاحبه دیگری با روزنامه«واشنگتن پست»، شاه اعلام داشت: «ایران با اصل الحاق اراضی بازور مخالف است. اما اسراییل یک واقعیت مسلم است که کشورهای عرب باید آن را به رسمیت بشناسند و امنیت مرزهای آن را تضمین کنند.» در بیست و پنجم مرداد1354 «اسحاق رابین» (نخست وزیر وقت اسراییل) یک بار دیگر به تهران آمد. این بار شاه و رابین در نوشهر واقع در کرانه دریای خزر با هم به مذاکره پرداختند.
خبر مسافرت نخست وزیر اسراییل به ایران در میان جامعه ی یهودیان ایران و سپس در مطبوعات بین المللی منتشر شد. اما دولت ایران از انتشار آن در مطبوعات داخلی جلوگیری کرد. هر چند جزئیات مذاکرات شاه و رابین هیچ گاه منتشر نشد، اما گفته می شد شاه به رابین اطمینان داده بود که نفت ایران کماکان به اسراییل صادر خواهد شد و جای نگرانی نیست. به نظر شاه اسراییل غیر از مسأله آموزش های اطلاعاتی، حتی می توانست چیز فوق العاده ارزشمندی یعنی نفوذ یهودیان در ایالات متحده، و در واقع در سراسر جهان را، به دوستان خود بدهد... با گذشت سال ها و همگام با افزایش جاه طلبی های نظامی شاه، ایران همکاری با یک برنامه موشک بالستیک اتمی اسراییل موسوم به «پروژه گل» را آغاز کرد. ایران هزینه این همکاری را به صورت یک میلیارد دلار نفت خام می پرداخت و یک فرودگاه و سایت پرتاب برای آزمایش موشک های دوربرد و همچنین محلی برای سوار کردن موشک در اختیار اسراییل می گذاشت. شاه ایران امید داشت که در مقابل این بخشش، از ثمرات پیشرفت های تسلیحاتی اسراییل برخوردار شود.
«ایگال آلون» وزیر خارجه اسراییل، در مردادماه 1355 به تهران آمد و با شاه در کاخ نیاوران مذاکره کرد. آلون اصرار ورزید که ارسال نفت به اسراییل که در سالهای گذشته با دشواری زیاد ترتیب داده شده بود، با یک حرکت دست نمی تواند بر هم بخورد. بنابراین بهتر است روابط دو کشور بر یک اساس محکم قرار بگیرد. شاه این استدلال را پذیرفت و قول داد که ارسال نفت به اسراییل همچنان ادامه یابد.
در تاریخ سوم اسفند1356، «مناخیم بگین» (نخست وزیر وقت اسراییل) برای یک سفر کوتاه عازم تهران شد. به منظور سری نگاه داشتن این سفر، تنها سه نفر از اعضای کابینه یعنی «ایگال آلون» «موشه دایان» و «عزروایزمن»، از آن اطلاع داشتند. دیگران پس از بازگشت بگین، از آن خبردار شدند. بگین در کاخ نیاوران با شاه ملاقات کرد. تحلیل شاه از اوضاع خاورمیانه توأم با ستایش فراوان از سادات و رهبری او در جهان عرب بود. شاه بر این باور بود که مصر واقعاً خواهان صلح است و از بگین خواست که در برابر او انعطاف بیشتری نشان بدهد و نگذارد این فرصت تاریخی که برای صلح پیدا شده است از دست برود.
اما سرانجام هنگامی که در 17سپتامبر1978 (26شهریور1357) موافقت نامه های کمپ دیوید طی تشریفاتی امضاء شد، تهران دستخوش آشوب بود و رفته رفته رشته ی کار از دست شاه خارج می شد. در این هنگام، دولت اسراییل «یوسف هارملین» رییس سابق سرویس امنیت داخلی خود را به جای «یوری لوبرانی» که پنج سال در سمت سفیر اسراییل در ایران بسر برده بود، به سفارت در ایران منصوب کرد.
احساس اینکه غروب رژیم پادشاهی در ایران نزدیک است، هنگام مسافرت ژنرال «داوید ایوری» فرمانده نیروی هوایی اسراییل به تهران در پنجم آبان ماه1357 به خوبی مشاهده می شد. «ایوری» آخرین افسر بلندپایه ی اسراییلی بود که قبل از سرنگونی شاه از ایران دیدن کرد.
در دی ماه1357 که شاه به کلی در برابر امواج انقلاب اسلامی ناتوان شده بود، سپهبد ربیعی و طوفانیان، به ژنرال «سگف» (وابسته نظامی سابق اسراییل در ایران) پیشنهاد کردند که یا «موشه دایان» و یا «عزروایزمن» به تهران بیایند تا روحیه شاه را تقویت و او را وادار به اتخاذ تصمیمات قاطعانه ای بنمایند. دولت اسراییل به جای آنها، «یوری لوبرانی» سفیر سابق خود را که دوستان و آشنایان زیادی در میان اطرافیان شاه داشت، به تهران فرستاد. وی در بیست و پنجم دی ماه (یک روز پیش از فرار شاه از ایران) وارد تهران شد و بی درنگ با طوفانیان و سران ارتش به مذاکره پرداخت. اما گزارشی که در بازگشت به اسراییل تسلیم کرد به هیچ وجه خوش بینانه نبود.
او معتقد بود که کار رژیم شاه تمام است و انقلابیون با اسراییل رابطه ی خوبی نخواهد داشت. اسراییل دیگر نباید انتظار دریافت نفت از ایران را داشته باشد. هم چنین طرح های دفاعی مشترک دو کشور محکوم به فناست و به طور یقین لغو خواهد شد.
سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، کابوسی که اسراییل مدتها از آن بیمناک بودف بر سرش فرود آمد: دوست و متحد پیشین، تبدیل به بزرگترین دشمن موجودیت آن گردید.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
«محمد ساعد» نخست وزیر وقت ایران در سال1329، با گرفتن رشوه ای برابر چهارصد هزار دلار، دولت اسراییل را به صورت دو فاکتور مورد شناسایی قرار داد و به این ترتیب روابط غیر رسمی میان ایران و اسراییل نیز از همان سال آغاز شد.
روابط استراتژیکی ایران و اسراییل به دنبال اعلام دکترین «آیزنهاور» آغاز شد که در آن رییس جمهور آمریکا خواستار فعال شدن سیاست ایالات متحده در خاورمیانه، به منظور جلوگیری از گسترش کمونیسم گردید. در این هنگام کارشناسان آمریکایی و انگلیسی مشغول کمک و تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در ایران بودند. ایالات متحده کشورهای منطقه را تشویق می کرد که در امور امنیتی با یکدیگر همکاری کنند و اسراییل را نیز در جریان بگذارند.
لذا در مهرماه، 1336، «تیمور بختیار» نخستین رییس ساواک، به پاریس رفت و خواستار ملاقات با «یعقوب تسور» سفیر اسراییل در فرانسه شد. در این ملاقات بختیار از ارتش اسراییل و پیروزی هایش در جنگ با مصر ستایش کرد و نگرانی خود را از اقدامات ناصر در پی ثبات کردن خاورمیانه ابراز داشت و به نام شاه، پیشنهاد همکاری و مبادله ی اطلاعات در امور امنیتی کرد. دولت اسراییل از این پیشنهاد استقبال کرد و «بن گوریون» آن را آغازی برای همکاری گسترده تر سیاسی بین دو کشور در قاره آسیا دانست.
با تلاش های دیپلماتیک، ارتباط بین شاه ایران و اسراییل گسترش یافت. هر دو رژیم در مورد بدگمانی و احساس تنفر نسبت به همسایگان عرب خود اشتراک نظر داشتند. هر دو دولت از ارتباط محکمی با ایالات متحده و به ویژه با سازمان «سیا» برخوردار بودند، هر کدام می توانستند عرضه کننده چیزی باشند که دیگری به آن نیازمند بود.
ایران نفت داشت که ارسال آن به اسراییل از سال 1954 (1333) شروع کرد و اسراییل نیز به سهم خود می توانست آموزش هایی در زمینه اطلاعات، دفاع، و امنیت داخلی عرضه کند.
«بن گوریون» در چهارم دسامبر 1961 (چهاردهم آذر1340) به تهران سفر کرد. او نخستین رییس دولت اسراییل بود که به ایران سفر می کرد اما آخرین آنها نبود. بعدها «لوی اشکول»، «گلدامایر»، «اسحاق رابین» و «مناخیم بگین» نیز به ایران سفر کردند. هواپیمای حامل «بن گوریون» که عازم برمه بود به بهانه ی نقص فنی در تهران فرود اجباری کرد. در پاویون دولتی فرودگاه، دکتر امینی (نخست وزیر) و سرلشکر پاکروان از او استقبال کردند و مذاکرات در همانجا انجام گرفت. بن گوریون و امینی عقب نشینی ناصر و مشکلات او در جهان عرب را مورد بررسی قرار دادند. امینی آشکارا از این موضوع خوشحال بود و اظهار امیدواری کرد که مصر از بی ثبات کردن رژیم ایران دست بردارد. او بر اهمیت زیادی که شاه به روابط دوستانه با اسراییل قایل بود تأکید ورزید اما توضیح داد که جامعه ی روحانیت به رهبری آیت الله خمینی، این موضوع را بهانه ی حمله به دولت قرار داده، آن را متهم می سازند که ایران را به آمریکا و اسراییل فروخته است. به همین جهت دولت ترجیح می دهد روابط خود را با اسراییل محرمانه نگاه دارد.
در اوایل دهه ی1340، به واسطه ی اعتراضات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی(ره) که سرانجام منتهی به واقعه خونین15 خرداد 1342 گردید، مدتی رابطه ایران و اسراییل دچار وقفه گردید. اما پس از آنکه شاه توانست مخالفان را سرکوب و رژیم خود را تحکیم کند، بار دیگر روابط بین دو کشور گسترش یافت. با این همه، حتی در سالهای 1341و42 نیز همکاری اقتصادی و نظامی بین اسراییل و ایران ادامه داشت. چندین سفر از سوی مقامات بلندپایه اسراییلی به ایران صورت گرفته که البته همگی آ نها به کلی سری نگاه داشته می شد.
«اسحاق رابین» رییس ستاد ارتش اسراییل، در 25 فروردین 1346 به عنوان بازدید از ارتشبد آریانا، به تهران مسافرت کرد. همراهان او عبارت بودند از همسرش و رییس دفترش سرهنگ «رافایل افرات» که با هواپیمای اختصاصی وارد فرودگاه مهرآباد شدند و مورد استقبال ارتشبد آریانا و سرهنگ نمرودی قرار گرفتند. رابین طی سفر شش روزه اش، با شاه، نخست وزیر، وزیر امور خارجه و آریانا ملاقات و مذاکره کرد و از اصفهان و شیراز بازدید به عمل آورد.
در تاریخ سیزدهم خرداد 1348، شاه در مصاحبه با خبرنگار «تایمزمالی» اظهار داشت که حق موجودیت اسراییل را به رسمیت می شناسد و روابطش با دولت یهود در بسیاری از زمینه ها در حال بهبود است. روزنامه انگلیسی مزبور روابط گسترده بین دو کشور را «اتحاد غیررسمی» و «محور تهران-اورشلیم» نامید.
در مصاحبه دیگری با روزنامه«واشنگتن پست»، شاه اعلام داشت: «ایران با اصل الحاق اراضی بازور مخالف است. اما اسراییل یک واقعیت مسلم است که کشورهای عرب باید آن را به رسمیت بشناسند و امنیت مرزهای آن را تضمین کنند.» در بیست و پنجم مرداد1354 «اسحاق رابین» (نخست وزیر وقت اسراییل) یک بار دیگر به تهران آمد. این بار شاه و رابین در نوشهر واقع در کرانه دریای خزر با هم به مذاکره پرداختند.
خبر مسافرت نخست وزیر اسراییل به ایران در میان جامعه ی یهودیان ایران و سپس در مطبوعات بین المللی منتشر شد. اما دولت ایران از انتشار آن در مطبوعات داخلی جلوگیری کرد. هر چند جزئیات مذاکرات شاه و رابین هیچ گاه منتشر نشد، اما گفته می شد شاه به رابین اطمینان داده بود که نفت ایران کماکان به اسراییل صادر خواهد شد و جای نگرانی نیست. به نظر شاه اسراییل غیر از مسأله آموزش های اطلاعاتی، حتی می توانست چیز فوق العاده ارزشمندی یعنی نفوذ یهودیان در ایالات متحده، و در واقع در سراسر جهان را، به دوستان خود بدهد... با گذشت سال ها و همگام با افزایش جاه طلبی های نظامی شاه، ایران همکاری با یک برنامه موشک بالستیک اتمی اسراییل موسوم به «پروژه گل» را آغاز کرد. ایران هزینه این همکاری را به صورت یک میلیارد دلار نفت خام می پرداخت و یک فرودگاه و سایت پرتاب برای آزمایش موشک های دوربرد و همچنین محلی برای سوار کردن موشک در اختیار اسراییل می گذاشت. شاه ایران امید داشت که در مقابل این بخشش، از ثمرات پیشرفت های تسلیحاتی اسراییل برخوردار شود.
«ایگال آلون» وزیر خارجه اسراییل، در مردادماه 1355 به تهران آمد و با شاه در کاخ نیاوران مذاکره کرد. آلون اصرار ورزید که ارسال نفت به اسراییل که در سالهای گذشته با دشواری زیاد ترتیب داده شده بود، با یک حرکت دست نمی تواند بر هم بخورد. بنابراین بهتر است روابط دو کشور بر یک اساس محکم قرار بگیرد. شاه این استدلال را پذیرفت و قول داد که ارسال نفت به اسراییل همچنان ادامه یابد.
در تاریخ سوم اسفند1356، «مناخیم بگین» (نخست وزیر وقت اسراییل) برای یک سفر کوتاه عازم تهران شد. به منظور سری نگاه داشتن این سفر، تنها سه نفر از اعضای کابینه یعنی «ایگال آلون» «موشه دایان» و «عزروایزمن»، از آن اطلاع داشتند. دیگران پس از بازگشت بگین، از آن خبردار شدند. بگین در کاخ نیاوران با شاه ملاقات کرد. تحلیل شاه از اوضاع خاورمیانه توأم با ستایش فراوان از سادات و رهبری او در جهان عرب بود. شاه بر این باور بود که مصر واقعاً خواهان صلح است و از بگین خواست که در برابر او انعطاف بیشتری نشان بدهد و نگذارد این فرصت تاریخی که برای صلح پیدا شده است از دست برود.
اما سرانجام هنگامی که در 17سپتامبر1978 (26شهریور1357) موافقت نامه های کمپ دیوید طی تشریفاتی امضاء شد، تهران دستخوش آشوب بود و رفته رفته رشته ی کار از دست شاه خارج می شد. در این هنگام، دولت اسراییل «یوسف هارملین» رییس سابق سرویس امنیت داخلی خود را به جای «یوری لوبرانی» که پنج سال در سمت سفیر اسراییل در ایران بسر برده بود، به سفارت در ایران منصوب کرد.
احساس اینکه غروب رژیم پادشاهی در ایران نزدیک است، هنگام مسافرت ژنرال «داوید ایوری» فرمانده نیروی هوایی اسراییل به تهران در پنجم آبان ماه1357 به خوبی مشاهده می شد. «ایوری» آخرین افسر بلندپایه ی اسراییلی بود که قبل از سرنگونی شاه از ایران دیدن کرد.
در دی ماه1357 که شاه به کلی در برابر امواج انقلاب اسلامی ناتوان شده بود، سپهبد ربیعی و طوفانیان، به ژنرال «سگف» (وابسته نظامی سابق اسراییل در ایران) پیشنهاد کردند که یا «موشه دایان» و یا «عزروایزمن» به تهران بیایند تا روحیه شاه را تقویت و او را وادار به اتخاذ تصمیمات قاطعانه ای بنمایند. دولت اسراییل به جای آنها، «یوری لوبرانی» سفیر سابق خود را که دوستان و آشنایان زیادی در میان اطرافیان شاه داشت، به تهران فرستاد. وی در بیست و پنجم دی ماه (یک روز پیش از فرار شاه از ایران) وارد تهران شد و بی درنگ با طوفانیان و سران ارتش به مذاکره پرداخت. اما گزارشی که در بازگشت به اسراییل تسلیم کرد به هیچ وجه خوش بینانه نبود.
او معتقد بود که کار رژیم شاه تمام است و انقلابیون با اسراییل رابطه ی خوبی نخواهد داشت. اسراییل دیگر نباید انتظار دریافت نفت از ایران را داشته باشد. هم چنین طرح های دفاعی مشترک دو کشور محکوم به فناست و به طور یقین لغو خواهد شد.
سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، کابوسی که اسراییل مدتها از آن بیمناک بودف بر سرش فرود آمد: دوست و متحد پیشین، تبدیل به بزرگترین دشمن موجودیت آن گردید.
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله