تحريف تاريخ از ديدگاه شهيد مطهري

تحريف يعني چه؟ تحريف در زبان عربي از ماده ي «حرف» است يعني منحرف کردن چيزي از مسير و وضع اصلي خود که داشته است يا بايد داشته باشد. به عبارت ديگر، تحريف نوعي تغيير و تبديل است،
سه‌شنبه، 6 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
  تحريف  تاريخ  از  ديدگاه  شهيد  مطهري
تحريف تاريخ از ديدگاه شهيد مطهري
تحريف تاريخ از ديدگاه شهيد مطهري

معني و انواع تحريف

الف. معناي تحريف (1)
تحريف يعني چه؟ تحريف در زبان عربي از ماده ي «حرف» است يعني منحرف کردن چيزي از مسير و وضع اصلي خود که داشته است يا بايد داشته باشد. به عبارت ديگر، تحريف نوعي تغيير و تبديل است، ولي تحريف مشتمل بر چيزي است که کلمه ي تغيير و تبديل نيست. شما اگر کاري کنيد که جمله اي ، نامه اي، شعر و عبارتي آن مقصودي راکه بايد بفهماند نفهماند و مقصود ديگري را بفهماند، مي گويند شما اين عبارت را تحريف کرده ايد.
مثلا شما گاهي مطلبي يا حرفي را به يک نفر مي گوئيد، بعد آن شخص سخن شما را در جاي ديگري نقل مي کند پس از آن، کسي به شما مي گويد: فلاني از قول شما چنين چيزي نقل مي کرد، شما مي فهميد که آنچه شما گفته بوديد يا آنچه که او نقل کرده خيلي متفاوت است. او سخنان شما را کم و زياد کرده است، قسمتي از حرف هاي شما که مفيد مقصود شما بوده است را حذف کرده و قسمت هايي از خود به آن افزوده است، در نتيجه سخن شما مسخ شده و چيزي ديگري از آب در آمده است. آن وقت شما مي گوئيد: اين آدم حرف مرا تحريف کرده است. مخصوصا اگر کسي در سندهاي رسمي دست ببرد، مي گويند: سند را تحريف کرده است. اينها مثال هائي بود براي روشن شدن معني کلمه ي تحريف و اين کلمه بيش از اين احتياج به توضيح ندارد. حال به شرح انواع تحريف مي پردازيم.

ب. انواع تحريف (2)

تحريف انواعي دارد که مهم ترين آنها عبارت است از : « تحريف لفظي» و «تحريف معنوي» . تحريف لفظي اين است که ظاهر مطلبي را عوض کنند، مثلا از يک گفتار عبارتي حذف شود يا به آن عبارتي اضافه شود، و يا جمله ها را چنان پس و پيش کنند که معني آن فرق کند، يعني در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف کنند.
تحريف معنوي اين است که شما در لفظ تصرف نمي کنيد، لفظ همان است که بوده، ولي آن را طوري معني مي کنيد که خلاف مقصد و مقصود گوينده است. آن را طوري معني مي کنيد مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصود اصلي گوينده.
قرآن کريم کلمه ي تحريف را مخصوصا در مورد «يهودي ها» بکار برده و با ملاحظه ي تاريخ معلوم مي شود که اينها قهرمان تحريف در طول تاريخ هستند. نمي دانم اين چه نژادي است که تمايل عجيبي به قلب حقايق و تحريف دارد لهذا هميشه کارهايي را در اختيار مي گيرند که در آنها بشود حقايق را تحريف و قلب کرد.
من شنيده ام بعضي از همين خبرگزاريهاي معروف دنيا را که راديوها و روزنامه ها هميشه از اينها نقل مي کنند منحصرا در دست يهوديهاست. چرا؟ براي اين که بتوانند قضايا را در دنيا آن طوري که دلشان مي خواهد منعکس کنند و قرآن چه عجيب درباره ي اينها حرف مي زند اين خصيصه ي يهوديان که تحريف است، در قرآن به صورت يک خصيصه ي نژادي شناخته شده است. در يکي از آيات قرآن در سوره ي بقره مي فرمايد: «أفتطعمون ان يؤمنوا لکم» اي مسلمانان آيا شما طمع بستيد که اينها به شما راست بگويند؟ اينها همان ها هستند که با موسي مي رفتند و سخن خدا را مي شنيدند اما وقتي که برمي گشتند تا در ميان قومشان نقل کنند آن را زير و زور مي کردند.
أفتطمعون أن يؤمنوا لکم و قد کان فريق منهم يسمعون کلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون. (3)
تحريف هم که مي کردند، نه از باب اينکه نمي فهميدند و عوضي بازگو مي کردند، نه، اينها ملت باهوشي هستند و خوب هم مي فهميدند، اما در عين اين که خوب مي فهميدند مع ذلک حرف ها را، سخنان را به گونه اي ديگر براي مردم بيان مي کردند. تحريف همين است. يعني پيچ دادن، کج کردن چيزي، از مسير اصلي منحرف کردن. اينها در کتب الهي تحريف کردند. قرآن در اين مورد در بسياري از جاها يا کلمه ي تحريف را آورده و يا به صورت ديگري مطلب را بيان کرده است. ولي مفسرين ذکر کرده اند که تحريفي که قرآن مي گويد اعم از تحريف لفظي و تحريف معنوي است. يعني بعضي از اين تحريف ها که صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضي در تفسير و در معني بوده است نه در لفظ، که چون از مطلب خيلي خارج مي شوم نمي خواهم در اطراف اين مطلب بيشتر از اين بحث کنم.
تحريف معنوي (4) بسيار خطرناک تر از تحريف لفظي است... اثر سوء تحريفات معنوي ازتحريفات لفظي بيشتر است.
تحريف معنوي يعني چه؟ در يک جمله ممکن است ما از لفظ، نه کم کنيم و نه زياد، ولي وقتي که مي خواهيم آن را توجيه و تفسير کنيم، طوري توجيه و تفسير مي کنيم که درست برخلاف و بر ضد معني واقعي آن جمله باشد.. اين را مي گويند«تحريف معنوي».
اگر بخواهيم حوادث و قضايا را تحريف معنوي کنيم، چگونه تحريف مي کنيم؟
حوادث و قضاياي تاريخي ازيک طرف علل و انگيزه ها و از طرف ديگر منظور و هدف هايي دارند. تحريف يک حادثه ي تاريخي اين است که يا علل و انگيزه هاي آن حادثه را به گونه اي غير از آنچه که بوده است بگوئيم، يا هدف و منظور آن را به گونه اي غير از آنچه که بوده است تفسير کنيم.
مثال: شما به منزل يک شخصي که از مکه آمده است مي رويد. انگيزه ي شما اين است که زيارت کردن حاجي مستحب است. لذا به ديدن او مي رويد. يک نفر مي گويد: مي داني چرا فلان کس به خانه ي فلان شخص رفت؟ ديگري مي گويد: چرا؟ مي گويد: منظور او از رفتن به منزل فلاني اين است که دختر او را براي پسرش خواستگاري کند، موضوع مکه را بهانه کرده است. منظور شما را اين چنين تحريف مي کنند. اين را تحريف معنوي مي گويند.
«حادثه ي تاريخي عاشورا» از يک طرف علل و انگيزه هايي دارد و از طرف ديگر هدف ها و منظورهاي عالي . ما مسلمانان، ما شيعيان حسين بن علي اين حادثه را تحريف کرديم همان طور که «معاويه بن ابوسفيان» جمله ي پيغمبر درباره ي «عمار» (تقتلک الفئه الباغيه) (5) را تحريف کرد. يعني حسين عليه السلام در نهضت خود انگيزه اي داشت، ما چيز ديگري براي آن تراشيديم! حسين عليه السلام يک هدف و منظور خاصي داشت، ما يک هدف و منظور ديگري براي او تراشيديم! (6)

ج. موضوع تحريف (7)

تحريف از نظر موضوع نيز فرق مي کند. يک وقت است که تحريف در يک «سخن عادي» است. مثل اين که دو نفر در نقل قول و گفتار يکديگر تحريف کنند. يک وقت هم هست که تحريف در يک «موضوع بزرگ اجتماعي» است. مثل تحريف در شخصيت ها، شخصيت هايي هستند که قول و عملشان براي مردم حجت است، خلقشان براي مردم نمونه است. مثلا کسي سخني را به علي عليه السلام نسبت مي دهد که نگفته است، يا مقصودش چيز ديگري بوده ، اين خيلي خطرناک است. خلق و خوئي را به پيغمبر، به امام نسبت مي دهد، در صورتي که خلق او طور ديگري بوده است. يا در يک حادثه ي بزرگ، در يک حادثه ي تاريخي که از نظر اجتماع يک سند اجتماعي و يک پشتوانه ي اخلاقي و تربيتي است، تحريف به وجود آوردند. اين ديگر چقدر اهميت دارد و چقدر خطرناک است که تحريفات، چه تحريف لفظي و چه تحريف معنوي در موضوعاتي صورت بگيرد که موضوع عادي نيستتند. يک وقت کسي در شعر حافظ تحريفي مي کند يا مثلا در کتاب موش و گربه دست مي برد اين چندان اهميتي ندارد..البته اينها نبايد بشود ولي اين تحريف ها به حيات و سعادت اجتماع ضربه نمي زند، در مسير اجتماع انحرافي ايجاد نمي کند. اما تحريف در چيزهائي که بستگي به اخلاق و تربيت و دين مردم دارد خطرناک است، و واي به آنجا که در اسناد و پشتوانه هاي زندگي بشر تحريف صورت بگيرد.

عوامل تحريف (8)

اين عوامل بر دو قسم است . يک نوع، عوامل عمومي[اند و نوع ديگر آن عوامل خصوصي است. ]

الف. عوامل عمومي

به طور کلي عوامل وجود دارد که تواريخ را دچار تحريف مي کند، اختصاص به حادثه ي عاشورا ندارد. مثلا هميشه اغراض دشمنان، خود، عاملي است براي اين که حادثه اي را دچار تحريف کند. دشمن براي اين که به هدف وغرض خود برسد، تغيير و تبديل هائي در متن تاريخ ايجاد و يا توجيه و تفسيرهاي ناروايي از تاريخ مي کند و اين نمونه هاي زيادي دارد که نمي خواهم در اطراف آنها بحث بکنم..
عامل دوم تمايل بشر به اسطوره سازي و افسانه سازي است و اين در تمام تواريخ دنيا وجود دارد. در بشر، يک حس قهرمان پرستي هست که در اثر آن درباره ي قهرمان هاي ملي و قهرمان هاي ديني افسانه مي سازد. (9) بهترين دليلش اين است که مردم براي نوابغي مثل «بوعلي سينا» و «شيخ بهايي» چقدر افسانه جعل کردند! بوعلي سينا بدون شک نابغه بوده و قواي جسمي و روحي او يک جنبه ي فوق العادگي داشته است. ولي همين ها سبب شده مردم براي او افسانه ها بسازند...
درباره ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام، ما شيعيان چقدر افسانه گفته ايم! در اين که علي عليه السلام مرد خارق العاده اي بوده بحثي نيست، در شجاعت علي عليه السلام کسي شک ندارد. دوست و دشمن اعتراف دارند که شجاعت علي عليه السلام شجاعت فوق افراد عادي بوده است. علي عليه السلام در هيچ ميدان جنگي، با هيچ پهلواني نبرد نکرد مگر اين که آن پهلوان را کوبيد و به زمين زد. اما مگر افسانه سازها و اسطوره سازها به همين مقدار قناعت کردند؟! ابدا. مثلا گفته اند علي عليه السلام در جنگ خيبر با مرحب خيبري روبه رو شد مرحب چقدر فوق العادگي داشت.
مورخين هم نوشته اند که علي در آنجا ضربتش را فرود آورد اين مرد را دو نيم کرد (نمي دانم که اين دو نيم کامل بوده يا نه) ولي در اينجا يک حرفها، و يک افسانه هايي درست کردند که دين را خراب مي کند...
اروپائي ها مي گويند: در تاريخ مشرق زمين مبالغه ها ، اغراق ها زياد است و راست هم مي گويند. ملا آقاي دربندي در اسرار الشهاده نوشته است:
سواره نظام لشکريان عمر سعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دو کرور بود و در مجموع يک ميليون و ششصد هزار نفر و همه . اهل کوفه بودند!
مگر کوفه چقدر بزرگ بود؟ کوفه يک شهر تازه ساز بود که هنوز سي و پنج سال بيشتر از عمر آن نگذشته بود، چون کوفه را در زمان عمر بن خطاب ساختند. اين شهر را عمر دستور داد بسازند براي اين که لشکريان اسلام در نزديکي ايران، مرکزي داشته باشند. در آن وقت معلوم نيست همه ي جمعيت کوفه آيا به صدهزار نفر مي رسيده است يا نه؟ اين که يک ميليون و ششصد هزار نفر سپاهي در آن روز جمع بشود و حسين بن علي هم سيصدهزار نفر آنها را بکشد، باعقل جور در نمي ايد. اين، قضيه را به کلي از ارزش مي اندازد....
اين حس اسطوره سازي، خيلي کارها کرده است. ما نبايد يک سند مقدس را در اختيار افسانه سازها قرار بدهيم.
فان فينا اهل البيت في کل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين. (10)
[عامل سوم تحريف تاريخ، (11)] دوستي و تمايل [افراد است که ] مثال عام دوستي همه ي اکاذيبي است که افراد و اقوام براي نياکان خود جعل مي کنند. در مورد امام [حسين عليه السلام]، او را اخلال گر و تفرقه انداز خواندند که قبلا [بحث آن ] گذشت.

ب. عوامل خصوصي

[اين عوامل اختصاص به حادثه ي خاص تاريخي دارد که در حوادث تاريخي ديگر، مشاهده نمي شود. بنابراين هر حادثه ي تاريخي ممکن است عوامل خاص خود را دارا باشد. استاد شهيد مطهري در جلد اول کتاب حماسه ي حسيني به طور مشروح در خصوص عوامل خاص تحريف حادثه ي عاشورا بحث ارزشمندي را بيان مي دارند که ما از آوردن آن مطالب در اينجا به دليل اختصار پرهيز مي کنيم].

وظايف علما و عامه ي مردم (12)

قبل از آنکه اين وظيفه و اين رسالت را چه براي علماي امت ( به تعبير ديگر خواص) و چه براي توده ي مردم ( به تعبير ديگر عوام) عرض کنم، مقدمتا دو مطلب ديگر را بيان مي کنم:

مسئوليت تحريفات

يکي اين که نگاهي به گذشته کنيم و ببينيم مسؤول اين تحريفات چه کساني هستند. آيا خواص و علما مسؤول اين تحريفاتند و يا توده و عوام الناس؟ امروزه وظيفه چيست و وظيفه ي کيست، يک مطلب است، در گذشته مقصر و مسؤول که بوده است، مطلب ديگري است.
معمولا در اين گونه قضايا علماء به گردن عوام مي اندازند و عوام به گردن علماء .... ولي حقيقت اين است که در اين تقصير و در اين مسؤوليت هم خواص مسؤولند و هم عوام. اين را بدانيد که عامه ي مردم و توده ي مردم هم دراين مسائل شريکند. در اين جور مسائل اين توده ي مردم هستند که حقايق کشي مي کنند و انحرافات را اشاعه مي دهند.
حديث معروفي است و علماء براي آن اعتبار قائل شده اند که شخصي از امام صادق عليه السلام در ذيل آيه شريفه ي :«و منهم اميون لا يعلمون الکتاب الا اماني» ( 13) ( در اينجا خدا از عوام يهود انتقاد مي کند. با اين که خدا عوام را بي سواد، امي و درس ناخوانده معرفي مي کند، در عين حال از همين عوام در قرآن انتقاد مي کند و آنها را مسؤول مي شناسد) سؤال مي کند که آقا! علماي يهود مسؤول بوده اند درست، عوام چه مسؤوليتي دارند؟ اينها عوام بودنشان عذرشان است (حديث مفصل است)
امام فرمود: اين جور نيست. مسائلي هست که احتياج به درس خواندن دارد، فقط درس خوانده ها آنها را درک مي کنند، درس ناخوانده ها درک نمي کنند. در اينجا مي توان گفت عوام مسؤول نيستند چون درس خوانده نيستند. گو اين که گاهي عوام مسؤوليتشان اين است که چرا درس نمي خوانند؟ اين هم يک منطقي است ولي اگر عوام مسؤوليت نداشته باشند، در مسائلي است که آن مسائل احتياج به تحصيل و درس و کتاب و معلم دارد. وقتي معلم نديده، مدرسه نديده، کتاب نخوانده چرا مسؤول باشد؟
اما بعضي از مسائل هست که بشر با فطرت سليم، آنها را درک مي کند و ديگر مدرسه و کتاب و معلم نمي خواهد، به تعبير من ديپلم داشتن نمي خواهد، کلاس شش را طي کردن نمي خواهد .بلکه عقل داشتن کافي است، سلامت عقل کافي است، سپس امام مثال زد، فرمود: عالمي مردم را به زهد و تقوا دعوت مي کند، ولي در عين حال برخلاف زهد و تقوا عمل مي کند! توبه فرما است، اما توبه فرمايان خود، توبه کمتر کنند و مردم عوام هم اينها را مي بينند که بر ضد گفته ي خودشان عمل مي کنند! امام فرمود: آيا انسان بايد درسي خوانده و معلم ديده باشد و کلاس طي کرده باشد تا بفهمد که چنين آدمي لايق پيروزي نيست؟ عوام يهود اينها را به چشم خودشان مي ديدند و با عقل خودشان درک مي کردند، «و اضطروا بمعارف قلوبهم»(14) با يک معرفت فطري درک مي کردند که از چنين کساني نبايد پيروي کرد مع ذلک پيروي مي کردند، پس مسؤولند.
يک سلسله مسائل هست که احتياج به درس خواندن ندارد، به قول معروف خط سياه و سفيد خواندن نمي خواهد... فطرت سليم مي خواهد و فطرت سليم را هم، همه دارند. فطرتشان درک مي کند . پيغمبر اکرم صلي الله عليه و اله جمله اي دارد که از پخته ترين جمله هاست، چون از فطري ترين جمله هاست. فرمود:
انما الاعمال بالنيات و انما لکل امريء ما نوي. (15)
عمل، به قصد و نيت بستگي دارد. اگر شما کاري انجام دهيد چه خوب و چه بد، اما آن کار بدون قصد از شما صادر شده باشد، اگر بد است مسؤول نيستيد و اگر خوب است پاداش نداريد.

خطرات تحريف (16)

مطلب دومي که بايد قبل از بيان اين رسالت و وظيفه عرض کنم، خطراتي است که در اين تحريفات وجود دارد. مختصري راجع به تحريف بحث کنيم.. ممکن است کسي بگويد مگر تحريف چه عيبي دارد؟ چه ضرري دارد؟ چه خطري دارد؟
خطر تحريف فوق العاده زياد است. تحريف « ضربت غيرمستقيم» است که از ضربت مستقيم کاري تر است. يک کتاب که تحريف مي شود(چه تحريف لفظي، چه تحريف معنوي) اگر کتاب هدايت باشد تبديل به کتاب ضلالت مي شودف اگر کتاب سعادت باشد تبديل به کتاب شقاوت مي شود. اگر کتابي باشد که انسان را رو به بالا مي برد، در اثر تحريف رو به پائين مي آورد. اساسا آن حقيقت را به کلي عوض مي کند. نه تنها بدون خاصيت مي کند، بلکه اثر معکوس مي بخشد، هر چيزي آفتي متناسب با خودش دارد. پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:
آفه الدين ثلاثه: فقيه فاجر، امام جائر، مجتهد جاهل . (17)
سه چيز آفت دين است: 1. دانشمند بدعمل، فاسق و فاجر، 2. زعيم و پيشواي ستمکار.
3. مقدس نادان.
پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله اينها را به عنوان آفت هاي دين مي شمرد. همان طور که جمادات، نباتات و حيوانات آفت هاي مخصوص به خود دارند، بدن انسان ها آفت هاي مخصوص به خود دارد، دين، آئين و مسلک هم آفت مخصوص به خود دارد، تحريف، که به وسيله ي دو صنف از آن سه صنفي که پيغمبر اکرم فرمود، يعني عالم بد عمل و فاسق و مقدس نادان، ايجاد مي شود، آفت دين است، دين را از بين مي برد. تحريف چون موضوع را عوض مي کند مردم آن را به عنوان حقيقت مي پذيرند، اما نتيجه ي معکوس مي گيرند.
علي عليه السلام، شخصيتي به آن عظمت، در نظر بعضي از ما مردم يک شخصيت تحريف شده ي عجيبي است. بعضي از مردم علي را فقط وفقط به چ پهلواني مي شناسند و بس! گاهي به وسيله ي اشخاص بسيار مغرض عکس هايي از علي عليه السلام منتشر مي شود که شمشيري مانند زبان مار که دو زبانه دارد در دست اوست و بازوها و قيافه اي براي ايشان درست مي کنند و نقاشي مي کنند که معلوم نيست از کجا به دست آورده اند. اصلا عکس و مجسمه ي علي و پيغمبر قطعا در دنيا نبوده است. يک قيافه هاي عجيبي درست مي کنند که انسان باور نمي کند اين همان علي عادل است. اين همان علي اي است که شبها از خوف خدا مي گريسته است. چون سيماي يک عابد، سيماي يک متهجد، سيماي کسي است که شبها استغفار مي کرده است، سيماي يک حکيم، سيماي يک قاضي، سيماي يک اديب، يک جور ديگر است....
پس اجمالا دانستيم که خطر تحريف چقدر زياد است. واقعا تحريف ضربت غيرمستقيم است، از پشت خنجر زدن است.
نسل يهوديان در جهان قهرمان تحريفند. هيچ کس به اندازه ي اينها در تاريخ جهان تحريف نکرده است، و به همين دليل هيچ کس به اندازه ي اينها به بشريت ضربه نزده است، حقايق را قلب و بدعت ها ايجاد نکرده است....
مخصوصا در اين عصر بدانيد که وظيفه ي سنگيني داريم . با حادثه ي تحريف شده نمي شود به مردم خدمت کرد، در گذشته هم نمي شد. در گذشته اگر فايده اي نداشت ضررش کم بود ولي در اين عصرضررش خيلي زياد است. ما و شما بزرگترين وظيفه اي که داريم اين است که ببينيم چه تحريفاتي در تاريخ ما شده است، چه تحريفاتي در نقاشي شخصيت ها و بزرگان ما شده است، چه تحريفاتي در قرآن شده است اما تحريف قرآن تحريف لفظي نيست، يعني در قرآن نه يک کلمه کم شده است و نه يک کلمه زياد. خطر تحريف معنوي قرآن به اندازه ي خطر تحريف لفظي آن است.
تحريف معنوي قرآن يعني چه؟ يعني تفسير غلط، قرآن را غلط تفسير کردن، توجيه غلط کردن، همين هم نبايد باشد. ببينيم در تاريخ هاي ما آن تاريخ هايي که بايد براي ما درس آموزنده باشد و سند اخلاقي ماست، سند تربيت اجتماعي ما است، مانند «حادثه ي تاريخي عاشورا» چه تحريفاتي شده است؟ بايد با اين تحريفات مبارزه کنيم.

وظيفه ي علماي امت

.... وظايفي که علماي امت دارند چيست؟ وظايف عامه و توده ي مردم چيست؟ راجع به علماي امت يک سخن کلي را عرض مي کنم: عالم نقطه ي انحرافش دراينجاست که هميشه خودش را در مقابل نقاط ضعف و عيب هاي مردم مي بيند . نقاط ضعف روحي و اخلاقي و اجتماعي در افراد يک نوع بيماري است. در بيماري هاي جسماني، خود بيمار معمولا بيماري خودش را احساس مي کند و خودش دنباله معالجه مي رود.ولي در بيماري هاي روحي آنچه که کار را مشکل مي کند اين است که شخص، بيمار است ولي خودش نمي فهمد که بيمار است! بلکه بر عکس،آن بيماري را به عنوان سلامت مي پذيرد! به بيماري خودش علاقه دارد! چنين نيست که افراد، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ي ضعف بشناسند و قبول کنند، بلکه آنها را نقطه ي قوت در خودشان مي دانند! اين عالم است که مي فهمد نقاط ضعف اجتماعش چيست.
عالم که در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار مي گيرد، دو حالت دارد:
1. با نقاط ضعف مردم مبارزه مي کند. اين را «مصلح» مي گويند مصلح يعني کسي که با نقاط ضعف مردم مبارزه مي کند. غالبا مردم از او خوششان نمي آيد!
2. مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم را کار سخت و مشکلي مي بيند. مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد بلکه ضرر هم دارد؛ از نقاط ضعف مردم استفاده مي کند! اينجاست که مصداق فقيه فاجر مي شود که به فرموده ي پيغمبر اکرم يکي از آفات سه گانه ي دين است.

وظيفه ي توده ي مردم

در ساير مسائل بحث نمي کنيم بلکه فقط در واقعه ي عاشورا بحث مي کنيم. عامه ي مردم دو نقطه ي ضعف در موضوع «عزاداري امام حسين« دارند:
يکي از آنها اين است که معمولا مؤسس يا مؤسسين و صاحبان مجلس ، چه آنهايي که در مساجد و چه آنهايي که بالخصوص در منزلشان مجلسي برپا مي کنند، در حدودي که من تجربه دارم ( استثناء ندارد ) آن چيزي را که مي خواهند « ازدجام جمعيت« است! اگر جمعيت ازدحام راضي هستند اگر ازدحام نکند راضي نيستند! اين نقطه ي ضعف است. اين جلسات براي اين نيست که جمعيت ازدحام کند. مگر ما مي خواهيم سان ببينيم، مگر ما مي خواهيم رژه برويم؟! هدف، آشنا شدن با حقايق است. مبارزه کردن با تحريفات است.
اين يک نقطه ي ضعف است که گوينده در مقابل آن قرار مي گيرد. آيا با اين نقطه ي ضعف مبارزه کند يا از اين نقطه ي ضعف مانند تاج نيشابوري استفاده کند! اگر بخواهد با اين نقطه ي ضعف مبارزه کند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعين که از جمع شدن دور يکديگر و شلوغ شدن خوششان مي آيد، ناسازگار است، اگر هم بخواهد از اين نقطه ي ضعف استفاده کند، فقط در فکر اين است که چه کار کنم تا جمعيت، بيشتر جمع شود. اينجاست که يک عالم بر سر دو راهي قرار مي گيرد. حالا که اينها احمق هستند، چنين نقطه ي ضعفي دارند، من از اين نقطه ي ضعف استفاده و بهره برداري کنم يا علي رغم وجود اين نقطه ي ضعف، با آن مبارزه کنم و به دنبال حقيقت بروم؟
نقطه ي ضعف دومي که در مجالس عزاداري هست و بيشتر از ناحيه ي عوام الناس است و خوشبختانه کمتر شده است؛ مسئله ي « شور و واويلا» بپا شدن است. منبري در آخر منبرش حتما بايد ذکر مصيبت کند و در اين ذکر مصيبت هم نه تنها مردم اشک بريزند، که تنها اشک ريختن قبول نيست، بايد مجلس از جا کنده شود و شور و واويلا بپا شود. من نمي گويم مجلس از جا کنده نشود، من مي گويم اين نبايد هدف باشد. اگر در آن مسير صحيح با بيان حقايق و واقعيات، بدون آنکه روضه ي دروغي خوانده شود. بدون آنکه جعلي شود، بدون آنکه تحريفي شود، بدون آنکه براي امام حسين اصحابي بسازند که در تاريخ نيست و خود امام حسين آنها را نمي شناسد چون وجود نداشته اند، بدون آنکه براي امام حسين فرزنداني ذکر شود که چنين فرزنداني در دنيا وجود نداشته اند، بدون اينکه براي امام حسين دشمناني ذکر شود که اصلا چنين کساني وجود نداشته اند، اگر اشکي از روي صداقت و حقيقت ريخت، شور و واويلا هم بپا شد، مجلس هم کربلا شد، بسيار خوب است. ولي وقتي که حقيقت و صداقت نبود، آيا بايد با امام حسين بجنگيم، دشمني کنيم، دروغ ببنديم، دروغ بگوييم؟!
اين ، نقطه ي ضعف مردم عوام است. با اين نقطه ي ضعف چه بايد کرد؟ آيا بايد از اين نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟ بايد بهره برداري کرد؟ ... نه، بزرگترين رسالت و بزرگترين وظيفه ي علماء مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. اين است که پيغمبر اکرم فرمود:
اذا ظهرت البدع في امتي فليظهر العام علمه و الا فعليه لعنه الله . (18)
آنجا که بدعت ها و دروغ ها ظاهر مي شود، آنجا که چيزهايي ظاهر مي شود که در دين نيست مسائلي پيدا مي شود که من نگفته ام، برعهده ي دانايان است که حقايق را بگويند ولو مردم خوششان نيايد. آن کسي که حقايق را کتمان مي کند، لعنت خدا بر او باد.
بالاتر از اين که خود قرآن کريم فرموده است:
ان الذين يکتمون ما انزلنا من البينات و الهدي من بعد ما بيناه الناس في الکتاب اولئک يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون . (19)
آن داناياني که حقايقي را که ما گفته ايم، مي دانند ولي کتمان مي کنند، مي پوشانند، اظهار نمي کنند، لعنت خدا و لعنت هر لعنت کننده اي بر آنها باد.
وظيفه ي علما، دردوره ي ختم نبوت مبارزه ي با تحريف است. خوشبختانه ابزار اين کار در دست است و در ميان علماء بوده و هستند افرادي که با اين نقاط ضعف مبارزه کرده و مي کنند کتاب لؤلؤ ومرجان که در همين موضوع حادثه ي عاشورا نوشته شده.. از مرحوم حاجي نوري رضوان الله عليه است که درست همان قيام و وظيفه ي بسيار بسيار مقدس است که اين مرد بزرگ انجام داده است و مصداق قسمت اول آن حديث است: «اذا ظهرت البدع في امتي فليظهر العام علمه»
وظيفه علماست که در اين موارد حقايق را بدون پرده به مردم بگويند ولو مردم خوششان نيايد. وظيفه ي علماست که با اکاذيب مبارزه کنند، وظيفه ي علماست که مشت دروغ گويان را باز کنند.

پي‌نوشت‌:

1- حماسه ي حسيني، ج 1، صص 15-12، و هم چنين ر.ک به: همان، ج 3، صص 252-251. (گردآورنده)
2- همان، صص 15-13.
3-آيا طمع داريد که يهوديان به دين شما بگروند در صورتي که گروهي از آنان کلام خدا را شنيده و به دلخواه خود آن را تحريف مي کنند با آنکه در کلام خدا تعقل کرده معني آن را دريافته اند. (سوره ي بقره، آيه ي 75).
4- حماسه ي حسيني، ج 1، صص 70-67.
5- سيره ي حلبي، ج 2، ص 77.
6- درباره ي تحريفات حادثه ي کربلا ر.ک به : حماسه ي حسيني، ج 3، صص 259-253.(گردآورنده)
7- حماسه ي حسيني، ج 1، صص 17-15.
8- همان، صص 45-40 و براي اطلاعات بيشتر ر.ک به : همان، ج 3، صص 263-259 و صص 284-281.
9- در شب هاي عيد غدير آقاي دکتر شريعتي يک بحث بسيار عالي راجع به اين حس که در همه ي افراد بشر ميل به اسطوره سازي و افسانه سازي و قهرمان سازي و قهرمان پرستي آن هم به شکل خارق العاده و فوق العاده اي هست، ايراد کردند.
10- اصول کافي، ج 1، ص 32، کتاب فضل علم و بصائر الدرجات، ص 10.
11- حماسه ي حسيني، ج 3، ص 281.
12- همان، ج 1، صص 94-91.
13- سوره ي بقره، آيه ي 78.
14- احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 457.
15- بحارالانوار، ج 70، ص 225 و جامع الصغير، ج 1، ص 3.
16- حماسه ي حسيني، ج 1، صص 104-95.
17- جامع الصغير، ج 1، ص 4.
18- سفينه البحار، ج 1، ص 63 و اصول کافي، ج 1، ص 54.
19- سوره ي بقره، آيه ي 159.

منبع:کتاب تاريخ اسلام در آثار شهيد آيت الله مطهري




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما