دين و اسطوره و تأثير آن بر هنر

هنر و آثار هنري بازمانده از دوران باستاني زندگي بشر، نشان دهنده ي پيوند امر قدسي (دين) با تخيل يا تجربه ي هنري بشر است؛ به همين دليل، دين، در مقام منبع الهام هاي معنوي براي خلاقيت و فرهنگ بشري، انسانيت (بندگي) و الوهيت (خداوندگاري) را از طريق آيين و اسطوره به هم مي پيوندد و هنر، با ديداري کردن تجربه ها، قصه ها و آرزوها، ابعاد ناشناخته ي شخصيت انسان را به تصويرهايي قابل مشاهده ترجمه مي کند و نقش قطعي را در تحول همه ي دين هاي جهاني ايفا مي نمايد؛
دوشنبه، 21 بهمن 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دين و اسطوره و تأثير آن بر هنر
دين و اسطوره و تأثير آن بر هنر
دين و اسطوره و تأثير آن بر هنر

هنر و آثار هنري بازمانده از دوران باستاني زندگي بشر، نشان دهنده ي پيوند امر قدسي (دين) با تخيل يا تجربه ي هنري بشر است؛ به همين دليل، دين، در مقام منبع الهام هاي معنوي براي خلاقيت و فرهنگ بشري، انسانيت (بندگي) و الوهيت (خداوندگاري) را از طريق آيين و اسطوره به هم مي پيوندد و هنر، با ديداري کردن تجربه ها، قصه ها و آرزوها، ابعاد ناشناخته ي شخصيت انسان را به تصويرهايي قابل مشاهده ترجمه مي کند و نقش قطعي را در تحول همه ي دين هاي جهاني ايفا مي نمايد؛ چرا که در اجراي آيين ها و روايت اسطوره ها، دين و هنر، چه در نظر و چه در عمل، با يکديگر قرين مي گردند.
به عبارت ديگر، هنر، در جستجوي زيبايي، همان هدف دين را- که رستگاري و اعتلاي انسان هاست - در قالب الگوهاي والاي آرماني يا مقدس، به انسان ها ارائه مي نمايد. هنگامي که اهداف موجه و موثق ديني، از طريق تصوير، بيان مي گردند، هنر، به يک رسانه ي ديني تبديل مي شود و اين صورت ارتباطي منحصر به فرد، باورها و رسوم و ارزش ها را تقويت مي کند.(1)
آنچه از اين رهگذر، به دست آمده، اين است که هنر، هر گاه در خدمت دين قرار گرفته و از آن تأثير پذيرفته است، خود را جاودانه نموده و هر گاه رو در روي دين قرار گرفته، به ورطه ي روزمرگي و بيهودگي و زوال افتاده است، چنان که در دوران معاصر، شاهديم که در کنار تعالي هنر ديني، به خدمت گرفتن هنر براي اهداف پست و بر خلاف رسالت اديان، (از قبيل: استفاده از هنر براي بهره برداري هاي جنسي، ترويج پوچي، القاي برتري نژادي و...) است.
اسطوره ها، شخصيت هاي برجسته و ماندگاري هستند که در بخش تاريک تاريخ ملت ها (يعني پيش از شروع تاريخ نگاري و کتابت) زيسته اند و به دليل نقل شفاهي و سينه به سينه، با اشيا و حوادث و سمبل ها و آرمان هاي ملت ها درآميخته اند و به نمادهاي هويتي براي آنها و فرهنگشان تبديل شده اند، گرچه به تمامي حقيقتا ندارند و در وجودشان، حقيقت و رؤيا (آرمان)، به هم گره خورده است، مانند: سيمرغ (هما) و زال و رستم در فرهنگ ايراني و گيلگمش در بين النهرين و حاتم طايي در حجاز و اطلس و آشيل در يونان.

رابطه ي دين و هنر

دين، از جهت ماهيت دروني و باطني، حقيقتي آرماني و متعالي است که ذاتا مطلوب بشر است و هر انساني، بالطبع در آرزوي دستيابي به آن است. اين حقيقت که - به «کمال مطلق» تعبير شده است-، بر تمام زندگي انساني که در جستجوي کمال است، تأثير مي گذارد و او را در يک نظام عقيدتي و رفتاري که مجموعه اي از هست ها و نيست ها و بايدها و نبايدها و بهترين ابزار و راه براي دست يافتن به آن کمال مطلق است، قرار مي دهد.(2)
امروزه، هم تأثيرات اديان الهي و هم غير الهي در هنر، مورد بحث قرار مي گيرد؛ چرا که از ديدگاه پژوهشگران معاصر، دين، مجموعه اي از اصول ثابت، احساسات و حرکات جمعي است که فرد را عميقا تحت تأثير قرار مي دهند و در کارهاي روزمره ي او، مخصوصا خلق اثر هنري، جلوه گر مي شوند.(3)
شافتس بري (Shafts Bury) در تعريف هنر و زيبايي شناسي آن مي گويد: «زيبايي، فقط به وسيله ي روح، شناخته مي شود و خداوند، زيباي اصلي است».(4) فيخته (Fikhteh)، به نوعي، حرف او را تأييد نموده، مي گويد: «هنر، ظهور و بروز روح زيباست و مقصدش تعليم و تربيت. مقصود از هنر، تربيت متوازن سراسر وجود انسان است».(5) اما هگل (Hegel)، هنر را «تحقق همانندي تصور زيبايي با حقيقت زيبايي» مي داند که «در کنار دين و فلسفه، راهي براي درک و بيان عميق ترين مسائل انساني و عالي ترين حقايق روح است.»(6) در اين ميان، لئو تولستوي، در تعريفي زيبا از هنر مي گويد: «براي اين که هنر را دقيقا تعريف کنيم، پيش از همه، لازم است که به آن، همچون يک وسيله ي کسب لذت ننگريم؛ بلکه هنر را يکي از ملزومات حيات بشري بشناسيم».(7) پيداست که همه ي اين تعاريف، تعريف «هنر متعهد به آسمان» يا «هنر متعالي» است.
با مد نظر قرار دادن تعاريف بالا، مي توان هنر را «شکلي نو و دل پذير و نمودي پرجاذبه از حقيقتي اصيل و ماهيتي آرماني» دانست که ريشه در فطرت پاک انسان دارد و او را از «آنچه هست» به سوي «آنچه بايد باشد»، راهنمايي مي کند. به عبارتي، مي توان چنين نتيجه گرفت که هنر متعالي، مانند دين، سعي دارد تا با توجه دادن انسان به فطرت پاک و الهي خود، همان اهداف دين (يعني تقويت و تصحيح رابطه ي انسان با: خدا، خود، همنوعان و جهان هستي) را محقق سازد.

هنر ديني و هنر غيرديني

آيا تقسيم پذيري هنر، به ديني و غيرديني (غير متعهد به دين) درست است؟ يا اين که اصلا اين نوع تقسيم بندي، وجود خارجي ندارد؟ نظرات در اين باره مختلف اند. عده اي معتقدند که دين، هنر را محدود کرده و به نوعي آن را در خود، حل نموده است. در عين حال، گروهي ديگر، نظر بر اين دارند که هنر را هنگامي مي توان هنر ناميد که در راه دين، قدم بردارد و تلاش کند تا انسان به هدف دين - که همان رشد و تعالي انسان است-، نزديک شود. از اين ديدگاه، هنر، يک ابزار است و هر هنري که از جنسي جز اين باشد، جادو و تزوير و شعبده است.(8)
تيتوس بورکهات (Titus Burkhart)، فريتيوف شووان (Frithjof Schuon) و ارسطو، شخصيت هاي برجسته اي هستند که از تقسيم بندي هنر به ديني و غيرديني، دفاع مي کنند. آنها اعتقاد دارند که هنر، خوب است، به شرطي که احساسات خوب را ترويج کند. هنر نبايد راستي و راستگويي را از دست بدهد و گناه و فساد را ترويج کند.(9)
تولستوي که شايد بتوان او را از بارزترين شخصيت هاي مدافع هنر ديني - اخلاقي دانست، در اين زمينه مي گويد: «تنوع احساساتي که ناشي از شعور ديني اند، بي پايان است و همه ي اين احساسات، تازه اند؛ زيرا شعور ديني، جز نشاني از رابطه ي جديد انسان با جهان در جريان نظام خلقت، چيز ديگري نيست».(10) و در جايي ديگر، ضمن انتقاد از هنر غيرديني مي گويد: «احساس لذت جنسي - که فرودست ترين احساسات است و نه تنها در دسترس انسان قرار دارد، بلکه همه ي حيوانات نيز بدان دسترسي دارند-، موضوع اساسي تمام آثار هنري عصر جديد را تشکيل مي دهد».(11)
علامه محمدتقي جعفري نيز ضمن تأکيد و تأييد بر هنر ديني و انتقاد از هنر غير ديني، هنري را متعهد مي داند که «آنچه هست» را به سود «آن چه بايد بشود» تعديل کند.(12) افرادي که معتقد به دسته بندي هنر به ديني و غيرديني هستند، يک سري ويژگي ها را بر مي شمارند و بيان مي کنند که همراه بودن هر يک از اين خصوصيات، با هنر، باعث ديني شدن آن هنر مي گردد. اين ويژگي هاي برشمرده شده، عبارت اند از: کارکرد هنر؛ مکان اثر هنري؛ موضوع و يا شمايل نگاري اثر هنري؛ معنويت و عقايد هنرمند در خلق اثر هنري؛ حمايت يک اجتماع ديني از يک اثر هنري.(13)
در عين حال، نمي توان منکر اين شد که در طول تاريخ، برخي از اديان، بعضي هنرها را از صحنه ي جامعه حذف کرده اند و در قبال آن، به توسعه ي هنرهاي ديگر پرداخته اند؛ به گونه اي که هر زمان در يک مرکز ديني، عناصر معتقد به کلام، بر عناصر معتقد به ماده، چيره شده، تصويرشکني، شمايل شکني و در نتيجه، عدم رشد هنرهايي مانند نقاشي و مجسمه سازي را سبب شده است. در مقابل، خوش نويسي و تذهيب - که جزو هنرهاي تزييني به حساب مي آيند -، درخشش بيشتري يافته اند.(14)
دکتر غلامرضا اعواني، معتقد است که فهم هاي ظاهري و سطحي از دين در بعضي از جوامع، موجب شده است تا برخي اديان، هنر را کنار بگذارند.(15) اين بيرون راندن هنر و هنرمندانگي از بستر زندگي افراد، موجب رکود و رخوت در آفرينندگي و زايندگي در انديشه ي انسان ها مي شود(16) که نمونه ي بارز آن، در عصر حاضر را مي توان در مکاتب فکري افراط گرايانه اي مانند القاعده و طالبان و... مشاهده نمود.
در يک تقسيم بندي کلي، روابطي را که بين دين و هنر مي توانند به وجود بيايند؛ به اين صورت مي توان ترسيم کرد: ارتباط اقتدارگرايانه که دين بر هنر چيرگي پيدا مي کند و در آن، هنر، با توجه به جايگاه ثانوي اي که يافته است، در خدمت خواسته هاي دين قرار مي گيرد. در اين جا هنر را مي توان «تبليغات ديداري» تعريف کرد؛ اما هنگامي که دين و هنر، قدرت يکسان دارند و سعي دارند که بر يکديگر چيره شوند، رابطه ي تقابل، بين آنها به وجود مي آيد و رابطه ي جدايي خواهانه، بين دين و هنر، هنگامي رخ مي دهد که هر دو، مستقل از هم و بي توجه به هم عمل کنند. در مقابل اين نوع رابطه، گاه، دين و هنر، آن گونه در هم ادغام مي گردند که تشخيص اين مطلب که هنر از کجا آغاز مي شود و سنت ديني، کجا پايان مي يابد، دشوار مي شود.(17)

بررسي نمونه هاي تأثير دين بر هنر

تاريخ به ما نشان داده است که ماندگارترين آثار و جلوه هاي هنرنمايي انسان و غني ترين نشانه ها و نمادهاي زيباشناختي، در دوره هايي حاصل آمده است که حس ديني و تجربه ي امر قدسي (رابطه با ماوراي طبيعت)، فضاي غالب بر جامعه بوده است.(18) براي نمونه، اهميت منظره در نقاشي هاي مردم چين، از بازگشت به طبيعت - که يکي از اصول پنج گانه ي آيين تائو است -، نشئت گرفته است.
از جلمه هنرهايي که دين در آن بسيار مؤثر بوده، هنر معماري است. به طور مثال، ضرورت يا عدم ضرورت نياز به مکان ويژه براي انجام دادن عبادات يک آيين، موجب پيشرفت يا عدم پيشرفت اين هنر گرديده است. به عنوان نمونه، آيين ودايي هند، داشتن محل سرپوشيده را براي پرستش، لازم نمي دانسته است؛ اما آيين بودايي، معتقد به حفظ اشياء و بقاياي انسان هاي مقدس است و ساختمان سازي، در اين عقيده، تشويق مي گردد. همين مسئله، توجيه کننده ي ساخت اهرام مصر، همراه با ويژگي هاي خاص معماري اين مکان ها نيز هست، در حالي که آثار به جاي مانده، نشان دهنده ي آن است که مردم آن سرزمين، به معماري خانه هاي خود، توجهي نداشته اند؛ چرا که بر اساس عقايد ايشان، سکونتگاه واقعي انسان، گور است. لذا توجيهي براي آراستن خانه هايي که زندگي در آن موقت است، نمي ديدند. حتي کوچکي يا بزرگي معابد نيز بر اساس باورهاي ديني بوده است. خدايان يونان که مظهر قدرت هاي طبيعي بوده اند، معابد محدود و کوچک دارند، اين در حالي است که معابد مسيحيان و مساجد مسلمانان، به دليل آن که خدايشان بزرگ و بي نهايت است، فراخ است و با برج و مناره اش مي خواهد از ميل تمام ساختمان هاي اطراف خود، به طرف آسمان بالا رود.(19)
گاهي روابط بين کشورها، باعث شده است که دين هاي کشورهاي مرتبط با هم، در هنر يکديگر نيز تأثير بگذارند. از جمله، مي توان معماري مناره و گنبد را که اسلام به هند آورد يا تأثيرات آيين بودا بر جزاير ژاپن را مثال زد.
يکي ديگر از مهم ترين اثرات دين در آثار هنري، نگرش هاي ديني به تصويرها و پيکره نگاري است که به طور کلي، به شمايلي، غيرشمايلي و يا شمايل شکنانه تقسيم مي شوند.
نگرش شمايلي، طرفدار کاربرد تصوير است و آن را مبتني بر واقعيتي قابل مشاهده و شناخته شده، تفسير مي کند. اين نگرش، در شکل افراطي اش به بت پرستي نزديک مي شود. نگرش غيرشمايلي نيز از تصوير استفاده مي کند؛ اما آن را نمادي از واقعيت مقدس، تفسير مي کند. اين نگرش، در شکل افراطي خود، از بازنمايي پيکر انساني پرهيز کرده، در عوض، از نمادگرايي منحصر به فرد خود حمايت مي کند؛ اما نگرش شمايل شکنانه، نقش تصوير، چه به صورت پيکره و چه نمادين را نفي مي کند و در شکل افراطي اش مي کوشد تا تصوير را از بين ببرد.
تغيير اين نوع نگرش ها در طول تاريخ، موجب تغيير استفاده از تصاوير گرديده است. به عنوان مثال: پيکره نگاري در صدر اسلام به واسطه ي احتمال شيوع دوباره ي بت پرستي، تحريم شد؛ اما در زمان کنوني، به دليل رفع اين شبهه، حرمت آن تقريبا رو به از بين رفتن است.(20)
آنچه از اين بحث مي توان نتيجه گرفت، اين است که به يقين، باورهاي ديني (اعم از اديان الهي و غيرالهي)، در هنر هنرمندان، مؤثر است و خواهد بود. آثار به جاي مانده از دوران ماقبل عصر مدرن نيز مؤيدي بر اين مطلب است.

پي نوشت ها:

1- مقاله ي «دين و هنر»، آپوستولوس کاپادونا، مترجم: فرهاد ساساني، مجله ي بيناب، شماره ي 100 (آبان 1383).
2- ر.ک: مقاله ي «دين و هنر»، سجاد چوبينه، سايت فيروزه، 1386/6/24، با اين نشاني:
html. 78 - www.firooze.com / article - fa
3- ر.ک: مقاله ي «دين، فرهنگ و هنر»، گلايل پزند، سايت ماندگار، مرداد 1383، با اين نشاني: www./ mordad83/1383 / mandegar.info dinvafarhang.html
4- هنر چيست؟، لئو تولستوي، مترجم: کاوه دهگان، تهران: اميرکبير، 1372، دوازدهم، ص 28.
5- همان، ص 32.
6- همان، ص 34.
7- همان، ص 54.
8- ر.ک: «گفتگو با دکتر حکمت الله ملاصالحي»، روزنامه ي ايران، 10 دي 1384.
9- ر.ک: شناخت و تحسين هنر، سيمين دانشور، تهران: کتاب سيامک، 1375، ص 134.
10- هنر چيست؟، ص 84.
11- همان، ص 86.
12- ر.ک: زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، محمدتقي جعفري، تهران: مؤسسه ي تدوين و نشر آثار علامه جعفري، 1385، ص 30.
13- ر.ک: مقاله ي «دين و هنر»، کاپادونا، ص 103-104.
14- ر.ک: مقاله ي «دين، فرهنگ و هنر»، سجاد چوبينه.
15- مقاله ي «حضور الله در هنر مقدس»، غلامرضا اعواني، روزنامه ي جام جم، 20 شهريور 1384.
16- ر.ک: مقاله ي «گفتگو با دکتر حکمت الله ملاصالحي».
17- ر.ک: مقاله ي «دين و هنر»، کاپادونا، ص 100-101.
18- ر.ک: مقاله ي «گفتگو با دکتر حکمت الله ملاصالحي».
19- ر.ک: مقاله ي «دين، فرهنگ و هنر».
20- ر.ک: مقاله ي «دين و هنر»، سجاد چوبينه.

منبع: مجله حديث




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط